۱۳۹۶/۰۷/۳۰
–
۱۴۳۲ بازدید
برخی شبهه وارد می کنند که امام حسین(ع) از مدینه فرار کرد آیا صحت دارد؟
بیان ایشان در مورد قیام امام حسین(علیه السلام) را می توان در دو محور کلی خلاصه کرد:1. علت اصلی خروج امام(علیه السلام) از مدینه و حرکت به سمت مکه: حفظ جان، امنیت و آزادی خود و خانواده اش برای انجام مسئولیت های صلح آمیز و اصلاح طلبانه انسانی و الهی بوده و نه هیچ چیز دیگر. همانطور که علت خروج از مکه، توطئه برای قتل امام(علیه السلام) بوده و ایشان در پی جای امنی برای زندگی و بیان حقایق و البته دفاع از حق مخالفت با سیاست های حکومت بوده است. همچنین حرکت امام(علیه السلام) از مکه به کوفه به دلیل حفظ حرمت مکه است.2. امام(علیه السلام) امر به معروف می کند و اگر کسی نپذیرفت، صبر می کند: اصبر حتی یحکم الله… و به عبارتی عقیده اش را تحمیل نمی کند.
مقدمه؛ برای قیام امام حسین(علیه السلام) علل و اهداف متعددی می توان در نظر گرفت که غالب این اهداف از بیانات اباعبدالله(علیه السلام) بدست می اید؛ مواردی مانند:
الف) احیاء احکام الهی و اصلاح امت اسلامی. همانطور که حضرت(علیه السلام) خطاب به برخی حجاج در مکه می فرماید: خدایا تو مى دانى آنچه از سوى ما انجام گرفته است (از سخنان و اقدامهاى بر ضد حاکمان اموى) به خاطر سبقت جویى در فرمانروایى و افزون خواهى در متاع ناچیز دنیا نبوده است; بلکه براى اینست که نشانه هاى دینت را (به مردم) نشان دهیم (برپا کنیم) و اصلاح در شهرهایت را آشکار کنیم. مى خواهیم بندگان ستمدیده ات در امان باشند و به دستورها و سنت ها و احکامت عمل شود.(1)
ب) امر به معروف و نهی از منکر. امام(علیه السلام) در وصیت خود به برادرش محمد حنفیه می نویسد: من از روى سرمستى و گستاخى و تبهکارى و ستمگرى از مدینه خارج نشدم; بلکه براى طلب اصلاح در امت جدم خارج شده ام. مى خواهم امر به معروف و نهى از منکر کنم و به سیره جدم(صلی الله علیه و آله) و پدرم على بن ابى طالب(علیه السلام) عمل کنم.(2)
ج) تشکیل حکومت عدل، در صورت فراهم بودن شرایط اجتماعی و سیاسی. در همین راستا حضرت(علیه السلام) در پاسخ به نامه هاى اشراف و بزرگان کوفه مبنى بر آمدن به کوفه، شرایط حاکم بر حق را چنین بیان می کند: به جانم سوگند، پیشوا کسى است که به کتاب خدا حکم کند، عدل و داد را محقق سازد، متدین و ملتزم به دین حق باشد، خود را وقف خدا کند.(3)
د) عدم بیعت با شخصی مثل یزید. حضرت(علیه السلام) در این رابطه می فرماید: هنگامی که امت اسلامی به پیشوائی مثل یزید گرفتار گردد باید فاتحه اسلام را خواند.(4)
ه) مقابله با بدعت های بنی امیه و …
با توجه به مقدمه پیشین، حرکت امام حسین(علیه السلام) دارای ابعاد متعددی است که برخی پژوهشگران تنها به یک یا چند هدف آنرا محدود کرده اند. اما در مورد محور اول سخنان احمد قابل، بررسی جامع سخنان امام(علیه السلام) در طی مسیر و قبل از حرکت ایشان(علیه السلام)، بسیار نافع خواهد بود.
