خانه » همه » مذهبی » عیادت کنندگان حضرت زهرا (س)

عیادت کنندگان حضرت زهرا (س)


عیادت کنندگان حضرت زهرا (س)

۱۳۹۷/۰۳/۲۱


۱۱۱۲ بازدید

آیا این صحیح است که حضرت فاطمه (س) در هنگام شهادت عباس عموی پیامبر(ص) را به محضر خود راه نداد؟

به نقل از علامه عسکری کسانی‌که به عیادت حضرت زهرا رفتند:شاید اولین بار حضرت ام‌ّسلمه (رضوان‌الله علیها) به عیادت دختر پیامبر(ص) رفت، البته او از دیگران جدا بود و پیوندی جدا ناشدنی با خاندان نبوت داشت،یک‌ بار هم زنان مهاجر و انصار یا زنان مسلمان مدینه نزد دختر پیامبر(ص) جمع شدند تا از ایشان احوالی بپرسند و این عیادت، آن زمانی بود که بیماری ایشان شدت یافته بود،جریان عیادت دو صحابی در «تاریخ الخلفاء»، «ابن قتیبة دینوری» و «دلائل الامامة» طبری صغیر وجود دارد، اما تفصیل دقیق‌تر در نقل صدوق در «علل الشرایع» آمده است، در نقل ابن قتیبه، خلیفه دوم پیشنهاد ملاقات و عیادت دختر پیامبر(ص) را به خلیفه اول می‌دهد، اما در نقل صدوق، از این پیشنهاد سخنی در میان نیست، خلیفه دوم طبق نقل ابن قتیبه می‌گوید: ما فاطمه را نسبت به خودمان خشمناک کرده‌ایم، بیا با هم به عیادت او برویم(شاید بتوانیم وی را از خودمان راضی کنیم؟!)، بعد با هم به در منزل دختر پیامبر(ص) می‌روند و از ایشان اجازه‌ ملاقات می‌خواهند که جواب رد می‌شنوند، به نقل صدوق، آن‌ها نه یک بار بلکه بارها برای عیادت می‌آیند، اما راه نمی‌یابند.
نپذیرفتن ملاقات حاکمان به ویژه وقتی که بارها اتفاق بیفتد، به طور قطع در جامعه انعکاس می‌یابد و آثاری نامطلوب برای آن‌ها به بار می‌آورد و این، همان چیزی بود که دختر پیامبر(ص) می‌خواست؛ این، خود یک مرحله‌ دیگر از مراحل مقابله و مبارزه‌ دختر پیامبر(ص) با صاحبان قدرت در آن روز بود، بالاخره آن‌ها با وساطت امیرالمؤمنین علی(ع) به محضر دختر پیامبر(ص) راه می‌یابند، اما آیا زور و تهدید به کار رفته بود یا فقط خواهش و تمنّا بود؟ نمی‌دانیم!
بنا به نقل صدوق، امیرالمؤمنین(ع) به دختر پیامبر(ص) فرمود: «این‌ها از من خواسته‌اند که از شما برایشان اجازه‌ ورود بگیرم»، دختر پیامبر(ص) عرضه داشت: «به خدا سوگند! به ‌آن‌ها اجازه نمی‌دهم و حتّی یک کلمه هم با آن‌ها سخن نخواهم گفت تا پدرم را ملاقات کرده، از آنچه آن‌ها نسبت به من انجام داده‌اند، شکایت کنم»، امیرالمؤمنین(ع)‌ فرمود: من ضامن شده‌ام که آن‌ها به ملاقات تو بیایند! دختر پیامبر(ص) عرضه داشت: اگر ضامن شده‌ای، خانه‌، خانه‌ توست، من نیز به هیچ‌ وجه با تو مخالفت نخواهم کرد، آن‌کس را که می‌خواهی و صلاح می‌دانی، اجازه بده!
به این شکل یا به هر صورت دیگری، حاکمان به خانه‌‌ دختر پیامبر(ص) راه یافتند. وقتی نزد دختر پیامبر(ص) نشستند، سلام گفتند، به اتفاق ناقلان، دختر پیامبر(ص) سلام آن‌ها را جواب نگفت و حتی روی خویش را از آنان به سوی دیگری گردانید، صدوق نقل می‌کند: آن‌ها از جای برخاسته، به مقابل روی دختر پیامبر(ص) رفتند، نمی‌دانیم این حادثه چند بار تکرار شد تا بالاخره خلیفه اول چاره‌ای نیافت و به همان شکل با ایشان سخن گفت. در اینجا هم بین مأخذ اختلاف است.
