معراج پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله – جزء ۱۵ سوره اسراء، آیه ۱
۱۳۹۵/۱۲/۰۲
–
۱۸۱ بازدید
پرسش ۱ . حقیقت معراج و اسراء، چگونه بود؟
پرسش ۲ . معراج پیامبر صلى الله علیه و آله، روحانى بود یا جسمانى؟
«سُبْحانَ الَّذِی أَسْرى بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِی بارَکْنا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ»[ اسراء 17، آیه 1.]؛
«منزّه است آن [خدایى ]که بنده اش را شبانگاهى از مسجدالحرام به سوى مسجدالأقصى – که پیرامون آن را برکت داده ایم – سیر داد؛ تا از نشانه هاى خود به او بنمایانیم که او، همان شنواى بیناست».
آیه اول سوره اسراء، سیر دادن و طىّ الارض پیامبر صلى الله علیه و آله را بیان مى کند که از مسجدالحرام تا مسجدالاقصى، در یک شب، پیامبر صلى الله علیه و آله را با همین جسم، سیر دادند؛ تا آیات الهى را به او نشان دهند و باید توجه داشت که اسراء با معراج، فرق دارد.
معراج، سفر پیامبر صلى الله علیه و آله به آسمان هاست؛ به طورى که از وقایع آسمان ها، به ویژه آسمان چهارم و هفتم و بهشت و جهنم، خبرهایى به حضرت دادند و آیات 7 به بعد سوره نجم به معراج اشاره دارد.
اسراء نیز سیر سریع جسمانى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله بدون هیچ گونه وسیله ظاهرى است؛ به این صورت که وى براى صله رحم به خانه امّ هانى، خواهر حضرت على علیه السلام، نزدیک مروه رفته بودند که مسئله اسراء پیش آمد. وقتى پیامبر صلى الله علیه و آلهبازگشت و قضیه را تعریف کرد، کافران مسخره کردند و مسلمانان نیز چه بسا تعجب نمودند که چطور ممکن است پیامبر صلى الله علیه و آله در یک شب به مسجدالاقصى برود و بازگردد؛ شاید خواب دیده! پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: من در بیدارى طى الارض کردم و اگر مى خواهید نشانه هایش را بگویم که در بین راه چه کاروان هایى در راه بودند، بعضى از آنها یک هفته بعد به مکه مى رسند؛ بعضى دیگر چند روز آینده به مسجدالاقصى مى رسند. مردم اینها را در ذهن سپردند که نکند (نغوذبالله) پیامبر صلى الله علیه و آله خیالاتى شده است؛ ولى طبق آن نشانه هایى که او داده بود (حتى نشانه بار شترها را مى داد که مثلاً فلان کاروان که دو سه روز دیگر به مکه مى رسد، بارش فلان چیز است) معلوم شد همه را پیامبر اکرم صلى الله علیه و آلهدرست فرموده، پس این ثابت مى کند که پیغمبر صلى الله علیه و آلهطى الارض داشت. برخى اولیاى الهى نیز داراى قدرت طى الارض هستند.
به هر حال روشن شد که آیه اول سوره مبارکه اسراء در مورد معراج نیست؛ بلکه موضوع آن سیر زمینى است و بحث معراج نیز در سوره نجم مطرح شده است و همه مسلمانان، اصل معراج پیامبر صلى الله علیه و آله را قبول دارند.
پاسخ سؤال دوم این است:
احادیث معراج فراوانند و خود یک کتاب مى شوند و از میان آن احادیث مختلف، معراج به تواتر معنوى ثابت مى شود؛ اما کیفیت و جزئیات آن با کمک مجموعه روایات و قرائن تا حدودى قابل تصور است.
در مورد کیفیت معراج، چهار نظر زیر مطرح وجود دارد:
1. معراج پیامبر صلى الله علیه و آله با جسم بوده، همان گونه که طى الارض پیامبر صلى الله علیه و آله با جسم بوده است و طبق این نظر، پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله از مسجدالاقصى با این جسم و روح، به طرف آسمان ها بالا رفت و حقیقت بهشت و جهنم و نیز بیت المعمور و بسیارى از اسرار الهى را مشاهده کرد.