علاوه بر اعتقاد امامیه به علم غیب امام و آگاهی او از حوادث آینده، در برخی روایات، امام(علیه السلام) خود را مامور به انجام وظیفه ای الهی دانسته و از شهادت خود پیشاپیش خبر می دهد. مانند زمانی که برای وداع بر سر قبر مطهر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) حاضر شده و رویائی صادقه میبیند که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می فرماید: حسین(علیه السلام) بیرون شو، که خدا خواسته تو را کشته ببیند.(5) همچنین وقتی کاروان به منزل ثعلبیه رسیدند امام(علیه السلام)را مختصر خوابی در ربود بعد از بیدار شدن فرمود: هاتفی گفت شما می روید و مرگ هم شما را به جانب بهشت می برد، علی بن الحسین(علیه السلام) گفت: آیا ما بر حق نیستیم؟ فرمود چرا فرزندم سوگند به کسی که بندگان به او بازگشت خواهند داشت، علی گفت: ای پدر ما در این صورت از مرگ باکی نداریم.(6) در طول مسیر نیز امام(علیه السلام) مکرر از حضرت یحیی(علیه السلام) یاد کرده و نحوه شهادت ایشان را متذکر می گردد و در جای دیگر خطاب به عاملان حکومت می فرماید: لا والله لا اعطیکم اعطاء الذلیل و لاافر فرار العبید؛ به خدا قسم، دستم را از روی خواری و ذلت به شما نمیدهم و مانند بردگان فرار نمیکنم.(7) این موارد همگی گویای علم امام به سرانجام حرکت و قیام خویش است.
از طرفی حضرت(علیه السلام) از بیعت با یزید خوددارى کرد و با این عمل، از یک سو، آمادگى خود را براى شهادت و مقاومت در برابر حکومت یزید اعلام کردند، و از سوى دیگر، تلاش خود را جهت برانداختن حکومت یزید و تأسیس حکومت اسلامى، به کار گرفتند. بنابراین حضرت(علیه السلام) با عدم بیعت، جان خود را به مخاطره انداخته و دیگر معنی ندارد که بگوییم برای حفظ جان خود و آزادی از مدینه خارج شده است. با این بیان روشن می شود که چنین نهی از منکری آنهم در مقابل حاکم جائر و فاجری مثل یزید، سرانجامی جز شهادت ندارد. پس محور دوم بیان مرحوم قابل نیز قابل قبول نیست. چرا که امام(علیه السلام) دو راه بیشتر نداشت؛ یا بیت کرده و امنیت داشته باشد و یا مخالفت کرده و منتظر عواقب سخت آن باشد، در فرض دوم، صبر به معنای منتظر عواقب بودن است نه اینکه امام(علیه السلام) در صدد جنگ و قیام نبوده است. امام حسین(علیه السلام) در دیدار با فرزدق فرمود: ای فرزدق! همانا این مردم! اطاعت شیطان را پذیرفتند، و اطاعت پروردگار را رها کردند، و در زمین فساد را آشکار کردند، و حدود الهی را تعطیل، و شراب خوار شدند، و به اموال فقراء و مردم زمین گیر تجاوز کردند، و من از دیگران به یاری کردن دین خدا، و محترم نگاهداشتن احکام دین و جهاد در راه خدا سزاوارترم، تا نام خدا از همه چیز برتر باشد.(8) امام(علیه السلام) در این عبارت به روشنی هدف خود را جهاد برای احیاء دین معرفی می کند. در هر حال از عباراتی مانند این جمله: فانى لا ارى الموت الا شهاده، و لا الحیاه مع الظالمین الا برما؛ همانا من مرگ را جز شهادت و زندگی با ظالمان را غیر از خاری نمیدانم.(9) طلب امنیت و عافیت برداشت نمی شود.
پینوشت:
1. ابن شعبة حرانى، تحف العقول، ص 172; مجلسى، بحار الانوار، ج97، ص 79.
2. ابن اعثم کوفى، الفتوح، ج5، ص 21; خوارزمى، مقتل الحسین، ج1، ص 273; مجلسى، همان، ج44، ص 329 ـ 330.
3. شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص 39; طبرى، تاریخ الامم و الملوک، ج4، ص 262; مجلسى، بحار الانوار، ج44، ص 334.
4. مجلسی، بحار الانوار، ج 44، ص 324 تا 329.
5. سید بن طاووس، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص 128؛ مقتل الحسین، سید محسن امین، ص 63.
6. مجلسی، بحارالانوار، ج44، ص366، 367، 377.
7. نعمانی، الغیبه، ص279.
8. دشتی، فرهنگ سخنان امام حسین، ص145.
9. تاریخ الطبری، ج 5، ص:404.
برگرفته ازپایگاه گفتگوی دینی
مقدمه؛ برای قیام امام حسین(علیه السلام) علل و اهداف متعددی می توان در نظر گرفت که غالب این اهداف از بیانات اباعبدالله(علیه السلام) بدست می اید؛ مواردی مانند:
الف) احیاء احکام الهی و اصلاح امت اسلامی. همانطور که حضرت(علیه السلام) خطاب به برخی حجاج در مکه می فرماید: خدایا تو مى دانى آنچه از سوى ما انجام گرفته است (از سخنان و اقدامهاى بر ضد حاکمان اموى) به خاطر سبقت جویى در فرمانروایى و افزون خواهى در متاع ناچیز دنیا نبوده است; بلکه براى اینست که نشانه هاى دینت را (به مردم) نشان دهیم (برپا کنیم) و اصلاح در شهرهایت را آشکار کنیم. مى خواهیم بندگان ستمدیده ات در امان باشند و به دستورها و سنت ها و احکامت عمل شود.(1)
ب) امر به معروف و نهی از منکر. امام(علیه السلام) در وصیت خود به برادرش محمد حنفیه می نویسد: من از روى سرمستى و گستاخى و تبهکارى و ستمگرى از مدینه خارج نشدم; بلکه براى طلب اصلاح در امت جدم خارج شده ام. مى خواهم امر به معروف و نهى از منکر کنم و به سیره جدم(صلی الله علیه و آله) و پدرم على بن ابى طالب(علیه السلام) عمل کنم.(2)
ج) تشکیل حکومت عدل، در صورت فراهم بودن شرایط اجتماعی و سیاسی. در همین راستا حضرت(علیه السلام) در پاسخ به نامه هاى اشراف و بزرگان کوفه مبنى بر آمدن به کوفه، شرایط حاکم بر حق را چنین بیان می کند: به جانم سوگند، پیشوا کسى است که به کتاب خدا حکم کند، عدل و داد را محقق سازد، متدین و ملتزم به دین حق باشد، خود را وقف خدا کند.(3)
د) عدم بیعت با شخصی مثل یزید. حضرت(علیه السلام) در این رابطه می فرماید: هنگامی که امت اسلامی به پیشوائی مثل یزید گرفتار گردد باید فاتحه اسلام را خواند.(4)
ه) مقابله با بدعت های بنی امیه و …
با توجه به مقدمه پیشین، حرکت امام حسین(علیه السلام) دارای ابعاد متعددی است که برخی پژوهشگران تنها به یک یا چند هدف آنرا محدود کرده اند. اما در مورد محور اول سخنان احمد قابل، بررسی جامع سخنان امام(علیه السلام) در طی مسیر و قبل از حرکت ایشان(علیه السلام)، بسیار نافع خواهد بود.
علاوه بر اعتقاد امامیه به علم غیب امام و آگاهی او از حوادث آینده، در برخی روایات، امام(علیه السلام) خود را مامور به انجام وظیفه ای الهی دانسته و از شهادت خود پیشاپیش خبر می دهد. مانند زمانی که برای وداع بر سر قبر مطهر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) حاضر شده و رویائی صادقه میبیند که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می فرماید: حسین(علیه السلام) بیرون شو، که خدا خواسته تو را کشته ببیند.(5) همچنین وقتی کاروان به منزل ثعلبیه رسیدند امام(علیه السلام)را مختصر خوابی در ربود بعد از بیدار شدن فرمود: هاتفی گفت شما می روید و مرگ هم شما را به جانب بهشت می برد، علی بن الحسین(علیه السلام) گفت: آیا ما بر حق نیستیم؟ فرمود چرا فرزندم سوگند به کسی که بندگان به او بازگشت خواهند داشت، علی گفت: ای پدر ما در این صورت از مرگ باکی نداریم.(6) در طول مسیر نیز امام(علیه السلام) مکرر از حضرت یحیی(علیه السلام) یاد کرده و نحوه شهادت ایشان را متذکر می گردد و در جای دیگر خطاب به عاملان حکومت می فرماید: لا والله لا اعطیکم اعطاء الذلیل و لاافر فرار العبید؛ به خدا قسم، دستم را از روی خواری و ذلت به شما نمیدهم و مانند بردگان فرار نمیکنم.(7) این موارد همگی گویای علم امام به سرانجام حرکت و قیام خویش است.
از طرفی حضرت(علیه السلام) از بیعت با یزید خوددارى کرد و با این عمل، از یک سو، آمادگى خود را براى شهادت و مقاومت در برابر حکومت یزید اعلام کردند، و از سوى دیگر، تلاش خود را جهت برانداختن حکومت یزید و تأسیس حکومت اسلامى، به کار گرفتند. بنابراین حضرت(علیه السلام) با عدم بیعت، جان خود را به مخاطره انداخته و دیگر معنی ندارد که بگوییم برای حفظ جان خود و آزادی از مدینه خارج شده است. با این بیان روشن می شود که چنین نهی از منکری آنهم در مقابل حاکم جائر و فاجری مثل یزید، سرانجامی جز شهادت ندارد. پس محور دوم بیان مرحوم قابل نیز قابل قبول نیست. چرا که امام(علیه السلام) دو راه بیشتر نداشت؛ یا بیت کرده و امنیت داشته باشد و یا مخالفت کرده و منتظر عواقب سخت آن باشد، در فرض دوم، صبر به معنای منتظر عواقب بودن است نه اینکه امام(علیه السلام) در صدد جنگ و قیام نبوده است. امام حسین(علیه السلام) در دیدار با فرزدق فرمود: ای فرزدق! همانا این مردم! اطاعت شیطان را پذیرفتند، و اطاعت پروردگار را رها کردند، و در زمین فساد را آشکار کردند، و حدود الهی را تعطیل، و شراب خوار شدند، و به اموال فقراء و مردم زمین گیر تجاوز کردند، و من از دیگران به یاری کردن دین خدا، و محترم نگاهداشتن احکام دین و جهاد در راه خدا سزاوارترم، تا نام خدا از همه چیز برتر باشد.(8) امام(علیه السلام) در این عبارت به روشنی هدف خود را جهاد برای احیاء دین معرفی می کند. در هر حال از عباراتی مانند این جمله: فانى لا ارى الموت الا شهاده، و لا الحیاه مع الظالمین الا برما؛ همانا من مرگ را جز شهادت و زندگی با ظالمان را غیر از خاری نمیدانم.(9) طلب امنیت و عافیت برداشت نمی شود.
پینوشت:
1. ابن شعبة حرانى، تحف العقول، ص 172; مجلسى، بحار الانوار، ج97، ص 79.
2. ابن اعثم کوفى، الفتوح، ج5، ص 21; خوارزمى، مقتل الحسین، ج1، ص 273; مجلسى، همان، ج44، ص 329 ـ 330.
3. شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص 39; طبرى، تاریخ الامم و الملوک، ج4، ص 262; مجلسى، بحار الانوار، ج44، ص 334.
4. مجلسی، بحار الانوار، ج 44، ص 324 تا 329.
5. سید بن طاووس، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص 128؛ مقتل الحسین، سید محسن امین، ص 63.
6. مجلسی، بحارالانوار، ج44، ص366، 367، 377.
7. نعمانی، الغیبه، ص279.
8. دشتی، فرهنگ سخنان امام حسین، ص145.
9. تاریخ الطبری، ج 5، ص:404.
برگرفته ازپایگاه گفتگوی دینی