مدیریت اسلامی- تفاوت مدیریت اسلامی با مدیریت های رایج
۱۳۹۶/۰۹/۰۱
–
۴۰۹۸ بازدید
سلام علیکم
چه تفاوتی میان مدیریت اسلامی در یک نهاد با مدیریت در کشورهای اروپایی وجود دارد
باسلام واحترام حضورپرسشگرگرامی؛
مدیریت اسلامى شیوه اى از مدیریت است که تمامى افراد یک مجموعه را به صورت انسانهاى مسئول و متأثر از ارزشها با جهت دهى نظام ارزشى اسلام در نظر می گیرد . وجه تمایز مدیریت اسلامى از دیگر نظام ها در نظام ارزشى است که نشأت گرفته از جهان بینى الهى مى باشد. این جهان بینی کل جهان هستى را به صورت مجموعه اى هماهنگ و هدفدار مى بیند که سنت هاى ربوبى بر آن حاکم است.
در این نوع اداره جامعه، شرافت انسانى مد نظر است و قواى نباتى و حیوانى در واقع، زمینه ساز رشد انسانى و کمال معنوى و ابزارهایى براى رسیدن به درجات بلند و سعادت جاودانى است .
بنابراین، باید در تعیین اهداف و خط مشى هاى سازمان، اصالت را به ارزش هاى معنوى داد . به این معنا که اسلامى بودن سازمان اقتضا دارد در حیطه فعالیت آن، اهداف معنوى و هنجارهاى مربوط به آن رعایت شده و نه تنها تأمین منافع مادى موجب پایمال کردن مصالح انسانى نشود، بلکه حتى المقدور سعى بر این باشد که منافع مادى در جهت مصالح انسانى و مقدمه اى براى توسعه و تعمیق بینش هاى الهى و ترویج شعائر اسلامى قرار گیرد.
در مدیریت اسلامى، نگرش الهى وجود دارد یعنى به انسان با این دید نگریسته مى شود که وى لایق کرامت انسانى بوده و مستعد رسیدن به قرب الهى و نیل به مقام جانشینى خدا است.
از آنجا که هدف مدیریت اسلامى هدایت و رشد انسان ها است، مدیر اسلامى به فراخور افراد سازمان خویش، پیوسته در پى آن است که همگام با پیشرفت مادى مؤسسه و فراهم شدن امکانات مادى براى کارکنان، به رشد و تعالى معنوى افراد سازمان نیز بیندیشد .
در نظام مدیریت اسلامى، انسان مسئول اعمال خویش است در حالى که در نظام هاى دیگر، مانند حربه اى تلقى می شود که به انسان قدرت مى دهد تا در عرصه تمایلات شخصى خویش کوشش نماید و به اهداف شخصى و سازمانى خود دست یابد.
در نظام مدیریت اسلامى، بیشترین اهمیت به مهارت ارتباط با خدا داده مى شود که تقوا نامیده مى شود. حتى ارزش و مقام هر کس با تقوا ارزیابى مى گردد و با ارزشترین افراد با تقواترین آن ها شمرده مى شوند، اگر مدیر مهارت ارتباط با خدا را داشته باشد خروج از مشکلات برای وی آسان و سهل شده و بهتر مى تواند از مشکلات رهایى یابد .
انسان در آینه ارتباط، هم نیازمند رابطه با خداست وهم خلق خدا.
مدیران نیز در هرم سازمان اسلامى نیاز به هر دو مهارت دارند. شک نیست که مدیر با داشتن مهارت دوم، مى تواند استعدادها و منابع انسانى را جذب کرده و موجب حل معضلات اجتماعى گردد.
با توجه به برقرارى ارتباط و وابستگى قوام اجتماع به آن، دارا بودن توانایى انسانى براى مدیران ضرورى است.
نیاز به مردم، اصلى است که یک مدیر باید پیوسته به آن توجه داشته و طورى عمل کند که بتواند از امکانات آنها بهره ورى نماید .
سایر مهارتها نیز با اندک تفاوتى در مراحل بعدى قرار مى گیرند، اگرچه بعضى مواقع به مهارت فنى اهمیت داده مى شود و گاهى نیز مهارت ادراکى ارزش می یابد.
در نظام مدیریت اسلامى نیز اگر چه انسان محور است، اما فقط انسان عامل کلیدى نیست، بلکه رضایت عموم مردم، اعم از افراد درون مؤسسه یا اشخاص مرتبط با آن نیز عامل کلیدى سازمان محسوب می شود، به عبارت دیگر رضاى حق تعالى، که در خشنودى رعیت نهفته شده، عامل بسیار مهمى است که در بستر جامعه باید به اندیشید.
و بالآخره اینکه در مدیریت اسلامی آنچه مهم است، اینکه همه مدیران و برنامه ریزان در عرصه هاى مختلف – در عین استفاده از بهترین و کارآمدترین شیوه هاى علمى – همواره باید ارزش هاى دینى را پاس دارند و هنجارهاى شریعت را همراه با نوآورى هاى علمى به کار بندند. براى روشن تر شدن مطلب، باید توجه داشت که هر جامعه اى آرمان ها، اهداف و ارزش هایى دارد. این آرمان ها و ارزش ها، در عرصه علم (به معناى Science) مشخص نمى شود؛ بلکه امورى فراعلمى است. از طرف دیگر «علم»، مى تواند شیوه ها و روش هاى رسیدن به اهداف و آرمان ها را به انسان بیاموزد. بنابراین اینکه چه آرمانى را برگزینیم؛ مثلاً آیا آرمان و هدف ما سعادت دنیوى و اخروى انسان باشد؛ یا تنها به دنیا بیندیشیم؟ آیا تعالى و تکامل انسان را هدف اساسى قرار دهیم؛ یا لذت و بهره مندى از حیات مادى را؟ آیا در جست و جوى برقرارى عدالت در جامعه باشیم؛ یا اصالت را به آزادى افراد بدهیم؟ هیچ یک از این امور، علمى نیست و دانش تجربى، پاسخى براى آن ندارد؛ اما هر کدام که برگزیده شود، دانش بشرى تا حدى مى تواند راه رسیدن به آنها را بیاموزد. از طرف دیگر، اگر گزیده ما «خیر دو جهان» و هدف اساسى ما «تعالى و تکامل انسان» باشد؛ طبیعى است که براى رسیدن به آن به منابع فراعلمى – چون معرفت وحیانى – حاجت بیشترى خواهد بود و ارزش هاى بیشترى، براى تنظیم مناسبات این جهانى و آن جهانى به کار خواهد آمد. در عین حال علم نیز در این عرصه، روش هایى را فراروى انسان مى گذارد؛ لیکن گزینش روش هاى پیشنهاد شده از سوى علم، باید متناسب و همساز با ارزش ها و اصول پذیرفته شده در دین باشد.
***تفاوت های اساسی میان مدیریت اسلامی و مدیریت رایج : تفاوت مدیریت اسلامی با مدیریت رایج در سه بعد است:
1. پیش فرض ها، پیش نیازها و زمینه های اساسی.