2. معراج، تنها روحانى بوده و جسمانى بودن آن، امکان ندارد؛ زیرا از نظر قانون ماده، اگر سرعت بیش از سرعت نور باشد، جسم نمى تواند حالت عادى خود را حفظ کند؛ بلکه لازم است به شکل نور و یا به شکل دیگرى درآید.
از این اشکال، جواب هاى مختلفى داده شده، از جمله این که قوانین مادى که تا به حال معلوم و ثابت شده، بخشى از قوانین عالم ماده است و زوایاى مخفى فراوانى هنوز در علوم مختلف موجود است؛ به عنوان مثال، اخیرا فرضیه اى مطرح شده که در میان فضا، سیاه چال ها و تونل هایى وجود دارد که قوانین شناخته شده فعلى ماده، در این تونل ها حاکم نیست. این تونل ها از کهکشانى به کهکشان دیگر راه پیدا مى کنند و در واقع، نوعى میانبر محسوب شوند و ممکن است راه هاى دیگرى هم باشد و ما خبر نداشته باشیم.
بنابراین، جواب این شد که یکى از قوانین ماده، این است که جسم تحمل فشار و سرعت محدودى را دارد و ممکن است این قانون فقط در شرایط خاص ثابت باشد؛ به طورى که اگر شرایط عوض شود، مسئله، تفاوت کند. این مطلب با قرآن قابل تأیید است؛ آن جا که مى فرماید: «وَ ما أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِیلاً»[ اسراء 17، آیه 85.]؛ «به شما از دانش، جز اندکى داده نشده».
بر طبق برخى روایات نیز بسیارى از دانش ها هنوز باقى مانده که با ظهور حضرت حجت(عج) به بشر عطا مى گردد.
در روایتى از امام صادق علیه السلام نقل شده که علم، بیست و هفت حرف است و تمام آن چه تا به حال به وسیله پیامبران آمده، دو حرف مى باشد و مردم تا امروز بیش از این مقدار را نداشته اند و زمانى که حضرت حجت ظهور کند، بیست و پنج حرف دیگر را روشن مى کند[ بحارالأنوار، ج 52، ص336، باب 27؛ «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ الْعِلْمُ سَبْعَةٌ وَ عِشْرُونَ حَرْفاً فَجَمِیعُ مَا جَاءَتْ بِهِ الرُّسُلُ حَرْفَانِ فَلَمْ یَعْرِفِ النَّاسُ حَتَّى الْیَوْمِ غَیْرَ الْحَرْفَیْنِ فَإِذَا قَامَ قَائِمُنَا أَخْرَجَ الْخَمْسَةَ وَ الْعِشْرِینَ حَرْفاً فَبَثَّهَا فِی النَّاسِ وَ ضَمَّ إِلَیْهَا الْحَرْفَیْنِ حَتَّى یَبُثَّهَا سَبْعَةً وَ عِشْرِینَ حَرْفاً».].
شاید گفته شود که در دعاى ندبه، عبارت این است که: «… وَ عَرَجْتَ بِرُوحِهِ إِلَى سَمَائِک…[ بحارالأنوار، ج 99، ص 104، باب 7.] پیامبر صلى الله علیه و آله را با روحش به آسمان ها عروج دادى»؛ پس معراج، روحانى بوده و نه جسمانى.
پاسخ: در بعضى متن هاى دعاى ندبه، کلمه روح وجود ندارد و فقط کلمه «بِهِ» است[ محمدبن المشهدى، المزار الکبیر، ص 575 و بعضى از نسخ مصباح الزائر.]؛ یعنى خود پیامبر صلى الله علیه و آله را عروج دادى که ظهور در روح و جسم دارد و در بسیارى از کتاب هاى دعا، مقابل یا بالاى کلمه «بروحه»، نسخه بدل «به» را نوشته اند.
