۱۳۹۶/۱۲/۱۳
–
۳۹۲ بازدید
مانی که بود؟
بنابر اعتقاد مانویها؛ در ایام جوانی مانی، انقلاب روحی در او پدید آمد و به او دستوراتی داده شد[7] که در بخش اعتقادات مانی خواهد آمد. این انقلاب به این نحو بود که در دوازده (یا سیزده) سالگی و بیست و چهار (یا بیست و پنج) سالگی از فرشتهای دستور گرفت مذهبی که به نادرستی آن نیز پی برده بود را رها کند و خود مأمور هدایت بشر شود. از این پس وی خود را رسول یا فرستادهی روشنایی خواند.[8]دین مانی به سبب آنکه کتابهای مذهبی و تبلیغی آن به زبان عامه مردم نوشته شده و قابل فهم همگان بود، به سرعت در شرق و غرب انتشار یافت و خیلی زود رقیب بزرگی برای پیروان دین مسیح و بودا و زرتشت گردید. … در حدود سال سیصد میلادی یعنی قریب به یک ربع قرن بعد از وفات مانی، دین وی در شام و مصر و افریقای شمالی تا اسپانیا و فرانسه پیش رفت.[9]مانی خود را جانشین پیامبران آسمانی میدانست که از زمان آدم تا زرتشت و بودا و عیسی برای راهنمایی بشر آمدهاند و خود را خاتم پیامبران و برترین ایشان میشمرد و ادعا داشت که او همان فارقلیط است که مسیح ظهور او را پیش بینی کرده است.[10]البته گذشت زمان و از بین رفتن مانویت، نشان داد که مانی، فارقلیط وعده داده شده نیست و دین او دین نهایی نیست. اما در عین حال از این ادعا میتوان ثابت کرد که مسیح بشر را به آمدن فارقلیط وعده داده است و رد کردن آن اعتقاد درستی نیست و این وعدهای است که خداوند در قرآن بیان داشته[11] و پیامبر اسلام همان فارقلیطی دانسته که عیسی بدان نوید داده است.
تأثیر ادیان دیگر بر مانویت
«در تعلیمات مانی تأثیر مسیحیت بیش از دیگر ادیان است و محقق گردیده است که وی از دین عیسی بیش از دینهای دیگر اطلاع داشته است. البته منابع اطلاعات او مستقیماً از دین مسیح نبود، بلکه آگاهی او بیشتر از طریقههای گنوسی یا همان عرفان مسیحی بود».[12] مانی علاوه بر نامههایی که برای پیروانش مینوشت، شش کتاب نیز تألیف کرد: شاپورگان، سفر الاسرار، سفر الجبابره، کنزالاحیاء، فرائض السماعین و کتاب فرقماطیا.[13] البته اینها نامهای ترجمه شده عربی از کتابهای او میباشند؛ زیرا یک کتاب او به زبان پهلوی بوده و پنج کتاب دیگر نیز به زبان آرامی شرقی نوشته شدند که در منابع عربی از آن به عنوان سریانی یاد میشده است.[14] مانی حتی خطی برای خود و پیروانش نیز ساخت که از چند خط دیگر آن زمان استفاده کرده بود.[15]در مورد گلچین کردن ادیان دیگر توسط مانی، نقلهای دیگری نیز وجود دارد که ادعا را فراتر از تأثیر مسیحیت و زرتشتیت میبرد: «او حکمت جهان بینی خود را از جهان بینی گنوستیکها، سرودهایش را از بابلیها، فلسفه تناسخ را از بوداییان، اسامی فرشتگان را از مواعظ زرتشتیان وام گرفته بود».[16]پیشوایان سعى مى کردند به اقتضاى زمان و مکان، دین جدید را با عقاید و احوال ملل متنوع سازگار کنند؛ به همین علت، آرای مانویه به صور گوناگون در جهان منتشر شده است؛ به طوری که طى 12 قرن از قرن سوم تا 15 میلادى، آیین مانوى در سراسر نیمکره شمالى، از اقیانوس اطلس تا اقیانوس آرام، پیروانی داشت.[17]مانی و مخالفان او
دین مانی با اینکه بسیاری از اعتقادات ادیان دیگر را گرفته بود، ولی نتوانست هماهنگی و تقریبی با ادیان دیگر داشته باشد و تقریباً تمام ادیان بزرگ که با مانویت برخورد داشتند، در پی مبارزه و نابودی این گروه بر آمدند. البته بحثهای علمی میان اینان و پیروان ادیان دیگر نیز بسیار رایج بود و در منابع اسلامی، گفتارهای بسیاری از مناظرههای مسلمانان و مانویها نقل شده است.
زرتشتیان که دین صاحب قدرت در ایران؛ خاستگاه مانویت بودند به مخالفت با مانویت پرداخته و حتی محرِّک شاه برای قتل مانی بودند. مسیحیت نیز در تمام محدوده قدرت خود مانویت را تکفیر کرد و حتی حکم قتل و فتوای کشتار و اعدام مانویان را در برخی دورههای زمانی داد.[18]این سیره در میان خلفای عباسی که تمرکز قدرتشان در ایران قدیم بود نیز پابرجا ماند، به طوری که وقتی یک زندیق (مانوی) را در نزد مهدى خلیفه عباسی بردند، دستور داد او را بکشند و به دار بیاویزند و سپس به فرزندش هادى گفت: اى فرزند! اگر روزى کار به دست تو افتد تو خود را آماده قلع و قمع این گروه (مانویها) کن.[19]اعتقادات مانی
اساس و پایه دین مانی ثنویت و دوگانگی است که از کیش مجوس، اقتباس شده است.[20]برای مانی مانند برخی از ادیان دیگر، انتساب مصائب و بدیها و در قالب کلیتر شرور، به خداوند بسیار سخت بود. تصور خدایی که خالق بدیها باشد، از ذهن آنها دور بود؛ لذا به خدایی اعتقاد پیدا کردند که بسیار مهربان و رحیم بود و از او تعبیر به نور میکردند که این تعبیر کاملاً بیانگر اعتقاد و تصورات آنها به خداوند است. با این رویکرد، دیگر نتوانستند بدیها را به نور انتساب دهند، ناچار به خدایی دیگر اعتقاد پیدا کردند که در کنار خدای نور بوده و تمام بدیها به ایشان منتسب است. او هرگز خدای درستی و پاکی نیست، بلکه خدای ظلمت است و به همین جهت این خدا، خدای ظلمت خوانده شد. این اعتقاد به دو خدایی در دین زرتشت وجود داشت و مانی نیز آنرا قبول کرد و در دین خود برپا داشت، البته این اعتقاد با بیانی مردمیتر و سادهتر عرضه شد تا برای مردم نیز قابل هضم بوده و آنها بتوانند این مسائل را بفهمند و بدان اعتقاد پیدا کنند. البته باید خاطر نشان کرد این اعتقاد، اعتقادی بسیاری را نیز در بر دارد که معتقد به ثنویت باید بدانها اعتقاد داشته باشد.
علامه مجلسی در ذیل بحثی این احتمال را میدهد که ثنویت به این بیان، مورد اعتقاد مانی و مانویها نبوده، بلکه شاید مراد از نور همان روح (خداوند) و مراد از ظلمت جسم خاکی (عالم ماده) بوده باشد که این اعتقاد به اعتقاد مسیحیان به خصوص گنوسیها نزدیکتر است. البته علامه مجلسی اینرا در حد احتمالی ذکر میکند که همین اعتقاد نیز انتقاداتی دارد، همانطور که خود علامه نیز این اعتقاد را مورد انتقاد خود قرار میدهد.[21]بنابر نقلها، مانی نبوت زرتشت و عیسی (ع) را قبول داشت ولی نبوت موسی(ع) را رد میکرد:
«مانویت، فرقهای دوگانه پرست است که از پیروان مانی هستند … او دینی را بین زرتشتیت و مسیحیت بنا نهاد. او به نبوت عیسی مسیح معتقد بود ولی نبوت حضرت موسی را رد میکرد … ».[22] همین اعتقاد او به عدم پذیرش پیامبری موسی(ع) میتواند دلیل و شاهدی بر پیامبر نبودن مانی باشد.
برخی از مورخان نیز به مناسبت بحث خود، توضیحی پیرامون دین مانوی دادهاند، البته پذیرفتن کامل اعتقاداتی که در این گفتار وجود دارد، قدری سخت است: «مقصود از آن، پیروان مانى بوده؛ زیرا آنها مردم را به یک ظاهر فریبنده دعوت مى کنند و آنها را از پلیدى و زشتى نهى مى کنند. به زهد و تقوا و پرهیز از خوردن گوشت دعوت مى نمایند. از آزار حشرات و آلوده کردن آب پاک اجتناب مى کنند ولى قائل به دو خداوند هستند یکى خداى روشنائى و دیگرى تاریکى آنها ازدواج با خواهران و دختران را روا مى دارند. شستوشو با بول خود مى کنند. کودکان را مى ربایند و مى دزدند که به عقیده خود، آنها را از گمراهى و تاریکى نجات میدهند و به روشنائى هدایت میکنند».[23]همانگونه که گفته شد بیشتر اعتقادات مانی از مسیحیت، به خصوص فرقه عرفانی گنوسی گرفته شده است.[24] علت آن زندگی مانی به همراه پدرش در میان گنوسیها بوده است؛ لذا مانی تشکیلات دین خود را براساس دین مسیحیت پی ریزی کرد[25] و حتی شاید اصرار بر فرستادن مبلّغ به نقاط مختلف جهان نیز به تقلید از دین مسیحی بوده باشد که مبلغان بسیاری را به نقاط مختلف جهان میفرستادند.
مانی با اینکه دینی مردمی را خواستار بود، به تبع زمان خود برنامهای بر نظام طبقاتی برقرار کرد و برای گروههای مختلف، طبقاتی را تعیین کرد.[26]البته اعتقادات دیگری نیز از مانی نقل شده ولی آنچه ذکر شد، کفایت در نتیجه گیری بحث میکند و ما به همین موارد اکتفا میکنیم.
مانی از نگاه اسلام
مسلمانان نیز مانند ادیان دیگر، رویکرد مثبتی به مانی و پیروان او ندارند. امام صادق(ع) در درسهای معروف خود به مفضّل در مورد مانی میگوید: «تعجب است از مانی سرگشته؛ در حالیکه ادعای دانستن علم اسرار را دارد ولی از دلائل حکمت چشمپوشی میکند».[27]صحبت از مانویها در بسیاری از کتابهای اسلامی وجود دارد و بخش اعظم آن به مناظرات میان مسلمانان و آنها ارتباط دارد. از جمله این مناظرات، مناظره بین ائمه شیعه و مانویها است. در این نوع روایات به پیروان مانی، معمولاً زندیق و در حالت جمع زنادقه گفته میشود که به معنای ملحد و کافر است.[28] البته این لفظ برای افراد و گروههای دیگر نیز استفاده شده است.
در روایت دیگری وقتی امام صادق(ع) با یکی از مانویها مناظره میکند و اعتقادات آنها را به چالش کشیده و زیر سوال میبرد، با این پرسش طرف مقابل روبرو میشود که: مانی چگونه شخصیتی بوده است؟ امام(ع) در جواب فرمودند: مانی فرد کاوشگری بود که قسمتی از آیین مجوس را با قسمتی از آیین مسیحیت به هم در آویخت (یعنی با توجه به این دو دین، دین مستقلی را شکل داد) اما حق هیچکدام از دو دین را ادا نکرد و از هر دو فاصله گرفت …».[29]حال با توجه به این گفتارها و نقلها و اعتقاداتی که از او بیان شد، پیامبر دانستن مانی امری بعید بوده و نه تنها دلیلی بر آن یافت نمیشود، بلکه شواهد و قرائن برخلاف آن میباشد و باید بسیاری از اعتقادات او را در گمراهی دانست. البته شخصیت او، شخصیتی دانا و دارای دانش بود، به حدی که با بسیاری از اعتقادات ادیان دیگر آشنا بوده و توانسته بین مردم و اعتقادات رابطهای منسجم ایجاد کند تا در نهایت دینش در بسیاری از نقاط جهان پخش شود و شاید همین شخصیت اهل دانش مانی بوده که امام صادق(ع) در عین رد عقائد مانی و زندیق خواندن مانی، او را فردی جستوجوگر توصیف میکند[30] و علامه مجلسی نیز در عین رد اعتقادات او، چنین او را موصوف میکند: «مانی حکیم».[31]
در نهایت، مانی بر اثر سخن چینی موبدان زرتشتی، توسط پادشاه زمان خود به زندان انداخته شد و بعد از چندی شکنجه در سن شصت سالگی به قتل رسید و در دروازه همان شهر(بابل) آویزان شد و تا عهد اسلامی بدان دروازه «باب مانی» گفته میشد.[32]برگرفته از پایگاه اسلام کوئست
پینوشت:
[1]. مجله وحید، مشکور، محمد جواد، دین مانی، ص 827، شماره 23، آبان 1344 ش.
[2]. اطلاعات سیاسی و اقتصادی، گلزار، حنیف رضا، جنبش های مانی و مزدک. ص 87، شماره 249 – 250. خرداد- تیر 1387 ش.
[3]. جنبشهای مانی و مزدک، ص 87.
[4]. آرتور کرستین سن، ترجمه: رشید یاسمى، ایران در زمان ساسانیان، ص 264، دنیاى کتاب، تهران، چاپ ششم، 1368 ش.
[5]. دین مانی، ص 828.
[6]. جنبشهای مانی و مزدک، ص 87.
[7]. دین مانی، ص 828.
[8]. جنبشهای مانی و مزدک، ص 87 – 88؛ راوندى، مرتضى، تاریخ اجتماعى ایران، ج 1، ص 707، انتشارات نگاه، تهران، چاپ دوم، 1382 ش.
[9]. دین مانی، ص 831.
[10]. ایران در زمان ساسانیان، ص 264.
[11]. صف، 6: «و [یاد کن ] هنگامى را که عیسى پسر مریم گفت: اى بنى اسرائیل! به یقین من فرستاده خدا به سوى شمایم، تورات را که پیش از من بوده تصدیق مى کنم، و به پیامبرى که بعد از من مى آید و نامش «احمد» است، مژده مى دهم».
[12]. دین مانی، ص 835.
[13]. درسهایی از مکتب اسلام، الهامی، داوود، از آیین مانی چه می دانیم؟، ص 173، سال پانزدهم، شماره 3، اسفند 1352 ش.
[14]. دین مانی، ص 833.
[15]. همان، ص 830.
[16]. جنبشهای مانی و مزدک، ص 88.
[17]. تاریخ اجتماعى ایران، ج 1، ص 708.
[18]. دین مانی، ص 831.
[19]. ابن اثیر، على بن ابى الکرم، الکامل فی التاریخ ، ج 6 ص 105، بیروت، دار صادر – دار بیروت، 1385 ق.
[20]. از آیین مانی چه می دانیم؟، ص 171.
[21]. برای نمونه ر.ک: مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 3، ص 61، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، 1403ق.
[22]. همان.
[23]. الکامل، ج 6، ص 105.
[24]. دین مانی، ص 835.
[25]. از آیین مانی چه می دانیم؟، ص 171.
[26]. برای اطلاعات بیشتر ر.ک: جنبشهای مانی و مزدک، 90.
[27]. مفضل بن عمر، توحید المفضل، محقق و مصحح: مظفر، کاظم ، ص 176، داوری، قم، چاپ سوم، بی تا.
[28]. دین مانی، ص 832.
[29]. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج 2، ص 345، نشر مرتضی، مشهد، چاپ اول، 1403ق.
[30]. بحار الانوار، ج 3، ص 211.
[31]. همان.
[32]. دینورى، ابو حنیفه احمد بن داود، الأخبار الطوال، ص 47، تحقیق عبد المنعم عامر، مراجعه جمال الدین شیال، قم، الرضى، 1368 ش.