خانه » همه » مذهبی » پیشینه سکولاریسم

پیشینه سکولاریسم


پیشینه سکولاریسم

۱۳۹۶/۰۳/۰۶


۱۲۳۶ بازدید

حرکت سکوالر ولیبرال چگونه شکل گرفتند چه مبانی وافکاری دارند؟

ابتدا به توضیح سکولاریسم و واژه های مرتبط با آن پرداخته و سپس چگونگی شکل گیری اندیشه جدایی دین از سیاست در غرب و اسلام مورد بررسی قرار می گیرد:
یکم- تعریف سکولاریسم :
واژه سکولاریسم «secularism» مشتق از کلمه لاتینی«seculum» به معنای « دنیا» یا « گیتی » در برابر « مینو » است ٬ که در لغت به معنای دنیا پرستی ٬ عرف گرایی و اعتقاد به اصالت امور دنیوی ٬ مخالفت با تعلیم شرعیات و مطالب دینی ٬ جدا انگاری دین و دنیا ٬ و دین زدایی می باشد. سکولاریزم در فارسی به معنای ناسوتی ٬ دنیوی ٬ عرفی و زمینی ترجمه شده است. و در زبان عربی به «العلِمانیه» به معنای علم گرایی و «العلَمانیه» ٬ مشتق از عالم (دنیا) است. و گزینش این واژه به جهت مبنا قرار دادن عقلانیت ابزاری و علمی کردن امور دنیوی به جای دینی کردن آنها می باشد.
از نظر اصطلاح این واژه دارای معانی گوناگون و مختلفی است؛ در یک تعریف جامع می توان گفت : « سکولاریسم عبارت است از ٬ گرایشی که طرفدار و مروج حذف یا بی اعتنایی و به حاشیه راندن نقش دین در ساحت های مختلف انسانی از قبیل سیاست ٬ حکومت ٬ علم ٬ عقلانیت ٬ اخلاق و … است .» .
واژه سکولاریزاسیون « Secularization » ٬ به معنای عرفی شدن ٬ دنیوی شدن ٬ دیانت زدایی ٬ قداست زدایی و مادی شدن است . و از نظر مفهومی با سکولاریسم تفاوت دارد ؛ سکولاریسم یک گونه ایدئولوژی یا مرام و طرز تفکر است ؛ که جنبه توصیه ای نیز دارد و مبتنی بر مبانی و پیش فر ضهای خاصی است . اما سکولاریزاسیون یک پدیده و پروسه خارجی است ؛ که جنبه توصیفی و جامعه شناختی دارد . سکولاریزاسیون فرایند یا جریانی است که در طی آن شئونات سیاسی ٬ اجتماعی و اخلاقی جامعه دیانت زدایی یا قداست زدایی می شوند. اندیشه دینی ٬ اعمال دینی ٬ و نهاد های دینی ٬ نقش و اهمیت اجتماعی خود را از دست می دهند ؛ و در نتیجه دین- به شرط بقا – به شکل یک امر خصوصی در می آید. در این فرایند مظاهر دینی در اجتماع حذف شده و یا کاهش یافته و بدون حضور دین به تدبیر امور پرداخته می شود.
واژه آته ایسم «Atheism » به معنای انکار وجود خدا ٬ بی اعتقادی به وجود پروردگار؛ و آته ایست؛ یعنی ملحد.
واژه لائیک « laic» به معنای وابستگی به شخص دنیوی و غیرروحانی٬ خروج از سلک روحانیون٬ دنیوی٬ آدم خارج از سلک روحانیون٬ آدم خارج از سلک روحانیت (به معنای اخصّ). و لائیسم «Laicism» « نظامی سیاسی که مشخصه آن طرد نفوذ و تاثیرگذاری امور معنوی و روحانیاست. » بنا به تعریف دائرة المعارف بریتانیکا٬ لائیک؛ یعنی تفکیک دین از سیاست٬ لائیک از موارد و مصادیق سکولار می باشد. زیرا تفکیک دین از سیاست٬ اخصّ از سکولار و سکولار اعمّ از لائیک می باشد. این دو طرز تفکّر٬ دین را به طور کامل نفی نمی کنند٬ بلکه آن را از امور و شئون زندگی دنیوی و بویژه از سیاست تفکیک می کنند. بنا براین لائیسم بخشی از سکولاریسم و به عبارت دیگر نمود عینی سکولاریسم سیاسی است.