3. معراج پیامبر صلى الله علیه و آله مکاشفه اى بوده که در مسجدالاقصى براى حضرت رخ داد و چیزى به اسم سفر، چه جسمانى و چه روحانى، نبوده و مقصود از سفر، همان طى الارضى است که به سوى مسجدالاقصى رخ داده است؛ البته نه این که عروج روحانى یا جسم همراه با روح پیامبر صلى الله علیه و آله، محال باشد؛ بلکه مى پذیریم که ممکن است؛ ولى پیغمبر صلى الله علیه و آله مى خواهد برود چه ببیند؟ آنچه مى خواهد ببیند، همین جا چشم دل او مى تواند باز شود و آن چه را که خدا اراده کرده است، ببیند. پس در مسجدالاقصى و در بالاى آن صخره، براى پیامبر صلى الله علیه و آلهمکاشفه رخ داد؛ یعنى در حالت بیدارى یک لحظه چشم دل پیامبر صلى الله علیه و آله باز شد و تمام حقایق هفت آسمان را دید و نیازى نبود که پیامبر صلى الله علیه و آله برود به آن جا؛ بلکه آنها پیش پیامبر صلى الله علیه و آله حاضر شدند و این مسئله، ربطى به خواب و رؤیا ندارد؛ بلکه عین بیدارى و هوشیارى است که در اصطلاح عرفان، به آن مکاشفه مى گویند؛ مثل آن قضیه که راوى گفت: یابن رسول اللّه ! چه قدر امسال حجاج زیادند! حضرت تصرفى در دیدگان او فرمود و آن شخص دید که بسیارى از آنان، حیواناتى هستند که مشغول طوافند[ بحارالأنوار، ج 46، ص 261، باب 5، «قَالَ أَبُو بَصِیرٍ لِلْبَاقِرِ علیه السلام مَا أَکْثَرَ الْحَجِیجَ وَ أَعْظَمَ الضَّجِیجَ فَقَالَ بَلْ مَا أَکْثَرَ الضَّجِیجَ وَ أَقَلَّ الْحَجِیجَ أَ تُحِبُّ أَنْ تَعْلَمَ صِدْقَ مَا أَقُولُهُ وَ تَرَاهُ عِیَاناً فَمَسَحَ یَدَهُ عَلَى عَیْنَیْهِ وَ دَعَا بِدَعَوَاتٍ فَعَادَ بَصِیراً فَقَالَ انْظُرْ یَا أَبَا بَصِیرٍ إِلَى الْحَجِیجِ قَالَ فَنَظَرْتُ فَإِذَا أَکْثَرُ النَّاسِ قِرَدَةٌ وَ خَنَازِیرُ وَ الْمُؤمِنُ بَیْنَهُمْ مِثْلُ الْکَوْکَبِ اللاَّمِعِ فِی الظَّلْمَاء…».] که این را مکاشفه مى گویند.
4. مرحوم علامه طباطبایى نظر دیگرى دارد[ المیزان، ج 13 ص 34.]. وى مى فرماید: اصل معراج، قطعى است و هیچ مسلمانى در اصل معراج شک ندارد؛ آن هم نه یک بار؛ بلکه چند بار نیز اتفاق افتاده است؛ اما فهم روایاتى که کیفیت معراج را بیان مى کنند، مشکل است. ممکن است آن چه پیامبر صلى الله علیه و آله از حقایق جهان هستى و بهشت و جهنم دیده، از طریق عروج جسمى نباشد؛ چنان که تحلیل معراج براساس دیدن حقایق در خواب و رؤیا نیز صحیح نمى باشد؛ بلکه چه بسا از باب تمثّل و دیدن چشم باطنى و برزخى باشد؛ به طورى که آن حضرت در بیدارى، ملکوت آسمان ها و سدره المنتهى و بهشت و جهنم را با چشم برزخى و باطنى دیده باشند. بنابراین، طبق این نظر، اصل معراج، قطعى است؛ ولى کیفیت آن براى ما معلوم نیست.
باید توجه داشت که با عنایت به قدرت مطلق خداوند متعال، معراج به صورت جسمانى و روحانى به آسمان ها، مانع عقلى ندارد و با ظهور آیات سوره نجم نیز سازگار است[ «….عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَى. ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوَى. وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلىَ. ثمَُّ دَنَا فَتَدَلىَ. فَکاَنَ قَابَ قَوْسَینِْ أَوْ أَدْنىَ. فَأَوْحَى إِلىَ عَبْدِهِ مَا أَوْحَى. مَا کَذَبَ الْفُؤادُ مَا رَأَى. أَ فَتُمَارُونَهُ عَلىَ مَا یَرَى. وَ لَقَدْ رَءَاهُ نَزْلَةً أُخْرَى»؛ «… آن را [فرشته] شدیدالقوى به او فرا آموخت [سروش ]نیرومندى که [مسلّط ]درایستاد؛ در حالى که او در افق اعلى بود؛ سپس نزدیک آمد و نزدیک تر شد، تا [فاصله اش ]به قدرِ [طول ]دو [انتهاى] کمان یا نزدیک تر شد؛ آن گاه به بنده اش آن چه را باید وحى کند، وحى فرمود. آن چه را دل دید، انکار[ش ]نکرد. آیا در آن چه دیده است، با او جدال مى کنید و قطعاً بار دیگرى هم او را دیده است، نزدیک سدره المنتهى».] و همان طور که اسراء و طى الارض از مسجدالحرام تا مسجدالاقصى، فراتر از قوانین عادى مادى مى باشد، معراج به آسمان ها نیز مى تواند فراتر از قوانین مادى و طبیعى انجام پذیرد؛ چنان که براى حضرت سلیمان نیز حرکت در فضا امرى عادى بود[ «وَ لِسُلَیْمانَ الرِّیحَ غُدُوُّها شَهْرٌ وَ رَواحُها شَهْرٌ…»؛ «و باد را براى سلیمان [رام کردیم: ]که رفتن آن بامداد، یک ماه، و آمدنش شبانگاه، یک ماه [راه ]بود…»، سبأ(34، آیه 12).] و جا به جایى تخت بلقیس (ملکه سبا) در یک چشم بر هم زدن انجام پذیرفته است[ «قالَ الَّذی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ …»؛ «کسى که نزد او دانشى از کتاب [الهى ]بود، گفت: «من آن را پیش از آن که چشم خود را بر هم زنى، برایت مى آورم»، نمل(27، آیه 40).]، به ویژه براى نشان دادن برترى پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و ارتباط او با نیروى غیبى پروردگار، انجام این گونه امور خارق العاده، مانند معراج جسمانى و روحانى به آسمان ها قابل قبول تر است و از ظهور روایات معراج نیز همین قول استفاده مى شود.
«منزّه است آن [خدایى ]که بنده اش را شبانگاهى از مسجدالحرام به سوى مسجدالأقصى – که پیرامون آن را برکت داده ایم – سیر داد؛ تا از نشانه هاى خود به او بنمایانیم که او، همان شنواى بیناست».
آیه اول سوره اسراء، سیر دادن و طىّ الارض پیامبر صلى الله علیه و آله را بیان مى کند که از مسجدالحرام تا مسجدالاقصى، در یک شب، پیامبر صلى الله علیه و آله را با همین جسم، سیر دادند؛ تا آیات الهى را به او نشان دهند و باید توجه داشت که اسراء با معراج، فرق دارد.
معراج، سفر پیامبر صلى الله علیه و آله به آسمان هاست؛ به طورى که از وقایع آسمان ها، به ویژه آسمان چهارم و هفتم و بهشت و جهنم، خبرهایى به حضرت دادند و آیات 7 به بعد سوره نجم به معراج اشاره دارد.
اسراء نیز سیر سریع جسمانى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله بدون هیچ گونه وسیله ظاهرى است؛ به این صورت که وى براى صله رحم به خانه امّ هانى، خواهر حضرت على علیه السلام، نزدیک مروه رفته بودند که مسئله اسراء پیش آمد. وقتى پیامبر صلى الله علیه و آلهبازگشت و قضیه را تعریف کرد، کافران مسخره کردند و مسلمانان نیز چه بسا تعجب نمودند که چطور ممکن است پیامبر صلى الله علیه و آله در یک شب به مسجدالاقصى برود و بازگردد؛ شاید خواب دیده! پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: من در بیدارى طى الارض کردم و اگر مى خواهید نشانه هایش را بگویم که در بین راه چه کاروان هایى در راه بودند، بعضى از آنها یک هفته بعد به مکه مى رسند؛ بعضى دیگر چند روز آینده به مسجدالاقصى مى رسند. مردم اینها را در ذهن سپردند که نکند (نغوذبالله) پیامبر صلى الله علیه و آله خیالاتى شده است؛ ولى طبق آن نشانه هایى که او داده بود (حتى نشانه بار شترها را مى داد که مثلاً فلان کاروان که دو سه روز دیگر به مکه مى رسد، بارش فلان چیز است) معلوم شد همه را پیامبر اکرم صلى الله علیه و آلهدرست فرموده، پس این ثابت مى کند که پیغمبر صلى الله علیه و آلهطى الارض داشت. برخى اولیاى الهى نیز داراى قدرت طى الارض هستند.
به هر حال روشن شد که آیه اول سوره مبارکه اسراء در مورد معراج نیست؛ بلکه موضوع آن سیر زمینى است و بحث معراج نیز در سوره نجم مطرح شده است و همه مسلمانان، اصل معراج پیامبر صلى الله علیه و آله را قبول دارند.
پاسخ سؤال دوم این است:
احادیث معراج فراوانند و خود یک کتاب مى شوند و از میان آن احادیث مختلف، معراج به تواتر معنوى ثابت مى شود؛ اما کیفیت و جزئیات آن با کمک مجموعه روایات و قرائن تا حدودى قابل تصور است.
در مورد کیفیت معراج، چهار نظر زیر مطرح وجود دارد:
1. معراج پیامبر صلى الله علیه و آله با جسم بوده، همان گونه که طى الارض پیامبر صلى الله علیه و آله با جسم بوده است و طبق این نظر، پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله از مسجدالاقصى با این جسم و روح، به طرف آسمان ها بالا رفت و حقیقت بهشت و جهنم و نیز بیت المعمور و بسیارى از اسرار الهى را مشاهده کرد.
2. معراج، تنها روحانى بوده و جسمانى بودن آن، امکان ندارد؛ زیرا از نظر قانون ماده، اگر سرعت بیش از سرعت نور باشد، جسم نمى تواند حالت عادى خود را حفظ کند؛ بلکه لازم است به شکل نور و یا به شکل دیگرى درآید.
از این اشکال، جواب هاى مختلفى داده شده، از جمله این که قوانین مادى که تا به حال معلوم و ثابت شده، بخشى از قوانین عالم ماده است و زوایاى مخفى فراوانى هنوز در علوم مختلف موجود است؛ به عنوان مثال، اخیرا فرضیه اى مطرح شده که در میان فضا، سیاه چال ها و تونل هایى وجود دارد که قوانین شناخته شده فعلى ماده، در این تونل ها حاکم نیست. این تونل ها از کهکشانى به کهکشان دیگر راه پیدا مى کنند و در واقع، نوعى میانبر محسوب شوند و ممکن است راه هاى دیگرى هم باشد و ما خبر نداشته باشیم.
بنابراین، جواب این شد که یکى از قوانین ماده، این است که جسم تحمل فشار و سرعت محدودى را دارد و ممکن است این قانون فقط در شرایط خاص ثابت باشد؛ به طورى که اگر شرایط عوض شود، مسئله، تفاوت کند. این مطلب با قرآن قابل تأیید است؛ آن جا که مى فرماید: «وَ ما أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِیلاً»[ اسراء 17، آیه 85.]؛ «به شما از دانش، جز اندکى داده نشده».
بر طبق برخى روایات نیز بسیارى از دانش ها هنوز باقى مانده که با ظهور حضرت حجت(عج) به بشر عطا مى گردد.
در روایتى از امام صادق علیه السلام نقل شده که علم، بیست و هفت حرف است و تمام آن چه تا به حال به وسیله پیامبران آمده، دو حرف مى باشد و مردم تا امروز بیش از این مقدار را نداشته اند و زمانى که حضرت حجت ظهور کند، بیست و پنج حرف دیگر را روشن مى کند[ بحارالأنوار، ج 52، ص336، باب 27؛ «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ الْعِلْمُ سَبْعَةٌ وَ عِشْرُونَ حَرْفاً فَجَمِیعُ مَا جَاءَتْ بِهِ الرُّسُلُ حَرْفَانِ فَلَمْ یَعْرِفِ النَّاسُ حَتَّى الْیَوْمِ غَیْرَ الْحَرْفَیْنِ فَإِذَا قَامَ قَائِمُنَا أَخْرَجَ الْخَمْسَةَ وَ الْعِشْرِینَ حَرْفاً فَبَثَّهَا فِی النَّاسِ وَ ضَمَّ إِلَیْهَا الْحَرْفَیْنِ حَتَّى یَبُثَّهَا سَبْعَةً وَ عِشْرِینَ حَرْفاً».].
شاید گفته شود که در دعاى ندبه، عبارت این است که: «… وَ عَرَجْتَ بِرُوحِهِ إِلَى سَمَائِک…[ بحارالأنوار، ج 99، ص 104، باب 7.] پیامبر صلى الله علیه و آله را با روحش به آسمان ها عروج دادى»؛ پس معراج، روحانى بوده و نه جسمانى.
پاسخ: در بعضى متن هاى دعاى ندبه، کلمه روح وجود ندارد و فقط کلمه «بِهِ» است[ محمدبن المشهدى، المزار الکبیر، ص 575 و بعضى از نسخ مصباح الزائر.]؛ یعنى خود پیامبر صلى الله علیه و آله را عروج دادى که ظهور در روح و جسم دارد و در بسیارى از کتاب هاى دعا، مقابل یا بالاى کلمه «بروحه»، نسخه بدل «به» را نوشته اند.
3. معراج پیامبر صلى الله علیه و آله مکاشفه اى بوده که در مسجدالاقصى براى حضرت رخ داد و چیزى به اسم سفر، چه جسمانى و چه روحانى، نبوده و مقصود از سفر، همان طى الارضى است که به سوى مسجدالاقصى رخ داده است؛ البته نه این که عروج روحانى یا جسم همراه با روح پیامبر صلى الله علیه و آله، محال باشد؛ بلکه مى پذیریم که ممکن است؛ ولى پیغمبر صلى الله علیه و آله مى خواهد برود چه ببیند؟ آنچه مى خواهد ببیند، همین جا چشم دل او مى تواند باز شود و آن چه را که خدا اراده کرده است، ببیند. پس در مسجدالاقصى و در بالاى آن صخره، براى پیامبر صلى الله علیه و آلهمکاشفه رخ داد؛ یعنى در حالت بیدارى یک لحظه چشم دل پیامبر صلى الله علیه و آله باز شد و تمام حقایق هفت آسمان را دید و نیازى نبود که پیامبر صلى الله علیه و آله برود به آن جا؛ بلکه آنها پیش پیامبر صلى الله علیه و آله حاضر شدند و این مسئله، ربطى به خواب و رؤیا ندارد؛ بلکه عین بیدارى و هوشیارى است که در اصطلاح عرفان، به آن مکاشفه مى گویند؛ مثل آن قضیه که راوى گفت: یابن رسول اللّه ! چه قدر امسال حجاج زیادند! حضرت تصرفى در دیدگان او فرمود و آن شخص دید که بسیارى از آنان، حیواناتى هستند که مشغول طوافند[ بحارالأنوار، ج 46، ص 261، باب 5، «قَالَ أَبُو بَصِیرٍ لِلْبَاقِرِ علیه السلام مَا أَکْثَرَ الْحَجِیجَ وَ أَعْظَمَ الضَّجِیجَ فَقَالَ بَلْ مَا أَکْثَرَ الضَّجِیجَ وَ أَقَلَّ الْحَجِیجَ أَ تُحِبُّ أَنْ تَعْلَمَ صِدْقَ مَا أَقُولُهُ وَ تَرَاهُ عِیَاناً فَمَسَحَ یَدَهُ عَلَى عَیْنَیْهِ وَ دَعَا بِدَعَوَاتٍ فَعَادَ بَصِیراً فَقَالَ انْظُرْ یَا أَبَا بَصِیرٍ إِلَى الْحَجِیجِ قَالَ فَنَظَرْتُ فَإِذَا أَکْثَرُ النَّاسِ قِرَدَةٌ وَ خَنَازِیرُ وَ الْمُؤمِنُ بَیْنَهُمْ مِثْلُ الْکَوْکَبِ اللاَّمِعِ فِی الظَّلْمَاء…».] که این را مکاشفه مى گویند.
4. مرحوم علامه طباطبایى نظر دیگرى دارد[ المیزان، ج 13 ص 34.]. وى مى فرماید: اصل معراج، قطعى است و هیچ مسلمانى در اصل معراج شک ندارد؛ آن هم نه یک بار؛ بلکه چند بار نیز اتفاق افتاده است؛ اما فهم روایاتى که کیفیت معراج را بیان مى کنند، مشکل است. ممکن است آن چه پیامبر صلى الله علیه و آله از حقایق جهان هستى و بهشت و جهنم دیده، از طریق عروج جسمى نباشد؛ چنان که تحلیل معراج براساس دیدن حقایق در خواب و رؤیا نیز صحیح نمى باشد؛ بلکه چه بسا از باب تمثّل و دیدن چشم باطنى و برزخى باشد؛ به طورى که آن حضرت در بیدارى، ملکوت آسمان ها و سدره المنتهى و بهشت و جهنم را با چشم برزخى و باطنى دیده باشند. بنابراین، طبق این نظر، اصل معراج، قطعى است؛ ولى کیفیت آن براى ما معلوم نیست.
باید توجه داشت که با عنایت به قدرت مطلق خداوند متعال، معراج به صورت جسمانى و روحانى به آسمان ها، مانع عقلى ندارد و با ظهور آیات سوره نجم نیز سازگار است[ «….عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَى. ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوَى. وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلىَ. ثمَُّ دَنَا فَتَدَلىَ. فَکاَنَ قَابَ قَوْسَینِْ أَوْ أَدْنىَ. فَأَوْحَى إِلىَ عَبْدِهِ مَا أَوْحَى. مَا کَذَبَ الْفُؤادُ مَا رَأَى. أَ فَتُمَارُونَهُ عَلىَ مَا یَرَى. وَ لَقَدْ رَءَاهُ نَزْلَةً أُخْرَى»؛ «… آن را [فرشته] شدیدالقوى به او فرا آموخت [سروش ]نیرومندى که [مسلّط ]درایستاد؛ در حالى که او در افق اعلى بود؛ سپس نزدیک آمد و نزدیک تر شد، تا [فاصله اش ]به قدرِ [طول ]دو [انتهاى] کمان یا نزدیک تر شد؛ آن گاه به بنده اش آن چه را باید وحى کند، وحى فرمود. آن چه را دل دید، انکار[ش ]نکرد. آیا در آن چه دیده است، با او جدال مى کنید و قطعاً بار دیگرى هم او را دیده است، نزدیک سدره المنتهى».] و همان طور که اسراء و طى الارض از مسجدالحرام تا مسجدالاقصى، فراتر از قوانین عادى مادى مى باشد، معراج به آسمان ها نیز مى تواند فراتر از قوانین مادى و طبیعى انجام پذیرد؛ چنان که براى حضرت سلیمان نیز حرکت در فضا امرى عادى بود[ «وَ لِسُلَیْمانَ الرِّیحَ غُدُوُّها شَهْرٌ وَ رَواحُها شَهْرٌ…»؛ «و باد را براى سلیمان [رام کردیم: ]که رفتن آن بامداد، یک ماه، و آمدنش شبانگاه، یک ماه [راه ]بود…»، سبأ(34، آیه 12).] و جا به جایى تخت بلقیس (ملکه سبا) در یک چشم بر هم زدن انجام پذیرفته است[ «قالَ الَّذی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ …»؛ «کسى که نزد او دانشى از کتاب [الهى ]بود، گفت: «من آن را پیش از آن که چشم خود را بر هم زنى، برایت مى آورم»، نمل(27، آیه 40).]، به ویژه براى نشان دادن برترى پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و ارتباط او با نیروى غیبى پروردگار، انجام این گونه امور خارق العاده، مانند معراج جسمانى و روحانى به آسمان ها قابل قبول تر است و از ظهور روایات معراج نیز همین قول استفاده مى شود.