طلسمات

خانه » همه » مذهبی » معرفی منابع برای کورش

معرفی منابع برای کورش


معرفی منابع برای کورش

۱۳۹۶/۱۰/۱۳


۴۱۸ بازدید

با سلام و خسته نباشید لطفا کتابی در مورد کوروش کبیر که اسلامی تاریخی باشد را معرفی بفرمائید.

پاسخ: در مقاله ای دیدم که نگاهی متفاوت به ذوالقرنین و کوروش کبیرداشته و به بررسی تطابق این دو شخصیت مهم تاریخی پرداخته و سعی شده است تا پاسخی متقن به پرسش تطبیق این دو شخصیت بر یکدیگر داده شود. ضمن دعوت شما به مطالعه این نوشته می توانید از منابع استفاده شده در انتها برای مطالعه بیشتر بهره مند شوید.
توصیف کوروش از زبان مورخان
کوروش دوم که به کوروش بزرگ و کوروش کبیر مشهور است، بنیان‌گذار و نخستین شاه شاهنشاهی هخامنشی بود که در بین سال‌های ۵۵۹ تا ۵۲۹ پیش از میلاد، بر نواحی گسترده‌ای از آسیا حکومت می‌کرد. کوروش در استوانهٔ خود که در بابل کشف شده، خودش را «فرزند کمبوجیه، شاه بزرگ انشان، نوادهٔ کوروش، شاه بزرگ انشان، نوادهٔ چیش‌پیش، شاه بزرگ انشان، از خانواده‌ای که همیشه پادشاه بوده ‌است» معرفی می‌کند.
دیودوروس سیسولوس می‌گوید: کورش پسر کمبوجیه و ماندان، در دلاوری و کارآیی خردمندانه حزم و سایر خصایص نیکو سرآمد روزگار خود بود. در رفتار با دشمنان دارای شجاعتی کم نظیر و در کردار نسبت به زیر دستان به مهر و عطوفت رفتار می‌کرد. پارسیان او را پدر می‌خواندند.(پایگاه خبری ایران ویچ)
در اینکه کوروش پادشاهی بزرگ و متسامح با ادیان گوناگون بوده است، بحثی نیست و علت خوشنامی وی نیز می‌تواند همین امور باشد. چنانچه پرفسور کریستین سن، ایران شناس شهیر می‌گوید: شاهنشاه کورش بزرگ، نمونه یک پادشاه جوانمرد بوده است. این صفت برجسته اخلاقی او در روابط سیاسی‌اش دیده می‌شد. در قوانین او احترام به حقوق ملت‌های دیگر و فرستادگان کشورهای دیگر وجود داشته و سرلوحه دولتش بوده است. این قوانین امروز روابط بین الملل نام گرفته است.(پایگاه خبری ایران ویچ)
تأثیر مورخان یهودی در خوشنامی کوروش
البته نباید آزادی یهودیان از چنگال بخت النصر و بازگشت آنان به اورشلیم به وسیله کوروش دوم را بی‌تأثیر در خوشنامی کوروش در تاریخ دانست؛ چرا که بیشترین تاریخ شناسانی که درباره کوروش نظری داده و منشور وی را ترجمه کرده‌اند، خود یهودی بوده و آزادی خویش را مدیون کوروش می‌دانند؛ مورخ، هنری کِرِسْویک راولینسون متوفای ۱۸۸۰ میلادی و مورخان دیگری همچون ف. ویسباخ ۱۸۹۰، گ. ریختر ۱۹۵۲، آ. اوپنهایم ۱۹۵۵، و. اِیلرز ۱۹۷۴، ج. هارماتا ۱۹۷۴، پ. بـرگـر ۱۹۷۵، ا. کـورت ۱۹۸۳، پ. لوکوک ۱۹۹۹ از جمله مترجمان یهودی مسلک منشور کوروش هستند.
از همین رو این مورخان یهودی همواره سعی در بزرگنمایی کوروش داشته و دارند. این در حالی است که در اسنادی از تاریخ سخن از جنایات کوروش و ادعاهایی خلاف ادعای مورخان یهودی آمده است؛ برخی از این اسناد، لوح کتیبه بیستون، تاریخ ایران دوره ماد کمبریج، کوروش نامه گزنفون، تاریخ امپراطوری هخامنشیان بریان پی‌یر، تاریخ کتزیاس و ترجمه پنجاه لوح حقوقی و اداری از زمان پادشاهی کورش هستند.
تخریب کوروش از سوی برخی از مورخان
در تاریخ ایران کمبریج به سرپرستی ایلیا گرشویچ آمده است که «گرایش مردم ماد نسبت به کورش خصمانه بود.»(ص ۲۴۱) «او هگمتانه را غارت کرد و برخی از مادها را به بردگی گرفت.»(ص ۲۴۰) همچنین مادها به موجب کتیبه داریوش در بیستون(بند ۵، ۶، ۱۲ و ۱۳ از ستون دوم)، دستکم دو بار کوشیدند تا استقلال خود را باز یابند و از زیر سیطره هخامنشیان که کورش به آنان تحمیل کرده بود، رهایی یابند. اما در هر دو بار به فرمان داریوش سرکوب و قتل ‌عام شدند.(کتیبه‌های هخامنشی، لوکوک پی‌یر، ترجمه نازیلا خلخالی)
در کوروشنامه گزنفون آمده است: «امروز همه نعمت‌های آسمانی در اختیار ماست تا به تار و مار دشمنی بپردازیم که در خواب است. جوایز این کشتار از برای شما طلا و اموال و نام نیک و آزادگی است. ما در صبح زود، در حالی به شهر حمله می‌کنیم که مردم در بستر ناز و خوشی آرمیده‌اند. ما مشعل‌های بسیار و قیر فراوان در اختیار داریم و خانه‌های آنان جملگی از چوب خرما است. سربازان ما خانه‌های آنان را به سرعت آتش خواهند زد و آنان یا باید بگریزند و یا در میان شعله‌های آتش بسوزند.»(گزنفون، کوروش‌نامه، ترجمه رضا مشایخی، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، چاپ ششم، 1386، صفحه 214؛ کسنفون، سیرت کوروش کبیر، ترجمه وحید مازندرانی، انتشارات دنیای کتاب، تهران، چاپ دوم، 1381، صفحه 267 و 268)
اما همان‌طور که واضح است، عده‌ای سعی در تخریب همه جانبه کوروش و عده‌ای سعی در بزرگنمایی کاذب وی دارند؛ مطالب فوق، همه دارای اغراق و غلو است؛ چه آن‌که برخی از مورخان برای بزرگنمایی کوروش کبیر می‌گویند و چه آنچه که درباره جنایات کوروش آمده است؛ تنها چیزی که نسبت به کوروش کبیر ثابت شده، توسعه شهری، تساهل و تسامح با ادیان گوناگون، آزادسازی یهودیان از اسارت بابل و ایده‌آلیست بودن وی است.
دلایل تطابق ذوالقرنین و کوروش
برخی در راستای بزرگنمایی کوروش و معرفی کردن وی به عنوان یک پیامبر الهی، تلاش می‌کنند تا با استناد به ادله‌ای، کوروش را همان ذوالقرنینی معرفی کنند که در قرآن کریم و دیگر کتب آسمانی بدان اشاره شده است. این عده برای اثبات ادعای خویش و تطبیق ذوالقرنین و کوروش به مستنداتی روایی و تاریخی و مؤیداتی همچون نظر مفسران قرآن کریم درباره ذوالقرنین اشاره می‌کنند که ذکر آن در این نوشتار خالی از لطف نیست.
مطابق آیات و روایات اسلامی، ذوالقرنین فردی یکتاپرست، نیکو کردار، با رأفت و انسان دوست بوده و این ویژگی‌ها مطابق با برخی از نقل‌های تاریخی درباره کوروش کبیر است. همچنین واژه ذوالقرنین در قرآن مجید احتمالا به معنای فردی است که دو شاخ در بالای سر او قرار دارد؛ در تصویر حجاری شده کوروش کبیر در پاسارگاد نیز دیده می‌شود که کلاهی با دو شاخ در بالای سر کوروش نمایان است.
همخوانی حکومت جهانی ذوالقرنین و کوروش، شباهت سد یأجوج و مأجوج و دره کوروش در گذرگاه داریال قفقاز و نیز تأییداتی از سوی برخی از مفسران قرآن کریم، دلایل دیگری برای اثبات ادعای تطابق ذوالقرنین و کوروش کبیر است.
ذوالقرنین از دیدگاه علامه طباطبایی و دیگر مفسران قرآن
پیش از ورود به هر بحثی باید گفت که علامه طباطبایی تصریحی دربارهٔ ذوالقرنین دانستن کوروش ندارند؛ بلکه ایشان احتمالاتی را ذکر کرده و سپس با اینکه نظریه انطباق ذوالقرنین و کوروش را بهتر از نظریات دیگر مى داند؛ ولى آن را به طور قطعى نپذیرفته و داراى اشکالاتى مى داند. در تفسیر المیزان چنین نوشته شده است: «هر چند بعضى از جوانب این نظریه خالى از اعتراضاتى نیست، لیکن از هر گفتار دیگرى انطباقش با آیات قرآنى روشن تر و قابل قبول تر است.»(ترجمه المیزان ، ج 13، ص 541)
همچنین در تفسیر نمونه از نظریهٔ انطباق کوروش با ذوالقرنین به عنوان نظریهٔ برتر یاد شده و بر تأیید این نظریه در تفسیر من هدی القرآن، تفسیر الفرقان و تفسیر المنیر اشاره شده ‌است. البته تنها در تفسیر المنیر با قاطعیت، ذوالقرنین، همان کوروش دانسته شده که دو طرف جهان را گشت و احتمالاً به خاطر شجاعتش به ذوالقرنین ملقب شد.
استفتاء از آیات عظام مکارم شیرازی و صافی گلپایگانی درباره کوروش
در اینجا شایسته است به استفتائاتی از آیت‌الله مکارم شیرازی و صافی گلپایگانی درباره نظر ایشان نسبت به ذوالقرنین و کوروش اشاره‌ای شود. آیت‌الله مکارم شیرازی در پاسخ به استفتائی می‌فرمایند: «بارها گفته‌ایم آنچه در تفسیر نمونه آمده، نظریه ابوالکلام آزاد است که به عنوان یک تفسیر ذکر شده و مسأله بت پرستی کوروش از نظر تاریخ ثابت نیست. همگان می‌توانند آن تفسیر را به عنوان یک نظریه ذکر کنند؛ ولی مسلما جنبه قطعیت ندارد.»
همچنین آیت‌الله لطف الله صافی گلپایگانی در پاسخ به پرسشی می‌فرمایند: «با تقدیر و تشکر از توجه و دقت جنابعالی به مطالب علمی و تاریخی. آنچه از قرآن کریم استفاده می‌شود، ذوالقرنین شخصیتی ممتاز، با ایمان، عالم و مورد عنایت خاص خداوند متعال بوده است. اصل وجود او و اینکه از نوابغ و نوادر جهان است، مسلم است؛ ولی در اسم او و ملیت و موطن اصلی، بین مورخان و همچنین اهل تفسیر اختلاف است. می‌توانید به کتاب‌های تفسیر مثل تفسیر صافی، مجمع البیان و لاهیجی و کتاب‌های تراجم و دائرة المعارف رجوع نمایید و بر حسب روایات شخص دیگری غیر از کوروش است.»
بررسی ویژگی‌های کوروش و ذوالقرنین
حال که با نظرات مفسران و مراجع عظام تقلید درباره کوروش کبیر و ذوالقرنین آشنا شدیم، باید به ویژگی‌های آن دو پرداخت تا احتمال ذوالقرنین بودن کوروش مورد بررسی قرار گیرد.
وسعت حکومت ذوالقرنین
قرآن کریم در آیه 84 سوره کهف می‌فرماید: «إنا مکنا له فی الارض و ءاتیناه من کل شیء سببا» حاکی از این که ذوالقرنین بر تمام زمین حکومت کرد و نیز در تفسیر قرطبی آمده: «روایت شده است که مالکان تمام جهان(مسکونی) چهار نفر بوده‌اند؛ دو نفر با ایمان و دو نفر کافر؛ آن دو با ایمان سلیمان بن داوود و ذوالقرنین بودند و آن دو کافر نمرود و بخت النصر و از این امت نیز شخص پنجمی مالک تمام زمین خواهد شد؛ زیرا خداوند فرموده است: تا این(دین) را بر سایر دین‌ها برتری بخشد و او مهدی است.»(تفسیر قرطبی ج 11 ص 47)
همچنین در کتاب خصال روایتی از امام باقر(ع) آمده که مى فرماید: «هیچ یک از انبیاء بعد از نوح به مقام پادشاهى نرسیدند؛ مگر چهار نفر از آنها که عبارتند از: ذوالقرنین که نامش عیاش است، داود، سلیمان و یوسف. ذوالقرنین یا عیاش بر سراسر شرق و غرب عالم حکم راند؛ محدوده حکومت داوود و سلیمان منطقه شامات تا اصطخر را شامل مى گشت؛ یوسف نیز بر مصر و بیابان‌هاى اطراف آن حکومت مى کرد.(خصال، ج 1، ص 248 و تفسیر عیاشى، ج 2، ص 340)
طبرسى در تفسیر آیه «إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ» مى گوید: خداوند ذوالقرنین را بر سراسر جهان استیلاء بخشید و از على(ع) روایت گشته است که خداوند ابرها را نیز در حیطه قدرت او درآورده بود؛ بطوری که بر آنها مى نشست و به اقصى نقاط گیتى سفر مى کرد و ذات بارى تعالى اسباب هر چیزى را در اختیار او نهاد و نورى را فرا روى او قرار داد که شب و روز برایش یکسان مى نمود.(مجمع البیان، مجلد 3، ج 6، ص 756)
همان طور که ملاحظه شد، وسعت حکومت ذوالقرنین همانند حکومت امام زمان(عج) و بر تمام زمین بوده است؛ اما حاکمیت کوروش کبیر نه تنها بر کل زمین نبوده، بلکه از حکومت بسیاری از پادشاهان ایران از زمان مادها تا پس از هخامنشیان به مراتب از گستردگی کمتری برخوردار بوده است.
تاریخ حکومت ذوالقرنین
درباره تاریخ حکومت ذوالقرنین نظرات متعددی اظهار شده است؛ عده‌ای با توجه به روایتی از امام محمد باقر(ع) می‌گویند ذوالقرنین با ابراهیم خلیل معاصر بوده و با وی مصافحه کرده است و عده‌ای با توجه به مدلول بعضی از روایات می‌گویند او با خضر نبی هم عصر بوده و با او ملاقات کرده است و حتی دست یافتن حضرت خضر به عمر جاویدان هنگام انجام مأموریتی از سوی ذوالقرنین بوده است.
آن‌چه که از شهرت روایات برمی‌آید، ذوالقرنین در زمان حضرت ابراهیم(ع) یا خضر نبی می‌زیسته و اولین پادشاه بعد از نوح(ع) بوده است. در روایتی از امام باقر(ع) آمده است: «اولین کسانى که بر روى زمین به مصافحه با یکدیگر پرداختند، ابراهیم و ذوالقرنین بودند و اولین درختى که بر زمین روئید، درخت خرماست.»(امالى طوسى، ص 218 و بحارالانوار، ج 12، ص 182)
همچنین امام صادق(ع) در ضمن روایتی مى فرماید: «…پادشاه هنگامی که نزد خضر آمد، او را در محبس نیافت؛ چرا که خداوند به او قدرتى عنایت کرده بود تا به هر کجا که مایل است سفر نماید. بعدها او به سپاه ذوالقرنین پیوسته و از چشمه آب حیات نوشید.»(تفسیر قمى، ج 2، ص 42)
روایت دیگری از امام صادق(ع) آمده است که ایشان در ضمن آن می‌فرمایند: «براى خداوند در روى زمین چشمه اى است به نام عین الحیاة؛ هر کس از آن چشمه بنوشد عمرى جاودانه خواهد یافت. ذوالقرنین سیصد و شصت نفر از اطرافیان خویش از آن جمله خضر را که از برترین اصحاب او بود فرا خواند و به هر یک از آنها یک ماهى بخشید تا در موضعى مشخص داخل در سیصد و شصت چشمه نموده و آنها را شستشو دهند. هر یک از آنها به سویى حرکت کرد و خضر نیز مشغول شستن ماهى خود بود که ناگهان آن ماهى به سرعت از دست خضر رها گشته و داخل چشمه گردید. تلاش خضر براى دست یافتن بر آن ماهى بى نتیجه ماند و در بازگشت ضمن شستشوى خود در آن چشمه از آب آن نیز مقدارى نوشید؛ اما با خود گفت پاسخ ذوالقرنین را چگونه دهم؟ چیزى نگذشت که او در نزد ذوالقرنین حاضر گشت و هنگامى که نوبت تحویل ماهى او رسید. داستان رها شدن ماهى و نوشیدن از آب آن چشمه را بازگو کرد. ذوالقرنین به جستجوى آن چشمه پرداخت؛ اما اثرى از آن نیافت؛ چرا که اینک راز نهفته آن چشمه در اختیار خضر بود.»(تفسیر قمى، ج 2، ص 42)
روایات فوق بیانگر این است که ذوالقرنین به یقین قبل از حضرت موسی و حتی قبل از پادشاهان مصر حکومت داشته؛ چرا که وی نخستین پادشاه پس از حضرت نوح بوده است؛ این در حالیست که کوروش کبیر پس از حضرت موسی و هنگام گرفتار شدن یهودیان به دست بخت النصر می‌زیسته است.
بررسی تعارض میان کتیبه کوروش و نبوت او
اگر بپذیریم که کوروش همان ذوالقرنین بوده است، بی‌تردید باید صحت کتیبه کوروش و انتسابش به او را قبول نکنیم؛ چرا که ذوالقرنین اگر پیامبر هم نباشد، به یقین شخصی یکتاپرست و مؤمن بوده است؛ چنانچه قرآن کریم نزول وحی را برای وی این گونه توصیف می‌کند: «گفتیم اى ذو القرنین! یا عذاب مى‌کنى یا میان آن طریقه‌اى نیکو پیش مى‌گیرى. گفت: هر که ستم کند، زود باشد که عذابش کنیم و پس از آن سوى پروردگارش برند و سخت عذابش کنند.»(آیه 86 و 87 سوره کهف)
این در حالی است که بسیاری از فرازهای کتیبه کوروش، با روح توحید، ایمان و نبوت منافات دارد. در این کتیبه نوشته شده است: «…فرمان دادم تمام نیایشگاه‌هایی را که بسته شده بود، بگشایند. همه خدایان(بت‌‌های) این نیایشگاه‌ها را به جاهای خود بازگرداندم…؛ همچنین پیکره خدایان(بت‌های) سومر و اکد را که نبونید، بدون هراس از خدای بزرگ(مردوک، بت بابلی‌‌ها)، به بابل آورده بود، به خشنودی مردوک، خدای بزرگ و به شادی و خرمی به نیایشگاه‌های خودشان بازگرداندم. باشد که دل‌ها شاد گردد؛ …نخواهم گذاشت که حکام و زیر دستان من، دین و آیین و رسوم ملت‌هایی که من پادشاه آن‌ها هستم یا ملت‌های دیگر را مورد تحقیر قرار بدهند یا به آنها توهین کنند…؛ من امروز اعلام می‌کنم که هر کسی آزاد است که هر دینی را که میل دارد بپرستد».
شاید ظاهر این جملات زیبا و لائیسم پسند باشد؛ اما تردیدی نیست که این جملات با عقل و نیز وحی و دعوت انبیا منافات دارد.
با عقل از آن جهت منافات دارد که، گوینده دین را فقط یک سری عبادات ظاهری قلمداد می‌نماید تا به اعتقاد وی جایز باشد آن را در مقابل خدا یا بت انجام داد؛ وی با این دانش و بینش سطحی، هر عبادتی را آزاد اعلام می‌کند و این بدان معناست که فهم و درک گوینده از دین کامل نبوده است؛ چرا که اگر در دین انجام باید‌ها و نباید‌هایی قید شده باشد، محال است هر کس مجاز باشد تا هر کاری که می‌خواهد بکند و آنارشیسم حاکم نگردد.
همچنین فرازهای فوق از کتبیه کوروش با وحی و دعوت انبیاء از آن جهت منافات دارد که اصل دعوت انبیا بر نفی خدایان و ادیان کاذب، شکستن بت‌ها، سرکوب کردن فرعون‌ها و نجات مردمان از جهل و بت پرستی و خرافه‌گرایی است. بنابراین ممکن نیست که یک پیامبر الهی یا شخص مؤمنی که خداوند در قرآن از آن یاد می‌کند، هم به نفی بت‌ها و فراعنه دعوت کند و هم بت‌ها را محترم داشته و به جایشان برگرداند تا دل مردم بت پرست شاد شود.
بنابراین اگر کوروش پیامبری الهی یا همان ذوالقرنین بوده باشد، حتماً این کتیبه و انتسابش به کوروش یک دروغ بزرگ تاریخی است و اگر این کتیبه واقعاً متعلق به اوست، قطعاً وی ذوالقرنین و حتی فردی مؤمن به خداوند نبوده است.
البته در مورد هیچ یک از دو احتمال پیامبر بودن و نبودن کوروش، اسناد تاریخی موثقی وجود ندارد، اما پیامبر نبودن کوروش قطعی‌تر به نظر می‌آید؛ هرچند بیاناتی که در منشور کوروش وجود دارد، با عقل و درایت پادشاه بزرگی چون کوروش کبیر نیز منافات دارد و این احتمال جعلی بودن منشور کوروش را زیادتر می‌کند.
عمر ذوالقرنین
یکی دیگر از موارد اختلاف میان ذوالقرنین و کوروش کبیر، سن ایشان است. در کتاب تاریخ مدینه دمشق(ج17، ص361) آمده است: «به ما از عده‌ای از مؤمنین اهل کتاب خبر رسیده است که ذوالقرنین سه هزار سال عمر کرد»؛ همچنین در تورات نیز چنین آمده است که «ذوالقرنین 3000 سال عمر کرد و مسلمانان آن را 1500 سال می‌دانند.»(تذکرة الخواص ابن جوزی، ص364، به نقل از آداب عصر الغیبة شیخ حسین کورانی، ص 25) این در حالی است که کوروش کبیر تنها 70 سال و بنا به نقلی 46سال در این دنیا زندگی کرد.
وجوهی برای علت نامگذاری ذوالقرنین
بعضی معتقدند نامگذاری ذوالقرنین به خاطر آن است که او به شرق و غرب عالم رسید و دارنده شرق و غرب بود؛ بنابراین عرب آن را قرنی الشمس(دو سوی آفتاب) تعبیر می‌کند. برخی دیگر معتقدند که قرن(קרנים ، Corn) در زبان فارسی به معنی شاخ و برآمدگی و در زبان‌های اروپایی بیشتر به معنی تاج به کار می‌رود. از این رو ذوالقرنین به معنای دارنده دو شاخ یا دو تاج است. اما در این میان روایات بسیاری نیز وجود دارد که نامگذاری ذوالقرنین را به خاطر دو بار ضربتی می‌داند که به دو طرف(دو قرن) سرش وارد شده بود.
اصبغ بن نباته گوید امیرالمؤمنین(ع) بالاى منبر بود که ابن کوّاء خدمت او بر پا خاست و عرض کرد یا امیرالمؤمنین مرا از ذوالقرنین خبر ده؛ پیغمبر بود یا پادشاه بود؟ و بفرما که دو قرنش چه بود؟ طلا بود یا نقره؟ امام علی(ع) فرمود: نه پیغمبر و نه پادشاه بود، دو قرنش نیز نه طلا و نه نقره بود. او بنده خدا بود، خدا را دوست داشت و خدا هم او را دوست داشت. براى خدا خیر اندیش بود و خدا هم او را خیر خواه بود و همانا ذو القرنینش گفتند، براى آنکه قوم خود را به حق دعوت کرد؛ اما آنان ضربتى به یک طرف سرش زدند و زمانى از آن‌ها پنهان شد و نزد آن‌ها برگشت و ضربتی دیگر به سمت دیگر سرش رسید و در شما هم مانند او هست.(کمال الدین و تمام النعمة، ج 2، ص: 394 و ترجمه کمره اى کمال الدین، ج 2، ص، 65)
جابر بن عبد اللَّه انصارى گوید شنیدم رسول خدا(ص) مى فرمود: به درستى که ذوالقرنین یک بنده شایسته اى بود که خدا او را حجت بر بندگانش ساخت و قوم خود را به سوى خدا دعوت کرد و به تقوى دستور داد. بر یک طرف سرش ضربتى زدند و مدتى از آن‌ها نهان شد تا درباره او گفتند که هلاک شد. سپس نزد قومش برگشت و بر سمت دیگر سرش ضربتى زدند. در میان شما کسى است که به روش او است و به درستى که خداى عزوجل براى ذوالقرنین در زمین اقتدارى فراهم کرد و از هر چیز وسیله اى براى او قرار داد و تا مغرب و مشرق رسید و به درستى که خداى عزوجل روش او را در امام غائب مجرى می‌دارد که از فرزندان من است و او را به مشرق و غرب زمین می‌رساند تا آنکه هیچ آبگاه و منزلى در کوه و بیابان نباشد که ذوالقرنین بر آن گام نهاده باشد، جز اینکه او هم گام نهد و خداى عزوجل براى او گنج‌ها و معادن زمین را آشکار سازد. با ترس در دل دشمن، او را یارى دهد و زمین را به وسیله او پر از عدل و داد کند، چنانچه پر از جور و ستم شده است .(کمال الدین و تمام النعمة، ج 2، ص 394 و کمال الدین، ترجمه کمره اى، ج 2، ص 64)
کوروش دو تاج و ذوالقرنین
عده‌ای که اصرار بر ذوالقرنین بودن کوروش کبیر دارند، نقش ‌برجستهٔ انسان بالدار و صاحب تاج در یکی از ستون‌های بازمانده از کاخ بارعام در پاسارگاد را مجسمه کوروش دانسته و(برخلاف روایاتی که علت نام‌گذاری ذوالقرنین را همان دو ضربتی می‌دانند که به دو قرن سرش وارد شده بود) معنای کلمه ذوالقرنین را صاحب دوتاج تفسیر می‌کنند تا مجسمه کوروش را منطبق بر ذوالقرنین کنند.
مجسمه کوروش یا نقش یک فرشته؟
دکتر سید حسین صفوی در مورد نقش برجسته معروف به مجسمه کوروش به صراحت می‌نویسد: این مجسمه… ابدا متعلق به کوروش نیست و اکثر دانشمندان برآنند که این پیکر نه متعلق به کوروش اول و نه متعلق به کوروش دوم کوچک برادر اردشیر دوم(است). بلکه(نقاشان) خواسته‌اند ملکی را بنمایانند که در حال پرواز است و دست خود را برای رد کردن ارواح شریر بلند کرده است. حال مسأله این است که چگونه و چه کسی یک مجسمه بی‌اسم و رسمی را «کوروش» نامگذاری کرده و آن را «ذوالقرنین» دانسته است. اینجاست که جعل و جعلیات به اوج خود می‌رسد و می‌گویند نه امروز، بلکه روزگاری بر روی این مجسمه کتیبه‌ای با دو سطر خط پارسی باستان و یک سطر خط بابلی و یک سطر خط عیلامی بوده که روی آن نوشته شده بود: «من کوروش، پادشاه هخامنشی».
دکتر بهرام فرهوشی استاد دانشگاه تهران در کتاب خود به نام ایرانویج می‌نویسد: «دیولافوا، باستان شناس معروف فرانسوی و خانم او در سفرنامه‌های خود ذکر می‌کنند که این کتیبه را بر روی پیکره بالدار کوروش دیده‌اند.»(ایرانویچ، دکتر بهرام فرهوشی استاد دانشگاه تهران، انتشارات دانشگاه تهران، انتشار 1902، شماره مسلسل 3114 تاریخ انتشار آبنماه 1370، ص 65)
این در صورتی است که در سفرنامه مادام ژان دیولافوا که محمد علی فرهوشی آن را با نام «ایران کلده و شوش» ترجمه کرده و به کوشش دکتر بهرام فرهوشی چاپ گردیده است، به هیچ وجه در تصویری که مادام دیولافوا از تصویر کوروش کشیده، هیچ کتیبه‌ای بر روی مجسمه وجود ندارد. اما در مقابل، کتیبه مذکور بر روی ستون دیگری که ربطی به این ستون ندارد و در فاصله خیلی دور از هم قرار دارند، دیده می‌شود.
دکتر بهاءالدین پازارگاد، استاد دانشگاه در کتاب خود به نام «تاریخ فلسفه و مذاهب جهان» کتاب دوم آیین زرتشت و سایر مذاهب ایران باستان، در مورد نقش کوروش در کاخ بارعام پاسارگاد و کتیبه موجود در روی آن می‌نویسد: «من شخصا مدت یک هفته این سنگ را در محل خود بررسی نمودم و به این نتیجه رسیدم که امکان نداشته است که کتیبه‌ای بالای این سنگ(مجسمه کوروش) وجود داشته باشد. به نظر من این طور رسید که یکی از مسافران انگلیسی در قرن هیجدهم این محل را بازدید کرده است و کتیبه‌ای را که هنوز روی یکی از جرزهای سنگی در این محل به خط میخی موجود است، در کتابی که منتشر نموده نقاشی کرده است و شخصا فرشته بالداری که روی جرز(ستون) دیگری بوده، رسم نموده است. دانشمند دیگری که هیچ وقت به ایران مسافرت نکرده و «دوبوا» نام دارد و فرانسوی است که کتاب آن نویسنده انگلیسی را خوانده و معلوم نیست به چه علت در کتاب خود آن کتیبه را بالای آن فرشته بالدار قرار داده است. بعدا دیگران کتاب «دوبوا» را خوانده‌اند و وقتی به پاسارگاد آمده‌اند، دیده‌اند آن کتیبه بالای آن فرشته(مجسمه کوروش) نیست.»(تاریخ فلسفه و مذاهب جهان. کتاب دوم آیین زرتشت و سایر مذاهب ایران باستان، دکتر بهاالدین پازارگاد، چاپ اول، 1347، به نقل از اسکندر و ادبیات ایران، ص 292)
دانشمندان فعلی در تحقیقات جدید به جای نوشتن نام کوروش در زیر آن مجسمه معروف به نقش کوروش، مرقوم می‌دارند: فرشته بالدار. چنانچه در کتاب «تخت جمشید» نوشته مهرداد بهار، نصرالله کسرائیان در زیر همین ستون پاسارگادی و در توضیح همان نقش، به صراحت نوشته شده: «فرشته بالدار»(کتاب تخت جمشید، مهرداد بهار، نصراله کسرائیان، تدوین شهریار ایزدی ترجمه سودابه دقیقی، چاپ چهارم، 1372، ص 95)
همچنین در کتاب سرزمین مهر و ماه تخت جمشد، نقش رستم، نقش رجب، پاسارگاد، در زیر همین نقش نوشته شده: پاسارگاد – فرشته بالدار(سرزمین مهروماه، تخت جمشید، نقش رستم، نقش رجب، دکتر فرخ سعیدی، سازمان میراث فرهنگی کشور، چاپ اول، تهران، 1376، زیر تصویر منسوب به کوروش سابق)
حتی در کتاب راهنمای تخت جمشید به قلم جناب دکتر فرخ سعید که از سوی سازمان میراث فرهنگی کشور منتشر شده، در مورد عدم کوروش بودن و طرز لباس و سایر مشخصات آن می نویسد: لباس بلند فردی که اینجا دیده می‌شود تا ساق پای او می‌رسد که با آستین‌های کوتاه، یک لباس کاملا عیلامی است، نیمرخ مردی نشان داده شده است که در حال حرکت به سوی تالار است و دست راست بلند شده‌اش از آرنج خم شده است. دو جفت بال بزرگ با پرهای روی هم افتاده از جلو و عقب بدنش بیرون آمده است. موهای سر و ریش کوتاه او حالت تابیده شده دارد. نکته‌ای که روشن نیست تاج شاخ مانند اوست که سه چیز گلدان مانند را نگه داشته و مانند تاج خدایان مصری به ویژه هارپوکراتس Harpocrates است. باید در نظر داشت که کوروش هرگز به مصر که پسرش کامبیز آن را تسخیر کرد نرفته بوده است.
حقیقت ذوالقرنین
حال که احتمال ذوالقرنین بودن کوروش رد شد، این سؤال به وجود می‌آید که اگر چنین است، پس حقیقت ذوالقرنین چه کسی می‌تواند باشد؟
در پاسخ به این سؤال باید گفت، کوروشی که به تصریح علامه طباطبایی «از هر گفتاری انطباقش با آیات قرآن روشن تر و قابل قبول تر است»، تناقضات فراوان با شخصیت ذوالقرنین دارد. یقین آور است که دیگر احتمالات ذکر شده درباره ذوالقرنین به طریق اولی نمی‌توانند منطبق بر ذوالقرنین باشند.
بنابراین، این احتمال تقویت می‌شود که همچنان که حضرت نوح با هزار سال عمر و طوفان زبانزدش که هیچ انسانی جز نوح و اطرافیان او را زنده نگذاشت و نیز همچون حضرت ادریس که سیصد و اندی سال عمر کرد و برای نخستین بار خط نوشت، هیچ نامی در کتب تاریخی مرجع ندارد، ذوالقرنین هم نامی در کتب تاریخی نداشت؛ به‌ویژه این‌که روایات اهل‌بیت(ع) و تورات یهودیان، عمر ذوالقرنین را هزار یا سه هزار سال ذکر کرده و روایاتی وی را نخستین پادشاه پس از حضرت نوح معرفی می‌کنند.
جدای از این بحث، فرض بگیریم که کوروش پیغمبر بوده، دلیلی ندارد که ما از او تبعیت کنیم. همانطور که ما قبول داریم حضرت عیسی و حضرت موسی و حضرت نوح، پیامبر بوده اند ولی در زمان کنونی شریعت آنها منسوخ شده و فقط باید از شریعت پیامبر خاتم حضرت محمد مصطفی (ص) پیروی کنیم. یعنی اگر کسی در زمان حاضر پیرو شریعت حضرت موسی باشد، این دین از آن شخص پزیرفته نیست. پس بنابراین فرض بگیریم که کوروش، پیامبر بوده دلیلی ندارد از دین او پیروی کنیم.
منابع:
[۱]. قرآن کریم، آیه 83 تا 91 سوره کهف
[2]. تفسیر المیزان، ترجمه سید محمد باقر موسوى همدانى، جلد13
[3]. تفسیر نمونه جلد 12
[4]. تفسیر عیاشی جلد 2
[5]. تفسیر قمى، ج 2
[6]. مجمع البیان، مجلد 3، جلد 6
[7]. تفسیر قرطبی جلد 11
[8]. خصال شیخ صدوق جلد 1
[9]. تاریخ مدینه دمشق جلد 17
[10]. کمال الدین و تمام النعمة، جلد 2
[11]. ترجمه کمره اى کمال الدین، جلد 2
[12]. بحارالانوار، جلد 12
[13]. ذوالقرنین در قرآن، انتشارات موسسه فرهنگی سماء، اسفند 1380
[14]. شارپ، رالف نورمن، فرمان‌های شاهنشاهان هخامنشی، تهران، ۱۳۴۶
[15]. مرادی غیاث‌آبادی، رضا، بیستون- کتیبه داریوش بزرگ، چاپ سوم، تهران، ۱۳۸۴
[16]. تاریخ فلسفه ومذاهب جهان. کتاب دوم آیین زرتشت، دکتر بهاالدین پازارگاد، چاپ اول، 1347
[17]. کسنفون، سیرت کوروش کبیر، ترجمه وحید مازندرانی، انتشارات دنیای کتاب، چاپ دوم، 1381
[18]. لوکوک، پی‌یر، کتیبه‌های هخامنشی، ترجمه نازیلا خلخالی، زیرنظر ژاله آموزگار، تهران، انتشارات فرزان‌روز، ۱۳۸۲
[19]. کینگ و تامسون، کتیبه ایلامی بیستون، ترجمه شهرام حیدرآبادیان و روشنک جهرمی، انتشارات سبحان نور، ۱۳۸۴
[20]. کتاب تخت جمشید، مهرداد بهار، نصراله کسرائیان، تدوین شهریار ایزدی ترجمه سودابه دقیقی، چاپ چهارم، 1372
[21]. گزنفون، کوروش‌نامه، ترجمه رضا مشایخی، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، چاپ ششم، 1386
[22]. سرزمین مهروماه، تخت جمشید، نقش رستم، نقش رجب، دکتر فرخ سعیدی، سازمان میراث فرهنگی کشور، چاپ اول، تهران، 1376
[23]. ایرانویچ، دکتر بهرام فرهوشی استاد دانشگاه تهران، انتشارات دانشگاه تهران، انتشار 1902، شماره مسلسل 3114 تاریخ انتشار آبان‌ماه 1370
[24]. سایت خبری ایران ویچ
[25]. کتیبه کوروش
[26]. تاریخ ایران کمبریج
[27]. اسکندر و ادبیات ایران
[28]. سفرنامه مادام ژان دیولافوا
[29]. راهنمای تخت جمشید، دکتر فرخ سعید
[30]. ایران کلده و شوش، محمد علی فرهوشی
[31]. تذکرة الخواص ابن جوزی
[32]. آداب عصر الغیبة شیخ حسین کورانی
[33]. امالى طوسى
[34]. تفسیر من هدی القرآن
[35]. تفسیر الفرقان
[36]. تفسیر المنیر
این مطلب مقاله ای از آقای بهروز ملکی، بود که با اندکی تحذیف ارایه گردید.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد