۱۳۹۵/۰۲/۳۰
–
۲۱۹۲ بازدید
با سلام . این مطلب مساله ای را شامل میشود که توسط افراد زیادی در مواقع گوناگون بیان میشود. نظر خود را راجع به آن بگویید.موضوع ساده است_ مسلمانان و ایرانیان غالبا در مواجه با کشفیات علمی در غرب به مقابله مثل روی می اورند و از پیشرو بودن مسلمانان یا ایرانیان همچون ابن هیثم_ ابن سینا_زکریا رازی و غیره سخن میگویند یاغالبا از ادبیاتی مثل این استفاده میکنند:(در حالی که اروپائیان یا غربیان در قرون وسطی خبری از علم نداشتند و در عصری تاریک زندگی میکردند ایرانیان یا مسلمانان فلان کشف و فلان اختراع را انجام میدادند.)
اما نکته اصلی من این جا است که علم این دانشمندان یا کشفیات آنها ربطی به دین یا کشور آنها نداشته بلکه به کارگیری علم و درایتشان بوده که باعث این پیشرفتها شده. اگر بگوئیم دانشمند بزرگ ایرانی ابن سینا فلان بوده و به خاطر ایرانی بودنش افتخار کنیم پس در مورد ابن هیثم بصری یا ابن نفیس دمشقی کاشف جریان ریوی چرا به مسلمان بودن آنها استناد میکنیم و از برتری اسلام بر غرب سخن میگوییم? آیا این نشان نمیدهد نه دین و نه کشور هیچ ارتباطی با پیشرفت و علم ندارند و اینگونه سخن گفتن غلط است?
در اینکه علم و تلاش و کوشش دانشمندان غربی در پیشرفت علمی آنان تأثیر گذار بوده است ، تردیدی وجود ندارد ، اما نمی توان علم و درایت افراد را تنها عامل پیشرفت آنان دانست و نقش سایر عوامل را از جمله نقش مذهب و کشورها را در پیشرفت علوم نادیده گرفت . زیرا بی تردید آموزه های دینی و برنامه ریزی ها و حمایت های دولت ها و فراهم نمودن فضا و بستر مناسب برای رشد و پبشرفت علمی ،در ساختن و تربیت نیروهای متخصص و کارآمد تأثیر گذار می باشد . آموزه های دینی اسلام از جمله ترغیب و تشویق به علم آموزی و تأکید بر تفکر و به کار گیری عقل و خرد و سفارش به کار و تلاش و تأکید بر استقلال و نفی ولایت پذیری غیر مسلمانان همه و همه گویای توجه ویزه اسلام به دانش و دانشمندان و فراهم نمودن فضا وشرایطی بود که امکان رشد و پیشرفت علمی را فراهم می نمود و همین مسأله موجب شد تا اسلام پایه تمدنی درخشان را بنا گذارد و پیشینه و کارنامه درخشان تمدن اسلامی و پایه گذاری تمدنی برجسته که تمدن غرب ، وامدار آن است ، دلیل روشنی براثبات توانایی و ظرفیت علمی و کارنامه عملی اسلام در ترسیم پیشرفت و توسعه است و« این مطلب جاى تردید نیست که مسلمین ، دوران عظمت و افتخار اعجاب آورى را پشت سر گذاشته ، نه از آن جهت که در برهه اى از زمان حکمران جهان بوده اند… زیرا جهان حکم رانان و فاتحان بسیارى به خود دیده است که چند صباحى به زور خود را بر دیگران تحمیل کرده اند و طولى نکشیده که مانند کف روى آب ، محو و نابود شده اند بلکه از آن جهت که نهضت و تحولى در پهنه گیتى به وجود آوردند و تمدنى عظیم و با شکوه بنا کردند که چندین قرن ادامه یافت و مشعل دار بشر بود ، اکنون نیز یکى از حلقات درخشانى تمدن بشر به شمار مى رود و تاریخ تمدن به داشتن آن مى بالد . مسلمین چندین قرن در علوم و صنایع و فلسفه و هنر و اخلاق و نظامات عالى اجتماعى بر همه جهانیان تفوق داشتند و دیگران از خرمن فیض آن ها توشه مى گرفتند . تمدن عظیم و حیرت انگیز جدید اروپایى که چشم ها را خیره و عقل ها را حیران کرده است و امروز بر سراسر جهان سیطره دارد ، به اقرار و اعتراف محققین بى غرض غربى ، بیش از هر چیز دیگر از تمدن با شکوه اسلامى مایه گرفته است.»( مطهری ، مرتضی ، انسان و سرنوشت ، تهران: صدرا ، 1374، ص10) به عنوان نمونه ویل دورانت در تاریخ تمدن چنین می نویسد : « اسلام طى پنج قرن، از سال 81 تا 597 ه. ق (700 تا 1200 م) از لحاظ نیرو، نظم، بسط قلمرو حکومت، تصفیه اخلاق و رفتار، سطح زندگانى، وضع قوانین منصفانه انسانى و تساهل دینى، ادبیات، دانشورى، علم، طب و فلسفه پیشاهنگ جهان بود»
( ویل، دورانت، تاریخ تمدن، ترجمه ابوطالب صارمی و دیگران، (عصر ایمان، بخش اول)، تهران: انتشارات علمى و فرهنگى ،1373 ، ج4، ص 432)
« اسلام در جهان مسیحى نفوذ گوناگون و بسیارداشت. اروپاى مسیحى غذاها، شربت ها، دارو، درمان، اسلحه، استفاده از نشان هاى مخصوص خانوادگى، سلیقه و انگیزه هنرى، ابزارها و فنون صنعت و تجارت و قوانین و راه هاى دریایى را از اسلام فرا گرفت و غالباً لغات آن را نیز از مسلمانان اقتباس کرد … علماى اسلامی ، ریاضیات، طبیعیات، شیمى، ستاره شناسی و پزشکی یونان را حفظ کردند و به کمال رسانیدند و این میراث یونانی را که بسیار غنى تر شده بود، به اروپا انتقال دادند. پزشکاناسلامی پانصد سال تمام علمدار طب در جهان بودند.. ابن سینا و ابن رشد از نظر فلاسفه مدرسی اروپا که این دو را در مرجعیت بعد از یونانیان قرار می دادند ، انوار شرق بودند … این نفوذ اسلامى [از راه] بازرگانى و جنگ هاى صلیبى، ترجمه هزاران کتاب از عربى به لاتینى و مسافرت هاى دانشورانى از قبیل ژربر، مایکل اسکات … به اسپانیاى مسلمان [انجام گرفت]» ( همان، ص 433- 434)
مونتگمری وات انگلیسی می گوید : «ما اروپاییها مدیون بودن فرهنگمان را به اسلام نادیده می گیریم ، ما اغلب اوقات گستره و اهمیت تأثیر اسلام را بر میراث فرهنگی مان دست کم می گیریم و بعضی اوقات حتی از آن به کلی چشم پوشی می کنیم … امروزه بر ما اروپاییان غربی است که برداشت غلط خودمان را اصلاح کنیم و بر دینمان نسبت به جهان اسلام و عرب اعتراف نماییم .»(وات ، مونتگمری ، ت، تأثیر اسلام در اروپا ، ترجمه یقوب آژند ، تهران: مولی ، 1361، ص 10 ، 148)
موریس بوکاى فرانسوى نیز آورده است: «اسلام همواره علم و دین را همزاد تلقى کرده و از همان آغاز، طلب علم جزو دستورهاى دینى اش بوده است. به کار گرفتن همین دستور موجب جهش معجزه آساى علمى دوره مهم تمدن اسلامى شد. همان تمدنى که غرب نیز قبل از رنسانس (نوزایش) از آن برخوردار گردید»( بوکاى، موریس ، عهدین، قرآن و علم، ترجمه حسن حبیبى، تهران: حسینیه ارشاد، ص 14)
زیگرید هونکه می نویسد: « تمدن اسلامی که به وسیله مسلمانان آغاز شد ، نه تنها میراث یونان را از انهدام و فراموشی نجات داد و آن را اسلوب و نظم بخشید و به اروپا داد ، بلکه آنان پایه گذار شیمی آزمایشی ، فیزیک ، جبر ، علم حساب به مفهوم امروزی و مثلثات فضایی ، زمین شناسی و جامعه شناسی هستند . تمدن اسلامی تعداد زیادی کشفیات گرانبها و اختراعاتی در همه بخش های علوم تجربی که اکثر آنها بعدها نویسندگان اروپایی دزدانه به حساب خودشان گذاشتند ، به مغرب زمین هدیه کرده است ، ولی شاید گرانبهاترین آنها را اسلوب تحقیقات علم طبیعی باشد که این پیش قدمی مسلمانان بود که جای پا را برای اروپا باز کرد و منجر به شناخت قوانین طبیعت و تفوق و کنترل آن گردیدند .»(صرفی ، محمد تقی ، تمدن اسلامی از زبان بیگانگان ، ص 106)
گوستاولوبون نیزمى نویسد: « ما در تاریخ ، ملتی را سراغ نداریم که مانند اعراب و مسلمانان به این اندازه در دیگران تأثیر داشته باشند ، زیرا تمام ملتها که به نحوی با آنها ارتباط پیدا کردند ، تمدن آنان را پذیرفتند …نفوذ اخلاقى همین اعراب زاییده اسلام، آن اقوام وحشى اروپا را که سلطنت روم را زیر و زبر نمودند، در طریق آدمیت داخل کرد و نیز نفوذ عقلانى آنان دروازه علوم و فنون و فلسفه را که از آن به کلى بى خبر بودند، به روى آنها باز کرد و تا ششصد سال استاد اروپاییان بودند» ( لوبون ، گوستاو ، تمدن اسلام و عرب ، ترجمه سید محمد تقی فخر داعی ، تهران: علی اکبر اعلمی ،1334)
تأثیر تمدن اسلامى بر تمدن غربى
یکى از واقعیات تعیینکننده در تاریخ قرون وسطا به ویژه در تفکر فلسفى و علمى این دوره در غرب، ظهور اسلام و آشنایى مسیحیان با آن بود، به گونهاى که سخن از تاریخ قرون وسطاى غرب بدون ذکر ارتباط آن با اسلام ناتمام است. در قرون وسطا بین جهان اسلام و مسیحیت غرب ارتباط علمى و فرهنگى برقرار شد. شناخت این ارتباط و تأثیر و تأثر اهمیت دارد. این تأثیر ظاهرآ یکطرفه بوده است. در قرن دوازدهم آثار مسلمانان ترجمه شد و اروپاییان از فلسفه، علوم و هنرهاى اسلامى استفاده کردند. همچنین آنان از طریق مسلمانان با بخشهایى از میراث یونانى آشنا گردیدند.
علم و تمدن اسلامى از چهار طریق وارد اروپا شد :
1. آمیزش اروپاییان با مسلمانان
از همان قرون اولیه اسلامى، بخشهایى از اروپا در حوزه جهان اسلام واقع شد. تا 715 میلادى برخى از جزایر یونان، جنوب ایتالیا (سیسیل) و بسیارى از شهرهاى اسپانیا در اختیار مسلمانان قرار گرفت. ناربن در جنوب فرانسه نیز مدتى در قلمرو مسلمانان واقع شد. اسپانیا و سیسیل از مناطقى بودند که فرهنگ و تمدن اسلامى در آنها به شکوفایى رسید. تأسیس مدارس و مراکز علمى و دارالترجمهها، ظهور عالمان برجسته در رشتههاى مختلف از جلوههاى این تمدن بودند. شهر تولدْ مرکز فعالیتهاى علمى و فرهنگى و داراى کتابخانهاى غنى بود. مسلمانان، مسیحیان و یهودیان در این مناطق با مسالمت و صلح در کنار یکدیگر زندگى مىکردند و به همکارى و مبادله تجارب مىپرداختند. مسلمانان حامل فرهنگ و تمدن اسلامى بودند که از شرق جهان اسلام برگرفته و خود به آن توسعه و تکامل بخشیده بودند و اروپاییان مشتاقانه طالب آن بودند و از راههاى مختلف از آن بهره مىبردند. مسلمانان در اروپا بیش از آنکه حاکمیت سیاسى و نظامى داشته باشند حضور فرهنگى و علمى داشتند و این حضور فرهنگى و علمى تا مدتها پس از پایان یافتن حضور سیاسى و نظامى مسلمانان در اروپا باقى بود.
این آمیزش تحولى همهجانبه در مناطق تحت نفوذ مسلمانان پدید آورد و در پى آن کشاورزى، صنعت (از جمله کاغذسازى و استخراج معادن)، هنرها (از جمله معمارى و موسیقى)، شیوه زندگى در ابعاد مختلف، شهرسازى، فلسفه، علوم و ادبیات توسعه بىسابقهاى پیدا کرد. براى نمونه، عربها سیستمهاى پیشرفته کشاورزى و آبیارى را به اسپانیا آوردند. وجود لغات عربى بسیار مربوط به آبیارى در برخى زبانهاى اروپایى یکى از شواهد این امر است. در پى این تحول، انواع محصولات کشاورزى اعم از حبوبات و سبزیجات و میوهها در اسپانیا رونق گرفت.(ر.ک. مونتگمرى وات، تأثیر اسلام بر اروپاى قرون وسطى،فصل دوم)
افزون بر این، روابطى بین برخى دولتهاى اروپایى و حکّام جهان اسلام بود که زمینه را براى انتقال فرهنگ و تمدن فراهم مىکرد. مونتگمرى وات مىگوید: «شارلمانى با هارونالرشید به اندازه ارتباط او با دشمن دیگرش یعنى حاکم اموى اسپانیا، روابط دیپلماتیک داشت؛ و ممکن است از این طریق بخشى از دانش وسیع و قدرتمند جهان اسلام به اروپا رسیده باشد.
2. جنگهاى صلیبى
از رویدادهاى ناگوار در ارتباط اسلام و غرب، جنگهاى صلیبى بود. جنگهاى صلیبى از حدود 1095 شروع و تا 1291 ادامه یافت. با اینکه این جنگ طولانى زیانها و صدمات فراوانى به بار آورد، اما در کنار آن با ورود اروپاییان به جهان اسلام و ارتباط نزدیک با مسلمانان، آنان با فرهنگ و تمدن اسلامى در ابعاد مختلفش آشنا شدند و در اقتباس و انتقال آن به غرب کوشش نمودند.
براى نمونه، وقتى فردریک دوم در جنگهاى صلیبى وارد بیتالمقدس شد، شیفته معمارى اسلامى گردید. در دربار او ریاضىدانان و فلاسفه مسلمان بسیارى بودند و خود امپراتور زبان عربى آموخته بود و مترجمان بسیارى در دربار او به ترجمه آثار اسلامى مشغول بودند. او همچنین به علوم اسلامى علاقهمند بود و در تحصیل آن مىکوشید. براى نمونه، او برخى از پرسشهاى فلسفى را براى ابن سبعین اهل مورسى فیلسوف مسلمان اسپانیایى فرستاد و پاسخ دریافت کرد. این پرسش و پاسخها با عنوان «پرسشهاى صقلیهاى» معروف شدند. از سیسیل به دانشگاههاى مهم اروپا کتابها و آثار ترجمه شده و تألیفى ارسال مىشد و بدینسان در رشد دانش در اروپا کمک مىکرد.(کریم مجتهدى، فلسفه در قرون وسطى، ص 203)
3. تجارت و بازرگانى
یکى دیگر از راههاى انتقال فرهنگى تجارت بود. هم تجّار مسلمان و هم تجّار اروپایى که محصولا ت جهان اسلام را به اروپا وارد مىکردند در این امر نقش داشتند. تجّار مسلمان در نقاط بسیارى از جهان از جمله در شرق آسیا، در گسترش اسلام سهم بسزایى داشتند، چنانکه وات مىگوید: فرهنگ اسلام تنها از طریق حضور مسلمانان در اروپا توسعه نیافت، «بلکه صدور کالاهایى که به وسیله مسلمانان تولید شده بود به ماوراى مرزهاى سرزمینهاى اسلامى، نیز در این امر مؤثر بوده است.»(مونتگمرى وات، تأثیر اسلام بر اروپاى قرون وسطى، ص 39)
یکى از گروههایى که نقش مهمى در این زمینه ایفا مىکردند تجّار یهودى بودند. آنها به زبانهاى مختلف آشنا بودند و به صورت واسطه بین فرهنگ اسلامى و مسیحى عمل مىکردند.
از امورى که در اتباط با تجارت توسعه یافت، مهارتهاى مرتبط با دریانوردى بود. دریانوردى در بین مسلمانان بسیار رونق یافته بود. از کیلوا در شرق آفریقا تا تنگه مالاکا در مالزى عرصه دریانوردى آنان بود. کشتىسازان اسپانیایى و پرتغالى در نیمه دوم قرن دوازهم از تجربیات مسلمانان بیش از دیگر اروپاییان استفاده مىکردند. وات مىگوید: «به نظر مىرسد قدمهاى اصلى در توسعه جهتیاب براى کشتىرانى به وسیله اعراب و اروپاییان برداشته شد.»
سهم مهم دیگرى که مسلمانان در پیشبرد فنون دریانوردى اروپا داشتند ارائه نقشههاى دریایى است. یکى از شواهد مهم در این زمینه، وجود لغات عربى بسیارى در زبانهاى اروپایى در این رشته است. به نظر مورّخان، اساسآ اروپاییان دانش جغرافى را از مسلمانان گرفتند.( همان ، ص 47-49) یکى از
دانشمندانى که در این زمینه نقش مهمى داشت ادریسى (1100م) است.
