خانه » همه » مذهبی » «فقرِ منابعِ ادبیاتِ امروز در فرهنگِ بزرگِ سخن»

دانلود کتاب های امتحان شده

«فقرِ منابعِ ادبیاتِ امروز در فرهنگِ بزرگِ سخن»

عصراسلام: درکنارِ کاستی‌های کوچکی که در نقدِ هرکارِ بزرگی می‌توان برشمرد، بزرگ‌ترین نقصِ این فرهنگ، فقر در استناد ‌به منابعِ داستانیِ معاصر و (تقریباً) فقدانِ شواهدِ شعریِ «از نیما تا روزگارِ ما» است. کافی است به این نکته اشاره‌شود که از میانِ آثارِ ده‌دوازده‌ شاعری که در شعرِ امروز شاخص‌تر اند تنها عنوانِ هشت‌کتابِ سپهری در منابع آمده و دیگر هیچ! به‌بیانِ دیگر در تدوینِ این اثرِ به‌راستی عظیم، به هیچ دفتر یا کلیّاتِ آثاری از نیما، اخوان، شاملو، فروغ، آتشی، شفیعیِ کدکنی، نصرت رحمانی، کسرایی و … مراجعه‌نشده‌است! 
البته گاه در مدخل‌ها به شواهدی انگشت‌شمار از شعرِ نیما و اخوان برمی‌خوریم، اما درکمالِ شگفتی مأخذِ این شواهد تنها یک شماره از مجلهٔ «سخن و اندیشه» است که به‌کوششِ استاد حسن انوری و دکتر علی‌اصغرِ خبره‌زاده در سالِ ۱۳۵۵ منتشرشده‌بود. آیا از لغت‌نامه‌ای چنین عظیم که در دههٔ هشتاد نیز منتشرشده نباید انتظارداشت از آثارِ شعریِ اگر نگوییم کلاسیک، دست‌ِ‌کم تثبیت‌شدهٔ امروز، نمونه‌هایی را شاهدبیاورد؟ به‌یاد داشته‌باشیم یکی‌دوسال بیش نمانده تا «افسانهٔ» نیما صدساله شود! 
البته وضعِ شواهدِ شعری نقل‌شده از شاعرانِ اغلب کلاسیک‌سرای حوالی مشروطه و دهه‌های نخستِ پهلوی، به‌مراتب بهتر است؛ مرادم شعرِ ادیب‌الممالک، بهار، ایرج‌میرزا، دهخدا، نسیم شمال، عارف، عشقی، پروین و … است.

گرچه در حوزهٔ شواهدِ منثور و داستانی، وضع به‌مراتب بهتر است، اما آن‌جا نیز کمبودهایی دیده‌می‌شود. مثلاً به سفرنامه‌های رنگارنگِ عهدِ قاجار، به‌خصوص آن‌هایی که رهاوردِ سیاحت در فرنگ اند و در حوزهٔ برابرنهادهای مفاهیمِ غربی و دستاوردهای تمدّن نوین مغتنم، توجه اندکی‌ شده‌است. به‌خصوص، سفرنامه‌های (چندگانهٔ) ناصرالدین‌شاه و مظفرالدین‌شاه به فرنگ نیز از این منظر بسیار شایان توجه است. از میانِ این آثار تنها از سفرنامه‌های حاج‌سیّاح (که ازمنظرِ واژگاه تازه بسیار حائزِ‌اهمیت است) و امین‌الدّوله بهره‌گرفته‌شده‌است. شواهدِ برگزیده از منابعِ آثارِ داستانی گرچه به‌مراتب مفصّل‌تر است، اما باز خالی از کاستی‌هایی نیست. 
نمونه‌ را در فهرست منابع به هیچ نمونه‌ای از آثارِ چوبک و بهرام صادقی ارجاع‌نشده و تاآن‌جا که جستجوکرده‌ام در مدخل‌ها نیز هیچ شاهدی از آنان نیامده که بتوان آن را بر نقصان در تنظیمِ فهرستِ منابع حمل‌کرد. هم‌چنین گرچه در تدوینِ فرهنگ، از هجده اثرِ جمال‌زاده، دوازده اثرِ هدایت، سیزده اثرِ میرصادقی و چهار اثرِ علوی بهره‌گرفته‌شده، اما ازمیانِ آثارِ گوناگون و نیز از منظرِ واژگانی مهمِ دولت‌آبادی، تنها به داستانِ «آوسنهٔ بابا سبحان» استنادشده. 
آیا فقدانِ «جای خالیِ سلوچ» و «کلیدر» در فرهنگِ بزرگِ سخن احساس‌نمی‌شود؟ آیا آثارِ گوناگونِ ابراهیمِ گلستان و غلامحسینِ ساعدی ارزش آن را نداشته که در ارجاع به آثارِ آنان به منبعی واسطه‌ای یعنی مجموعهٔ «شکوفاییِ داستانِ کوتاه در دههٔ نخستینِ انقلاب» استناد شده‌است؟! گاه نیز قاعدهٔ «الأهم فالأهم» لحاظ‌نشده؛ برای نمونه از میان چندین اثرِ سیمینِ دانشور، اگر قرار باشد تنها یک اثر را برگزینیم، بی‌گمان آن اثر سووشون باید باشد نه جزیرهٔ سرگردانی! یا بهتر آن می‌بود که به‌جای استناد به چند از جمالِ میرصادقی، به چندین اثر از گلستان و ساعدی و چوبک استناد می‌شد.

نکتهٔ آخر آن‌که گرچه در شواهدِ مدخل‌هایِ «ذیلِ فرهنگِ بزرگِ سخن» به برخی از دیگر آثارِ داستانی امروز استناد شده اما کاستی‌هایی که به آن‌ها اشاره‌شد هم‌چنان باقی است.

احمدرضا بهرام‌پور عمران

درباره admin

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد

تازه ترین ها