دوم- چگونگی شکل گیری سکولاریسم:
همانگونه که گذشت اساس تمامی ادیان الهی و سیره پیامبران در طول تاریخ ٬ همواره دلالت بر پیوستگی و تلازم عمیق دین و سیاست داشته و دارد . اما با یا این همه یکسری عوامل باعث شد تا این حقیقت در بسیاری از جوامع بشری دگرگون شده تا جایی که اصل این واقعیت را با دیده شک تردیده نگریسته و بر جدایی نهاد دین از سیاست اصرار می ورزند. به صورت دقیق تر می توان این موضوع را در در ارتباط با جهان غرب ٬ جهان اسلام ٬ مورد تحلیل قرار داد:
1- عوامل و زمینه های پیدایش سکولاریسم در جهان غرب :
سکولاریسم رویکرد خاصی است که بر اثر تحولات اقتصادی ٬ فرهنگی٬ اجتماعی مغرب زمین پس از عصر نوزایی (رنسانس) به وجود آمد ؛ مجموعه عوامل و زمینه های آن را می توان به دو دسته (عوامل درونی و عوامل بیرونی) تقسیم کرد:
1- 1- عوامل درونی : مراد از این عوامل، کاستیها و نارسایی های آئین مسیحی در زمینه مسائل اعتقادی، اجتماعی، سیاسی، اخلاقی و…است. که سبب شد تا آئین مسیحیت در مواجه با رشد و ترقی معرفت بشری و علوم تجربی، نتواند راه کارهای درست و مقررات صحیحی را در مورد مسائل حکومتی، اجتماعی و… ارائه دهد. مهمترین این عوامل عبارتند از :
الف- نارسائی متون دینی مسیحیت : از یک سو عهدین (تورات و انجیل) روایت رفتار و گفتار حضرت موسی و عیسی علیهما السلام و نقل حوادث روزگار آنان یا پیشینیان می باشد.و متون موجود وحیانی نیستند. و از سوی دیگر دارای یکسری عبارات هستند که موجب برخی تفسیر های نادرست می شود. و در منسوب بودن آن به حضرت عیسی (ع) تردیدهای جدی وجود دارد . نظیر اینکه در جایی فرموده است : « مال قیصر را به قیصر ادا کنید و مال خدا را به خدا. ». و برخی با استناد به آن به دنبال سکولاریسم هستند. و حال آنکه این ماجرا به هیچ وجه مربوط به رهبری و سیاست نبوده بلکه «عده ای از فریسیان نقشه کشیدند که چطور عیسی را با سخنان خودش بدام بیاندازند. آن ها چند نفر از پیروان خود را به اتفاق عده ای از هواداران هرودیس به نزد عیسی فرستاده و گفتند ما می دانیم تو راستگوئی، پس به ما بگو رای تو چیست؟ آیا دادن جزیه به امپراطور روم جایز است یا نه؟ عیسی شرارت ایشان را درک کرده و گفت: ای ریاکاران! چرا مرا امتحان می کنید؟ … بدیشان گفت: این تصویر و عنوان مال از آن کیست؟ آن ها جواب دادند: مال قیصر، عیسی به آنان فرمود: مال قیصر را به قیصر ادا کنید و مال خدا را به خدا.» .
ب- گفته ها و نوشته های حواریون: که در دین مسیح جنبه حجیت و تقدس یافته اند؛ مستند دیگر اندیشه سکولاریسم است. مثلا پولس قدیس در نامه ای نوشته است : « هر کس مطیع قدرت های برتر شود ؛ زیرا قدرتی جز خدا نیست ؛ و آنهایی که هست از جانب خدا مترتب شده است و هر که با قدرت مقاومت کند با ترتیب خدا مقاومت نموده است .» . یا گفته پطرس: « هر منصب بشری را به خاطر خداوند اطاعت کنید ٬ خواه پادشاه را که فوق همه است و خواه حکام را که رسولان وی هستند.»
ج – ضعف عقاید و الهیات مسیحی: عامل دیگری که نقش اساسی در به وجود آمدن افکار سکولاریستی وطرد دین سنتی مسیحیت از صحنه امور اجتماعی داشت، الهیات و عقائد خشک کلیسا بود. ارباب کلیسا و بزرگان دین مسیح ٬ کلیسا با تمسک به ظواهر آیات انجیل، از مسیحیت قرائتی ارائه نمودند که با عقل و علم سازگار نبود و این خود زمینه نقد مسیحیت را برای ملحدان به وجود آورد.به عنوان نمونه می توان به گناه فطری و مساله فدا، تثلیث ، آمرزش نامه و نقد ناپذیری و عصمت پاپ اشاره کرد. استاد مطهری در این زمینه می گوید: «کلیسا یک سلسله مفاهیم کودکانه و نارسا در باره خدا ارائه کرد که به هیچ وجه با حقیقت وفق نمی داد، و طبعا افراد باهوش و تحصیل کرده و روشنفکر را نه تنها قانع نمی کرد بلکه متنفر می ساخت و برضد مکتب الهی بر می انگیخت .» با بررسی اجمالی و نگاهی کوتاه به عوامل درونی پیدایش تفکر سکولاریسم، ثابت می شود که خود متون دینی و مبانی کلامی و اعتقادی مسیحیت که در طول زمان تحریف شده اند ؛ بستر مناسبی برای پیدایش این اندیشه بوده است. و این خود تزلزل و ضعف مبانی دینی مسیحیت را به اثبات می رساند.
2-1- عوامل بیرونی : مراد از این عوامل ، شرایط فرهنگی٬ سیاسی و اجتماعی خاصی است که در دنیای مسیحیت و عمدتا توسط دستگاه دینی به وجود آمده و زمینه رشد سکولاریسم را فراهم آورد. از جمله : الف- اختلاف میان دولت و کلیسا: موجب شد جایگاه فوق بشری پاپ که در قانون شرع گنجانده شده بود، تضعیف گردیده و این فکر پیدا شد که باید قدرت روحانی را محصور و محدود کرد. دولت باید در امور کلیسا و مذهب سمت ریاست و رهبری داشته باشد و کلیسا و مذهب باید تابع دولت باشد. ب – فساد در دستگاه دینی ( کلیسا ) : کشیش ها از راه های مختلف، مثل فروش آمرزش نامه، همکاری و حمایت از حکومت ها و تصرف در اموال و دارایی های کلیسا، به انبوه سازی ثروت شخصی پرداختند و از طرف دیگر غرق در فساد و منکرات بودند. ویل دورانت در کتاب تاریخ تمدن، به نمونه های متعددی اشاره می کند: «بسیاری از مردم چون پستی و فرومایگی زندگی راهبان و زاهدان و راهبه ها و کشیش های دنیا دوست را می بینند، یکه می خورند و چه بسا ایمانشان را از دست می دهند. »؛«همه (کشیشان) در شکم بارگی و باده خواری اگر نگوئیم در ناپاکی غرق شده اند. از این رو، اکنون مجامع راهبان را فاحشه خانه مردمان هرزه و محل بازی گران می نامند. » و نتیجه آن «نفرت و تحقیر مردم نسبت به روحانیان فاسد در این ارتداد و از دین برگشتگی بزرگ، عامل کوچکی نبود. » . ج- خشونت های کلیسا : در چنین فضایی روحانیان کلیسا آنچنان خشونت و برخوردهای تند با دانشمندان داشتند که محققان جرات نمی کردند برخلاف آنچه کلیسا آن را علم می داند بیندیشند، یعنی مجبور بودند آنچنان بیندیشند که کلیسا می اندیشد. دادگاه تفتیش عقاید کلیسا دانشمندانی چون گالیله ٬ هوپاتیا ٬ جوردانو ٬ برونو ٬ راجر بیکن ٬ روسو و… را به جرم طرح اندیشه های ضد مسیحیت محکوم کرد. به گفته ویل دورانت کلیسا در مدت 8 سال ٬ 8800 تن را سوزانده ٬ و 96494 تن را به کیفرهای مختلف محکوم کرد . بالطبع این فشار شدید براندیشه ها، عکس العمل بسیار بدی را نسبت به دین و مذهب به طور کلی ایجاد کرد. د – جنبش اصلاح دینی و دوره روشنگری : مفسده های کلیسا و برخی توطئه های سیاسی که از سوی سیاستمداران وقت برای کنار زدن دستگاه مذهبی به وجود آمد. موجب شکل گرفتن نهضت اصلاح دینی به رهبری اندیشمندانی چون مارتین لوتر شد؛ این نهضت که در مذهب پروتستانیسم به بار نشست ٬ منادی خصوصی سازی دین و اختصاص قلمرو آن به رابطه انسان با خدا و حذف دین از صحنه اجتماع بود ؛ و بستر مناسبی برای توسعه اندیشه جدایی دین از سیاست و سکولاریسم فراهم آورد. سکولاریسم در این شکل، نفی کننده دین نیست، بلکه دین را منحصر در امور فردی نموده، آن را از مسائل اجتماعی دور می سازد. . اما در مرحله بعد، این جریان به «رنسانس » که دوره دوری از دین است منجر شد و اندیشه سکولاریسم به شکل افراطی آن مطرح گشت. در قرن هفدهم و هجدهم ( عصر روشنگری ) اساسا نظریه حکومت خدا و تئوکراسی « Theocracy » مورد تشکیک واقع شد و جای خود را به حکومت دموکراتیک داد . در این مرحله، این اعتقاد رواج یافت که باید از ماورای طبیعت صرف نظر کرد و در زندگی زمینی متمرکز شد و به جای خدا، انسان را مطرح نمود. در کنار این تفکر ٬ رشد علوم تجربی و روحیه افراطی علم گرایی « Scientism » اساسا به نفی لزوم تدبیر و حاکمیت خداوند انجامید . سکولاریسم خصوصا با الهام از انسان گرایی « Humanism » و عقل گرایی «Rationalism » عصر روشنگری بر محوریت نقش انسان در عالم و استقلال و کفایت عقل ابزاری در تمامی عرصه های زندگی تاکید می کند. علاوه بر این دو ٬ عقیده به اموری نظیر: اصالت فرد «Individualism » انسانی ٬ حقوق طبیعی « Natural rights » او در برابر قانون طبیعی و الهی ٬ عقیده تقدم حق بر تکلیف ٬ و حتی گاه عقیده به ذی حق بودن و غیر مکلف بودن انسان و…٬ اسباب ناسازگاری میان خواسته ها و معرفت بشری با آموزه ها ٬ امر و نهی ها ٬ باید ها و نبایدهای دینی خصوصا در حوزه های اجتماعی را فراهم آورد . و بدین سان اندیشه جدایی دین از سیاست ٬ فرهنگ ٬ هنر ٬ اخلاق و به طور کلی از اجتماع در این دوره سازمان نهایی خود را یافت و صورتبندی شد ؛ و در دامان فلسفه لیبرالیسم و جوامع لیبرالی ٬ فرصت مناسبی برای رشد و یکه تازی پیدا کرد.
2- عوامل و زمینه های پیدایش سکولاریسم در جهان اسلام :
پس از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله جریان ها و حوادثی در تاریخ اسلام اتفاق افتاد که زمینه ساز پذیرش جدایی دین از سیاست در جهان اسلام گردید.از جمله :
1-2- انحراف در جانشینی پیامبر اکرم ( ص) : در جریان سقیفه با نادیده گرفتن جانشین الهی پیامبر اکرم (ص) و واگذاردن امر خلافت به رای مردم و شوری٬ اندیشه سیاسی اسلام از مسیر اصلی خود منحرف گشت، بین قرآن و عترت جدایی انداختند و در نتیجه بذر اصلی جدایی دین از سیاست کاشته شد؛ و با حکومت سلاطین غاصب اموی٬ عباسی و…به بارنشست. عادات و آداب جاهلی، به عنوان فرهنگ جایگزین، مورد ترغیب، تشویق و ترویج قرار گرفت. در نتیجه، سیاست عملا از دیانت جداگردید و کسانی که حاصل مواریث و ارزش های اسلامی بودند، از سیاست دور ماندند و کسانی رهبری و زعامت جامعه اسلامی و مسلمین را عهده دار شدند که با روح معنویت اسلام بیگانه بودند و تنها به تشریفات ظاهری بسنده می کردند. استاد مطهری در این باره می گوید:«. . . اینجا بود که سیاست از دیانت عملا جدا شد؛ یعنی کسانی که حامل و حافظ مواریث معنوی اسلام بودند از سیاست دور ماندند و در کارها دخالت نمی توانستند بکنند و کسانی که زعامت و سیاست اسلامی در اختیار آنها بود از روح معنویت اسلام بیگانه بودند و تنها تشریفات ظاهری را از جمعه و جماعت و القاب و اجازه به حکام اجرا می کردند . آخرالامر کار یکسره شد و این تشریفات ظاهری هم از میان رفت و رسما سلطنت ها به شکل قبل از اسلام پدید آمد و روحانیت و دیانت به کلی از سیاست جدا شد.
2-2- نفوذ فرهنگ غرب در جهان اسلام : فرهنگ سکولار غرب پس از شکل گیری٬ همراه با سلطه اقتصادی و زرق و برق مادی خود ٬ مشرق زمین را مورد هجوم خود قرار داد. با هجوم ناپلئون به مصر ٬ جنگ های ایران و روس ٬ تسلط فرانسه بر الجزایر ٬ نخستین اندیشه های سکولاریسم به جهان اسلام نفوذ کرد. پس از اشغال نظامی مصر از سوی ناپلئون، حکومتی به ریاست محمد علی پاشا در مصر تشکیل شد، این حکومت سرآغاز پیاده کردن اندیشه های سکولاریسم در جهان عرب به حساب می آید. بیشتر فرمان های وی از جمله قانون احوال شخصی و قانون های مدنی مطابق قوانین سکولارغربی صادر می شد. کشورهای دیگر عربی مانند عراق، سوریه و لیبی نیز از مصر متاثر شدند. شکست حکومت عثمانی در جنگ جهانی اول و تزلزل پایه های آن، نیز فرصت مناسبی برای هجوم فرهنگ سکولار به بلاد اسلامی بود. از طرف دیگر، مبلغان مسیحی با ایجاد مراکز خیریه و تعلیم و تربیت، نقش مهمی را در اشاعه اندیشه سکولاریسم ایفا نمودند . ادیان ساختگی، اقلیت های مذهبی و تشکیل احزاب، انجمن ها (از جمله فرماسونری) از دیگر راه های نفوذ فرهنگ غرب می باشند. در کشورهای عربی، اقلیت های مسیحی از پیشگامان پذیرش و تبلیغ سکولاریسم به شمار می روند.
3-2- جریان روشنفکری غربزده و دگراندیش: این جریان عمدتا از سوی تحصیل کرده های غرب آغاز شد. که سعی در تطبیق همان جریان جدایی دین از سیاست در فضای غرب بر حوزه اسلام داشتند؛ مصطفی کمال در ترکیه ، علی عبدالرزاق در مصر و میرزا ملکم خان ناظم الدولة و میرزا فتحعلی آخوند زاده در ایران از چهرهای شاخص این جریان هستند. به طور کلی سکولاریسم در جهان اسلام بر خلاف غرب توفیق چندانی حاصل نکرده و چایگاهی در میان مسلمانان ندارد . زیرا :
یکم. اسلام برخلاف مسیحیت دارای ایدئولوژی و نظام اجتماعی جامع و کاملی برای اداره جامعه در تمامی زمانها به بهترین صورت با استفاده از آموزه های اصیل وحیانی و عقلانیت دینی است .
دوم. آنچه به نام مسیحیت در غرب قرون وسطی بود، آیین ناب حضرت مسیح(ع) نبود.
سوم. علمای اسلام، نه تنها دارای حاکمیت استبداد و اختناق نبودند و هرگز با علم سر ستیز نداشتند؛ بلکه هرگاه قدرت به دست آنان یا در کنارشان بود، دوره شکوفایی و رشد علم شناخته می شد.
چهارم- پیروزی انقلاب اسلامی ایران و تشکیل حاکمیت دینی بر اساس آموزه های دینی را بایستی نقطه شروع افول سکولاریسم در جهان اسلام برشمرد.انقلاب اسلامی نه تنها تفکر سکولاریستی در ایران – که سالهای متمادی توسط بیگانگان و روشنفکران غربی ترویج شده بود – را به انزوا کشانید ؛ بلکه امواج ناشی از آن ٬ در کشور های همسایه و سایر کشورهای اسلامی رستاخیزی به پا نموده که می رود تا اسلام را از حوزه فردی خارج و به عرصه های اجتماعی و سیاسی این کشور ها بکشاند . پیروزی انقلاب اسلامی ایران به عنوان اولین سنگر شکست مدرنیته و سکولاریزاسیون در عصر جدید است. در همین رابطه آنتونی گیدنز فرایند جبری و قهرآمیز سکولاریزاسیون و دنیوی شدن را با رشد دین گرایی و جنبش های اسلامی مورد تردید قرار داد و در معرض تزلزل می داند. «آیت اللّه خمینی حکومتی را که بر طبق قوانین سنتی اسلامی سازمان یافته بود تأسیس کرد. انقلاب اسلامی به گفته وی دین را آن گونه که در قرآن مشخص گردیده، اساس مستقیم زندگی سیاسی و اقتصادی قرار می دهد. احیاگری اسلامی را نمی توان صرفا براساس ملاحظات مذهبی درک کرد. این جنبش تا حدی نشان دهنده واکنش علیه تأثیر غرب و یک جنبش ابراز هویت ملی یا فرهنگی است. آنچه رخ داده است چیزی پیچیده تر است؛ آداب و شیوه های زندگی سنتی احیا گردیده اند، اما با علایقی همراه اند که خاص دوران مدرن است.» .
و بالآخره اینکه علاوه بر حقانیت و جذابیت آموزه های اصیل اسلامی ٬ بحرانهای متعددی که جوامع بشری به دلیل متابعت از آموزه های سکولاریسم با آن دست بگریبانند ؛ سبب شده تا رویکرد جدیدی در جوامع غربی به مذهب به وجود بیاید؛ نظیر آنچه که در فرانسه ٬ آمریکا ٬ انگلستان و… در مورد گرایش گسترده به اسلام و نمادهای مذهبی مشاهده می شود . و این خود نشانه آشکاری از افول تدریجی سکولاریسم در جهان و دلیل دیگری بر بطلان این اندیشه می باشد.
تکمیلی:
پیشرفت علوم تجربی باعث تغییر نگاه به دین گردید و دین را مجموعه ای از افکار، عقاید و احکام دست و پاگیر تصور می نمودند. هر چه گستره و حوزه پیشرفت علم تجربی نمایان تر می شد، نظریه «جدایی دین از دنیا» در تفکرات و اندیشه های اندیشمندان قابل پذیرش تر و در نهایت امری مسجل تلقی گردید آیت ا… جوادی آملی در کتاب نسبت دین و دنیا چنین می آورد:«دوره نوزایی و رنسانس پیام آور قطعی «جدا انگاری دین و دنیا» است.»
البته نمی توان ریشه و علت اصلی این طرز تفکر را پیشرفت علوم تجربی دانست. زیرا در طول تاریخ این چالش بین دینداران و بی دینان وجود داشته است. ولی نقطه عطف «جدا انگاری دین از دنیا»، پیشرفت علوم تجربی در دوره رنسانس محسوب می شود.در جهان اسلام این نظریه به شکل فراگیر مطرح نگردید گرچه رگه هایی از این نظریه در سالهای اولیه تمدن اسلام می توان یافت و معاویه اولین بانی و متفکر این نظریه است. در سال 40 ه.ق وقتی معاویه قرارداد صلح با امام حسن علیه السلام را امضا کرد چنین گفت:
«من با شما جنگ نکردم که نماز بخوانید و روزه بگیرید و حج برگزار کنید و یا زکات دهید. شما خود این کارها را می کنید، بلکه من با شما جنگ کردم تا بر شما حکومت کنم.
علامه طباطبائی ذیل این مطلب می آورد: «معاویه اشاره می کرد که سیاست را از دیانت جدا خواهد کرد و نسبت به مقررات دینی ضمانتی نخواهد داشت و همه نیروی خود را در زنده نگهداشتن حکومت خود به کار خواهد بست.» حاکمان بعد نیز که با جامه آراسته به خلافت (به عنوان جانشین رسول اکرم صلی الله علیه و آله) حکم می راندند، به دیانت حقیقی تن نمی دادند. با وجود این، در طول خلافت، حاکمان اسلامی سعی می کردند خود را پاسدار و حامی دین جلوه دهند.
پیشینه سکولاریزم
سکولاریزم (Saecularism) در فرهنگ غرب در معانی مختلفی مانند:
«غیر مقدس و غیر روحانی»، «عقلانیت»، «نوگرایی و مدرنیسم» و «جدایی دین و دنیا» بکار گرفته شده است.آئین مسیحیت و کلیسا دوران متمادی بر عرصه های مختلف اجتماعی، سیاسی و حکومتی تسلط داشتند و بعنوان یک قطب قدرت در برابر قدرت امپراطوری به حساب می آمدند.
اما این هیبت و قدرت کلیسا از حوالی قرن چهاردهم، رو به افول گذاشت.از جمله علل و عوامل اولیه افول کلیسا و گسترش سکولاریزم در مسیحیت به اناجیل موجود، روایات حواریون و تفاسیر آبای کلیسا از نظریه جدا انگاری دین و حکومت مربوط میشود. آبای کلیسا به این معنا قائل بودند که کار دنیا (سیاست و حکومت) برای امپراطوران و کار دین به کلیسا و آئین مسیحیت باشد. و هر یک در امور یکدیگر دخالت نکند.
اما اختلاف کلیسا با حکومت درباره منشاء مشروعیت حکومت و امپراطور بود، به این شکل که کلیسا مدعی بود که امپراطور باید مشروعیت خود را از کلیسا و خداوند اخذ کند. و امپراطوران معتقد بودند که حکومتشان الهی است و شاه سایه خداست و مشروعیت خویش را مستقیما، بدون واسطه کلیسا از خداوند دریافت می کند . این امر می توانست به چالش و تقابل کلیسا و امپراطوران بر سر حاکمیت و قدرت منتهی شود. ولی قدر متقین این است که در طول تاریخ مسیحیت هیچ پاپی بر مسند قدرت امپراطوری تکیه نزده و اختلاط حکومت و دین به وجود نیامده و این دو قطب در جامعه مسیحی قرون وسطی به محدوده قدرت خود راضی گشتند. اما امپراطوران اغلب چشم طمع به حریم کلیسا داشته و خود را به عنوان جانشین خدا و حاکم بر کلیسا می دیدند. و دخالتهایی در امور کلیسا داشتند. از جمله: دخالت حاکمان سیاسی به حق شرکت زمامداران در انتخاب کشیشان عالی رتبه و عزل و زندانی کردن پاپ بوده است . و امروزه آیین مسیحیت و جدایی دین خود از سیاست و حکومت را پذیرفته و آبای کلیسا هیچ نوع داعیه حکومت و مسائل اجتماعی را ندارند و پاپ و کشیشان به موعظه، نصیحت ها و دعاهای یکشنبه در کلیسا، آنهم برای جمعی بسیار محدود بسنده کرده اند .
زمینه های پیدایش سکولاریزم
تفکرات و عقاید سکولاریزم ریشه در دنیای غرب و جهان مسیحیت دارد. دورانی آئین مسیحیت حاکمیت مطلق بر جامعه داشت و زمانی دیگر رقابت و کشمکش بین کلیسا و قدرتمندان و حاکمان بروز کرد و از قدرت کلیسا کاسته شد. در نهایت کلیسا از مسند قدرت به کنار گذاشته شد و دینداران مسیحی دین خود را در کلیسا می جستند و جامعه آنان رنگ دین را از خود پاک کردند. در اینجا به برخی از زمینه های پیدایش در آئین مسیحیت اشاره میشود.
1) علم گرایی
عصر نوزایی و رنسانس با شکوفایی علم همراه بود. این شکوفایی از زمان دانشمندانی مانند «گالیله» و «کپلر» شروع شد و با تغییر بسیاری از عقاید قطعی آن دوران (مانند اوضاع و احوال منظومه شمسی) همراه شد و با ظهور «نیوتن» (1642- 1727م) به اوج خود رسید.پیشرفت علوم در ابتدا تضاد و مشکل بغرنجی را با مقوله دین به وجود نیاورد؛ حتی «نیوتن» همواره بر امور ماورای طبیعی تأکید می کرد. اما دیری نپائید که اوضاع دگرگون شد و گردونه علم و دانش با چرخش خود ابطال بعضی از آموزه های علمی را که کلیسا آنها را در ردیف آموزه های دینی قرار داده بود، موجب شد. برخی در این جهت بر اصطکاک علم و دین تأکید کردند و در مسیر تکیه بر علم و بی اعتنایی به مسائل معنوی و دینی گام برداشتند .
عکس العمل کلیسا در مقابل پیشرفت و تکامل علم، شدید و غیرمنصفانه بود، به گونه ای که کلیسا با نامقدس خواندن علوم خارج از کلیسا و تکفیر دانشوران و مبتکران، آنان را در دادگاه های تفتیش عقاید محکوم و مجازات می کردند.واکنش شدید کلیسا و چالش آئین کلیسا با علم این حس و تلقی را به وجود آورد که قطار علم و پیشرفت به حرکت در نمی آید، مگر اینکه سرنشینان آن از دین روی برگردانند و یا حداقل آن را از مداخله در زندگی عرفی و دنیوی کنار بگذارند . از مطالب یاد شده، می توان بوی تفکر جدا انگاری دین و دنیا را به خوبی استشمام کرد . از این رو، علم گرایان مانند هولباخ و جامعه شناسان و مارکسیسم ها خواهان حذف دین به دلیل مانع شدن در راه تمدن و پیشرفت شدند.
2) عقل گرائی
عقلانیت و تکیه بر عقل یکی از اصول اساسی نظریه سکولاریزم محسوب میشود. و عقل را برای حل مسائل بشری و اموری که دین به آنها نظر دارد کافی می داند:
«آنان عقل را عنصری دانستند که هر مشکلی را در زندگی حل می کند و آن را تکیه گاه مطمئنی ارزیابی می کردند که می توان در همه زمینه ها از آن بهره گرفت».تضاد و مخالفت آئین مسیحیت، اختصاص به علوم تجربی نداشت. آموزه هایی میتوان در آئین مسیحیت یافت که با عقل ناسازگار است، مانند تثلیث، تجسد، گناه نخستین و مسئله فدا، فروش آمرزش نامه و… و موجب قرار گرفتن عقل در برابر این آموزه ها می گردد. به طور مثال:
تثلیث
یکی از چالشهایی که آموزه تثلیث با آن روبرو هست، چالش بین عقل و تثلیث است. کلیسا تلاش زیادی برای عقلانی کردن آموزه تثلیث نموده ولی عقل آن را به صراحت انکار میکند. به ناچار مسیحیت آن را امری می داند که باید به آن ایمان آورد. آنسلم قدیس سخن مشهوری دارد و می گوید: «ایمان می آورم تا بفهمم»
فدا و گناه نخستین
یکی از اساسی ترین عقاید مسیحیت آموزه «فدا» است، یعنی «نجات بشریت به وسیله مرگ عیسی(ع)» مسیحیان معتقدند انسان در خلقت اولیه اش پاک و مقدس آفریده شد ولی پس از گناه آدم این پاکی را از دست داده و انسان توان پاک کردن این گناه را نداشت و باید کفاره ای داده شود که انسان توان این کفاره را در خود نمی دید؛ خداوند یگانه فرزند خود مسیح که همذات با خدا بود را فرستاد تا در میان بشر زندگی کندو پس از آن مصلوب شود تا خود را فدای گناهان بشریت بگرداند.
پولس در این باره می گوید:
«… ادعا آوردم که یهود و یونانیان هر دو به گناه گرفتارند (کتاب مقدس، رساله پولس به رومیان، 3:9 همه به گناه گرفتارند، ص 1229)
«همه گمراه و جمیعا باطل گردیده اند. (همان، 3:12)» «خدا محبت خود را در ما ثابت می کند از اینکه هنوز ما گناهکار بودیم، مسیح در راه ما مرد (همان، 5:8)» «… در حالتی که دشمن بودیم، به وساطت مرگ پسرش با خدا صلح داده شدیم (همان، 5:10)» «و به فیض او مجانا عادل شمرده می شوند و به واسطه ایمان به وسیله آن فدیه ای که در عیسی مسیح است (همان، 3:24)»
3) انسان محوری (Humanism)
اصل واژه لاتینی آن (Homo) به معنای انسان است اولین بار در رم در بحث از انسانیت با عنوان «انسان انسانی» در مقابل «انسان الهی» مورد توجه قرار گرفت
مطابق این ایده انسان محور و مدار کائنات است و برخی همراه تأکید بر شایستگی علم و عقل، این دو را در زندگی خود، جایگزین وحی کرده اند و انسان را در تأمین تمدن و سعادت، بی نیاز از وحی دانسته اند و تمام برنامه ها و شرایع می بایست به نفع او منتهی شود وگرنه فاقد اعتبار خواهد بود.تاریخ شکل گیری اومانیسم به اواخر قرن سیزدهم در جنوب ایتالیا برمی گردد. این مکتب، ابتدا به شکل جنبش ادبی پدیدار شد. ماکیاولی در سده پانزدهم شالوده ایده فوق را در سیاست و فلسفه بنیان نهاد، آن جا که رضایت بنده خدا را بر خدا مقدم داشت و گفت: «آن چه بنده خدا را راضی می کند، خدا را هم راضی می کند.»
این اندیشه در رنسانس جوانه زد و اعتماد فزاینده و خوش بینی به انسان در سده هجدهم این اندیشه را ترویج کرد. اومانیسم در آغاز به «بهره وری عادی و سالم از برکات زندگی در سایه یک تمدن پیشرفته با استفاده از قانون اعتدال چشم دوخته بود و شعار زیر را سر لوحه کار خویش قرار داد؛ «کامل باش و سالم باش و به تن و جان، توانا باش و فرصت برای رشد در این جهان غنی از دست مگذار.»
4) الهیات خشک کلیسا
این موضوع نقش اساسی در پی ریزی سکولاریزم و طرد دین سنتی مسیحیت داشت. آبای کلیسا با تمسک به ظواهر آیات انجیل «نص گرائی» از مسیحیت قرائتی ارائه می دادند که هم ساز با عقل و علم نبود و هرگونه مخالفت با این اندیشه ها بدعت در دین شمرده می شد. انعطاف نداشتن کلیسا نسبت به اندیشه رایج از یک طرف و رشد گسترش علوم تجربی از طرف دیگر و شکل گیری تعارض و چالش میان علم و دین، باعث پیدایش جریان «جدا انگاری دین از دنیا» گردید.
عوامل پیدایش سکولاریزم (جدایی دین از دنیا)
مسیحیان برای اثبات سکولاریزم، به دلایلی تمسک نمودند؛ البته گناه برداشتن اولین گامها در طریق جدا انگاری دین و دنیا بر عهده کارگزاران دین مسیحیت بوده است و بار مسئولیت حذف دین از صحنه اجتماع و بستر زندگی انسان، بر دوش کشیشان است؛ ولی عوامل دیگر دینی، تاریخی و اجتماعی نیز در کاهش احساس وابستگی انسان به دین مؤثر بوده است.
عوامل دینی
1) اناجیل و ناسازگاری دین و حکومت
یکی از مهمترین ریشه و علتهای ظهور اندیشه سکولاریزم در فرهنگ غربی را باید در آموزه های عهد جدید پی گرفت؛ انجیل صراحتا اظهار می دارد که باید کار خدا را به خدا و کار قیصر را به قیصر واگذار کرد. «مال قیصر را به قیصر ادا کنید و مال خدا را به خدا. انجیل متی 22:21 ص 1119.
2) سنت حضرت عیسی
حضرت عیسی در پاسخ به سؤال پیلاطس مبنی بر اینکه آیا تو پادشاه یهود هستی، فرمود:
«پادشاهی من از این جهان نیست، اگر پادشاهی من از این جهان می بود خدام من جنگ میکردند تا به یهود تسلیم نشوم، لکن اکنون پادشاهی من از این جهان نیست. (یوحنا 18:36)»
امتناع از تشکیل حکومت حضرت عیسی(ع):
« و اما عیسی چون دانست که می خواهند بیایند او را به زور پادشاه سازند، باز تنها به کوه برآمد. (همان، 6:15 ص 1225)»
3) حواری
پولس در نامه ای به رومیان می نویسد:
«هر شخصی مطیع قدرتهای برتر بشود؛ زیرا که قدرتی جز خدا نیست و آنهایی که هست از جانب خدا مترتب شده است. حتی هر که با قدرت مقاومت نماید، مقاومت با ترتیب خدا نموده باشد و هر که مقاومت کند حکم بر خود آورد (پولس نامه به رومیان، 1و2 : 13)»
4) فقدان قوانین حکومتی و اجتماعی
یکی از دلایل معتقدان به نظریه سکولاریزم، فقدان و عدم اشتمال آئین مسیحیت بر قوانین اجتماعی و حکومتی است و زمانی یک دین میتواند ادعای حضور در صحنه حکومت و سیاست داشته باشد که حداقل حاوی چند حکم حکومتی و اجتماعی باشد تا دین باوران به دلیل اجرای آنها خود را مدعی مشارکت در حکومت بدانند؛ در حالی که آئین مسیحیت و «انجیل» مربوط به عقاید و امور قبلی مردم است و با روح و قلب انسانها سر و کار دارد و احساسات و عواطف آنها را به حرکت وا می دارد و فاقد قوانین حکومتی و اجتماعی است و حتی مسیحیانی که خود را تا نیمه اول قرن میلادی، ملتزم به عمل به شریعت (تورات) میکردند، از آن تاریخ به بعد شریعت (تورات) را که مشتمل بر بعضی احکام اجتماعی بود، نسخ و ملغی کردند در پنجاه میلادی شورای مسیحیان اورشلیم مرکب از یعقوب، پولس و برنابا و غیره، فتوا به فسخ شریعت موسی دادند.
پروفسور لطفی لوینان چنین می گوید:
«مسیح هیچ وقت برای اجتماعات، قانونهای موقتی که مشتمل بر پاره ای اوامر و نواهی باشد، تدوین و تنظیم نفرمود.»
5) اندیشمندان مسیحی
قدیس آگوستین، متفکر بزرگ مسیحی، در قرن پنجم میلادی پایه های نظری جداسازی دین از سیاست را بنا نهاد. او در کتاب شهر خدا با تفکیک میان شهر زمینی و شهر آسمانی، تصریح کرد که شهر زمینی (که همان حکومتهای دنیوی است) جامعه ای است که بر طبیعت خاکی، انگیزه های شهوانی و حرص و زیاده خواهی انسان استوار گشته و شهر خدا اجتماعی است که به امید صلح آسمانی و رستگاری روحانی بنا گردیده است.
قدیس آکونیاس به مسیحیان توصیه می کند:
«لازم است که پیروان آئین مسیحیت مطیع اوامر فرمانروایان دنیوی خود باشند.»
عوامل تاریخی و اجتماعی
در این بخش به عواملی اشاره میشود که رنگ دینی ندارند، بلکه تنها رویدادها و حوادث تاریخی و اجتماعی اند. این دو قسم در منزوی شدن کلیسا و عدم قداست آن که نماد دین مسیحیت محسوب میشود، نقش مهمی را ایفا کردند.
1) فساد مالی کلیسا
ساده زیستی و زندگی متوسط از نصایح انجیل و آبای کلیسا است که کلیسا مردم را بدان موعظه و نصیحت میکرد، لکن خود کلیسا این آموزه اخلاقی را فراموش کرده و به تجمل گرایی، انبوه سازی ثروتهای شخصی و باد آورده پرداخته و عملا کلیسا به قطب ثروتمند و متمول و سرمایه دار جامعه تبدیل شده، این دوری کلیسا از ساده زیستی و قناعت به زندگی متوسط، در رویگردانی مردم از دین و به حاشیه راندن آن از عرصه زندگی مؤثر بوده است. کشیشان از راهکارهای مختلفی، مثل فروش آمرزش نامه و مقامات دینی و همکاری و حمایت از حکومتها و غیره فاصله طبقاتی خود را از جامعه بیشتر کردند. وین کوست: او زمانی که در سال 1512 به سنت پل احضار شد، وضعیت کلیسا را چنین گزارش کرد: «تمام مفاسد و انحطاط کلیسا و تمامی معاصی دنیا، ناشی از حرص و آز کشیشان است… چطور هر یک از کشیشها چند شغل را در انحصار خود در آورده اند و امور مذهبی را وسیله معامله قرار داده اند و چگونه هر کدام برای خود دار و دسته ای درست کرده اند و روح سوداگری بر آنها تسلط یافته است.»
2) فساد اخلاقی کلیسا
فساد اخلاقی در هر سیستم و نهاد اجتماعی ، سیاسی و دینی شکل بگیرد، باعث کمرنگ شدن محبوبیت و کم اثر شدن کارائی آن میگردد. حال اگر این فساد اخلاقی در نهاد و نماد دینی رخنه کند، یک فاجعه مذهبی رخ میدهد. زیرا نهادهای دینی، نماد پاکی و قداست در اجتماع اند. کلیسا و آبای کلیسا، مقدس ترین نماد دین مسیحیت است. به روشنی میتوان دریافت که فساد اخلاقی کلیسا و آبای کلیسا چه نقش تعیین کننده ای در حذف کلیسا در سطح اجتماع دارد. در اینجا به گوشه ای از فساد کلیسا که توسط مورخان مسیحی نقل شده اکتفا می کنیم.
اسقف اعظم فلورانس (1439): « در خود کلیساها مردان گاهی با زنان می رقصند و می خوانند و می جهند.» اراسموس (سده شانزدهم): «بسیاری از صومعه های مردانه و زنانه، تفاوت چندانی با فاحشه خانه های عمومی ندارند.»
3) چند پاپی
اختلاف و منازعه آبای کلیسا در تعیین پاپ موجب کاهش و ثاقت و اطمینان مردم به آنان شد. نهرو در این باره می نویسد: « بدیهی است که این جنگ و نزاع ناپیدا میان پاپ ها در مردم اروپا تأثیرمنفی بسیاری به وجود می آورد. وقتی که مردم می دیدند کسانی که خود را جانشین، مظهر خداوند در روی زمین می نامند، چنین رفتاری دارند، طبعا درباره تقدس و درستی و جدی بودن حرفهایشان به تردید می افتادند.»
4) تفتیش عقاید
علاوه بر تعارض آشکار عقل و دین مسیحیت و علم و دین مسیحیت، رفتار خشن کلیسا نسبت به مخالفان نیز در پیدایش جدا انگاری دین و دنیا مؤثر بوده است. کلیسا علاوه بر عقاید خاص مذهبی، یک سلسله اصول علمی مربوط به جهان و انسان را که غالبا ریشه های فلسفی یونانی و غیر یونانی داشت و تدریجا مورد قبول علمای بزرگ مذهب مسیح قرار گرفته بود، در ردیف اصول عقاید مذهبی قرار داد و مخالفت با آن «علوم رسمی» را جایز نمی شمرد، بلکه با شدت با مخالفان آن عقاید مبارزه میکرد. و با تشکیل دادگاههای موسوم به «تفتیش عقاید» به بهانه های مختلف بر علیه مخالفان نظرات کلیسا، مجازاتهای سنگینی همچون سوزاندن بدعت گذاران، قتل ، زندانی و غیره اعمال میشد. و تاریخ، در مدت پانزده سال، سیصد و چهل و دو نوع از اینگونه محاکمات را در انگلستان ضبط کرده است.
فهرست منابع:
1- آیت الله عبدالله جواد آملی ، نسبت دین و دنیا ، اسراء ، 1381.
2- علامه طباطبائی، سید محمد حسین، شیعه در اسلام، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ بیستم، 1385 ه.ش.
3- کتاب مقدس .
4- محمد حسن قدر دان، قرا ملکی، بوستان کتاب قم، 1380.
5- محمد رضا زیبائی نژاد، محمد تقی سبحانی، درآمدی بر نظام شخصیت زن در اسلام (بررسی مقایسه ای دیدگاه اسلام و غرب)، دار النور، 1381.
6- محمد جواد نوروزی، درآمدی بر نظام سیاسی اسلام، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، 1381.
7- مرتضی مطهری، مجموعه آثار، انتشارات صدار، چاپ یازدهم .
8- منصور میر احمدی، سکولاریسم اسلامی (نقدی بر دیدگاه روشنفکران مسلمان)، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی. 1387.
9- ویل دورانت، تاریخ تمدن، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، چاپ یازدهم، مترجمان، 1385.
(جدا انگاری دین و دنیا (سکولاریزم)،پژوهشگر: حبیب الله حیدری)

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد