۱۳۹۷/۰۹/۰۶
–
۲۹۳۵ بازدید
فرق اخلاق و عمل در چیست ایا با عمل به احکام دینی که باید و نباید هستند داریم فعل اخلاقی هم انجام می دهیم؟!
پرسشگر گرامی ، برای دریافت پاسخ به نکات زیر توجه نمایید :قبل از این که به فرق بین اخلاق و عمل بپردازیم ، به تعریف این و رابطه این دو اشاره می کنیم :الف ) مفهوم اخلاق1 . اخلاق، جمع خلق و خلق است به معنای سرشت، خوی، طبیعت و امثال آن؛ که به معنای صورت درونی و باطنی و ناپیدای آدمی به کار میرود که با بصیرت درک میشود؛ در مقابل خلق که به صورت ظاهری انسان گفته میشود، که با چشم قابل رویت است. [۱].[۲]2 . تعریف علمای اسلامی
بسیاری از فلاسفه و حکمای اسلامی، اخلاق را با توجه به همان معنای لغوی تعریف کردهاند. حکمای گذشته، روح و نفس غیر مادی انسان را خاستگاه هر گونه رفتار ظاهری و عمل آدمی میدانستند و از این رو اصل در اخلاق را توجه به صفات نفسانی انسان میدانستند که ثمره اصلاح نفس و درون در رفتارها و اعمال بیرونی به سرعت آشکار میشود. از این رو عموما اندیشمندان اسلامی نیز که به اصل وجود نفس اعتقاد داشتند اخلاق را به گونه متناسب با همین مسئله تعریف نمودهاند.
گاه منظور از اخلاق در اصطلاح اندیشمندان هرگونه صفت نفسانی است که موجب پیدایش کارهای خوب یا بد میشود؛ چه آن صورت نفسانی به صورت پایدار و راسخ باشد و چه به صورت ناپایدار و غیرراسخ و چه از روی تامل و اندیشه صادر شود یا بدون تفکر و تامل.
3 . مشهورترین تعریف اخلاق
در عین حال شایعترین کاربرد اصطلاحی اخلاق در میان اندیشمندان اسلامی عبارت است از «صفات نفسانی راسخ و پایداری که موجب میشوند افعالی متناسب با آن صفات به سهولت و بدون نیاز به تامل و تروی از آدمی صادر شود». [۳][۴]مطابق این دسته، تعاریف (دیگرانی مانند ملامحسن فیض کاشانی ، خواجه نصیر طوسی ، ملا احمد نراقی و ملا مهدی نراقی نیز تعاریف مشابهی ارائه کردهاند.) اخلاق تنها شامل صفات نفسانی پایداری است که در نفس رسوخ کرده باشد و شامل صفات ناپایداری که به صورت ملکه نفسانی در نیامدهاند نمیگردد؛ در این صورت شخص بردباری که به صورت موردی دچار غضب میشود یا بخیلی که با تامل و تفکر فراوان بخششی میکند از این تعریف خارجند. بنابراین تعریف اخلاق، هیاتی است استوار و راسخ در جان آدمی که کارها به آسانی و بدون نیاز به تامل و تفکر از آن صادر میشود. در عین حال این تعریف هم شامل فضایل اخلاقی میشود و هم شامل رذایل اخلاقی؛ از این رو اگر این هیات به گونهای باشد که افعال زیبا و پسندیده از آن صادر گردد، آن را اخلاق نیک و فضیلت مینامند و چنانچه آن هیات به گونهای باشد که موجب صادر شدن افعالی زشت و ناپسند گردد، اخلاق بد و رذیلت نامیده میشود.
۱. الزبیدی، محمد مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، بیروت، دار مکتبه الحیاه، بی تا، ج۲۵، ص۲۵۷.
۲. ابن منظور، لسان العرب، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۱۶ق. ج۱۰، ص۸۶.
۳. ابی علی مسکویه، تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق، قم، انتشارات بیدار، بی تا، ص۵۱.
4 . مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت، موسسه وفا، ج۶۷، باب ۵۹، ص۳۷۲، ذیل حدیث ۱۸.
