امروز میخواهم چیزهایی بگویم که کلا بیخیال همسفر بشوید و تنهایی به دل کوه و بیابان بزنید. خُب اول ابتدا باید بگویم که سفر رفتن آن هم تنهایی ترس دارد اما اگر توانستید به این ترس غلبه کنید به لذتی میرسید که گفتنی نیست!
اول از همه وقتی با کسی میروید سفر فرقی ندارد که دختر است یا پسر، فامیل است یا دوست یا …. باید نسبت به او متعهد باشید و تعهد محدودیت میآورد، معنی بد نکنید، منظورم این است که باید با هم راه بیایید و هر جایی نمیتوانید غذا بخورید، هر جایی نمیتوانید اقامت داشته باشید، باید به میل هر دوی شما باشد،.
در یک سفر بکپکری تعهد چیزی است که برنامهها را عقب میاندازد در واقع بهتر است که شما همسفرتان را در سفر انتخاب کنید. واضح تر بگویم، زمانی که شما با کسی هستید نیازی به ارتباط با دیگران ندارید. ارتباط زمانی شکل میگیرد که نیازش در شما به وجود بیاید. یادم میآید در سریلانکا و ساحل هیکادوآ تنها قدم میزدم که با مارسل آلمانی آشنا شدم و سه شب فوق العاده را در هاستل کنار ساحل ان شهر گذراندیم. او هم تنها سفر میکرد و هر دو نیاز به ارتباط داشتیم. پیدا کردن مارسل کار جالب تری بود تا اینکه کسی را متقاعد کنید تا از تهران کنار شما بیاید و در آن ساحل جوری که میخواهید کنارتان باشد.
پس اگر به دنبال دوستیهای جدید هستید تنها سفر کنید. دومین دلیل این است که وقتی تنها باشید هر کاری که دوست دارید، میکنید؛ مثلا من دوست ندارم بروم موزه ببینم یا جاهای تاریخی بروم. خب وقتی خودم باشم بیشتر بین مردم و جامعه میروم و مردم را میبینم و میشناسمشان. برای من صحبت با آدمها قشنگتر از تاریخی است که دیگر نیست و گذشته است. پس شاید بهتر باشد همسفرمان را از داخل سفر و جایی که باید پیدا کنیم. البته این مدل سفر سختیهایی هم دارد که نباید از آنها بیاطلاع باشیم.
دانیالتریپ