پاسخ به شبهه سروش در رؤیایی بودن قرآن
۱۳۹۵/۱۲/۱۷
–
۱۲۶۴ بازدید
شبهه ای را شنیدم چگونه به آن پاسخ دهم؟شبهه از این قرار است: قرآن حاصل تراوشات ذهن پیامبر و یا حاصل خواب و رویاست.
به دو مطلب در این زمینه توجه کنید.
مطلب اول: پدیده وحی یکی از راز آمیزترین مقولات دینی است. در راه شناخت آن بسیاری سخن گفتهاند. دکتر عبدالکریم سروش اما در تحلیلی بر این امرِ راز آلود در سال ۱۳۹۲ آن را با خواب و رؤیا برابر دانسته است. سروش اخیراً نیز در مناظرهای زوایای بیشتری از ایده خود را تبیین کرده است.
وی بر این باور است که برای تحلیل مقوله وحی و تبیین بسیاری از آیات قرآنی میباید به یک تغییر الگو همّت گمارد. تغییر الگویی که سروش آن را پیشنهاد میدهد، گذر از “تفسیر” به سمت “تعبیر” است. وی بر این اعتقاد است که وحی محمدی سرشتی رؤیایی، دیداری و شنیداری دارد. قرآن روایت رؤیاهای رسول گرامی اسلام است. به تعبیر وی: “گویی محمد(ص) ناظر و مخبری است که شرح مشاهدات خود را برای ما باز میگوید و در این واگویی، گاه گوینده است و گاه شنونده، گاه به خود خطاب میکند و گاه به دیگران، گاه از خود فاصله میگیرد و گاه در خود فرو میرود، گاه شورمندانه و بلیغ سخن میگوید و گاه سرد و ملولانه. گاه در اوج است و گاه در فرود، گاه از تاریخ و طبیعت فراتر میرود، گاه جامه زبان و علّیت را بر زبان و تجربه خویش فرو میپوشاند، گاه پریشان میگوید و گاه منظوم، گاه کشف عرفانی دارد، گاه خطای علمی و در همه این احوال هم مؤید به روح قدسی است، هم مقید به قیود بشری”.
آیت اللهالعظمی جوادی آملی اما بر این باور است که جنس وحی، متفاوت از رؤیا است. به باور آیت الله، وحی اساساً تحت هیچ مقولهای از مقولات ماهوی قرار نمیگیرد تا آن را از طریق جنس و فصل و حد و رسم تعریف کنیم و به حقیقت آن پی ببریم. بر خلاف سروش که وحی را ناشی از تحت تاثیر قرار گرفتن پیامبر و رؤیت و مکاشفات وی میداند، اما آیت الله جوادی آملی اینگونه موضع را بر نمیتابند. آیت الله در این زمینه میگویند: وحی غالباً از سنخ علم و ادراک است، نه از جنس تحریک و عمل. گرچه انسان در وقت عمل از مجاری فکر و اندیشه استمداد میجوید و علم و ادراک، نحوه خاص وجود است که منزّه از ماهیت است، هر چند ماهیت او را همراهی میکند؛ بنابراین وحی از آنجا که مفهومی برگرفته از “هستی” است، از این رو ماهیت ندارد و نمیتوان آن را از طریق جنس، فصل و حد و رسم تعریف کرد.
آیت الله جوادی آملی بر مقوله غیر بشری بودن وحی انگشت تأکید مینهد و برابر دانستن این دو را بر نمیتابد. به تعبیر ایشان: “قرآن خود شاهد زنده و جاوید بر غیر بشری بودن وحی پیامبران است، زیرا ادلّه و شواهد متعددی دلالت دارد که قرآن مجید حاصل تراوش درونی انسان و یافتههای حضرت محمد(ص) نیست”. برخی از این شواهد را میتوان اینگونه برشمرد:
الف: قرآن معجزه الهی است زیرا تمام انسانها را به همآوردی با خود خوانده است ولی به رغم سعی و تلاش افراد بیشمار کسی بر این امر پیروز نشده است. قرآن کریم از آحاد مردم میخواهد اگر در وحی بودن آن شک دارند، با همکاری فکری و معنوی همدیگر همانند آن، ده سوره یا حتی یک سوره بیاورند و در نهایت از عجز و ناتوانی دائمی آدمیان و جنیان در این همآوردی خبر میدهد: قُل لَئنِ اجتَمَعَتِ الانسُ و الجِن عَلی اَن یاتوا بِمِثلِ هذا القُرآن لا یاتُونَ بِمِثله وَ لَوکانَ بَعضُهُم لِبَعضٍ ظَهیرا (اسرا، ۸۸).
