۱۳۹۶/۰۶/۲۶
–
۴۷۵ بازدید
سلام.دوستی فرانسوی دارم که مسلمان نیست.باهم درباره توکل به خداحرف میزدیم،گویادرباوراووبسیاری ازافرادشبیه به اوتوکل به خداهیچ جایگاهی ندارد.مثلامااگرجایی بابی قانونی وناجوانمردی حقمان خورده شودطرفمان رابه خداواگذارمیکنیم یابرای درمان بیماریهاعلاوه براستفاده ازدارودعاونذرو…هم میکنیم.امادوستم میگویداینهامال کشورهای عقب مانده است،درکشوری مثل فرانسه یانروژ یاکلاکشورهایی که مثل ماپارتی بازی و…نیست درنتیجه افرادمیتوانندباقوانین سفت ومحکم حق خودشان رازنده کنندوبگیرند.یاچون آنجاسیستم بهداشت ودرمان بسیارقوی است بیماران بااتکای کامل به پزشکان درمان میشوندواین حرفهامال انسانهای ضعیف است که خودشان توانایی پذیرش مسئولیت زندگیشان راندارند.میبینم دوستم راست میگویدچون چه بسیارنمونه های ایرانی ومسلمانی که پزشکان داخلی جوابشان کرده بودندولی درخارج ازکشوردرمان شدندوالان سلامتندوچه بسیارمومنانی که باتوکل بودنداماپول درمان درخارج ازکشوررانداشتندودرهمین کشورمردند.واقعادنیای امروز دنیای پول است ودرکشورماالبته دنیای پول و پارتی… .راهکارزندگی امروزدیگرمانندقبل توکل نیست بلکه پول است وپارتی وقدرت… .
قبل از پرداختن به پاسخ گفتنی است: توکل اصطلاحی است که تنها در خصوص اعتماد و تکیه به قدرت خداوند به کار می رود و در مورد ارتباط با معصومین(ع) و کمک گرفتن از آنها واژه توسل کاربرد دارد. در ادامه به معنا و حقیقت توکل و همچنین ضرورت توسل اشاره می کنیم. بر شما است که با مطالعه و تفکر در این معانی سعی نمایید زندگی خود را به گونه ای سامان بدهید که بتوانید از این حقایق دینی و معنوی در زندگی خود استفاده بهینه داشته باشید.[کامل از کد29498]معنای توکل:توکّل به معنای اعتماد و تکیه بر خداست و این که انسان بر خود و نیروها و توانمندی های خود یا دیگران اعتمادی نداشته باشد. چون هر کس در کاری که خُبره نیست و یا توان آن را ندارد وکیل می گیرد. انسان در امور و شئون خود نه خُبره است و نه توانایی و قدرت انجام آن را دارد، چنان که دیگران نیز مانند او هستند و وضعیتی بهتر از او ندارند. لذا باید به یک مبدأ خبیر و قادر تکیه کند و این همان توکّل بر خداست: «ومَن یَتوکّلْ عَلی الله فهو حَسْبه؛طلاق/3 هر کس برخدا توکّل کند خدا کفایت مهمات و مشکلات او را می کند»؛ «حَسْبنا الله ونِعْم الوکیل؛ آل عمران/173 خدا کفایت مشکلات ما را می کند و او بهترین وکیل و تکیه گاه است»، «علی الله فلْیتوکّل المتوکّلون؛ ابراهیم/12 تکیه کنندگان باید فقط بر خدا تکیه کنند». در بیان بلند حضرت جواد الأئمه(ع) آمده است: تکیه بر خدا بهای هر متاع گران قیمت و نردبان هر مقام متعالی و متکاملی است:«ألثِّقة بِالله ثَمنْ لِکلّ غالٍ وسُلّم إلی عالٍ»؛ (بحار 75/364) توکّل مرزی جدا از بکارگیری اسباب مادی ندارد تا انسان بگوید: کاری که توانایی آن را دارم، خودم انجام می دهم و کاری که در انجام آن ناتوانانم بر خدا توکل کرده و به او واگذار می کنم. بلکه انسان در ریز و درشت کارهای خود ضعیف و ناتوان است و احتیاج به وکیل دارد. نه تنها در قیام خود به حول و قوه الهی نیاز دارد، در قعود و نشستن نیز محتاج به حول و قوه اوست لذا در نماز می گوییم: «بِحول الله و قُوته أَقوم وأَقعد»، یعنی نه تنها در ایستادن بلکه در نشستن نیز به حول و قوه خدا اعتماد و تکیه می کنم. آیة الله جوادی آملی،حماسه و عرفان به نقل از سایت تبیانحقیقت توکل: همان گونه که گفته شد توکل از ماده وکالت به معنى سپردن کارها به خدا و اعتماد بر لطف اوست، نه به این معنى که دست از تلاش و کوشش بردارد بلکه تا آنجا در توان دارد تلاش کند و منزلگاهها را یکى بعد از دیگرى با تمام توان بپیماید، اما آنچه از توان او بیرون است به خدا واگذارد و از الطاف جلیه و خفیه او مدد بطلبد! یکى از علماى معروف اخلاق در تفسیر توکل مى گوید: «توکل منزلى از منزلگاههاى دین و مقامى از مقامات اهل یقین است، بلکه آن از مفاهیم درجات مقربین است، از نظر مفهوم پیچیده و از نظر عمل سنگین است!» دلیل بر پیچیدگى مفهوم آن این است که توجه به عالم اسباب و اعتماد بر آنها نوعى شرک است، و از سوى دیگر بى اعتنایى به اسباب و جدایى کامل از آنها نیز نفى سنت و ایراد به شریعت است که مردم را به آنها ترغیب نموده ». سپس مى افزاید: «حقیقت توکلى که در شرع اسلامى آمده همان اعتماد قلبى در تمام کارها بر خدا، و صرف نظر کردن از ماسوى الله است و این منافات با تحصیل اسباب ندارد مشروط بر اینکه اسباب را در سرنوشت خود اصل اساسى نشمرد». و در ادامه این سخن مى افزاید: «مفهوم توکل آن گونه که افراد نادان و احمق تصور کرده اند ترک فعالیت هاى جسمانى و تدبیر عقلانى نیست که این جهل محض است، و در شریعت مقدس اسلامى حرام، چرا که انسان مکلف به تحصیل معاش است از راههایى که خدا به انسان نشان داده، از زراعت، تجارت و صنعت و غیر اینها از طرق حرام… ولى با این حال خداوند دستور داده که به عالم اسباب دل نبندند و در آن غرق نشوند». (27) در «المحجة البیضاء» در بحث حقیقت توکل چنین مى خوانیم: «توکل از درهاى ایمان است، و تمام ابواب ایمان داراى سه رکن است، علم، حالت، و عمل. علم ریشه آن است، و اعمال متوکلانه میوه آن، و حالت و اخلاق درونى مصداق توکل است، سپس به شرح علمى که ریشه توکل را تشکیل مى دهد پرداخته و نوع و مراحل توحید را که ریشه توکل است تشریح مى کند، و بعد از بیانات طولانى به حقیقت توکل مى رسد و آن را عبارت از اعتماد قلبى بر وکیل(که در اینجا منظور خداوند متعال است) تفسیر مى نماید، و بعد به ثمرات این حالت درونى پرداخته و آثار توکل را در حرکات و سکنات انسانى برمى شمرد. کوتاه سخن اینکه: توکل مفهوم بسیار ظریف و دقیقى دارد که در عین توجه با عالم اسباب انسان را از غرق شدن در آن، و دل بستن به غیر خدا و آلودگى به شرک بازمى دارد. انسان باید با کمال قدرت و قوت از هر گونه وسیله مادى براى پیروز شدن بر مشکلات بهره گیرد و موانع را از سر راه خود بردارد، و با این حال متکى به لطف پروردگار و قدرت بى پایان او باشد، و پیروزى را از او بداند نه غیر او. در حدیثى از پیامبر اکرم(ص) مى خوانیم از جبرئیل سؤال فرمود: «ما التوکل على الله عز و جل; توکل بر خداوند بزرگ چیست؟» عرض کرد: «العلم بان المخلوق لایضر و لاینفع و لایعطى و لایمنع و استعمال الیاس من الخلق; حقیقت توکل علم و آگاهى به این است که مخلوق نمى تواند زیانى برساند و نه سودى، و نه چیزى ببخشد، و نه از او بازدارد، و(دیگر) به کار بستن یاس از خلق است(یعنى همه چیز را از سوى خدا و به اذن و فرمان او بداند)». سپس فرمود: «فاذا کان العبد کذلک لم یعمل لاحد سوى الله و لم یرج و لم یخف سوى الله، و لم یطمع فى احد سوى الله، فهذا هو التوکل; هنگامى که بنده خدا چنین باشد، جز براى خدا عملى انجام نمى دهد و امید و ترسى جز به خدا ندارد، و به هیچ کس جز خدا دل نمى بندد، این است حقیقت توکل »! (28) در حدیث دیگرى مى خوانیم که از امام معصوم پرسیدند: توکل چیست؟ فرمود: «لاتخاف سواه; توکل این است که از غیر خدا نترسى ». (29) از این تعبیرات به خوبى استفاده مى شود که روح توکل انقطاع الى الله یعنى بریدن از مخلوق و پیوستن به خالق است، و آن کس که داراى این روحیه نباشد به حقیقت توکل نایل نشده است. در عین حال در روایات اسلامى شدیدا این معنى نفى شده است که مفهوم توکل، ترک استفاده از اسباب و وسایل عادى باشد. در حدیث معروفى مى خوانیم: مرد عربى در حضور پیامبر(ص) شتر خود را رها کرد و گفت: «توکلت على الله!» پیامبر اکرم(ص) فرمود: «اعقلها و توکل; شتر را پایبند بزن و توکل بر خدا کن »! (با توکل زانوى اشتر ببند). (30) در حدیث دیگرى همین معنى به صورت دیگرى آمده است، و آن انیکه مرد عرب از پیامبر اکرم(ص) پرسید: آیا شترم را رها کنم و توکل کنم یا پایبند بزنم و توکل کنم؟ پیامبر اکرم(ص) فرمود: «پایبند بزن و توکل کن ». (31) روى همین جهت آیات قرآن و تاریخ پیامبر(ص) پر است از تعبیراتى که نشان مى دهد مؤمنان تا آنجا که امکان دارد باید از اسباب عادى استفاده کنند، و این کار هیچ منافاتى با توکل ندارد، در یک جا مى فرماید: «و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة و من رباط الخیل ترهبون به عدو الله و عدوکم…; هر نیرویى را در اختیار دارید براى مقابله آماده کنید و از اسبهاى ورزیده فراهم سازید تا به وسیله آن دشمن خدا و دشمن خویش را بترسانید»! (32) قرآن در کیفیت نماز خوف در میدان جنگ مى فرماید: «…ولیاخذوا حذرهم و اسلحتهم…; (حتى هنگامى که گروهى از مؤمنان در پشت جبهه مشغول نماز هستند و گروهى در میدان مشغول نبرد) نمازگزاران باید وسایل دفاعى و سلاحهاى خود را به هنگام نماز زمین نگذارند». (33) به این ترتیب حتى در حال نماز باید مراقب استفاده از اسباب عادى بود، چه رسد به حالات دیگر، بنابراین این گونه کارها هرگز با روح توکل منافات ندارد. شخص پیامبر اکرم(ص) هنگامى که مى خواست از مکه به مدینه هجرت کند هرگز آشکارا و بدون نقشه و برنامه، با گفتن «توکلت على الله » حرکت نکرد، بلکه براى اغفال دشمن از یک سو دستور داد على(ع) در بسترش تا به صبح بخوابد، و از سوى دیگر شبانه به طور مخفى از مکه بیرون آمد و از سوى سوم به جاى اینکه به طرف شمال یعنى به طرف مدینه حرکت کند موقتا به سوى جنوب و غار ثور آمد و در آنجا دو سه روزى پنهان گشت و هنگامى که دشمن مایوس شد مکه را دور زد و به طرف مدینه حرکت فرمود، در حالى که مرتبا از بیراهه مى رفت، شبها حرکت مى نمود و روزها مخفى بود تا به دروازه مدینه رسید. بنابراین روح توکل که تمام وجود پیامبر(ص) را پر کرده بود مانع از این نشد که از اسباب ظاهرى لحظه اى غفلت کند. اصولا مشیت خداوند بر این قرار گرفته که در این جهان مردم براى رسیدن به مقصود از اسباب و وسایل موجود کمک بگیرند، همان گونه که در حدیث معروف از امام صادق(ع) آمده است: «ابى الله ان یجرى الاشیاء الا باسباب فجعل لکل شى ء سببا; اراده خداوند بر این قرار گرفته که همه چیز مطابق اسباب جریان یابد، به همین جهت براى هر چیزى سببى قرار داده است ». (34) بنابراین بى اعتنایى به عالم اسباب نه تنها توکل نیست بلکه به معنى بى اعتنایى به سنت هاى الهى است، و این با روح توکل سازگار نیست. این سخن را با حدیثى مربوط به عصر حضرت موسى(ع) پایان مى دهیم، در حدیث آمده است که حضرت موسى(ع) بیمار شده بود، بنى اسرائیل به عیادت او رفتند و بیمارى او را تشخیص دادند، و به او گفتند اگر از فلان دارو استفاده کنى بهبودى خواهى یافت، موسى(ع) گفت: من از هیچ دارویى بهره نمى گیرم تا خداوند بدون دارو مرا شفا دهد! ولى بیماریش طولانى شد. باز به او گفتند: داروى این بیمارى، معروف و مجرب است و ما با آن مداوا مى کنیم و بهبودى مى یابیم، باز موسى(ع) گفت: من از دارو استفاده نمى کنم! ولى بیماریش ادامه یافت، سرانجام خداوند به او وحى فرستاد: «و عزتى و جلالى لاابراتک حتى تتداوى بما ذکروه لک; به عزت و جلالم سوگند که بهبودى به تو نمى دهم مگر اینکه از دارویى که به تو گفته اند استفاده کنى!» موسى(ع) دستور داد آن دارو را براى او بیاورند و از آن استفاده کرد و بهبودى یافت، در این هنگام در دل موسى(ع) وسوسه اى پیدا شد(شاید وسوسه اش این بود که چرا خداوند تنها با توکل مرا رهایى نبخشید) دراین هنگام خداوند به او وحى فرستاد: «اردت ان تبطل حکمتى بتوکلک على، فمن اودع العقاقیر منافع الاشیاء غیرى; تو مى خواهى با توکل خود حکمت و سنت مرا باطل کنى؟! مگر منافع داروها را کسى جز من در آنها قرار داده است »؟! (35) این حدیث به روشنى حقیقت توکل را بازگو مى کند. و اگر مى بینیم ابراهیم خلیل(ع) در برابر فرشتگان آسمان در آن لحظات سخت آتش نمرودى اظهار بى نیازى مى کند و دست به دامن آنها نمى شود با مساله بهره گیرى از عالم اسباب که در داستان حضرت موسى(ع) آمده است منافات ندارد، زیرا در داستان ابراهیم(ع) مساله توسل به اسباب عادى مطرح نبود بلکه نوعى استمداد از اسباب ماوراى طبیعى بود و ابراهیم(ع) راضى نشد که در این مرحله از غیر خدا چیزى بخواهد(دقت کنید). آثار و پیامدهاى توکل از آنجا که متوکلان کار خود را به خدا واگذار مى کنند، همان خداوندى که قادر بر همه چیز و آگاه از همه چیز است، خداوندى که همه مشکلات براى او سهل و آسان است، نخستین اثر مثبتى که در آنها به وجود مى آید مساله اعتماد به نفس و ایستادگى و مقاومت در برابر مشکلات است. اگر کسى خود را در میدانى در برابر دشمن تنها ببیند هر قدر نیرومند و قوى باشد به زودى روحیه خود و اعتماد به نفس را از دست مى دهد، ولى اگر احساس کند لشکر نیرومندى شت سر اوست احساس توانایى و قدرت مى کند، هر چند خودش ضعیف باشد. در احادیث اسلامى نیز به این معنى اشاره شده است، در حدیث حرز مانندى از