۱۳۹۷/۰۷/۰۹
–
۷۱۵ بازدید
برایم جذاب است که بدانم آیا حضرت علی و حضرت زهرا هم دوره ی نامزدی داشته اند؟
برادر گرامی؛ خوشحالیم که مخاطب جوانی هستیم که ارتباط معنوی او با اهل بیت(علیهم السلام) انگیزه افزایش آگاهی هایش درباره ی ایشان است.
درباره ی داستان نامزدی امیرالمؤمنین و حضرت زهرا گفتنی است از آنجا که ایشان یکدیگر را در مرتبه ای قُدسی یافته بودند، این داستان عاشقی، علاوه بر ابعاد ظاهری، بی تردید از کیفیتی ملکوتی و غیرقابل تصوری برخوردار بوده است.
حضرت علی(علیه السلام) ماجرای ظاهری اتمام دوره نامزدی شان را این گونه تعریف می فرمایند:
«حدود یک ماه [از عقد ما] گذشت و من خجالت می کشیدم با پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) درباره فاطمه صحبت کنم، ولی گاهی که خلوت می شد می فرمودند: «یا علی چه همسر نیکو و زیبایی نصیبت شد. بهترین زنان عالم را به ازدواج تو درآوردم». روزی برادرم عقیل پیش من آمد و گفت: «برادر جان! من از ازدواج تو بسیار مسرور هستم. چرا از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) خواهش نمی کنی که فاطمه را به خانه ات بفرستد تا با عروسی شما، چشم ما روشن گردد؟» پاسخ دادم: «خیلی میل دارم عروسی کنم، اما از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) خجالت می کشم». عقیل گفت: «تو را به خدا سوگند، هم اکنون با من بیا تا خدمت پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) برویم». من با برادرم عقیل، آهنگ منزل رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) نمودیم. در بین راه به «اُمّ اَیمَن» برخورد کرده، جریان را برایش گفتیم. ام ایمن گفت: «اجازه بدهید من با رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) در این باره مذاکره کنم». «اُمّ سَلَمِه» و سایر زنان نیز از قضیه خبردار شدند و خدمت پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) مُشرّف گشتند. عرض کردند: «یا رسول الله! پدر و مادرمان به فدایت، برای موضوعی خدمت شما رسیده ایم که اگر خدیجه زنده بود چشمش بدان روشن می شد». وقتی پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نام خدیجه را شنید اشکش جاری شد و فرمودند: «خدیجه؟! کجا مانند خدیجه پیدا می شود؟ هنگامی که مردم مرا تکذیب نمودند مرا تصدیق کرد و برای ترویج دین خدا، اموالش را در اختیار من قرار داد. خدیجه زنی بود که خدا بر من وحی فرستاد که به او بشارت دهم خانه ای از زُمرّد در بهشت به او عطا خواهد کرد».
ام سلمه عرض کرد: «پدرم و مادرم فدایت شود، شما هرچه درباره ی خدیجه می فرمایید صحیح است. خدا ما را با او محشور گرداند. یا رسول الله! برادر و پسرعموی شما میل دارد همسرش را به منزل ببرد». فرمودند: «پس چرا خودش در این باره صحبتی نمی کند؟» عرض کرد: «از حیای اوست». پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به ام ایمن فرمودند: «علی را نزد من حاضر کن». وقتی خدمت پیغمبر مشرّف شدم، فرمودند: «یا علی! آیا میل داری همسرت را به منزل ببری؟» عرض کردم: «آری یا رسول الله». فرمودند: «خدا مبارک کند. همین امشب یا فردا شب وسایل عروسی را فراهم می کنم». سپس به همسران شان فرمودند: «اطاقی را برای فاطمه فرش کنید تا مراسم عروسی را برگزار کنیم»[ مجلسی (1403ق. ، ج 43، ص 130و131). ].
درباره ی داستان نامزدی امیرالمؤمنین و حضرت زهرا گفتنی است از آنجا که ایشان یکدیگر را در مرتبه ای قُدسی یافته بودند، این داستان عاشقی، علاوه بر ابعاد ظاهری، بی تردید از کیفیتی ملکوتی و غیرقابل تصوری برخوردار بوده است.
حضرت علی(علیه السلام) ماجرای ظاهری اتمام دوره نامزدی شان را این گونه تعریف می فرمایند:
«حدود یک ماه [از عقد ما] گذشت و من خجالت می کشیدم با پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) درباره فاطمه صحبت کنم، ولی گاهی که خلوت می شد می فرمودند: «یا علی چه همسر نیکو و زیبایی نصیبت شد. بهترین زنان عالم را به ازدواج تو درآوردم». روزی برادرم عقیل پیش من آمد و گفت: «برادر جان! من از ازدواج تو بسیار مسرور هستم. چرا از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) خواهش نمی کنی که فاطمه را به خانه ات بفرستد تا با عروسی شما، چشم ما روشن گردد؟» پاسخ دادم: «خیلی میل دارم عروسی کنم، اما از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) خجالت می کشم». عقیل گفت: «تو را به خدا سوگند، هم اکنون با من بیا تا خدمت پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) برویم». من با برادرم عقیل، آهنگ منزل رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) نمودیم. در بین راه به «اُمّ اَیمَن» برخورد کرده، جریان را برایش گفتیم. ام ایمن گفت: «اجازه بدهید من با رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) در این باره مذاکره کنم». «اُمّ سَلَمِه» و سایر زنان نیز از قضیه خبردار شدند و خدمت پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) مُشرّف گشتند. عرض کردند: «یا رسول الله! پدر و مادرمان به فدایت، برای موضوعی خدمت شما رسیده ایم که اگر خدیجه زنده بود چشمش بدان روشن می شد». وقتی پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نام خدیجه را شنید اشکش جاری شد و فرمودند: «خدیجه؟! کجا مانند خدیجه پیدا می شود؟ هنگامی که مردم مرا تکذیب نمودند مرا تصدیق کرد و برای ترویج دین خدا، اموالش را در اختیار من قرار داد. خدیجه زنی بود که خدا بر من وحی فرستاد که به او بشارت دهم خانه ای از زُمرّد در بهشت به او عطا خواهد کرد».
ام سلمه عرض کرد: «پدرم و مادرم فدایت شود، شما هرچه درباره ی خدیجه می فرمایید صحیح است. خدا ما را با او محشور گرداند. یا رسول الله! برادر و پسرعموی شما میل دارد همسرش را به منزل ببرد». فرمودند: «پس چرا خودش در این باره صحبتی نمی کند؟» عرض کرد: «از حیای اوست». پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به ام ایمن فرمودند: «علی را نزد من حاضر کن». وقتی خدمت پیغمبر مشرّف شدم، فرمودند: «یا علی! آیا میل داری همسرت را به منزل ببری؟» عرض کردم: «آری یا رسول الله». فرمودند: «خدا مبارک کند. همین امشب یا فردا شب وسایل عروسی را فراهم می کنم». سپس به همسران شان فرمودند: «اطاقی را برای فاطمه فرش کنید تا مراسم عروسی را برگزار کنیم»[ مجلسی (1403ق. ، ج 43، ص 130و131). ].
یادگاری
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم): «رَاْسُ الْعَقْلِ بَعْدَ الاْیمانِ بِاللّهِ مُداراةُ النّاسِ فى غَیْرِ تَرْکِ حَقٍّ؛ کمال عقل، پس از ایمان به خدا، مدارا کردن با مردم است به شرط آن که حق، ترک نشود»[ حرّانی (1382، ص 68).].
فصل دوم – مراسم نامزدی و قرارها