۱۳۹۷/۱۱/۰۲
–
۵۸۲ بازدید
سلام اینکه ذات منزه از اسم و صفت و غیره است و وقتی ظهور کرد میشود العالم و القادر و غیره.
اولا بفرمایید پس اینکه میگویند اینها عین ذات است یعنی چه و ثانیا بیان کنید که ظهور دقیقا چیست ایا این خود نشان نقص یا تغییر حالت نیست؟ خب ذات یک چیز باشد و ظهور چیز دیگر یعنی چه؟ یعنی نمیشود گفت خدا ذاتی است که همیشه ظهور دارد؟
ـ آنچه منزّه از اسم و صفت است، «کنه ذات» است که «ذات مطلق» است.
لفظ «ذات»، سه کاربرد دارد؛
الف: ذات مطلق، که فراتر از اسماء و صفات است. ضمیر «هو» اشاره به این ذات دارد.
ب: ذات مقیّد، که عبارت است از مقام جمعی اسماء، که لفظ «الله» دلالت بر آن دارد. اگر صحبت از عینیّت ذات با صفات شد، در آن صورت، منظور از ذات، همین مقام جمعی اسمائی است. لذا الله را اسم جامع گویند؛ یعنی حقیقتی واحد، که تمام اسماء و صفات، از او انتزاع میشوند. فردی را تصوّر کنید که پسر کسی و برادر کسی و دوست کسی و عموی کسی و دائی کسی و دشمن کسی و کارمند کسی است. این شخص، در عین اینکه این همه اسم و صفت دارد، ولی در واقع، یک نفر بیش نیست. لذا تمام این اسماء و صفات، در او، به یک عین واحد، موجودند.
ج: ذات مطلق از قید اطلاق، که حتّی مطلق بودن هم صفت او نیست. این ذات را «کنه ذات» گویند؛ که از هر اسم و صفتی منزّه است؛ بلکه حتّی از منزّه بودن هم منزّه است. او نه معلوم است نه مجهول؛ و موضوع هیچ حکمی قرار نمیگیرد. هر چه در مورد او سخن گفته شود، لایق او نخواهد بود، و خبر از ذات مطلق، خواهد بود.
ـ ظهور، از اوصاف کمال است نه از اوصاف نقص. تغییری هم در کار نیست؛ بلکه ظهور او، ازلی و ابدی است؛ یعنی یک ظهور است که نه آغاز دارد نه پایان. برای تقریب به ذهن، گفته میشود: همانگونه که روشنی، از نور قابل سلب نیست، ظهور هم از حضرت او قابل سلب نیست. نور تا بوده، روشن هم بوده؛ این گونه نبوده که ابتدا نوری بوده باشد بدون روشنی، بعد روشن شده باشد.
ـ آیا نور چیزی است و روشنی نور چیز دیگری است؟ بلی و خیر. در عالم واقع، روشنی نور، جدای از نور نیست، بلکه یک حقیقت است که نور بودنش عین روشن بودنش است؛ امّا در مقام ذهن، ذهن ما، نور را ذات میگیرد و روشنی را صفت آن تلقّی میکند. در مورد خداوند متعال هم، اسماء، جدای از الله نیستند؛ بلکه تمام اسماء، با الله، به یک عین، موجودند نه به اعیان متعدّده؛ امّا انسان به عنوان درک کننده، بین اسماء و الله، به صورت اعتباری، تفکیک قائل میشود. لذا کثرت اسمائی، اعتباری است؛ یعنی به اعتبار درک کننده است.
لفظ «ذات»، سه کاربرد دارد؛
الف: ذات مطلق، که فراتر از اسماء و صفات است. ضمیر «هو» اشاره به این ذات دارد.
ب: ذات مقیّد، که عبارت است از مقام جمعی اسماء، که لفظ «الله» دلالت بر آن دارد. اگر صحبت از عینیّت ذات با صفات شد، در آن صورت، منظور از ذات، همین مقام جمعی اسمائی است. لذا الله را اسم جامع گویند؛ یعنی حقیقتی واحد، که تمام اسماء و صفات، از او انتزاع میشوند. فردی را تصوّر کنید که پسر کسی و برادر کسی و دوست کسی و عموی کسی و دائی کسی و دشمن کسی و کارمند کسی است. این شخص، در عین اینکه این همه اسم و صفت دارد، ولی در واقع، یک نفر بیش نیست. لذا تمام این اسماء و صفات، در او، به یک عین واحد، موجودند.
ج: ذات مطلق از قید اطلاق، که حتّی مطلق بودن هم صفت او نیست. این ذات را «کنه ذات» گویند؛ که از هر اسم و صفتی منزّه است؛ بلکه حتّی از منزّه بودن هم منزّه است. او نه معلوم است نه مجهول؛ و موضوع هیچ حکمی قرار نمیگیرد. هر چه در مورد او سخن گفته شود، لایق او نخواهد بود، و خبر از ذات مطلق، خواهد بود.
ـ ظهور، از اوصاف کمال است نه از اوصاف نقص. تغییری هم در کار نیست؛ بلکه ظهور او، ازلی و ابدی است؛ یعنی یک ظهور است که نه آغاز دارد نه پایان. برای تقریب به ذهن، گفته میشود: همانگونه که روشنی، از نور قابل سلب نیست، ظهور هم از حضرت او قابل سلب نیست. نور تا بوده، روشن هم بوده؛ این گونه نبوده که ابتدا نوری بوده باشد بدون روشنی، بعد روشن شده باشد.
ـ آیا نور چیزی است و روشنی نور چیز دیگری است؟ بلی و خیر. در عالم واقع، روشنی نور، جدای از نور نیست، بلکه یک حقیقت است که نور بودنش عین روشن بودنش است؛ امّا در مقام ذهن، ذهن ما، نور را ذات میگیرد و روشنی را صفت آن تلقّی میکند. در مورد خداوند متعال هم، اسماء، جدای از الله نیستند؛ بلکه تمام اسماء، با الله، به یک عین، موجودند نه به اعیان متعدّده؛ امّا انسان به عنوان درک کننده، بین اسماء و الله، به صورت اعتباری، تفکیک قائل میشود. لذا کثرت اسمائی، اعتباری است؛ یعنی به اعتبار درک کننده است.