4. تحقیق و ترجمه
دانشمندان اروپایى بسیارى با سفر به جهان اسلام و تحصیل علوم اسلامى، بسیارى از کتابهاى اسلامى را به زبانهاى اروپایى ترجمه نمودند و یا از طریق تدریس و تألیف کتاب، فرهنگ و معارف اسلامى را به جهان غرب عرضه کردند. گفته مىشود که در قرون وسطا بیش از 1400 اثر اسلامى در رشتههاى مختلف علوم بشرى از زبان عربى به زبانهاى مختلف اروپایى ترجمه شد.(ذکراللّه محمدى، نقش فرهنگ و تمدن اسلامى در بیدارى غرب، ص 312)
آثار ترجمه شده بر سه دسته قابل تقسیم هستند. دسته اول، آثار یونانى است که از عربى به لاتینى ترجمه شدند. هرچند در اروپا آثارى از یونانى به لاتینى ترجمه شده بود، اما تردیدى نیست که بسیارى از کتابهاى مهم یونانى به ویژه بخشهاى مهمى از فلسفه ارسطو از عربى به لاتینى ترجمه شد.
در اواسط قرن دوازدهم در «تولد» دارالترجمهاى تأسیس شد و به توصیه ریمون کشیش، بسیارى از آثار یونانى از عربى به لاتینى ترجمه گردید. از جمله این کتابها چند اثر مهم ارسطو، ترجمه کتاب العلل، که برگرفته از کتاب عناصر کلام ابرقلس است، و کتاب اثولوجیا مىباشد که عمدتآ برگرفته از کتاب افلوطین است و در گذشته گمان ىکردند از آن ارسطو است. دسته دوم، ترجمه شرحها و تفسیرهاى فیلسوفان اسلامى از فلسفه و علوم یونانى است. و دسته سوم، ترجمه کتب تألیفى و مستقل فلاسفه و دانشمندان مسلمان از عربى به لاتینى مىباشد.
از میان انبوه دانشمندان و مترجمان اروپایى که در انتقال علوم اسلامى به اروپا نقش داشتند، افراد ذیل را به عنوان نمونه نام مىبریم :
1. ژربر فرانسوى (938ـ1002م) که بعدا به مقام پاپى رسید، سه سال در اسپانیا با علوم اسلامى آشنا شد و آن را به اروپا بخصوص از طریق کتاب هندسه و کتاب اسطرلاب منتقل کرد.
2. قسطنطین آفریقایى (1015ـ1087م) نیز با سفر به کشورهاى اسلامى، هم با علوم و فنون اسلامى همچون پزشکى و هم با ترجمههایى از کتابهاى بقراط و جالینوس آشنا شد و وقتى که منشى یکى از حاکمان ایتالیا به نام گیسکارد شد، از این موقعیت براى ترویج این علوم استفاده شایانى کرد.
3. آدلهارد انگلیسى نیز پس از تحقیق در سرزمینهاى اسلامى در انتقال علوم اسلامى مانند فلسفه و ریاضیات به اروپا نقش مؤثرى داشته است.
4. گوندى سالوى(1151م) بعضى از آثار ارسطو از جمله مابعدالطبیعه را از عربى ترجمه کرده است. وى همراه با جمعى قسمتهایى از شفاى ابنسینا، مقاصدالفلاسفه غزالى و درباره علوم فارابى را ترجمه کرد و خود با استفاده از این آثار، کتبى را تألیف نمود. از تألیفات او کتاب اقسام فلسفه و جاودانگى نفس است.
5. یحیاى اسپانیانى برخى از آثار ابنسینا و غزالى را ترجمه کرده است.
6. ژرار اهل کرمون (1114ـ1187) ایتالیایى پس از آموختن زبان عربى و علوم اسلامى، کتابهاى بسیارى از جمله المجسطى بطلمیوس و آثار ابن حزم یونانى را ترجمه کرد. (تعدادى انگلیسى نیز در قرن سیزده در تولد به ترجمه پرداختند. آلفرد ساراشل و دانیال اهل مورله از دیگر مترجمان بودند.)
7. یوهانس اسپانیایى (ابن الدث یهودى) منطق ابنسینا را به لاتینى ترجمه کرد. وى همچنین ینبوعالحیات ابن جبیرول را به لاتینى ترجمه کرد.
8. گراردوس کرمونائى(ف 1187) در تولد برخى از آثار ارسطو و کتاب العلل کندى را از عربى به لاتینى ترجمه کرد.
9. مایکل اسکوتوس (ف 1235) برخى از آثار ارسطو و شرحهاى ابن رشد و برخى آثار ابنسینا را در تولد و به لاتینى ترجمه کرد.
اما با وجود این پیشینه و کارنامه درخشان ، چرا تمدن اسلامی دچار زوال و انحطاط گردید و مسلمانان که دیر زمانی در عرصه های علمی سروری می کردند ، آن چنان گرفتار عقب افتادگی شدند که چشمشان به تمدن غربی خیره شد که پیشرفت خود را وامدار تمدن اسلامی می دانست .
عوامل مختلفی در بروز این مسأله تأثیر گذار بوده اند که به مهمترین آنها اشاره می کنیم.
1.انحراف از آموزه های اصیل اسلامی
مسلمانان با وجود تأکید و اهمیت فراوان اسلام به کسب علم و دانش و خرد ورزی و تعقل و کار و تلاش از این آموزه های دین فاصله گرفتند و دیگربه این امور به عنوان یک ارزش نگریسته نمی شد .
این انحراف به گونه ای بودن که تعقل ، جای خود را به تحجر و کنار نهادن تعقل داد و جریان های اشعری گری و اخباری گری ظهور پیدا کردند و «پیروزی مکتب اشعرى براى جهان اسلام گران تمام شد. این پیروزى، پیروزى جمود و تقشّر بر حریّت فکر بود. هرچند جنگ اشعریگرى و اعتزال مربوط است به جهان تسنّن، ولى جهان تشیّع نیز از آن جمودگرایى اشعریگرى برکنار نمانده.» )مطهری ، مرتضی ، آشنایی با علوم اسلامی ( کلام ، عرفان ، حکمت عملی )تهران: صدرا ، 1374، ص60)
در قرون پنجم هجری و بعد از آن به دلیل سلطه کامل اهل سنت و اشاعره بر نظام آموزشی و حکومتی روزبروز عرصه بر عقل و عقل گرایان تنگتر شد و هر کس به فعالیت عقلایی و استدلالی می پرداخت، بزودی با اطلاق کافر و زندیق از صحنه خارج و یا منزوی می شد. زیانهایی که جلوگیری از بحث و نظر و اعتقاد به تسلیم و تقلید بر اندیشه بحّاث مسلمین که تازه در حال تکون و ترقی بود، وارد آورد، بی شمار و از همه آنها سخت تر این است که با ظهور این دسته در میان مسلمین، مخالفت با علم و علما و عناد با تأمل و تدبر در امور علمی و دوری از تحقیق در حقایق و انتقاد آرای علمی سلف آغاز شد. زیرا طبیعت محدثان متوجه به وقوف در برابر نصوص و احترام آنها و محدود کردن دایره عقل و احترام روایت به حد اعلی و منحصر ساختن بحثها در حدود الفاظ است. این امور سبب عمده ضعف تفکر و تفضیل نقل بر عقل و تقلید بدون اجتهاد و تمسّک به نصوص بدون تعمق در مقاصد آن و بغض و کراهیت نسبت به فلسفه و اجزای آن و در آوردن متفکران در شمار ملحدان و زندیقان گردید. اینها نتایجی بود که بعد از اختناق اعتزال بر عقلهای مسلمین چیره شد و آنچه در کتابها بود بر آنچه در عقل محترم است، برتری یافت… و عالم مقلّد از عالم مجتهد برتر شمرده شد و اکرام محدث و فقیه بر بزرگداشت فیلسوف و متفکر فزونی یافت و در نتیجه، فلسفه و سایر علوم عقلی روزبروز از رونق و رواج افتاد تا جایی که نظایر محمد بن زکریا و ابونصر و ابوریحان و بوعلی حکم سیمرغ و کیمیا یافتند و جای شخصیتهای بارز در طب و طبیعیات و ریاضیات و منطق و الهیات را فقها و محدثین ومفسرین و متکلمین اشعری و جز آنان گرفتند.» (حسینی، سیدعلی اکبر، سیری اجمالی در تاریخ تعلیم و تربیت اسلامی، چاپ اول، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۲،ص157)
2.تفاسیر و برداشت های نادرست از اسلام
یکی از عوامل عقب ماندگی مسلمانان ، تفاسیر و برداشت های نادرست از اسلام است که پویایی و ظرفیت آن را در پیشرفت و توسعه نادیده گرفت این برداشت هاى ناصواب از مفاهیم اعتقادى و اخلاقى و اجتماعى اسلام همچون قضا و قدر ، شفاعت ، تقیه ، انتظار ، صبر ، زهد ،ذهنیت بیمار گونه اى را پدید آورد که زمینه ساز عقب ماندگی مسلمانان گردید . بی تردید اگر مسلمانان مبانى و مقدمات معرفت دینى را به طور صحیح طى مىکردند و در تفسیر دین سلیقهاى عمل نمی کردند و از اهل ذکر و معصومین علیهم السلام بهره می بردند ، به چنین خطاهاى بزرگى گرفتار نمىشدند و از مفاهیم قضا و قدر (سرنوشت)، جبرگرایی و از شفاعت، تقیه و صبر ، سستى و کسالت و گوشه نشینی و از زهد، تصوف و از انتظار ، تحمل بی عدالتی ها و پذیرش ظلم را استنباط نمىکردند.