ب ) مفهوم عمل
راغب اصفهانی عمل را چنین معنا کرده است : عمل هر کاری است که از حیوان از روى قصد واقع شود، آن از فعل اخصّ است زیرا فعل گاهى کاری حیوانات که بدون قصد انجام می شود اطلاق میشود و بعضا بفعل جمادات نیز گفته میشود ولى عمل خیلى کم به فعل بدون قصد و فعل جماد گفته میشود.[1]سید علی اکبر قرشی به نقل از کتاب اقرب الموارد گفته: عمل در کارى گفته میشود که از روى عقل و فکر باشد لذابا علم مقرون می شود ولى فعل اعمّ است. ممکن است توأم با تعقل و تفکر باشند و در برخی مواقع ممکن است که بدون تعقل و تفکر انجام پذیرد .
پس فرق بین عمل و فعل اعمّ و اخصّ است. این فرق را از قرآن مجید نیز میشود استفاده کرد که عمل باعمال و کارهاى ارادى اطلاق شده ولى فعل گاهى در افعال جماد نیز بکار رفته است مثل« بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هذا»[2].« گفت: بلکه بزرگ ترینشان چنین کرده است. »[3][1] راغب اصفهانى حسین بن محمد ، المفردات فی غریب القرآن ، ج1 ص 587 ، دارالعلم الدار الشامیة ، دمشق بیروت ، 1412 ق ، تحقیق: صفوان عدنان داودى.
[2] سوره انبیاء آیه 63
[3] قرشى سید على اکبر ، قاموس قرآن ، ج5 ص45 ، دار الکتب الإسلامیة ، تهران ، 1371ش.
ج ) رابطه عمل و اخلاق
اعمال انسان از اخلاق او سرچشمه می گیرد و خلق وخوهای درونی در لابه لای اخلاق نمایان می شود، بطوری که می توان گفت، اعمال و رفتارهای انسان ثمره خلق و خوی درونی اوست؛ ولی از سوی دیگر، اعمال انسان نیز به نوبه خود به اخلاق او شکل می دهد؛ یعنی، تکرار یک عمل خوب یا بد، تدریجا تبدیل به یک حالت درونی می شود و ادامه آن سبب پیدایش یک ملکه اخلاقی می گردد، خواه فضیلت باشد یا رذیلت؛ به همین دلیل، یکی از راههای مؤثر برای تهذیب نفوس، تهذیب اعمال است، و مبادا تکرار یک عمل بد در درون روح و جان انسان ریشه بدواند، و روح را به رنگ خود در آورد و سبب پیدایش رذائل اخلاقی گردد!
به همین دلیل، در روایات اسلامی دستور داده شده است که مردم بعد از لغزشها و گناهان فورا توبه کنند؛ یعنی، با آب توبه آثار آن را از دل و جان بشویند مبادا گناه تکرار شود و تبدیل به یک اخلاق رذیله گردد!
به عکس، دستور داده شده است که کارهای نیک، آنقدر تکرار گردد که تبدیل به یک عادت شود.
با این اشاره به قرآن باز می گردیم، و بخشی از آیاتی را که اشاره به این معنی دارد، مورد بررسی قرار می دهیم:
1- کلا بل ران علی قلوبهم ما کانوا یکسبون (سوره مطففین، آیه 14)
2- کذلک زین للمسرفین ما کانوا یعملون (سوره یونس، آیه 12)
3- افمن زین له سوء عمله فرآه حسنا (سوره فاطر، آیه 8)
4- وجدتها وقومها یسجدون للشمس من دون الله و زین لهم الشیطان اعمالهم… (سوره نمل، آیه 24)
5- قل هل ننبئکم بالا خسرین اعمالا الذین ضل سعیهم فی الحیاة الدنیا و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا (سوره کهف، آیه 103)
6- انما التوبة علی الله للذین یعملون السوء بجهالة ثم یتوبون من قریب فاولئک یتوب الله علیهم و کان الله علیما حکیما (سوره نساء، آیه 17)
7- خذ من اموالهم صدقة تطهرهم و تزکیهم بها (سوره توبه، آیه 103)
ترجمه:
1- چنین نیست که آنها می پندارند، بلکه اعمالشان چون زنگاری بردلهایشان نشسته است.
2- این گونه برای اسرافکاران اعمالشان زینت داده شده است (که زشتی این عمل را درک نمی کنند) .
3- آیا کسی که عمل بدش برای او آراسته شده و آن را خوب و زیبا می بیند همانند کسی است که واقع را آنچنان که هست می یابد.
4- او و قومش را دیدم که برای غیر خدا- خورشید- سجده می کنند و شیطان اعمالشان را در نظرشان جلوه داده …
5- بگو آیا به شما خبر دهیم که زیانکارترین مردم در کارها چه کسانی هستند؛ آنها که تلاشهایشان در زندگی دنیا گم (و نابود) شده با این حال می پندارند کار نیک انجام می دهند.
6- توبه تنها برای کسانی است که کار بدی از روی جهالت انجام می دهند، سپس بزودی توبه می کنند؛ خداوند توبه چنین اشخاصی را می پذیرد و خدا دانا و حکیم است.
7- از اموال آنها صدقه ای (زکات) بگیر، تا به وسیله آن آنها را پاک سازی و پرورش دهی!
د ) تفاوت اخلاق و عمل در انسان
با توجه به مطالب بالا اخلاق یک امر درونی و با طنی است که منشاء یک سری رفتار می شود ، اما عمل آن چیزی است که در خارج و ظاهر و از روى قصد ، واقع شود . (کتاب اخلاق در قرآن آیت الله ناصر مکارم شیرازی است. ج1، ص194. )
هـ ) عمل به احکام دینی ( شرع ) فعل اخلاقی
طبیعی است که ما هر مبنایی در نظام اخلاقی خود اخذ کنیم برای به دست آوردن دستورات و الزامات اخلاقی منابع خاصی برابر با نظام اخلاقی خود خواهیم داشت؛ به عبارتی بین نظام اخلاقی و منابع اخلاقی رابطه منطقی و تناسبی عقلانی برقرار است؛ نمی توان در یک سیستم اخلاقی خاص هر الزامی اخلاقی را از جایی بیرون کشید و یا بر آن تحمیل کرد.[1]برای این که نقش هر یک از منابع به درستی تبیین شود ابتدا در باره جایگاه عقل و نقل (قرآن و سنت) به صورت کلی سپس در مورد هر کدام از منابع یاد شده یعنی عقل، قرآن، سنت و شهود جداگانه به بحث خواهیم پرداخت:
در باره جایگاه عقل و نقل (قرآن و سنت)، در پیشینه اندیشه اسلامى شاهد سه رویکرد مى باشیم نقل محورى، عقل مدارى و بالاخره راهى میانه آن دو.
1.برابر با دیدگاه نخست هرگونه داورى درباره خوبى و بدى به دست خداوند مى باشد، از این رو خوب چیزى است که شارع بدان امر و بد نیز چیزى است که او از آن نهى مى کند، زیرا چنین کارى از توان عقل بیرون مى باشد[2]در این نگرش که در میان اهل سنت گروه هاى اهل حدیث، حشویه و حنابله و در میان شیعه جریان اخبارى گرى را در بر مى گیرد، عقل تنها خادم دین و ابزارى است جهت فهم مفاهیم و مقاصد آن.[3]آن جا که ما در تشخیص کمال با مشکل روبه رو هستیم و از طرفی رابطه افعال با نتایج آن ها در بسیاری از موارد بر ما نامعلوم است، چون هر کسی ممکن است کمال نهائی را چیزی بپندارد مثلاً ارسطو کمال انسان را در اعتدال قوای سه گانه؛ غضبیه، شهویه و عاقله می داند و
2. به باور دیدگاه دوم عقل به تنهایى و بى نیاز از شرع به تشخیص خوب و بد توانمند مى باشد. این نگرش که به جریان «خردگرایى افراطى» شهرت یافته، همواره با جریان خردستیز نخست در چالش بوده و متأسفانه به دلیل ناکامى در رویارویى با آن ( به دلیل دخالت مستقیم حاکمان وقت)، پیامدهاى بدى را در عرصه اندیشه اسلامى بر جاى گذاشت.[4]3. در کنار دو رویکرد نارساى یاد شده، درباره شناخت خوب و بد و مرزبندى آن در حوزه اخلاق، نگرش میانه سومى وجود دارد که جریان پایه دار عقلى شیعى یعنى نمونه درست و میانه روى از عقل گرایى اسلامى را تشکیل مى دهد.
در بررسى این دیدگاه، هر چند کوتاه یادآورى نکاتى بایسته مى باشد:
الف) راه هاى شناخت انسان ( در افراد معمولی و بدون در نظر گرفتن وحی و شهود)، منحصر در حس و عقل است.
ب) ادراک حسى به وسیله حواس ظاهرى و در اثر پیوند با جهان مادى خارجى به دست مى آید. برد این ادراک بسیار محدود مى باشد، از این رو نمى توان انتظار داشت که به وسیله آن بتوانیم مسیر صحیح زندگى را در همه ابعادش بشناسیم[5] علاوه این که حس هم در خیلی جاها خطا می کند و قادر به تشخیص نیست.
ج) ادراک عقلى نیز تنها وسیله اى براى درک سلسله مفاهیم کلى و بدیهیات اولیه است. اینها نیز براى شناخت و تعیین مسیر زندگى کارآیى ندارد. بیشترین توان چنین شناخت هایى آن است که بتواند یک سلسله مسایل فلسفى محض مانند وجود خداى متعال را اثبات کند.[6]د) با وجود نارسایى هاى یاد شده در فرآیند راه هاى شناخت پیشین و ناتوانى آنها در تعیین برنامه دقیق زندگى به گونه اى که موجب سعادت و کمال اخروى و ابدى بشود از یک سو، و حکیم بودن خداوند که معنا ندارد انسان را براى دست یابى به سعادت ابدى از راه اعمال اختیارى آفریده ولى شناخت هاى لازم را در اختیار او قرار ندهد از دیگر سو، این نتیجه به دست مى آید که حکمت الهى اقتضا مى کند که شناخت لازم را در اختیار همه انسان ها قرار داده و راهى را معین کند که به پایه آن، انسان بتواند هدف و چگونگى رسیدن به آن را بشناسد و این راه، چیزى جز راه وحى و نبوت نیست.[7]قرآن کریم نیز بدین حقیقت اشاره کرده آن جا که مى فرماید: « ما پیامبرانى مژده و بیم دهنده فرستادیم تا از آن پس مردم را بر خداوند حجتى نباشد».[8]از آن جا که ما در تشخیص کمال با مشکل روبه رو هستیم و از طرفی رابطه افعال با نتایج آن ها در بسیاری از موارد بر ما نامعلوم است، چون هر کسی ممکن است کمال نهائی را چیزی بپندارد مثلاً ارسطو کمال انسان را در اعتدال قوای سه گانه؛ غضبیه، شهویه و عاقله می داند و .
خلاصه تضمینى وجود ندارد که عقل انسان کمال مطلوب را درست شناخته یا پیوند میان افعال اختیارى آدمى با آن را درست درک کند؛ یعنى به درستى بداند که فلان کار خاص چه تأثیرى در رسیدن به کمال مطلوبش دارد؟ آیا او را به آن نزدیک مى کند یا از آن دورتر مى سازد. این است که براى دور ماندن از خطاهاى احتمالى دوگانه مزبور، یعنى تشخیص هدف مطلوب و نیز راه منتهى به آن، باید به دامان شرع و پیام الهى پناه آورد .[9]
با توجه به مطالب بالا شرع ( عمل به احکام دینی ) به عنوان یکی از منابع فعل اخلاقی می باشد .
پی نوشت ها :
[1] هادوی تهرانی، باورها و پرسش ها، ص 95، قم، خانه خرد.
[2] زابینه اشمیتکه، اندیشه هاى کلامى علامه حلى، ترجمه احمد نمایى، ص 116، بنیاد پژوهش هاى اسلامى رضوى، 1378.
[3] عباس مرتضوى، علم و عقل از دیدگاه مکتب تفکیک، ص 189، مرکز جهانى علوم اسلامى، 1381.
[4] همان.
[5] محمد تقى مصباح یزدى، معارف قرآن، ج 4 و 5) راه و راهنماشناسى (، ص 10، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1382
[6] همان، ص 11.
[7] همان، ص 15.
[8] نساء، 165.
[9] مصباح یزدى، محمد تقى، فلسفه اخلاق، ص 80- 82، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1381.
بسیاری از فلاسفه و حکمای اسلامی، اخلاق را با توجه به همان معنای لغوی تعریف کردهاند. حکمای گذشته، روح و نفس غیر مادی انسان را خاستگاه هر گونه رفتار ظاهری و عمل آدمی میدانستند و از این رو اصل در اخلاق را توجه به صفات نفسانی انسان میدانستند که ثمره اصلاح نفس و درون در رفتارها و اعمال بیرونی به سرعت آشکار میشود. از این رو عموما اندیشمندان اسلامی نیز که به اصل وجود نفس اعتقاد داشتند اخلاق را به گونه متناسب با همین مسئله تعریف نمودهاند.
گاه منظور از اخلاق در اصطلاح اندیشمندان هرگونه صفت نفسانی است که موجب پیدایش کارهای خوب یا بد میشود؛ چه آن صورت نفسانی به صورت پایدار و راسخ باشد و چه به صورت ناپایدار و غیرراسخ و چه از روی تامل و اندیشه صادر شود یا بدون تفکر و تامل.
3 . مشهورترین تعریف اخلاق
در عین حال شایعترین کاربرد اصطلاحی اخلاق در میان اندیشمندان اسلامی عبارت است از «صفات نفسانی راسخ و پایداری که موجب میشوند افعالی متناسب با آن صفات به سهولت و بدون نیاز به تامل و تروی از آدمی صادر شود». [۳][۴]مطابق این دسته، تعاریف (دیگرانی مانند ملامحسن فیض کاشانی ، خواجه نصیر طوسی ، ملا احمد نراقی و ملا مهدی نراقی نیز تعاریف مشابهی ارائه کردهاند.) اخلاق تنها شامل صفات نفسانی پایداری است که در نفس رسوخ کرده باشد و شامل صفات ناپایداری که به صورت ملکه نفسانی در نیامدهاند نمیگردد؛ در این صورت شخص بردباری که به صورت موردی دچار غضب میشود یا بخیلی که با تامل و تفکر فراوان بخششی میکند از این تعریف خارجند. بنابراین تعریف اخلاق، هیاتی است استوار و راسخ در جان آدمی که کارها به آسانی و بدون نیاز به تامل و تفکر از آن صادر میشود. در عین حال این تعریف هم شامل فضایل اخلاقی میشود و هم شامل رذایل اخلاقی؛ از این رو اگر این هیات به گونهای باشد که افعال زیبا و پسندیده از آن صادر گردد، آن را اخلاق نیک و فضیلت مینامند و چنانچه آن هیات به گونهای باشد که موجب صادر شدن افعالی زشت و ناپسند گردد، اخلاق بد و رذیلت نامیده میشود.
۱. الزبیدی، محمد مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، بیروت، دار مکتبه الحیاه، بی تا، ج۲۵، ص۲۵۷.
۲. ابن منظور، لسان العرب، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۱۶ق. ج۱۰، ص۸۶.
۳. ابی علی مسکویه، تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق، قم، انتشارات بیدار، بی تا، ص۵۱.
4 . مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت، موسسه وفا، ج۶۷، باب ۵۹، ص۳۷۲، ذیل حدیث ۱۸.
ب ) مفهوم عمل
راغب اصفهانی عمل را چنین معنا کرده است : عمل هر کاری است که از حیوان از روى قصد واقع شود، آن از فعل اخصّ است زیرا فعل گاهى کاری حیوانات که بدون قصد انجام می شود اطلاق میشود و بعضا بفعل جمادات نیز گفته میشود ولى عمل خیلى کم به فعل بدون قصد و فعل جماد گفته میشود.[1]سید علی اکبر قرشی به نقل از کتاب اقرب الموارد گفته: عمل در کارى گفته میشود که از روى عقل و فکر باشد لذابا علم مقرون می شود ولى فعل اعمّ است. ممکن است توأم با تعقل و تفکر باشند و در برخی مواقع ممکن است که بدون تعقل و تفکر انجام پذیرد .
پس فرق بین عمل و فعل اعمّ و اخصّ است. این فرق را از قرآن مجید نیز میشود استفاده کرد که عمل باعمال و کارهاى ارادى اطلاق شده ولى فعل گاهى در افعال جماد نیز بکار رفته است مثل« بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هذا»[2].« گفت: بلکه بزرگ ترینشان چنین کرده است. »[3][1] راغب اصفهانى حسین بن محمد ، المفردات فی غریب القرآن ، ج1 ص 587 ، دارالعلم الدار الشامیة ، دمشق بیروت ، 1412 ق ، تحقیق: صفوان عدنان داودى.
[2] سوره انبیاء آیه 63
[3] قرشى سید على اکبر ، قاموس قرآن ، ج5 ص45 ، دار الکتب الإسلامیة ، تهران ، 1371ش.
ج ) رابطه عمل و اخلاق
اعمال انسان از اخلاق او سرچشمه می گیرد و خلق وخوهای درونی در لابه لای اخلاق نمایان می شود، بطوری که می توان گفت، اعمال و رفتارهای انسان ثمره خلق و خوی درونی اوست؛ ولی از سوی دیگر، اعمال انسان نیز به نوبه خود به اخلاق او شکل می دهد؛ یعنی، تکرار یک عمل خوب یا بد، تدریجا تبدیل به یک حالت درونی می شود و ادامه آن سبب پیدایش یک ملکه اخلاقی می گردد، خواه فضیلت باشد یا رذیلت؛ به همین دلیل، یکی از راههای مؤثر برای تهذیب نفوس، تهذیب اعمال است، و مبادا تکرار یک عمل بد در درون روح و جان انسان ریشه بدواند، و روح را به رنگ خود در آورد و سبب پیدایش رذائل اخلاقی گردد!
به همین دلیل، در روایات اسلامی دستور داده شده است که مردم بعد از لغزشها و گناهان فورا توبه کنند؛ یعنی، با آب توبه آثار آن را از دل و جان بشویند مبادا گناه تکرار شود و تبدیل به یک اخلاق رذیله گردد!
به عکس، دستور داده شده است که کارهای نیک، آنقدر تکرار گردد که تبدیل به یک عادت شود.
با این اشاره به قرآن باز می گردیم، و بخشی از آیاتی را که اشاره به این معنی دارد، مورد بررسی قرار می دهیم:
1- کلا بل ران علی قلوبهم ما کانوا یکسبون (سوره مطففین، آیه 14)
2- کذلک زین للمسرفین ما کانوا یعملون (سوره یونس، آیه 12)
3- افمن زین له سوء عمله فرآه حسنا (سوره فاطر، آیه 8)
4- وجدتها وقومها یسجدون للشمس من دون الله و زین لهم الشیطان اعمالهم… (سوره نمل، آیه 24)
5- قل هل ننبئکم بالا خسرین اعمالا الذین ضل سعیهم فی الحیاة الدنیا و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا (سوره کهف، آیه 103)
6- انما التوبة علی الله للذین یعملون السوء بجهالة ثم یتوبون من قریب فاولئک یتوب الله علیهم و کان الله علیما حکیما (سوره نساء، آیه 17)
7- خذ من اموالهم صدقة تطهرهم و تزکیهم بها (سوره توبه، آیه 103)
ترجمه:
1- چنین نیست که آنها می پندارند، بلکه اعمالشان چون زنگاری بردلهایشان نشسته است.
2- این گونه برای اسرافکاران اعمالشان زینت داده شده است (که زشتی این عمل را درک نمی کنند) .
3- آیا کسی که عمل بدش برای او آراسته شده و آن را خوب و زیبا می بیند همانند کسی است که واقع را آنچنان که هست می یابد.
