۱۳۹۶/۱۲/۲۱
–
۱۸۶۸ بازدید
لطفاً مصادیق عوامل تأثیرگذار در شخصیت فرزندان را تبیین کرده و مصداق اصلی و مهم آن را نیز مشخص کنید و اگر امکان دارد از فرمایشات معصومین نیز استفاده نمایید.
الف. والدین
اثرگذاری والدین به دلیل جایگاه ممتاز، تعامل بیشتر و نخستین مربی مرتبط با کودک، بیشتر از سایر عوامل اجتماعی است. اندیشمندان و کارشناسان علوم تربیتی و روان شناسی، با عبارت مختلف و در جاهای مختلف به نقش اساسی والدین و فضایی که در خانواده ایجاد می شود، در رشد اخلاقی و شخصیتی کودکان اشاره نموده اند.
کارل یونگ[1. Karl Gung.] یکی از روان شناسان غربی معتقد است: در مرحله کودکی،آنچه ممکن است شخصیت کودک خوانده شود چیزی نیست مگر انعکاس شخصیت و رفتارهای والدین او. پرواضح است که پس از آن، والدین نفوذ و تأثیر زیادتری بر شکل گیری شخصیت کودک اعمال می کنند؛ آنها می توانند با شیوه های رفتاری خود، نسبت به کودک، به رشد شخصیت او کمک کنند یا مانع آن بشوند.[ دوان شولتز، نظریه های شخصیت، ترجمه یحیی سیدمحمدی، ص 119.] یعنی والدین در شکل گیری رفتارها و منش کودک دخالت زیادی دارند.
هورنای یکی دیگر از روان شناسان، رابطه اجتماعی موجود بین کودک و والدین را عامل اصلی رشد شخصیت کودک می داند و از نیاز کودک به ایمنی (نیاز به امنیت و رهایی او از ترس) و نقش آن در تعیین بهنجار بودن رشد شخصیت، سخن به میان آورده و معتقد است: امنیت روانی کودک کاملاً بستگی دارد به اینکه چگونه والدین با او برخورد کرده اند. اظهار نکردن محبت به کودک و فقدان فضای عاطفی، شیوه عمده ای است که والدین به وسیله آن، امنیت را تضعیف نموده و یا از آن جلوگیری می کنند.[ همان، ص 170.]
کوپر اسمیت[1. Cooper smith.] می گوید: در نتیجه تحقیقات به این نکته رسیدم که پسرانیکه از عزت نفس[2. Self _ steem.] بالایی برخوردارند معمولاً دارای والدینی هستند کهاعتماد به نفس و کرامت نفس، ثبات هیجانی و اتکای به خود از ویژگی های شخصیتی آنان به شمار می رود و در مسائل پرورش و تربیت فرزندان، بین آنان و فرزندانشان توافق کاملی مشاهده می شود.[ علی مصباح و همکاران، روان شناسی رشد با نگرش به منابع اسلامی، ج 2، ص 855.]
مطالعات کال دُوِل[3. Cal dwell.] و همکارانش نیز درباره شکل گیری هوش در جریان تأثیر محیط خانواده نشان داده که کودکان باهوش تر معمولاً کسانی هستند که در خانواده های صمیمی رشد کرده و از امکانات فرهنگی و تربیتی بیشتری برخوردارند.[ علی مصباح و همکاران، پیشین.]
بسیاری از اندیشمندان روان شناسی به ویژه آقای آلبرت بندورا[1. Albert Bandura.] اعتقاددارند بیشترین یادگیری ها و تأثیرپذیری های افراد انسانی، از طریق یادگیری مشاهده ای و دیدن الگوهای ارائه شده است. بر اساس نظریه ایشان هر چقدر الگوها از محبوبیت و جایگاه ارزشی ویژه ای برخوردار باشند، تأثیرگذاری بیشتری بر الگوگیرنده ها دارند. ایشان همچنین اعتقاد دارد والدین (پدر و مادر) به عنوان اولین الگو، بر شخصیت کودکان، اجتماعی شدن آنها، روش های تعامل با دیگران، نحوه برخورد با مشکلات زندگی و مسائل اخلاقی کودکان تأثیر جدی و اساسی دارند.[ علی مصباح و همکاران، روان شناسی رشد، ج2، ص 460.]
