۱۳۹۶/۱۱/۰۴
–
۵۸۰ بازدید
بزرگواران گرامیدر پاسخ قبل شما در زمینه ی حق تعریف کاملی از حق ارائه شد…خیلی ممنونم…اما بنده در آخر متوجه نشدم احساسات معنوی انسان حقیقت است یا وهم؟
معنویت یک مفهوم فرهنگی است، که در جوامع مختلف بر اساس باورها و ارزش های آن جامعه تعریف می شود. البته طبیعی است که اگر در مقام داوری باورها و ارزش های جوامع بشری برآییم، با باورهای حقیقی و غیرحقیقی روبرو خواهیم شد، که در نتیجه تعاریف درست و نادرست از معنویت را ارائه می دهند. ولی در اینجا صرفا می خواهیم تعریف معنویت را بر اساس ارزش ها و باورهای جامعه اسلامی که در آن زندگی می کنیم، کشف کنیم. امام خمینی معتقد بودند که «امور معنوی، یعنی آن وجهه انسانی که از عالم غیب است.» (صحیفه امام، ج۴ ص۱۸۳) در این تعریف معنویت به جنبۀ روحانی و باطن انسان تعریف شده و امور معنوی، آن چیزی دانسته شده که به غیب و ساحت نادیدنی وجود تعلق می گیرد. بنابراین امور معنوی حقیقتی تکوینی است که در وجود همه انسان هست و به ساختار روحی انسان ها مربوط می شود.
آیت الله خامنه ای می گوید: «معنویت، مجذوب شدن در مقابل لطف الهی است.» (بیانات، ۱/۲/۸۹)
در این تعریف هم به همان وجهه غیبی و روحی اشاره شده که با خدا در ارتباط است. البته این تعریف به وضعیت فعلیت یافته معنویت معطوف شده و به مفهوم ارتباط مجذوبانه با خداوند تکیه داده است. این رابطه مجذوبانه در صورتی تجربه می شود که شرارۀ دلبستگی های دنیوی در دل فرونشیند. از این رو آیت الله خامنه ای در عبارت دیگری معنویت را چنین توصیف می کنند: «فریب ظواهر را نخوردن و دلبستگى به زر و زیور دنیا و زخارف دنیا پیدا نکردن» (بیانات۲۷/۶/۷۰) وقتی دل از توجهات دنیوی پاک می شود، توجهات معنوی فروغ و قوّت بیشتری پیدا می کند و معنویت نهفته در وجهه غیبی همه انسان ها شکوفایی می شود.
علامه طباطبایی در این باره می نویسد: «در عین حال که اکثریت قاطع افراد انسان سرگرم تنظیم امور معاش و تلاش در رفع حوایج زندگی روزانه هستند و به معنویات نمی پردازند، در نهاد این نوع غریزه ای به نام واقع بینی موجود است که گاهی در برخی از افراد به کار افتاده به یک رشته درک های معنوی وادارش می کند.» (طباطبایی،۱۳۸۷،ص۹۵)
در این بیان به ابعاد تجربی معنویت تأکید شده و معنویت به عنوان مجموعه ای از درک ها که بر اساس گرایش به واقع بینی و سرگرم نشدن به نیازهای دنیوی تعریف می شود.
علامه در ادامه توضیح می دهند که این رشته از درک های معنوی مبتنی بر ایمان به واقعیت ثابتی است که در هر انسانی وجود دارد و ما را به جایی می رساند که فراتر از درک ناپایداری اجزای جهان، بتوانیم واقعیت ثابت جهان آفرینش را تماشا کنیم. (همان،ص۹۶)
با این توضیحات از دیدگاه علامه طباطبایی معنویت مشاهدۀ واقعیت ثابت جهان آفرینش و درک ناپایداری اجزای آن است. این تعریف از جهتی که به شکوفایی و برانگیختگی معنویت توجه می کند، شباهت زیادی با تعریف آیت الله خامنه ای دارد که معنویت را در ارتباط مجذوبانه با خداوند تعریف می کرد. و از جهتی که معنویت را ایمان به واقعیتی ثابت در وجود هر انسانی می داند، به تعریف تکوینی از معنویت در بیان امام خمینی تشابه دارد.
هر سه تعریف به طور تلویحی یا صریح به این موضوع اشاره می کنند که معنویت در همه انسان ها وجود دارد. چه به صورت وجهه غیبی که در همه انسان ها موجود است؛ چه به صورت ایمان به واقعیت ثابت که هر انسانی در خود پیدا می کند و یا به صورت رابطه مجذوبانه با خدا که همه انسان ها می توانند چنین لحظاتی را تجربه کنند.
وجهۀ غیبی در هر انسان جایگاه ایمان به واقعیت ثابت و تجربه رابطه مجذوبانه با خداوند است. اساسا درک ساحت غیبی و فرامادی خود نیز یک تجربه معنوی است و توجه به ایمان به واقعیت ثابت هستی نیز یک تجربه معنوی است و مجموعه درک هایی که از این ایمان نهفته ناشی می شود، تجربه های معنوی را برای انسان رقم می زند. تجربه ای که در ارتباط با خدا شکوفا می شود و دارای ابعاد بینشی و انگیزشی است و استعداد آن در وجهه غیبی و ساحت روحی هر انسانی نهفته است.
آیت الله خامنه ای می گوید: «معنویت، مجذوب شدن در مقابل لطف الهی است.» (بیانات، ۱/۲/۸۹)
در این تعریف هم به همان وجهه غیبی و روحی اشاره شده که با خدا در ارتباط است. البته این تعریف به وضعیت فعلیت یافته معنویت معطوف شده و به مفهوم ارتباط مجذوبانه با خداوند تکیه داده است. این رابطه مجذوبانه در صورتی تجربه می شود که شرارۀ دلبستگی های دنیوی در دل فرونشیند. از این رو آیت الله خامنه ای در عبارت دیگری معنویت را چنین توصیف می کنند: «فریب ظواهر را نخوردن و دلبستگى به زر و زیور دنیا و زخارف دنیا پیدا نکردن» (بیانات۲۷/۶/۷۰) وقتی دل از توجهات دنیوی پاک می شود، توجهات معنوی فروغ و قوّت بیشتری پیدا می کند و معنویت نهفته در وجهه غیبی همه انسان ها شکوفایی می شود.
علامه طباطبایی در این باره می نویسد: «در عین حال که اکثریت قاطع افراد انسان سرگرم تنظیم امور معاش و تلاش در رفع حوایج زندگی روزانه هستند و به معنویات نمی پردازند، در نهاد این نوع غریزه ای به نام واقع بینی موجود است که گاهی در برخی از افراد به کار افتاده به یک رشته درک های معنوی وادارش می کند.» (طباطبایی،۱۳۸۷،ص۹۵)
در این بیان به ابعاد تجربی معنویت تأکید شده و معنویت به عنوان مجموعه ای از درک ها که بر اساس گرایش به واقع بینی و سرگرم نشدن به نیازهای دنیوی تعریف می شود.
علامه در ادامه توضیح می دهند که این رشته از درک های معنوی مبتنی بر ایمان به واقعیت ثابتی است که در هر انسانی وجود دارد و ما را به جایی می رساند که فراتر از درک ناپایداری اجزای جهان، بتوانیم واقعیت ثابت جهان آفرینش را تماشا کنیم. (همان،ص۹۶)
با این توضیحات از دیدگاه علامه طباطبایی معنویت مشاهدۀ واقعیت ثابت جهان آفرینش و درک ناپایداری اجزای آن است. این تعریف از جهتی که به شکوفایی و برانگیختگی معنویت توجه می کند، شباهت زیادی با تعریف آیت الله خامنه ای دارد که معنویت را در ارتباط مجذوبانه با خداوند تعریف می کرد. و از جهتی که معنویت را ایمان به واقعیتی ثابت در وجود هر انسانی می داند، به تعریف تکوینی از معنویت در بیان امام خمینی تشابه دارد.
هر سه تعریف به طور تلویحی یا صریح به این موضوع اشاره می کنند که معنویت در همه انسان ها وجود دارد. چه به صورت وجهه غیبی که در همه انسان ها موجود است؛ چه به صورت ایمان به واقعیت ثابت که هر انسانی در خود پیدا می کند و یا به صورت رابطه مجذوبانه با خدا که همه انسان ها می توانند چنین لحظاتی را تجربه کنند.
وجهۀ غیبی در هر انسان جایگاه ایمان به واقعیت ثابت و تجربه رابطه مجذوبانه با خداوند است. اساسا درک ساحت غیبی و فرامادی خود نیز یک تجربه معنوی است و توجه به ایمان به واقعیت ثابت هستی نیز یک تجربه معنوی است و مجموعه درک هایی که از این ایمان نهفته ناشی می شود، تجربه های معنوی را برای انسان رقم می زند. تجربه ای که در ارتباط با خدا شکوفا می شود و دارای ابعاد بینشی و انگیزشی است و استعداد آن در وجهه غیبی و ساحت روحی هر انسانی نهفته است.