« در میان کشورهاى دنیا به استثناى بعضى کشورها ، کشورهاى اسلامى عقب مانده ترین و منحطترین کشورها است . نه تنها در صنعت عقب هستند ، در علم عقب هستند ، در اخلاق عقب هستند ، در انسانیت و معنویت عقب هستند . چرا ؟ یا باید بگوئیم ، اسلام ، یعنى همان حقیقت اسلام در مغز و روح این ملتها هست ، ولى خاصیت اسلام اینست که ملتها را عقب مى برد ( دشمنان دین هم بزرگترین حربه تبلیغى آنها همین انحطاط فعلى مسلمین است ) و یا باید اعتراف کنیم که حقیقت اسلام به صورت اصلى در مغز و روح ما موجود نیست بلکه این فکر اغلب در مغزهاى ما به صورت مسخ شده موجود است ، توحید ما توحید مسخ شده است ، نبوت ما نبوت مسخ شده است ، ولایت و امامت ما مسخ شده است ، اعتقاد به قیامت ما کم و بیش همینطور . تمام دستورهاى اصولى اسلام در فکر ما همه تغییر شکل داده . در دین صبر هست ، زهد هست ، تقوا هست ، توکل هست . تمام اینها بدون استثناء به صورت مسخ شده در ذهن ما موجود است . شاید همان اندازه که تا به حال در این جلسات بحث شده است . این مطلب را تا اندازه اى روشن کند . مثلا راجع به تقوا بحث شده است . اگر مطالعه کرده باشید شاید بتواند آن جزوه ها به شما ثابت بکند که تا به حال تقوا به یک صورت مسخ شده اى در ذهن ما بود . هر موضوعى که بحث شده همه اینگونه است ، که مى فهماند اسلام معکوس شده است . . . . . مسأله ولایت و امامت طرز فکر ما به صورت عجیب و معکوس در آمده است . آیا این عجیب نیست که ما مقتدایانى مثل اهل بیت پیغمبر داشته باشیم ، على بن ابى طالب داشته باشیم ، حسن بن على داشته باشیم ، حسین بن على داشته باشیم ، زین العابدین داشته باشیم و همچنین سایر ائمه علیهم السلام ، آنگاه بجاى اینکه وجود این پیشوایان ، محرک ما و مشوق ما باشد به عمل ، وسیله تخدیر ما و تنبلى ما و گریز ما از عمل شده است .
تشیع و دوستى اهل بیت پیغمبر را وسیله قرار دادیم براى اینکه از زیر بار اسلام بیرون بیائیم . حالا ببینید این فکر چقدر مسخ شده است ! این حقیقت عالى به شکل منکوس در فکر ما وارد شده ، در ما نتیجه معکوس داده ، وسیله تنبلى شده ، وسیله هیچ کار نکردن با انتظار اینکه همه کارها را مولى کرده ، در قیامت هم مولى مى کند . » (مرتضى مطهرى ، ده گفتار ص 144 تا 146)
3. تعصب و جمود فکری
انحطاط علوم و تمدن اسلامی در حقیقت از زمانی در کشورهای اسلامی آغاز شد که متعصبین اهل سنت و حدیث و فقها توانستند مبارزان خود را از فلاسفه و حکما و علما و معتزله در بغداد شکست دهند، یعنی از اوایل قرن چهارم به بعد… سخت گیری نسبت به معتزله که اهل بحث و نظر و استدلال بودند، از این هنگام شروع شد و اندک اندک به نهایت شدّت رسید… رواج چنین جوّ تعصب آلودی برای اهل سنّت و حدیث و افراد متعصب، فرصتی فراهم کرد که ریاضیون، فیلسوفان و متکلمان معتزله را به اتهام کفر و زندقه طرد کرده، تحت فشار قرار دهند. در پی اوجگیری این تعصبات مذهبی و سلطه متعصبان بر مناصب حکومتی بزودی روح تساهل و سعه صدر از هیئت حاکمه و سپس عامه مردم جامعه اسلامی رخت بر بست و تعصب و جمود فکری سایه شوم خویش را بر سرتاسر آن گسترد. تنها حکومتها و فرقه های کوچکی نظیر اسماعیلیان و خلفای فاطمی مصر از این بلا مصون ماندند که آنان نیز همواره از سوی متعصبان مورد حمله و تعرّض قرار می گرفتند.
در این دوران معنای محدودی از دانش مدنظر بود که به هیچ روی با دورانهای قبلی قابل مقایسه نیست. البته منحصر کردن دانش به امور دینی و آن جهانی به یک دوره خاص محدود نبوده و همواره دانشمندان و فیلسوفان را تحت فشار قرار می داده است لیکن در برخی دورانها به دلیل تسلط متعصبان بر حکومت، عرصه را بسیار تنگ می کرده و امکان هرگونه تحرکی را از دانشمندان غیردینی سلب می کرده است. نمونه آشکار این نکته مدارس نظامیه و جوّی است که همزمان با گسترش این مدارس بر جهان اسلام حکمفرما بوده است. تمام علوم ریاضی و طبیعی و الهی و فروع مختلف آنها یعنی طبّ و فلک و موسیقی و کیمیا و جز آن با حمایتی که از طرف عده ای از خلفا و امرا نسبت به آنها می شد، مورد اعتراض گروه بزرگی از متعصبان اهل سنت و حدیث بوده است و هر کس را که بدان علوم توجهی داشت، زندیق و ملحد دانسته اند.
(صفا، ذبیح اللّه ، تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی، تهران: دانشگاه تهران، ۱۳۳۶،ص140)
4. فرقه گرایی
ظهور فرقه گرایی در اسلام که از عواملی همچون فکری ، فرهنگی ، مادی ، سیاسی و گسترش فتوحات اسلام پدید آمده بود ، به کاهش توان جهان اسلام و مسلمانان در ادامه و استمرار تمدن اسلامی انجامید و بخش اعظم آن در راه اختلافات ، صف بندی ، تعصب و برادرکشی به هدر رفت .
5.تغییر ماهیت حکومت
تبدیل خلافت اسلامی به پادشاهی خودکامه و نظام های استبدادی از دیگر عوامل عقب ماندگی مسلمانان بود. تغییر ماهیت حکومت از حکومتی ارزشی و مردمی به حکومتی بر پایه زور وتزویر موجب شد تا توجهی به رشد و شکوفایی تمدن اسلامی نشود .
یکی از اندیشمندان آلمانی در این باره می گوید:« بسیار شایسته است که ما مجسمه طلایی معاویه را در یکی از میدانهای پایتخت آلمان یعنی برلین نصب کنیم ، زیرا او بود که نظام حکومت دموکراسی اسلام را به استبداد و دیکتاتوری تبدیل کرد و اگر او نبود ، اسلام تمام عالم را فرا می گرفت و هم اکنون ما مردم آلمان و دیگر ملتهای اروپا همگی عرب و مسلمان بودیم .» (کاشفی ، محمد رضا ، تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی ، قم: جامعه المصطفی العالمیه ، 1387، ص 209 به نقل از تفسیر المنار ، ج11، ص 260 )
مجموع این عوامل موجب شد تا تمدن اسلامی که روزگاری در اوج شکوفایی و عظمت بود ، با انحطاط و زوال روبرو شود . از این رو گرچه احکام و تعالیم مترقی اسلام ، ظرفیت برپایی تمدنی برجسته را دارا بوده و پیشینه درخشان تمدن اسلامی نیز سند گویایی برای اثبات این امر است ، اما فاصله گرفتن مسلمانان از اسلام اصیل و انحراف از آن و تفاسیر وبرداشت های نادرست از آموزه های اسلامی و رواج روحیه تعصب و جمود فکری و کنار نهادن تعقل و فرقه گرایی و تغییر ماهیت حکومت و حاکمیت اسلامی موجب شد تا مسلمانان نتوانند از ظرفیت احکام و تعالیم مترقی اسلام در مسیر پیشرفت و شکوفایی و استمرار تمدن اسلامی بهره بگیرند و دچار عقب ماندگی و انحطاط شوند مسلمانان اگر بخواهند سابقه درخشان گذشته و عظمت و شکوه تمدن اسلامی را احیا کنند ، باید به آموزه های اسلام اصیل بازگردند وبرداشت های نادرست ازاسلام را رها کرده و با استفاده از مکانیزم اجتهاد صحیح و ترمیم جایگاه علم و دانش و تفکر و تبادل نظرو کنار گذاردن اختلافات و تفرقه و بر پایی حاکمیت اصیل اسلامی ، بستر رشد وشکوفایی دوباره و بیش از پیش جهان اسلام را فراهم نمایند .