امیرمؤمنان على(ع) مى خوانیم: «کیف اخاف و انت املى و کیف اضام و انت متکلى; چگونه بترسم در حالى که تو امید منى، و چگونه مقهور شوم در حالى که تو تکیه گاه من مى باشى »! (36) در حدیث دیگرى از امام باقر(ع) آمده است: «من توکل على الله لایغلب، و من اعتصم بالله لایهزم; کسى که بر خدا توکل کند مغلوب نمى شود، و کسى که به دامن لطفش چنگ زند شکست نمى خورد»! (37) آرى کسى که بر خدا توکل نماید احساس غنا و بى نیازى و عزت مى کند همان گونه که در احادیث گذشته از امام صادق(ع) خواندیم: «ان الغنى و العز یجولان فاذا ظفرا بموضع التوکل اوطنا; غنا و عزت پیوسته در حرکتند، هنگامى که به محل توکل برسند آنجا را وطن خویش قرار مى دهند»! (38) افزون بر اینها توکل، بسیارى از صفات زشت و رذیله را مانند حرص، حسد، دنیاپرستى، بخل و تنگ نظرى را از انسان دور مى سازد، چرا که وقتى تکیه گاه انسان خداوند قادر على الاطلاق باشد جایى براى این اوصاف رذیله وجود ندارد. هنگامى که انسان آیه شریفه و من یتوکل على الله فهو حسبه (39) را زمزمه مى کند، خود را سرشار از موفقیت و بى نیازى و امکانات مى بیند، و همان گونه که در بعضى از ادعیه آمده است: «اللهم اغننى بالیقین و اکفنى بالتوکل علیک; خداوندا! مرا با یقین(به ذات پاکت) بى نیاز کن، و با توکل بر خودت همه چیز مرا کفایت فرما»! (40) از سوى چهارم توکل بر خداوند تو را امید بر دل مى پاشد و به خاطر آن توان و استعداد انسان شکوفا مى گردد، خستگى راه بر او چیره نمى شود، و در همه حال احساس آرامش مى کند، لذا امیرمؤمنان على(ع) در سخن کوتاه و پرمعنایى مى فرماید: «لیس لمتوکل عناء; کسى که توکل بر خدا دارد رنج و خستگى ندارد»! (41) از سوى پنجم توکل بر خدا، هوش و قدرت تفکر را مى افزاید و روشن بینى خاصى به انسان مى دهد، زیرا قطع نظر از برکات معنوى این فضیلت اخلاقى، توکل، سبب مى شود که انسان در برابر مشکلات دستپاچه و وحشت زده نشود و قدرت بر تصمیم گیرى را حفظ کند و نزدیک ترین راه درمان و حل مشکل را بیابد. از این رو در حدیثى از امیرمؤمنان على(ع) مى خوانیم: «من توکل على الله اضائت له الشبهات و کفى المؤونات و امن التبعات; کسى که بر خدا توکل کند تاریکى شبهات براى او روشن مى شود، و اسباب پیروزى او فراهم مى گردد و از مشکلات رهایى مى یابد»! (42) پانوشت:27- اخلاق شبر، صفحه 275 با کمى تلخیص. 28- بحارالانوار، جلد 68، صفحه 138، حدیث 23. 29- بحارالانوار، جلد 68، صفحه 143، حدیث 42. 30- المحجة البیضاء، جلد7، صفحه 426; کنزالعمال، حدیث 5687 و5689. 31- میزان الحکمة، جلد 4، صفحه 3661، حدیث 22577. 32- انفال، 60. 33- نساء، 102. 34- اصول کافى، جلد 1، صفحه 183، حدیث 7. 35- المحجة البیضاء، جلد7، صفحه 432. 36- بحارالانوار، جلد 91، صفحه 229. 37- میزان الحکمة، جلد 4، صفحه 3659، حدیث 22547. 38- بحارالانوار، جلد 68، صفحه 126. 39- طلاق،3. 40- بحارالانوار، جلد87، صفحه 14. 41- شرح غررالحکم، جلد 5، صفحه 72، حدیث 7451. 42- شرح غررالحکم، جلد 5، صفحه 414، حدیث 8985. برای مطالعه بیشتر به ادامه مطلب در فصل دوازدهم کتاب اخلاق در قرآن آیت الله مصباح یزدی مراجعه شود.عادت، دست یابند