ب: آیات بسیاری نیز وجود دارد که دلالت دارند قرآن کریم حاصل تلاش بشر و تراوش افکار درونی پیامبر اکرم(ص) نیست، زیرا پیامبر در برخی از این آیات تهدید میشود. نظیر این آیات: وَ لَو تَقوّل عَلینا بَعضَ الاَقاویل لاخَذنا مِنه بالیمین ثمّ لَقطَعنا مِنه الوَتین فما مِنکم مِن اَحَدٍ عَنه حاجزین (حاقه، ۴۴-۴۷). خداوند متعال پیامبر را تهدید میکند که اگر به خدا افترا بندد، مجازات خواهد شد. بنابراین قرآن وحی الهی و کتاب آسمانی است به گونهای که همه ابعاد سه گانه معنا، لفظ و هماهنگی آن از ناحیه پروردگار است بی آنکه هیچ فردی چه رسول و چه غیر او در آن اضلاع سه گانه دخالتی داشته باشد.تعبیر آیت الله جوادی آملی چنین است که: اساساً همه اعجاز قرآن در این است که قرآن کلام خداست و به هیچ وجهی به رسول الله استناد ندارد، البته از زبان رسولی که جز به منطق وحی سخن نمیگوید، آشکار شده است.
از نظر آیت الله، وحی تابع پیامبر (ص) نیست بلکه به خداوند متعال استناد دارد: «روشن است که سخن الهی و آیات قرآنی به متبوع که حضرت حق است استناد دارد نه به تابع که حضرت محمد(ص) است. به خدای باقی منسوب است نه به محمد فانی. زیرا اولاً خود وحی خارج از حد و سعه وجودی حضرت مصطفوی است. ثانیاً خداوند متعال که او نیز داخل در ظرفیت حضرت نبوی نبوده، به گونهای جزءِ او محسوب میشود، گر چه داخل است که امتزاج با او ندارد، حقیقت وحی را به جان رسول نشانده است. ثالثاً رسول برتر الهی نیز وحی را با تمام وجود در خود کشیده است و این همان مراد و مقصود از القای وحی از بیرون وجود حضرت مصطفوی است زیرا رسول نیازمند وحی است و ذات محتاج هم فاقد چیزی است که به آن احتیاج دارد که آن را از خارج وجود و هویت خود مطالبه میکند. از آنچه گذشت روشن میشود که وحی مستند به ذات سبحانی است، گرچه به دست رسول نبوی آشکار شده است».
تفاوت های وحی و مکاشفه
دکتر سروش با برابر نهادن رؤیا و مکاشفه، به این باور تصریح کرده بود که مراد از وحی، همان رؤیا یا مکاشفه عرفانی است. آیت الله جوادی آملی اما اساساً جنس وحی را متمایز از رؤیا یا مکاشفه عرفانی میدانند. ایشان برخی از تفاوتهای وحی و مکاشفه را اینگونه بر میشمرند:
۱- مکاشفه عرفانی ثمره تلاش عملی یا اثری از ریاضت روحی یا تفکر طولانی است و تمام مرام اهل طریقت، توصیه در کسب این مقدمات است. برخلاف وحی که نیازی به ریاضت ندارد.
۲- گیرنده وحی در همان حال، به فرستنده وحی یعنی خداوند متعال، توجه حضوری دارد و اعتماد کامل و یقینی دارد که وحی از جانب اوست. به همین سبب احساس آرامش مینماید؛ برخلاف کشف و شهود عارف که به منبع آن توجه ندارد.
۳- در مکاشفات عرفانی احتمال خطا و اینکه شیطان دخالت داشته باشد، وجود دارد. چون عرفا گاهی مشاهدات خود را در مثال متصل میبینند و زمانی در مثال منفصل؛ از این رو به معیار و میزانی نیاز دارد تا مشهودات صحیح و ربانی را از مشهودات باطل و شیطانی جدا کند. بر خلاف وحی پیامبران که از هر گونه خطا و اشتباهی به دور است و انبیای الهی پیوسته از مثال منفصل خبر میدهند.
تکرارهای قرآنی
دکتر سروش همچنین اذعان کرده بود که تکرارهای قرآنی، شاهدی است بر این که پیامبر(ص) در رؤیاهای خود به نحو مکرر مشاهداتی داشته است و آن را با دیگران نیز در میان نهاده است. ولی آیت الله جوادی آملی تکرارهای قرآنی را نشان از حکمت خداوندی میداند. به باور ایشان: «خدا حکیم است و قرآن را هم حکیم معرفی میکند. بنابراین قرآن از بیهودهگویی به دور است و هدفمند است و هدف مهم آن، عاقل ساختن انسان است تا در سایه آن به هدف نهایی که هدایت انسان است دست یابد و برای رسیدن به آن از شیوههای مختلف مثل تکرار و .. استفاده کرده است».
