محاسبه نفس – مرگ اختیاری – مرگ قبل از مرگ -موتوا قبل ان تموتوا – معرفت نفس
۱۳۹۶/۰۴/۲۶
–
۲۴۱۲ بازدید
منظور از روایت « موتوا قبل ان تموتوا» چیست؟ مگه میشه قبل مردن مرد؟
عبارت شریفه > در یکی از منابع متأخر عرفانی نقل شده و علامه مجلسی در کتاب شریف بحار الأنوار در شرح و بسط… مطلب دارند. سوای مباحث اعتباری در مورد اصالت انتساب آن به حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله ، معانی و و استنباطهایی از آن قابلِ برداشت است . محاسبه نفس و موت اختیاری ، دو عنوان از این گونه معنا و استنباط هستند. به همین دلیل با اسفاده از کلام رهبر معظم انقلاب اسلامی روحی فداه اولین استنباط یعنی محاسبه نفس را مطرح نماییم :
همه ی ما خیلی باید مراقب باشیم؛ مراقب حرف زدن، موضع گیری کردن، گفتن ها و نگفتن ها. یک چیزهائی را باید گفت؛ اگر نگفتیم، به آن وظیفه عمل نکرده ایم. یک چیزهائی را باید بر زبان نیاورد، اگر گفتیم، برخلاف وظیفه عمل کرده ایم. اقضی القضات نسبت به انسان، خودِ انسان است. خودمان را فریب ندهیم؛ بفهمیم چه کار میکنیم؛ بفهمیم چه میگوئیم؛ چه حرکتی میکنیم.۱۳۸۸/۰۴/۲۹ انسان توانسته باشد یک نقطهای گذاشته باشد که بتواند محاسبه کند آن را پیش خدای متعال و امیدی به آن داشته باشد، خب چه بهتر؛ امّا اگر چنانچه در این طومار طولانی، کاری که بتوان از آن در مقابل خدای متعال دفاع کرد -[چون] انسان را محاسبه میکنند دیگر- نداشته باشیم، زندگی خواهد شد خسارت؛ همان «اِنَّ الاِنسانَ لَفی خُسرٍ» اِلَّا الَّذینَ ءامَنوا وَ عَمِلُوا الصّالِحٰت؛(۱) ایمان و عمل صالح؛ اگر این عمل صالح و این ایمان در این مجموعهای که از عمر ما گذشته است وجود داشته باشد، خب بله، خسارت نیست؛ به همان اندازه سود هست؛ [امّا] اگر خدای نکرده نباشد یا انسان وقتی محاسبه میکند، ببیند میتوان در آن خدشه کرد و مناقشه کرد، آنوقت کار انسان خیلی مشکل است؛ خیلی.1/1/92 هوای نفس را باید خیلی ملاحظه کرد. به خودمان در فریب خوردن از هوای نفس سوءظن داشته باشیم.۱۳۸۸/۰۵/۰۳ چه خوب است که انسان – در هر مرتبه و در هر شغلی – وقتی به پشت سر خود نگاه میکند، در یک محاسبهی دقیق و سختگیرانه و بدون مسامحه، فهرستی از کارهایی را مشاهده کند که قابل ارائهی به پیشگاه الهی است. اینکه به ما گفتهاند: «حاسبوا أنفسکم قبل أن تحاسبوا»(۱) و علمای سلوک و اخلاق، محاسبه را یکی از اولین وظائف سالک دانستهاند، برای این است که ما دائم در حال خواندن نامهی عمل خودمان باشیم و در روزی که این نامهی اعمال خوانده خواهد شد، غافلگیر نشویم. قبل از اینکه نامهی اعمال ما در پیشگاه الهی مورد محاسبه و مطالعه قرار بگیرد، خود ما بخوانیم؛ اگر کمبودی هست، اصلاح کنیم؛ اگر نقطهی قوتی در آن هست، خدا را بر آن سپاس بگزاریم. والّا اگر این محاسبه را انجام ندهیم و غافل بمانیم، آنوقت غافلگیر میشویم.۱۳۹۵/۰۳/۱۶ پارسال یا پیرارسال بود که من شرح حال شهید افشردی (باقری) را میخواندم – به نظرم شرح حال ایشان یا یکی دیگر از همین شهدا بود – در آنجا ذکر شده بود که ایشان هر روز خطاهای خود را مینوشته؛ همین که در توصیهی علمای اخلاق و در توصیههای بعضی از احادیث و اینها هم هست که خطاهای خودتان را بنویسید، هر شب خودتان را محاسبه کنید. او این چیزها را روی کاغذ مینوشته. ماها رومان نمیشود خودمان بنویسیم، روی کاغذ بیاوریم، علنی کنیم؛ ولو بین خودمان و کاغذ. او در یادداشتهای خود نوشته بود که مثلاً من شب دیدم امروز این چند تا گناه را انجام دادم.
این محاسبهی نفس، خیلی چیز خوبی است. انسان باید خود را محاسبه کند، بعد یکی یکی از انجام گناهان خود کم کند. ما به بعضی از گناهها عادت کردهایم – گاهی انسان پنج تا، شش تا، ده تا گناه را عادت کرده – همت کنیم اینها را یکی یکی کنار بگذاریم؛ این نقاط ضعف را یکی یکی کم کنیم.۱۳۹۰/۰۱/۲۳
برگرفته از پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیتاللهالعظمی سیدعلی خامنهای (مدظلهالعالی) – مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی http://farsi.khamenei.ir
بیانات معظم له به استناد دعای شریف ابوحمزه ثمالی و کتب شریفه : وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، ج ۱۶، ص ۹۹ ؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج ۶۷، ص ۷۳. و مصباح المتهجد، شیخ طوسی، ص ۵۹۲ ؛ اقبال الاعمال، سید بن طاووس، ص ۷۳ ؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۹۵، ص ۸۹ ؛ الکافی،ثقة الإسلام کلینى ج۱ ص ۴۲۹؛ تفسیرالقمی،علی بن ابراهیم قمی،ج۲،ص۲۵۰ ؛ إرشادالقلوب،دیلمی،ج۱،ص۵ ؛ بحارالأنوار،مجلسی،ج۸۴،ص۲۲۹ ؛
در خصوص ترجمه و استنباط به موت اختیاری باید گفت :
در کتابهای عرفانی جملهی «موتوا قبل ان تموتوا» را به عنوان حدیث و روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل میکنند؛[1] و برخی از محدثان متأخر نیز از آن به عنوان حدیث مشهور یاد میکنند؛[2] ولی برخی آنرا عبارتی منتسب به صوفیه میدانند.[3] مختصر آنکه مرگ را دارای دو معنای طبیعی ، قهری یعنی جدا شدن روح از جسم و اختیاری ، معنوی یعنی ترک شهوات ، توبه ، زهد در دنیا ، قناعت ،عزلت ، توکل ، مداومت یاد و ذکر خدای منان ، توجه کامل به خدای متعال ، صبر و استقامت و رضایت و خشنودی از حکم ِ احکم الحاکمین . [ 5,4][1]. ر. ک: آملی، سید حیدر، جامع الأسرار و منبع الأنوار، ص 378، تهران، علمى و فرهنگى، چاپ اول، 1368ش؛ فرغانی، سعید الدین سعید، شمسى مشارق الدرارى(شرح تائیه ابن فارض)، ص 264، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، چاپ دوم، 1379ش.