بنابر این در پیشرفت و رشد علمی افراد نمی توان تنها به عوامل فردی و تلاش و کوشش افراد تأکید نمود و نقش سایر عوامل از جمله دین و کشور و بستری که برای رشد و بالندگی افراد فراهم می شود توجه نکرد .
ضمن اینکه غرب گرچه در ظاهر در سایه پیشرفت های تکنولوژیکی به پیشرفت هایی دست یافته است اما ازآنجا که این پیشرفت ها با کنار گذاشتن اخلاق و دین و نادیده گرفتن نقش آنها و کنار زدن اعتقاد به خدا و نشاندن انسان به جای او در قالب اومانیسم و تنها بر پایه عقلانیت و علمیت و مادیت صرف بوده است ، پسرفت در اخلاق و معنویت را به دنبال داشته است و امروز غرب با بحران های مختلف فردی ، خانوادگی ، اخلاقی و سیاسی و اجتماعی دست به گریبان است و چنین پیشرفت تک بعدی ، بحران زده و عاری از اخلاق و معنویت نمی تواند الگوی مناسبی برای پیشرفت محسوب گردد و ما باید بر اساس الگوی اسلامی و ایرانی ، الگوی پیشرفت کشور را ترسیم نماییم .
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
على اکبر، ولایتى، پویایى فرهنگ و تمدن اسلام و ایران، تهران: وزارت امور خارجه، 1382
مطهری ، مرتضی ، انسان وسرنوشت ، تهران: صدرا ، 1374
زیگرید، هونکه، فرهنگ اسلام در اروپا، ترجمه مرتضى رمضانى، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى ، 1361
آراسته خو، محمد ، پژوهشی اجمالی در وامداری غرب نسبت به شرق به ویژه اسلام و ایران ، تهران: مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر ، 1379
کاشفی ، محمد رضا ، تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی ، قم: جامعه المصطفی العالمیه ، 1387
( ویل، دورانت، تاریخ تمدن، ترجمه ابوطالب صارمی و دیگران، (عصر ایمان، بخش اول)، تهران: انتشارات علمى و فرهنگى ،1373 ، ج4، ص 432)
« اسلام در جهان مسیحى نفوذ گوناگون و بسیارداشت. اروپاى مسیحى غذاها، شربت ها، دارو، درمان، اسلحه، استفاده از نشان هاى مخصوص خانوادگى، سلیقه و انگیزه هنرى، ابزارها و فنون صنعت و تجارت و قوانین و راه هاى دریایى را از اسلام فرا گرفت و غالباً لغات آن را نیز از مسلمانان اقتباس کرد … علماى اسلامی ، ریاضیات، طبیعیات، شیمى، ستاره شناسی و پزشکی یونان را حفظ کردند و به کمال رسانیدند و این میراث یونانی را که بسیار غنى تر شده بود، به اروپا انتقال دادند. پزشکاناسلامی پانصد سال تمام علمدار طب در جهان بودند.. ابن سینا و ابن رشد از نظر فلاسفه مدرسی اروپا که این دو را در مرجعیت بعد از یونانیان قرار می دادند ، انوار شرق بودند … این نفوذ اسلامى [از راه] بازرگانى و جنگ هاى صلیبى، ترجمه هزاران کتاب از عربى به لاتینى و مسافرت هاى دانشورانى از قبیل ژربر، مایکل اسکات … به اسپانیاى مسلمان [انجام گرفت]» ( همان، ص 433- 434)
مونتگمری وات انگلیسی می گوید : «ما اروپاییها مدیون بودن فرهنگمان را به اسلام نادیده می گیریم ، ما اغلب اوقات گستره و اهمیت تأثیر اسلام را بر میراث فرهنگی مان دست کم می گیریم و بعضی اوقات حتی از آن به کلی چشم پوشی می کنیم … امروزه بر ما اروپاییان غربی است که برداشت غلط خودمان را اصلاح کنیم و بر دینمان نسبت به جهان اسلام و عرب اعتراف نماییم .»(وات ، مونتگمری ، ت، تأثیر اسلام در اروپا ، ترجمه یقوب آژند ، تهران: مولی ، 1361، ص 10 ، 148)
موریس بوکاى فرانسوى نیز آورده است: «اسلام همواره علم و دین را همزاد تلقى کرده و از همان آغاز، طلب علم جزو دستورهاى دینى اش بوده است. به کار گرفتن همین دستور موجب جهش معجزه آساى علمى دوره مهم تمدن اسلامى شد. همان تمدنى که غرب نیز قبل از رنسانس (نوزایش) از آن برخوردار گردید»( بوکاى، موریس ، عهدین، قرآن و علم، ترجمه حسن حبیبى، تهران: حسینیه ارشاد، ص 14)
زیگرید هونکه می نویسد: « تمدن اسلامی که به وسیله مسلمانان آغاز شد ، نه تنها میراث یونان را از انهدام و فراموشی نجات داد و آن را اسلوب و نظم بخشید و به اروپا داد ، بلکه آنان پایه گذار شیمی آزمایشی ، فیزیک ، جبر ، علم حساب به مفهوم امروزی و مثلثات فضایی ، زمین شناسی و جامعه شناسی هستند . تمدن اسلامی تعداد زیادی کشفیات گرانبها و اختراعاتی در همه بخش های علوم تجربی که اکثر آنها بعدها نویسندگان اروپایی دزدانه به حساب خودشان گذاشتند ، به مغرب زمین هدیه کرده است ، ولی شاید گرانبهاترین آنها را اسلوب تحقیقات علم طبیعی باشد که این پیش قدمی مسلمانان بود که جای پا را برای اروپا باز کرد و منجر به شناخت قوانین طبیعت و تفوق و کنترل آن گردیدند .»(صرفی ، محمد تقی ، تمدن اسلامی از زبان بیگانگان ، ص 106)
گوستاولوبون نیزمى نویسد: « ما در تاریخ ، ملتی را سراغ نداریم که مانند اعراب و مسلمانان به این اندازه در دیگران تأثیر داشته باشند ، زیرا تمام ملتها که به نحوی با آنها ارتباط پیدا کردند ، تمدن آنان را پذیرفتند …نفوذ اخلاقى همین اعراب زاییده اسلام، آن اقوام وحشى اروپا را که سلطنت روم را زیر و زبر نمودند، در طریق آدمیت داخل کرد و نیز نفوذ عقلانى آنان دروازه علوم و فنون و فلسفه را که از آن به کلى بى خبر بودند، به روى آنها باز کرد و تا ششصد سال استاد اروپاییان بودند» ( لوبون ، گوستاو ، تمدن اسلام و عرب ، ترجمه سید محمد تقی فخر داعی ، تهران: علی اکبر اعلمی ،1334)
تأثیر تمدن اسلامى بر تمدن غربى
یکى از واقعیات تعیینکننده در تاریخ قرون وسطا به ویژه در تفکر فلسفى و علمى این دوره در غرب، ظهور اسلام و آشنایى مسیحیان با آن بود، به گونهاى که سخن از تاریخ قرون وسطاى غرب بدون ذکر ارتباط آن با اسلام ناتمام است. در قرون وسطا بین جهان اسلام و مسیحیت غرب ارتباط علمى و فرهنگى برقرار شد. شناخت این ارتباط و تأثیر و تأثر اهمیت دارد. این تأثیر ظاهرآ یکطرفه بوده است. در قرن دوازدهم آثار مسلمانان ترجمه شد و اروپاییان از فلسفه، علوم و هنرهاى اسلامى استفاده کردند. همچنین آنان از طریق مسلمانان با بخشهایى از میراث یونانى آشنا گردیدند.
