عوامل هلاکت انسانها – شرح خطبه ۸۸ نهج البلاغه
۱۳۹۷/۰۲/۲۲
–
۳۰۲۸ بازدید
طبق خطبه ۸۸ نهج البلاغه با عنوان عوامل هلاکت انسان ها … حضرت علی عوامل هلاکت انسان ها را در چه می داند؟
لطفا به مطالب زیر از کتاب (پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 3، ص: 608-601) آیت الله مکارم شیرازی توجه کنید:
و من خطبة له علیه السّلام و فیها بیان للاسباب الّتی تهلک النّاس.
امام علیه السلام در این خطبه (بخشى از) اسباب هلاکت امّت ها را بیان فرموده است (و چگونگى آن را توضیح داده است).
خطبه در یک نگاه:
این خطبه در واقع از دو بخش تشکیل شده: در بخش اوّل امام علیه السلام به سراغ این حقیقت مى رود که عذابهاى الهى ناگهانى نیست، بلکه خداوند به جبّاران و ستمکاران و امّت هاى فاسد و مفسد، مدّتها مهلت مى دهد و در مجازات آنها عجله نمى کند، شاید به خود آیند و توبه کنند و به سوى حق بازگردند.
به تعبیر دیگر: مجازات هاى الهى هرگز جنبه انتقام جویى ندارد، بلکه هدف از آن، تعلیم و تربیت و عبرت است؛ ولى متأسّفانه گوش شنوا و چشم بینا که حق را بشنود و صحنه هاى عبرت آموز را درست بنگرد، تا مایه بیدارى دلها شود، بسیار کم است.
در بخش دوم: اشاره به اقوام منحرفى مى فرماید که براى حلّ اختلافات دینى خود، به جاى اینکه از منبع وحى و کتب آسمانى و سخنان پیامبر صلى الله علیه و آله الهام بگیرند، به افکار ناقص خود و آراى باطله و بى پایه و گمان ها و پندارها؛ بسنده کرده و در وادى ظلماتِ اوهام، پیش مى روند و هلاکت خود را تسریع مى کنند.
کجاست چشم بینا و گوش شنوا؟!
امام(علیه السلام) در این بخش، به «دو نکته» مهم اشاره فرموده; نخست اینکه: خداوند به جبّاران و ستمگران مهلت تنبّه و بیدارى مى بخشد. دیگر اینکه: پیروزى ها جز در سایه تحمّل مشکلات، امکان پذیر نیست; مى فرماید: «بعد از حمد و ثناى الهى: خداوند هرگز ستمگران دنیا را درهم نشکسته، مگر بعد از آنکه به آنان مهلت داده و نعمت فراوان بخشیده (تا فرصت فکر و اندیشه را داشته باشند و شکر نعمت هاى الهى را بجا آورند، ولى غالباً به جاى شکرِ نعمت، مغرور شدند و بر ظلم خود افزودند!)» (أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللّهَ لَمْ یَقْصِمْ(1) جَبَّارِی دَهْر قَطُّ إِلاَّ بَعْدَ تَمْهِیل وَ رَخَاء).
آرى، خداوند هم حکیم است و هم حلیم; خداوند غفور است و رحیم، و به مقتضاى این صفات حُسنایش، هرگز در مجازات و کیفر عجله نمى کند; بلکه فرصت کافى به همه گمراهان و بدکاران مى دهد تا به شاهراه هدایت بازگردند و از خطاکارى دست بردارند و حتّى گاه براى تشویق آنان، سیل نعمت هایش را به سوى آنان سرازیر مى کند; همان گونه که در تاریخ «نوح» پیغمبر و «موسى» و «فرعون» و «قوم بنى اسرائیل» و «قوم سبا» خوانده ایم.
سپس مى افزاید: «و (همچنین) هرگز استخوان شکسته هیچ امّتى را ترمیم نکرده، مگر بعد از تحمّل مشکلات و آزمون ها.» (وَ لَمْ یَجْبُرْ(2) عَظْمَ أَحَد مِنَ الاُْمَمِ إِلاَّ بَعْدَ أَزْل(3) وَ بَلاَء).