تکرار در قرآن کریم از آن روست که قرآن کتاب نور و هدایت است و در مقام هدایت لازم است مطلب واحد، در هر مناسبتی با زبانی خاص ادا شود تا ویژگی موعظه داشته باشد، بر خلاف کتب علمی که هر مطلب تنها در یک جا بیان میشود و تکرار آن سودمند نیست. سرّ لزوم تکرار در کتاب هدایت، آن است که شیطان و نفس امارّه که عامل ضلالت و عذابند پیوسته به اضلال و گمراه کردن آدمی مشغولند و کار آنها گرچه گاهی کم میشود، لیکن ترک نمیشود، از این رو تکرار ارشاد و هدایت ضروری است.
آیت الله جوادی آملی همچنین تکرارهای قرآنی را برای آسان شدن فهم معارف سنگین بر میشمرد و تصریح میکند که: «قرآن برای آسان شدن فهم معارف سنگین از مَثَل و قصه استفاده کرده است و قصههای حقیقی را به صورت گزینشی و با بهترین شیوهها با هدف اصل درس و عبرتگیری بیان کرده است. و هر قصهای را که درس عبرت بیشتری دارد، تکرار کرده است».
نتیجه گیری
وحی قرآنی همراه با معارفی است که از عالمی متعالی عرضه میشود. وحی همانند ریسمانی است که سر آن در عالم غیب است و انتهای آن در قالب مکتوب قرآنی عرضه شده است. لذا از صدر تا ذیل آن همگی منتسب به ذات احدیت است و نه دخلی از جانب پیامبر در آن صورت پذیرفته و نه ایشان را یارای تصرّفی در آن است. آیت الله جوادی آملی با استناد به پارهای از آیات قرآنی، هر گونه مداخله پیامبر را در امر وحی، ناروا میداند و تهدیدات قرآنی را در این خصوص یادآور میشود. آیت الله جوادی آملی اما این تکرارها را نشان از درایت خداوندی در بیان کلام خود میداند. آیت الله همچنین تأکید میکند که مکاشفات عرفانی نمیتواند جایگزین وحی الهی گردد. به تعبیری دیگر، جنس وحی الهی قابل قیاس با هیچ پدیده دیگری نیست. نه آن را در قالب مکاشفه میتوان سنجید و نه رؤیا میتواند همآوردی برای وحی الهی قرار گیرد.
برای مطالعه بیشتر ر. ک:
http://asrguilan.com/112107
مطلب دوم.
دکتر جعفر نکونام استاد دانشگاه قم در نشست عمومی «قرآن، کلام خدا یا رویای نبی؟» مورخ خرداد 1395 در انجمن اندیشه و قلم نقد سخن سروش می گوید: بنده اصلا نمی توانم بیانات جناب قنبری را درک کنم. من تصور می کنم اگر کسی نظریه می دهد، اولا باید بدیهی و روشن باشد و ثانیا باید تطابق داشته باشد. اینکه یک نفر نظریه ای را مطرح کند و بعد بگوید تعبیر آن کار من نیست، فلسفه بافی است. به بیان دیگر ایشان یک سنگی در چاه می اندازد و بعد توقع دارد بقیه آن را درآورند. بالاخره برای حل این مشکلات باید راهکار نشان داد. ما به واقع با این نظریه داریم صورت مسئله را پاک می کنیم. یک نظریه باید ادلّه اثباتی هم داشته باشد که در ادلّه ی اثباتی آن هم مشکل است. یک نظریه باید با واقعیت هم تطابق داشته باشد حال آنکه این نظریه با آیات قرآن هم مطابقت ندارد. به اعتقاد من، نظریه سروش پیراهنی است که به تن قرآن دوخته نشده است.
ما اگر بخواهیم با نظریه دکتر سروش تا حدودی مماشات و همراهی کنیم، باید بگوییم که برای پیغمبر تمثّلاتی رخ می داده است. یعنی اینکه در عالم رویا یا در عالم خلسه صُوری را مشاهده میکرده ناظر به اقوام گذشته، قصص انبیا و همینطور ناظر به رخ داد های آینده. اما خود پیامبر اینها را گزارش نکرده بلکه ما ساختار قرآن را که نگاه می کنیم می بینیم که خطاب به پیغمبر است. ایشان در پاسخ به این مشکل شاعران را مثال می زند که در اشعارشان نام خودشان را آورده -مثلا سعدیا- و خودشان را خطاب قرار می دهند. در حالی که این امر در زمانه ی خودش یک رسم جاافتاده بوده و همه می فهمیدند. بالاخره پیامبر متوجه شده که به او خطاب شده بوده یا نه؟ چطور ما یک مورد نداریم که پیامبر بگوید من خودم این خواب و رویا را دیدم. در حالی که هم در قرآن و هم در روایات می بینیم که فرشته ای به جبرئیل یا روح الامین یا روح القدس آن ها را به پیامبر القا می کند. ظاهر آیات هم که خطاب به پیغمبر است.
اما خود او اینها را گزارش نکرده است خود قرآن خطاب به پیغمبر(ص) است اگر واقعا اینها را خود پیغمبر گفته بالاخره خودش متوجه خطاب شده یا خیر؟ ما حتی یک مورد هم نداریم که مشخص کند این بیان خود پیغمبر باشد. در قرآن و روایات میگوید که یک فرشتهای این را بر من القا میکند. در حالی که اگر کسی یک رویایی یا مکاشفه ای ببیند می گوید که این مکاشفه بر من حاصل شد. چنان که ما در روایات داریم که پیغمبر در دره ای گذر می کند که می گوید من الان دارم می بینم که مثلا حضرت یونس چکار می کند. یعنی مکاشفه برایم حاصل شد و آن گذشته بر من متمثل گشت و آن را می بینم. اگر واقعا این ها صوری است که برای پیامبر حاصل شده باید خود پیغمبر به آن تفطن پیدا بکند. جالب این است که سروش می گوید خود پیامبر هم نمی تواند معبّر قرآن باشد و در تعبیر دچار اشتباه می شود. مثلا به آیه ای استشهاد می کند که راجع به جنگ بدر است که پیامبر در خواب مشرکان مکه را قلیل می بیند و می گوید که پیامبر در تعبیر خواب اشتباه کرده است. حال آنکه این آیه با نظریه سروش تطابق نمی کند و در روز جنگ و زمان بیداری هم دشمنان و مشرکان در موقعیتی قرار گرفته بودند که پیغمبر آنان را اندک دید. یعنی خواب با واقعیت تطابق داشت. همه ی خواب هایی که از پیامبر در قرآن آمده مطابقی هستند. یعنی همانطور که پیامبر در خواب دیده بود در واقعیت هم اتفاق افتاده است. سروش می گوید که حضرت ابراهیم هم در تعبیر خواب خودش اشتباه کرد. در تطابق نداشتن با واقع مشکلات دیگری هم هست. راجع به احکام نمی توانیم بگوییم این ها رویا است. مردم با استناد به این آیات نماز می خوانند و روزه می گیرند. یا آیاتی که مربوط به اتفاقات تاریخی زمان پیغمبر مانند جنگ بدر و حنین و صلح حدیبیه است. این ها تعبیر نمی خواهند بلکه عین واقعیت هستند. این در حالی است که همین مضامین مانند قصص انبیا، بهشت و جهنم، آفرینش جهان و بسیاری از آموزه های اخلاقی و احکام در کتاب مقدس و عهدین با تفاوت هایی آمده است. به هر حال یک نظریه باید همه ی موارد مشمول خودش را توضیح دهد و تعبیر کند. همین مضامین در احادیث و روایات ما هم آمده است. از طرفی تناقضات احکام قرآنی با حقوق بشر را چگونه می توان با رویای رسولانه حل کرد؟ هر نظریه به منزله یک پیراهنی است که میخواهیم برای تن کسی بدوزیم و باید با آن بدن مطابقت داشته باشد. یک نظریه باید هر دو رکن بداهت و تطابق را داشته باشد در حالی که این نظریه ندارد. ما نظریه های بدیل و کاراتری داریم و میتوانیم تمام مشکلاتی که دکتر سروش مطرح کرده را پاسخ دهیم. هنوز علمای ما آنقدر درمانده نشدهاند. نظریه سروش برای ما کارایی ندارد و حتی زیرآب قرآن را هم به شکلی زده است که نمیتوان به دلالت و احکام قرآن استناد کرد. وی در ادامه درباره ی مصادیق ناکارآمدی این نظریه توضیح داد: نظریه سروش به ما نمی گوید که بالاخره آیات قیامت را ما به چه معنایی بگیریم؟ بالاخره نماز بخواهیم یا خیر؟ آیات طبیعت را چطور تفسیر کنیم؟ به طورکلی نظریه سروش ما را با بن بست مواجه می کند و چنین نظریه ای ارزش دفاع ندارد.
برای مطالعه بیشتر نگاه کنید به:
http://aagh.ir/news
مطلب اول: پدیده وحی یکی از راز آمیزترین مقولات دینی است. در راه شناخت آن بسیاری سخن گفتهاند. دکتر عبدالکریم سروش اما در تحلیلی بر این امرِ راز آلود در سال ۱۳۹۲ آن را با خواب و رؤیا برابر دانسته است. سروش اخیراً نیز در مناظرهای زوایای بیشتری از ایده خود را تبیین کرده است.
وی بر این باور است که برای تحلیل مقوله وحی و تبیین بسیاری از آیات قرآنی میباید به یک تغییر الگو همّت گمارد. تغییر الگویی که سروش آن را پیشنهاد میدهد، گذر از “تفسیر” به سمت “تعبیر” است. وی بر این اعتقاد است که وحی محمدی سرشتی رؤیایی، دیداری و شنیداری دارد. قرآن روایت رؤیاهای رسول گرامی اسلام است. به تعبیر وی: “گویی محمد(ص) ناظر و مخبری است که شرح مشاهدات خود را برای ما باز میگوید و در این واگویی، گاه گوینده است و گاه شنونده، گاه به خود خطاب میکند و گاه به دیگران، گاه از خود فاصله میگیرد و گاه در خود فرو میرود، گاه شورمندانه و بلیغ سخن میگوید و گاه سرد و ملولانه. گاه در اوج است و گاه در فرود، گاه از تاریخ و طبیعت فراتر میرود، گاه جامه زبان و علّیت را بر زبان و تجربه خویش فرو میپوشاند، گاه پریشان میگوید و گاه منظوم، گاه کشف عرفانی دارد، گاه خطای علمی و در همه این احوال هم مؤید به روح قدسی است، هم مقید به قیود بشری”.
آیت اللهالعظمی جوادی آملی اما بر این باور است که جنس وحی، متفاوت از رؤیا است. به باور آیت الله، وحی اساساً تحت هیچ مقولهای از مقولات ماهوی قرار نمیگیرد تا آن را از طریق جنس و فصل و حد و رسم تعریف کنیم و به حقیقت آن پی ببریم. بر خلاف سروش که وحی را ناشی از تحت تاثیر قرار گرفتن پیامبر و رؤیت و مکاشفات وی میداند، اما آیت الله جوادی آملی اینگونه موضع را بر نمیتابند. آیت الله در این زمینه میگویند: وحی غالباً از سنخ علم و ادراک است، نه از جنس تحریک و عمل. گرچه انسان در وقت عمل از مجاری فکر و اندیشه استمداد میجوید و علم و ادراک، نحوه خاص وجود است که منزّه از ماهیت است، هر چند ماهیت او را همراهی میکند؛ بنابراین وحی از آنجا که مفهومی برگرفته از “هستی” است، از این رو ماهیت ندارد و نمیتوان آن را از طریق جنس، فصل و حد و رسم تعریف کرد.
آیت الله جوادی آملی بر مقوله غیر بشری بودن وحی انگشت تأکید مینهد و برابر دانستن این دو را بر نمیتابد. به تعبیر ایشان: “قرآن خود شاهد زنده و جاوید بر غیر بشری بودن وحی پیامبران است، زیرا ادلّه و شواهد متعددی دلالت دارد که قرآن مجید حاصل تراوش درونی انسان و یافتههای حضرت محمد(ص) نیست”. برخی از این شواهد را میتوان اینگونه برشمرد:
الف: قرآن معجزه الهی است زیرا تمام انسانها را به همآوردی با خود خوانده است ولی به رغم سعی و تلاش افراد بیشمار کسی بر این امر پیروز نشده است. قرآن کریم از آحاد مردم میخواهد اگر در وحی بودن آن شک دارند، با همکاری فکری و معنوی همدیگر همانند آن، ده سوره یا حتی یک سوره بیاورند و در نهایت از عجز و ناتوانی دائمی آدمیان و جنیان در این همآوردی خبر میدهد: قُل لَئنِ اجتَمَعَتِ الانسُ و الجِن عَلی اَن یاتوا بِمِثلِ هذا القُرآن لا یاتُونَ بِمِثله وَ لَوکانَ بَعضُهُم لِبَعضٍ ظَهیرا (اسرا، ۸۸).
ب: آیات بسیاری نیز وجود دارد که دلالت دارند قرآن کریم حاصل تلاش بشر و تراوش افکار درونی پیامبر اکرم(ص) نیست، زیرا پیامبر در برخی از این آیات تهدید میشود. نظیر این آیات: وَ لَو تَقوّل عَلینا بَعضَ الاَقاویل لاخَذنا مِنه بالیمین ثمّ لَقطَعنا مِنه الوَتین فما مِنکم مِن اَحَدٍ عَنه حاجزین (حاقه، ۴۴-۴۷). خداوند متعال پیامبر را تهدید میکند که اگر به خدا افترا بندد، مجازات خواهد شد. بنابراین قرآن وحی الهی و کتاب آسمانی است به گونهای که همه ابعاد سه گانه معنا، لفظ و هماهنگی آن از ناحیه پروردگار است بی آنکه هیچ فردی چه رسول و چه غیر او در آن اضلاع سه گانه دخالتی داشته باشد.تعبیر آیت الله جوادی آملی چنین است که: اساساً همه اعجاز قرآن در این است که قرآن کلام خداست و به هیچ وجهی به رسول الله استناد ندارد، البته از زبان رسولی که جز به منطق وحی سخن نمیگوید، آشکار شده است.
از نظر آیت الله، وحی تابع پیامبر (ص) نیست بلکه به خداوند متعال استناد دارد: «روشن است که سخن الهی و آیات قرآنی به متبوع که حضرت حق است استناد دارد نه به تابع که حضرت محمد(ص) است. به خدای باقی منسوب است نه به محمد فانی. زیرا اولاً خود وحی خارج از حد و سعه وجودی حضرت مصطفوی است. ثانیاً خداوند متعال که او نیز داخل در ظرفیت حضرت نبوی نبوده، به گونهای جزءِ او محسوب میشود، گر چه داخل است که امتزاج با او ندارد، حقیقت وحی را به جان رسول نشانده است. ثالثاً رسول برتر الهی نیز وحی را با تمام وجود در خود کشیده است و این همان مراد و مقصود از القای وحی از بیرون وجود حضرت مصطفوی است زیرا رسول نیازمند وحی است و ذات محتاج هم فاقد چیزی است که به آن احتیاج دارد که آن را از خارج وجود و هویت خود مطالبه میکند. از آنچه گذشت روشن میشود که وحی مستند به ذات سبحانی است، گرچه به دست رسول نبوی آشکار شده است».
تفاوت های وحی و مکاشفه
دکتر سروش با برابر نهادن رؤیا و مکاشفه، به این باور تصریح کرده بود که مراد از وحی، همان رؤیا یا مکاشفه عرفانی است. آیت الله جوادی آملی اما اساساً جنس وحی را متمایز از رؤیا یا مکاشفه عرفانی میدانند. ایشان برخی از تفاوتهای وحی و مکاشفه را اینگونه بر میشمرند:
۱- مکاشفه عرفانی ثمره تلاش عملی یا اثری از ریاضت روحی یا تفکر طولانی است و تمام مرام اهل طریقت، توصیه در کسب این مقدمات است. برخلاف وحی که نیازی به ریاضت ندارد.
۲- گیرنده وحی در همان حال، به فرستنده وحی یعنی خداوند متعال، توجه حضوری دارد و اعتماد کامل و یقینی دارد که وحی از جانب اوست. به همین سبب احساس آرامش مینماید؛ برخلاف کشف و شهود عارف که به منبع آن توجه ندارد.
۳- در مکاشفات عرفانی احتمال خطا و اینکه شیطان دخالت داشته باشد، وجود دارد. چون عرفا گاهی مشاهدات خود را در مثال متصل میبینند و زمانی در مثال منفصل؛ از این رو به معیار و میزانی نیاز دارد تا مشهودات صحیح و ربانی را از مشهودات باطل و شیطانی جدا کند. بر خلاف وحی پیامبران که از هر گونه خطا و اشتباهی به دور است و انبیای الهی پیوسته از مثال منفصل خبر میدهند.
تکرارهای قرآنی
دکتر سروش همچنین اذعان کرده بود که تکرارهای قرآنی، شاهدی است بر این که پیامبر(ص) در رؤیاهای خود به نحو مکرر مشاهداتی داشته است و آن را با دیگران نیز در میان نهاده است. ولی آیت الله جوادی آملی تکرارهای قرآنی را نشان از حکمت خداوندی میداند. به باور ایشان: «خدا حکیم است و قرآن را هم حکیم معرفی میکند. بنابراین قرآن از بیهودهگویی به دور است و هدفمند است و هدف مهم آن، عاقل ساختن انسان است تا در سایه آن به هدف نهایی که هدایت انسان است دست یابد و برای رسیدن به آن از شیوههای مختلف مثل تکرار و .. استفاده کرده است».
تکرار در قرآن کریم از آن روست که قرآن کتاب نور و هدایت است و در مقام هدایت لازم است مطلب واحد، در هر مناسبتی با زبانی خاص ادا شود تا ویژگی موعظه داشته باشد، بر خلاف کتب علمی که هر مطلب تنها در یک جا بیان میشود و تکرار آن سودمند نیست. سرّ لزوم تکرار در کتاب هدایت، آن است که شیطان و نفس امارّه که عامل ضلالت و عذابند پیوسته به اضلال و گمراه کردن آدمی مشغولند و کار آنها گرچه گاهی کم میشود، لیکن ترک نمیشود، از این رو تکرار ارشاد و هدایت ضروری است.
آیت الله جوادی آملی همچنین تکرارهای قرآنی را برای آسان شدن فهم معارف سنگین بر میشمرد و تصریح میکند که: «قرآن برای آسان شدن فهم معارف سنگین از مَثَل و قصه استفاده کرده است و قصههای حقیقی را به صورت گزینشی و با بهترین شیوهها با هدف اصل درس و عبرتگیری بیان کرده است. و هر قصهای را که درس عبرت بیشتری دارد، تکرار کرده است».
نتیجه گیری
وحی قرآنی همراه با معارفی است که از عالمی متعالی عرضه میشود. وحی همانند ریسمانی است که سر آن در عالم غیب است و انتهای آن در قالب مکتوب قرآنی عرضه شده است. لذا از صدر تا ذیل آن همگی منتسب به ذات احدیت است و نه دخلی از جانب پیامبر در آن صورت پذیرفته و نه ایشان را یارای تصرّفی در آن است. آیت الله جوادی آملی با استناد به پارهای از آیات قرآنی، هر گونه مداخله پیامبر را در امر وحی، ناروا میداند و تهدیدات قرآنی را در این خصوص یادآور میشود. آیت الله جوادی آملی اما این تکرارها را نشان از درایت خداوندی در بیان کلام خود میداند. آیت الله همچنین تأکید میکند که مکاشفات عرفانی نمیتواند جایگزین وحی الهی گردد. به تعبیری دیگر، جنس وحی الهی قابل قیاس با هیچ پدیده دیگری نیست. نه آن را در قالب مکاشفه میتوان سنجید و نه رؤیا میتواند همآوردی برای وحی الهی قرار گیرد.
برای مطالعه بیشتر ر. ک:
http://asrguilan.com/112107
مطلب دوم.
دکتر جعفر نکونام استاد دانشگاه قم در نشست عمومی «قرآن، کلام خدا یا رویای نبی؟» مورخ خرداد 1395 در انجمن اندیشه و قلم نقد سخن سروش می گوید: بنده اصلا نمی توانم بیانات جناب قنبری را درک کنم. من تصور می کنم اگر کسی نظریه می دهد، اولا باید بدیهی و روشن باشد و ثانیا باید تطابق داشته باشد. اینکه یک نفر نظریه ای را مطرح کند و بعد بگوید تعبیر آن کار من نیست، فلسفه بافی است. به بیان دیگر ایشان یک سنگی در چاه می اندازد و بعد توقع دارد بقیه آن را درآورند. بالاخره برای حل این مشکلات باید راهکار نشان داد. ما به واقع با این نظریه داریم صورت مسئله را پاک می کنیم. یک نظریه باید ادلّه اثباتی هم داشته باشد که در ادلّه ی اثباتی آن هم مشکل است. یک نظریه باید با واقعیت هم تطابق داشته باشد حال آنکه این نظریه با آیات قرآن هم مطابقت ندارد. به اعتقاد من، نظریه سروش پیراهنی است که به تن قرآن دوخته نشده است.
ما اگر بخواهیم با نظریه دکتر سروش تا حدودی مماشات و همراهی کنیم، باید بگوییم که برای پیغمبر تمثّلاتی رخ می داده است. یعنی اینکه در عالم رویا یا در عالم خلسه صُوری را مشاهده میکرده ناظر به اقوام گذشته، قصص انبیا و همینطور ناظر به رخ داد های آینده. اما خود پیامبر اینها را گزارش نکرده بلکه ما ساختار قرآن را که نگاه می کنیم می بینیم که خطاب به پیغمبر است. ایشان در پاسخ به این مشکل شاعران را مثال می زند که در اشعارشان نام خودشان را آورده -مثلا سعدیا- و خودشان را خطاب قرار می دهند. در حالی که این امر در زمانه ی خودش یک رسم جاافتاده بوده و همه می فهمیدند. بالاخره پیامبر متوجه شده که به او خطاب شده بوده یا نه؟ چطور ما یک مورد نداریم که پیامبر بگوید من خودم این خواب و رویا را دیدم. در حالی که هم در قرآن و هم در روایات می بینیم که فرشته ای به جبرئیل یا روح الامین یا روح القدس آن ها را به پیامبر القا می کند. ظاهر آیات هم که خطاب به پیغمبر است.
اما خود او اینها را گزارش نکرده است خود قرآن خطاب به پیغمبر(ص) است اگر واقعا اینها را خود پیغمبر گفته بالاخره خودش متوجه خطاب شده یا خیر؟ ما حتی یک مورد هم نداریم که مشخص کند این بیان خود پیغمبر باشد. در قرآن و روایات میگوید که یک فرشتهای این را بر من القا میکند. در حالی که اگر کسی یک رویایی یا مکاشفه ای ببیند می گوید که این مکاشفه بر من حاصل شد. چنان که ما در روایات داریم که پیغمبر در دره ای گذر می کند که می گوید من الان دارم می بینم که مثلا حضرت یونس چکار می کند. یعنی مکاشفه برایم حاصل شد و آن گذشته بر من متمثل گشت و آن را می بینم. اگر واقعا این ها صوری است که برای پیامبر حاصل شده باید خود پیغمبر به آن تفطن پیدا بکند. جالب این است که سروش می گوید خود پیامبر هم نمی تواند معبّر قرآن باشد و در تعبیر دچار اشتباه می شود. مثلا به آیه ای استشهاد می کند که راجع به جنگ بدر است که پیامبر در خواب مشرکان مکه را قلیل می بیند و می گوید که پیامبر در تعبیر خواب اشتباه کرده است. حال آنکه این آیه با نظریه سروش تطابق نمی کند و در روز جنگ و زمان بیداری هم دشمنان و مشرکان در موقعیتی قرار گرفته بودند که پیغمبر آنان را اندک دید. یعنی خواب با واقعیت تطابق داشت. همه ی خواب هایی که از پیامبر در قرآن آمده مطابقی هستند. یعنی همانطور که پیامبر در خواب دیده بود در واقعیت هم اتفاق افتاده است. سروش می گوید که حضرت ابراهیم هم در تعبیر خواب خودش اشتباه کرد. در تطابق نداشتن با واقع مشکلات دیگری هم هست. راجع به احکام نمی توانیم بگوییم این ها رویا است. مردم با استناد به این آیات نماز می خوانند و روزه می گیرند. یا آیاتی که مربوط به اتفاقات تاریخی زمان پیغمبر مانند جنگ بدر و حنین و صلح حدیبیه است. این ها تعبیر نمی خواهند بلکه عین واقعیت هستند. این در حالی است که همین مضامین مانند قصص انبیا، بهشت و جهنم، آفرینش جهان و بسیاری از آموزه های اخلاقی و احکام در کتاب مقدس و عهدین با تفاوت هایی آمده است. به هر حال یک نظریه باید همه ی موارد مشمول خودش را توضیح دهد و تعبیر کند. همین مضامین در احادیث و روایات ما هم آمده است. از طرفی تناقضات احکام قرآنی با حقوق بشر را چگونه می توان با رویای رسولانه حل کرد؟ هر نظریه به منزله یک پیراهنی است که میخواهیم برای تن کسی بدوزیم و باید با آن بدن مطابقت داشته باشد. یک نظریه باید هر دو رکن بداهت و تطابق را داشته باشد در حالی که این نظریه ندارد. ما نظریه های بدیل و کاراتری داریم و میتوانیم تمام مشکلاتی که دکتر سروش مطرح کرده را پاسخ دهیم. هنوز علمای ما آنقدر درمانده نشدهاند. نظریه سروش برای ما کارایی ندارد و حتی زیرآب قرآن را هم به شکلی زده است که نمیتوان به دلالت و احکام قرآن استناد کرد. وی در ادامه درباره ی مصادیق ناکارآمدی این نظریه توضیح داد: نظریه سروش به ما نمی گوید که بالاخره آیات قیامت را ما به چه معنایی بگیریم؟ بالاخره نماز بخواهیم یا خیر؟ آیات طبیعت را چطور تفسیر کنیم؟ به طورکلی نظریه سروش ما را با بن بست مواجه می کند و چنین نظریه ای ارزش دفاع ندارد.
برای مطالعه بیشتر نگاه کنید به:
http://aagh.ir/news