علم و تمدن اسلامى از چهار طریق وارد اروپا شد :
1. آمیزش اروپاییان با مسلمانان
از همان قرون اولیه اسلامى، بخشهایى از اروپا در حوزه جهان اسلام واقع شد. تا 715 میلادى برخى از جزایر یونان، جنوب ایتالیا (سیسیل) و بسیارى از شهرهاى اسپانیا در اختیار مسلمانان قرار گرفت. ناربن در جنوب فرانسه نیز مدتى در قلمرو مسلمانان واقع شد. اسپانیا و سیسیل از مناطقى بودند که فرهنگ و تمدن اسلامى در آنها به شکوفایى رسید. تأسیس مدارس و مراکز علمى و دارالترجمهها، ظهور عالمان برجسته در رشتههاى مختلف از جلوههاى این تمدن بودند. شهر تولدْ مرکز فعالیتهاى علمى و فرهنگى و داراى کتابخانهاى غنى بود. مسلمانان، مسیحیان و یهودیان در این مناطق با مسالمت و صلح در کنار یکدیگر زندگى مىکردند و به همکارى و مبادله تجارب مىپرداختند. مسلمانان حامل فرهنگ و تمدن اسلامى بودند که از شرق جهان اسلام برگرفته و خود به آن توسعه و تکامل بخشیده بودند و اروپاییان مشتاقانه طالب آن بودند و از راههاى مختلف از آن بهره مىبردند. مسلمانان در اروپا بیش از آنکه حاکمیت سیاسى و نظامى داشته باشند حضور فرهنگى و علمى داشتند و این حضور فرهنگى و علمى تا مدتها پس از پایان یافتن حضور سیاسى و نظامى مسلمانان در اروپا باقى بود.
این آمیزش تحولى همهجانبه در مناطق تحت نفوذ مسلمانان پدید آورد و در پى آن کشاورزى، صنعت (از جمله کاغذسازى و استخراج معادن)، هنرها (از جمله معمارى و موسیقى)، شیوه زندگى در ابعاد مختلف، شهرسازى، فلسفه، علوم و ادبیات توسعه بىسابقهاى پیدا کرد. براى نمونه، عربها سیستمهاى پیشرفته کشاورزى و آبیارى را به اسپانیا آوردند. وجود لغات عربى بسیار مربوط به آبیارى در برخى زبانهاى اروپایى یکى از شواهد این امر است. در پى این تحول، انواع محصولات کشاورزى اعم از حبوبات و سبزیجات و میوهها در اسپانیا رونق گرفت.(ر.ک. مونتگمرى وات، تأثیر اسلام بر اروپاى قرون وسطى،فصل دوم)
افزون بر این، روابطى بین برخى دولتهاى اروپایى و حکّام جهان اسلام بود که زمینه را براى انتقال فرهنگ و تمدن فراهم مىکرد. مونتگمرى وات مىگوید: «شارلمانى با هارونالرشید به اندازه ارتباط او با دشمن دیگرش یعنى حاکم اموى اسپانیا، روابط دیپلماتیک داشت؛ و ممکن است از این طریق بخشى از دانش وسیع و قدرتمند جهان اسلام به اروپا رسیده باشد.
2. جنگهاى صلیبى
از رویدادهاى ناگوار در ارتباط اسلام و غرب، جنگهاى صلیبى بود. جنگهاى صلیبى از حدود 1095 شروع و تا 1291 ادامه یافت. با اینکه این جنگ طولانى زیانها و صدمات فراوانى به بار آورد، اما در کنار آن با ورود اروپاییان به جهان اسلام و ارتباط نزدیک با مسلمانان، آنان با فرهنگ و تمدن اسلامى در ابعاد مختلفش آشنا شدند و در اقتباس و انتقال آن به غرب کوشش نمودند.
براى نمونه، وقتى فردریک دوم در جنگهاى صلیبى وارد بیتالمقدس شد، شیفته معمارى اسلامى گردید. در دربار او ریاضىدانان و فلاسفه مسلمان بسیارى بودند و خود امپراتور زبان عربى آموخته بود و مترجمان بسیارى در دربار او به ترجمه آثار اسلامى مشغول بودند. او همچنین به علوم اسلامى علاقهمند بود و در تحصیل آن مىکوشید. براى نمونه، او برخى از پرسشهاى فلسفى را براى ابن سبعین اهل مورسى فیلسوف مسلمان اسپانیایى فرستاد و پاسخ دریافت کرد. این پرسش و پاسخها با عنوان «پرسشهاى صقلیهاى» معروف شدند. از سیسیل به دانشگاههاى مهم اروپا کتابها و آثار ترجمه شده و تألیفى ارسال مىشد و بدینسان در رشد دانش در اروپا کمک مىکرد.(کریم مجتهدى، فلسفه در قرون وسطى، ص 203)
3. تجارت و بازرگانى
یکى دیگر از راههاى انتقال فرهنگى تجارت بود. هم تجّار مسلمان و هم تجّار اروپایى که محصولا ت جهان اسلام را به اروپا وارد مىکردند در این امر نقش داشتند. تجّار مسلمان در نقاط بسیارى از جهان از جمله در شرق آسیا، در گسترش اسلام سهم بسزایى داشتند، چنانکه وات مىگوید: فرهنگ اسلام تنها از طریق حضور مسلمانان در اروپا توسعه نیافت، «بلکه صدور کالاهایى که به وسیله مسلمانان تولید شده بود به ماوراى مرزهاى سرزمینهاى اسلامى، نیز در این امر مؤثر بوده است.»(مونتگمرى وات، تأثیر اسلام بر اروپاى قرون وسطى، ص 39)
یکى از گروههایى که نقش مهمى در این زمینه ایفا مىکردند تجّار یهودى بودند. آنها به زبانهاى مختلف آشنا بودند و به صورت واسطه بین فرهنگ اسلامى و مسیحى عمل مىکردند.
از امورى که در اتباط با تجارت توسعه یافت، مهارتهاى مرتبط با دریانوردى بود. دریانوردى در بین مسلمانان بسیار رونق یافته بود. از کیلوا در شرق آفریقا تا تنگه مالاکا در مالزى عرصه دریانوردى آنان بود. کشتىسازان اسپانیایى و پرتغالى در نیمه دوم قرن دوازهم از تجربیات مسلمانان بیش از دیگر اروپاییان استفاده مىکردند. وات مىگوید: «به نظر مىرسد قدمهاى اصلى در توسعه جهتیاب براى کشتىرانى به وسیله اعراب و اروپاییان برداشته شد.»
سهم مهم دیگرى که مسلمانان در پیشبرد فنون دریانوردى اروپا داشتند ارائه نقشههاى دریایى است. یکى از شواهد مهم در این زمینه، وجود لغات عربى بسیارى در زبانهاى اروپایى در این رشته است. به نظر مورّخان، اساسآ اروپاییان دانش جغرافى را از مسلمانان گرفتند.( همان ، ص 47-49) یکى از
دانشمندانى که در این زمینه نقش مهمى داشت ادریسى (1100م) است.
4. تحقیق و ترجمه
دانشمندان اروپایى بسیارى با سفر به جهان اسلام و تحصیل علوم اسلامى، بسیارى از کتابهاى اسلامى را به زبانهاى اروپایى ترجمه نمودند و یا از طریق تدریس و تألیف کتاب، فرهنگ و معارف اسلامى را به جهان غرب عرضه کردند. گفته مىشود که در قرون وسطا بیش از 1400 اثر اسلامى در رشتههاى مختلف علوم بشرى از زبان عربى به زبانهاى مختلف اروپایى ترجمه شد.(ذکراللّه محمدى، نقش فرهنگ و تمدن اسلامى در بیدارى غرب، ص 312)
آثار ترجمه شده بر سه دسته قابل تقسیم هستند. دسته اول، آثار یونانى است که از عربى به لاتینى ترجمه شدند. هرچند در اروپا آثارى از یونانى به لاتینى ترجمه شده بود، اما تردیدى نیست که بسیارى از کتابهاى مهم یونانى به ویژه بخشهاى مهمى از فلسفه ارسطو از عربى به لاتینى ترجمه شد.
در اواسط قرن دوازدهم در «تولد» دارالترجمهاى تأسیس شد و به توصیه ریمون کشیش، بسیارى از آثار یونانى از عربى به لاتینى ترجمه گردید. از جمله این کتابها چند اثر مهم ارسطو، ترجمه کتاب العلل، که برگرفته از کتاب عناصر کلام ابرقلس است، و کتاب اثولوجیا مىباشد که عمدتآ برگرفته از کتاب افلوطین است و در گذشته گمان ىکردند از آن ارسطو است. دسته دوم، ترجمه شرحها و تفسیرهاى فیلسوفان اسلامى از فلسفه و علوم یونانى است. و دسته سوم، ترجمه کتب تألیفى و مستقل فلاسفه و دانشمندان مسلمان از عربى به لاتینى مىباشد.
از میان انبوه دانشمندان و مترجمان اروپایى که در انتقال علوم اسلامى به اروپا نقش داشتند، افراد ذیل را به عنوان نمونه نام مىبریم :
1. ژربر فرانسوى (938ـ1002م) که بعدا به مقام پاپى رسید، سه سال در اسپانیا با علوم اسلامى آشنا شد و آن را به اروپا بخصوص از طریق کتاب هندسه و کتاب اسطرلاب منتقل کرد.