2. مفاهیم، اهداف، ماهیت، اصول و ویژگی ها مدیران.
3. اجرا
در بعد پیش فرض ها، پیش نیازها و زمینه های اساسی، مدیریت اسلامی با مدیریت رایج در 6 حوزه تفاوت دارد:
1. شناخت، جهان بینی و ایدئولوژی
2. نظام ارزشی
3. رابطه علم و دین و کیفیت علم دینی
این 3 تفاوت در حوزه ی همه علوم انسانی وجود دارد.
4. انسان شناسی
5. سازمان
6. روش شناسی مدیریت اسلامی
این 3 تفاوت در حوزه مدیریت اسلامی واضح تر است.
حال به تعریف و تشریح ضرورت هر یک از 6 مورد می پردازیم و در مراحل بعدی به شرح هر کدام می پردازیم:
1. جهان بینی و ایدئولوژی:
الف) جهان بینی: هر کس آنچنان زندگی و عمل می کند که جهان بینی اوست.
برای درک این موضوع چند سطری از کتاب جهان بینی و ایدئولوژی از دکتر شریعتی را می خوانیم:
کتاب طاعون آلبرکامو را اگر بخوانید، در آنچا چند پرسوناژ میبینید. یکی از آنها یک کشیش است و نمایندهی جهان بینی مذهبی، یکی دیگر فیلسوف علمی و جامعه گرا است، و دیگری، یک متفکر است که به هیچ یک از این دو جهان بینی معتقد نیست. در شهر اوران (13) طاعون آمده، یک پریشانی و بلای بشری. کشیش در برابرش یک عکس العمل به خرج میدهد، آنکه یک روشنفکر اجتماعی مسئول و متعهد است، یک جور و این سومی که فرزند یک قاضی دادگستریست نمیداند چه کار بکند.
کشیش میگوید که من جهان بینی مذهبی دارم. جهان بینی مذهبی یعنی چه؟ اعتقاد مذهبی، یعنی من معتقدم که این عالم عبارتست از یک نظام خودآگاه دارای اراده و احساس و شعور و هدف، من یکی از زادهها و پدیدههای این عالم هستم. آن شعور و آگاهی مسئول بزرگ حاکم بر هستی، ناظر بر اعمال همهی ذرات، بر وجود من و بر اعمال من نیز ناظر است. پس من در برابر این شعور حاکم بر جهان، مسئولم و بنابراین من در برابر این طاعون مسئولیت دارم و بنابراین از فردا صبح باید بروم و تمام وجودم را و همهی اندیشه و فکرم را وقف مردم بکنم و شهروندان را از طاعون نجات بدهم، میبینیم از آن جهان بینی اش این طور نتیجه میگیرد و براساس این جهان بینی میرود به سراغ مردم، تا خدمتی را که مسئولیت جهان بینی مذهبی او، به او تحمیل کرده انجام بدهد.
دومی، مادی است و این طور جهان را تلقی میکند، میگوید: جهان احمق است، آسمان بیدرک است، بیشعور است، هیچ کس در آن بالاها نیست، هیچ کس در عالم هستی درک نمیکند، شعور ندارد. بنابراین من اگر خودم را بکشم، اگر خودم را فدای دیگران کردم، یا دیگران را فدای خودم، کسی خبردار نمیشود چون کسی نیست. پس عالم، یک هیچستان جامد و مادی و بیاحساس است. اما من انسان هستم، من در کنار انسانهای دیگر باید زندگی کنم، و ما انسانها که شعور داریم، در برابر یکدیگر، چون آگاهی داریم، پس مسئولیت داریم، بنابراین، مسئولیتی در برابر عالم نیست، بلکه در برابر انسان است. ما انسانها همه محکوم به سرنوشت واحدی هستیم و آن هم زیستن در عالمی است که آن عالم، ما را درک نمیکند. در این کویر بیگانه، بیادراک، بیکس انسان تنها رها شده است. هیچکس، هیچ پناهگاهی و هیچ ملجایی و هیچ امیدی ندارد. اما همین انسانها چون به سرنوشت مشترکی دچار شدهاند، باید با یکدیگر همکاری کنند، به درد همدیگر برسند. و من وقتی میتوانم زندگی خوب داشته باشم که جامعه داشته باشد، اوران از فاجعهی طاعون نجات پیدا کند. بنابراین من برای خدمت به خودم، ناچار به جامعه باید خدمت کنم. پس من میروم دنبال خدمت به جامعه، با طاعون در اوران مبارزه میکنم.
سومی براساس جهان بینیاش، استدلالی دارد که بینهایت وحشتناک و بینهایت منطقی و درست است. این سومی پرسوناژ خود آلبرکامو است. میگوید: به قول داستایوسکی: اگر خدا را از جهان برداریم هر کاری جایز است، چرا؟ برای اینکه هیچ ارادهای و ادراکی و هیچ احساسی وجود ندارد تا کار بد را از کار خوب تمیز بدهد. چنانچه توی خانه وقتی که فردی تنها وجود داشته باشد هیچ کس نیست که آدم را ببیند. اگر چشمی از آن بالا، آگاه و ناظر بر عمل شما باشد، نوع عمل شما در این خانه فرق خواهد کرد. اما اگر توی خانه هیچ فردی نیست جز فرد آدمی این فرد هر جور که بنیشیند و هر جور که بلند شود، هر لباس و هر آرایش داشته باشد، و هر کاری که بکند، برای این خانه فرقی ندارد، چون خانه احساس ندارد، پس، انسان در جهانی که فاقد احساس است، فاقد شعور است، هر عملی که بکند برای جهان فرقی نمیکند.
در واقع جهان بینی ادراک ما از مفاهیم و پدیده هاست: خدا، انسان، تلاش، شغل، مردم، طبیعت، عقل، علم، تغییر، جامعه، دین، ابزار، هدف، اصالت و … .
شاید برای درک تاثیر جهان بینی بر مدیریت ارائه یک مثال بسیار روشن کننده باشد:
وقتی که در حوزه ی جامعه شناسی سازمان ها وارد می شویم، چهار عامل را به عنوان ریشه های جامعه شناختی شکل گیری نظریه های سازمان و مدیریت می دانیم:
1. انقلاب صنعتی
2. اخلاق پروتستانی
3. اقتصاد آزاد
4. اجتماعی
وقتی که کمی دقیق تر می شویم و به جز کتاب روح سرمایه داری و اخلاق پروتستانی به کتب دیگری مراجعه می کنیم، متوجه می شویم که منظور از «اخلاق پروتستانی» همان جهان بینی پروتستانی و نگاه پیروان این آیین به مصرف، کار و زندگی است (در بعضی از منابع دقیقا از واژه ی «جهان بینی پروتستانی» استفاده شده است).
ب)ایدئولوژی: ایده یعنی آرمان، فکر، خیال و «عقیده» پس ایدئولوژی یعنی عقیده شناسی و ایدئولوک یعنی کسی که به یک ایدئولوژی معتقد است.
ایدئولوژی از سه مرحله درست می شود:
1. جهان بینی
2. یک نوع ارزیابی انتقادی محیط و مسائل
3. پیشنهادها و راه حل ها به صورت ایده آل.
