۱۳۹۵/۰۲/۲۹
–
۶۱۸ بازدید
چند سوال تاریخی مهم داشتم؛ اینکه فیروز دیلمی که بود، آیا از فرستادگان باذام به نزد پیامبر(ص) بوده؟ و سمتش در بارگاه باذام چه بوده؟ آیا اسود عنسی کاهن بوده و با شیاطین جنی ارتباط داشته یا نه؟
در بیشتر منابع نام فیروز با حادثهی اسود عنسی کذاب عجین شده است. اسود که به خاطر سیاهى چهره اش به اسود(سیاه) معروف شد، نامش عبهلة بن کعب عنسى مذحجى است، او خود را رحمان الیمن نامیده بود، و چون با پارچه اى از لیف خرما دستارى بر سر مى بست به ذى الخمار[11] و بنا به قولى به ذىالحمار(صاحبالاغ) معروف شد؛ زیرا الاغى تعلیم دیده داشت که دستورات او را انجام میداد.[12] در دوران بیماری پیش از رحلت پیامبر اسلام در «غار خبّان[13]» ادعای نبوت کرد.[14] قبیله مذحج به حمایت او برخاستند. این نخستین برگشت از اسلام در زمان خود پیغمبر بود.[15]
اقدامات اسود:
اسود قیس بن عبد یغوث بن مکشوح) امیر قبیله مراد در حوالی صنعا) را از محل حکومتش بیرون کرد.[16] سپس بر نجران دست یافت و آن جا را غارت کرد.[17] عمرو بن مَخزوم و بنا به قولی خالد بن سعید، نماینده پیامبر(ص) در این منطقه به مدینه بازگشت. به نقلی مهاجر بن ابیامیه را از این شهر بیرون کرد.[18] اسود پس از جمعآوری نیرو در نجران، به سوی صنعا رفت و 25 روز پس از ظهورش بر این شهر دست یافت و ایرانیان را سخت مورد شکنجه و آزار قرار داد. شهر بن باذان (عامل رسول خدا در یمن) نخستین کسى بود که با اسود ستیز کرد.[19] اسود، شهر پسر باذان را کشت و غاصبانه با همسرش، به نام آزاد( دختر عموی فیروز دیلمی) ازدواج کرد.[20] معاذ بن جبل نیز که در یمن قرآن درس مى داد از اسود گریخت و به ابو موسى اشعری در مأرب ، و آن دو به زیاد بن لبید الانصاری و عکاشة بن ثور بن اصغر الغوثى حاکمان حضرموت پناهنده شدند. تعدادی از مسلمانان قبیله مذحج که به اسلام خود باقى بودند به فروه (امیر مسلمان از طرف پیغمبر)[21] و امراء (مسلمان) یمن به طاهر بن ابى هاله که بر اشعریان وعک فرمان میراند، ملحق شدند.[22]سپس طاهر نیز به کوهستان صنعاء پناه برد. زیرا کار اسود بالا گرفت و بر سراسر یمن از حضرموت تا طائف و بحرین و احساء (کنار خلیج فارس) و عدن چیره گردید و عمرو بن معدیکرب[23] را جانشین خویش در مذحج نمود.[24]قیس بن مکشوح که در آرزوی فرمانروایی بر صنعا بود براى کشتن ابناء، (فیروز و دادویه و جشنش)، کسی را نزد اسود فرستاد و آنان را به نبرد با ابناء ترغیب نمود و به آنان وعده یارى داد.[25]ابناء بیمناک از این خبر نزد قیس آمدند. قیس اظهار دوستى و برایشان غذایی آماده کرد تا در آن مهمانى آنان را بکشد. اما تنها به داذویه دست یافت و فیروز و جشنش گریختند و به قبایل خولان (خویشاوندان مادرى فیروز) پناه بردند. قیس در صنعاء شورش کرد و خراج گرفت و جمعى از سپاه اسود را گرد خود فرا خواند. بنا به قولی فیروز به ابوبکر نامه نوشت. ابوبکر ضمن ابقا او بر صنعاء، به طاهر بن ابى هاله فرمان داد او را یارى دهد. به دستور ابوبکر، عکاشة بن ثور مردم تهامه را بسیج کرد و به ذو الکلاع سمیفع و ذى ظلیم حوشب و شهر ذى یناف نامهای برای یارى ابناء فرستاد و سپاهى به سوى آنان روانه کرد. قیس بن مکشوح آنان را علیه ابناء برانگیخت. آنان امتناع کردند، ولى عوامشان از پى قیس رفتند. قیس به خاندان هاى ابناء که با فیروز بودند، تاخت و آنان را از یمن- از دریا و خشکى- بیرون کرد و همه را غارت نمود.[26] بنى عقیل بن ربیعه و مردم قبیله عک، به فیروز پیوستند و با قیس در نزدیکى صنعاء جنگیدند. قیس نزد اسود بازگشت و با قیس بن عمرو بن معد یکرب در مقابل فروة بن مسیک ایستاد. فروه همراه قیس بن مکشوح مسلمان گشته بود و پیامبر قیس را بر جمع آورى صدقات قبایل مراد، گماشت. عمرو نیز از قوم خود سعد العشیره جدا شده و در میان بنى زبید و هم پیمانان آن که اسلام آورده بود، مى زیست. چون اسود ادعاى پیامبرى کرد عمرو به او گروید. اسود به عمرو امارت بخشید و او را در مقابل فروه ( مسلمان) قرار داد.[27]قبایل کنده نیز به سبب اختلاف میان کنده و زیاد کندى بر سر انتخاب شتران جهت پرداخت زکات مرتد شدند و در زمره پیروان اسود العنسى درآمدند. [28]
دستور پیامبر(ص) برای سرکوب اسود:
پیغمبر به همهی مسلمانان و امرای یمن نامه نوشت و آنان را به هر نحو ممکن به نبرد اسود فراخواند. مسلمانان قوت قلب یافتند. فیروز و داذویه هنگامی که فهمیدند اسود بر قیس بن عبد یغوث خشم گرفته از قیس دعوت کردند به آنان بپیوندد.[29] پیامبراکرم(ص) برای پایان دادن به غائله اسود عَنْسی نامهای به فیروز و گُشْنسب و سایر پارسیان یمن نوشت که بر دین خود پایدار باشند و در برابر اسود بپاخیزند.[30]قیس بن هُبیره[31] پس از ورود به صنعا با ایرانیان هم دست شد و با کمک فیروز دیلمی و داذویه (جانشین باذان) مخفیانه با آزاد( همسر شهر)،که کینه اسود را سخت در دل داشت، تماس برقرار کرد و همگی برای کشتن اسود با هم متحّد شدند. آزاد، قاتلان را به درون خانه راهنمایی کرد، آنها وارد خوابگاه اسود شدند و فیروز با فشردن گردنش او را در سال یازدهم هجری چهار ماه پس از ارتدادش[32] کشت[33] و قیس کار را به پایان رساند و سر او را برید.[34] بیشتر منابع فیروز را قاتل اسود معرفی کردهاند.[35]فیروز و قیس در مدینه هر دو مدعى قتل اسود بودند، عمر گفت: او را این شیر یعنى فیروز کشته است.[36]روز بعد با صدای بلند اعلام کردند: «اشهد ان لاالهالاالله و ان محمدا رسولالله و ان عبهله کذاب»[37]در همان شبی که اسود عنسی کشته شد، پیامبر(ص) از طریق وحی از این امر آگاه شد و بشارت داد و فرمود: «دیشب اسود عنسی کشته شد. فیروز مردی مبارک از خاندان مبارک او را کشت.[38] برخی کشته شدن اسود را در زمان خلافت ابوبکر میدانند؛[39] امّا صحیحتر آن است که کشته شدن او 5 روز[40] پیش از رحلت رسول خدا(ص) بوده است.[41]این اشتباه شاید به دلیل باشد که خبر کشته شدن اسود ده روز پس از خلافت ابوبکر به مدینه رسید.[42]
پس از پیامبر(ص):
در روزگار خلافت ابوبکر به وی خبر رسید که قیس متهم به قتل داذویه و تلاش برای بیرون راندن فیروز و «ابناء» است. ابوبکر خشمگینانه به مهاجر بن ابى امیه (حاکم صنعاء) نوشت تا قیس را نزد او آورند. قیس پنجاه بار نزدیک منبر رسول الله(ص) سوگند خورد که چنین نکرده، سپس ابوبکر وى را همراه مسلمانانی که براى جنگ با رومیان تعیین شده بودند، به شام اعزام کرد.[43]
فیروز در منصب خویش تا روزگار عثمان باقی بود.[44] همچنان که معاویه نیز پس از غصب خلافت، فیروز دیلمی را در فرمانروایی یمن باقی گذاشت؛[45] اما اندکی بعد، او را عزل و عثمان بن عفان ثقفی را به جایش گماشت.[46] زیرا سیاست معاویه در این زمان کوبیدن و خوارکردن ایرانیان بود که از طرفداران علی و فرزندان آن حضرت بودند که به ارسال بخشنامه بسیار خطرناک و وحشتناکی علیه ایرانیان انجامید. (… عجم ها را ذلیل و تارومار کنید، عجم ها آفت دین هستند[47] و … ).
سرانجام این رادمرد ایرانى که اسلام را در یمن زنده کرد، در سال 53 از دنیا رفت[48].
قیس در صنعاء خودکامگى پیش گرفت و بقایاى سپاه اسود العنسى را گرد آورد. چون ابو بکر، فیروز را امارت یمن داد و مردم را به اطاعت او امر نمود فیروز به جنگ قیس رفت و یارانش را تار و مار ساخت. [49]
پی نوشت: ————————-
[1]. این کنیه را پیامبر (ص) به او داد. ابن عبد البر، أبو عمر یوسف؛ الاستیعاب فى معرفة الأصحاب، تحقیق على محمد البجاوى، بیروت، دار الجیل، ط الأولى، 1412/1992، ج 3، ص 1265.
[2]. ابن حجر العسقلانى، احمد بن على؛ الإصابة فى تمییز الصحابة، تحقیق عادل احمد عبد الموجود و على محمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیة، ط الأولى، 1415/1995، ج 5، ص 290.
[3]. ابن الأثیر، عز الدین أبو الحسن على؛ أسد الغابة فى معرفة الصحابة، بیروت، دار الفکر، 1409/1989، ج 4، ص 71.
[4]. باذان آخرین حکمران ایرانی بود که بعد از وَهْرِز و نوادگانش از سوی انوشیروان(حک 531ـ579 م ) به حکومت عدن، صنعا و بخشی از جنوب عربستان گمارده شد. ر.ک. ابن سعد، محمد؛ الطبقات الکبری، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، انتشارات فرهنگ و اندیشه، 1374ش، ج 6، ص 419.
[5]. الاصابه، پیشین، ج 1، ص 464 و 632 .
[6]. فرزندان ایرانیان سپاهی از همسران غیرایرانی بودند. تا زمان ظهور اسلام امارت یمن را داشتند و با مجاهده آنان اسلام در یمن منتشر شد.ر.ک. ابن قتیبة أبو محمد عبد الله، المعارف، تحقیق ثروت عکاشة، القاهرة، الهیئة المصریة العامة للکتاب، ط الثانیة، 1992، ص 335.
[7]. الطبقات الکبرى، ترجمه، پیشین، ج 6، ص 417.
[8]. ابن هشام، عبد الملک الحمیرى، تحقیق مصطفى السقا و ابراهیم الأبیارى و عبد الحفیظ شلبى، بیروت، دار المعرفة، بى تا، ج 1، ص 69 و إمتاع الأسماع، پیشین، ج 2، ص 122.
[9]. الطبقات الکبری، پیشین، ج 6، ص 418.
[10]. الاستیعاب، پیشین، ج 3، ص 1265.
[11]. ابن اثیر، عز الدین أبو الحسن الکامل، بیروت، دار صادر – دار بیروت، 1385/1965، ج 2، ص 336.
[12]. البلاذرى، أبو الحسن أحمد؛ فتوح البلدان، بیروت، دار و مکتبة الهلال، 1988، ص 109.
[13]. خَبّان بر وزن فعلان، دهی در یمن، در درهای به همین در نزدیکی نجران متعلق به اسود کذاب بود. الحموى، یاقوت؛ معجم البلدان، بیروت، دار صادر، ط الثانیة، 1995، ج 2، ص 343.
[14]. الاستیعاب، پیشین، ج 3، ص 1266.
[15]. الکامل، پیشین، ج 2، ص 336.
[16]. همان.
[17]. المقریزى، تقى الدین أحمد؛ إمتاع الأسماع بما للنبى من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، تحقیق محمد عبد الحمید النمیسى، بیروت، دار الکتب العلمیة، ط الأولى، 1420/1999، ج 14، ص 225.
[18]. همان، ج 2، ص 337.
[19]. مسکویه الرازى، ابو على؛ تجارب الأمم، تحقیق ابو القاسم امامى، تهران، سروش، ط الثانیة، 1379ش، ج 1، ص 267.
[20]. إمتاع الأسماع، پیشین، ج 14، ص 226 و همان.
[21]. ابن خلدون، عبد الرحمن؛ دیوان المبتدأ و الخبر فى تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأکبر، تحقیق خلیل شحادة، بیروت، دار الفکر، ط الثانیة، 1408/1988، ج 2، ص 491.
[22]. الکامل، پیشین، ج2، ص 336 – 337.
[23]. از دلیران مشهور عرب که بعد از اسلام مرتد شد و دوباره مسلمان و در فتح الفتوح نهاوند کشته شد. همان.
[24]. همان.
[25]. ابن خلدون، پیشین، ج 2، ص 491 – 492 .
[26]. همان.
[27]. همان.
[28]. همان.
[29]. الکامل، پیشین، ج 2، ص 337.
[30]. تجارب الأمم، پیشین، ج 1، ص 267 – 268.
[31].فتوح البلدان، پیشین، ص 110.
[32]. الاستیعاب، پیشین، ج 3، ص 1266.
[33]. الطبقات الکبری، پیشین، ج 6، ص 417 – 418.
[34]. الفتوح، پیشین، ص 111 و طبری، پیشین، ج 3، ص 232 – 236.
[35]. الطبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد أبو الفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، ط الثانیة، 1387/1967، ج 3، ص 239.
[36]. فتوح البلدان، پیشین، ص 110 – 111.
[37]. المسکویه الرازی، پیشین، ج 1، ص 242.
[38]. الاستیعاب، پیشین، ج 3، ص 1266.
[39]. ابن خلدون، پیشین، ج 2، ص 491 – 492 و الاستیعاب، پیشین، ج 3، ص 1265.
[40]. فتوح البلدان، پیشین، ص 111.
[41]. الاستیعاب، پیشین، ج 3، ص 1265.
[42]. همان، ص 111.
[43]. فتوح البلدان، پیشین، ص 111.
[44]. الکامل/ترجمه، پیشین، ج 11، ص 41 و یعقوبی، پیشین، ج 2، ص 234.
[45]. همان.
[46].همان، ص 233.
[47]. سلیم بن قیس، اسرار آل محمد، ص 150 – 153.
[48]. طبری، پیشین، ج 11، ص 547.
[49]. تاریخ ابن خلدون، پیشین، ج 4، ص 270-271 .