2. قسطنطین آفریقایى (1015ـ1087م) نیز با سفر به کشورهاى اسلامى، هم با علوم و فنون اسلامى همچون پزشکى و هم با ترجمههایى از کتابهاى بقراط و جالینوس آشنا شد و وقتى که منشى یکى از حاکمان ایتالیا به نام گیسکارد شد، از این موقعیت براى ترویج این علوم استفاده شایانى کرد.
3. آدلهارد انگلیسى نیز پس از تحقیق در سرزمینهاى اسلامى در انتقال علوم اسلامى مانند فلسفه و ریاضیات به اروپا نقش مؤثرى داشته است.
4. گوندى سالوى(1151م) بعضى از آثار ارسطو از جمله مابعدالطبیعه را از عربى ترجمه کرده است. وى همراه با جمعى قسمتهایى از شفاى ابنسینا، مقاصدالفلاسفه غزالى و درباره علوم فارابى را ترجمه کرد و خود با استفاده از این آثار، کتبى را تألیف نمود. از تألیفات او کتاب اقسام فلسفه و جاودانگى نفس است.
5. یحیاى اسپانیانى برخى از آثار ابنسینا و غزالى را ترجمه کرده است.
6. ژرار اهل کرمون (1114ـ1187) ایتالیایى پس از آموختن زبان عربى و علوم اسلامى، کتابهاى بسیارى از جمله المجسطى بطلمیوس و آثار ابن حزم یونانى را ترجمه کرد. (تعدادى انگلیسى نیز در قرن سیزده در تولد به ترجمه پرداختند. آلفرد ساراشل و دانیال اهل مورله از دیگر مترجمان بودند.)
7. یوهانس اسپانیایى (ابن الدث یهودى) منطق ابنسینا را به لاتینى ترجمه کرد. وى همچنین ینبوعالحیات ابن جبیرول را به لاتینى ترجمه کرد.
8. گراردوس کرمونائى(ف 1187) در تولد برخى از آثار ارسطو و کتاب العلل کندى را از عربى به لاتینى ترجمه کرد.
9. مایکل اسکوتوس (ف 1235) برخى از آثار ارسطو و شرحهاى ابن رشد و برخى آثار ابنسینا را در تولد و به لاتینى ترجمه کرد.
اما با وجود این پیشینه و کارنامه درخشان ، چرا تمدن اسلامی دچار زوال و انحطاط گردید و مسلمانان که دیر زمانی در عرصه های علمی سروری می کردند ، آن چنان گرفتار عقب افتادگی شدند که چشمشان به تمدن غربی خیره شد که پیشرفت خود را وامدار تمدن اسلامی می دانست .
عوامل مختلفی در بروز این مسأله تأثیر گذار بوده اند که به مهمترین آنها اشاره می کنیم.
1.انحراف از آموزه های اصیل اسلامی
مسلمانان با وجود تأکید و اهمیت فراوان اسلام به کسب علم و دانش و خرد ورزی و تعقل و کار و تلاش از این آموزه های دین فاصله گرفتند و دیگربه این امور به عنوان یک ارزش نگریسته نمی شد .
این انحراف به گونه ای بودن که تعقل ، جای خود را به تحجر و کنار نهادن تعقل داد و جریان های اشعری گری و اخباری گری ظهور پیدا کردند و «پیروزی مکتب اشعرى براى جهان اسلام گران تمام شد. این پیروزى، پیروزى جمود و تقشّر بر حریّت فکر بود. هرچند جنگ اشعریگرى و اعتزال مربوط است به جهان تسنّن، ولى جهان تشیّع نیز از آن جمودگرایى اشعریگرى برکنار نمانده.» )مطهری ، مرتضی ، آشنایی با علوم اسلامی ( کلام ، عرفان ، حکمت عملی )تهران: صدرا ، 1374، ص60)
در قرون پنجم هجری و بعد از آن به دلیل سلطه کامل اهل سنت و اشاعره بر نظام آموزشی و حکومتی روزبروز عرصه بر عقل و عقل گرایان تنگتر شد و هر کس به فعالیت عقلایی و استدلالی می پرداخت، بزودی با اطلاق کافر و زندیق از صحنه خارج و یا منزوی می شد. زیانهایی که جلوگیری از بحث و نظر و اعتقاد به تسلیم و تقلید بر اندیشه بحّاث مسلمین که تازه در حال تکون و ترقی بود، وارد آورد، بی شمار و از همه آنها سخت تر این است که با ظهور این دسته در میان مسلمین، مخالفت با علم و علما و عناد با تأمل و تدبر در امور علمی و دوری از تحقیق در حقایق و انتقاد آرای علمی سلف آغاز شد. زیرا طبیعت محدثان متوجه به وقوف در برابر نصوص و احترام آنها و محدود کردن دایره عقل و احترام روایت به حد اعلی و منحصر ساختن بحثها در حدود الفاظ است. این امور سبب عمده ضعف تفکر و تفضیل نقل بر عقل و تقلید بدون اجتهاد و تمسّک به نصوص بدون تعمق در مقاصد آن و بغض و کراهیت نسبت به فلسفه و اجزای آن و در آوردن متفکران در شمار ملحدان و زندیقان گردید. اینها نتایجی بود که بعد از اختناق اعتزال بر عقلهای مسلمین چیره شد و آنچه در کتابها بود بر آنچه در عقل محترم است، برتری یافت… و عالم مقلّد از عالم مجتهد برتر شمرده شد و اکرام محدث و فقیه بر بزرگداشت فیلسوف و متفکر فزونی یافت و در نتیجه، فلسفه و سایر علوم عقلی روزبروز از رونق و رواج افتاد تا جایی که نظایر محمد بن زکریا و ابونصر و ابوریحان و بوعلی حکم سیمرغ و کیمیا یافتند و جای شخصیتهای بارز در طب و طبیعیات و ریاضیات و منطق و الهیات را فقها و محدثین ومفسرین و متکلمین اشعری و جز آنان گرفتند.» (حسینی، سیدعلی اکبر، سیری اجمالی در تاریخ تعلیم و تربیت اسلامی، چاپ اول، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۲،ص157)
2.تفاسیر و برداشت های نادرست از اسلام
یکی از عوامل عقب ماندگی مسلمانان ، تفاسیر و برداشت های نادرست از اسلام است که پویایی و ظرفیت آن را در پیشرفت و توسعه نادیده گرفت این برداشت هاى ناصواب از مفاهیم اعتقادى و اخلاقى و اجتماعى اسلام همچون قضا و قدر ، شفاعت ، تقیه ، انتظار ، صبر ، زهد ،ذهنیت بیمار گونه اى را پدید آورد که زمینه ساز عقب ماندگی مسلمانان گردید . بی تردید اگر مسلمانان مبانى و مقدمات معرفت دینى را به طور صحیح طى مىکردند و در تفسیر دین سلیقهاى عمل نمی کردند و از اهل ذکر و معصومین علیهم السلام بهره می بردند ، به چنین خطاهاى بزرگى گرفتار نمىشدند و از مفاهیم قضا و قدر (سرنوشت)، جبرگرایی و از شفاعت، تقیه و صبر ، سستى و کسالت و گوشه نشینی و از زهد، تصوف و از انتظار ، تحمل بی عدالتی ها و پذیرش ظلم را استنباط نمىکردند.
« در میان کشورهاى دنیا به استثناى بعضى کشورها ، کشورهاى اسلامى عقب مانده ترین و منحطترین کشورها است . نه تنها در صنعت عقب هستند ، در علم عقب هستند ، در اخلاق عقب هستند ، در انسانیت و معنویت عقب هستند . چرا ؟ یا باید بگوئیم ، اسلام ، یعنى همان حقیقت اسلام در مغز و روح این ملتها هست ، ولى خاصیت اسلام اینست که ملتها را عقب مى برد ( دشمنان دین هم بزرگترین حربه تبلیغى آنها همین انحطاط فعلى مسلمین است ) و یا باید اعتراف کنیم که حقیقت اسلام به صورت اصلى در مغز و روح ما موجود نیست بلکه این فکر اغلب در مغزهاى ما به صورت مسخ شده موجود است ، توحید ما توحید مسخ شده است ، نبوت ما نبوت مسخ شده است ، ولایت و امامت ما مسخ شده است ، اعتقاد به قیامت ما کم و بیش همینطور . تمام دستورهاى اصولى اسلام در فکر ما همه تغییر شکل داده . در دین صبر هست ، زهد هست ، تقوا هست ، توکل هست . تمام اینها بدون استثناء به صورت مسخ شده در ذهن ما موجود است . شاید همان اندازه که تا به حال در این جلسات بحث شده است . این مطلب را تا اندازه اى روشن کند . مثلا راجع به تقوا بحث شده است . اگر مطالعه کرده باشید شاید بتواند آن جزوه ها به شما ثابت بکند که تا به حال تقوا به یک صورت مسخ شده اى در ذهن ما بود . هر موضوعى که بحث شده همه اینگونه است ، که مى فهماند اسلام معکوس شده است . . . . . مسأله ولایت و امامت طرز فکر ما به صورت عجیب و معکوس در آمده است . آیا این عجیب نیست که ما مقتدایانى مثل اهل بیت پیغمبر داشته باشیم ، على بن ابى طالب داشته باشیم ، حسن بن على داشته باشیم ، حسین بن على داشته باشیم ، زین العابدین داشته باشیم و همچنین سایر ائمه علیهم السلام ، آنگاه بجاى اینکه وجود این پیشوایان ، محرک ما و مشوق ما باشد به عمل ، وسیله تخدیر ما و تنبلى ما و گریز ما از عمل شده است .