[2]. ر. ک: فیض کاشانى، محمد محسن، الوافی، ج 4، ص 412، اصفهان، کتابخانه امام أمیر المؤمنین على علیه السلام، چاپ اول، 1406ق.
[3]. «و قال عنه الحافظ ابن حجر: هو غیر ثابت، و قال القارى: هو من کلام الصوفیة». ابو زکریا یحیى بن معاذ الرازى، جواهر التصوف، ص 14، قاهره، مکتبة الآداب، چاپ اول، 1423ق.
[4]. «فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ». بقره، 152. , [5] ر. ک: نجم الدین کبرى، فوائح الجمال و فواتح الجلال، ص92 – 94، مصر، دار السعاد الصباح، چاپ دوم، 1426ق.
برگرفته از پایگاه اطلاع رسانی : http://www.islamquest.net/ به گزارش خبرگزاری تسنیم،
مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: این جا آخرت است. با نیت و قصد آمدهای. این همان چیزی است که پیغمبرمان فرمود: «مُوتُوا قَبلَ اَن تمُوتُوا»(1) یعنی قبل از این که مرگ شما فرا برسد و شما را به قبر ببرند بمیرید. بیاید زنده شوید و با فهم و اراده باشید. موت و حیات دست خداست، ولی شما هم باید یک خرده تن بدهید. … شما موت را اختیار کردید و این جا آمدید. نه غصّه داری و نه میتوانی غصه بخوری. الان در این جا که هستی اگر چند روز غصه نخوری دلت برای غصه تنگ میشود. این عیب ندارد. … پس این جا جای خوبی است. اگر به میل خودت جان دادی خدا چشمانت را باز میکند. زندگی قشنگ میشود. هوشیار هستی و کیف میکنی .
مرگ قبل از مرگ طبیعی عبارت است از این که انسان عقلش را بر سراسر وجود خود حاکم گرداند، و هوس های نفسانی انحراف گر خود را بمیراند و پژمرده کند. علامه مجلسی (ره) در این راستا می فرماید: «میراندن نفس آن است که انسان آن را مقهور عقلش قرار دهد، به گونه ای که همه حرکات و سکناتش در تحت فرمان عقل قرار گیرد، چنین کسی در رابطه با هوس های نفسانی اغواگرش، مرده است، یعنی خواسته های نامشروع نفسانی خود را نابوده نموده، چنان که گفته اند: قبل از مرگ طبیعی بمیرید.» (3) یعنی در تزاحم بین حیات ابدی معنوی با حیات فانی مادی، اولی را بگیر و دومی را فدای آن کن تا بر قله سعادت دست یابی. در معنی این حدیث ، استناد به حدیث مشهور >(4) بنابراین، حدیث مورد سؤال به این معنی است، همان گونه که انسان بعد از مرگ، متنبه می شود، و پرده های غرور از او دور شده، و چشم دلش باز می گردد و همه چیز را می بیند، اکنون نیز شما قبل از مرگ طبیعی، متنبه شوید، و پرده ها و حجاب های غرور و غفلت را بدرید، و بیدار و هوشیار گردید، مباد قفس مادیت شما را از فضای وسیع و معطر ملکوت غافل سازد. چنان که از حضرت عیسی علیه السلام نقل شده فرمود: «لم یلج ملکوت السموات من لم یولد مرتین; کسی که دو بار زاییده نشود، به ملکوت آسمان ها راه نیابد.» (5) توضیح بیشتر این که: مولانا در کتاب مثنوی به این مطلب با این بیان اشاره کرده که از پیامبر صلی الله علیه و آله سؤال می کردند قیامت چه وقت است؟ و چقدر راه تا قیامت مانده است؟
پیامبر صلی الله علیه و آله با زبان حال به آنها فرمود: در خودت قیامت به طور نقد، وجود دارد، چرا در آیینه وجودت، آن را نمی بینی، و از آن سؤال نمی کنی، در حقیقت حضرت محمد صلی الله علیه و آله دو بار زاییده، و زاده ثانی است، و نشئه دنیا و آخرت را با هم می نگرد و رمز «بمیر قبل از آن که به مرگ طبیعی بمیری » همین است.
زاده ثانی است احمد در جهان
صد قیامت بود او اندر عیان
زو قیامت را همی پرسیده اند
کی قیامت تا قیامت راه چند؟
با زبان حال می گفتی بسی
که زمحشر حشر را پرسد کسی؟
بهر این گفت آن رسول خوش پیام
رمز موتوا قبل موت یا کرام
همچنان که مرده ام من قبل موت
زآن طرف آورده ام ز این صیت و صوت
پس قیامت شو، قیامت را ببین
دیدن هر چیز را شرط است این
عقل گردی عقل را دانی کمال
عشق گردی عشق را بینی جمال
نار گردی نار را دانی یقین
نور گردی هم بدانی آن و این (6)
آری اگر بخواهی عقل را درک کنی، باید وجودت را به عقل بسپاری، مانند عشق که تا عاشق نشوی، جمال عشق را نخواهی دید، و تا آتش نشوی، آتش را به طور حقیقی نخواهی یافت، و تا نور نشوی، هیچ چیز را درک نمی کنی. در حقیقت می توان گفت: کسانی که بار دوم در این دنیا زاییده شده اند، یعنی حیات و شخصیت وابسته به کمال ماورای طبیعت را به دست آورده اند، لحظه نفی همان حیات طبیعی است که برای دسته دیگر لحظه مثبت می باشد. (7)
پی نوشت ها:
1. بحارالانوار، ج 72، ص 59.
2. نهج البلاغه، خطبه 220.
3. بحارالانوار، ج 69، ص 317.
4. همان، ج 50، ص 134.
5. شرح انقروی بر مثنوی، دفتر سوم، در تفسیر این شعر مولانا: چون دوم بار آدمیزاده بزاد پای خود بر فرق علت ها نهاد طبق نقل از تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی، از: محمد تقی جعفری، ج 13، ص 278.
6. دیوان مثنوی، به خط میرخانی، دفتر ششم، ص 549.
7. تفسیر و نقد و تحلیل بر مثنوی، ج 13، ص 280 و 286.
برگرفته از کتاب طوبی محبت – ص 153 مجالس حاج محمد اسماعیل دولابی در خبرگزاری تسنیم و پایگاه اطلاع رسانی حوزه : http://www.hawzah.net
در تکمیل مطلب و توضیح مفصل هم مطلب زیر مفید است :
درباره موت اختیاری به چند معنی می توان اشاره کرد:الف ) یعنی انسان قبل از آن که بمیرد و از این دنیا کوچ کند و حقائق برای او روشن شود; با زحمت و ریاضت و تلاش و جدیت و اختیار بتواند آن حالات بعد از مرگ برای او حاصل شود و حقائق برای او روشن شود که این حدیث شریف هم اشاره به همین مطلب دارد که فرمود: ((موتوا قبل ان تموتوا; قبل از آن که بمیرید; بمیرید)) یعنی , قبل از آن که عالم بعد از این عالم را مشاهده کنید به مرحله ای برسید که بتوانید مشاهده کنید. قبل از آن که به شما بفهمانند که همه چیز در ید قدرت خدا است , خود در این دنیا این مطلب را بدان که ((لاحول ولا قوه الا بالله العلی العظیم)) که این یک نمونه از موت اختیاری است که انسان بینش حاصله پس از مرگ را دارد ولی در بین مردم زندگی می کند. چنین فردی احوال انسان ها را می داند و افراد را می شناسد و از حقیقت افراد خبر می دهد و از آینده و گذشته گاهی خبر می دهد و… در زمان پیامبر(ص) می توان به زیدبن حارثه اشاره کرد که حضرت فرمود کیف اصبحت یا زید؟ او در پاسخ عرض کرد: «اصبحت علی یقین».
مولوی این حدیث را به شعر درآورده (دفتر اول , ج 1, ص 216):
گفت پیغمبر صحابی زید را کیف اصبحت ای صحابی با صفا
گفت عبدا مؤمنا, باز اوش گفت کونشان از باغ ایمان گر شکفت
گفت تشنه بوده ام من روزها شب نخفتستم زعشق و سوزها
تا روز و شب گذر کردم چنان که از اسپر بگذرد نک سنان
نمونه آن را در زمان خودمان می شود به آیت الله بهاء الدینی اشاره کرد که گاهی با ارواح سخن می گفت و در گفتگوی آنها شرکت می کرد. برای آگاهی بیشتر به کتاب آیت بصیرت که به بعضی از احوالات ایشان اشاره کرده است مراجعه شود). خلاصه راه رسیدن به این موت اختیاری همان تقوی و تحصیل سنخیأت با عالم ارواح و روحانی شدن جسم انسانی است . به قول سعدی : نابرده رنج گنج میسر نمی شود مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
گاهی برای انسان حالاتی پیش می آید که روح ارتباطش را با بدن قطع می کند اما نه به طور کامل ; یعنی , به طور کامل انسلاخ از بدن حاصل نمی شود و الا موت طبیعی پیش می آید. این چنین حالتی برای انسان زیاد پیش می آید و حکایات در این زمینه فراوان است که به نمونه ای از آن اشاره می شود.
آیت الله استاد حسن زاده آملی در کتاب انسان در عرف عرفان , ص 24, تحت عنوان واقعه 5 قضیه ای از خودشان نقل می فرمایند که عین عبارت را نقل می نماییم :((صبح دوشنبه 21 ربیع الثانی سال 1398 هجری قمری بعد از نماز صبح در حال توجه (توجه اشاره به نشستن خاص و خواندن آیاتی خاص در زمان خاص می باشد که معمولا به دستور استاد عمل می شود) نشسته بودم در این بار واقعه ای بسیار شیرین و شگفت روی آورده است که به کلی از بدن طبیعی بی خبر بودم و می بینم که خودم را مانند پرنده ای که در هوا پرواز می کند به فرمان و اراده و همت خودم به هر جا که می خواهم می برم تقریبا به هیئت انسان نشسته قرار گرفته بودم و رویم به سوی آسمان بود و به این طرف و آن طرف نگاه می کردم گاهی به سوی زمین نظر می کردم در اثنای مسیر می بینم که درختی در مسیر پیش روی من است خودم را بالا می کشیدم یا از کنار آن عبور می کردم یعنی خودم را فرمان می دادم که این طرف برو یا آن طرف برو یا کمی بالاتر یا پایین تر بدون این که با پایم حرکت کنم بلکه تا اراده من تعلق به طرفی می گرفت بدنم در اختیار اراده ام به همان سمت می رفت وقتی به سوی مشرق نگاه می کردم دیدم آفتاب است که از دور از لای درختان پیدا است و فضا هم بسیار صاف بود. تا این که از آن حالت به در آمدم و خیلی از توجه این بار لذت بردم )).در این کتاب به نمونه های زیادی اشاره شده است که روح از بدن مفارقت می کند. که حضرت ایشان فرمودند هر چه مراقبت قوی تر باشد اثر حال توجه بیشتر و لذیذتر و اوضاع و احوالی که پیش می آید صافی تر است .
پاک شو صافی شو از چاه طبیعت به در آی که شفائی ندهد آب تراب آلوده
و نمونه ای دیگر آیت الله میرزا جواد آقا تهرانی در کتاب فلسفه بشری و اسلامی وقتی که برای اثبات روح دلایلی ذکر می کند یکی از دلایل را چنین می فرماید: چه بگوید کسی که خودش مشاهده کرده است که روح از بدن خاکی جدا شده و همانند لباسی که انسان روی جا لباسی می گذارد و او را تماشا می کند. من کناری ایستاده و به بدن مادی نگاه می کنم . که از این نمونه قضایا فراوان است که ذکر آنها موجب اطاله سخن می شود.
از آموزههای ناب نبوی «مرگ اختیاری» است که عین حیات و سرچشمه زلال آب زندگانی جاودانه و ماندنی است؛ زیرا انسان تا «نمیرد»، «نمیرود» و تا «نماندن» را تجربه نکند «ماندن» را احساس نمینماید. سالک الی الله در «عرفان عملی» همواره در حال «مردن» و تجربه مرگ است. او هر لحظه بین تضادهای مختلف زندگی قرار میگیرد و تضاد «من او»، «ماده معنا» و چالش «خود خدا» را در همه احوال حیاتی از خرد و کلان، جزء وکل و جزئی و کلی میبیند و در این چالشها و تضادها «حیات حقیقی» را لمس میکند و همیشه در حال احتضار سلوکی است و درگیریهای نفس اماره و مسوّله با نفس عاقله، ملهمه و مطمئنه سبب میشود تا مرگ را بچشد و سکرات موت اختیاری، او را به «سُکر سلوکی» و صعق مقامات معنوی فروبرده تا به شکر شهودی و صحو صهبای الستی برسد.