تا قدر و ارزش آن نعمت ها را بشناسند و آنها را گرامى دارند و ازآن به خوبى پاسدارى نمایند.
به علاوه همان گونه که امام(علیه السلام) در ادامه سخن مى فرماید: «در سختى هایى که شما با آن روبرو شدید و مشکلاتى که پشت سرگذاردید، درس هاى عبرت فراوانى است (ضعف ها و قوّت هاى شما را نمایان مى سازد و راه حلّ مشکلات را، به شما مى آموزد و تجربه اى براى تمام زندگانى شما خواهد بود).» (وَ فِی دُونِ مَا اسْتَقْبَلْتُمْ مِنْ عَتْب(4) وَ مَا اسْتَدْبَرْتُمْ مِنْ خَطْب مُعْتَبَرٌ).
گویا امام(علیه السلام) با این سخنان مى خواهد به یاران خود دلدارى دهد و به سؤالات ناخواسته اى که در ذهن آنان از پیروزى هاى بنى امیّه و ناراحتى هاى یارانش پیدا مى شود، جواب گوید که عجله نکنید! ظلم این ظالمان باقى نمى ماند، مهلت الهى پایان مى گیرد و تازیانه هاى عذاب بر پیکر آنان نواخته مى شود. از مشکلات خود نیز ناراحت نباشید! چرا که این یک سنّت الهى است که جبران خسارات امّت ها، بعد از تحمّل شداید و بلاها بوده; حتّى در عصر پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) در جنگ هایى همچون جنگ «احزاب»، زمانى نصرت الهى فرا رسید که لشکر اسلام در شدیدترین فشارها قرار داشت و تا به آن مرحله رسیده بود که قرآن مى فرماید: «وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ… هُنَالِکَ ابْتُلِیَ الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُوا زِلْزَالاً شَدِیداً…; از شدّت ترس و ناراحتى جانها به لب رسیده بود… و مؤمنان در آزمون سختى قرار گرفته بودند و شدیداً به لرزه در آمده بودند»(5)
درباره قوم «بنى اسرائیل» نیز در قرآن مى خوانیم که آنها هنگامى که در فشارهاى شدید از سوى دشمن قرار گرفتند، به موسى(علیه السلام) گفتند: «أُوذِینَا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِیَنَا وَ مِنْ بَعْدِ مَا جِئْتَنَا; پیش از آن که به سوى ما بیایى آزار دیدیم و پس از آمدنت نیز آزار مى بینیم (کى اذیّت و آزار دشمن، تمام خواهد شد؟)» موسى در پاسخ گفت: «عَسَى رَبُّکُمْ أَنْ یُهْلِکَ عَدُوَّکُمْ وَ یَسْتَخْلِفَکُمْ فِی الاَْرْضِ فَیَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ; (عجله نکنید) امید است پروردگارتان دشمن شما را هلاک کند و شما را در زمین جانشین آنها سازد، سپس بنگرد چگونه عمل مى کنید(6)».
بنابراین، هم در امّت اسلامى و هم در امّت هاى پیشین، این سنّت الهى جارى بوده و یاران امام(علیه السلام) نیز از این سنّت مستثنى نیستند.
آرى! همه اینها درس عبرت است، ولى براى آنها که چشم باز و گوش شنوا و قلب دانا دارند! لذا امام(علیه السلام) در ادامه سخن مى فرماید: «ولى نه هر کس که مغز دارد اندیشمند است، و نه هر صاحب گوشى شنوا، و نه هر صاحب چشمى بینا.» (وَ مَا کُلُّ ذِی قَلْب بِلَبِیب، وَ لاَ کُلُّ ذِی سَمْع بِسَمِیع، وَ لاَ کُلُّ نَاظِر بِبَصیر).
صفحات تاریخ بشر پر از درس هاى عبرت است. دوران کوتاه عمر ما نیز – اگر درست بنگریم – مملوّ از این درس ها است; بلکه در و دیوار عالم هستى را عبرت ها پوشانده است; ولى افسوس! آنان که باید ببینند و بشنوند و بخوانند و عبرت گیرند، اندکند و به همین دلیل، در همان راههاى خطا گام مى نهند و به همان سرنوشت هاى شوم مبتلا مى گردند.
نکته:
سرنوشت جبّاران:
تمام کسانى که به ذات پاک پروردگار و عدالت او ایمان دارند، معتقدند که اساس این عالم، بر عدل و داد بنا شده، و ظلم و ستم بر خلاف طبیعت جهان آفرینش است; لذا هنگامى که مى بینیم گروهى از جبّاران بر صحنه جهان ظاهر شده و مدّتها به حکومت خود ادامه مى دهند، این سؤال پیدا مى شود که با توجّه به عدل پروردگار و اساس جهان آفرینش، چرا به این گروه امکان فعّالیت داده شده است؟
ولى نباید فراموش کرد که این امر علل مختلفى مى تواند داشته باشد; نخست اینکه: مردم فاسد شوند و کیفر دنیوى آنها چنین حکومتهایى باشد; همان گونه که على(علیه السلام) در وصیّت نامه خود درباره کسانى که نهى از منکر را ترک مى کنند فرمود: «فَیُوَلَّى عَلَیْکُمْ شِرَارُکُمْ ثُمَّ تَدْعُونَ فَلاَ یُسْتَجَابُ لَکُمْ; اگر چنین کنید بَدان بر شما مسلّط مى شوند، سپس هر قدر دعا مى کنید، مستجاب نمى شود».(7)
دیگر اینکه: گاه افراد ظالم و ستمگر داراى کارهاى نیکى هستند که به خاطر همان نیکى ها، مدّتى به آنها مهلت داده مى شود. همان گونه که در حدیثى نقل شده است که: «موسى(علیه السلام) به پیشگاه خداوند عرضه داشت، فرعون را چهارصد سال مهلت دادى در حالى که او ادّعاى خدایى مى کند و پیامبر و آیاتت را تکذیب مى نماید! خطاب آمد که او مردى خوش اخلاق و سهل الحجاب است (یعنى مردم به آسانى مى توانند به او دسترسى پیدا کنند) من دوست داشتم که پاداش این صفات خوب را به او بدهم»(8).
سوم: همان چیزى است که در خطبه بالا به آن اشاره شده، که مى فرماید: خداوند در مجازات جبّاران عجله نمى کند، بلکه به آنها مهلت اصلاح مى دهد، شاید بیدار شوند و به راه هدایت باز گردند و دست از ظلم و ستم بکشند.
دلیل چهارمى نیز مى تواند داشته باشد و آن اینکه: برخى از آنان به هیچ وجه قابل هدایت نیستند; خداوند به آنها مهلت مى دهد تا پشتشان از بار گناه سنگین تر شود و مجازاتشان شدیدتر گردد. درست مانند کسى که از درختى بالا رود، هر چه بالاتر رود، سقوط او دردناکتر و شکننده تر است. قرآن مى فرماید: «وَ لاَیَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لاَِنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ; آنها که کافر شدند (و راه طغیان پیش گرفتند) تصوّر نکنند اگر به آنان مهلت مى دهیم به سودشان است. ما به آنان مهلت مى دهیم فقط براى اینکه بر گناهان خود بیفزایند و براى آنها عذاب خوارکننده اى (آماده شده) است».(9)
بنابراین، هر گاه ظالم و ستمگرى را بر امّتى مسلّط دیدیم، نباید در مسئله عدل گرفتار شک و تردید شویم; چرا که این مسئله، عوامل گوناگونى دارد که در بالا به بخشى از آن اشاره شد.(10)
پی نوشت:
1. «یَقْصِم» از مادّه «قَصْم» (بر وزن غصب) در اصل به معناى شکستن توأم با شدّت است; حتّى گاهى به معناى خُرد کردن آمده است و به صورت کنایه در هلاک کردن و نابود کردن به کار مى رود.