تشیع و دوستى اهل بیت پیغمبر را وسیله قرار دادیم براى اینکه از زیر بار اسلام بیرون بیائیم . حالا ببینید این فکر چقدر مسخ شده است ! این حقیقت عالى به شکل منکوس در فکر ما وارد شده ، در ما نتیجه معکوس داده ، وسیله تنبلى شده ، وسیله هیچ کار نکردن با انتظار اینکه همه کارها را مولى کرده ، در قیامت هم مولى مى کند . » (مرتضى مطهرى ، ده گفتار ص 144 تا 146)
3. تعصب و جمود فکری
انحطاط علوم و تمدن اسلامی در حقیقت از زمانی در کشورهای اسلامی آغاز شد که متعصبین اهل سنت و حدیث و فقها توانستند مبارزان خود را از فلاسفه و حکما و علما و معتزله در بغداد شکست دهند، یعنی از اوایل قرن چهارم به بعد… سخت گیری نسبت به معتزله که اهل بحث و نظر و استدلال بودند، از این هنگام شروع شد و اندک اندک به نهایت شدّت رسید… رواج چنین جوّ تعصب آلودی برای اهل سنّت و حدیث و افراد متعصب، فرصتی فراهم کرد که ریاضیون، فیلسوفان و متکلمان معتزله را به اتهام کفر و زندقه طرد کرده، تحت فشار قرار دهند. در پی اوجگیری این تعصبات مذهبی و سلطه متعصبان بر مناصب حکومتی بزودی روح تساهل و سعه صدر از هیئت حاکمه و سپس عامه مردم جامعه اسلامی رخت بر بست و تعصب و جمود فکری سایه شوم خویش را بر سرتاسر آن گسترد. تنها حکومتها و فرقه های کوچکی نظیر اسماعیلیان و خلفای فاطمی مصر از این بلا مصون ماندند که آنان نیز همواره از سوی متعصبان مورد حمله و تعرّض قرار می گرفتند.
در این دوران معنای محدودی از دانش مدنظر بود که به هیچ روی با دورانهای قبلی قابل مقایسه نیست. البته منحصر کردن دانش به امور دینی و آن جهانی به یک دوره خاص محدود نبوده و همواره دانشمندان و فیلسوفان را تحت فشار قرار می داده است لیکن در برخی دورانها به دلیل تسلط متعصبان بر حکومت، عرصه را بسیار تنگ می کرده و امکان هرگونه تحرکی را از دانشمندان غیردینی سلب می کرده است. نمونه آشکار این نکته مدارس نظامیه و جوّی است که همزمان با گسترش این مدارس بر جهان اسلام حکمفرما بوده است. تمام علوم ریاضی و طبیعی و الهی و فروع مختلف آنها یعنی طبّ و فلک و موسیقی و کیمیا و جز آن با حمایتی که از طرف عده ای از خلفا و امرا نسبت به آنها می شد، مورد اعتراض گروه بزرگی از متعصبان اهل سنت و حدیث بوده است و هر کس را که بدان علوم توجهی داشت، زندیق و ملحد دانسته اند.
(صفا، ذبیح اللّه ، تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی، تهران: دانشگاه تهران، ۱۳۳۶،ص140)
4. فرقه گرایی
ظهور فرقه گرایی در اسلام که از عواملی همچون فکری ، فرهنگی ، مادی ، سیاسی و گسترش فتوحات اسلام پدید آمده بود ، به کاهش توان جهان اسلام و مسلمانان در ادامه و استمرار تمدن اسلامی انجامید و بخش اعظم آن در راه اختلافات ، صف بندی ، تعصب و برادرکشی به هدر رفت .
5.تغییر ماهیت حکومت
تبدیل خلافت اسلامی به پادشاهی خودکامه و نظام های استبدادی از دیگر عوامل عقب ماندگی مسلمانان بود. تغییر ماهیت حکومت از حکومتی ارزشی و مردمی به حکومتی بر پایه زور وتزویر موجب شد تا توجهی به رشد و شکوفایی تمدن اسلامی نشود .
یکی از اندیشمندان آلمانی در این باره می گوید:« بسیار شایسته است که ما مجسمه طلایی معاویه را در یکی از میدانهای پایتخت آلمان یعنی برلین نصب کنیم ، زیرا او بود که نظام حکومت دموکراسی اسلام را به استبداد و دیکتاتوری تبدیل کرد و اگر او نبود ، اسلام تمام عالم را فرا می گرفت و هم اکنون ما مردم آلمان و دیگر ملتهای اروپا همگی عرب و مسلمان بودیم .» (کاشفی ، محمد رضا ، تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی ، قم: جامعه المصطفی العالمیه ، 1387، ص 209 به نقل از تفسیر المنار ، ج11، ص 260 )
مجموع این عوامل موجب شد تا تمدن اسلامی که روزگاری در اوج شکوفایی و عظمت بود ، با انحطاط و زوال روبرو شود . از این رو گرچه احکام و تعالیم مترقی اسلام ، ظرفیت برپایی تمدنی برجسته را دارا بوده و پیشینه درخشان تمدن اسلامی نیز سند گویایی برای اثبات این امر است ، اما فاصله گرفتن مسلمانان از اسلام اصیل و انحراف از آن و تفاسیر وبرداشت های نادرست از آموزه های اسلامی و رواج روحیه تعصب و جمود فکری و کنار نهادن تعقل و فرقه گرایی و تغییر ماهیت حکومت و حاکمیت اسلامی موجب شد تا مسلمانان نتوانند از ظرفیت احکام و تعالیم مترقی اسلام در مسیر پیشرفت و شکوفایی و استمرار تمدن اسلامی بهره بگیرند و دچار عقب ماندگی و انحطاط شوند مسلمانان اگر بخواهند سابقه درخشان گذشته و عظمت و شکوه تمدن اسلامی را احیا کنند ، باید به آموزه های اسلام اصیل بازگردند وبرداشت های نادرست ازاسلام را رها کرده و با استفاده از مکانیزم اجتهاد صحیح و ترمیم جایگاه علم و دانش و تفکر و تبادل نظرو کنار گذاردن اختلافات و تفرقه و بر پایی حاکمیت اصیل اسلامی ، بستر رشد وشکوفایی دوباره و بیش از پیش جهان اسلام را فراهم نمایند .
بنابر این در پیشرفت و رشد علمی افراد نمی توان تنها به عوامل فردی و تلاش و کوشش افراد تأکید نمود و نقش سایر عوامل از جمله دین و کشور و بستری که برای رشد و بالندگی افراد فراهم می شود توجه نکرد .
ضمن اینکه غرب گرچه در ظاهر در سایه پیشرفت های تکنولوژیکی به پیشرفت هایی دست یافته است اما ازآنجا که این پیشرفت ها با کنار گذاشتن اخلاق و دین و نادیده گرفتن نقش آنها و کنار زدن اعتقاد به خدا و نشاندن انسان به جای او در قالب اومانیسم و تنها بر پایه عقلانیت و علمیت و مادیت صرف بوده است ، پسرفت در اخلاق و معنویت را به دنبال داشته است و امروز غرب با بحران های مختلف فردی ، خانوادگی ، اخلاقی و سیاسی و اجتماعی دست به گریبان است و چنین پیشرفت تک بعدی ، بحران زده و عاری از اخلاق و معنویت نمی تواند الگوی مناسبی برای پیشرفت محسوب گردد و ما باید بر اساس الگوی اسلامی و ایرانی ، الگوی پیشرفت کشور را ترسیم نماییم .
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
على اکبر، ولایتى، پویایى فرهنگ و تمدن اسلام و ایران، تهران: وزارت امور خارجه، 1382
مطهری ، مرتضی ، انسان وسرنوشت ، تهران: صدرا ، 1374
زیگرید، هونکه، فرهنگ اسلام در اروپا، ترجمه مرتضى رمضانى، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى ، 1361
آراسته خو، محمد ، پژوهشی اجمالی در وامداری غرب نسبت به شرق به ویژه اسلام و ایران ، تهران: مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر ، 1379
کاشفی ، محمد رضا ، تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی ، قم: جامعه المصطفی العالمیه ، 1387