اما «مرگ حقیقی» که آینه تمامنمای حیات ابدی است به راحتی به دست نمیآید، بلکه ریاضت و مجاهدت میخواهد و به تعبیر عارفان باید از خانه خودیت و انیّت هجرت کرد و «فانی فی الله» شد تا «موت ادراک» گردد. (امام خمینی، 1373، ص 625ـ623). قرآن میفرماید: «مَنْ یَخْرُجْ منْ بَیْته مُهاجراً الَی اللّه وَ رَسُوله ثُمِّ یُدْرکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ اَجْرُهُ عَلَی اللّه» (نساء100/) و پاداش فنا و مرگ اختیاری، بقا و جاودانگی است؛ زیرا این مرگ در حقیقت تولد دوباره است که تولدی ملکوتی و طیّ «قوس صعود» پس از طی «قوس نزول» به شمار میرود. به تعبیر شیخ شبستری «سفربه عکس سیر اول کردن» است. (شبستری، 1368، ص 25).
عارفان مرگ را چهار نوع دانسته اند:
ـ مرگ سرخ که جنگ سالک با نفس اماره است؛
ـ مرگ سفید که تحمل گرسنگی و تحصیل نورانیت و سفیدی دل است؛
ـ مرگ سبز که ساده زیستی و ساده پوشی است؛
ـ مرگ سیاه که به دوش کشیدن بار ملامتها و ملالتها، رنجها و زخم زبانها (حسنزاده آملی، شرح عیون مسایل نفس، ص154).
و تا این مرگها حادث نشود «مرگ اختیاری» که «حصول تجرّد» وتوّحد و نقل مکان کردن از ماده به معنا و ناسوت به جبروت است واقع نخواهد شد و به تعبیر علامه حسن زاده آملی: «موت اختیاری حیات حقیقی است، من لم یذوق لم یدر؛ تا نچشی، ندانی». (حسن زاده آملی، هزار و یک نکته، ص 248). علی7 فرمود: «موتوا قبل ان تموتوا واُخرجوا قلوبکم من ابدانکم قبل ان تخرجوکم منها» (نهج البلاغه، خ 143). مرگ اختیاری به منزله بعثتی است که در روح و روان سالک ایجاد میگردد و توجه او را از ظاهر به باطن عالم و شهود جان و جانان و سرمایههای وجودی خویشتن جلب مینماید. این مرگ حجاب چهره جان را کنارزدن و مراتبی از شهود را ادراک کردن است و…
از معارف کلیدی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) معرفت نفس است که مقدمه بلکه عین «معرفت رب» خواهد بود؛ زیرا انسان «خودآگاه»، انسان «خدا آگاه » و انسان از خود رهیده، انسان به خدا رسیده است. از معارف کلیدی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) معرفت نفس است که مقدمه بلکه عین «معرفت رب» خواهد بود؛ زیرا انسان «خودآگاه»، انسان «خدا آگاه » و انسان از خود رهیده، انسان به خدا رسیده است؛ «من عرف نفسه عرف ربه» (مجلسی، پیشین، ج 61، ص 99). سالک الهی تا خود حقیقی و واقعیاش را نشناسد و از خود پنداری و خیالی جدا نسازد همواره در «غفلت» است و هرگاه «خود» را از «ناخود» بازشناخت، «یقظه» حاصل گشته وبه تعبیر استاد مطهری «آتش به جانش میافکند، او را دردمند و درد آشنا میسازد…» (مطهری، مجموعه آثار، ص 304). مبنای عرفان اصیل «خودشناسی و خودسازی» است و البته معرفت نفس دو گونه است:
الف) معرفت نفس علمی معرفتی؛
ب) معرفت نفس عملی معنویتی.
معرفت نفس معرفتی خود به دو صورت تحقق مییابد: 1ـ حصولی؛ 2ـ شهودی. اگر «شهودی» باشد، سالک از میان رفته، مسلک نیز به تدریج فانی شده و فقط «مسلوک الیه» میماند؛ یعنی سالک به فنای افعالی، صفاتی و ذاتی میرسد و جز محبوب و معبود را شهود نمینماید و اول و آخر هر چیزی را محبوب میبیند ومقام «محو»، طمس و محق را ادراک میکند. (جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن مجید، ج 4، ص281 و… تفسیر تسنیم، ج 5، ص 482ـ472 و حسنزاده آملی، شرح عیون مسایل نفس، ج 2، ص357ـ356).
انسان خودآگاه خود ساخته عوالم ماده ومثال و عقل را پشت سرگذاشته وبه «عند رب» دست مییابد. این معنا در اثر «فقرشناسی وجودی وفقرباوری وجودی» که ادراک فقر انفسی است در پرتو معرفت نفس واقع خواهد شد. سنت و سیره نبوی چنان است که انسان را به خویشتن خویش بر میگرداند؛ «یا اَیُّهَا الِّذینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ اَنْفُسَکُمْ…» (مائده105/)؛ زیرا کتاب وجود انسان، کتاب فطرت و دفتر دل و لوح نفس انسان بسترحرکت جوهری اشتدادی و حرکت حبّی اشتیاقی به سوی خداست و به تعبیر ملاصدرا شیرازی: «علم النّفس هوام الحکمة و اصل الفضایل…؛ خودشناسی مادر همه حکمتها و ریشه و اساس همه فضیلتها است». (ملا صدرا، شرح هدایه ابن اثیر، ص 7) و به تعبیر علامه حسن زاده آملی: «فانّ معرفة النّفس مفتاح خزائن الملکوت…؛ براستی که خودشناسی کلید گنجینههای ملکوت است». (حسنزاده آملی، هزار و یک نکته، نکته 709) و به تعبیر علامه جوادی آملی: «معرفت نفس ام الفضایل و اصل المعارف است…» (جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج3، ص148). و پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم)چه زیبا و راهگشایانه پیام معرفتی سلوکی را به گوش جان اصحاب سیر و سلوک رسانده است: «مردی به نام مجاشع به حضور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)شرفیاب شد و پرسید:
ای فرستاده خدا !
چگونه میتوان خدای حقّ را شناخت؟
حضرت فرمود: به وسیله معرفت نفس.
پرسید: راه موافقت با حقّ چیست؟
فرمود: مخالفت با نفس.
پرسید: چگونه میتوان رضایت خدای سبحان را به دست آورد؟
فرمود: با خشمگین شدن بر نفس.
پرسید: چگونه میتوان به وصال حق رسید؟
فرمود: با ترک و دوری از نفس.
پرسید: خدا را چگونه میتوان اطاعت کرد؟
فرمود: با عصیان و شوریدن علیه نفس.
پرسید: راه تقرّب به حق چیست؟
فرمود: فاصله گرفتن از نفس.
پرسید: چگونه میتوان به یاد خدا بود؟
فرمود: با فراموش نمودن نفس.
پرسید: چگونه میتوان با خدا انس گرفت؟
فرمود: به وسیله وحشت از نفس.
پرسید: راه این وحشت از نفس چیست؟
فرمود: کمک خواستن از حضرت حق تعالی علیه نفس». (مجلسی، بحار الأنوار ، ج 7، ص 72 و نوری، 1404، ج11،ص128).
«آری، در پرتو نور معرفت نفس انسان میتواند هم درون خویش را ببیند و هم بیرون را، هم با آیات انفسی آشنا شود و هم با آیات افاقی تا در بینش توحیدی قوی گردد…» (جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج9،ص357).
برگرفته ازپایگاه اطلاع رسانی پرسمان : www.porseman.com/
و نوشته رضاسلطانی برای پایگاه اطلاع رسانی تبیان : http://article.tebyan.net
همه ی ما خیلی باید مراقب باشیم؛ مراقب حرف زدن، موضع گیری کردن، گفتن ها و نگفتن ها. یک چیزهائی را باید گفت؛ اگر نگفتیم، به آن وظیفه عمل نکرده ایم. یک چیزهائی را باید بر زبان نیاورد، اگر گفتیم، برخلاف وظیفه عمل کرده ایم. اقضی القضات نسبت به انسان، خودِ انسان است. خودمان را فریب ندهیم؛ بفهمیم چه کار میکنیم؛ بفهمیم چه میگوئیم؛ چه حرکتی میکنیم.۱۳۸۸/۰۴/۲۹ انسان توانسته باشد یک نقطهای گذاشته باشد که بتواند محاسبه کند آن را پیش خدای متعال و امیدی به آن داشته باشد، خب چه بهتر؛ امّا اگر چنانچه در این طومار طولانی، کاری که بتوان از آن در مقابل خدای متعال دفاع کرد -[چون] انسان را محاسبه میکنند دیگر- نداشته باشیم، زندگی خواهد شد خسارت؛ همان «اِنَّ الاِنسانَ لَفی خُسرٍ» اِلَّا الَّذینَ ءامَنوا وَ عَمِلُوا الصّالِحٰت؛(۱) ایمان و عمل صالح؛ اگر این عمل صالح و این ایمان در این مجموعهای که از عمر ما گذشته است وجود داشته باشد، خب بله، خسارت نیست؛ به همان اندازه سود هست؛ [امّا] اگر خدای نکرده نباشد یا انسان وقتی محاسبه میکند، ببیند میتوان در آن خدشه کرد و مناقشه کرد، آنوقت کار انسان خیلی مشکل است؛ خیلی.1/1/92 هوای نفس را باید خیلی ملاحظه کرد. به خودمان در فریب خوردن از هوای نفس سوءظن داشته باشیم.۱۳۸۸/۰۵/۰۳ چه خوب است که انسان – در هر مرتبه و در هر شغلی – وقتی به پشت سر خود نگاه میکند، در یک محاسبهی دقیق و سختگیرانه و بدون مسامحه، فهرستی از کارهایی را مشاهده کند که قابل ارائهی به پیشگاه الهی است. اینکه به ما گفتهاند: «حاسبوا أنفسکم قبل أن تحاسبوا»(۱) و علمای سلوک و اخلاق، محاسبه را یکی از اولین وظائف سالک دانستهاند، برای این است که ما دائم در حال خواندن نامهی عمل خودمان باشیم و در روزی که این نامهی اعمال خوانده خواهد شد، غافلگیر نشویم. قبل از اینکه نامهی اعمال ما در پیشگاه الهی مورد محاسبه و مطالعه قرار بگیرد، خود ما بخوانیم؛ اگر کمبودی هست، اصلاح کنیم؛ اگر نقطهی قوتی در آن هست، خدا را بر آن سپاس بگزاریم. والّا اگر این محاسبه را انجام ندهیم و غافل بمانیم، آنوقت غافلگیر میشویم.۱۳۹۵/۰۳/۱۶ پارسال یا پیرارسال بود که من شرح حال شهید افشردی (باقری) را میخواندم – به نظرم شرح حال ایشان یا یکی دیگر از همین شهدا بود – در آنجا ذکر شده بود که ایشان هر روز خطاهای خود را مینوشته؛ همین که در توصیهی علمای اخلاق و در توصیههای بعضی از احادیث و اینها هم هست که خطاهای خودتان را بنویسید، هر شب خودتان را محاسبه کنید. او این چیزها را روی کاغذ مینوشته. ماها رومان نمیشود خودمان بنویسیم، روی کاغذ بیاوریم، علنی کنیم؛ ولو بین خودمان و کاغذ. او در یادداشتهای خود نوشته بود که مثلاً من شب دیدم امروز این چند تا گناه را انجام دادم.
این محاسبهی نفس، خیلی چیز خوبی است. انسان باید خود را محاسبه کند، بعد یکی یکی از انجام گناهان خود کم کند. ما به بعضی از گناهها عادت کردهایم – گاهی انسان پنج تا، شش تا، ده تا گناه را عادت کرده – همت کنیم اینها را یکی یکی کنار بگذاریم؛ این نقاط ضعف را یکی یکی کم کنیم.۱۳۹۰/۰۱/۲۳
برگرفته از پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیتاللهالعظمی سیدعلی خامنهای (مدظلهالعالی) – مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی http://farsi.khamenei.ir
بیانات معظم له به استناد دعای شریف ابوحمزه ثمالی و کتب شریفه : وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، ج ۱۶، ص ۹۹ ؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج ۶۷، ص ۷۳. و مصباح المتهجد، شیخ طوسی، ص ۵۹۲ ؛ اقبال الاعمال، سید بن طاووس، ص ۷۳ ؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۹۵، ص ۸۹ ؛ الکافی،ثقة الإسلام کلینى ج۱ ص ۴۲۹؛ تفسیرالقمی،علی بن ابراهیم قمی،ج۲،ص۲۵۰ ؛ إرشادالقلوب،دیلمی،ج۱،ص۵ ؛ بحارالأنوار،مجلسی،ج۸۴،ص۲۲۹ ؛
در خصوص ترجمه و استنباط به موت اختیاری باید گفت :
در کتابهای عرفانی جملهی «موتوا قبل ان تموتوا» را به عنوان حدیث و روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل میکنند؛[1] و برخی از محدثان متأخر نیز از آن به عنوان حدیث مشهور یاد میکنند؛[2] ولی برخی آنرا عبارتی منتسب به صوفیه میدانند.[3] مختصر آنکه مرگ را دارای دو معنای طبیعی ، قهری یعنی جدا شدن روح از جسم و اختیاری ، معنوی یعنی ترک شهوات ، توبه ، زهد در دنیا ، قناعت ،عزلت ، توکل ، مداومت یاد و ذکر خدای منان ، توجه کامل به خدای متعال ، صبر و استقامت و رضایت و خشنودی از حکم ِ احکم الحاکمین . [ 5,4][1]. ر. ک: آملی، سید حیدر، جامع الأسرار و منبع الأنوار، ص 378، تهران، علمى و فرهنگى، چاپ اول، 1368ش؛ فرغانی، سعید الدین سعید، شمسى مشارق الدرارى(شرح تائیه ابن فارض)، ص 264، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، چاپ دوم، 1379ش.
