۱۳۹۶/۰۸/۱۵
–
۲۲۷۸ بازدید
شخصیت حضرت عمر نزد شیعیان چگونه یاد میشود؟
عُمَر بن خَطّاب بن نُفَیل (درگذشت ۲۳ق) از صحابه پیامبر اکرم(ص) و خلیفه دوم (خلافت: ۱۳ – ۲۳ق) که در مکه اسلام آورد. او به وصیت مستقیم خلیفه اول به خلافت رسید، حدود ده سال حکومت کرد و در سال ۲۳ق توسط ابولؤلؤ به قتل رسید.شیعیان برخی اقدامات عمر بن خطاب را نکوهش میکنند که برخی از آنها به مسائل مورد اختلاف بین شیعیان و اهل سنت تبدیل شده است؛ از جمله سرپیچی از دستور پیامبر درباره حضور در سپاه اسامه، ماجرای حدیث دوات، حضور در واقعه سقیفه، رفتار وی با اهل بیت به ویژه حضرت زهرا و تغییر شیوه تقسیم بیت المال.
زندگینامه
نسب
عمر بن خطاب بن نُفَیل، در سال ۱۳ بعد از عامالفیل در مکه به دنیا آمد. کنیهاش ابوحفص بود. درباره پدرش، خطّاب بن نفیل، و مادرش، حنتمه دختر هاشم بن مغیره،[۱] گزارش چندانی در دست نیست.[۲] او در دوران جاهلیت به چوپانی و شترچرانی اشتغال داشت. همچنین در جنگهای آن دوره، سفیر قریش بود.[۳] او نُه پسر و چهار دختر داشت؛ از جمله: عبدالله، عاصم، عبیدالله، عبدالرحمان، زید و حفصه.[۴]
ویژگیها
برخی منابع اهل سنت، روایاتی درباره تندخویی عمر بن خطاب نقل کردهاند. برخی تازیانه وی را ترسناکتر از شمشیر حجاج بن یوسف توصیف کردهاند.[۵] همچنین منابع تاریخی روایت کردهاند که عمر از دختر ابوبکر خواستگاری کرد اما او به دلیل روحیه خشن عمر، حاضر به ازدواج نشد و وساطت عایشه نیز کاری از پیش نبرد.[۶] در این زمینه روایات دیگری هم نقل شده است.[۷]
اسلام آوردن
بنابر گزارشهای تاریخی، عمر بن خطّاب قبل از اسلام آوردن، مسلمانان را آزار میداده[۸] و حتّی قصد داشته پیامبر(ص) را به قتل برساند امّا به توصیه خواهر تازهمسلمانش پس از تلاوت آیاتی از سوره طه به اسلام گرویده است.[۹] بر اساس منابع، عمر پس از ۴۵ مرد و ۲۱ زن، در سال ششم یا نهم بعثت مسلمان شد.[۱۰] بنابر روایتی در منابع اهل سنت، پیامبر اکرم، اسلام آوردن عمر بن خطاب را موجب قوی شدن دین اسلام دانسته است.[۱۱]
حضور در مکه و مدینه
درباره عملکرد عمر بن خطاب در مکه گزارش چندانی ذکر نشده است. او همراه با عیاش بن ابی ربیعه به مدینه هجرت کرد و به توصیه پیامبر(ص)، با ابوبکر[۱۲] عقد اخوت بست. پیامبر(ص) در غزوه خیبر، پس از ابوبکر، عمر بن خطاب را برای غزوه خیبر فرستاد، اما او نیز مانند ابوبکر هیچ موفقیتی در فتح قلعه خیبر به دست نیاورد. سپس رسول خدا(ص) فرمود: فردا پرچم را به دست کسی خواهم داد که خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسول او را دوست دارند که به دست وی خیبر فتح خواهد شد. نبی خدا(ص) فردای آن روز امام علی(ع) را صدا زد و پرچم را به دست وی داد و قلعه خیبر به دست حضرت علی(ع) فتح شد[۱۳]
فرار در جنگها
وی در بسیاری از جنگها حضور داشت؛ با این همه، حکایتی از دلاوریهای او در منابع نیامده است. در مواردی نیز، فرار او از معرکه جنگ و شکست در برابر دشمن گزارش شده است.[۱۴]
عمر در روز جمعه هنگام خطبه خواندن، سوره آل عمران را میخواند تا رسید به این آیه: «آنان که روز برخورد دو لشکر به شما پشت کرده و گریختند.»[۱۵] سپس گفت: روز احد پس از آن که شکست خوردیم، من فرار کردم و از کوه بالا میرفتم به طوری که احساس کردم که همانند بزکوهی پرش و خیزش دارم و به شدت تشنه شده بودم، شنیدم مردی میگفت: محمد کشته شد، گفتم: هر کس بگوید محمد کشته شد، او را میکشم، به کوه پناه آورده و همه بالای کوه جمع شدیم، در این هنگام بود که این آیه نازل شد.[۱۶] او در غزوه حنین نیز فرار کرد[۱۷] به گفته بخاری او در جنگ حنین فرار را دستور خدا و پیامبرش میداند.[۱۸] ابن حجر عسقلانی در توجیه این سخن عمر گفته منظورش قضا و قدر الهی بوده است.[۱۹]
حضور در واقعه غدیر خم
عمر در واقعه غدیر خم حضور داشت و از اولین نفراتی بود که ولایت حضرت علی(ع) را تبریک گفت. در کتب اهل سنت آمده است که: «أبو بکر و عمر کلٌّ یقول: بَخٍ بخٍ لک یا ابن أبی طالب أصبحتَ و أمسیتَ مولای و مولی کلّ مؤمن و مؤمنة» یعنی ابوبکر و عمر میگفتند: مبارک باد بر توای فرزند ابوطالب، مولای من و مولای هر مرد و زن مومن گردیدی. در بعضی از این کتب آمده است که اولین نفری که به حضرت علی(ع) تبریک گفت عمر بود.[۲۰]
سپاه اسامه
آخرین مأموریت ابوبکر، عمر، ابوعُبَیده جَرّاح و جمعی دیگر از صحابه در زمان حیات پیامبر(ص)، شرکت در سپاه اسامه به قصد مؤته شام بود.[۲۱] به روایت واقدی[۲۲] و ابن سعد،[۲۳] پیامبر(ص) چند روز پیش از وفات، فرمان داد که مسلمانان برای جنگ با روم آماده شوند و فردای آن روز اسامه را فراخواند و فرماندهی سپاه را به او سپرد[۲۴]، اما حرکت این سپاه، به رغم تأکید فراوان رسول خدا انجام نشد. نخست به سبب اعتراض برخی از صحابه نسبت به جوانی اسامه، سپس به بهانه تهیه ساز و برگ سفر و سرانجام به سبب رسیدن خبر شدت یافتن بیماری پیامبر به اسامه و بازگشت او به مدینه. عمر و برخی دیگر با وجود دستورات صریح پیامبر، از اردوگاه جُرف به مدینه بازگشتند.[۲۵]
حدیث قرطاس
نوشتار اصلی: حدیث قلم و دوات
پیامبر اسلام(ص) در سال یازدهم هجرت، چهار روز پیش از ارتحال خویش، خطاب به جمعی از صحابه که به عیادت او آمده بودند، فرمود: کاغذ و دواتی بیاورید، تا چیزی بنویسم که گمراه نشوید، در پارهای از روایات تصریح شده پس از درخواست پیامبر(ص)، عمر به مخالفت برخاست و گفت: «ان النبی قد غلب علیه الوجع وعندکم القرآن حسبنا کتاب الله» یعنی: همانا درد بر پیامبر(ص) چیره شده است و کتاب خدا نزد ماست و ما را کفایت میکند.[۲۶][۲۷][۲۸][۲۹]
عصر خلیفه اول
نوشتار اصلی: واقعه سقیفه بنی ساعده
عمر بن خطاب نقشی اساسی در واقعه سقیفه و به خلافت رسیدن ابوبکر داشت. وی همچنین پس از تجمع بنیهاشم در خانه حضرت علی(ع) و حضرت زهرا(س)، مطابق نقل اهل سنت تهدید به آتش زدن خانه کرد[۳۰] و مطابق نقل شیعه، درب خانه را آتش زد.[۳۱][۳۲]
همچنین اصلیترین همراه ابوبکر در امر خلافت بود که پس از وفات خلیفه و به تصریح در وصیتنامهاش، به عنوان خلیفه بعدی برگزیده شد.
ناراحتی حضرت زهرا(س)
نوشتار اصلی: حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
ابن قتیبه مینویسد: پس از اینکه فاطمه(س) از ابوبکر و عمر (به خاطر واقعه فدک) خشمگین شد، آن دو نفر برای خشنود کردن وی به در خانه آمدند و اذن ورود خواستند، اما فاطمه بدانها اذن نداد. از این رو آنها پیش امام علی(ع) رفتند و از او کمک خواستند و حضرت آنها را به خانه نزد فاطمه برد؛ اما فاطمه روی خود را به دیوار کرد و سلام آن دو را بیپاسخ گذاشت. ابوبکر سخنانی گفت و پس از آن فاطمه(س) از آنها پرسید: آیا اگر حدیثی از پیامبر(ص) را به شما بگویم آن را میدانید و بدان عمل میکنید؟ گفتند: بله. فاطمه فرمود: شما را به خدا سوگند میدهم آیا شنیدید که رسول خدا میگوید: خشنودی فاطمه خشنودی من است، و خشم فاطمه خشم من است، پس هرکس فاطمه دخترم را دوست بدارد مرا دوست داشته است، و هرکس فاطمه را خشنود کند مرا خشنود کرده است، و هرکس فاطمه را خشمگین کند مرا خشمگین کرده است؟ گفتند: بله این را از رسول خدا(ص) شنیدیم. فاطمه گفت: پس همانا من خدا و فرشتگانش را گواه میگیرم که شما دو نفر مرا خشمگین کردید و خشنودم نکردید، و اگر پیامبر(ص) را ببینم از شما بدو شکایت میبرم. در اینجا ابوبکر سخنانی گفت ولی فاطمه سخنانش را خطاب بدو ادامه داد که: به خدا سوگند پس از هر نمازی که میخوانم تو را نفرین میکنم.[۳۳]
دوران حکومت
عمر بن خطاب پس از ابوبکر و به وصیت او در سال سیزدهم هجرت به خلافت رسید. بنابر نقلی وی اولین نفری است که خود را امیرالمؤمنین نامید.[۳۴] عمر در این دوره، بهرغم رفتار خشونتآمیز با مردم، زندگی سادهای داشت. وی به تجارت میپرداخت و از تجمّلگرایی و استفاده شخصی از بیت المال، به شدت متنفّر بود؛ ازاینرو بارها کارگزاران خود را به دلیل تجمّلگرایی، برکنار یا توبیخ و جریمه کرد. اما معاویه را از این امر معاف داشت و او را کسرای عرب خواند.[۳۵]
گسترش فتوحات
نوشتار اصلی: فتوحات
عمر در طول ده سال خلافت خود، سیاست توسعه فتوحات را پی گرفت و به تصرّف سایر مناطق در شامات، عراق و ایران ادامه داد. مردم این مناطق نیز از سویی با ضعف حکومت مرکزی خود و قاطعیت مسلمانان مواجه شدند و از سوی دیگر از ظلم و ستم دیرین پادشاهان به تنگ آمده بودند؛ به همین سبب، به سرعت به اسلام روی آوردند و یا درخواست صلح کردند. برخی از شهرها و مناطق فتح شده در شام، عراق و ایران، عبارتند از: اردن، فلسطین، مصر، اسکندریه، حمص، قنسرین حلب، منبج، قادسیه، بصره، حیره، نهاوند، آذربایجان، اهواز، اصطخر، همدان و اصفهان.[۳۶]
مسلمانان با فتح این مناطق، به گسترش اسلام، در جهان کمک کردند؛ امّا یکی از انگیزههای مهمّ اعراب برای حضور چشمگیر در این فتوحات، دستیابی به غنایم و دریافت خراج بود.[۳۷] این امر سبب شد تا به تدریج فرهنگ تجمّلگرایی و دنیاطلبی بر فضای زهد جامعه اسلامی غلبه یابد و مسائلی را بهویژه در روزگار خلیفه سوم به وجود آورد.[۳۸]
اقدامات حکومتی
خلیفه دوم، افزون بر ادامه فتوحات و توسعه جغرافیایی جامعه اسلامی، اقدامات دیگری نیز انجام داد. از جمله اینکه در سال شانزده قمری برای سهولت در ثبت وقایع، به پیشنهاد حضرت علی(ع)، هجرت رسول خدا(ص) را مبدأ تاریخ قرار داد.[۳۹] همچنین به یمن ثروت هنگفتی که نصیب دستگاه خلافت شده بود، پیشنهاد تشکیل دیوان را به تقلید از ملوک شام به اجرا گذارد و برای افراد، به ترتیب سابقهای که در اسلام داشتند، مقرّری تعیین کرد. وی مناطقی مانند: مدینه، مصر، جزیره، کوفه، بصره، شام، فلسطین، موصل و قنسرین را نیز شهر و ناحیه نامید. یهودیان خیبر را هم از حجاز اخراج کرد و اعراب را به مناطق فتح شده کوچ داد. منابع سنّی، برخی از اقدامات او را ابتکار او دانسته و آوردهاند که وی، نخستین کسی بود که شلّاق به دست گرفت؛ برای زمین، مالیات و برای طبقات مختلف اهل کتاب، جزیه مشخّص کرد؛ امور قضاوت هر شهر را به فردی سپرد؛ مسجدالنبی را تخریب کرد و در جهت خانه عباس بن عبدالمطلب توسعه بخشید؛ برای زنان و مردان مدینه، امام جماعت جداگانهای در نظر گرفت.[۴۰]
بدعتها
عمر، بدعتها و نوآوریهایی را نیز بر پایه نظرات شخصی خود به وجود آورد؛ از جمله:
متعه حج را حرام کرد۔[۴۱]متعه ازدواج را تحریم کرد که زمان رسول خدا(ص) و ابوبکر، حلال و رایج بود.[۴۲]نماز تراویح (که به جماعت خوانده میشود)۔[۴۳]دستور داد تا در نماز تکتف کرده و دستهای خود را بر سینه نهند.
مردم را بعد از نماز عصر، خواندن نماز مستحب، منع کرد و برخی را نیز به همین دلیل شلاق زد.[۴۴]جلوگیری از نقل حدیث
یکی از وقایع مهمّی که در دوره خلافت ابوبکر اتّفاق افتاد و از سوی عمر نیز با جدّیت تمام پیگیری شد، مسئله جلوگیری از نقل احادیث و سخنان رسول خدا(ص) بود. منابع آوردهاند که وی با این استدلال که استفاده از روایات یا نقل آنها ممکن است باعث کم و زیاد شدن حرفی از آنها و کنار گذاشتن کتاب خدا شود، هرگونه نوشتن یا گفتن حدیث را ممنوع کرد. همچنین دستور داد تا مردم، مجموعههای روایی خود را نزد خلیفه جمع کنند و سپس آنها را آتش زد. عمر حتّی کسانی مانند عبدالله بن مسعود، ابودرداء و ابومسعود انصاری را تهدید کرد و از نقل فراوان حدیث برحذر داشت و اجازه خروج از مدینه را به آنان نداد. از ابوهریره و کعب الاحبار نیز خواست تا نقل حدیث را ترک کنند، در غیر این صورت به سرزمین دوس[۴۵] و میمونها تبعید خواهند شد.[۴۶] این در حالی بود که وی برخی از منقولات کعبالاحبار از تورات را نیکو میشمرد و آنها را میپذیرفت[۴۷] و نیز برای اولین بار در اسلام به کسانی چون: عبید بن عمیر و تمیم داری اجازه داد تا در مسجد رسول خدا(ص) حاضر شوند و قصّههای تورات و انجیل را برای مردم تعریف کنند.[۴۸]
کارگزاران
در دوره خلافت عمر، دامنه فتوحات گسترش یافت و سرزمینهای بسیاری تحت سیطره حکومت اسلامی قرار گرفتند؛ به همین دلیل، وی روش حکمرانی خود را بر پایه اقتدار حکومت مرکزی بنا نهاد و پس از تقسیم قلمرو خلافت، برای هر منطقه، امیری معین کرد. خلیفه دوم در امر انتخاب والی بسیار سختگیر بود؛ ازاینرو، والیان متعدّدی را عزل کرد و افراد جدیدی را جایگزین آنان ساخت. به صحابه برجسته و معروف نیز چندان توجّه نکرد و جز در مواردی اندک به آنان امارت نداد. او در مقابل اعتراض برخی از آنها، مانند ابی بن کعب گفت که نمیخواهد اصحاب رسول خدا(ص) را به امور حکومتی آلوده کند.[۴۹]
نام تعدادی از کارگزاران خلیفه دوم در مناطق مختلف عبارتند از:[۵۰]
در مکه: محرز بن حارثه، قنفذ بن عمیر تمیمی، نافع بن عبدالحارث خزاعی، خالد بن عاص مخزومی
در یمن: عبدالله بن ابی ربیعه مخزومی
در بحرین: علاء حضرمی، قدامه بن مظعون، عثمان بن ابی عاص، ابوهریره، عیاش بن ابی ثور
در عمان: شخصی از انصار و پس از آن: عثمان بن ابی عاص
در بصره: شریح بن عامر، عتبه بن غزوان، مغیره بن شعبه، ابوموسی اشعری
در یمامه: سلمه بن سلامه انصاری
در کوفه: سعد بن ابی وقاص، عمار بن یاسر، جبیر بن مطعم، مغیرة بن شعبه
در طائف: عثمان بن ابی عاص، سفیان بن عبدالله ثقفی
در شامات: ابوعبیده جراح، معاذ بن جبل، یزید بن ابی سفیان، معاویه بن ابی سفیان
در فلسطین: یزید بن ابی سفیان، عمرو بن عاص
در مصر: عمرو بن عاص
در جزیره و آذربایجان: عیاض بن غنم، حبیب بن مسلمه فهری، عمیر بن سعد انصاری
قتل
عمر بن خطّاب، پس از ده سال و شش ماه خلافت، در ۲۶ یا ۲۷ ذیحجّه سال ۲۳ق در ۶۰ یا ۶۳ سالگی به دست ابولؤلؤ به قتل رسید. براساس برخی منابع او در ۲۷ ذیحجّه مجروح و پس از سه روز در ۳۰ ذیحجه از دنیا رفت. صهیب رومی بر او نماز گزارد و پس از اذن گرفتن از عایشه کنار قبر ابوبکر دفن شد.[۵۱] عمر در روزهای پایانی عمر خود که مجروح افتاده بود، میگفت: «ای کاش من هیچ بودم،ای کاش مادرم مرا نزاییده بود،ای کاش به فراموشی سپرده شده بودم،ای کاش بافنده بودم و از دسترنج خود زندگی میکردم.[۵۲]
تشکیل شورای خلافت
نوشتار اصلی: شورای شش نفره
عمر بن خطّاب برای تعیین خلیفه پس از خود، روشی مخالف انتخاب پیامبر(ص) و حتی خلیفه قبل در پیش گرفت و با اعتراف به اینکه انتخاب ابوبکر با نظر مسلمانان نبود و از این پس باید با مشورت آنان باشد[۵۳]، شورایی شش نفره متشکّل از علی(ع)، عثمان، عبدالرحمان بن عوف، زبیر، طلحه و سعد بن ابی وقاص را برای انتخاب خلیفه بعدی تعیین کرد و برای آن شرایطی قرار داد؛ از جمله اینکه اگر چهار نفر موافق فردی بودند و دو نفر مخالفت کردند، گردن آن دو را بزنید یا چنانچه دو گروه سه نفره، نظر متفاوتی درباره شخصی داشتند، رأی گروهی را بپذیرید که عبدالرحمان در آن است و سه مخالف را بکشید و اگر اعضای شورا نتوانستند پس از سه روز فردی را برگزینند، همه آنان را گردن بزنید.[۵۴] نتیجه این شورا، انتخاب عثمان بن عفان به عنوان خلیفه سوم بود.[۵۵] هرچند شواهدی برای مشخص بودن نتیجه شورا میتوان یافت.[۵۶]
پانویس
1. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۳، ص۱۱۴۴.
2. ابن خیاط، تاریخ، دارالفکر، ص۱۱۲؛ ابن حجر، الإصابة، ۱۴۱۵ق، ج۴، ص۴۸۴.
3. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۳، ص۱۱۴۵.
4. یعقوبی، تاریخ، دار صادر، ج۲، ص۱۶۰؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۴۰۳ق، ج۳، ص۲۶۹-۲۷۰؛ مسعودی، التّنبیه و الاشراف، دار صعب، ص۲۵۲.
5. إبن أبی الحدید، شرح نهج البلاغة، ۱۳۷۸ق، ج۱، ص۱۱۴.
6. اندلسی، العقد الفرید، ج۶، ص۹۸؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۴۵۰.
7. أنساب الأشراف، ج۳، ص۲۶۰؛تاریخ طبری، ج۲، ص۵۶۴؛ آبی، نثر الدر فی المحاضرات، ج۴، ص۴۳، البدایة والنهایة، ج۷، ص۱۳۹.
8. أنساب الأشراف، ج۱۰، ص۲۸۶.
9. الطبقات الکبری، ج۳، صص ۲۶۷-۲۶۸؛ سیره ا بن اسحاق، محمّد بن اسحاق، ج۲، ص۱۶۰؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۱، ص۱۸۱. انساب الاشراف، ج۱۰، ص۲۸۷ و ۲۸۸.
10. مروج الذّهب، مسعودی، ج۱، ص۲۹۹؛ الطبقات الکبری، ج۳، ص۲۶۹؛ تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۲۷۰.
11. انساب الاشراف، ج۱، ص۱۰و۲۸۶-۲۸۹.
12. الطبقات الکبری، ج۳، ص۲۷۲ (در این کتاب، از افراد دیگری چون: معاذ بن عفراء، عویم بن ساعده و عتبان بن مالک نام برده شده است).
13. الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای۷۴۸ه)، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، ج۲، ص۴۱۲، تحقیق د. عمر عبد السلام تدمری، بیروت،دار الکتاب العربی، الطبعه الأولی، ۱۴۰۷ه – ۱۹۸۷م و نیز إبن أبی شیبه الکوفی، أبو بکر عبد الله بن محمد (متوفای۲۳۵ ه)، الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار، ج۶، ص۳۶۷، ح ۳۲۰۸۰، تحقیق کمال یوسف الحوت، ریاض، مکتبه الرشد، الطبعه الأولی، ۱۴۰۹ه؛ و النیسابوری، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاکم (متوفای۴۰۵ ه)، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۳۹، تحقیق مصطفی عبد القادر عطا، بیروت،دار الکتب العلمیه، الطبعه الأولی، ۱۴۱۱ه – ۱۹۹۰م؛ الإیجی، عضد الدین (متوفای۷۵۶ه)، کتاب المواقف، ج۳، ص۶۳۴، تحقیق عبد الرحمن عمیره، بیروت،دار الجیل، الطبعه الأولی، ۱۴۱۷ه، ۱۹۹۷م. .
14. تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۱۶۹،۱۹۹،۳۰۰،۳۰۸؛ الطبقات الکبری، ج۳، ص۲۷۲.
15. {إِنَّ الَّذِینَ تَوَلَّوْا مِنْکمْ یوْمَ الْتَقَی الْجَمْعَانِ} [آل عمران: ۱۵۵].
16. طبری، جامع البیان،ج ۷، ص۳۲۷؛ سیوطی، جامع الاحادیث، ج۱۴، ص۵۲۹؛اندلسی، المحرر الوجیز،ج ۱، ص۵۲۹.
17. صالحی، سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۵، ص۳۳۱، .
18. صحیح البخاری، ج۴ ص۵۸، ح۳۱۴۲، کتاب فرض الخمس، ب ۱۸، باب مَنْ لَمْ یخَمِّسِ الأَسْلاَبَ و ج۵ ص۱۰۰، کتاب المغازی، ب ۵۴، باب قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَی (وَیوْمَ حُنَین.، ح ۴۳۲۱،.
19. ابن حجر، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج۸، ص۲۹ .
20. علامه امینی، الغدیر، ج۱، ص۳۵.
21. ابن حجر، فتح الباری، ج۸، ص۱۲۴.
22. واقدی، ج۲، ص۱۱۱۷.
23. ابن سعد، ج۲، ص۱۸۹-۱۹۰.
24. قس: طبری، تاریخ، ج۳، ص۱۸۴؛ ابن هشام، ج۴، ص۲۵۳.
25. طبری، تاریخ، ج۳، ص۱۸۶؛ ابن ابی الحدید، ج۱، ص۱۵۹-۱۶۲.
26. صحیح بخاری، ج۷، ص۹.
27. صحیح مسلم، ج۵، ص۷۶.
28. مسند احمد حنبل، ج۱، ص۳۳۶.
29. نسائی، ج۳، ص۴۳۳.
30. طبری، تاریخ، ج۲، ص۴۴۳.
31. الامامة و الخلافة مقاتل بن عطیه، ص۱۶۰، با مقدمه دکتر حامد داود.
32. مسعودی،اثبات الوصیهدار الاضواء، ص۱۵۴و۱۵۵.
33. ابن قتیبه، الامامة و السیاسة، ج۱، ص۳۱؛ کحّاله، اعلام النساء، ج۴، ص۱۲۳-۱۲۴.
34. الاستیعاب، ج۳، ص۱۱۵۱.
35. الطبقاتالکبری، ج۳، صص ۲۷۵ – ۲۷۸؛ نثرالدر، آبی، ج۱، ص۱۱۹؛ العقدالفرید، اندلسی، ج۱، ص۳.
36. تاریخ الیعقوبی، ج۲، صص ۱۴۱-۱۵۷.
37. الاخبار الطوال، دینوری، ص۱۱۶؛ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۵۴.
38. مروج الذّهب، ج۱، ص۳۰۵.
39. طبری آورده است که اولین بار، شخص رسول خدا(ص)، پس از هجرت به مدینه، ماه ربیعالاول را مبدأ تاریخ قرار داد، (تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۱۱۰).
40. تاریخ الیعقوبی، ج۲، صص ۱۴۵ و ۱۵۳ و ۱۵۴؛ تاریخ الامم و الملوک، ج۲، صص ۱۱۱و۱۱۲ و ج۳، ص۲۷۸؛ الطبقاتالکبری، ج۳، صص ۱۸۸ و ۲۸۱ – ۲۸۳.
41. ابن اثیر جزری،جامع الاصول،۱/۱۱۵ از نسائی،السنن،۵/۱۵۳ حدیث صحیح آودرہ است۔نیزوی در جامع الاصول،۳/۱۱۶ از صحیح بخاری، صحیح مسلم و سنن نسائی با سند صحیح حدیث ذکر کردہ است ۔.
42. ابن اثیر جزری در جامع الاصول،۱۱/۴۵۱ از صحیح مسلم صحیح السند حدیث روایت کردہ است ۔.
43. ابن اثیر جزری،جامع الاصول،۶/۱۲۳ از موطا امام مالک و صحیح بخاری، حدیث صحیح السند روایت نقل کردہ۔.
44. ابن اثیر جزری،جامع الاصول،۶/۳۰ از صحیح مسلم ۔صحیح بخاری،۱/۱۲۲/۵۹۲.
45. محلّی که در آن خرمن میکوبند، (لسان العرب، ابن منظور، ج۶، ص۹۰).
64. الطبقاتالکبری، ج۳، ص۲۸۷؛ تاریخ مدینه دمشق، ا بن عساکر، ج۵۰، ص۱۷۲؛ تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج۱، ص۸؛ کنزالعمال، ج۱۰، ص۲۹۳؛ کتاب الام، شافعی، ج۷، ص۳۵۸.
47. البدایه والنّهایه، ا بن کثیر، ج۱، ص۱۹؛ حلیه الاولیاء، اصبهانی، ج۲، صص۴۴۰، ۴۴۸ و ۴۵۱.
48. مسند احمد، ج۱، ص۱۷ و ج۳، ص۴۴۹؛ کنزالعمال، ج۱۰، ص۱۸۱.
49. الطبقات الکبری، ج۳، صص ۲۸۳ و ۴۹۹.
50. تاریخ خلیفة بن خیاط، صص ۱۱۰- ۱۱۲؛ تاریخ الیعقوبی، ج۲، صص ۱۶۱و۱۶۲.
51. الامامة و السیاسة، ج۱، ص۴۱ و ۴۲ و تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۵۹ و۱۶۰؛ الاستیعاب، ج۳، ص۱۱۵۵ و ۱۱۵۶.
52. الزهد و الرقائق، ص۷۹-۸۰ و ۱۴۵-۱۴۶؛ حیاة الصحابة، ج۲، ص۱۱۵؛ تاریخ المدینة المنورة، ج۲، ص۹۲۰.
53. المصنف، ج۵، ص۴۴۵؛ الطبقاتالکبری، ج۳، ص۳۴۴.
54. تاریخالیعقوبی، ج۲، ص۱۶۰؛ انسابالاشراف، بلاذری، ج۲، ص۲۶۱.
55. تاریخالیعقوبی، ج۲، ص۱۶۲؛ تاریخ الامم والملوک، ج۳، ص۲۹۶ و ۳۰۲؛ المصنف، ج۵، ص۴۴۷؛ التّنبیه و الاشراف، صص ۲۵۲ و ۲۵۳؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابیالحدید، ج۱، ص۱۹۴؛ البدء و التّاریخ، ابن مطهّر، ج۵، ص۱۹۲؛ السقیفة و فدک، ص۸۷، (البتّه طبری به نقش عمرو عاص در این ماجرا و شرط ابن عوف اشاره کرده است).
56. ر.ک به صحبتهای امام علی(ع) در نهج البلاغه: نهجالبلاغه، دشتی، ص۳۰؛ شرح نهجالبلاغه، ابن ابیالحدید، ج۱، ص۱۸۸.
برگرفته از پایگاه ویکی شیعه
زندگینامه
نسب
عمر بن خطاب بن نُفَیل، در سال ۱۳ بعد از عامالفیل در مکه به دنیا آمد. کنیهاش ابوحفص بود. درباره پدرش، خطّاب بن نفیل، و مادرش، حنتمه دختر هاشم بن مغیره،[۱] گزارش چندانی در دست نیست.[۲] او در دوران جاهلیت به چوپانی و شترچرانی اشتغال داشت. همچنین در جنگهای آن دوره، سفیر قریش بود.[۳] او نُه پسر و چهار دختر داشت؛ از جمله: عبدالله، عاصم، عبیدالله، عبدالرحمان، زید و حفصه.[۴]
ویژگیها
برخی منابع اهل سنت، روایاتی درباره تندخویی عمر بن خطاب نقل کردهاند. برخی تازیانه وی را ترسناکتر از شمشیر حجاج بن یوسف توصیف کردهاند.[۵] همچنین منابع تاریخی روایت کردهاند که عمر از دختر ابوبکر خواستگاری کرد اما او به دلیل روحیه خشن عمر، حاضر به ازدواج نشد و وساطت عایشه نیز کاری از پیش نبرد.[۶] در این زمینه روایات دیگری هم نقل شده است.[۷]
اسلام آوردن
بنابر گزارشهای تاریخی، عمر بن خطّاب قبل از اسلام آوردن، مسلمانان را آزار میداده[۸] و حتّی قصد داشته پیامبر(ص) را به قتل برساند امّا به توصیه خواهر تازهمسلمانش پس از تلاوت آیاتی از سوره طه به اسلام گرویده است.[۹] بر اساس منابع، عمر پس از ۴۵ مرد و ۲۱ زن، در سال ششم یا نهم بعثت مسلمان شد.[۱۰] بنابر روایتی در منابع اهل سنت، پیامبر اکرم، اسلام آوردن عمر بن خطاب را موجب قوی شدن دین اسلام دانسته است.[۱۱]
حضور در مکه و مدینه
درباره عملکرد عمر بن خطاب در مکه گزارش چندانی ذکر نشده است. او همراه با عیاش بن ابی ربیعه به مدینه هجرت کرد و به توصیه پیامبر(ص)، با ابوبکر[۱۲] عقد اخوت بست. پیامبر(ص) در غزوه خیبر، پس از ابوبکر، عمر بن خطاب را برای غزوه خیبر فرستاد، اما او نیز مانند ابوبکر هیچ موفقیتی در فتح قلعه خیبر به دست نیاورد. سپس رسول خدا(ص) فرمود: فردا پرچم را به دست کسی خواهم داد که خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسول او را دوست دارند که به دست وی خیبر فتح خواهد شد. نبی خدا(ص) فردای آن روز امام علی(ع) را صدا زد و پرچم را به دست وی داد و قلعه خیبر به دست حضرت علی(ع) فتح شد[۱۳]
فرار در جنگها
وی در بسیاری از جنگها حضور داشت؛ با این همه، حکایتی از دلاوریهای او در منابع نیامده است. در مواردی نیز، فرار او از معرکه جنگ و شکست در برابر دشمن گزارش شده است.[۱۴]
عمر در روز جمعه هنگام خطبه خواندن، سوره آل عمران را میخواند تا رسید به این آیه: «آنان که روز برخورد دو لشکر به شما پشت کرده و گریختند.»[۱۵] سپس گفت: روز احد پس از آن که شکست خوردیم، من فرار کردم و از کوه بالا میرفتم به طوری که احساس کردم که همانند بزکوهی پرش و خیزش دارم و به شدت تشنه شده بودم، شنیدم مردی میگفت: محمد کشته شد، گفتم: هر کس بگوید محمد کشته شد، او را میکشم، به کوه پناه آورده و همه بالای کوه جمع شدیم، در این هنگام بود که این آیه نازل شد.[۱۶] او در غزوه حنین نیز فرار کرد[۱۷] به گفته بخاری او در جنگ حنین فرار را دستور خدا و پیامبرش میداند.[۱۸] ابن حجر عسقلانی در توجیه این سخن عمر گفته منظورش قضا و قدر الهی بوده است.[۱۹]
حضور در واقعه غدیر خم
عمر در واقعه غدیر خم حضور داشت و از اولین نفراتی بود که ولایت حضرت علی(ع) را تبریک گفت. در کتب اهل سنت آمده است که: «أبو بکر و عمر کلٌّ یقول: بَخٍ بخٍ لک یا ابن أبی طالب أصبحتَ و أمسیتَ مولای و مولی کلّ مؤمن و مؤمنة» یعنی ابوبکر و عمر میگفتند: مبارک باد بر توای فرزند ابوطالب، مولای من و مولای هر مرد و زن مومن گردیدی. در بعضی از این کتب آمده است که اولین نفری که به حضرت علی(ع) تبریک گفت عمر بود.[۲۰]
سپاه اسامه
آخرین مأموریت ابوبکر، عمر، ابوعُبَیده جَرّاح و جمعی دیگر از صحابه در زمان حیات پیامبر(ص)، شرکت در سپاه اسامه به قصد مؤته شام بود.[۲۱] به روایت واقدی[۲۲] و ابن سعد،[۲۳] پیامبر(ص) چند روز پیش از وفات، فرمان داد که مسلمانان برای جنگ با روم آماده شوند و فردای آن روز اسامه را فراخواند و فرماندهی سپاه را به او سپرد[۲۴]، اما حرکت این سپاه، به رغم تأکید فراوان رسول خدا انجام نشد. نخست به سبب اعتراض برخی از صحابه نسبت به جوانی اسامه، سپس به بهانه تهیه ساز و برگ سفر و سرانجام به سبب رسیدن خبر شدت یافتن بیماری پیامبر به اسامه و بازگشت او به مدینه. عمر و برخی دیگر با وجود دستورات صریح پیامبر، از اردوگاه جُرف به مدینه بازگشتند.[۲۵]
حدیث قرطاس
نوشتار اصلی: حدیث قلم و دوات
پیامبر اسلام(ص) در سال یازدهم هجرت، چهار روز پیش از ارتحال خویش، خطاب به جمعی از صحابه که به عیادت او آمده بودند، فرمود: کاغذ و دواتی بیاورید، تا چیزی بنویسم که گمراه نشوید، در پارهای از روایات تصریح شده پس از درخواست پیامبر(ص)، عمر به مخالفت برخاست و گفت: «ان النبی قد غلب علیه الوجع وعندکم القرآن حسبنا کتاب الله» یعنی: همانا درد بر پیامبر(ص) چیره شده است و کتاب خدا نزد ماست و ما را کفایت میکند.[۲۶][۲۷][۲۸][۲۹]
عصر خلیفه اول
نوشتار اصلی: واقعه سقیفه بنی ساعده
عمر بن خطاب نقشی اساسی در واقعه سقیفه و به خلافت رسیدن ابوبکر داشت. وی همچنین پس از تجمع بنیهاشم در خانه حضرت علی(ع) و حضرت زهرا(س)، مطابق نقل اهل سنت تهدید به آتش زدن خانه کرد[۳۰] و مطابق نقل شیعه، درب خانه را آتش زد.[۳۱][۳۲]
همچنین اصلیترین همراه ابوبکر در امر خلافت بود که پس از وفات خلیفه و به تصریح در وصیتنامهاش، به عنوان خلیفه بعدی برگزیده شد.
ناراحتی حضرت زهرا(س)
نوشتار اصلی: حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
ابن قتیبه مینویسد: پس از اینکه فاطمه(س) از ابوبکر و عمر (به خاطر واقعه فدک) خشمگین شد، آن دو نفر برای خشنود کردن وی به در خانه آمدند و اذن ورود خواستند، اما فاطمه بدانها اذن نداد. از این رو آنها پیش امام علی(ع) رفتند و از او کمک خواستند و حضرت آنها را به خانه نزد فاطمه برد؛ اما فاطمه روی خود را به دیوار کرد و سلام آن دو را بیپاسخ گذاشت. ابوبکر سخنانی گفت و پس از آن فاطمه(س) از آنها پرسید: آیا اگر حدیثی از پیامبر(ص) را به شما بگویم آن را میدانید و بدان عمل میکنید؟ گفتند: بله. فاطمه فرمود: شما را به خدا سوگند میدهم آیا شنیدید که رسول خدا میگوید: خشنودی فاطمه خشنودی من است، و خشم فاطمه خشم من است، پس هرکس فاطمه دخترم را دوست بدارد مرا دوست داشته است، و هرکس فاطمه را خشنود کند مرا خشنود کرده است، و هرکس فاطمه را خشمگین کند مرا خشمگین کرده است؟ گفتند: بله این را از رسول خدا(ص) شنیدیم. فاطمه گفت: پس همانا من خدا و فرشتگانش را گواه میگیرم که شما دو نفر مرا خشمگین کردید و خشنودم نکردید، و اگر پیامبر(ص) را ببینم از شما بدو شکایت میبرم. در اینجا ابوبکر سخنانی گفت ولی فاطمه سخنانش را خطاب بدو ادامه داد که: به خدا سوگند پس از هر نمازی که میخوانم تو را نفرین میکنم.[۳۳]
دوران حکومت
عمر بن خطاب پس از ابوبکر و به وصیت او در سال سیزدهم هجرت به خلافت رسید. بنابر نقلی وی اولین نفری است که خود را امیرالمؤمنین نامید.[۳۴] عمر در این دوره، بهرغم رفتار خشونتآمیز با مردم، زندگی سادهای داشت. وی به تجارت میپرداخت و از تجمّلگرایی و استفاده شخصی از بیت المال، به شدت متنفّر بود؛ ازاینرو بارها کارگزاران خود را به دلیل تجمّلگرایی، برکنار یا توبیخ و جریمه کرد. اما معاویه را از این امر معاف داشت و او را کسرای عرب خواند.[۳۵]
گسترش فتوحات
نوشتار اصلی: فتوحات
عمر در طول ده سال خلافت خود، سیاست توسعه فتوحات را پی گرفت و به تصرّف سایر مناطق در شامات، عراق و ایران ادامه داد. مردم این مناطق نیز از سویی با ضعف حکومت مرکزی خود و قاطعیت مسلمانان مواجه شدند و از سوی دیگر از ظلم و ستم دیرین پادشاهان به تنگ آمده بودند؛ به همین سبب، به سرعت به اسلام روی آوردند و یا درخواست صلح کردند. برخی از شهرها و مناطق فتح شده در شام، عراق و ایران، عبارتند از: اردن، فلسطین، مصر، اسکندریه، حمص، قنسرین حلب، منبج، قادسیه، بصره، حیره، نهاوند، آذربایجان، اهواز، اصطخر، همدان و اصفهان.[۳۶]
مسلمانان با فتح این مناطق، به گسترش اسلام، در جهان کمک کردند؛ امّا یکی از انگیزههای مهمّ اعراب برای حضور چشمگیر در این فتوحات، دستیابی به غنایم و دریافت خراج بود.[۳۷] این امر سبب شد تا به تدریج فرهنگ تجمّلگرایی و دنیاطلبی بر فضای زهد جامعه اسلامی غلبه یابد و مسائلی را بهویژه در روزگار خلیفه سوم به وجود آورد.[۳۸]
اقدامات حکومتی
خلیفه دوم، افزون بر ادامه فتوحات و توسعه جغرافیایی جامعه اسلامی، اقدامات دیگری نیز انجام داد. از جمله اینکه در سال شانزده قمری برای سهولت در ثبت وقایع، به پیشنهاد حضرت علی(ع)، هجرت رسول خدا(ص) را مبدأ تاریخ قرار داد.[۳۹] همچنین به یمن ثروت هنگفتی که نصیب دستگاه خلافت شده بود، پیشنهاد تشکیل دیوان را به تقلید از ملوک شام به اجرا گذارد و برای افراد، به ترتیب سابقهای که در اسلام داشتند، مقرّری تعیین کرد. وی مناطقی مانند: مدینه، مصر، جزیره، کوفه، بصره، شام، فلسطین، موصل و قنسرین را نیز شهر و ناحیه نامید. یهودیان خیبر را هم از حجاز اخراج کرد و اعراب را به مناطق فتح شده کوچ داد. منابع سنّی، برخی از اقدامات او را ابتکار او دانسته و آوردهاند که وی، نخستین کسی بود که شلّاق به دست گرفت؛ برای زمین، مالیات و برای طبقات مختلف اهل کتاب، جزیه مشخّص کرد؛ امور قضاوت هر شهر را به فردی سپرد؛ مسجدالنبی را تخریب کرد و در جهت خانه عباس بن عبدالمطلب توسعه بخشید؛ برای زنان و مردان مدینه، امام جماعت جداگانهای در نظر گرفت.[۴۰]
بدعتها
عمر، بدعتها و نوآوریهایی را نیز بر پایه نظرات شخصی خود به وجود آورد؛ از جمله:
متعه حج را حرام کرد۔[۴۱]متعه ازدواج را تحریم کرد که زمان رسول خدا(ص) و ابوبکر، حلال و رایج بود.[۴۲]نماز تراویح (که به جماعت خوانده میشود)۔[۴۳]دستور داد تا در نماز تکتف کرده و دستهای خود را بر سینه نهند.
مردم را بعد از نماز عصر، خواندن نماز مستحب، منع کرد و برخی را نیز به همین دلیل شلاق زد.[۴۴]جلوگیری از نقل حدیث
یکی از وقایع مهمّی که در دوره خلافت ابوبکر اتّفاق افتاد و از سوی عمر نیز با جدّیت تمام پیگیری شد، مسئله جلوگیری از نقل احادیث و سخنان رسول خدا(ص) بود. منابع آوردهاند که وی با این استدلال که استفاده از روایات یا نقل آنها ممکن است باعث کم و زیاد شدن حرفی از آنها و کنار گذاشتن کتاب خدا شود، هرگونه نوشتن یا گفتن حدیث را ممنوع کرد. همچنین دستور داد تا مردم، مجموعههای روایی خود را نزد خلیفه جمع کنند و سپس آنها را آتش زد. عمر حتّی کسانی مانند عبدالله بن مسعود، ابودرداء و ابومسعود انصاری را تهدید کرد و از نقل فراوان حدیث برحذر داشت و اجازه خروج از مدینه را به آنان نداد. از ابوهریره و کعب الاحبار نیز خواست تا نقل حدیث را ترک کنند، در غیر این صورت به سرزمین دوس[۴۵] و میمونها تبعید خواهند شد.[۴۶] این در حالی بود که وی برخی از منقولات کعبالاحبار از تورات را نیکو میشمرد و آنها را میپذیرفت[۴۷] و نیز برای اولین بار در اسلام به کسانی چون: عبید بن عمیر و تمیم داری اجازه داد تا در مسجد رسول خدا(ص) حاضر شوند و قصّههای تورات و انجیل را برای مردم تعریف کنند.[۴۸]
کارگزاران
در دوره خلافت عمر، دامنه فتوحات گسترش یافت و سرزمینهای بسیاری تحت سیطره حکومت اسلامی قرار گرفتند؛ به همین دلیل، وی روش حکمرانی خود را بر پایه اقتدار حکومت مرکزی بنا نهاد و پس از تقسیم قلمرو خلافت، برای هر منطقه، امیری معین کرد. خلیفه دوم در امر انتخاب والی بسیار سختگیر بود؛ ازاینرو، والیان متعدّدی را عزل کرد و افراد جدیدی را جایگزین آنان ساخت. به صحابه برجسته و معروف نیز چندان توجّه نکرد و جز در مواردی اندک به آنان امارت نداد. او در مقابل اعتراض برخی از آنها، مانند ابی بن کعب گفت که نمیخواهد اصحاب رسول خدا(ص) را به امور حکومتی آلوده کند.[۴۹]
نام تعدادی از کارگزاران خلیفه دوم در مناطق مختلف عبارتند از:[۵۰]
در مکه: محرز بن حارثه، قنفذ بن عمیر تمیمی، نافع بن عبدالحارث خزاعی، خالد بن عاص مخزومی
در یمن: عبدالله بن ابی ربیعه مخزومی
در بحرین: علاء حضرمی، قدامه بن مظعون، عثمان بن ابی عاص، ابوهریره، عیاش بن ابی ثور
در عمان: شخصی از انصار و پس از آن: عثمان بن ابی عاص
در بصره: شریح بن عامر، عتبه بن غزوان، مغیره بن شعبه، ابوموسی اشعری
در یمامه: سلمه بن سلامه انصاری
در کوفه: سعد بن ابی وقاص، عمار بن یاسر، جبیر بن مطعم، مغیرة بن شعبه
در طائف: عثمان بن ابی عاص، سفیان بن عبدالله ثقفی
در شامات: ابوعبیده جراح، معاذ بن جبل، یزید بن ابی سفیان، معاویه بن ابی سفیان
در فلسطین: یزید بن ابی سفیان، عمرو بن عاص
در مصر: عمرو بن عاص
در جزیره و آذربایجان: عیاض بن غنم، حبیب بن مسلمه فهری، عمیر بن سعد انصاری
قتل
عمر بن خطّاب، پس از ده سال و شش ماه خلافت، در ۲۶ یا ۲۷ ذیحجّه سال ۲۳ق در ۶۰ یا ۶۳ سالگی به دست ابولؤلؤ به قتل رسید. براساس برخی منابع او در ۲۷ ذیحجّه مجروح و پس از سه روز در ۳۰ ذیحجه از دنیا رفت. صهیب رومی بر او نماز گزارد و پس از اذن گرفتن از عایشه کنار قبر ابوبکر دفن شد.[۵۱] عمر در روزهای پایانی عمر خود که مجروح افتاده بود، میگفت: «ای کاش من هیچ بودم،ای کاش مادرم مرا نزاییده بود،ای کاش به فراموشی سپرده شده بودم،ای کاش بافنده بودم و از دسترنج خود زندگی میکردم.[۵۲]
تشکیل شورای خلافت
نوشتار اصلی: شورای شش نفره
عمر بن خطّاب برای تعیین خلیفه پس از خود، روشی مخالف انتخاب پیامبر(ص) و حتی خلیفه قبل در پیش گرفت و با اعتراف به اینکه انتخاب ابوبکر با نظر مسلمانان نبود و از این پس باید با مشورت آنان باشد[۵۳]، شورایی شش نفره متشکّل از علی(ع)، عثمان، عبدالرحمان بن عوف، زبیر، طلحه و سعد بن ابی وقاص را برای انتخاب خلیفه بعدی تعیین کرد و برای آن شرایطی قرار داد؛ از جمله اینکه اگر چهار نفر موافق فردی بودند و دو نفر مخالفت کردند، گردن آن دو را بزنید یا چنانچه دو گروه سه نفره، نظر متفاوتی درباره شخصی داشتند، رأی گروهی را بپذیرید که عبدالرحمان در آن است و سه مخالف را بکشید و اگر اعضای شورا نتوانستند پس از سه روز فردی را برگزینند، همه آنان را گردن بزنید.[۵۴] نتیجه این شورا، انتخاب عثمان بن عفان به عنوان خلیفه سوم بود.[۵۵] هرچند شواهدی برای مشخص بودن نتیجه شورا میتوان یافت.[۵۶]
پانویس
1. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۳، ص۱۱۴۴.
2. ابن خیاط، تاریخ، دارالفکر، ص۱۱۲؛ ابن حجر، الإصابة، ۱۴۱۵ق، ج۴، ص۴۸۴.
3. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۳، ص۱۱۴۵.
4. یعقوبی، تاریخ، دار صادر، ج۲، ص۱۶۰؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۴۰۳ق، ج۳، ص۲۶۹-۲۷۰؛ مسعودی، التّنبیه و الاشراف، دار صعب، ص۲۵۲.
5. إبن أبی الحدید، شرح نهج البلاغة، ۱۳۷۸ق، ج۱، ص۱۱۴.
6. اندلسی، العقد الفرید، ج۶، ص۹۸؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۴۵۰.
7. أنساب الأشراف، ج۳، ص۲۶۰؛تاریخ طبری، ج۲، ص۵۶۴؛ آبی، نثر الدر فی المحاضرات، ج۴، ص۴۳، البدایة والنهایة، ج۷، ص۱۳۹.
8. أنساب الأشراف، ج۱۰، ص۲۸۶.
9. الطبقات الکبری، ج۳، صص ۲۶۷-۲۶۸؛ سیره ا بن اسحاق، محمّد بن اسحاق، ج۲، ص۱۶۰؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۱، ص۱۸۱. انساب الاشراف، ج۱۰، ص۲۸۷ و ۲۸۸.
10. مروج الذّهب، مسعودی، ج۱، ص۲۹۹؛ الطبقات الکبری، ج۳، ص۲۶۹؛ تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۲۷۰.
11. انساب الاشراف، ج۱، ص۱۰و۲۸۶-۲۸۹.
12. الطبقات الکبری، ج۳، ص۲۷۲ (در این کتاب، از افراد دیگری چون: معاذ بن عفراء، عویم بن ساعده و عتبان بن مالک نام برده شده است).
13. الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای۷۴۸ه)، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، ج۲، ص۴۱۲، تحقیق د. عمر عبد السلام تدمری، بیروت،دار الکتاب العربی، الطبعه الأولی، ۱۴۰۷ه – ۱۹۸۷م و نیز إبن أبی شیبه الکوفی، أبو بکر عبد الله بن محمد (متوفای۲۳۵ ه)، الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار، ج۶، ص۳۶۷، ح ۳۲۰۸۰، تحقیق کمال یوسف الحوت، ریاض، مکتبه الرشد، الطبعه الأولی، ۱۴۰۹ه؛ و النیسابوری، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاکم (متوفای۴۰۵ ه)، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۳۹، تحقیق مصطفی عبد القادر عطا، بیروت،دار الکتب العلمیه، الطبعه الأولی، ۱۴۱۱ه – ۱۹۹۰م؛ الإیجی، عضد الدین (متوفای۷۵۶ه)، کتاب المواقف، ج۳، ص۶۳۴، تحقیق عبد الرحمن عمیره، بیروت،دار الجیل، الطبعه الأولی، ۱۴۱۷ه، ۱۹۹۷م. .
14. تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۱۶۹،۱۹۹،۳۰۰،۳۰۸؛ الطبقات الکبری، ج۳، ص۲۷۲.
15. {إِنَّ الَّذِینَ تَوَلَّوْا مِنْکمْ یوْمَ الْتَقَی الْجَمْعَانِ} [آل عمران: ۱۵۵].
16. طبری، جامع البیان،ج ۷، ص۳۲۷؛ سیوطی، جامع الاحادیث، ج۱۴، ص۵۲۹؛اندلسی، المحرر الوجیز،ج ۱، ص۵۲۹.
17. صالحی، سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۵، ص۳۳۱، .
18. صحیح البخاری، ج۴ ص۵۸، ح۳۱۴۲، کتاب فرض الخمس، ب ۱۸، باب مَنْ لَمْ یخَمِّسِ الأَسْلاَبَ و ج۵ ص۱۰۰، کتاب المغازی، ب ۵۴، باب قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَی (وَیوْمَ حُنَین.، ح ۴۳۲۱،.
19. ابن حجر، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج۸، ص۲۹ .
20. علامه امینی، الغدیر، ج۱، ص۳۵.
21. ابن حجر، فتح الباری، ج۸، ص۱۲۴.
22. واقدی، ج۲، ص۱۱۱۷.
23. ابن سعد، ج۲، ص۱۸۹-۱۹۰.
24. قس: طبری، تاریخ، ج۳، ص۱۸۴؛ ابن هشام، ج۴، ص۲۵۳.
25. طبری، تاریخ، ج۳، ص۱۸۶؛ ابن ابی الحدید، ج۱، ص۱۵۹-۱۶۲.
26. صحیح بخاری، ج۷، ص۹.
27. صحیح مسلم، ج۵، ص۷۶.
28. مسند احمد حنبل، ج۱، ص۳۳۶.
29. نسائی، ج۳، ص۴۳۳.
30. طبری، تاریخ، ج۲، ص۴۴۳.
31. الامامة و الخلافة مقاتل بن عطیه، ص۱۶۰، با مقدمه دکتر حامد داود.
32. مسعودی،اثبات الوصیهدار الاضواء، ص۱۵۴و۱۵۵.
33. ابن قتیبه، الامامة و السیاسة، ج۱، ص۳۱؛ کحّاله، اعلام النساء، ج۴، ص۱۲۳-۱۲۴.
34. الاستیعاب، ج۳، ص۱۱۵۱.
35. الطبقاتالکبری، ج۳، صص ۲۷۵ – ۲۷۸؛ نثرالدر، آبی، ج۱، ص۱۱۹؛ العقدالفرید، اندلسی، ج۱، ص۳.
36. تاریخ الیعقوبی، ج۲، صص ۱۴۱-۱۵۷.
37. الاخبار الطوال، دینوری، ص۱۱۶؛ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۵۴.
38. مروج الذّهب، ج۱، ص۳۰۵.
39. طبری آورده است که اولین بار، شخص رسول خدا(ص)، پس از هجرت به مدینه، ماه ربیعالاول را مبدأ تاریخ قرار داد، (تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۱۱۰).
40. تاریخ الیعقوبی، ج۲، صص ۱۴۵ و ۱۵۳ و ۱۵۴؛ تاریخ الامم و الملوک، ج۲، صص ۱۱۱و۱۱۲ و ج۳، ص۲۷۸؛ الطبقاتالکبری، ج۳، صص ۱۸۸ و ۲۸۱ – ۲۸۳.
41. ابن اثیر جزری،جامع الاصول،۱/۱۱۵ از نسائی،السنن،۵/۱۵۳ حدیث صحیح آودرہ است۔نیزوی در جامع الاصول،۳/۱۱۶ از صحیح بخاری، صحیح مسلم و سنن نسائی با سند صحیح حدیث ذکر کردہ است ۔.
42. ابن اثیر جزری در جامع الاصول،۱۱/۴۵۱ از صحیح مسلم صحیح السند حدیث روایت کردہ است ۔.
43. ابن اثیر جزری،جامع الاصول،۶/۱۲۳ از موطا امام مالک و صحیح بخاری، حدیث صحیح السند روایت نقل کردہ۔.
44. ابن اثیر جزری،جامع الاصول،۶/۳۰ از صحیح مسلم ۔صحیح بخاری،۱/۱۲۲/۵۹۲.
45. محلّی که در آن خرمن میکوبند، (لسان العرب، ابن منظور، ج۶، ص۹۰).
64. الطبقاتالکبری، ج۳، ص۲۸۷؛ تاریخ مدینه دمشق، ا بن عساکر، ج۵۰، ص۱۷۲؛ تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج۱، ص۸؛ کنزالعمال، ج۱۰، ص۲۹۳؛ کتاب الام، شافعی، ج۷، ص۳۵۸.
47. البدایه والنّهایه، ا بن کثیر، ج۱، ص۱۹؛ حلیه الاولیاء، اصبهانی، ج۲، صص۴۴۰، ۴۴۸ و ۴۵۱.
48. مسند احمد، ج۱، ص۱۷ و ج۳، ص۴۴۹؛ کنزالعمال، ج۱۰، ص۱۸۱.
49. الطبقات الکبری، ج۳، صص ۲۸۳ و ۴۹۹.
50. تاریخ خلیفة بن خیاط، صص ۱۱۰- ۱۱۲؛ تاریخ الیعقوبی، ج۲، صص ۱۶۱و۱۶۲.
51. الامامة و السیاسة، ج۱، ص۴۱ و ۴۲ و تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۵۹ و۱۶۰؛ الاستیعاب، ج۳، ص۱۱۵۵ و ۱۱۵۶.
52. الزهد و الرقائق، ص۷۹-۸۰ و ۱۴۵-۱۴۶؛ حیاة الصحابة، ج۲، ص۱۱۵؛ تاریخ المدینة المنورة، ج۲، ص۹۲۰.
53. المصنف، ج۵، ص۴۴۵؛ الطبقاتالکبری، ج۳، ص۳۴۴.
54. تاریخالیعقوبی، ج۲، ص۱۶۰؛ انسابالاشراف، بلاذری، ج۲، ص۲۶۱.
55. تاریخالیعقوبی، ج۲، ص۱۶۲؛ تاریخ الامم والملوک، ج۳، ص۲۹۶ و ۳۰۲؛ المصنف، ج۵، ص۴۴۷؛ التّنبیه و الاشراف، صص ۲۵۲ و ۲۵۳؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابیالحدید، ج۱، ص۱۹۴؛ البدء و التّاریخ، ابن مطهّر، ج۵، ص۱۹۲؛ السقیفة و فدک، ص۸۷، (البتّه طبری به نقش عمرو عاص در این ماجرا و شرط ابن عوف اشاره کرده است).
56. ر.ک به صحبتهای امام علی(ع) در نهج البلاغه: نهجالبلاغه، دشتی، ص۳۰؛ شرح نهجالبلاغه، ابن ابیالحدید، ج۱، ص۱۸۸.
برگرفته از پایگاه ویکی شیعه