حال چون ایدئولوک نسبت به ایده ال های خود معتقد است و باید وضع موجود را بر آن اساس تغییر بدهد، مسئولیت و تعهد دارد و باید تلاش و کوشش بیشتری در عرصه اهداف خود انجام دهد. اصولا طبیعت و اقتضای ایدئولوژی این است: ایمان، مسئولیت، درگیری و فداکاری. ایدئولوژی نه فلسفه است و نه علم است. موسی (ع) یک ایدئولوک و معتقد به تمام معناست: با پیشینه چوپانی و چوب دستی که با آن برگ درختان را برای گوسفندان می چیند، به مبارزه با زر و زور و تزویر می رود چون عقیده دارد.
برای یک مدیر، بود یا نبود و استحکام یا سستی در عقیده و ایدئولوژی، به معنای حیات یا مرگ است. مدیریت از سخت ترین مشاغل دنیاست که علم، فلسفه و تجربه برای آن کفایت نمی کند … ایمانی درونی می خواهد تا بتواند زیردستان را در یک جهت اداره کند و این همان عقیده است.
ایدئولوژی یعنی ایمان آگاهانه به «چگونه باید باشید» وضع موجود!
جهان بینی و ایدئولوژی بر پایه شناخت شکل می گیرند؛ بنابراین برای ورود به این دو بحث، ابتدا باید شناخت را مطالعه کنیم.
2. نظام ارزشی:
ارزش عقایدی است که افراد با گروه های انسانی درباره ی آنچه مطلوب، مناسب، خوب یا بد است دارند. مثلا در کتاب مبانی رفتار سازمانی رابینز می خواهنید که یک مدیر میانی آمریکایی به دفتر کوچک و محقر یک مدیر ژاپنی می رود و خیلی او را احترام نمی کند. بعدا می فهمد که او یک مدیر عالی رتبه بوده است. دفتر بزرگ و مدیر بزرگ، یک رابطه ی ارزشی با هم دارند ولی در آمریکا نه در ژاپن.
بر اساس تعریف مدیریت، تمام کارکردهای مدیریت باید در قالب و چهارچوب نظام ارزشی صورت گیرد.
در رابطه با ضرورت جهان بینی و نظام ارزشی، آیت ا… مصباح جمله ای دارند که قابل توجه است: مهمترین ارتباطی که میان علوم (به ویژه علوم کاربردی مانند مدیریت) و میان ادیان (به ویژه اسلام) وجود دارد رابطه ی جهان بینی اسلامی و رابطه نظام ارزشی اسلام با علوم انسانی از جمله مدیریت است.
نظام ارزش را می توان ترکیبی از فرهنگ و آرمان های فرهنگی در یک جامعه دانست.
3. رابطه علم و دین و «علم دینی»:
آنچه در طول سه قرن گذشته باعث جدایی علم از دین و کاملا تجربی و حسی شدن علم شد، دینی بود که مسیحیت نام داشت، مسیحیت می گفت: «این جمله صحیح است چون من می گویم» و کسی آن را نمی پذیرفت! ولی اسلام می گوید: «این جمله صحیح است …. اگر باور نداری برو و بگرد!» علم به معنای حاضر، تا یک قرن پیش مفاهیمی مانند احساس و … را قبول نداشت مگر اینکه آزمایش های تجربی التون مایو انجام شد این در حالی بود که اگر علم، دین را به عنوان منبع اطلاعاتی می پذیرفت، نیازی به سعی و خطا نبود.
از سوی دیگر، دین جهت دهنده و امام برای دین است. غربی ها اعتراف می کنند «علم امروزه» کاملا خالی از معنا شده است و به واسطه ی ازدواجش با پول، فرزند خلفی به نام «ابزار» برای سرمایه داری و نه برای کمک به بشریت آفریده است.
4. انسان شناسی
ما تا به حال سه مکتب اصلی مدیریتی را مورد مطالعه قرار داده ایم:
1. نظریه کلاسیک بر مبنای انسان مکانیکی
2. نظریه های نئوکلاسیک بر مبنای انسان ارگانیکی
3. نظریه های سیستمی و اقتصادی بر مبنای انسان مکانیکی- ارگانیکی.
در منابع مختلف می خوانیم که نظریه سوم از همه کامل تر است. شرح آخرین نظریه چنین است:
انسان موجودی مکانیکی- ارگانیکی است یعنی انسان هم نیازهای مادی و فیزیولوژیکی دارد و هم نیازهای روانی و اجتماعی. بنابراین انسان موجودی پیچیده است که در نهایت باید به خود شکوفایی برسد (خودشکوفایی بالاترین سطح نیازهای فرد در نظریه مزلواست). از طرفی در کتاب مبانی رفتار سازمانی رابینز می خوانیم: متاسفانه تحقیقات نتوانسته است قابل اعتماد بودن نظریه مزلو را نشان دهد و به ندرت می توان از نظر تجربی آن را تایید کرد!
مدیر، باید با انسان ها کار می کند… آنچه فصل تمایز میان مکاتب و نظریه های مختلف در عرضه مدیریت است، تعریف انسان است.
اومانیست ها انسان را دارای استعداد خوب بودن و خوب شدن می دانند.
طبیعت گرایان و رمانتیست ها انسان را دارای طبیعت پاک و در حد اعلا می دانند که شرایط محیطی آن را آلوده می سازد.
اصحاب کلیسا، پایدارگرایان و بنیادگرایان، طبیعت انسان را ثابت و آلوده به گناه می دانند. تجربه گرایان، سودگرایان و لذت گرایان، تمام اعمال انسان را در جعهت منافع خود، سودجویی و کسب لذت می دانند.
رفتارگرایان، اگزیستانسیالیست ها و نظریه پردازان یادگیری اجتماعی معتقدند: انسان به طور ذاتی خوب یا بد نیست بلکه شرایط محیطی، یادگیری ها و آثار محرک های سازمانی او را خوب یا بد میسازد.
رفتارگرایان، آزمایش گرایان، تداعی گرایان و فرویدی ها به جبرگرایی اعتقاد دارند.
از نظر مارکس، انسان زاییده شرایط اجتماعی و اقتصادی است.
پراگماتیست ها و پیشرفت گرایان، انسان را در حال تغییر می دانند. آنان آدمی را میوه ی گذشته و بذر آینده می دانند که دائما در حال بازسازی تجربه ی خویش است و …
در این غوغای انسان شناسی، نظر اسلام چیست؟
اسلامی که می گوید فاصله ی انسان و خدا می تواند به اندازه ی یک کمان یا کم تر باشد، از چه انسانی سخن می گوید؟
آیا آونگی است که از اسفل السافلین تا اعلی علیین می تواند برود یا خلیفه ا.. است؟ … یا موجودی فوق العاده است که باید در پنج بعد «جسمی، اجتماعی، عقلی، عاطفی و معنوی رشد کند یا ….؟
در این حوزه به یک جمله از کتاب استاد انصاری قناعت می کنم: «قبل از بحث درباره ی هر نظام مدیریتی، باید مسئله شناخت انسان» مطرح گردد.