[2]. ر. ک: فیض کاشانى، محمد محسن، الوافی، ج 4، ص 412، اصفهان، کتابخانه امام أمیر المؤمنین على علیه السلام، چاپ اول، 1406ق.
[3]. «و قال عنه الحافظ ابن حجر: هو غیر ثابت، و قال القارى: هو من کلام الصوفیة». ابو زکریا یحیى بن معاذ الرازى، جواهر التصوف، ص 14، قاهره، مکتبة الآداب، چاپ اول، 1423ق.
[4]. «فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ». بقره، 152. , [5] ر. ک: نجم الدین کبرى، فوائح الجمال و فواتح الجلال، ص92 – 94، مصر، دار السعاد الصباح، چاپ دوم، 1426ق.
برگرفته از پایگاه اطلاع رسانی : http://www.islamquest.net/ به گزارش خبرگزاری تسنیم،
مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: این جا آخرت است. با نیت و قصد آمدهای. این همان چیزی است که پیغمبرمان فرمود: «مُوتُوا قَبلَ اَن تمُوتُوا»(1) یعنی قبل از این که مرگ شما فرا برسد و شما را به قبر ببرند بمیرید. بیاید زنده شوید و با فهم و اراده باشید. موت و حیات دست خداست، ولی شما هم باید یک خرده تن بدهید. … شما موت را اختیار کردید و این جا آمدید. نه غصّه داری و نه میتوانی غصه بخوری. الان در این جا که هستی اگر چند روز غصه نخوری دلت برای غصه تنگ میشود. این عیب ندارد. … پس این جا جای خوبی است. اگر به میل خودت جان دادی خدا چشمانت را باز میکند. زندگی قشنگ میشود. هوشیار هستی و کیف میکنی .
مرگ قبل از مرگ طبیعی عبارت است از این که انسان عقلش را بر سراسر وجود خود حاکم گرداند، و هوس های نفسانی انحراف گر خود را بمیراند و پژمرده کند. علامه مجلسی (ره) در این راستا می فرماید: «میراندن نفس آن است که انسان آن را مقهور عقلش قرار دهد، به گونه ای که همه حرکات و سکناتش در تحت فرمان عقل قرار گیرد، چنین کسی در رابطه با هوس های نفسانی اغواگرش، مرده است، یعنی خواسته های نامشروع نفسانی خود را نابوده نموده، چنان که گفته اند: قبل از مرگ طبیعی بمیرید.» (3) یعنی در تزاحم بین حیات ابدی معنوی با حیات فانی مادی، اولی را بگیر و دومی را فدای آن کن تا بر قله سعادت دست یابی. در معنی این حدیث ، استناد به حدیث مشهور >(4) بنابراین، حدیث مورد سؤال به این معنی است، همان گونه که انسان بعد از مرگ، متنبه می شود، و پرده های غرور از او دور شده، و چشم دلش باز می گردد و همه چیز را می بیند، اکنون نیز شما قبل از مرگ طبیعی، متنبه شوید، و پرده ها و حجاب های غرور و غفلت را بدرید، و بیدار و هوشیار گردید، مباد قفس مادیت شما را از فضای وسیع و معطر ملکوت غافل سازد. چنان که از حضرت عیسی علیه السلام نقل شده فرمود: «لم یلج ملکوت السموات من لم یولد مرتین; کسی که دو بار زاییده نشود، به ملکوت آسمان ها راه نیابد.» (5) توضیح بیشتر این که: مولانا در کتاب مثنوی به این مطلب با این بیان اشاره کرده که از پیامبر صلی الله علیه و آله سؤال می کردند قیامت چه وقت است؟ و چقدر راه تا قیامت مانده است؟
پیامبر صلی الله علیه و آله با زبان حال به آنها فرمود: در خودت قیامت به طور نقد، وجود دارد، چرا در آیینه وجودت، آن را نمی بینی، و از آن سؤال نمی کنی، در حقیقت حضرت محمد صلی الله علیه و آله دو بار زاییده، و زاده ثانی است، و نشئه دنیا و آخرت را با هم می نگرد و رمز «بمیر قبل از آن که به مرگ طبیعی بمیری » همین است.
زاده ثانی است احمد در جهان
صد قیامت بود او اندر عیان
زو قیامت را همی پرسیده اند
کی قیامت تا قیامت راه چند؟
با زبان حال می گفتی بسی
که زمحشر حشر را پرسد کسی؟
بهر این گفت آن رسول خوش پیام
رمز موتوا قبل موت یا کرام
همچنان که مرده ام من قبل موت
زآن طرف آورده ام ز این صیت و صوت
پس قیامت شو، قیامت را ببین
دیدن هر چیز را شرط است این
عقل گردی عقل را دانی کمال
عشق گردی عشق را بینی جمال
نار گردی نار را دانی یقین
نور گردی هم بدانی آن و این (6)
آری اگر بخواهی عقل را درک کنی، باید وجودت را به عقل بسپاری، مانند عشق که تا عاشق نشوی، جمال عشق را نخواهی دید، و تا آتش نشوی، آتش را به طور حقیقی نخواهی یافت، و تا نور نشوی، هیچ چیز را درک نمی کنی. در حقیقت می توان گفت: کسانی که بار دوم در این دنیا زاییده شده اند، یعنی حیات و شخصیت وابسته به کمال ماورای طبیعت را به دست آورده اند، لحظه نفی همان حیات طبیعی است که برای دسته دیگر لحظه مثبت می باشد. (7)
پی نوشت ها:
1. بحارالانوار، ج 72، ص 59.
2. نهج البلاغه، خطبه 220.
3. بحارالانوار، ج 69، ص 317.
4. همان، ج 50، ص 134.
5. شرح انقروی بر مثنوی، دفتر سوم، در تفسیر این شعر مولانا: چون دوم بار آدمیزاده بزاد پای خود بر فرق علت ها نهاد طبق نقل از تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی، از: محمد تقی جعفری، ج 13، ص 278.
6. دیوان مثنوی، به خط میرخانی، دفتر ششم، ص 549.
7. تفسیر و نقد و تحلیل بر مثنوی، ج 13، ص 280 و 286.
