۱۳۹۵/۰۴/۰۵
–
۵۱۹ بازدید
بعضی آیات هستن که منتسب به ائمه میشن مثلا نبا عظیم یا غیره.اگه منظور از نبا عظیم حضرت علی هستن چرا گفته نبا عظیم؟ چرا غیر مستقیم اشاره کرده که اینهمه اختلاف پیش بیاد
1. « نبا عظیم » به چند معنى تفسیر شده: قیامت، قرآن، تمام اصول عقائد دینى اعم از مبدء و معاد، ولى قرائن موجود در مجموعه آیات این سوره نشان مى دهد که تفسیر آن به معاد از همه برترى دارد.ولى در روایات زیادى که از طرق اهل بیت ع و بعضى از طرق اهل سنت نقل شده، نبا عظیم (خبر بزرگ) به مساله ولایت و امامت امیر مؤمنان على ع که مورد اختلاف و گفتگو از سوى جمعى بود، یا به مساله ولایت به طور اعم تفسیر شده است.
این روایات گاه از خود على ع، و گاه از امامان دیگر ع نقل شده که به عنوان نمونه سه روایت را در اینجا مى آوریم:
1- روایتى است که حافظ محمد بن مؤمن شیرازى که از علماى اهل سنت است نقل کرده که رسول اللَّه ص در تفسیر عَمَّ یَتَساءَلُونَ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ فرمود: منظور ولایت على است که از آنها درباره آن در قبر سؤال مى شود، و هیچکس در شرق و غرب عالم، در بر و بحر از دنیا نمى رود مگر اینکه فرشتگان از او درباره ولایت امیر مؤمنان ع بعد از مرگ پرسش مى کنند، و به او مى گویند: دینت چیست؟ پیامبرت کیست؟ و امامت کیست؟ .
2- در حدیث دیگرى آمده است که روز جنگ صفین مردى از لشکر شام در حالى که سلاح بر تن پوشیده، و قرآنى حمایل کرده بود، وارد میدان شد، و سوره عَمَّ یَتَساءَلُونَ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ را تلاوت مى کرد، على ع شخصا به میدان او آمد و به او فرمود: ا تعرف النبأ العظیم الذى هم فیه مختلفون آیا مى دانى نبا عظیمى که در آن اختلاف دارند چیست؟! آن مرد در جواب گفت: نه، نمى دانم! امام فرمود:
انا و اللَّه النبأ العظیم الذى فیه اختلفتم و على ولایته تنازعتم، و عن ولایتى رجعتم بعد ما قبلتم … و یوم القیامة تعلمون ما علمتم منم آن نبا عظیم که درباره آن اختلاف دارید! و در ولایت او به نزاع برخاسته اید، شما از ولایت من باز گشتید بعد از آنکه پذیرفتید، و در قیامت بار دیگر آنچه را قبلا در این زمینه دانسته اید خواهید دانست!.
3- در روایتى از امام صادق ع آمده است که فرمود:
النبأ العظیم الولایة:
نبا عظیم همان مساله ولایت است .
جمع میان محتواى این روایات و آنچه در مورد تفسیر آیه به مساله معاد ذکر کردیم از دو راه ممکن است: نخست اینکه نبا عظیم مفهوم وسیع و گسترده اى دارد که همه اینها را شامل مى شود هر چند به هنگام نزول این آیات تکیه قرآن بیش از همه در بیان این جمله روى مساله معاد بود، ولى این مانع نمى شود که آیه مصداقهاى دیگرى نیز داشته باشد دیگر اینکه همانگونه که مى دانیم و بارها نیز گفته ایم قرآن داراى بطون مختلفى است، یعنى یک آیه ممکن است معانى متعددى داشته باشد که از میان آنها یک معنى ظاهر است، و معانى دیگر بطون قرآن است که به کمک قرائن مختلفى از آن استفاده مى شود، و یا به تعبیر دیگر نوعى دلالت التزامى است که براى همه کس جز خاصان روشن نیست.
تنها این آیه نیست که داراى ظاهر و باطنى است، آیات زیاد دیگرى در قرآن کریم داریم که در روایات اسلامى تفسیرهاى گوناگونى براى آن آمده که بعضى هماهنگ با ظاهر است، و بعضى معنى باطن را بیان مى کند.
ولى این نکته را مؤکدا یادآور مى شویم که فهم باطن قرآن بدون وجود قرائن روشن، یا تفسیرهایى که از شخص پیغمبر و امامان معصوم ع رسیده است جائز نیست، و وجود بطون براى قرآن نباید دستاویزى براى هوسبازان و منحرفان شود که آیات قرآن را هر گونه بخواهند به میل خود تفسیر کنند.