2. «یَجْبُر» از مادّه «جَبْر» در اصل به معناى اصلاح کردن چیزى است، اصلاحى آمیخته با فشار و قهر; لذا بستن استخوان شکسته را «جبر» و آنچه را بر آن نهاده اند «جبیره» مى نامند و گاه در موارد استعمالات به هر نوع قهر و غلبه و یا هر نوع جبران، اطلاق شده است و از آنجا که قهر و غلبه در بسیارى از موارد با ظلم همراه است، واژه «جبّار» گاه به معناى ظالم به کار مى رود و هنگامى که در مورد خداوند استعمال شود، به معناى جبران کننده و اصلاح کننده، یا قاهر و غالب است و یکى از نامهاى خداوند «جَابِرَ الْعَظْمِ الْکَسیِرِ» است (اصلاح کننده استخوان شکسته).
3. «أَزل» به معناى ضیق و شدّت است. مادّه اصلى آن، «أَزْل» (بر وزن فضل) به معناى حبس است و از آنجا که مشکلات، انسان را در دایره خود محبوس مى کند، به آن «أَزْل» گفته مى شود.
4. «عَتْب» (بر وزن حتم) در اصل به معناى ناراحتى درونى است و از آنجا که سرزنش کردن، از ناراحتى درونى انسان سرچشمه مى گیرد واژه «عتاب» به معناى سرزنش به کار رفته و در خطبه بالا به همان معناى ناراحتى درونى، یا مطلق ناراحتى است.
5. سوره احزاب، آیه 10-11.
6. سوره اعراف، آیه 129.
7. نهج البلاغه، بخش نامه ها، شماره 47.
8. بحارالانوار، جلد 13، صفحه 129.
9. سوره آل عمران، آیه 178.
10. سند خطبه: این خطبه را (علاوه بر نهج البلاغه) مرحوم کلینى در کتاب روضه کافى و شیخ مفید در کتاب ارشاد ضمن سخنان على علیه السلام با مقدارى تفاوت آورده اند. ابن اثیر نیز در کتاب نهایه که از کتب لغت است، کلمات پیچیده آن را در جلد اوّل، صفحه 46، مادّه أَزْل نقل کرده است.
و من خطبة له علیه السّلام و فیها بیان للاسباب الّتی تهلک النّاس.
امام علیه السلام در این خطبه (بخشى از) اسباب هلاکت امّت ها را بیان فرموده است (و چگونگى آن را توضیح داده است).
خطبه در یک نگاه:
این خطبه در واقع از دو بخش تشکیل شده: در بخش اوّل امام علیه السلام به سراغ این حقیقت مى رود که عذابهاى الهى ناگهانى نیست، بلکه خداوند به جبّاران و ستمکاران و امّت هاى فاسد و مفسد، مدّتها مهلت مى دهد و در مجازات آنها عجله نمى کند، شاید به خود آیند و توبه کنند و به سوى حق بازگردند.
به تعبیر دیگر: مجازات هاى الهى هرگز جنبه انتقام جویى ندارد، بلکه هدف از آن، تعلیم و تربیت و عبرت است؛ ولى متأسّفانه گوش شنوا و چشم بینا که حق را بشنود و صحنه هاى عبرت آموز را درست بنگرد، تا مایه بیدارى دلها شود، بسیار کم است.
در بخش دوم: اشاره به اقوام منحرفى مى فرماید که براى حلّ اختلافات دینى خود، به جاى اینکه از منبع وحى و کتب آسمانى و سخنان پیامبر صلى الله علیه و آله الهام بگیرند، به افکار ناقص خود و آراى باطله و بى پایه و گمان ها و پندارها؛ بسنده کرده و در وادى ظلماتِ اوهام، پیش مى روند و هلاکت خود را تسریع مى کنند.
کجاست چشم بینا و گوش شنوا؟!