برگرفته از کتاب طوبی محبت – ص 153 مجالس حاج محمد اسماعیل دولابی در خبرگزاری تسنیم و پایگاه اطلاع رسانی حوزه : http://www.hawzah.net
در تکمیل مطلب و توضیح مفصل هم مطلب زیر مفید است :
درباره موت اختیاری به چند معنی می توان اشاره کرد:الف ) یعنی انسان قبل از آن که بمیرد و از این دنیا کوچ کند و حقائق برای او روشن شود; با زحمت و ریاضت و تلاش و جدیت و اختیار بتواند آن حالات بعد از مرگ برای او حاصل شود و حقائق برای او روشن شود که این حدیث شریف هم اشاره به همین مطلب دارد که فرمود: ((موتوا قبل ان تموتوا; قبل از آن که بمیرید; بمیرید)) یعنی , قبل از آن که عالم بعد از این عالم را مشاهده کنید به مرحله ای برسید که بتوانید مشاهده کنید. قبل از آن که به شما بفهمانند که همه چیز در ید قدرت خدا است , خود در این دنیا این مطلب را بدان که ((لاحول ولا قوه الا بالله العلی العظیم)) که این یک نمونه از موت اختیاری است که انسان بینش حاصله پس از مرگ را دارد ولی در بین مردم زندگی می کند. چنین فردی احوال انسان ها را می داند و افراد را می شناسد و از حقیقت افراد خبر می دهد و از آینده و گذشته گاهی خبر می دهد و… در زمان پیامبر(ص) می توان به زیدبن حارثه اشاره کرد که حضرت فرمود کیف اصبحت یا زید؟ او در پاسخ عرض کرد: «اصبحت علی یقین».
مولوی این حدیث را به شعر درآورده (دفتر اول , ج 1, ص 216):
گفت پیغمبر صحابی زید را کیف اصبحت ای صحابی با صفا
گفت عبدا مؤمنا, باز اوش گفت کونشان از باغ ایمان گر شکفت
گفت تشنه بوده ام من روزها شب نخفتستم زعشق و سوزها
تا روز و شب گذر کردم چنان که از اسپر بگذرد نک سنان
نمونه آن را در زمان خودمان می شود به آیت الله بهاء الدینی اشاره کرد که گاهی با ارواح سخن می گفت و در گفتگوی آنها شرکت می کرد. برای آگاهی بیشتر به کتاب آیت بصیرت که به بعضی از احوالات ایشان اشاره کرده است مراجعه شود). خلاصه راه رسیدن به این موت اختیاری همان تقوی و تحصیل سنخیأت با عالم ارواح و روحانی شدن جسم انسانی است . به قول سعدی : نابرده رنج گنج میسر نمی شود مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
گاهی برای انسان حالاتی پیش می آید که روح ارتباطش را با بدن قطع می کند اما نه به طور کامل ; یعنی , به طور کامل انسلاخ از بدن حاصل نمی شود و الا موت طبیعی پیش می آید. این چنین حالتی برای انسان زیاد پیش می آید و حکایات در این زمینه فراوان است که به نمونه ای از آن اشاره می شود.
آیت الله استاد حسن زاده آملی در کتاب انسان در عرف عرفان , ص 24, تحت عنوان واقعه 5 قضیه ای از خودشان نقل می فرمایند که عین عبارت را نقل می نماییم :((صبح دوشنبه 21 ربیع الثانی سال 1398 هجری قمری بعد از نماز صبح در حال توجه (توجه اشاره به نشستن خاص و خواندن آیاتی خاص در زمان خاص می باشد که معمولا به دستور استاد عمل می شود) نشسته بودم در این بار واقعه ای بسیار شیرین و شگفت روی آورده است که به کلی از بدن طبیعی بی خبر بودم و می بینم که خودم را مانند پرنده ای که در هوا پرواز می کند به فرمان و اراده و همت خودم به هر جا که می خواهم می برم تقریبا به هیئت انسان نشسته قرار گرفته بودم و رویم به سوی آسمان بود و به این طرف و آن طرف نگاه می کردم گاهی به سوی زمین نظر می کردم در اثنای مسیر می بینم که درختی در مسیر پیش روی من است خودم را بالا می کشیدم یا از کنار آن عبور می کردم یعنی خودم را فرمان می دادم که این طرف برو یا آن طرف برو یا کمی بالاتر یا پایین تر بدون این که با پایم حرکت کنم بلکه تا اراده من تعلق به طرفی می گرفت بدنم در اختیار اراده ام به همان سمت می رفت وقتی به سوی مشرق نگاه می کردم دیدم آفتاب است که از دور از لای درختان پیدا است و فضا هم بسیار صاف بود. تا این که از آن حالت به در آمدم و خیلی از توجه این بار لذت بردم )).در این کتاب به نمونه های زیادی اشاره شده است که روح از بدن مفارقت می کند. که حضرت ایشان فرمودند هر چه مراقبت قوی تر باشد اثر حال توجه بیشتر و لذیذتر و اوضاع و احوالی که پیش می آید صافی تر است .
پاک شو صافی شو از چاه طبیعت به در آی که شفائی ندهد آب تراب آلوده
و نمونه ای دیگر آیت الله میرزا جواد آقا تهرانی در کتاب فلسفه بشری و اسلامی وقتی که برای اثبات روح دلایلی ذکر می کند یکی از دلایل را چنین می فرماید: چه بگوید کسی که خودش مشاهده کرده است که روح از بدن خاکی جدا شده و همانند لباسی که انسان روی جا لباسی می گذارد و او را تماشا می کند. من کناری ایستاده و به بدن مادی نگاه می کنم . که از این نمونه قضایا فراوان است که ذکر آنها موجب اطاله سخن می شود.
از آموزههای ناب نبوی «مرگ اختیاری» است که عین حیات و سرچشمه زلال آب زندگانی جاودانه و ماندنی است؛ زیرا انسان تا «نمیرد»، «نمیرود» و تا «نماندن» را تجربه نکند «ماندن» را احساس نمینماید. سالک الی الله در «عرفان عملی» همواره در حال «مردن» و تجربه مرگ است. او هر لحظه بین تضادهای مختلف زندگی قرار میگیرد و تضاد «من او»، «ماده معنا» و چالش «خود خدا» را در همه احوال حیاتی از خرد و کلان، جزء وکل و جزئی و کلی میبیند و در این چالشها و تضادها «حیات حقیقی» را لمس میکند و همیشه در حال احتضار سلوکی است و درگیریهای نفس اماره و مسوّله با نفس عاقله، ملهمه و مطمئنه سبب میشود تا مرگ را بچشد و سکرات موت اختیاری، او را به «سُکر سلوکی» و صعق مقامات معنوی فروبرده تا به شکر شهودی و صحو صهبای الستی برسد.
اما «مرگ حقیقی» که آینه تمامنمای حیات ابدی است به راحتی به دست نمیآید، بلکه ریاضت و مجاهدت میخواهد و به تعبیر عارفان باید از خانه خودیت و انیّت هجرت کرد و «فانی فی الله» شد تا «موت ادراک» گردد. (امام خمینی، 1373، ص 625ـ623). قرآن میفرماید: «مَنْ یَخْرُجْ منْ بَیْته مُهاجراً الَی اللّه وَ رَسُوله ثُمِّ یُدْرکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ اَجْرُهُ عَلَی اللّه» (نساء100/) و پاداش فنا و مرگ اختیاری، بقا و جاودانگی است؛ زیرا این مرگ در حقیقت تولد دوباره است که تولدی ملکوتی و طیّ «قوس صعود» پس از طی «قوس نزول» به شمار میرود. به تعبیر شیخ شبستری «سفربه عکس سیر اول کردن» است. (شبستری، 1368، ص 25).
عارفان مرگ را چهار نوع دانسته اند:
ـ مرگ سرخ که جنگ سالک با نفس اماره است؛
ـ مرگ سفید که تحمل گرسنگی و تحصیل نورانیت و سفیدی دل است؛
ـ مرگ سبز که ساده زیستی و ساده پوشی است؛
ـ مرگ سیاه که به دوش کشیدن بار ملامتها و ملالتها، رنجها و زخم زبانها (حسنزاده آملی، شرح عیون مسایل نفس، ص154).
و تا این مرگها حادث نشود «مرگ اختیاری» که «حصول تجرّد» وتوّحد و نقل مکان کردن از ماده به معنا و ناسوت به جبروت است واقع نخواهد شد و به تعبیر علامه حسن زاده آملی: «موت اختیاری حیات حقیقی است، من لم یذوق لم یدر؛ تا نچشی، ندانی». (حسن زاده آملی، هزار و یک نکته، ص 248). علی7 فرمود: «موتوا قبل ان تموتوا واُخرجوا قلوبکم من ابدانکم قبل ان تخرجوکم منها» (نهج البلاغه، خ 143). مرگ اختیاری به منزله بعثتی است که در روح و روان سالک ایجاد میگردد و توجه او را از ظاهر به باطن عالم و شهود جان و جانان و سرمایههای وجودی خویشتن جلب مینماید. این مرگ حجاب چهره جان را کنارزدن و مراتبی از شهود را ادراک کردن است و…
از معارف کلیدی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) معرفت نفس است که مقدمه بلکه عین «معرفت رب» خواهد بود؛ زیرا انسان «خودآگاه»، انسان «خدا آگاه » و انسان از خود رهیده، انسان به خدا رسیده است. از معارف کلیدی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) معرفت نفس است که مقدمه بلکه عین «معرفت رب» خواهد بود؛ زیرا انسان «خودآگاه»، انسان «خدا آگاه » و انسان از خود رهیده، انسان به خدا رسیده است؛ «من عرف نفسه عرف ربه» (مجلسی، پیشین، ج 61، ص 99). سالک الهی تا خود حقیقی و واقعیاش را نشناسد و از خود پنداری و خیالی جدا نسازد همواره در «غفلت» است و هرگاه «خود» را از «ناخود» بازشناخت، «یقظه» حاصل گشته وبه تعبیر استاد مطهری «آتش به جانش میافکند، او را دردمند و درد آشنا میسازد…» (مطهری، مجموعه آثار، ص 304). مبنای عرفان اصیل «خودشناسی و خودسازی» است و البته معرفت نفس دو گونه است:
الف) معرفت نفس علمی معرفتی؛
ب) معرفت نفس عملی معنویتی.
معرفت نفس معرفتی خود به دو صورت تحقق مییابد: 1ـ حصولی؛ 2ـ شهودی. اگر «شهودی» باشد، سالک از میان رفته، مسلک نیز به تدریج فانی شده و فقط «مسلوک الیه» میماند؛ یعنی سالک به فنای افعالی، صفاتی و ذاتی میرسد و جز محبوب و معبود را شهود نمینماید و اول و آخر هر چیزی را محبوب میبیند ومقام «محو»، طمس و محق را ادراک میکند. (جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن مجید، ج 4، ص281 و… تفسیر تسنیم، ج 5، ص 482ـ472 و حسنزاده آملی، شرح عیون مسایل نفس، ج 2، ص357ـ356).
انسان خودآگاه خود ساخته عوالم ماده ومثال و عقل را پشت سرگذاشته وبه «عند رب» دست مییابد. این معنا در اثر «فقرشناسی وجودی وفقرباوری وجودی» که ادراک فقر انفسی است در پرتو معرفت نفس واقع خواهد شد. سنت و سیره نبوی چنان است که انسان را به خویشتن خویش بر میگرداند؛ «یا اَیُّهَا الِّذینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ اَنْفُسَکُمْ…» (مائده105/)؛ زیرا کتاب وجود انسان، کتاب فطرت و دفتر دل و لوح نفس انسان بسترحرکت جوهری اشتدادی و حرکت حبّی اشتیاقی به سوی خداست و به تعبیر ملاصدرا شیرازی: «علم النّفس هوام الحکمة و اصل الفضایل…؛ خودشناسی مادر همه حکمتها و ریشه و اساس همه فضیلتها است». (ملا صدرا، شرح هدایه ابن اثیر، ص 7) و به تعبیر علامه حسن زاده آملی: «فانّ معرفة النّفس مفتاح خزائن الملکوت…؛ براستی که خودشناسی کلید گنجینههای ملکوت است». (حسنزاده آملی، هزار و یک نکته، نکته 709) و به تعبیر علامه جوادی آملی: «معرفت نفس ام الفضایل و اصل المعارف است…» (جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج3، ص148). و پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم)چه زیبا و راهگشایانه پیام معرفتی سلوکی را به گوش جان اصحاب سیر و سلوک رسانده است: «مردی به نام مجاشع به حضور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)شرفیاب شد و پرسید:
ای فرستاده خدا !
چگونه میتوان خدای حقّ را شناخت؟
حضرت فرمود: به وسیله معرفت نفس.
پرسید: راه موافقت با حقّ چیست؟
فرمود: مخالفت با نفس.
پرسید: چگونه میتوان رضایت خدای سبحان را به دست آورد؟
فرمود: با خشمگین شدن بر نفس.
پرسید: چگونه میتوان به وصال حق رسید؟
فرمود: با ترک و دوری از نفس.
پرسید: خدا را چگونه میتوان اطاعت کرد؟
فرمود: با عصیان و شوریدن علیه نفس.
پرسید: راه تقرّب به حق چیست؟
فرمود: فاصله گرفتن از نفس.
پرسید: چگونه میتوان به یاد خدا بود؟
فرمود: با فراموش نمودن نفس.
پرسید: چگونه میتوان با خدا انس گرفت؟
فرمود: به وسیله وحشت از نفس.
پرسید: راه این وحشت از نفس چیست؟
فرمود: کمک خواستن از حضرت حق تعالی علیه نفس». (مجلسی، بحار الأنوار ، ج 7، ص 72 و نوری، 1404، ج11،ص128).
«آری، در پرتو نور معرفت نفس انسان میتواند هم درون خویش را ببیند و هم بیرون را، هم با آیات انفسی آشنا شود و هم با آیات افاقی تا در بینش توحیدی قوی گردد…» (جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج9،ص357).
برگرفته ازپایگاه اطلاع رسانی پرسمان : www.porseman.com/
و نوشته رضاسلطانی برای پایگاه اطلاع رسانی تبیان : http://article.tebyan.net