2. این مطلب مربوط به یکی از مباحث علوم قرانی با عنوان جری و تطبیق است . در موارد بسیارى ذیل تفسیر برخی آیات قرآن، احادیثى آمده است که آیه را بر موارد خاصى تطبیق مى نماید و آیه را با توجه به آن مورد خاص، معنى مى کند. در نظر ابتدایى، گمان مى رود که حدیث، شمول آیه را محدود نموده است و به غیر از مورد حدیث نمى توان آیه را گسترش داد.
این گمان غلط، برخی را به محدودیت و جمود دربرداشت آیه کشانده است؛ حال آنکه این تطبیقات از باب ذکر مصادیق آیه مى باشد و هرگز آیات قرآن به این موارد محدود نمى گردد، مانند احادیثی که «صراط مستقیم» را به قرآن، حضرت على (ع)، بندگى خدا، صراط اطاعت از معصوم (ع)، صراط کشیده شده بر جهنم و غیره، معنى مى کند؛ این تفسیرهاى گوناگون از آیه، خود شهادت مى دهد که اینها تفسیر آیه به حساب نمى آید، بلکه از مصادیق آیه مى باشند که در اصطلاح به «جرى و تطبیق»[1] موسوم است.[2] به این معنا که این موارد در واقع مصداق بارز آیه هستند. به عنوان مثال در همین روایتی که مقصود از صراط مستقیم را امیر المومنین(ع) دانسته؛ در واقع مفهوم کلی راه مستقیم را به صورت جزیی مشخص می کند. روشن است که تعیین مصداق راه مستقیم به معنای نفی مصادیق دیگر نیست.
علامه طباطبایی درباره این دسته از روایات می گوید: «همه این روایات [که بالغ بر صدها روایت است ] از قبیل «جرى» است. شیوه اهل بیت علیهم السّلام چنین است که آیات را بر آنچه قابل تطبیق باشد، منطبق مى کنند، اگر چه از مورد نزول آن ها خارج باشد.»[3]علّامه طباطبایی با عباراتى چون «و لیس بتفسیر للآیة» و عبارات مشابه آن ذیل این دسته روایات، این مطلب را یادآورى مى کند که این روایات، جزء روایات تفسیرى نمى باشد، زیرا این گونه روایات در صدد تفسیر نیست؛ بلکه در مقام بیان مصداقى براى آنهاست. چنانکه مفسر حکیم آیة اللّه جوادى آملى نیز این نکته را یادآورى کرده و مى گوید: «در بسیارى از روایاتى که در تفاسیر روایى مانند نور الثّقلین و البرهان آمده و از آن به عنوان «روایات تفسیرى» یاد مى شود، در پى تفسیر آیه نیست؛ زیرا تفسیر به معناى بیان معانى الفاظ و جمله هاى قرآن است و بیشتر آن احادیث از این قبیل نیست، بلکه در پى تطبیق آیه بر برخى از مصادیق و در موارد فراوانى، تطبیق بر بارزترین مصداق آن است»
این نکته از آن جهت حائز اهمیت است که برخى با دستاویز قرار دادن این گونه روایات و تفسیر دانستن آن، بر شیعه خرده گرفته و بر تفسیر و باورهاى آنان انتقاد نموده اند. البتّه پیداست که گرچه روایات تطبیقى، تفسیر نمى باشد ولى نشان دادن مصداق براى آیات، به مفسّر کمک مى کند و راه را براى ارائه معانى کلّى بر او هموار خواهد ساخت، چه این که بررسى ویژگى هاى مصادیق ارائه شده و ارزیابى و تحلیل آن در کشف معانى آیات مؤثر خواهد بود. ازاین رو، این روایات نیز به گونه اى در راستاى امر تفسیر قرار مى گیرد.[4] تنها نکته مهم در استفاده از آنها این است که آیات را به آن مصادیق محدود نکنیم و به آنها تنها به عنوان ذکر مصداق آیه نگاه کنیم و نه تفسیر آن.