امام(علیه السلام) در این بخش، به «دو نکته» مهم اشاره فرموده; نخست اینکه: خداوند به جبّاران و ستمگران مهلت تنبّه و بیدارى مى بخشد. دیگر اینکه: پیروزى ها جز در سایه تحمّل مشکلات، امکان پذیر نیست; مى فرماید: «بعد از حمد و ثناى الهى: خداوند هرگز ستمگران دنیا را درهم نشکسته، مگر بعد از آنکه به آنان مهلت داده و نعمت فراوان بخشیده (تا فرصت فکر و اندیشه را داشته باشند و شکر نعمت هاى الهى را بجا آورند، ولى غالباً به جاى شکرِ نعمت، مغرور شدند و بر ظلم خود افزودند!)» (أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللّهَ لَمْ یَقْصِمْ(1) جَبَّارِی دَهْر قَطُّ إِلاَّ بَعْدَ تَمْهِیل وَ رَخَاء).
آرى، خداوند هم حکیم است و هم حلیم; خداوند غفور است و رحیم، و به مقتضاى این صفات حُسنایش، هرگز در مجازات و کیفر عجله نمى کند; بلکه فرصت کافى به همه گمراهان و بدکاران مى دهد تا به شاهراه هدایت بازگردند و از خطاکارى دست بردارند و حتّى گاه براى تشویق آنان، سیل نعمت هایش را به سوى آنان سرازیر مى کند; همان گونه که در تاریخ «نوح» پیغمبر و «موسى» و «فرعون» و «قوم بنى اسرائیل» و «قوم سبا» خوانده ایم.
سپس مى افزاید: «و (همچنین) هرگز استخوان شکسته هیچ امّتى را ترمیم نکرده، مگر بعد از تحمّل مشکلات و آزمون ها.» (وَ لَمْ یَجْبُرْ(2) عَظْمَ أَحَد مِنَ الاُْمَمِ إِلاَّ بَعْدَ أَزْل(3) وَ بَلاَء).
تا قدر و ارزش آن نعمت ها را بشناسند و آنها را گرامى دارند و ازآن به خوبى پاسدارى نمایند.
به علاوه همان گونه که امام(علیه السلام) در ادامه سخن مى فرماید: «در سختى هایى که شما با آن روبرو شدید و مشکلاتى که پشت سرگذاردید، درس هاى عبرت فراوانى است (ضعف ها و قوّت هاى شما را نمایان مى سازد و راه حلّ مشکلات را، به شما مى آموزد و تجربه اى براى تمام زندگانى شما خواهد بود).» (وَ فِی دُونِ مَا اسْتَقْبَلْتُمْ مِنْ عَتْب(4) وَ مَا اسْتَدْبَرْتُمْ مِنْ خَطْب مُعْتَبَرٌ).
گویا امام(علیه السلام) با این سخنان مى خواهد به یاران خود دلدارى دهد و به سؤالات ناخواسته اى که در ذهن آنان از پیروزى هاى بنى امیّه و ناراحتى هاى یارانش پیدا مى شود، جواب گوید که عجله نکنید! ظلم این ظالمان باقى نمى ماند، مهلت الهى پایان مى گیرد و تازیانه هاى عذاب بر پیکر آنان نواخته مى شود. از مشکلات خود نیز ناراحت نباشید! چرا که این یک سنّت الهى است که جبران خسارات امّت ها، بعد از تحمّل شداید و بلاها بوده; حتّى در عصر پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) در جنگ هایى همچون جنگ «احزاب»، زمانى نصرت الهى فرا رسید که لشکر اسلام در شدیدترین فشارها قرار داشت و تا به آن مرحله رسیده بود که قرآن مى فرماید: «وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ… هُنَالِکَ ابْتُلِیَ الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُوا زِلْزَالاً شَدِیداً…; از شدّت ترس و ناراحتى جانها به لب رسیده بود… و مؤمنان در آزمون سختى قرار گرفته بودند و شدیداً به لرزه در آمده بودند»(5)
درباره قوم «بنى اسرائیل» نیز در قرآن مى خوانیم که آنها هنگامى که در فشارهاى شدید از سوى دشمن قرار گرفتند، به موسى(علیه السلام) گفتند: «أُوذِینَا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِیَنَا وَ مِنْ بَعْدِ مَا جِئْتَنَا; پیش از آن که به سوى ما بیایى آزار دیدیم و پس از آمدنت نیز آزار مى بینیم (کى اذیّت و آزار دشمن، تمام خواهد شد؟)» موسى در پاسخ گفت: «عَسَى رَبُّکُمْ أَنْ یُهْلِکَ عَدُوَّکُمْ وَ یَسْتَخْلِفَکُمْ فِی الاَْرْضِ فَیَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ; (عجله نکنید) امید است پروردگارتان دشمن شما را هلاک کند و شما را در زمین جانشین آنها سازد، سپس بنگرد چگونه عمل مى کنید(6)».
بنابراین، هم در امّت اسلامى و هم در امّت هاى پیشین، این سنّت الهى جارى بوده و یاران امام(علیه السلام) نیز از این سنّت مستثنى نیستند.
آرى! همه اینها درس عبرت است، ولى براى آنها که چشم باز و گوش شنوا و قلب دانا دارند! لذا امام(علیه السلام) در ادامه سخن مى فرماید: «ولى نه هر کس که مغز دارد اندیشمند است، و نه هر صاحب گوشى شنوا، و نه هر صاحب چشمى بینا.» (وَ مَا کُلُّ ذِی قَلْب بِلَبِیب، وَ لاَ کُلُّ ذِی سَمْع بِسَمِیع، وَ لاَ کُلُّ نَاظِر بِبَصیر).
صفحات تاریخ بشر پر از درس هاى عبرت است. دوران کوتاه عمر ما نیز – اگر درست بنگریم – مملوّ از این درس ها است; بلکه در و دیوار عالم هستى را عبرت ها پوشانده است; ولى افسوس! آنان که باید ببینند و بشنوند و بخوانند و عبرت گیرند، اندکند و به همین دلیل، در همان راههاى خطا گام مى نهند و به همان سرنوشت هاى شوم مبتلا مى گردند.
نکته:
سرنوشت جبّاران:
تمام کسانى که به ذات پاک پروردگار و عدالت او ایمان دارند، معتقدند که اساس این عالم، بر عدل و داد بنا شده، و ظلم و ستم بر خلاف طبیعت جهان آفرینش است; لذا هنگامى که مى بینیم گروهى از جبّاران بر صحنه جهان ظاهر شده و مدّتها به حکومت خود ادامه مى دهند، این سؤال پیدا مى شود که با توجّه به عدل پروردگار و اساس جهان آفرینش، چرا به این گروه امکان فعّالیت داده شده است؟
ولى نباید فراموش کرد که این امر علل مختلفى مى تواند داشته باشد; نخست اینکه: مردم فاسد شوند و کیفر دنیوى آنها چنین حکومتهایى باشد; همان گونه که على(علیه السلام) در وصیّت نامه خود درباره کسانى که نهى از منکر را ترک مى کنند فرمود: «فَیُوَلَّى عَلَیْکُمْ شِرَارُکُمْ ثُمَّ تَدْعُونَ فَلاَ یُسْتَجَابُ لَکُمْ; اگر چنین کنید بَدان بر شما مسلّط مى شوند، سپس هر قدر دعا مى کنید، مستجاب نمى شود».(7)
دیگر اینکه: گاه افراد ظالم و ستمگر داراى کارهاى نیکى هستند که به خاطر همان نیکى ها، مدّتى به آنها مهلت داده مى شود. همان گونه که در حدیثى نقل شده است که: «موسى(علیه السلام) به پیشگاه خداوند عرضه داشت، فرعون را چهارصد سال مهلت دادى در حالى که او ادّعاى خدایى مى کند و پیامبر و آیاتت را تکذیب مى نماید! خطاب آمد که او مردى خوش اخلاق و سهل الحجاب است (یعنى مردم به آسانى مى توانند به او دسترسى پیدا کنند) من دوست داشتم که پاداش این صفات خوب را به او بدهم»(8).
سوم: همان چیزى است که در خطبه بالا به آن اشاره شده، که مى فرماید: خداوند در مجازات جبّاران عجله نمى کند، بلکه به آنها مهلت اصلاح مى دهد، شاید بیدار شوند و به راه هدایت باز گردند و دست از ظلم و ستم بکشند.
دلیل چهارمى نیز مى تواند داشته باشد و آن اینکه: برخى از آنان به هیچ وجه قابل هدایت نیستند; خداوند به آنها مهلت مى دهد تا پشتشان از بار گناه سنگین تر شود و مجازاتشان شدیدتر گردد. درست مانند کسى که از درختى بالا رود، هر چه بالاتر رود، سقوط او دردناکتر و شکننده تر است. قرآن مى فرماید: «وَ لاَیَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لاَِنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ; آنها که کافر شدند (و راه طغیان پیش گرفتند) تصوّر نکنند اگر به آنان مهلت مى دهیم به سودشان است. ما به آنان مهلت مى دهیم فقط براى اینکه بر گناهان خود بیفزایند و براى آنها عذاب خوارکننده اى (آماده شده) است».(9)
بنابراین، هر گاه ظالم و ستمگرى را بر امّتى مسلّط دیدیم، نباید در مسئله عدل گرفتار شک و تردید شویم; چرا که این مسئله، عوامل گوناگونى دارد که در بالا به بخشى از آن اشاره شد.(10)
پی نوشت:
1. «یَقْصِم» از مادّه «قَصْم» (بر وزن غصب) در اصل به معناى شکستن توأم با شدّت است; حتّى گاهى به معناى خُرد کردن آمده است و به صورت کنایه در هلاک کردن و نابود کردن به کار مى رود.
2. «یَجْبُر» از مادّه «جَبْر» در اصل به معناى اصلاح کردن چیزى است، اصلاحى آمیخته با فشار و قهر; لذا بستن استخوان شکسته را «جبر» و آنچه را بر آن نهاده اند «جبیره» مى نامند و گاه در موارد استعمالات به هر نوع قهر و غلبه و یا هر نوع جبران، اطلاق شده است و از آنجا که قهر و غلبه در بسیارى از موارد با ظلم همراه است، واژه «جبّار» گاه به معناى ظالم به کار مى رود و هنگامى که در مورد خداوند استعمال شود، به معناى جبران کننده و اصلاح کننده، یا قاهر و غالب است و یکى از نامهاى خداوند «جَابِرَ الْعَظْمِ الْکَسیِرِ» است (اصلاح کننده استخوان شکسته).
3. «أَزل» به معناى ضیق و شدّت است. مادّه اصلى آن، «أَزْل» (بر وزن فضل) به معناى حبس است و از آنجا که مشکلات، انسان را در دایره خود محبوس مى کند، به آن «أَزْل» گفته مى شود.
4. «عَتْب» (بر وزن حتم) در اصل به معناى ناراحتى درونى است و از آنجا که سرزنش کردن، از ناراحتى درونى انسان سرچشمه مى گیرد واژه «عتاب» به معناى سرزنش به کار رفته و در خطبه بالا به همان معناى ناراحتى درونى، یا مطلق ناراحتى است.
5. سوره احزاب، آیه 10-11.
6. سوره اعراف، آیه 129.
7. نهج البلاغه، بخش نامه ها، شماره 47.
8. بحارالانوار، جلد 13، صفحه 129.
9. سوره آل عمران، آیه 178.
10. سند خطبه: این خطبه را (علاوه بر نهج البلاغه) مرحوم کلینى در کتاب روضه کافى و شیخ مفید در کتاب ارشاد ضمن سخنان على علیه السلام با مقدارى تفاوت آورده اند. ابن اثیر نیز در کتاب نهایه که از کتب لغت است، کلمات پیچیده آن را در جلد اوّل، صفحه 46، مادّه أَزْل نقل کرده است.