5.سازمان
سازمان چیست؟
سازمان چارچوب فرآیند مدیریت است.
سازمان سیستمی اجتماعی است.
سازمان هماهنگی معقول تعدادی از افرادی است که از طریق تقسیم وظایف و برقراری روابط منظم و منطقی برای تحقق هدف یا منظور مشترکی به طور مستمر فعالیت می کنند.
اختلاف سازمان در نگاه اسلامی و رایج آن در دو بعد اساسی است: هدف و رابطه
در سازمان های متداول، هدف سازمان، کارایی، اثربخشی، بهره وری و توسعه پایدار سازمانی است و در این راستا انسان وسیله تحقق اهداف سازمان است.
اما در سازمان های اسلامی، هدف سازمان، ایجاد فرصت، امکان رشد، کمال و تعالی انسان هاست و در ضمن، تحقق اهداف به حق سازمان نیز مورد نظر است.
روابط در سازمان های متداول، روابط اقتصادی، سیاسی و اجتماعی است ولی روابط در مدیریت اسلامی، روابط انسانی و فرهنگی است.
تفاوتی که در اهداف و روابط در این دو نوع سازمان وجود دارد، مدیریت رایج را سازمان محور و مدیریت اسلامی را نسان محور می سازد.
این تفاوت به شکل زیر نمود می یابد:
سازمان مداری در مدیریت رایج و معمول:
1. در سازمان مداری، مدیریت تمرکزگرایی است.
2. در سازمان مداری، مدیریت برای تحقق هدفهای سازمان است.
3. در سازمان مداری، کارایی، اثربخشی، بهره وری و توسعه سازمانی هدف اصلی است.
4. در سازمان مداری، رضایت سازمانی بر رضایت فردی ترجیح دارد.
5. در سازمان مداری، مدیریت تکلیف مداری و دستوری است.
6. در سازمان مداری، مقررات و آیین نامه های سازمان اصل است.
7. در سازمان مداری، غالبا تصمیم گیریها به عهده مدیر است و مشورت مطرح نیست.
8. در سازمان مداری، قدرت اداره سازمان در دست مدیر است.
9. در سازمان مداری، مدیر کنترل و نظارت دقیق، مستقیم و مستمر دارد.
10. در سازمان مداری، کم کاری و بی نظمی در سازمان برای مدیر غالبا قابل تحمل نیست.
11. در سازمان مداری، سازمان بسته است.
12. در سازمان مداری، ارتباط با کارمندان با رعایت سلسله مراتب سازمانی است (بوروکراسی).
13. در سازمان مداری، ارتباطات سازمانی بر مبنای پست سازمانی است.
14. در سازمان مداری، شرح وظایف سازمانی مهم است.
15. در سازمان مداری، احساس مسئولیت افراد در قبال سازمان کم است.
16. در سازمان مداری، امنیت شغلی بیشتر بر اساس نظام اداری متداول است.
انسان مداری در مدیریت اسلامی
1. در انسان مداری، مدیریت تمرکز زدایی است.
2. مدیریت برای تحقق اهداف منطقی افراد است.
3. در انسان مداری، تعالی، کمال و رشد انسان بیشتر هدف است.
4. در انسان مداری، رضایت معقول فردی بر رضایت سازمانی ترجیح دارد.
5. در انسان مداری، مدیریت راهنمایی، ارشاد و هدایت است.
6. در انسان مداری، حرمت، شان انسانی و عواطف انسانی اصل است.
7. در انسان مداری، تصمیم گیریها مشورتی هستند و مدیریت مشارکتی است. اختیارات نیز تفویض می شود.
8. در انسان مداری، قدرت در اختیار متخصصان و افراد شایسته سازمان است.
9. در انسان مداری، کنترل غیر مستقیم و غیر مستمر است.
10. در انسان مداری، مدیر در کم کاریها به تذکر و نصیحت می پردازد و امر به معروف و نهی از منکر اسلامی در سازمان رعایت می شود.
11. در انسان مداری، سازمان باز است.
12. در انسان مداری، ارتباط با کارمندان از روی صمیمت و تفاهم برقرا است.
13. در انسان مداری، ارتباطات سازمانی بر مبنای احارام و اعتقاد متقابل است.
14. در انسان مداری، ابتکار، خلاقیت و نوآوری مهم است.
15. در انسان مداری، افراد در سازمان احساس مسئولیت کامل دارند.
16. در انسان مداری، امنیت شغلی بر اساس نظام شایستگی است.
***برای مطالعه بیشتر به منابع زیر مراجع کنید:
*مطالعه تطبیقی مدیریت اسلامی با مدیریت رایج / جلیل بهارستان
*روش شناسی مدیریت اسلامی / مجله نخل شهداد
*اصول مدیریت اسلامی و الگوهای آن، حجت الاسلام دکتر ولی الله نقی پورفر، تهران، ولی الله نقیپور
*مدیریت اسلامی، محمد حسین ابراهیمی، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ دوم، 1379
*اخلاق کارگزاران، عبدالله جوادى آملى، مرکز نشر فرهنگى رجاء
*مدیریت اسلامى، محمدحسن نبوى، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، حوزه علمیه قم.
*سیماى کارگزاران على بن ابى طالب(ع)، على اکبر ذاکرى، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم.
*پیش نیازهاى مدیریت اسلامى، محمدتقى مصباح یزدى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى(ره)، 1376.
*سیرى کوتاه در مدیریت اسلامى، سید محمود حسینى سیاهپوشى، نشر جهاد دانشگاهى، 1362.
*مدیریت رشد در آینه اندیشه ها، طاهره مسلمى زاده، مشهد، نشر تاسوعا.
*مدیریت علمى مکتبى از دیدگاه اسلام، عباسعلى اخترى، سازمان تبلیغات اسلامى، 1369.
*بررسى مدیریت اسلامى، پیام صادق، ش 29 و ش 31، نشر دانشگاه امام صادق(ع)، 1376.
*نظام ارزشى و مدیریت اسلامى، ماهنامه ى بصائر، س 3، 1375.
* اخلاق مدیریت در اسلام، محمدمحمدى رى شهرى، نشر مؤسسه مطالعات و پژوهش هاى سیاسى.
*مدیریت اسلامى، مجله ى پاسدار اسلام، ش 70 و 71.
*دانش مدیریت، ش 6 و 7، نشر دانشگاه تهران، 1368.
*فقه مدیریت، عباسعلى براتى، نشر کنگره شیخ انصارى، 1371.
*نگرشى بر مدیریت اسلامى، سید رضا تقوى دامغانى، نشر سازمان تبلیغات اسلامى، 1368.
*حجت الاسلام و المسلمین قرائتی: کتاب ۳۰۰ نکته در مدیریت اسلامی.
*حضرت آیت الله مکارم شیرازی : مسأله مدیریت و فرماندهی در اسلام .
*کتابشناسی مدیریت و رهبری در اسلام، حسن عابدیجعفری، غلامرضا سلگی
*مدیریت اسلامی: رویکردها، علینقی امیری و حسن عابدی جعفری
*طرح نظام مدیریت اسلامی، حسین باهر
موفق ومؤید باشید.
مدیریت اسلامى شیوه اى از مدیریت است که تمامى افراد یک مجموعه را به صورت انسانهاى مسئول و متأثر از ارزشها با جهت دهى نظام ارزشى اسلام در نظر می گیرد . وجه تمایز مدیریت اسلامى از دیگر نظام ها در نظام ارزشى است که نشأت گرفته از جهان بینى الهى مى باشد. این جهان بینی کل جهان هستى را به صورت مجموعه اى هماهنگ و هدفدار مى بیند که سنت هاى ربوبى بر آن حاکم است.
در این نوع اداره جامعه، شرافت انسانى مد نظر است و قواى نباتى و حیوانى در واقع، زمینه ساز رشد انسانى و کمال معنوى و ابزارهایى براى رسیدن به درجات بلند و سعادت جاودانى است .
بنابراین، باید در تعیین اهداف و خط مشى هاى سازمان، اصالت را به ارزش هاى معنوى داد . به این معنا که اسلامى بودن سازمان اقتضا دارد در حیطه فعالیت آن، اهداف معنوى و هنجارهاى مربوط به آن رعایت شده و نه تنها تأمین منافع مادى موجب پایمال کردن مصالح انسانى نشود، بلکه حتى المقدور سعى بر این باشد که منافع مادى در جهت مصالح انسانى و مقدمه اى براى توسعه و تعمیق بینش هاى الهى و ترویج شعائر اسلامى قرار گیرد.
در مدیریت اسلامى، نگرش الهى وجود دارد یعنى به انسان با این دید نگریسته مى شود که وى لایق کرامت انسانى بوده و مستعد رسیدن به قرب الهى و نیل به مقام جانشینى خدا است.
از آنجا که هدف مدیریت اسلامى هدایت و رشد انسان ها است، مدیر اسلامى به فراخور افراد سازمان خویش، پیوسته در پى آن است که همگام با پیشرفت مادى مؤسسه و فراهم شدن امکانات مادى براى کارکنان، به رشد و تعالى معنوى افراد سازمان نیز بیندیشد .
در نظام مدیریت اسلامى، انسان مسئول اعمال خویش است در حالى که در نظام هاى دیگر، مانند حربه اى تلقى می شود که به انسان قدرت مى دهد تا در عرصه تمایلات شخصى خویش کوشش نماید و به اهداف شخصى و سازمانى خود دست یابد.
در نظام مدیریت اسلامى، بیشترین اهمیت به مهارت ارتباط با خدا داده مى شود که تقوا نامیده مى شود. حتى ارزش و مقام هر کس با تقوا ارزیابى مى گردد و با ارزشترین افراد با تقواترین آن ها شمرده مى شوند، اگر مدیر مهارت ارتباط با خدا را داشته باشد خروج از مشکلات برای وی آسان و سهل شده و بهتر مى تواند از مشکلات رهایى یابد .
انسان در آینه ارتباط، هم نیازمند رابطه با خداست وهم خلق خدا.
مدیران نیز در هرم سازمان اسلامى نیاز به هر دو مهارت دارند. شک نیست که مدیر با داشتن مهارت دوم، مى تواند استعدادها و منابع انسانى را جذب کرده و موجب حل معضلات اجتماعى گردد.
با توجه به برقرارى ارتباط و وابستگى قوام اجتماع به آن، دارا بودن توانایى انسانى براى مدیران ضرورى است.
نیاز به مردم، اصلى است که یک مدیر باید پیوسته به آن توجه داشته و طورى عمل کند که بتواند از امکانات آنها بهره ورى نماید .
سایر مهارتها نیز با اندک تفاوتى در مراحل بعدى قرار مى گیرند، اگرچه بعضى مواقع به مهارت فنى اهمیت داده مى شود و گاهى نیز مهارت ادراکى ارزش می یابد.
در نظام مدیریت اسلامى نیز اگر چه انسان محور است، اما فقط انسان عامل کلیدى نیست، بلکه رضایت عموم مردم، اعم از افراد درون مؤسسه یا اشخاص مرتبط با آن نیز عامل کلیدى سازمان محسوب می شود، به عبارت دیگر رضاى حق تعالى، که در خشنودى رعیت نهفته شده، عامل بسیار مهمى است که در بستر جامعه باید به اندیشید.
و بالآخره اینکه در مدیریت اسلامی آنچه مهم است، اینکه همه مدیران و برنامه ریزان در عرصه هاى مختلف – در عین استفاده از بهترین و کارآمدترین شیوه هاى علمى – همواره باید ارزش هاى دینى را پاس دارند و هنجارهاى شریعت را همراه با نوآورى هاى علمى به کار بندند. براى روشن تر شدن مطلب، باید توجه داشت که هر جامعه اى آرمان ها، اهداف و ارزش هایى دارد. این آرمان ها و ارزش ها، در عرصه علم (به معناى Science) مشخص نمى شود؛ بلکه امورى فراعلمى است. از طرف دیگر «علم»، مى تواند شیوه ها و روش هاى رسیدن به اهداف و آرمان ها را به انسان بیاموزد. بنابراین اینکه چه آرمانى را برگزینیم؛ مثلاً آیا آرمان و هدف ما سعادت دنیوى و اخروى انسان باشد؛ یا تنها به دنیا بیندیشیم؟ آیا تعالى و تکامل انسان را هدف اساسى قرار دهیم؛ یا لذت و بهره مندى از حیات مادى را؟ آیا در جست و جوى برقرارى عدالت در جامعه باشیم؛ یا اصالت را به آزادى افراد بدهیم؟ هیچ یک از این امور، علمى نیست و دانش تجربى، پاسخى براى آن ندارد؛ اما هر کدام که برگزیده شود، دانش بشرى تا حدى مى تواند راه رسیدن به آنها را بیاموزد. از طرف دیگر، اگر گزیده ما «خیر دو جهان» و هدف اساسى ما «تعالى و تکامل انسان» باشد؛ طبیعى است که براى رسیدن به آن به منابع فراعلمى – چون معرفت وحیانى – حاجت بیشترى خواهد بود و ارزش هاى بیشترى، براى تنظیم مناسبات این جهانى و آن جهانى به کار خواهد آمد. در عین حال علم نیز در این عرصه، روش هایى را فراروى انسان مى گذارد؛ لیکن گزینش روش هاى پیشنهاد شده از سوى علم، باید متناسب و همساز با ارزش ها و اصول پذیرفته شده در دین باشد.
***تفاوت های اساسی میان مدیریت اسلامی و مدیریت رایج : تفاوت مدیریت اسلامی با مدیریت رایج در سه بعد است:
1. پیش فرض ها، پیش نیازها و زمینه های اساسی.
2. مفاهیم، اهداف، ماهیت، اصول و ویژگی ها مدیران.
3. اجرا
در بعد پیش فرض ها، پیش نیازها و زمینه های اساسی، مدیریت اسلامی با مدیریت رایج در 6 حوزه تفاوت دارد:
1. شناخت، جهان بینی و ایدئولوژی
2. نظام ارزشی
3. رابطه علم و دین و کیفیت علم دینی
این 3 تفاوت در حوزه ی همه علوم انسانی وجود دارد.
4. انسان شناسی
5. سازمان
6. روش شناسی مدیریت اسلامی
این 3 تفاوت در حوزه مدیریت اسلامی واضح تر است.
حال به تعریف و تشریح ضرورت هر یک از 6 مورد می پردازیم و در مراحل بعدی به شرح هر کدام می پردازیم:
1. جهان بینی و ایدئولوژی:
الف) جهان بینی: هر کس آنچنان زندگی و عمل می کند که جهان بینی اوست.
برای درک این موضوع چند سطری از کتاب جهان بینی و ایدئولوژی از دکتر شریعتی را می خوانیم:
کتاب طاعون آلبرکامو را اگر بخوانید، در آنچا چند پرسوناژ میبینید. یکی از آنها یک کشیش است و نمایندهی جهان بینی مذهبی، یکی دیگر فیلسوف علمی و جامعه گرا است، و دیگری، یک متفکر است که به هیچ یک از این دو جهان بینی معتقد نیست. در شهر اوران (13) طاعون آمده، یک پریشانی و بلای بشری. کشیش در برابرش یک عکس العمل به خرج میدهد، آنکه یک روشنفکر اجتماعی مسئول و متعهد است، یک جور و این سومی که فرزند یک قاضی دادگستریست نمیداند چه کار بکند.
کشیش میگوید که من جهان بینی مذهبی دارم. جهان بینی مذهبی یعنی چه؟ اعتقاد مذهبی، یعنی من معتقدم که این عالم عبارتست از یک نظام خودآگاه دارای اراده و احساس و شعور و هدف، من یکی از زادهها و پدیدههای این عالم هستم. آن شعور و آگاهی مسئول بزرگ حاکم بر هستی، ناظر بر اعمال همهی ذرات، بر وجود من و بر اعمال من نیز ناظر است. پس من در برابر این شعور حاکم بر جهان، مسئولم و بنابراین من در برابر این طاعون مسئولیت دارم و بنابراین از فردا صبح باید بروم و تمام وجودم را و همهی اندیشه و فکرم را وقف مردم بکنم و شهروندان را از طاعون نجات بدهم، میبینیم از آن جهان بینی اش این طور نتیجه میگیرد و براساس این جهان بینی میرود به سراغ مردم، تا خدمتی را که مسئولیت جهان بینی مذهبی او، به او تحمیل کرده انجام بدهد.
دومی، مادی است و این طور جهان را تلقی میکند، میگوید: جهان احمق است، آسمان بیدرک است، بیشعور است، هیچ کس در آن بالاها نیست، هیچ کس در عالم هستی درک نمیکند، شعور ندارد. بنابراین من اگر خودم را بکشم، اگر خودم را فدای دیگران کردم، یا دیگران را فدای خودم، کسی خبردار نمیشود چون کسی نیست. پس عالم، یک هیچستان جامد و مادی و بیاحساس است. اما من انسان هستم، من در کنار انسانهای دیگر باید زندگی کنم، و ما انسانها که شعور داریم، در برابر یکدیگر، چون آگاهی داریم، پس مسئولیت داریم، بنابراین، مسئولیتی در برابر عالم نیست، بلکه در برابر انسان است. ما انسانها همه محکوم به سرنوشت واحدی هستیم و آن هم زیستن در عالمی است که آن عالم، ما را درک نمیکند. در این کویر بیگانه، بیادراک، بیکس انسان تنها رها شده است. هیچکس، هیچ پناهگاهی و هیچ ملجایی و هیچ امیدی ندارد. اما همین انسانها چون به سرنوشت مشترکی دچار شدهاند، باید با یکدیگر همکاری کنند، به درد همدیگر برسند. و من وقتی میتوانم زندگی خوب داشته باشم که جامعه داشته باشد، اوران از فاجعهی طاعون نجات پیدا کند. بنابراین من برای خدمت به خودم، ناچار به جامعه باید خدمت کنم. پس من میروم دنبال خدمت به جامعه، با طاعون در اوران مبارزه میکنم.
سومی براساس جهان بینیاش، استدلالی دارد که بینهایت وحشتناک و بینهایت منطقی و درست است. این سومی پرسوناژ خود آلبرکامو است. میگوید: به قول داستایوسکی: اگر خدا را از جهان برداریم هر کاری جایز است، چرا؟ برای اینکه هیچ ارادهای و ادراکی و هیچ احساسی وجود ندارد تا کار بد را از کار خوب تمیز بدهد. چنانچه توی خانه وقتی که فردی تنها وجود داشته باشد هیچ کس نیست که آدم را ببیند. اگر چشمی از آن بالا، آگاه و ناظر بر عمل شما باشد، نوع عمل شما در این خانه فرق خواهد کرد. اما اگر توی خانه هیچ فردی نیست جز فرد آدمی این فرد هر جور که بنیشیند و هر جور که بلند شود، هر لباس و هر آرایش داشته باشد، و هر کاری که بکند، برای این خانه فرقی ندارد، چون خانه احساس ندارد، پس، انسان در جهانی که فاقد احساس است، فاقد شعور است، هر عملی که بکند برای جهان فرقی نمیکند.
در واقع جهان بینی ادراک ما از مفاهیم و پدیده هاست: خدا، انسان، تلاش، شغل، مردم، طبیعت، عقل، علم، تغییر، جامعه، دین، ابزار، هدف، اصالت و … .
شاید برای درک تاثیر جهان بینی بر مدیریت ارائه یک مثال بسیار روشن کننده باشد:
وقتی که در حوزه ی جامعه شناسی سازمان ها وارد می شویم، چهار عامل را به عنوان ریشه های جامعه شناختی شکل گیری نظریه های سازمان و مدیریت می دانیم:
1. انقلاب صنعتی
2. اخلاق پروتستانی
3. اقتصاد آزاد
4. اجتماعی
وقتی که کمی دقیق تر می شویم و به جز کتاب روح سرمایه داری و اخلاق پروتستانی به کتب دیگری مراجعه می کنیم، متوجه می شویم که منظور از «اخلاق پروتستانی» همان جهان بینی پروتستانی و نگاه پیروان این آیین به مصرف، کار و زندگی است (در بعضی از منابع دقیقا از واژه ی «جهان بینی پروتستانی» استفاده شده است).
ب)ایدئولوژی: ایده یعنی آرمان، فکر، خیال و «عقیده» پس ایدئولوژی یعنی عقیده شناسی و ایدئولوک یعنی کسی که به یک ایدئولوژی معتقد است.
ایدئولوژی از سه مرحله درست می شود:
1. جهان بینی
2. یک نوع ارزیابی انتقادی محیط و مسائل
3. پیشنهادها و راه حل ها به صورت ایده آل.
حال چون ایدئولوک نسبت به ایده ال های خود معتقد است و باید وضع موجود را بر آن اساس تغییر بدهد، مسئولیت و تعهد دارد و باید تلاش و کوشش بیشتری در عرصه اهداف خود انجام دهد. اصولا طبیعت و اقتضای ایدئولوژی این است: ایمان، مسئولیت، درگیری و فداکاری. ایدئولوژی نه فلسفه است و نه علم است. موسی (ع) یک ایدئولوک و معتقد به تمام معناست: با پیشینه چوپانی و چوب دستی که با آن برگ درختان را برای گوسفندان می چیند، به مبارزه با زر و زور و تزویر می رود چون عقیده دارد.
برای یک مدیر، بود یا نبود و استحکام یا سستی در عقیده و ایدئولوژی، به معنای حیات یا مرگ است. مدیریت از سخت ترین مشاغل دنیاست که علم، فلسفه و تجربه برای آن کفایت نمی کند … ایمانی درونی می خواهد تا بتواند زیردستان را در یک جهت اداره کند و این همان عقیده است.
ایدئولوژی یعنی ایمان آگاهانه به «چگونه باید باشید» وضع موجود!
جهان بینی و ایدئولوژی بر پایه شناخت شکل می گیرند؛ بنابراین برای ورود به این دو بحث، ابتدا باید شناخت را مطالعه کنیم.
2. نظام ارزشی:
ارزش عقایدی است که افراد با گروه های انسانی درباره ی آنچه مطلوب، مناسب، خوب یا بد است دارند. مثلا در کتاب مبانی رفتار سازمانی رابینز می خواهنید که یک مدیر میانی آمریکایی به دفتر کوچک و محقر یک مدیر ژاپنی می رود و خیلی او را احترام نمی کند. بعدا می فهمد که او یک مدیر عالی رتبه بوده است. دفتر بزرگ و مدیر بزرگ، یک رابطه ی ارزشی با هم دارند ولی در آمریکا نه در ژاپن.
بر اساس تعریف مدیریت، تمام کارکردهای مدیریت باید در قالب و چهارچوب نظام ارزشی صورت گیرد.
در رابطه با ضرورت جهان بینی و نظام ارزشی، آیت ا… مصباح جمله ای دارند که قابل توجه است: مهمترین ارتباطی که میان علوم (به ویژه علوم کاربردی مانند مدیریت) و میان ادیان (به ویژه اسلام) وجود دارد رابطه ی جهان بینی اسلامی و رابطه نظام ارزشی اسلام با علوم انسانی از جمله مدیریت است.
نظام ارزش را می توان ترکیبی از فرهنگ و آرمان های فرهنگی در یک جامعه دانست.
3. رابطه علم و دین و «علم دینی»:
آنچه در طول سه قرن گذشته باعث جدایی علم از دین و کاملا تجربی و حسی شدن علم شد، دینی بود که مسیحیت نام داشت، مسیحیت می گفت: «این جمله صحیح است چون من می گویم» و کسی آن را نمی پذیرفت! ولی اسلام می گوید: «این جمله صحیح است …. اگر باور نداری برو و بگرد!» علم به معنای حاضر، تا یک قرن پیش مفاهیمی مانند احساس و … را قبول نداشت مگر اینکه آزمایش های تجربی التون مایو انجام شد این در حالی بود که اگر علم، دین را به عنوان منبع اطلاعاتی می پذیرفت، نیازی به سعی و خطا نبود.
از سوی دیگر، دین جهت دهنده و امام برای دین است. غربی ها اعتراف می کنند «علم امروزه» کاملا خالی از معنا شده است و به واسطه ی ازدواجش با پول، فرزند خلفی به نام «ابزار» برای سرمایه داری و نه برای کمک به بشریت آفریده است.
4. انسان شناسی
ما تا به حال سه مکتب اصلی مدیریتی را مورد مطالعه قرار داده ایم:
1. نظریه کلاسیک بر مبنای انسان مکانیکی
2. نظریه های نئوکلاسیک بر مبنای انسان ارگانیکی
3. نظریه های سیستمی و اقتصادی بر مبنای انسان مکانیکی- ارگانیکی.
در منابع مختلف می خوانیم که نظریه سوم از همه کامل تر است. شرح آخرین نظریه چنین است:
انسان موجودی مکانیکی- ارگانیکی است یعنی انسان هم نیازهای مادی و فیزیولوژیکی دارد و هم نیازهای روانی و اجتماعی. بنابراین انسان موجودی پیچیده است که در نهایت باید به خود شکوفایی برسد (خودشکوفایی بالاترین سطح نیازهای فرد در نظریه مزلواست). از طرفی در کتاب مبانی رفتار سازمانی رابینز می خوانیم: متاسفانه تحقیقات نتوانسته است قابل اعتماد بودن نظریه مزلو را نشان دهد و به ندرت می توان از نظر تجربی آن را تایید کرد!
مدیر، باید با انسان ها کار می کند… آنچه فصل تمایز میان مکاتب و نظریه های مختلف در عرضه مدیریت است، تعریف انسان است.
اومانیست ها انسان را دارای استعداد خوب بودن و خوب شدن می دانند.
طبیعت گرایان و رمانتیست ها انسان را دارای طبیعت پاک و در حد اعلا می دانند که شرایط محیطی آن را آلوده می سازد.
اصحاب کلیسا، پایدارگرایان و بنیادگرایان، طبیعت انسان را ثابت و آلوده به گناه می دانند. تجربه گرایان، سودگرایان و لذت گرایان، تمام اعمال انسان را در جعهت منافع خود، سودجویی و کسب لذت می دانند.
رفتارگرایان، اگزیستانسیالیست ها و نظریه پردازان یادگیری اجتماعی معتقدند: انسان به طور ذاتی خوب یا بد نیست بلکه شرایط محیطی، یادگیری ها و آثار محرک های سازمانی او را خوب یا بد میسازد.
رفتارگرایان، آزمایش گرایان، تداعی گرایان و فرویدی ها به جبرگرایی اعتقاد دارند.
از نظر مارکس، انسان زاییده شرایط اجتماعی و اقتصادی است.
پراگماتیست ها و پیشرفت گرایان، انسان را در حال تغییر می دانند. آنان آدمی را میوه ی گذشته و بذر آینده می دانند که دائما در حال بازسازی تجربه ی خویش است و …
در این غوغای انسان شناسی، نظر اسلام چیست؟
اسلامی که می گوید فاصله ی انسان و خدا می تواند به اندازه ی یک کمان یا کم تر باشد، از چه انسانی سخن می گوید؟
آیا آونگی است که از اسفل السافلین تا اعلی علیین می تواند برود یا خلیفه ا.. است؟ … یا موجودی فوق العاده است که باید در پنج بعد «جسمی، اجتماعی، عقلی، عاطفی و معنوی رشد کند یا ….؟
در این حوزه به یک جمله از کتاب استاد انصاری قناعت می کنم: «قبل از بحث درباره ی هر نظام مدیریتی، باید مسئله شناخت انسان» مطرح گردد.
5.سازمان
سازمان چیست؟
سازمان چارچوب فرآیند مدیریت است.