لذا وقتی پدر و مادر به آموزه های اخلاقی و دینی التزام جدی داشته باشند و با فرزندان روابط عاطفی و اخلاقی محبت آمیز و مؤدبانه، دلسوزانه و دینمدارانه داشته باشند، بر فرزندان خود نیز اثر گذاشته و آنان را به سوی مسائل تربیتی سوق خواهند داد. علاوه بر اینها وقتی محیط خانواده، دوستانه، صادقانه، محبت آمیز و همراه با حس وظیفه شناسی و احترام بود، فضایی آرام و معنوی به وجود خواهد آمد و این فضا در آرامش روانی، شکوفایی استعدادها و همچنین خلاقیت فرزندان مؤثر خواهد بود. زیرا یکی از شرایط عمده برای رشد عاطفی، ذهنی، فکری و روانی کودکان، محیط مناسب خانواده است که این فضا در خانواده هایی که ملتزم به حقوق متقابل و ارزش های اخلاقی و دینی هستند، به وجود می آید. این گونه خانواده ها بیشترین شباهت را به خانواده ای که در روان شناسی به خانواده مقتدر معروف است، دارد. خانواده مقتدر بهترین نوع خانواده ها و بهترین نوع تربیتی است.[ منظور از خانواده مقتدر، خانواده ای است که کودکان را به شیوه ای که قاطع و اطمینان بخش است تربیت می کنند؛ یعنی در این خانواده روابط والدین صمیمی بوده و هر فردی در جایگاه متناسب خود قرار دارد. در چنین خانواده ای فرزند به استقلال و آزادی فکری تشویق می شود در عین حال که نوعی محدودیت و کنترل نیز از سوی والدین، بر او اعمال می گردد. در این خانواده اظهارنظر، صحبت با کودک و ارتباط کلامی وسیعی در تعاملات کودک با والدین و بین پدر و مادر وجود دارد. گرمی و صمیمیت، اساس برقراری ارتباط است و هر کدام از افراد خانواده به شیوه ای منطقی و عقلانی و در چارچوب اختیاراتشان اظهارنظر می کنند.
از ویژگی های این خانواده و این شیوه تربیتی این است که هر یک از اعضای خانواده به تناسب امکان و توان خود، در تعیین و انتخاب اهداف شرکت دارند. اعضای خانواده مقتدر با همدیگر همکاری صمیمانه و جدی دارند. یکی دیگر از ویژگی های این خانواده، انظباط همراه با رفتار خودمختارانه است. والدین هرگاه کودک را از چیزی منع کنند یا از وی خواسته ای ویژه داشته باشند، مسئله را برای او به خوبی تبیین کرده و دلیل آن را نیز ارائه می دهند. در این حال، اگر فرزندان در کارهای خود کوتاهی کنند یا برخلاف آنچه وظیفه بوده، انجام دهند، مجازات می شوند. از ویژگی های دیگر این خانواده این است که خانواده بر اساس مشورت و همفکری و پیروی از عقل و مصلحت اندیشی اداره می شود البته تصمیم نهایی را والدین می گیرند. یعنی بین والدین و فرزندان آزادی نسبی حاکم است و در محدوده ای از کارها به فرزندان اختیارات داده شده ولی تصمیم نهایی با والدین به ویژه پدر است. در این خانواده فرزندان به راحتی اظهار عقیده می کنند و هنرها و مهارت های خود را بروز داده و از امنیت روانی برخوردارند.
به طور خلاصه می توان گفت:
الف. تمام افراد خانواده محترم هستند و در نقش مناسب خود قرار دارند؛
ب. اعضای خانواده صلاحیت و اجازه اظهارنظر درباره مسائل و مشکلات مربوط به خود را دارند؛
ج. روش عقلانی و عاطفی در تمام جنبه ها حاکم است؛
د. اساس زندگی بر همکاری و همدلی است؛
ه. پدر به عنوان ناظر و تصمیم گیرنده نهایی است؛
و. والدین برای تصمیمات خود با فرزندان مشورت کرده و آنان را توجیه می کنند؛
جهت مطالعه بیشتر رجوع شود به: روان شناسی رشد با نگرش به منابع اسلامی، تألیف دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، تهران: سمت، 1375، ج 2، ص 870 – 880.]
التزام همسران به وظایف اخلاقی متقابل علاوه بر تأثیرات ذکر شده درباره فرزندان، در ترقی معنوی و رشد معنوی و تربیتی یکدیگر نیز تأثیرگذار است. وقتی همسران در محیطی عاطفی، دوستانه و مملو از ارزش های اخلاقی، گذران عمر می کنند، آرام آرام و به صورت ناهوشیار بر کمالات و زیبایی های اخلاقی آنان افزوده خواهد شد. زیرا محیط سالم و پاکیزه (از نظر اخلاقی) در شخصیت و نوع کارکردهای افراد تأثیر می گذارد و همین طور افراد سالم و بهنجار متقابلاً در محیط و بهتر شدن آن اثر می گذارند و همین طور این سیر ترقی ادامه دارد.
آلبرت بندورا، یکی از روان شناسان بزرگ غربی اعتقاد دارد که تعامل شخص، محیط و رفتار، جبر متقابل به وجود می آورد؛ یعنی وقتی فردی در محیطی زندگی می کند و رفتار خاصی انجام می دهد (خوب یا بد) آن رفتار در محیط تأثیر گذاشته و محیط را تغییر می دهد و محیط تغییر یافته، دوباره بر فرد اثر گذاشته و رفتار او را به نوعی دیگر رقم می زند؛ حال اگر رفتار فرد مطلوب و صحیح باشد، محیط به طرف اصلاح و پاکیزه تر شدن متمایل شده و محیط پاکیزه دوباره بر فرد اثر گذاشته و رفتار او بهتر از گذشته خواهد شد. این فرایند در رفتارهای ناهنجار نیز وجود دارد.
به عنوان مثال وقتی افراد سالم و مؤمن و بهنجاری در محله ای زندگی بکنند، آن محله تحت تأثیر این افراد قرار گرفته و فضای معنوی و خوبی پیدا خواهد کرد و این فضای معنوی در خود افراد نیز اثر گذاشته و رفتارشان از مرحله قبل بهتر خواهد شد.
رفتار
B
محیط P Eشخص
(B)یعنی رفتار (behavior)
(P)یعنی شخص (person)
(E)یعنی محیط(Environ Ment) .[ بی آر، هِرِگِنهان، مقدمه ای بر نظریه های یادگیری، ترجمه علی اکبر سیف، ص 385.]
والدین، همچنین با کیفیت ارتباط و تعاملی که با مسایل عاطفی، پرخاشگری و استقلال فرزندان دارند می توانند در تقویت و تثبیت رشد جنسیتی و اخلاقی تأثیرگذار باشند. مثلاً در راستای رشد عاطفی دختران، ارتباط عاطفی بیشتری با آنها برقرار می کنند و یا نقش مردانه پسران را موجه دانسته و بعضا تقویت می کنند. همچنین بستر و زمینه بیشتری برای استقلال پسران ایجاد می کنند[1. Matlin Margaret W.(2008)The Psychology of women. Belmont, CA: Wadsworth/Thomson. Learning,PP89-90.].
ب. همتایان
همتایان، یکی از منابع تأثیرگذار در شکل گیری شخصیت هستند. تحقیقات نشان داده اند، تأثیر همتایان در زمینه تأکید بر رفتار تربیتی، می تواند بسیار بیشتر از تأثیر والدین باشد. افراد همسن به دلیل تناسب سنی و فکری و روان شناختی، تأثیرات زیادی بر همتایان خود دارند و لذا باید تلاش کرد تا فرزندان با همتایانی رابطه داشته باشند که مشکل اخلاقی و تربیتی ندارند.[ همان، ص94.]
