۱۳۹۶/۰۸/۲۹
–
۴۰۶ بازدید
منظور از حدیث «الفقر فخری» از پیامبر (ص) چیست ؟ و چطور با این حدیث که دارد: اگر فقر از در خانه وارد شود ایمان از در دیگر می رود، جمع می شود؟
در این مورد توجیهاتی به ذهن می رسد:1- پیامبر اسلام در حدیث اوّل فرمود: “الفقر فخری و به أفتخر علی سائر الانبیاء؛ فقر باعث فخر من است و به سبب آن بر سایر انبیا افتخار می کنم”.(1)پیامبر در این حدیث در مقام مقایسه خویش با سایر پیامبران الهی(ع) می باشد(که در برخی روایات، این احتمال تأیید شده که) پیامبر اسلام یکی از فقیرترین پیامبران بود اما از جهت مقام و مرتبه بر همه پیامبران برتری داشت. در مقام مقایسه خویش با آنان فقر را جزء افتخارات خود شمرده است.
به اصطلاح “قضیه شخصیه” است و به دیگران ربطی ندارد.
2- توانگری و ثروتمندی ذاتاً امری ممدوح و پسندیده است.
آنچه بد است، حرص و طمع و پول پرستی است. از سوی دیگر فقر امری ناپسند و بد است، زیرا فقیر نمی تواند نیازهای مالی خویش را برطرف نموده و خواسته های خویش را برآورده کند. آنچه در عین فقر پسندیده است، مناعت طبع و دست دراز نکردن پیش دیگران و از همه مهم تر گردن نهادن به خواست الهی است؛ نیز فقر را عاملی برای امتحان دانستن. اگر فقیری چنین باشد، بزرگترین رحمت الهی نصیب او شده و از امتحانی سترگ خدا سر فراز خارج شده است. وی در عین فقیر بودن به سعادت رهنمون شده است. حال فقر برای چنین شخصی، کفر را موجب نشده، بلکه نردبانی برای کمال و سعادت است.
ما آبروی فقر و قناعت نمیبریم
با پادشه بگویید که روزی مقدّر است
به همین خاطر در برخی منابع، حدیث دوم بدین صورت وارد شده است که: “لولا رحمه ربّی علی فقراء اُمتی کاد الفقر أن یکون کفراً؛ اگر رحمت پروردگارم بر تهیدستان امتم نبود، نزدیک بود فقر به کفر بینجامد”.(2)
در این سخن حضرت می فرمایند که مؤمنان به واسطه شمول رحمت اله، هرگز به خاطر فقر کافر نمیشوند. پس فقر در غیر امت پیامبر سبب کفر می گردد، لکن مؤمن واقعی هرگز به سبب فقر، کافر نمیگردد. وی فقر را بر ثروتمند بودنی که از راه نادرست حاصل شده باشد، ترجیح می دهد. اگر مسلمانی به سبب فقر، کفر گویی کند، نشان دهنده این است که واقعاً از امت پیامبر نیست.
3- توجیه سابق فرض بر این است که فقر به معنای فقر مالی و مادی باشد، اما ممکن است مقصود فقر معنوی و وجودی باشد، بدین معنا که انسان، نیازمند و فقیر حضرت حق است و هماره به خداوند و کمک وی نیاز دارد. اگر لحظه ای به خود واگذارده شود، هلاک می گردد. در مقابل خدا بی نیاز مطلق است. در این صورت، فقر و تهیدستی و احتیاج به خدا را رسول خدا(ص) عامل افتخار خویش تلقی نموده است و ربطی به نیاز مالی ندارد.
در روایات و ادعیه، فقر در این معنا به کار رفته است، مثلاً “أنا الفقیر الّذی ربّیته؛ من فقیری هستم که تو (ای خدا) او را؛ پرورش دادی”.
در آثار عرفانی نیز فقر تنها به این معنا بیان شده است. در این معنا، فقر به معنای نیاز به خداوند است و هر انسانی که نیازمندتر به خداوند باشد، کامل تر است. معنای بندگی از همین جا ناشی می شود و به همین خاطر گفته شده که بزرگ ترین مقام پیامبر(ص) همان مقام بندگی است.(اشهد انّ محمداً عبده و رسوله)
پی نوشت ها:
1. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 69، ص 56؛ مستدرک وسائل، ج 11، ص 173، باب 4.
2. جامع الاخبار، 109، فصل 67، فی الفقراء.
به اصطلاح “قضیه شخصیه” است و به دیگران ربطی ندارد.
2- توانگری و ثروتمندی ذاتاً امری ممدوح و پسندیده است.
آنچه بد است، حرص و طمع و پول پرستی است. از سوی دیگر فقر امری ناپسند و بد است، زیرا فقیر نمی تواند نیازهای مالی خویش را برطرف نموده و خواسته های خویش را برآورده کند. آنچه در عین فقر پسندیده است، مناعت طبع و دست دراز نکردن پیش دیگران و از همه مهم تر گردن نهادن به خواست الهی است؛ نیز فقر را عاملی برای امتحان دانستن. اگر فقیری چنین باشد، بزرگترین رحمت الهی نصیب او شده و از امتحانی سترگ خدا سر فراز خارج شده است. وی در عین فقیر بودن به سعادت رهنمون شده است. حال فقر برای چنین شخصی، کفر را موجب نشده، بلکه نردبانی برای کمال و سعادت است.
ما آبروی فقر و قناعت نمیبریم
با پادشه بگویید که روزی مقدّر است
به همین خاطر در برخی منابع، حدیث دوم بدین صورت وارد شده است که: “لولا رحمه ربّی علی فقراء اُمتی کاد الفقر أن یکون کفراً؛ اگر رحمت پروردگارم بر تهیدستان امتم نبود، نزدیک بود فقر به کفر بینجامد”.(2)
در این سخن حضرت می فرمایند که مؤمنان به واسطه شمول رحمت اله، هرگز به خاطر فقر کافر نمیشوند. پس فقر در غیر امت پیامبر سبب کفر می گردد، لکن مؤمن واقعی هرگز به سبب فقر، کافر نمیگردد. وی فقر را بر ثروتمند بودنی که از راه نادرست حاصل شده باشد، ترجیح می دهد. اگر مسلمانی به سبب فقر، کفر گویی کند، نشان دهنده این است که واقعاً از امت پیامبر نیست.
3- توجیه سابق فرض بر این است که فقر به معنای فقر مالی و مادی باشد، اما ممکن است مقصود فقر معنوی و وجودی باشد، بدین معنا که انسان، نیازمند و فقیر حضرت حق است و هماره به خداوند و کمک وی نیاز دارد. اگر لحظه ای به خود واگذارده شود، هلاک می گردد. در مقابل خدا بی نیاز مطلق است. در این صورت، فقر و تهیدستی و احتیاج به خدا را رسول خدا(ص) عامل افتخار خویش تلقی نموده است و ربطی به نیاز مالی ندارد.
در روایات و ادعیه، فقر در این معنا به کار رفته است، مثلاً “أنا الفقیر الّذی ربّیته؛ من فقیری هستم که تو (ای خدا) او را؛ پرورش دادی”.
در آثار عرفانی نیز فقر تنها به این معنا بیان شده است. در این معنا، فقر به معنای نیاز به خداوند است و هر انسانی که نیازمندتر به خداوند باشد، کامل تر است. معنای بندگی از همین جا ناشی می شود و به همین خاطر گفته شده که بزرگ ترین مقام پیامبر(ص) همان مقام بندگی است.(اشهد انّ محمداً عبده و رسوله)
پی نوشت ها:
1. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 69، ص 56؛ مستدرک وسائل، ج 11، ص 173، باب 4.
2. جامع الاخبار، 109، فصل 67، فی الفقراء.