۱۳۹۵/۰۷/۱۱
–
۱۶۸ بازدید
نماد و نمادگرایی چه جایگاهی در فرهنگ جامعه دارد؟ علت گسترش برخی نمادها در جامعه چیست؟
مثلاً اگر دو دوست صمیمى را چند بار با هم ببینیم، با یادآورى یکى از آنها دیگرى نیز بهیاد مى آید.
انسان از این ویژگى مهم ذهن خود استفاده کرده و با «قرارداد»هایى، از نشانه هاى ساده اى براى احضار معانى به ذهن بهره گرفته است. این نشانه هاى قراردادى، نماد، سمبل و شعار نام دارند. پرچم، نماد یک کشور و ملّیت است؛ آرم، نشان یک مؤسسه یا نهاد، حلقه نامزدى نشان همسرى، عناوین، نشان دهنده رتبه علمى و میزان تحصیلات، چراغ سبز، نشاندهنده حق عبور، ویرگول نشان مکث کوتاه و هلال قرمز نماد امداد رسانى. دسته اى از نمادها، نمایانگر یک ایده و فرهنگ و اندیشه هستند و استفاده از آنها دلبستگى انسان را به آن مکتب یا روش بیان مى کند. به طور مثال؛ صلیب نشان مسیحیت، چفیه و پلاک نماد جبهه و ایثار و فداکارى و جانبازى، سوزاندن پرچم آمریکا نماد تحقیر فرهنگ استکبار، چادر مشکى سمبل عفت و متانت زن مسلمان، گنبد و گلدسته نشانه مسجد، نوع آرایش سر و صورت نشان اعتقاد به یک ایده و فرهنگ و گروه اجتماعى است.
پیوند میان این «نشان» و آن «صاحب نشان» در ذهن چنان استوار و محکم است که گویى وجود این با وجود آن در هم آمیخته و این نماد، وجود دیگرى از آن معنى شده است.
نماد چنان در معنى ذوب مى شود که مى توان به جاى احضار معنى از نماد آن استفاده کرد و بدین وسیله بسیاری از روابط اجتماعى را تسهیل بخشید.
انسان ها براى برقرارى روابط و انتقال معانى به اذهان یکدیگر از این پس مجبور به شرح موضوع نیستند بلکه با استفاده از یک لفظ، خط، طرح، رنگ، تصویر، صدا و خلاصه با یک «نماد» این رابطه را به سهولت برقرار مى کنند.
«نماد» آینه تمام نماى معنا است. البته این ارتباط شدید میان نماد و معنا هنگامى در ذهن ایجاد مى شود که شخص؛
1. از وضع نماد براى معنى آگاهى داشته باشد؛
2. مکرر این پیوند را مشاهده کرده باشد.
هر چه این مشاهده بیشتر باشد، ارتباط میان نماد و معنى شدیدتر مى شود؛ به حدّى که گویا نماد، معنا و معنا، نماد است.
شاهد این ارتباط شدید، انتقال زشتى و زیبایى، قداست و کراهت، عظمت و حقارت و سایر ویژگى هاى معنى به نماد است. مثلاً تربت کربلا با اینکه مشتی خاک بیش نیست؛ ارزشمند و زیبا میگردد و پرچم آمریکا که در نظر مردم دنیا تداعىکننده ظلم و تکبر است باعث نفرت عمومی میگردد چرا که نمادِ قرن ها استعمار و خونریزی است. البته برای برخی شاید نماد رؤیاهای زندگی آسوده باشد!
فواید و تأثیرات نمادها
1. نمادها با تبادل سریع پیام، روابط اجتماعى انسان را آسان مى کنند. رنگ مشخص اتومبیل، راننده تاکسى را از تلاش براى اعلام شغل بى نیاز مى کند؛ همان گونه که عصاى سفید موقعیّت جسمانى فرد نابینا را به راحتى براى دیگران روشن مى نماید.
2. علاوه بر این، نمادها بر ذهن و جان هر بیننده – هر چند در میان جمع نباشد و قصد ارتباط با دیگران را نداشته باشد – اثر مى گذارند. نماد با یادآورى معنا و احضار آن در ذهن، «توجّه» ما را جهت مى دهد. این «توجّه» در شکل دهى اراده ما بسیار مؤثر است.[ ر.ک: به کجا و چگونه؟، محمد عالم زاده نوری، ص 139.] شرکت هاى بزرگ براى تبلیغ فرآورده هاى خود، مبالغ هنگفتى هزینه مى کنند و با جلب توجّه و تداعى معانى مکرّر،
در ناخودآگاه ما باورهاى جدید ایجاد مى کنند و اراده ما را براى خرید آن کالاها تحت فشار قرار مى دهند.
3. نماد، باطن و شخصیّت فرد را مى نمایاند. پیراهن مشکى در ایام محرم نشان از عشق و علاقه به امام حسین(علیه السلام) دارد و اعتقاد فرد را به فرهنگ عاشورا بیان مى کند. امتناع شیخ فضل الله نوری، از نصب پرچم بیگانه بر آستانه منزل، دشمن ستیزی او را نمایانده است. با توجه به اصل تأثیر باطن بر ظاهر، از ظواهر افراد تا اندازه اى به حقیقت وجود آنها دست مى یابیم.[ ر.ک: نگاهى دوباره به تربیت اسلامى، ص 22.]
اگر در یک کشور دیگری دیده شود که فردی تصویر امام خمینى(ره) را در منزل یا محل کار خود نصب کرده است، چه قدر با او احساس خویشاوندى مى کنیم؟ این تصویر، گویاتر از هزار کلمه، دلبستگى او را به ارزش ها و آرمان هاى امام بیان مى کند. حجاب دختران دانشجوى اروپایى که با مخالفت شدید دولتمردان روبهرو شد نیز همین نقش را ایفا کرده است.
نوع لباس هر انسان به نوعی پرچم کشور وجود اوست، پرچمى است که او
بر سردر خانه وجود خود نصب کرده است و حتی به نوعی با آن اعلام مى کند که از کدام فرهنگ پیروی مى کند و اعتقاد خود و هویت ملى و سیاسىاش را ابراز مى کند هر انسان نیز مادام که به یک سلسله ارزش ها و بینش ها معتقد و دلبسته باشد لباس متناسب با آن ارزش ها و بینش ها را از تن به در نخواهد کرد.[ ر.ک: فرهنگ برهنگى و برهنگى فرهنگى، ص 40.]
بر این اساس، تغییرى که در تیپ ظاهرى انسان ها رخ مى دهد، نشان از طوفانى درونى دارد که بر زوایاى افکار و امیال آنان اثر گذاشته است. لباس و آرایش انسان در نگاه نخست شأنى از ظواهر اوست و جلوه بیرونى شخصیت او به شمار مى رود، اما درحقیقت پیوندى ناگسستنى با باطن او دارد و پرده اى از واقعیات درون او را مى نماید و به قول شاعر: «رنگ رخساره خبر مى دهد از سرّ ضمیر!» میتوان گفت نه تنها رنگ طبیعى رخساره بلکه آن رنگ هایى که به طور مصنوعى به رخساره مى زنند نیز از سرّ ضمیر خبر مى دهد. نوع آرایشى که برخی بر چهره دارند با احوال درونى و تمایلات روانى آنان ارتباط مستقیم دارد و نه تنها آرایش چهره بلکه آرایش همه بدن و شکل و اندازه لباسى که براى خود انتخاب مى کنند از سر ضمیر آنان خبر مى دهد. لباس نه تنها معرِّفِ فرهنگ جامعه است که نشاندهنده شخصیت تک تک افراد نیز هست. البته میان شخصیت افراد یک جامعه و فرهنگ عمومى آن جامعه نیز ارتباطى قوى وجود دارد.
4. «نماد»ها علاوه بر اینکه معناى خود را مى نمایاند، درجه حضور و حیات آن معنى را در جامعه بیان مى کند. چنانکه التزام مسلمانان به احکام شرعى، اعلام حضور اسلام و حیات آن در جامعه است. صلیب و صداى ناقوس کلیسا ابراز موجودیت فکر مسیحى است. مظاهر جبهه و جنگ نشان دهنده تداوم روحیه ایثار و شهادت در جامعه است. گردهمایى سالیانه حج، نمایش قدرت عظیم امت اسلامى و اتحاد آنها بر محور بندگى خدا و نشانه بقاى اسلام است.
امام صادق(علیه السلام) مى فرماید:
«لایزال الدین قائماً ما دامت الکعبه»[ الکافی، ج 8، ص، 228.]؛ «تا کعبه باقى است، دین پایدار است».
بنابراین هرچه میزان پایبندی افراد یک جامعه به ظواهر برجسته دینی، بیشتر باشد نشان از عمق باور و رسوخ ایمان در فرهنگ یک ملت دارد.
5. «نماد»ها میتوانند به حفظ و انتقال ایدهها و فرهنگها به ویژه براى نسل هاى آینده کمک کنند. به طور مثال وجود مساجد وجماعات و معماریهای اسلامی، فرهنگ نمازخوانی را به نسل جدید منتقل میکند.
پس ما با استفاده از «نماد» خواسته یا ناخواسته؛
1. پیامى را انتقال مى دهیم و توجه فراوانى را جلب مى کنیم؛
2. اثرى مى پذیریم؛
3. باطن خود را مى نمایانیم؛
4. حضور و حیات اندیشه اى را پاس داشته، موجودیت آن را اعلام مى کنیم؛
5. فکرى را ترویج و فرهنگى را تبلیغ مى کنیم و به نسل آینده منتقل مینماییم.
از اینرو در طول تاریخ از نقش کارآمد نماد در برنامه هاى اصلاحى و تربیتى بهرهبرداریهای فراوانی شده است.[ برگرفته از : لباس روحانیت، محمد عالم زاده نوری.]
افزون بر نکات فـوق؛ نمــادها هشداردهنده، دفعکننــده، جذبکننــده و هدایتکننده هستند که تمرکز و توجه روی آنها، به مرور زمان حالت ارتباط نفسانی ایجاد کرده و به سمت نهادینه شدن در ذهن حرکت میکند. البته تنها بخشی از علائم به مرور زمان، نماد میشوند که خود نیز به شکلی برای ارتباط غیرکلامی استفاده میشوند. در اصل نمادها که هویت بصری دارند ابزار ارتباط ذهنی میشوند و با گذشت زمان انفکاک و جداسازی فرد از نماد مشکل میشود.
با این توضیح باید گفت، نمادها میتوانند پس از مدتی، انسان را بهسوی فضای مثبت یا منفی سوق دهند و این مطلب مورد توجه و اهتمام دین واقع شده است. نمادها گاهی به صورت یک جمله و پیام تجلی میکنند توجه به یک نوشته و یا یک عکس بدون آنکه معنای دقیقی از آن دریافت شود انسان را به اندیشه و تفکر نهفته در او میکشاند و آن وقت است که ارتباط واقعی برقرار میشود[ مسعود حاجی ابراهیمی، اینترنت 18/2/1390].
با توجه به ظرفیت بالای تبلیغیِ نمادها و گستره وسیع آنها، خداوند حکیم
به ترویج و تبلیغ نمادهای دینی و مقابله با انتشار نمادهای مخالف، به عنوان یک اصل اساسی در جامعه دینی، امر نموده است. از این اصل در شرع مقدس بهعنوان قاعده تعظیم شعائر الهی یاد میشود. شعائر اسلامی نشانههایی هستند که انسان را به یاد خدا میاندازند. این نمادها جایگاه مهمی در هندسه فرهنگی دین داشته و اعم از تصاویر، علائم، کلمات، اصوات، رفتارها و حرکات نمادین میباشند و نقش بسیار سازندهای در تربیت دینی مردم دارند.