و یا راسل (دانشمند معروف غربی) زندگانی قانونی زناشویی را فراتر از غریزه جنسی دانسته و آن را عشق خوانده است (زندگینامه راسل، ص 129، ترجمه: احمد بیرشک، انتشارات خوارزمی).
ثانیا، آثار زیانبار شراب و میگساری و غنا و موسیقی شهوت انگیز و مانند آن در کشورهای غربی و به تبع آن در کشورهای غیر اروپایی بر کسی پوشیده نیست؛ از هم پاشیدگی خانوادگی، تولد فرزندان نامشروع، قتل و جنایت، همه اینها نوعا از آثار شراب و غنا و قمار به شمار می روند (یادرآوری می شود که به تازگی (13/10/82) در خبرها آمده است که سازمان ملل طی آماری اعلام کرد که آمریکا با 51درصد و کره جنوبی با 50درصد رشد سالانه طلاق، درصدد کشورهای جهان قرار دارند).
و به عبارت دیگر مواد مخدر عامل اصلی رکود عقلی، انحطاط اخلاقی و بیماری های مختلف روانی است که به اعتراف بزرگان علمی و سیاسی غرب جامعه غرب را به بحران کشانده است.
ثالثا، رکود و پیشرفت عقل نیاز به تعریف دارد. آیا منظور از پیشرفت عقل، توسعه تک بعدی و ابزاری اجتماع است. یا منظور از آن توسعه همه جانبه (روحی، اخلاقی، ابزاری و صنعتی) است.
آری، غرب از نظر صنعت، ماشین، تکنولوژی و جز این ها، توسعه های شگفت آوری داشته است که همه اینها عقلانیت ابزاری است و عقل واقعی نمی باشد.
غرب براساس تفکرات فلسفی اومانیستی، لیبرالیستی و… با آزادی دادن به افراد جامعه، آنان را با پیامدهایی چون: اضطراب های روز افزون، پوچی گری، نهیلیسم و بحران هویت و پناه بردن به مخدرات و م مارلی جوانا و مسکرات دیگر مواجه کرده، تا در خمار و مستی و اعتیاد نفهمند چه بر سرشان آمده است تا از این راه لحظه ای دور از آلام جسمی و روحی باشند و این دور شدن از هدف آفرینش خود غفلتی دیگر و فاجعه ای بس اسفناک است (سید ابراهیم حسینی، کتاب نقد، شماره 17، زمستان 79، ص 161).
چگونه کسی که همه سرمایه های حیات خود را فدای هیچ و پوچ می کند می توان عاقل دانست؟ آیا کسی که بهترین و با ارزش ترین سرمایه خود را (انسانیت) به تاراج می گذارد می توان عاقل دانست؟ آیا این رکود عقل نیست؟
رابعا، آثار تخریبی بی بند و باری جنسی، میگساری و موسیقی و غنای شهوت انگیز، افزون بر تأکید دینی بر آن، مورد تأیید و قبول علوم دانشمندان گرفته است.
برای پاسخ مفصل تر باید پرسش شما را از ابعاد گوناگون بحث و بررسی کنیم :
یکم . شناسایی عوامل پیشرفت غرب و عقب ماندگی کشورهای اسلامی در قرون اخیر :
دین و تمدن
نخست باید دید که آیا امکان دارد، دین مانع پیشرفت شود یا نه؟ در اینجا لازم است میان دین اصیل و ناب و خالص – که از طرف خداوند به عنوان برنامه اى کامل براى زندگى بشر آمده است – با عقاید موهوم و خرافات – که ساخته دست بشرى بوده و به عنوان دین معرفى گردیده (مانند عقاید موهوم ارباب کلیسا درباره خداوند و تعالیم آنها درباره علم و نحوه زندگى مردم) – تفکیک قائل شد. دین حق الهى، بهترین برنامه رشد، تکامل و همساز با پیشرفت بشر در ابعاد مختلف زندگى است و بر علم، دانش، کار و تلاش نیز توصیه و تأکید دارد. چنین چیزى هرگز نمى تواند عامل عقب ماندگى و انحطاط باشد. شواهد و دلایل زیر را مى توان براى اثبات این موضوع اقامه کرد:
یکم. پیشینه تمدن مسلمانان، در طى قرن هاى متمادى و ارتباط آن با کشورهاى دیگر – از جمله کشورهاى اروپایى – نشان مى دهد نه تنها دین موجب عقب ماندگى نمى شود؛ بلکه اعتقاد به دین و عمل به آن، سبب رسیدن به درجات بالایى از پیشرفت و رشد مى گردد. خانم مارگریت مارکوس (مریم جمیله) آمریکایى مى نویسد: «این اعراب نبودند که اسلام را بزرگ کردند؛ بلکه این اسلام بود که اعراب را از حالت قبائل صحرایى به مقام آقایى جهان ترقى داد»مقالاتى از بانو مریم جمیله، ترجمه سید غلامرضا سعیدى، اقدس حسابى، (قم: نشر حر، 1356)، ص 12..
همچنین «رودول» Rodwel.G.M. اسلام شناس و مترجم قرآن به زبان انگلیسى مى گوید: «اروپا باید فراموش نکند که مدیون قرآن است؛ همان کتابى که آفتاب علم را در میان تاریکى قرون وسطى در اروپا، جلوه گر ساخت»نیک بین، نصراللَّه، اسلام از دیدگاه دانشمندان غرب، (دورود: سیمان وفارسیت، بى تا)، ص 47..
موریس بوکاى فرانسوى نیز آورده است: «اسلام همواره علم و دین را همزاد تلقى کرده و از همان آغاز، طلب علم جزو دستورهاى دینى اش بوده است. به کار گرفتن همین دستور موجب جهش معجزه آساى علمى دوره مهم تمدن اسلامى شد. همان تمدنى که غرب نیز قبل از رنسانس (نوزایش) از آن برخوردار گردید»بوکاى، موریس، عهدین، قرآن و علم، ترجمه حسن حبیبى، (تهران: حسینیه ارشاد، بى تا)، ص 14..
فریدریش دیتریسى خاورشناس آلمانى (1821 – 1903م). نیز بر آن است که: «علوم طبیعى، ریاضى، فلسفه، ستاره شناسى که در قرن دهم اروپا را جلو برد؛ سرچشمه تمام آنها قرآن محمدصلى الله علیه وآله وسلم مى باشد و اروپا به آیین محمدصلى الله علیه وآله وسلم بدهکار است»نیک بین، نصراللَّه، اسلام از دیدگاه دانشمندان غرب، ص 52، به نقل از: محمد عند علماء الغرب، ص 92..
دوم. تنها مسلمانان و کشورهاى اسلامى نیستند که به این گرفتارى مبتلایند؛ بلکه کشورهاى غیر اسلامى و غیردینى بسیارى نیز به دلایلى – از جمله سلطه استعمار – در عقب ماندگى و فقر مطلق یا نسبى باقى مانده اند.
سوم. در کشورهاى پیشرفته نیز به رغم در اختیار داشتن منابع فراوان و دسترسى به ارقام بالایى از رشد اقتصادى، رفاه همگانى تحقق نیافته است و به طور معمول گروه خاصى، از ره آورد توسعه بهره مى گیرند و عده زیادى در فقر زندگى مى کنند.
چهارم. به رغم رشد و ترقّى تمدن غرب در بعضى از زمینه ها، انحطاط و بحران هاى جدى دیگرى نیز در کنار آن پدید آمده است؛ به طورى که بشریت را در ورطه خطرناکى قرار داده و فریاد متفکران و اندیشمندان را بلند کرده است.
پنجم. بسیارى از مردم و دانشمندان غربى و پدید آورندگان تمدن جدید غرب، دین گرا مى باشند؛ هر چند تمدن نوین، بر پایه دین گرایى بنیان نهاده نشده است.
علل عقب ماندگى
از آنچه گذشت، روشن مى شود که نه دین سبب عقب ماندگى است و نه پیشرفت غرب محصول دین گریزى است. برعکس رگه هایى از دین گریزى – که در اوان پیدایش تمدن نوین غرب رخ نمود – یکى از آسیب هاى جدى و نواقص تمدن غرب است که متفکران و اندیشمندان غربى، به سرعت متوجه این خلأ گردیده و کوشیدند گرایش به دین را همواره زنده نگه دارند. مشکل اساسى جهان غرب این است که دین حاکم بر آن، از اصالت، جامعیت، وثاقت و خردپذیرى کافى برخوردار نیست و راه یافتن تحریف در آن، مشکلات بسیارى را پدید آورده است. اما اینکه چرا کشورهاى اسلامى به رغم برخوردارى از دین مبین اسلام، عقب افتاده اند؛ باید گفت: این مسئله علل و ریشه هاى تاریخى مختلفى دارد و بررسى جامع و همه جانبه آن، نیازمند تحقیقاتى ژرف و گسترده است. اکنون به اختصار به بعضى از آنها اشاره مى شود:
یکم. یکى از علل عقب ماندگى مسلمانان، فاصله گرفتن آنان از اسلام ناب و برداشت هاى نادرست از مفاهیم دینى بوده است. برداشت غلط از قضا و قدر الهى، انسان شناسى اسلام، جهان در نگاه دین، انگاره قدرت در اسلام، زهد، دعا و … موجب کژروى و عقب ماندگى شده؛ در حالى که همین مفاهیم در صدر اسلام و حتى در غرب، موجب پیشرفت گشته است. رواج اندیشه هاى صوفى گرانه به جاى زهد مثبت و برخى انحرافات فکرى دیگر، نقش مؤثرى در دور ماندن مسلمانان از قافله صنعت و پیشرفت داشته است جهت آگاهى بیشتر نگا: مطهرى، مرتضى، انسان و سرنوشت، (قم: صدرا، چاپ چهاردهم، 1374)، صص 16 – 27..
دوم. مسلمانان بر اساس انگیزش و هدایت هاى دینى، مسیر رشد و تعالى را پوییدند و در تاریخ پر افتخار خود، تمدن درخشانى پدید آوردنده و جهان غرب را مدیون خود ساختند. گوستاولوبون مى نویسد: «نفوذ اخلاقى همین اعراب زاییده اسلام، آن اقوام وحشى اروپا را که سلطنت روم را زیر و زبر نمودند، در طریق آدمیت داخل کرد و نیز نفوذ عقلانى آنان دروازه علوم و فنون و فلسفه را که از آن به کلى بى خبر بودند، به روى آنها باز کرد و تا ششصد سال استاد اروپاییان بودند»تمدن اسلام و عرب، چاپ چهارم، ص 751..
ویل دورانت Will Durant. در تاریخ تمدن مى گوید: «پیدایش و اضمحلال تمدن اسلامى از حوادث بزرگ تاریخ است. اسلام طى پنج قرن، از سال 81 تا 597 ه.ق (700 تا 1200م) از لحاظ نیرو، نظم، بسط قلمرو و حکومت، تصفیه اخلاق و رفتار، سطح زندگانى وضع قوانین منصفانه انسانى و تساهل دینى، ادبیات، دانشورى، علم، طب و فلسفه پیشاهنگ جهان بود»دورانت، ویل، تاریخ تمدن، ترجمه: صارمى، ابوطالب و دیگران، ج 4 (عصر ایمان، بخش اول)، (تهران: شرکت انتشارات علمى و فرهنگى ویراست دوم، چاپ چهارم 1373)، ص 432..
از دیدگاه وى: «دنیاى اسلام در جهان مسیحى نفوذ گوناگون داشت. اروپاى مسیحى غذاها، شربت ها، دارو، درمان، اسلحه استفاده از نشان هاى خانوادگى، سلیقه و انگیزه هنرى، ابزارها و فنون صنعت و تجارت و قوانین و راه هاى دریایى را از اسلام فرا گرفت و غالباً لغات آن را نیز از مسلمانان اقتباس کرد… علماى عرب [مسلمان ]، ریاضیات، طبیعیات، شیمى، هیئت و طبّ یونان را حفظ کرده و به کمال رسانیدند و میراث یونان را که بسیار غنى تر شده بود، به اروپا انتقال دادند. پزشکان اسلامى پانصد سال تمام علمدار طب در جهان بودند… ابن سینا و ابن رشد از مشرق بر فیلسوفان مدرسى اروپا پرتو افکندند و صلاحیتشان چون یونانیان مورد اعتماد بود… این نفوذ اسلامى [از راه ]بازرگانى و جنگ هاى صلیبى، ترجمه هزاران کتاب از عربى به لاتینى و مسافرت هاى دانشورانى از قبیل ژربر، مایکل اسکات، ادلارد باثى به اسپانیاى مسلمان [انجام گرفت ]»همان، صص 433 – 434..
ولترنیز مى نویسد: «در دوران توحش و نادانى پس از سقوط امپراتورى روم، مسیحیان همه چیز را مانند هیئت، شیمى، طب، ریاضیات و… از مسلمانان آموختند و از همان قرن هاى اولیه هجرى، ناگزیر شدند براى گرفتن علوم آن روزگار به سوى آنان روى آورند»حدیدى، جواد، اسلام از نظر ولتر، ص 87، (تهران: توس، چاپ سوم..
دکتر شفیعى کدکنى بر آن است که: «در سراسر حیات بشر دو نهضت برجسته و ممتاز نمودار است… اولى نهضت عظیم اسلامى و دیگر رنسانس و هر دو زاییده اسلام اند»شفیعى کدکنى، محمدرضا، نهضت علمى اسلامى (مق)، نامه آستان قدس، ش 5 و 6..
با کمال تأسف مسلمانان پس از بنا نهادن چنان تمدن درخشانى، بر اثر انحراف از دین و آلودگى به مفاسد، دنیاپرستى، سستى و کاهلى، به انحطاط و عقب ماندگى گراییدند. بنابراین اگر رشد تمدن غرب تا حدى با فاصله گرفتن از تعالیم کلیسایى همراه است، در جهان اسلام این قضیه کاملاً برعکس است؛ یعنى، مسلمانان فرازهاى تاریخى خود را مدیون اسلام و فرودهاى آن را وارث فاصله گرفتن از دین اند.
سوم. وجود نظام هاى سیاسى فاسد و استبدادى – که به جاى همت در جهت رشد و پیشرفت مسلمانان، فقط به فکر حفظ قدرت خویش و صرف هزینه هاى عمومى مسلمانان در جهت خوش گذرانى و … بودند – آثار زیان بارى براى جامعه و تمدن اسلامى در پى داشته و یکى از عوامل مهم انحطاط جوامع اسلامى است.
چهارم. هجوم بیگانگان و استعمارگران و تلاش آنها براى عقب نگه داشتن کشورها و استثمار منابع انسانى و طبیعى و بسط سلطه غرب – آن هم در زمانى که بسیارى از حاکمان کشورهاى اسلامى سرگرم عیش و نوش خود بودند – ضربه سهمگینى بر پیکر مسلمین وارد ساخت.
پنجم. سرگرم شدن مسلمانان به تفرقه و جنگ هاى داخلى و جانشین ساختن شعارهاى استعمارى همچون، ناسیونالیزم، پان عربیسم (به جاى تکیه بر اسلام خواهى و اتحاد بین الملل اسلامى) و… باعث رکود و عقب ماندگى آنها شده است. بنابراین اگر مسلمانان از تعالیم وحى فاصله نگرفته و قوام سیاسى و وحدت اجتماعى خود را حفظ مى کردند، هم اکنون نیز مى توانستند از هر نظر جلوتر از غرب باشند. اگر آنان به جاى درگیرى هاى بیهوده و اتلاف منابع خود، دست وحدت به یکدیگر مى دادند و به ریسمان الهى چنگ مى زدند و با کنار نهادن خود باختگى، به جهاد و خیزش علمى برمى خاستند، اینک نیز مى توانستند قدرتى بزرگ با امکاناتى وسیع در سطح جهان باشند و با استفاده از استعدادهاى خویش، از جهت علم و فن آورى، به رقابت با دیگران بپردازند و تمدنى پدید آورند که افزون بر رشد علمى و تکنولوژیک، از نظر معنوى و کیفیت مناسبات انسانى نیز بسیارى از مشکلات دنیاى مدرن را حل کند.
عوامل پیشرفت
کشورهاى غربى هرگز بعد از کنار گذاشتن دین، به این همه رشد و توسعه دست نیافته اند؛ بلکه عوامل بسیارى موجب پیشرفت آنان شد که اساسى ترین آنها عبارت است از:
1. عزم و اراده جدى بر تغییر و تلاش و فعالیت در جهت شناخت سنت هاى و قوانین حاکم بر جهان هستى و استفاده از امکاناتى است که خداوند در اختیار بشر نهاده است. از دیگر سو سنت الهى بر این تعلق گرفته که هر قوم و ملتى، در جهتى که به فعالیت و تلاش مى پردازد – چه در جهت بهبود امور دنیوى و چه در جهت صلاح آخرت – از مدد پروردگار برخوردار شود و از نتایج تلاش هاى خود بهره گیرد. قرآن مجید به صراحت مى فرماید: «کُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّکَ وَ ما کانَ عَطاءُ رَبِّکَ مَحْظُوراً»؛ اسراء (17)، آیه 20.؛ «ما هر دسته اى را [در همان راهى که به همت و اراده خود انتخاب کرده اند] یارى مى رسانیم. یارى پروردگار از هیچ مردم [صاحب اراده و فعالى ] قطع نمى شود»؛
2. آشنایى غربیان با تمدن اسلامى و شرقى، در طول جنگ هاى صلیبى و مسافرت هاى جهانگردانى مانند مارکوپولو و استفاده بسیار از فرهنگ و دانش مسلمین؛ به ویژه در عرصه علوم عقلى، طب، هندسه و ریاضیات، جغرافیا و…جهت آگاهى بیشتر نگا:
الف. ولایتى، على اکبر، پویایى فرهنگ و تمدن اسلام و ایران، (تهران: وزارت امور خارجه، چاپ اول، 1382)، ج 2، صص 229 – 362؛
ب. هونکه، زیگرید، فرهنگ اسلام در اروپا، ترجمه مرتضى رمضانى، (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى).؛
3. رنسانس فکرى در اروپا با توجه به مجموعه عواملى که این تحول فکرى را ایجاد کرد و مبارزه با خرافات و عقاید موهوم رایج در بین مردم آن دیار؛
4. کنار گذاشتن کلیسا از دخالت در امور جامعه و به وجود آوردن نهادهاى جدیدى براى اداره آن. گفتنى است که اروپا در قرون وسطى، غرق در تاریکى جهل و خرافه بود. ارباب کلیسا با تلقین بعضى از عقاید موهوم، اجازه رشد علم و دانش را نمى دادند؛ در حالى که در همان قرون، دانشمندان اروپایى تحت تأثیر تمدن اسلامى قرار داشتند. این تمدن تا قلب اروپا پیش رفته و خواهان تحول اروپا و نگرش جدید به علم و دانش بود. ارباب کلیسا با تفتیش عقاید، حتى اظهار نظر درباره پدیده هاى جهان را گمراهى تلقى مى کردند. گالیله در همین رابطه محاکمه شد و صدها دانشمند به همین دلیل محکوم گردیدند!! این وضعیت در حالى بود که مراکز علمى جهان اسلام در آن زمان، محل فراگیرى دانش و ساخت ابزارهاى دقیق (مانند ساعت و لوازم جراحى و …) بود. صدها دانش پژوه اروپایى در این مراکز مشغول به تحصیل بودند. تعالیم اسلامى همگان را به یادگیرى دانش و تفکّر در آفرینش دعوت مى کرد و آیات قرآنى، خود پیشگام در بیان حقایق هستى و چگونگى رخدادهاى آن بود. بر اساس همین شرایط بود که اروپا تحت تأثیر قرار گرفت و خیزشى علمى در آن سامان شکل داده شد.