4- او و قومش را دیدم که برای غیر خدا- خورشید- سجده می کنند و شیطان اعمالشان را در نظرشان جلوه داده …
5- بگو آیا به شما خبر دهیم که زیانکارترین مردم در کارها چه کسانی هستند؛ آنها که تلاشهایشان در زندگی دنیا گم (و نابود) شده با این حال می پندارند کار نیک انجام می دهند.
6- توبه تنها برای کسانی است که کار بدی از روی جهالت انجام می دهند، سپس بزودی توبه می کنند؛ خداوند توبه چنین اشخاصی را می پذیرد و خدا دانا و حکیم است.
7- از اموال آنها صدقه ای (زکات) بگیر، تا به وسیله آن آنها را پاک سازی و پرورش دهی!
د ) تفاوت اخلاق و عمل در انسان
با توجه به مطالب بالا اخلاق یک امر درونی و با طنی است که منشاء یک سری رفتار می شود ، اما عمل آن چیزی است که در خارج و ظاهر و از روى قصد ، واقع شود . (کتاب اخلاق در قرآن آیت الله ناصر مکارم شیرازی است. ج1، ص194. )
هـ ) عمل به احکام دینی ( شرع ) فعل اخلاقی
طبیعی است که ما هر مبنایی در نظام اخلاقی خود اخذ کنیم برای به دست آوردن دستورات و الزامات اخلاقی منابع خاصی برابر با نظام اخلاقی خود خواهیم داشت؛ به عبارتی بین نظام اخلاقی و منابع اخلاقی رابطه منطقی و تناسبی عقلانی برقرار است؛ نمی توان در یک سیستم اخلاقی خاص هر الزامی اخلاقی را از جایی بیرون کشید و یا بر آن تحمیل کرد.[1]برای این که نقش هر یک از منابع به درستی تبیین شود ابتدا در باره جایگاه عقل و نقل (قرآن و سنت) به صورت کلی سپس در مورد هر کدام از منابع یاد شده یعنی عقل، قرآن، سنت و شهود جداگانه به بحث خواهیم پرداخت:
در باره جایگاه عقل و نقل (قرآن و سنت)، در پیشینه اندیشه اسلامى شاهد سه رویکرد مى باشیم نقل محورى، عقل مدارى و بالاخره راهى میانه آن دو.
1.برابر با دیدگاه نخست هرگونه داورى درباره خوبى و بدى به دست خداوند مى باشد، از این رو خوب چیزى است که شارع بدان امر و بد نیز چیزى است که او از آن نهى مى کند، زیرا چنین کارى از توان عقل بیرون مى باشد[2]در این نگرش که در میان اهل سنت گروه هاى اهل حدیث، حشویه و حنابله و در میان شیعه جریان اخبارى گرى را در بر مى گیرد، عقل تنها خادم دین و ابزارى است جهت فهم مفاهیم و مقاصد آن.[3]آن جا که ما در تشخیص کمال با مشکل روبه رو هستیم و از طرفی رابطه افعال با نتایج آن ها در بسیاری از موارد بر ما نامعلوم است، چون هر کسی ممکن است کمال نهائی را چیزی بپندارد مثلاً ارسطو کمال انسان را در اعتدال قوای سه گانه؛ غضبیه، شهویه و عاقله می داند و
2. به باور دیدگاه دوم عقل به تنهایى و بى نیاز از شرع به تشخیص خوب و بد توانمند مى باشد. این نگرش که به جریان «خردگرایى افراطى» شهرت یافته، همواره با جریان خردستیز نخست در چالش بوده و متأسفانه به دلیل ناکامى در رویارویى با آن ( به دلیل دخالت مستقیم حاکمان وقت)، پیامدهاى بدى را در عرصه اندیشه اسلامى بر جاى گذاشت.[4]3. در کنار دو رویکرد نارساى یاد شده، درباره شناخت خوب و بد و مرزبندى آن در حوزه اخلاق، نگرش میانه سومى وجود دارد که جریان پایه دار عقلى شیعى یعنى نمونه درست و میانه روى از عقل گرایى اسلامى را تشکیل مى دهد.
در بررسى این دیدگاه، هر چند کوتاه یادآورى نکاتى بایسته مى باشد:
الف) راه هاى شناخت انسان ( در افراد معمولی و بدون در نظر گرفتن وحی و شهود)، منحصر در حس و عقل است.
ب) ادراک حسى به وسیله حواس ظاهرى و در اثر پیوند با جهان مادى خارجى به دست مى آید. برد این ادراک بسیار محدود مى باشد، از این رو نمى توان انتظار داشت که به وسیله آن بتوانیم مسیر صحیح زندگى را در همه ابعادش بشناسیم[5] علاوه این که حس هم در خیلی جاها خطا می کند و قادر به تشخیص نیست.
ج) ادراک عقلى نیز تنها وسیله اى براى درک سلسله مفاهیم کلى و بدیهیات اولیه است. اینها نیز براى شناخت و تعیین مسیر زندگى کارآیى ندارد. بیشترین توان چنین شناخت هایى آن است که بتواند یک سلسله مسایل فلسفى محض مانند وجود خداى متعال را اثبات کند.[6]د) با وجود نارسایى هاى یاد شده در فرآیند راه هاى شناخت پیشین و ناتوانى آنها در تعیین برنامه دقیق زندگى به گونه اى که موجب سعادت و کمال اخروى و ابدى بشود از یک سو، و حکیم بودن خداوند که معنا ندارد انسان را براى دست یابى به سعادت ابدى از راه اعمال اختیارى آفریده ولى شناخت هاى لازم را در اختیار او قرار ندهد از دیگر سو، این نتیجه به دست مى آید که حکمت الهى اقتضا مى کند که شناخت لازم را در اختیار همه انسان ها قرار داده و راهى را معین کند که به پایه آن، انسان بتواند هدف و چگونگى رسیدن به آن را بشناسد و این راه، چیزى جز راه وحى و نبوت نیست.[7]قرآن کریم نیز بدین حقیقت اشاره کرده آن جا که مى فرماید: « ما پیامبرانى مژده و بیم دهنده فرستادیم تا از آن پس مردم را بر خداوند حجتى نباشد».[8]از آن جا که ما در تشخیص کمال با مشکل روبه رو هستیم و از طرفی رابطه افعال با نتایج آن ها در بسیاری از موارد بر ما نامعلوم است، چون هر کسی ممکن است کمال نهائی را چیزی بپندارد مثلاً ارسطو کمال انسان را در اعتدال قوای سه گانه؛ غضبیه، شهویه و عاقله می داند و .
خلاصه تضمینى وجود ندارد که عقل انسان کمال مطلوب را درست شناخته یا پیوند میان افعال اختیارى آدمى با آن را درست درک کند؛ یعنى به درستى بداند که فلان کار خاص چه تأثیرى در رسیدن به کمال مطلوبش دارد؟ آیا او را به آن نزدیک مى کند یا از آن دورتر مى سازد. این است که براى دور ماندن از خطاهاى احتمالى دوگانه مزبور، یعنى تشخیص هدف مطلوب و نیز راه منتهى به آن، باید به دامان شرع و پیام الهى پناه آورد .[9]
با توجه به مطالب بالا شرع ( عمل به احکام دینی ) به عنوان یکی از منابع فعل اخلاقی می باشد .
پی نوشت ها :
[1] هادوی تهرانی، باورها و پرسش ها، ص 95، قم، خانه خرد.
[2] زابینه اشمیتکه، اندیشه هاى کلامى علامه حلى، ترجمه احمد نمایى، ص 116، بنیاد پژوهش هاى اسلامى رضوى، 1378.
[3] عباس مرتضوى، علم و عقل از دیدگاه مکتب تفکیک، ص 189، مرکز جهانى علوم اسلامى، 1381.
[4] همان.
[5] محمد تقى مصباح یزدى، معارف قرآن، ج 4 و 5) راه و راهنماشناسى (، ص 10، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1382
[6] همان، ص 11.
[7] همان، ص 15.
[8] نساء، 165.
[9] مصباح یزدى، محمد تقى، فلسفه اخلاق، ص 80- 82، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1381.