پی نوشت:
[1] . در واقع تداوم حیات قرآن از طریق اجرای همین قاعده جری و تطبیق است. این قاعده را می توان اینگونه تعریف کرد: «جری و تطبیق عبارت است از انطباق الفاظ و آیات قرآن بر مصادیقی غیر از آنچه آیات درباره آنها نازل شده است.» روشهاى تأویل قرآن، محمد کاظم شاکر، دفتر تبلیغات اسلامى ، قم، 1376، ص: 147
[2] . پژوهشى پیرامون تدبردر قرآن، ولى الله نقى پور فر،اسوه، تهران،1381، ص: 321-320
[3] . روشهاى تأویل قرآن، ص: 147
[4] . آسیب شناسى و روش شناسى تفسیر معصومان علیهم السلام، على اکبر رستمى ،کتاب مبین، بی جا، 0138، ص: 170-169
این روایات گاه از خود على ع، و گاه از امامان دیگر ع نقل شده که به عنوان نمونه سه روایت را در اینجا مى آوریم:
1- روایتى است که حافظ محمد بن مؤمن شیرازى که از علماى اهل سنت است نقل کرده که رسول اللَّه ص در تفسیر عَمَّ یَتَساءَلُونَ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ فرمود: منظور ولایت على است که از آنها درباره آن در قبر سؤال مى شود، و هیچکس در شرق و غرب عالم، در بر و بحر از دنیا نمى رود مگر اینکه فرشتگان از او درباره ولایت امیر مؤمنان ع بعد از مرگ پرسش مى کنند، و به او مى گویند: دینت چیست؟ پیامبرت کیست؟ و امامت کیست؟ .
2- در حدیث دیگرى آمده است که روز جنگ صفین مردى از لشکر شام در حالى که سلاح بر تن پوشیده، و قرآنى حمایل کرده بود، وارد میدان شد، و سوره عَمَّ یَتَساءَلُونَ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ را تلاوت مى کرد، على ع شخصا به میدان او آمد و به او فرمود: ا تعرف النبأ العظیم الذى هم فیه مختلفون آیا مى دانى نبا عظیمى که در آن اختلاف دارند چیست؟! آن مرد در جواب گفت: نه، نمى دانم! امام فرمود:
انا و اللَّه النبأ العظیم الذى فیه اختلفتم و على ولایته تنازعتم، و عن ولایتى رجعتم بعد ما قبلتم … و یوم القیامة تعلمون ما علمتم منم آن نبا عظیم که درباره آن اختلاف دارید! و در ولایت او به نزاع برخاسته اید، شما از ولایت من باز گشتید بعد از آنکه پذیرفتید، و در قیامت بار دیگر آنچه را قبلا در این زمینه دانسته اید خواهید دانست!.
3- در روایتى از امام صادق ع آمده است که فرمود:
النبأ العظیم الولایة:
نبا عظیم همان مساله ولایت است .
جمع میان محتواى این روایات و آنچه در مورد تفسیر آیه به مساله معاد ذکر کردیم از دو راه ممکن است: نخست اینکه نبا عظیم مفهوم وسیع و گسترده اى دارد که همه اینها را شامل مى شود هر چند به هنگام نزول این آیات تکیه قرآن بیش از همه در بیان این جمله روى مساله معاد بود، ولى این مانع نمى شود که آیه مصداقهاى دیگرى نیز داشته باشد دیگر اینکه همانگونه که مى دانیم و بارها نیز گفته ایم قرآن داراى بطون مختلفى است، یعنى یک آیه ممکن است معانى متعددى داشته باشد که از میان آنها یک معنى ظاهر است، و معانى دیگر بطون قرآن است که به کمک قرائن مختلفى از آن استفاده مى شود، و یا به تعبیر دیگر نوعى دلالت التزامى است که براى همه کس جز خاصان روشن نیست.
تنها این آیه نیست که داراى ظاهر و باطنى است، آیات زیاد دیگرى در قرآن کریم داریم که در روایات اسلامى تفسیرهاى گوناگونى براى آن آمده که بعضى هماهنگ با ظاهر است، و بعضى معنى باطن را بیان مى کند.
ولى این نکته را مؤکدا یادآور مى شویم که فهم باطن قرآن بدون وجود قرائن روشن، یا تفسیرهایى که از شخص پیغمبر و امامان معصوم ع رسیده است جائز نیست، و وجود بطون براى قرآن نباید دستاویزى براى هوسبازان و منحرفان شود که آیات قرآن را هر گونه بخواهند به میل خود تفسیر کنند.
2. این مطلب مربوط به یکی از مباحث علوم قرانی با عنوان جری و تطبیق است . در موارد بسیارى ذیل تفسیر برخی آیات قرآن، احادیثى آمده است که آیه را بر موارد خاصى تطبیق مى نماید و آیه را با توجه به آن مورد خاص، معنى مى کند. در نظر ابتدایى، گمان مى رود که حدیث، شمول آیه را محدود نموده است و به غیر از مورد حدیث نمى توان آیه را گسترش داد.