سازمان سیستمی اجتماعی است.
سازمان هماهنگی معقول تعدادی از افرادی است که از طریق تقسیم وظایف و برقراری روابط منظم و منطقی برای تحقق هدف یا منظور مشترکی به طور مستمر فعالیت می کنند.
اختلاف سازمان در نگاه اسلامی و رایج آن در دو بعد اساسی است: هدف و رابطه
در سازمان های متداول، هدف سازمان، کارایی، اثربخشی، بهره وری و توسعه پایدار سازمانی است و در این راستا انسان وسیله تحقق اهداف سازمان است.
اما در سازمان های اسلامی، هدف سازمان، ایجاد فرصت، امکان رشد، کمال و تعالی انسان هاست و در ضمن، تحقق اهداف به حق سازمان نیز مورد نظر است.
روابط در سازمان های متداول، روابط اقتصادی، سیاسی و اجتماعی است ولی روابط در مدیریت اسلامی، روابط انسانی و فرهنگی است.
تفاوتی که در اهداف و روابط در این دو نوع سازمان وجود دارد، مدیریت رایج را سازمان محور و مدیریت اسلامی را نسان محور می سازد.
این تفاوت به شکل زیر نمود می یابد:
سازمان مداری در مدیریت رایج و معمول:
1. در سازمان مداری، مدیریت تمرکزگرایی است.
2. در سازمان مداری، مدیریت برای تحقق هدفهای سازمان است.
3. در سازمان مداری، کارایی، اثربخشی، بهره وری و توسعه سازمانی هدف اصلی است.
4. در سازمان مداری، رضایت سازمانی بر رضایت فردی ترجیح دارد.
5. در سازمان مداری، مدیریت تکلیف مداری و دستوری است.
6. در سازمان مداری، مقررات و آیین نامه های سازمان اصل است.
7. در سازمان مداری، غالبا تصمیم گیریها به عهده مدیر است و مشورت مطرح نیست.
8. در سازمان مداری، قدرت اداره سازمان در دست مدیر است.
9. در سازمان مداری، مدیر کنترل و نظارت دقیق، مستقیم و مستمر دارد.
10. در سازمان مداری، کم کاری و بی نظمی در سازمان برای مدیر غالبا قابل تحمل نیست.
11. در سازمان مداری، سازمان بسته است.
12. در سازمان مداری، ارتباط با کارمندان با رعایت سلسله مراتب سازمانی است (بوروکراسی).
13. در سازمان مداری، ارتباطات سازمانی بر مبنای پست سازمانی است.
14. در سازمان مداری، شرح وظایف سازمانی مهم است.
15. در سازمان مداری، احساس مسئولیت افراد در قبال سازمان کم است.
16. در سازمان مداری، امنیت شغلی بیشتر بر اساس نظام اداری متداول است.
انسان مداری در مدیریت اسلامی
1. در انسان مداری، مدیریت تمرکز زدایی است.
2. مدیریت برای تحقق اهداف منطقی افراد است.
3. در انسان مداری، تعالی، کمال و رشد انسان بیشتر هدف است.
4. در انسان مداری، رضایت معقول فردی بر رضایت سازمانی ترجیح دارد.
5. در انسان مداری، مدیریت راهنمایی، ارشاد و هدایت است.
6. در انسان مداری، حرمت، شان انسانی و عواطف انسانی اصل است.
7. در انسان مداری، تصمیم گیریها مشورتی هستند و مدیریت مشارکتی است. اختیارات نیز تفویض می شود.
8. در انسان مداری، قدرت در اختیار متخصصان و افراد شایسته سازمان است.
9. در انسان مداری، کنترل غیر مستقیم و غیر مستمر است.
10. در انسان مداری، مدیر در کم کاریها به تذکر و نصیحت می پردازد و امر به معروف و نهی از منکر اسلامی در سازمان رعایت می شود.
11. در انسان مداری، سازمان باز است.
12. در انسان مداری، ارتباط با کارمندان از روی صمیمت و تفاهم برقرا است.
13. در انسان مداری، ارتباطات سازمانی بر مبنای احارام و اعتقاد متقابل است.
14. در انسان مداری، ابتکار، خلاقیت و نوآوری مهم است.
15. در انسان مداری، افراد در سازمان احساس مسئولیت کامل دارند.
16. در انسان مداری، امنیت شغلی بر اساس نظام شایستگی است.
***برای مطالعه بیشتر به منابع زیر مراجع کنید:
*مطالعه تطبیقی مدیریت اسلامی با مدیریت رایج / جلیل بهارستان
*روش شناسی مدیریت اسلامی / مجله نخل شهداد
*اصول مدیریت اسلامی و الگوهای آن، حجت الاسلام دکتر ولی الله نقی پورفر، تهران، ولی الله نقیپور
*مدیریت اسلامی، محمد حسین ابراهیمی، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ دوم، 1379
*اخلاق کارگزاران، عبدالله جوادى آملى، مرکز نشر فرهنگى رجاء
*مدیریت اسلامى، محمدحسن نبوى، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، حوزه علمیه قم.
*سیماى کارگزاران على بن ابى طالب(ع)، على اکبر ذاکرى، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم.
*پیش نیازهاى مدیریت اسلامى، محمدتقى مصباح یزدى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى(ره)، 1376.
*سیرى کوتاه در مدیریت اسلامى، سید محمود حسینى سیاهپوشى، نشر جهاد دانشگاهى، 1362.
*مدیریت رشد در آینه اندیشه ها، طاهره مسلمى زاده، مشهد، نشر تاسوعا.
*مدیریت علمى مکتبى از دیدگاه اسلام، عباسعلى اخترى، سازمان تبلیغات اسلامى، 1369.
*بررسى مدیریت اسلامى، پیام صادق، ش 29 و ش 31، نشر دانشگاه امام صادق(ع)، 1376.
*نظام ارزشى و مدیریت اسلامى، ماهنامه ى بصائر، س 3، 1375.
* اخلاق مدیریت در اسلام، محمدمحمدى رى شهرى، نشر مؤسسه مطالعات و پژوهش هاى سیاسى.
*مدیریت اسلامى، مجله ى پاسدار اسلام، ش 70 و 71.
*دانش مدیریت، ش 6 و 7، نشر دانشگاه تهران، 1368.
*فقه مدیریت، عباسعلى براتى، نشر کنگره شیخ انصارى، 1371.
*نگرشى بر مدیریت اسلامى، سید رضا تقوى دامغانى، نشر سازمان تبلیغات اسلامى، 1368.
*حجت الاسلام و المسلمین قرائتی: کتاب ۳۰۰ نکته در مدیریت اسلامی.
*حضرت آیت الله مکارم شیرازی : مسأله مدیریت و فرماندهی در اسلام .
*کتابشناسی مدیریت و رهبری در اسلام، حسن عابدیجعفری، غلامرضا سلگی
*مدیریت اسلامی: رویکردها، علینقی امیری و حسن عابدی جعفری
*طرح نظام مدیریت اسلامی، حسین باهر
موفق ومؤید باشید.