ما نقل صدوق را می‌آوریم؛ خلیفه اول گفت: «ای دختر رسول خدا!‌ ما آمده‌ایم تا رضایت شما را به دست آوردیم و آتش خشم شما را نسبت به خود خاموش کنیم. از شما می‌خواهیم که ما را ببخشی و از آنچه نسبت به شما انجام داده‌ایم، درگذری»! دختر پیامبر(ص) فرمود: «من با شما سخن نخواهم گفت تا پدرم را دیدار کنم و از رفتار شما دو نفر به ایشان شکایت کنم»، آن‌گاه رو به علی(ع) کرد و گفت: «من با آن‌ها حتی یک کلمه هم سخن نمی‌گویم تا اینکه از آن‌ها چیزی را بپرسم که آن دو از رسول خدا شنیده‌اند، اگر در این مورد راست گفتند، آن وقت تصمیم خواهم گرفت»‌، آن‌گاه آن‌ها را قسم داد و فرمود:‌ شما را به خدا سوگند، آیا از رسول خدا این سخن را نشنیده‌اید که: «رضای فاطمه از رضای من است و خشم و غضب فاطمه از خشم و غضب من؟ هر که او را دوست داشته باشد، مرا قطعاً دوست داشته است و هر که فاطمه را راضی کند، مرا راضی کرده است و هر که فاطمه را به غضب آورد، مرا به غضب آورده است؟» پاسخ دادند: «چرا، ما این سخن را از رسول خدا شنیده‌ایم»، دختر پیامبر(ص) فرمود: «من، خدا و و ملائکه‌ او را شاهد می‌گیرم که شما دو نفر، من را به غضب آوردید و رضای خاطر مرا به جای نیاوردید و وقتی پیامبر(ص) را دیدار کنم، از شما نزد او شکایت خواهم کرد.»
خلیفه اول گفت: «من از غضب خدا و غضب تو – ای فاطمه – به خدا پناه می‌برم»، آنگاه با صدای بلند گریه کرد، دختر پیامبر(ص) فرمود: «سوگند به خدا، در هر نمازی که بخوانم، تو را نفرین خواهم کرد»، خلیفه اول گریه‌کنان از محضر ایشان خارج شد.
*پیغام ملاقات
تاریخ، یک درخواست عیادت دیگر را نیز گزارش کرده که آن‌ هم به سرانجام نرسیده است، گویی بعد از آن، حال دختر پیامبر(ص) چنان رو به وخامت رفته و حتی امکان عیادت هم وجود نداشته است، در آن روز که زمان آن را به درستی روشن نیست، عباس، عموی پیامبر(ص)، برای برادرزاده‌اش – امام امیرالمؤمنین(ع)- پیغام فرستاد که: «برادرزاده! عمویت سلام می‌رساند و می‌گوید تنها خدا می‌داند که چه اندوهی از خبر بیماری دختر محبوب پیامبر(ص) بر دل من وارد شده است، من فکر می‌کنم او در میان ما اولین کسی باشد که به پیامبر(ص) ملحق می‌شود، اگر تو هم حال او را چنین می‌بینی، در صورتی که حادثه‌ای پیش آمد، مهاجران و انصار را جمع کن تا با شرکت در مراسم تشییع و نماز بر ایشان، شکوه دین را آشکار کنند»، امام در جواب عمو تشکر کرد، سپس از مظلومیت و حقوق از دست رفته‌ دختر پیامبر(ص) سخن گفت، در آخر فرمود: «عمو! از تو می‌خواهم که از این خواسته درگذری. زیرا فاطمه(س) به من وصیت کرده است که کارهای مربوط به مرگ او را مخفی دارم»

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد