۱۳۹۵/۰۵/۲۰
–
۴۹۸ بازدید
«قدر» در لغت به معناى اندازه و اندازه گیرى است.[۱] «تقدیر» نیز به معناى اندازه گیرى و تعیین است.[۲] در اصطلاح «قدر» عبارت است از: ویژگى هستى و وجود هر چیز و چگونگى آفرینش آن[۳]. به عبارت دیگر، اندازه و محدوده وجودى هر چیز «قدر» نام دارد.[۴]
بر اساس حکمت الهى در نظام آفرینش، هر چیزى اندازه اى خاص دارد و هیچ چیز بى حساب و کتاب نیست. جهان حساب و کتاب دارد، بر اساس نظم ریاضى تنظیم شده و گذشته، حال و آینده آن با هم مرتبط است.
بر اساس حکمت الهى در نظام آفرینش، هر چیزى اندازه اى خاص دارد و هیچ چیز بى حساب و کتاب نیست. جهان حساب و کتاب دارد، بر اساس نظم ریاضى تنظیم شده و گذشته، حال و آینده آن با هم مرتبط است.
استاد مطهرى رحمه الله در تعریف قدر مى فرماید: «… قدر به معناى اندازه و تعیین است… حوادث جهان… از آن جهت که حدود و اندازه و موقعیت مکانى و زمانى آنها تعیین شده است، مقدور به تقدیر الهى است»[5]. پس در یک کلام «قدر» به معناى ویژگى هاى طبیعى و جسمانى اشیاء است که شامل اندازه، حدود، طول، عرض و موقعیت هاى مکانى و زمانى آنها مى گردد و تمام موجودات مادى و طبیعى را در بر مى گیرد.
این معنا از روایات استفاده مى شود؛ چنان که در روایتى از امام رضا علیه السلام پرسیده شد: معناى قدر چیست؟ فرمود: «تقدیر الشى ء طوله و عرضه»؛ «اندازه گیرى هر چیز اعم از طول و عرض آن است».[6] در روایت دیگر، این امام بزرگوار در معناى قدر فرمود: «هو الهندسة من الطول و العرض و البقاء»؛ «اندازه هر چیز اعم از طول و عرض و بقا است».[7]
بنابراین، معناى تقدیر الهى این است که در جهان مادى، آفریده ها از حیث هستى و آثار و ویژگى هایشان، محدوده اى خاص دارند. این محدوده با امورى خاص مرتبط است؛ امورى که علت ها و شرایط آنها هستند و به دلیل اختلاف علل و شرایط، هستى و آثار و ویژگى هاى موجودات مادى نیز متفاوت است. هر موجود مادى، به وسیله قالب هایى از داخل و خارج، اندازه گیرى و قالب گیرى مى شود. این قالب ـ یعنى، طول، عرض، شکل، رنگ، موقعیت مکانى و زمانى و سایر عوارض و ویژگى هاى مادى ـ حدود آن به شمار مى آید. پس معناى تقدیر الهى در موجودات مادى؛ یعنى، هدایت آنها [ از جانب خداوند] به سوى مسیر هستى شان که براى آنها مقدر گردیده است و آنها در آن قالب گیرى شده اند.[8]
در قرآن مى خوانیم: «وَ الَّذِى قَدَّرَ فَهَدى»[9] «[ خداوند] آن کسى است که تقدیر کرده، پس هدایت مى کند». البته چون انسان موجودى آگاه و با اراده است، لذا انتخاب سعادت یا شقاوت و نیز راه رسیدن به این دو، به اراده او گذاشته شده است. بنابراین شب قدر، شبى است که همه مقدرات سالانه انسان با ملاحظه، اراده و اختیار و قابلیت هاى او تقدیر مى گردد. شب قدر یکى از شب هاى نیمه دوم ماه رمضان است که طبق روایات ما، یکى از شب هاى نوزدهم یا بیست و یکم و به احتمال زیادتر بیست و سوم ماه مبارک رمضان است.[10] در این شب ـ که شب نزول قرآن به شمار مى آید ـ امور خیر و شر مردم و ولادت، مرگ، روزى، حج، طاعت، گناه و خلاصه هر حادثه اى که در طول سال متناسب با اراده و قابلیت انسان واقع مى شود، تقدیر مى گردد[11].
شب قدر همیشه و هر سال، تکرار مى شود. عبادت این شب، فضیلت فراوان دارد و بهره بردارى از آن در نیکویى سرنوشت یک ساله، بسیار مؤثّر است.[12] در این شب تمام حوادث سال آینده، به امام هر زمان ارائه مى شود و وى از سرنوشت خود و دیگران با خبر مى گردد. امام باقر علیه السلام مى فرماید: «انه ینزل فى لیلة القدر الى ولى الامر تفسیر الامور سنةً سنةً، یؤمر فى امر نفسه بکذا و کذا و فى امر الناس بکذا و کذا»[13] ؛ «در شب قدر به ولى امر(امام هر زمان) تفسیر کارها و حوادث نازل مى شود و وى درباره خویش و دیگر مردمان مأمور به دستورهایى مى شود».
امام باقر علیه السلام در جواب معناى آیه «إِنّا أَنْزَلْناهُ فِى لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ»[14] فرمود: «شب قدر شبى است که همه ساله در ماه رمضان و در دهه آخر آن، تجدید مى شود. شبى که قرآن جز در آن شب نازل نشده و آن شبى است که خداى تعالى درباره اش فرموده است: «فِیها یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ…»[15]. در شب قدر هر حادثه اى که باید در طول آن سال واقع گردد، تقدیر مى شود: خیر و شرّ، طاعت و معصیت و فرزندى که قرار است متولد شود، یا اجلى که بنا است فرا رسد، یا رزقى که قرار است برسد و…».[16] بنابراین در قرآن کریم نسبت به تقدیر الهى و شب قدر، توجه خاصى شده است که ارتباط ویژه جهان هستى و عالم ماده و انسان را با حق تعالى بیان مى کند. اگر هر کس به این ارتباط اعتقاد داشته و بر طبق آن حرکت کند، به سرنوشت بسیار مطلوبى نایل خواهد شد.
منابع
[1]. سید على اکبر، قرشى، قاموس قرآن، ج 5، ص 246 و 247.
[2]. همان، ص 248.
[3]. سید محمد حسین، طباطبایى، المیزان، ج 12 ص 150 و 151.
[4]. همان، ج 19، ص 101.
[5]. مرتضى، مطهرى، انسان و سرنوشت، ص 52.
[6]. محاسن برقى، ج 1، ص 244.
[7]. بحارالانوار، ج 5، ص 122.
[8]. المیزان، ج 19، ص 101 ـ 103.
[9]. اعلى87، آیه 3.
[10]. سید بن طاووس، اقبال الاعمال، ج 1، صص 312 ـ 375.
[11]. کلینى، کافى، ج 4، ص 157.
[12]. میرزا جواد، ملکى تبریزى، المراقبات، صص 237 ـ 252.
[13]. کافى، ج 1، ص 248.
[14]. دخان 44، آیه 3.
[15]. همان، آیه 4.
[16]. المیزان، ج 20، ص 382.