در کتاب خاطرات آیت الله ابراهیم امینی درآمده است: در بازنگری قانون اساسی، آیت الله موسوی اردبیلی رییس کمیسیون ولایت فقیه و من [ابراهیم امینی] نایب رئیس بودم.
مشورت مهم با امام
در این رابطه سوالی پیش آمد که به مشورت امام نیاز بود. وقت ملاقات خواستیم گفتند حال امام خوب نیست. گفتیم ضرورت دارد. دو روز قبل از بستری شدن امام بود، ولی بالاخره اجازه دادند.
من به اتفاق آقای اردبیلی خدمت امام رسیدیم و عرض کردیم شما در بازنگری قانون اساسی دستور داده اید قید مرجعیت از رهبری حذف شود و ما هم اطاعت می کنیم. ولی شما از نقش مرجعیت تقلید در محبوبیت اجتماعی و نفوذ کلمه او در مردم به خوبی آگاهید. حداقل اجازه بدهید مرجع تقلید بودن به عنوان یکی از مرجحات رهبری در تدوین قانون اساسی بیاید.
امام پس از تاملی کوتاه فرمود: نه دلیلی بر لزوم مرجعیت در ولی فقیه داریم، نه ذکر آن در قانون اساسی صلاح است. به هنگام انتخاب رهبر امکان دارد طرفداران هر یک از مراجع سر و صدا راه بیندازند که مرجع تقلید ما برای رهبری اولویت دارد. بهتر است کلمه مرجعیت اصلا در قانون اساسی نیاید.
موافقت امام با حذف شورایی بودن رهبری
عرض کردیم: شورایی بودن رهبری هم نه دلیل فقهی دارد و نه سابقه تاریخی. اصولا نهادهای شورایی هم در نظام ما بازده خوبی نداشته اند و امکان دارد در شورای رهبری هم با مشکلاتی مواجه شود. پس اجازه دهید آن هم از قانون اساسی حذف شود.
امام فرمودند: بله. آن را هم حذف کنید.
نظر امام درباره خواب موسوی اردبیلی
هنگام برخاستن آقای اردبیلی گفت: آقا من دیشب شما را در خواب دیدم. عرض کردم مردم اوایل انقلاب دو دسته بودند: یک دسته واقعا به انقلاب عقیده داشتند و شدیدا از آن دفاع می کردند. در برابر آنها گروه اقلیتی وجود داشت که ناخالص و مخالف بودند. اما الان همه یکدست شده اند و از نظام حمایت می کنند. شما هم در جواب فرمودید نخیر الان هم دو دسته اند.
امام در جواب آقای اردبیلی فرمود: البته خوابی بیش نیست.
آقای اردبیلی گفت: آقا ما عوام خواب را معتبر می دانیم.
امام از سخن آقای اردبیلی به گونه ای خندید که تا کنون از او ندیده بودم.
بیشتر بخوانید:
آخرین حمدهای شفا
آخرین دیدار من با امام، زمانی بود که در بستر مرگ خفته بود و قلب او با دستگاه مصنوعی کار و آخرین دقایق حیات خود را سپری می کرد.
هیچ گاه تصور وقوع چنین روزی را نکرده بودم. غم فقدان امام، نامشخص بودن جانشین او و احتمال وقوع توطئه های داخلی و خارجی، بر مغزم فشار می آورد.
دو سه قدمی بستر امام ایستادم. برای شفای او دعا کردم و سوره حمد را چندین مرتبه قرائت نمودم.
در حالی که مایوسانه به پیکر امام نگاه می کردم این فکر به ذهنم آمد: خدایا! این همان ابرمرد نیرومندی است که به محمدرضاپهلوی نهیب می زد که کاری نکن که مردم ایران گوش تو را بگیرند و از ایران بیرونت کنند.
و سرانجام به رغم حمایت های همه جانبه استکبار جهانی از او، همین عمل ناباورانه را انجام داد و پوزه استکبار را به خاک مالید…
در این افکار بودم که به اتاق مجاور راهنمایی شدم.
ساعتی بیش طول نکشید که حاج احمدآقا گریه کنان از ارتحال ملکوتی امام خبر داد. رضوان الله تعالی علیه.
منبع: خاطرات آبت الله امینی، مرکز نشر اسناد انقلاب اسلامی
۲۱۲۳۱