ج. مدرسه
ساعاتی که معمولاً کودکان در مدارس می گذارنند، بیشتر از اوقاتی است که با اعضای خانواده می گذرانند. در نتیجه، معلمان و مدارس، فرصت زیادی برای تأثیر گذاشتن بر فرزندان دارند. معلمان و سایر نیروهای آموزشی و خدماتی، در تحول ویژگی دانش آموزان دخیل هستند و هر کدام از آنها متناسب با کمیت و کیفیت ارتباطی که با دانش آموزان دارند، در آنها تأثیرگذارند.
برخی از محققان ادعا کرده اند که پسران در مقایسه با دختران، بازخورد مثبت تری از معلمان می گیرند و خلاقیت بیشتری از خودشان بروز می دهند.[ همان، ص 97.]
د. دوستان
انسان، موجودی اجتماعی است که عشق و علاقه به زندگی همراه با رفاقت و دوستی و انس با دیگران، یکی از نیازها و بایدهای شخصیت اوست. دوست شایسته، زمینه ساز پیشرفت و موفقیت است و از طریق مباحثه علمی و تبادل افکار و اندیشه ها، باعث بالندگی و پویایی انسان می گردد.
به دلیل جایگاه مهم و تأثیرگذار دوست در زندگی و شخصیت انسان و به دلیل اینکه صفات دوست به صورت ناخودآگاه به دوست و هم نشین سرایت می کند، باید با کسانی دوست شویم که از بیشترین خصوصیات مثبت برخوردار هستند.
حضرت علی (علیه السلام) در روایتی می فرمایند: «با انسان شرور و پست رفاقت نکن؛ زیرا شخصیت و طبع تو از شرارت های او الگوگیری می کند، بدون آنکه خودت بفهمی».[ «لا تصحب الشَّریرَ، فانَّ طبعَکَ یَسْرُقُ مِنْ طَبْعِهِ شَرّاً واَنتَ لا تَعْلَم»، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج20، ص272.] همان طور که صفات زشت و ناپسند در اثر هم نشینی به دیگران منتقل می شود، صفات پسندیده و زیبا نیز در اثر هم نشینی با دیگران، به فرد سرایت می کند.
سقراط، اندیشمند کم نظیر، می گوید: مردم هر کدام آرزویی دارند؛ یکی مال و ثروت می خواهد و دیگری افتخار مقام، ولی به عقیده من، یک دوست خوب از تمام این ها بهتر است.
دوست شایسته یکی از سرمایه های بزرگ زندگی و از عوامل خوش بختی و سعادت انسان محسوب می شود. ما نمی توانیم فرزندان را از داشتن دوست محروم کنیم بلکه باید زمینه ای ایجاد کنیم که با افراد صالح و مؤمن دوست شوند. زیرا دوست نقش زیادی در تحول سرنوشت انسان دارد.
گلی خوش بوی در حمّام روزی
رسید از دست محبوبی به دستم
بدو گفتم که مشکی یا عبیری
که از بوی دلاویز تو مستم؟
بگفتا: من گِلی ناچیز بودم
و لیکن مدتی با گُل نشستم
ما نمی توانیم فرزندانمان را از داشتن دوست محروم کنیم بلکه باید تلاش کنیم تا زمینه را برای برخورداری از دوستان خوب، برایشان مهیا نماییم[ برای تفصیل بیشتر ر.ک: علی احمد پناهی، جوانی فصل شکفتن، قم: مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی، 1388.].
هـ. رسانه ها
رسانه های جمعی از قبیل نرم افزارهای رایانه ای، کتاب ها و مجلات، تلویزیون و… تأثیرات جدی و قابل توجهی در شکل گیری ویژگی های اخلاقی و تربیتی فرزندان دارند و لذا باید در این زمینه نظارت جدی و برنامه ریزی اساسی داشت تا فرزندان دچار آسیب نشوند.