همراه بودن اهل بیت امام حسین (ع) در عاشورا
۱۳۹۷/۰۲/۲۳
–
۲۷۱۷ بازدید
آیا امام حسین(ع) میدانستند که اهل بیت ایشان در کربلا به اسارت برده میشوند، چرا اهل بیت خود را به این سفر اوردند؟
ابتداءا باید بدانید که امام حسین علیه السلام خانواده خود را برای جنگ به طرف کوفه نبرد تا سوال شود که چرا امام زن و فرزندش را به کربلا برد تا اسیر شوند. بلکه حضرت به جهت دعوت کوفیان برای احیای سنت جد بزرگوارش و برای استقرار و زندگی در شهر کوفه به طرف کوفه عزیمت کرد و روشن است که در این راه بردن زن و فرزند یک امر کاملا طبیعی بوده است.حال آنچه مهم است این است که امام که می دانست آن نامردمان چه نقشه ای دارند چرا خانواده خود را در یک مکان دیگر که ایمن باشد قرار نداد؟ در پاسخ باید به این نکته توجه کنیم که آیا همراهی آنان با امام حسین(ع) تأثیر مثبتی برای اسلام یا برای خود آنان داشته است یا خیر؟ آیا منفعت عظیمتری در کار بوده که آنان خود اصرار داشتند با امام همراه باشند؟اگر هم فرض شود همراهی خانواده امام با وی هیچ نقش مثبتی در اسلام، نهضت و … نداشته باشد باز بردن آنان به همراه خود، قابل توجیه است، زیرا که آنان خودشان خواستار همراهی با حضرت بودند و چندین بار که در طول مسیر اعلام کرد که هر کس می خواهد برگردد هیچ یک از آنان چنین خواسته ای را مطرح نکرد بلکه اگر در جاهایی امام می فرمود که همراهی آنان لازم نیست و می توانند برگردند آنان ناراحت می شدند. و حتی در کربلا و پس از آن هیچ یک نمی گفتند ای کاش به چنین سفری نمی رفتیم.
بنابراین بر فرضی که همراهی آنان با امام حسین(ع) هیچ نفع و ضرری نداشته باشد، باز رفتن آنان به همراه امام خواست شخصی آنان بوده و خودشان بر چنین مسافرت و چنین رنج و درد کشیدن هایی راضی و بلکه خوشحال بوده اند .
اوج عشق خانواده به امام حسین(ع) را می توان از کلام «جون» غلام ابوذر فهمید. او که غلامی سیاه و هدیه ابوذر به امام حسین(ع) بود وقتی حضرت او را مرخص کرد تا برود و زنده بماند به جای اینکه از آزادی خود خوشحال شود به گریه افتاد و گفت: … سوگند به خدا شما را رها نمی سازم تا خون سیاهم با خون های شما در آمیزد.( موسوعة کلمات الامام الحسین، 452) وقتی نوکر که همیشه خواستار آزادی است این چنین باشد، حساب دیگران بالاخص خانواده حضرت و عشق و علاقه شان به سید الشهدا روشن است.
یا عبداللّه بن حسن که نوجوان بود و برای دفاع از عمویش از خیمه فرار کرد و وقتی شمشیری حواله حسین(ع) شد دست خود را جلو برد تا به این وسیله از امام دفاع کند و دستش قطع شد(همان، ص 507) نمونه دیگری از عشق به امام است که حاصل زحمات امام، خوش رفتاری او، احترام به افراد، آموزش آ نان و … می باشد که همه قابل درس آموزی است.
اما فواید همراهی خانواده با امام
1-مسلم است که اگر امام بدون زن و فرزند بلکه با هفتاد یا صد یا پانصد مرد جنگی از مکه به سوی کوفه رهسپار می شد، به راحتی ممکن بود که به آنان برچسب یاغی، مفسد، خارجی و … بزنند و در همان اولین برخورد در بیرون کوفه آنان را به عنوان خارجی و حَروُری از بین ببرند که در این صورت کشته می شدند و اثری از آنان در صفحه آن روز یا هر روز تاریخ باقی نمی ماند.
2ـ بعید نبود که حکومتیان به عنوان لشکر فاتح به مکه یا مدینه حمله کنند و برای درس عبرت گرفتن به دیگران هر جنایت فجیعی را در باره زن و فرزند امام مرتکب شوند، همان گونه که در واقعه حره با اهل مدینه چنین کردند. (در واقعه حره فرماندار مدینه گروهی از اشراف مدینه را به ملاقات یزید فرستاد، یزید آنان را اکرام کرد و جوایز فراوانی به آنان داد ولی آنان که فرزندان مهاجرین و انصار بودند و از فسادهای یزید خبر نداشتند وقتی شراب خواری، سگ بازی، و مجالس ساز و آواز او را دیدند پس از ورود به مدینه به بدگویی از یزید پرداختند و او را از خلافت عزل کردند و پسر حنظله غسیل الملائکه را به سرپرستی برگزیدند و بر بنی امیه سخت گرفتند و آنان را در خانه مروان محصور ساختند. این حوادث در اواخر سال 62 ه .ق صورت گرفت. امویان به یزید نامه نوشتند و تقاضای کمک کردند. لشکری از شام به فرماندهی مسلم بن عقبه به سوی مدینه آمد. طبق دستور یزید، سه روز به آنان مهلت داد و وقتی آنان تسلیم نشدند مردم شهر را از دم تیغ گذراند و رزمندگان آنان را کشت. سپس طبق دستور یزید، سه روز همه چیز را مباح کرد و آ نان به اموال، اعراض و ناموس مردم تجاوز کردند و آنچه که وصفش ناگفتنی است انجام دادند. بعد از آن واقعه بچه های بسیاری که پدرانشان ناشناخته بودند به دنیا آمدند و …
در این واقعه اهل بیت عصمت و طهارت سالم ماندند و ضربه ای نخوردند زیرا اولاً امام سجاد(ع) با پسر حنظله و شورشیان همکاری نکرد و زن و فرزند خود را به دهکده ینبع برد. ثانیا یزید به هر علت در نامه خود به مسلم بن عقبه نوشته بود که متعرض علی بن الحسین و اهل او نشوند. ر.ک: تاریخ الطبری،ج 4, ص 367 تا 379 , حال اگر امام حسین(ع)، تنها با جوانان هاشمی به جنگ یزیدیان می رفت کاری چون اهل مدینه انجام می داد و در پی آن اهل بیتش مورد تعرض قرار می گرفتند ولی این کار امام حسین(ع) و همراه بردن آنان، اگر چه سختی ها و ناهنجاری هایی برای آنان داشت ولی آنان را از هر گونه تعرض و هتک حرمت حفظ کرد. و شاید به همین جهت به آنان فرمود: بعد از این خواری نمی بینید: لاترون هونا بعد هذا الیوم ابدا)
3ـ خانواده امام حسین(ع) توانستند پیام رسان حادثه کربلا باشند و در کوفه، شام، مدینه و بین راه، تنها کافی بود که خود را معرفی سازند که نوه ها و فرزندان نوه های پیامبرند و لااقل شامیان بفهمند پیامبر اکرم(ص)، خویشاوندانی نزدیک تر از معاویه و یزید دارد که به فرمان یزید کشته و اسیر گشته اند.
4ـ مقاومت خانواده امام بر انجام واجبات الهی دوباره احکامی را که می رفت تا مندرس شود، زنده ساخت که از جمله آنها می توان اصرار آنان بر حفظ حجاب، حفظ خود از نامحرمان، جلوگیری از مورد دید واقع شدن، جلوگیری از اختلاط زن و مرد نام برد.( برای توضیح بیشتر ر.ک: پیام زن، شماره 69، عاشورا، حفظ کرامت و حجاب زن)
5ـ نشان دادن راه مبارزه به تمامی مبارزان، که اگر خانواده خوب تربیت شد و خوب آموزش دید، در بحبوحه کار، همراه، همگام و هماهنگ با نهضت است، سخنان زنان در تقویت مردان برای دفاع از امام حسین(ع) و برای دفاع از اهل بیت، نشان می دهد که کار کردن بر روی خانواده و تربیت آنان اثر مهمی در پیشرفت کار دارد. بی جهت نبوده که خداوند به پیامبر اکرم(ص) فرمود: «و انذر عشیرتک الاقربین»( سوره شعراء، آیه 214. «و خویشان نزدیکت را هشدار ده.») و به اهل ایمان دستور داده است: «قوا انفسکم و اهلیکم نارا وقودها الناس و الحجاره».( سوره تحریم، آیه 6، خود و خانواده تان را از آتشی که سوخت آن مردم و سنگ است حفظ کنید.»)
به هر حال امام نشان داد که در دوران فراغت باید به انسان سازی پرداخت تا در روز حادثه آن انسان ها با مقاومت و فداکاری انسان را در راه هدف یاری دهند.
6ـ نشان دادن قدرت روحی امام که حتی در بحبوحه جنگ، فشار دشمن، جراحت های زیاد، تشنگی و … از زن و فرزند خود غافل نمی شود و این نشانگر اوج روحی و کمال روحی امام است، که باید در چنان صحنه هایی بروز کند.
آنحضرت حتی در آخرین لحظات آن گونه که در رجزهای امام حسین(ع) و کلماتش ظاهر است و اوج روحیه او را می رساند می فرماید: «من حسین بن علی هستم، سوگند خورده ام که سر تسلیم فرو نیاورم، از خانواده پدرم دفاع کنم، بر دین پیامبر حرکت می نمایم.»( ر.ک: موسوعة کلمات الامام الحسین، 499. انا الحسین بن علی آلیت ان لا أنثنی احمی عیالات ابی امضی علی دین النبی.)
یا کلام معروف امام حسین(ع) که خطاب به آنان فرمود: اگر دین ندارید و از معاد نمی ترسید در این دنیایتان آزادمرد باشید … من با شما می جنگم و شما با من می جنگید و زنان گناهی ندارند، تا من زنده ام سرکشان، یاغیان و جاهلانتان را از تعرض به خانواده ام باز دارید. با این کلمات نشان داد که غیرت و مردانگی در هر حالی و لو آخرین لحظه حیات باشد، خوب است، اگر زن و فرزند همراه او نبودند چنین پیامی را نمی توانست به این زیبایی بیان کند.
7ـ آموزش اینکه دفاع از کیان اسلام و دفاع از عقیده و آرمان زن و مرد نمی شناسد و هر کس در حد توان خود می تواند در این امر مهم شریک باشد.
8ـ نمایاندن چهره واقعی دشمن، که در راه رسیدن به مقام، حتی ناجوانمردانه ترین شیوه ها را به کار می برد و زن و کودکان که از تعرض مصونند و در جنگ ها نباید مورد آزار و اذیت یا کمبود امکانات قرار گیرند را در معرض شدیدترین تضییقات قرار داد و حتی آنان را از آب منع کرد و علاوه بر مردان که تشنه جان دادند زنان نیز در حالت تشنگی شدید به سر می بردند.
9- تاریخ کربلا، یک تاریخ مذکر – مؤنث است؛ یعنى، زن و مرد هر دو در آن نقش دارند؛ ولى هر یک در مدار خودش و بدون خارج شدن از حریم خود. شهید مطهری در این رابطه می گوید:
نقش مردان در حادثه عاشورا روشن است؛ اما نقش زنان به خصوص با حضرت زینب(س) از عصر عاشورا به بعد تجلّى پیدا مى کند و تمام کارها از این پس به او واگذار مى شود. او در مقابل پیکر مطهر امام، کارى مى کند که دوست و دشمن به گریه در مى آیند و در واقع اولین مجلس عزادارى امام حسین(ع) را برپا مى کند. از امام سجاد(ع) و دیگر زنان و کودکان، پرستارى مى کند و در مقابل دروازه کوفه با خطبه خود، شجاعت على(ع) و حیاى فاطمه(س) را در هم مى آمیزد و خطابه هاى عالى علوى را به یاد مردم مى آورد و مردم کوفه را نسبت به کارى که انجام داده بودند، متنبه مى سازد. این است زنى که اسلام مى خواهد. شخصیت رشد یافته اجتماعى در عین حیا و عفت و رعایت حریم.(حماسه حسینى، ج 1، صص 411-397 و ج 2، صص 236-231)
و چه زیباست این سخن که اگر زینب نبود نامی از امام حسین و قیامش باقی نمی ماند زیرا حضرت زینب بود که توانست پیام رسان واقعه عاشورا باشد و در طول این مسافرت و اسارت طولانی که تقریبا بسیاری از مناطق اسلامی را در بر می گرفت توانست حقایق را روشن و بنی امیه را رسوا نماید و عاشورا را جاودانه کند.
در پایان ذکر یک نکته در مورد حضرت علی اصغر علیه السلام خالی از لطف نیست و آن اینکه به قول بزرگان در روز عاشورا علیاصغر، نماد مظلومیت و آخرین پرچم امام حسین (ع) بود. حضرت برای اینکه تعداد حاضران در صحنه نبرد با تنها نوه آخرین پیامبر خدا (ص) کاهش یابد و افرادی که در قتل ایشان شرکت داشتند به حداقل ممکن برسد و بدین طریق با ترک صحنه شهادت ایشان از عذاب الهی نجات یابند، علیاصغر را بر روی دستان خویش بلند کرد و ضمن تهییج عواطف و احساسات آنان با بیان این جمله: «یا قوم ان لم ترحمونی فرحموا هذا الطفل الصغیر اما ترنهوا کیف یتلظی عطشانا: نمیبینید که این کودک از تشنگی چگونه دهان خود را باز و بسته میکند» لشکر عمرسعد را به تلاطم و تزلزل کشاند. در تاریخ آمده است: پس از دیدن این حالت، لشکر عمر سعد به تلاطم افتاد. فطرت الهی برخی بیدار و اعتراض دستهای دیگر نیز بلند شد. ایجاد چنین حالتی در لشکر، باعث شد عمرسعد به حرمله دستور دهد طفل را نشانه بگیرد و از قضا تیر درست بر گلوی علی اصغر نشست و آن حضرت را به شهادت رساند و برگی دیگر از مظلومیت و حقانیت سید الشهداء را به اثبات رسانید.
بنابراین بر فرضی که همراهی آنان با امام حسین(ع) هیچ نفع و ضرری نداشته باشد، باز رفتن آنان به همراه امام خواست شخصی آنان بوده و خودشان بر چنین مسافرت و چنین رنج و درد کشیدن هایی راضی و بلکه خوشحال بوده اند .
اوج عشق خانواده به امام حسین(ع) را می توان از کلام «جون» غلام ابوذر فهمید. او که غلامی سیاه و هدیه ابوذر به امام حسین(ع) بود وقتی حضرت او را مرخص کرد تا برود و زنده بماند به جای اینکه از آزادی خود خوشحال شود به گریه افتاد و گفت: … سوگند به خدا شما را رها نمی سازم تا خون سیاهم با خون های شما در آمیزد.( موسوعة کلمات الامام الحسین، 452) وقتی نوکر که همیشه خواستار آزادی است این چنین باشد، حساب دیگران بالاخص خانواده حضرت و عشق و علاقه شان به سید الشهدا روشن است.
یا عبداللّه بن حسن که نوجوان بود و برای دفاع از عمویش از خیمه فرار کرد و وقتی شمشیری حواله حسین(ع) شد دست خود را جلو برد تا به این وسیله از امام دفاع کند و دستش قطع شد(همان، ص 507) نمونه دیگری از عشق به امام است که حاصل زحمات امام، خوش رفتاری او، احترام به افراد، آموزش آ نان و … می باشد که همه قابل درس آموزی است.
اما فواید همراهی خانواده با امام
1-مسلم است که اگر امام بدون زن و فرزند بلکه با هفتاد یا صد یا پانصد مرد جنگی از مکه به سوی کوفه رهسپار می شد، به راحتی ممکن بود که به آنان برچسب یاغی، مفسد، خارجی و … بزنند و در همان اولین برخورد در بیرون کوفه آنان را به عنوان خارجی و حَروُری از بین ببرند که در این صورت کشته می شدند و اثری از آنان در صفحه آن روز یا هر روز تاریخ باقی نمی ماند.
2ـ بعید نبود که حکومتیان به عنوان لشکر فاتح به مکه یا مدینه حمله کنند و برای درس عبرت گرفتن به دیگران هر جنایت فجیعی را در باره زن و فرزند امام مرتکب شوند، همان گونه که در واقعه حره با اهل مدینه چنین کردند. (در واقعه حره فرماندار مدینه گروهی از اشراف مدینه را به ملاقات یزید فرستاد، یزید آنان را اکرام کرد و جوایز فراوانی به آنان داد ولی آنان که فرزندان مهاجرین و انصار بودند و از فسادهای یزید خبر نداشتند وقتی شراب خواری، سگ بازی، و مجالس ساز و آواز او را دیدند پس از ورود به مدینه به بدگویی از یزید پرداختند و او را از خلافت عزل کردند و پسر حنظله غسیل الملائکه را به سرپرستی برگزیدند و بر بنی امیه سخت گرفتند و آنان را در خانه مروان محصور ساختند. این حوادث در اواخر سال 62 ه .ق صورت گرفت. امویان به یزید نامه نوشتند و تقاضای کمک کردند. لشکری از شام به فرماندهی مسلم بن عقبه به سوی مدینه آمد. طبق دستور یزید، سه روز به آنان مهلت داد و وقتی آنان تسلیم نشدند مردم شهر را از دم تیغ گذراند و رزمندگان آنان را کشت. سپس طبق دستور یزید، سه روز همه چیز را مباح کرد و آ نان به اموال، اعراض و ناموس مردم تجاوز کردند و آنچه که وصفش ناگفتنی است انجام دادند. بعد از آن واقعه بچه های بسیاری که پدرانشان ناشناخته بودند به دنیا آمدند و …
در این واقعه اهل بیت عصمت و طهارت سالم ماندند و ضربه ای نخوردند زیرا اولاً امام سجاد(ع) با پسر حنظله و شورشیان همکاری نکرد و زن و فرزند خود را به دهکده ینبع برد. ثانیا یزید به هر علت در نامه خود به مسلم بن عقبه نوشته بود که متعرض علی بن الحسین و اهل او نشوند. ر.ک: تاریخ الطبری،ج 4, ص 367 تا 379 , حال اگر امام حسین(ع)، تنها با جوانان هاشمی به جنگ یزیدیان می رفت کاری چون اهل مدینه انجام می داد و در پی آن اهل بیتش مورد تعرض قرار می گرفتند ولی این کار امام حسین(ع) و همراه بردن آنان، اگر چه سختی ها و ناهنجاری هایی برای آنان داشت ولی آنان را از هر گونه تعرض و هتک حرمت حفظ کرد. و شاید به همین جهت به آنان فرمود: بعد از این خواری نمی بینید: لاترون هونا بعد هذا الیوم ابدا)
3ـ خانواده امام حسین(ع) توانستند پیام رسان حادثه کربلا باشند و در کوفه، شام، مدینه و بین راه، تنها کافی بود که خود را معرفی سازند که نوه ها و فرزندان نوه های پیامبرند و لااقل شامیان بفهمند پیامبر اکرم(ص)، خویشاوندانی نزدیک تر از معاویه و یزید دارد که به فرمان یزید کشته و اسیر گشته اند.
4ـ مقاومت خانواده امام بر انجام واجبات الهی دوباره احکامی را که می رفت تا مندرس شود، زنده ساخت که از جمله آنها می توان اصرار آنان بر حفظ حجاب، حفظ خود از نامحرمان، جلوگیری از مورد دید واقع شدن، جلوگیری از اختلاط زن و مرد نام برد.( برای توضیح بیشتر ر.ک: پیام زن، شماره 69، عاشورا، حفظ کرامت و حجاب زن)
5ـ نشان دادن راه مبارزه به تمامی مبارزان، که اگر خانواده خوب تربیت شد و خوب آموزش دید، در بحبوحه کار، همراه، همگام و هماهنگ با نهضت است، سخنان زنان در تقویت مردان برای دفاع از امام حسین(ع) و برای دفاع از اهل بیت، نشان می دهد که کار کردن بر روی خانواده و تربیت آنان اثر مهمی در پیشرفت کار دارد. بی جهت نبوده که خداوند به پیامبر اکرم(ص) فرمود: «و انذر عشیرتک الاقربین»( سوره شعراء، آیه 214. «و خویشان نزدیکت را هشدار ده.») و به اهل ایمان دستور داده است: «قوا انفسکم و اهلیکم نارا وقودها الناس و الحجاره».( سوره تحریم، آیه 6، خود و خانواده تان را از آتشی که سوخت آن مردم و سنگ است حفظ کنید.»)
به هر حال امام نشان داد که در دوران فراغت باید به انسان سازی پرداخت تا در روز حادثه آن انسان ها با مقاومت و فداکاری انسان را در راه هدف یاری دهند.
6ـ نشان دادن قدرت روحی امام که حتی در بحبوحه جنگ، فشار دشمن، جراحت های زیاد، تشنگی و … از زن و فرزند خود غافل نمی شود و این نشانگر اوج روحی و کمال روحی امام است، که باید در چنان صحنه هایی بروز کند.
آنحضرت حتی در آخرین لحظات آن گونه که در رجزهای امام حسین(ع) و کلماتش ظاهر است و اوج روحیه او را می رساند می فرماید: «من حسین بن علی هستم، سوگند خورده ام که سر تسلیم فرو نیاورم، از خانواده پدرم دفاع کنم، بر دین پیامبر حرکت می نمایم.»( ر.ک: موسوعة کلمات الامام الحسین، 499. انا الحسین بن علی آلیت ان لا أنثنی احمی عیالات ابی امضی علی دین النبی.)
یا کلام معروف امام حسین(ع) که خطاب به آنان فرمود: اگر دین ندارید و از معاد نمی ترسید در این دنیایتان آزادمرد باشید … من با شما می جنگم و شما با من می جنگید و زنان گناهی ندارند، تا من زنده ام سرکشان، یاغیان و جاهلانتان را از تعرض به خانواده ام باز دارید. با این کلمات نشان داد که غیرت و مردانگی در هر حالی و لو آخرین لحظه حیات باشد، خوب است، اگر زن و فرزند همراه او نبودند چنین پیامی را نمی توانست به این زیبایی بیان کند.
7ـ آموزش اینکه دفاع از کیان اسلام و دفاع از عقیده و آرمان زن و مرد نمی شناسد و هر کس در حد توان خود می تواند در این امر مهم شریک باشد.
8ـ نمایاندن چهره واقعی دشمن، که در راه رسیدن به مقام، حتی ناجوانمردانه ترین شیوه ها را به کار می برد و زن و کودکان که از تعرض مصونند و در جنگ ها نباید مورد آزار و اذیت یا کمبود امکانات قرار گیرند را در معرض شدیدترین تضییقات قرار داد و حتی آنان را از آب منع کرد و علاوه بر مردان که تشنه جان دادند زنان نیز در حالت تشنگی شدید به سر می بردند.
9- تاریخ کربلا، یک تاریخ مذکر – مؤنث است؛ یعنى، زن و مرد هر دو در آن نقش دارند؛ ولى هر یک در مدار خودش و بدون خارج شدن از حریم خود. شهید مطهری در این رابطه می گوید:
نقش مردان در حادثه عاشورا روشن است؛ اما نقش زنان به خصوص با حضرت زینب(س) از عصر عاشورا به بعد تجلّى پیدا مى کند و تمام کارها از این پس به او واگذار مى شود. او در مقابل پیکر مطهر امام، کارى مى کند که دوست و دشمن به گریه در مى آیند و در واقع اولین مجلس عزادارى امام حسین(ع) را برپا مى کند. از امام سجاد(ع) و دیگر زنان و کودکان، پرستارى مى کند و در مقابل دروازه کوفه با خطبه خود، شجاعت على(ع) و حیاى فاطمه(س) را در هم مى آمیزد و خطابه هاى عالى علوى را به یاد مردم مى آورد و مردم کوفه را نسبت به کارى که انجام داده بودند، متنبه مى سازد. این است زنى که اسلام مى خواهد. شخصیت رشد یافته اجتماعى در عین حیا و عفت و رعایت حریم.(حماسه حسینى، ج 1، صص 411-397 و ج 2، صص 236-231)
و چه زیباست این سخن که اگر زینب نبود نامی از امام حسین و قیامش باقی نمی ماند زیرا حضرت زینب بود که توانست پیام رسان واقعه عاشورا باشد و در طول این مسافرت و اسارت طولانی که تقریبا بسیاری از مناطق اسلامی را در بر می گرفت توانست حقایق را روشن و بنی امیه را رسوا نماید و عاشورا را جاودانه کند.
در پایان ذکر یک نکته در مورد حضرت علی اصغر علیه السلام خالی از لطف نیست و آن اینکه به قول بزرگان در روز عاشورا علیاصغر، نماد مظلومیت و آخرین پرچم امام حسین (ع) بود. حضرت برای اینکه تعداد حاضران در صحنه نبرد با تنها نوه آخرین پیامبر خدا (ص) کاهش یابد و افرادی که در قتل ایشان شرکت داشتند به حداقل ممکن برسد و بدین طریق با ترک صحنه شهادت ایشان از عذاب الهی نجات یابند، علیاصغر را بر روی دستان خویش بلند کرد و ضمن تهییج عواطف و احساسات آنان با بیان این جمله: «یا قوم ان لم ترحمونی فرحموا هذا الطفل الصغیر اما ترنهوا کیف یتلظی عطشانا: نمیبینید که این کودک از تشنگی چگونه دهان خود را باز و بسته میکند» لشکر عمرسعد را به تلاطم و تزلزل کشاند. در تاریخ آمده است: پس از دیدن این حالت، لشکر عمر سعد به تلاطم افتاد. فطرت الهی برخی بیدار و اعتراض دستهای دیگر نیز بلند شد. ایجاد چنین حالتی در لشکر، باعث شد عمرسعد به حرمله دستور دهد طفل را نشانه بگیرد و از قضا تیر درست بر گلوی علی اصغر نشست و آن حضرت را به شهادت رساند و برگی دیگر از مظلومیت و حقانیت سید الشهداء را به اثبات رسانید.