این گمان غلط، برخی را به محدودیت و جمود دربرداشت آیه کشانده است؛ حال آنکه این تطبیقات از باب ذکر مصادیق آیه مى باشد و هرگز آیات قرآن به این موارد محدود نمى گردد، مانند احادیثی که «صراط مستقیم» را به قرآن، حضرت على (ع)، بندگى خدا، صراط اطاعت از معصوم (ع)، صراط کشیده شده بر جهنم و غیره، معنى مى کند؛ این تفسیرهاى گوناگون از آیه، خود شهادت مى دهد که اینها تفسیر آیه به حساب نمى آید، بلکه از مصادیق آیه مى باشند که در اصطلاح به «جرى و تطبیق»[1] موسوم است.[2] به این معنا که این موارد در واقع مصداق بارز آیه هستند. به عنوان مثال در همین روایتی که مقصود از صراط مستقیم را امیر المومنین(ع) دانسته؛ در واقع مفهوم کلی راه مستقیم را به صورت جزیی مشخص می کند. روشن است که تعیین مصداق راه مستقیم به معنای نفی مصادیق دیگر نیست.
علامه طباطبایی درباره این دسته از روایات می گوید: «همه این روایات [که بالغ بر صدها روایت است ] از قبیل «جرى» است. شیوه اهل بیت علیهم السّلام چنین است که آیات را بر آنچه قابل تطبیق باشد، منطبق مى کنند، اگر چه از مورد نزول آن ها خارج باشد.»[3]علّامه طباطبایی با عباراتى چون «و لیس بتفسیر للآیة» و عبارات مشابه آن ذیل این دسته روایات، این مطلب را یادآورى مى کند که این روایات، جزء روایات تفسیرى نمى باشد، زیرا این گونه روایات در صدد تفسیر نیست؛ بلکه در مقام بیان مصداقى براى آنهاست. چنانکه مفسر حکیم آیة اللّه جوادى آملى نیز این نکته را یادآورى کرده و مى گوید: «در بسیارى از روایاتى که در تفاسیر روایى مانند نور الثّقلین و البرهان آمده و از آن به عنوان «روایات تفسیرى» یاد مى شود، در پى تفسیر آیه نیست؛ زیرا تفسیر به معناى بیان معانى الفاظ و جمله هاى قرآن است و بیشتر آن احادیث از این قبیل نیست، بلکه در پى تطبیق آیه بر برخى از مصادیق و در موارد فراوانى، تطبیق بر بارزترین مصداق آن است»
این نکته از آن جهت حائز اهمیت است که برخى با دستاویز قرار دادن این گونه روایات و تفسیر دانستن آن، بر شیعه خرده گرفته و بر تفسیر و باورهاى آنان انتقاد نموده اند. البتّه پیداست که گرچه روایات تطبیقى، تفسیر نمى باشد ولى نشان دادن مصداق براى آیات، به مفسّر کمک مى کند و راه را براى ارائه معانى کلّى بر او هموار خواهد ساخت، چه این که بررسى ویژگى هاى مصادیق ارائه شده و ارزیابى و تحلیل آن در کشف معانى آیات مؤثر خواهد بود. ازاین رو، این روایات نیز به گونه اى در راستاى امر تفسیر قرار مى گیرد.[4] تنها نکته مهم در استفاده از آنها این است که آیات را به آن مصادیق محدود نکنیم و به آنها تنها به عنوان ذکر مصداق آیه نگاه کنیم و نه تفسیر آن.
پی نوشت:
[1] . در واقع تداوم حیات قرآن از طریق اجرای همین قاعده جری و تطبیق است. این قاعده را می توان اینگونه تعریف کرد: «جری و تطبیق عبارت است از انطباق الفاظ و آیات قرآن بر مصادیقی غیر از آنچه آیات درباره آنها نازل شده است.» روشهاى تأویل قرآن، محمد کاظم شاکر، دفتر تبلیغات اسلامى ، قم، 1376، ص: 147
[2] . پژوهشى پیرامون تدبردر قرآن، ولى الله نقى پور فر،اسوه، تهران،1381، ص: 321-320
[3] . روشهاى تأویل قرآن، ص: 147
[4] . آسیب شناسى و روش شناسى تفسیر معصومان علیهم السلام، على اکبر رستمى ،کتاب مبین، بی جا، 0138، ص: 170-169