چرا پیامبر(ص) از ابلاغ امر الهی در «غدیر» واهمه داشت؟پاسخ آیتالله سبحانی
۱۳۹۵/۰۷/۰۹
–
۵۳۸ بازدید
ز نظر محاسبات اجتماعی،پیامبر(ص) ۱۸ ذیالحجه سال دهم هجری احتمال می داد که در راه انجام مأموریت الهی ممکن است از جانب مردم آسیبی به او رسد و خداوند برای تقویت اراده او می فرماید:«والله یعصمک من الناس».آیتالله جعفر سبحانی از مراجع عظام تقلید در کتاب «فروغ ولایت» به تشریح واقعه حجة الوداع و روز غدیر پرداخته است که در ادامه میآید:
*چرا پیامبر(ص) از ابلاغ امر الهی در غدیر واهمه داشت؟
*چرا پیامبر(ص) از ابلاغ امر الهی در غدیر واهمه داشت؟
پیامبر گرامی(ص) در سال دهم هجرت برای انجام فریضه و تعلیم مراسم حج به مکه عزیمت کرد، این بار انجام این فریضه با آخرین سال عمر پیامبر عزیز مصادف شد و از این جهت آن را «حجة الوداع » نامیدند. افرادی که به شوق همسفری و یا آموختن مراسم حج همراه آن حضرت بودند تا 120 هزار تخمین زده شده اند.
مراسم حج به پایان رسید و پیامبر اکرم(ص) راه مدینه را در حالی که گروهی انبوه او را بدرقه میکردند و جز کسانی که در مکه به او پیوسته بودند همگی در رکاب او بودند، در پیش گرفت، چون کاروان به پهنه بیآبی به نام «غدیر خم » رسید که در سه میلی «جحفه » قرار دارد، پیک وحی فرود آمد و به پیامبر فرمان توقف داد، پیامبر(ص) نیز دستور داد که همه از حرکت باز ایستند و بازماندگان فرا رسند.
کاروانیان از توقف ناگهانی و به ظاهر بیموقع پیامبر در این منطقه بیآب، آن هم در نیمروزی گرم که حرارت آفتاب بسیار سوزنده و زمین تفتیده بود، در شگفت ماندند، مردم با خود میگفتند: فرمان بزرگی از جانب خدا رسیده است و در اهمیت فرمان همین بس که به پیامبر مأموریت داده است که در این وضع نامساعد همه را از حرکت باز دارد و فرمان خدا را ابلاغ کند.
فرمان خدا به رسول گرامی طی آیه زیر نازل شد: «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته والله یعصمک من الناس»؛ ای پیامبر، آنچه را از پروردگارت بر تو فرود آمده است به مردم برسان و اگر نرسانی رسالت خدای را بجا نیاوردهای و خداوند تو را از گزند مردم حفظ می کند.
دقت در مضمون آیه ما را به نکات زیر هدایت می کند:
اولاً: فرمانی که پیامبر(ص) برای ابلاغ آن مأمور شده بود، آن چنان خطیر و عظیم بود که هر گاه پیامبر (بر فرض محال) در رساندن آن ترسی به خود راه می داد و آن را ابلاغ نمی کرد، رسالت الهی خود را انجام نداده بود، بلکه با انجام این مأموریت رسالت وی تکمیل می شد.
به عبارت دیگر، هرگز مقصود از ما انزل الیک مجموع آیات قرآن و دستورهای اسلامی نیست، زیرا ناگفته پیداست که هر گاه پیامبر(ص) مجموع دستورهای الهی را ابلاغ نکند رسالت خود را انجام نداده است و یک چنین امر بدیهی نیاز به نزول آیه ندارد، بلکه مقصود از آن، ابلاغ امر خاصی است که ابلاغ آن مکمل رسالت شمرده می شود و تا ابلاغ نشود وظیفه خطیر رسالت رنگ کمال به خود نمی گیرد، بنابراین، باید مورد مأموریت یکی از اصول مهم اسلامی باشد که با دیگر اصول و فروع اسلامی پیوستگی داشته، پس از یگانگی خدا و رسالت پیامبر مهمترین مسأله شمرده شود.
ثانیاً: از نظر محاسبات اجتماعی، پیامبر(ص) احتمال می داد که در طریق انجام این مأموریت ممکن است از جانب مردم آسیبی به او برسد و خداوند برای تقویت اراده او می فرماید: «و الله یعصمک من الناس».
اکنون باید دید از میان احتمالاتی که مفسران اسلامی در تعیین موضوع ماموریت داده اند کدام به مضمون آیه نزدیکتر است، محدثان شیعه و همچنین 30 تن از محدثان بزرگ اهل تسنن بر آنند که آیه در غدیر خم نازل شده است و طی آن خدا به پیامبر(ص) مأموریت داده که حضرت علی(ع) را به عنوان «مولای مؤمنان » معرفی کند.
ولایت و جانشینی امام پس از پیامبر از موضوعات خطیر و پر اهمیتی بود که جا داشت ابلاغ آن مکمل رسالت باشد و خودداری از بیان آن، مایه نقص در امر رسالت شمرده شود، همچنین جا داشت که پیامبر گرامی، از نظر محاسبات اجتماعی و سیاسی، به خود خوف و رعبی راه دهد، زیرا وصایت و جانشینی شخصی مانند حضرت علی (ع) که بیش از 33 سال از عمر او نگذشته بود، بر گروهی که از نظر سن و سال از او به مراتب بالاتر بودند بسیار گران بود.
گذشته از این، خون بسیاری از بستگان همین افراد که دور پیامبر(ص) را گرفته بودند، در صحنه های نبرد به دست حضرت علی(ع) ریخته شده بود و حکومت چنین فردی بر مردمی کینه توز بسیار سخت خواهد بود، به علاوه، حضرت علی(ع) پسر عمو و داماد پیامبر(ص) بود و تعیین چنین فردی برای خلافت در نظر افراد کوتهبین به یک نوع تعصب فامیلی حمل می شده است.
ولی به رغم این زمینه های نامساعد، اراده حکیمانه خداوند بر این تعلق گرفت که پایداری نهضت را با نصب حضرت علی(ع) تضمین کند و رسالت جهانی پیامبر خویش را با تعیین رهبر و راهنمای پس از او تکمیل سازد.
اکنون شرح واقعه غدیر را پی می گیریم:
آفتاب داغ نیمروز هجدهم ماه ذیالحجه بر سرزمین غدیرخم به شدت می تابید و گروه انبوهی که تاریخ تعداد آنها را از 70 هزار تا 120 هزار ضبط کرده است، در آن محل به فرمان پیامبر خدا فرود آمده بودند و در انتظار حادثه تاریخی آن روز به سر می بردند، در حالی که از شدت گرما رداها را به دو نیم کرده، نیمی بر سر و نیم دیگر را زیر پا انداخته بودند.
در آن لحظات حساس، طنین اذان ظهر سراسر بیابان را فرا گرفت و ندای تکبیر مؤذن بلند شد، مردم خود را برای ادای نماز ظهر آماده کردند و پیامبر نماز ظهر را با آن اجتماع پر شکوه که سرزمین غدیر نظیر آن را هرگز به خاطر نداشت، بجا آورد و سپس به میان جمیعت آمد و بر منبر بلندی که از جهاز شتران ترتیب یافته بود، قرار گرفت و با صدای بلند خطبهای به شرح زیر ایراد کرد:
ستایش از آن خداست، از او یاری می خواهیم و به او ایمان داریم و بر او توکل می کنیم و از شر نفسهای خویش و بدی کردارهایمان به خدایی پناه می بریم که جز او برای گمراهان هادی و راهنمایی نیست؛ خدایی که هر کس را هدایت کرد برای او گمراه کنندهای نیست، گواهی می دهیم که خدایی جز او نیست و محمد بنده خدا و فرستاده اوست.
هان ای مردم، نزدیک است که من دعوت حق را لبیک گویم و از میان شما بروم و من مسئولم و شما نیز مسئول هستید، درباره من چه فکر می کنید؟
یاران پیامبر گفتند: گواهی می دهیم که تو آیین خدا را تبلیغ کردی و نسبت به ما خیرخواهی و نصیحت کردی و در این راه بسیار کوشیدی خداوند به تو پاداش نیک بدهد.
پیامبر اکرم(ص) وقتی مجدداً آرامش بر جمعیت حکمفرما شد، فرمود: آیا شما گواهی نمی دهید که جز خدا، خدایی نیست و محمد بنده خدا و پیامبر اوست؟ بهشت و دوزخ و مرگ حق است و روز رستاخیز بدون شک فرا خواهد رسید و خداوند کسانی را که در خاک پنهان شده اند زنده خواهد کرد؟
یاران پیامبر گفتند: آری، آری، گواهی می دهیم.
پیامبر(ص) ادامه داد: من در میان شما دو چیز گرانبها به یادگار می گذارم؛ چگونه با آنها معامله خواهید کرد؟ ناشناسی پرسید: مقصود از این دو چیز گرانبها چیست؟
پیامبر(ص) فرمود: ثقل اکبر کتاب خداست که یک طرف آن در دست خدا و طرف دیگرش در دست شماست، به کتاب او چنگ بزنید تا گمراه نشوید و ثقل اصغر عترت و اهل بیت من است، خدایم به من خبر داده که دو یادگار من تا روز رستاخیز از هم جدا نمی شوند، هان ای مردم، بر کتاب خدا و عترت من پیشی نگیرید و از آن دو عقب نمانید تا نابود نشوید.
در این موقع پیامبر(ص) دست حضرت علی(ع) را گرفت و بالا برد تا جایی که سفیدی زیر بغل او بر همه مردم نمایان شد و همه حضرت علی(ع) را در کنار پیامبر(ص) دیدند و او را به خوبی شناختند و دریافتند که مقصود از این اجتماع مسألهای است که مربوط به حضرت علی(ع) است و همگی با ولع خاصی آماده شدند که به سخنان پیامبر(ص) گوش فرا دهند.
پیامبر(ص) فرمود: هان ای مردم، سزاوارترین فرد بر مؤمنان از خود آنان کیست؟
یاران پیامبر پاسخ دادند: خداوند و پیامبر او بهتر می دانند.
پیامبر(ص) ادامه داد: خداوند مولای من و من مولای مؤمنان هستم و بر آنها از خودشان اولی و سزاوارترم،هان ای مردم، «هر کس که من مولا ورهبر او هستم، علی هم مولا و رهبر اوست »، رسول اکرم(ص) این جمله آخر را سه بار تکرار کرد و سپس ادامه داد: پروردگارا، دوست بدار کسی را که علی را دوست بدارد و دشمن بدار کسی را که علی را دشمن بدارد، خدایا! یاران علی را یاری کن و دشمنان او را خوار و ذلیل گردان، پروردگارا! علی را محور حق قرار ده، سپس افزود: لازم است حاضران به غایبان خبر دهند و دیگران را از این امر مطلع کنند.
هنوز اجتماع با شکوه به حال خود باقی بود که فرشته وحی فرود آمد و به پیامبر گرامی(ص) بشارت داد که خداوند امروز دین خود را تکمیل کرد و نعمت خویش را بر مؤمنان به تمام ارزانی داشت، در این لحظه، صدای تکبیر پیامبر(ص) بلند شد و فرمود: خدا را سپاسگزارم که دین خود را کامل کرد و نعمت خود را به پایان رسانید و از رسالت من و ولایت علی پس از من خشنود شد، پیامبر از جایگاه خود فرود آمد و یاران او، دسته دسته، به حضرت علی(ع) تبریک می گفتند و او را مولای خود و مولای هر مرد و زن مؤمنی می خواندند، در این موقع حسان بن ثابت، شاعر رسول خدا(ص) برخاست و این واقعه بزرگ تاریخی را در قالب شعری با شکوه ریخت و به آن رنگ جاودانی بخشید، از چکامه معروف او فقط به ترجمه دو بیت میپردازیم:
پیامبر به حضرت علی فرمود: برخیز که من تو را به پیشوایی مردم و راهنمایی آنان پس از خود برگزیدم، هر کس که من مولای او هستم، علی نیز مولای او است. مردم! بر شما لازم است از پیروان راستین و دوستداران واقعی علی باشید.
آنچه نگارش یافت خلاصه این واقعه بزرگ تاریخی بود که در مدارک دانشمندان اهل تسنن وارد شده است، در کتابهای شیعه این واقعه به طور گستردهتر بیان شده است، مرحوم طبرسی در کتاب احتجاج، خطبه مشروحی از پیامبر(ص) نقل می کند که علاقهمندان می توانند به آن کتاب مراجعه کنند.
*گزارش از واقعهگویی غدیر در تاریخ/ جامعترین کتاب پیرامون غدیرخم
اراده حکیمانه خداوند بر این تعلق گرفته است که واقعه تاریخی غدیر در تمام قرون و اعصار به صورت زنده در دلها و به صورت مکتوب در اسناد و کتب بماند و در هر عصر و زمانی نویسندگان اسلامی در کتابهای تفسیر و حدیث و کلام و تاریخ از آن سخن بگویند و گویندگان مذهبی در مجالس وعظ و خطابه درباره آن داد سخن دهند و آن را از فضایل غیر قابل انکار حضرت علی(ع) بشمارند. نه تنها خطبا و گویندگان بلکه شعرا و سرایندگان بسیاری از این واقعه الهام گرفته اند و ذوق ادبی خود را از تأمل در زمینه این حادثه و از اخلاص نسبت به صاحب ولایت مشتعل ساخته اند و عالیترین قطعات را به صورتهای گوناگون و به زبانهای مختلف از خود به یادگار نهاده اند.
از این جهت، کمتر واقعه تاریخی همچون رویداد غدیر مورد توجه دانشمندان، اعم از محدث و مفسر و متکلم و فیلسوف و خطیب و شاعر و مورخ و سیرهنویس قرار گرفته است و تا این اندازه در باره آن عنایت مبذول شده است، یکی از علل جاودانی بودن این حدیث، نزول دو آیه از آیات قرآن کریم در باره این واقعه است و تا روزی که قرآن باقی است این واقعه تاریخی نیز باقی خواهد بود و از خاطرها محو نخواهد شد.
جامعه اسلامی در اعصار دیرینه آن را یکی از اعیاد مذهبی می شمرده اند و شیعیان هم اکنون نیز این روز را عید می گیرند و مراسمی را که در دیگر اعیاد اسلامی برپا می دارند در این روز نیز انجام می دهند، از مراجعه به تاریخ به خوبی استفاده میشود که روز هجدهم ذیالحجه الحرام در میان مسلمانان به نام روز عید غدیر معروف بوده است تا آنجا که ابن خلکان درباره مستعلی بن المستنصر می گوید: در سال 487 هجری در روز عید غدیر که روز هجدهم ذیالحجة الحرام است مردم با او بیعت کردند و العبیدی درباره المستنصر بالله می نویسد: وی در سال 487 هجری، 12 شب به آخر ماه ذیالحجه باقی مانده بود که درگذشت. این شب همان شب هجدهم ذیالحجه، شب عید غدیر است، نه تنها ابن خلکان این شب را شب عید غدیر می نامد، بلکه مسعودی و ثعالبی نیز این شب را از شبهای معروف در میان امت اسلامی شمرده اند.
ریشه این عید اسلامی به خود روز غدیر باز میگردد، زیرا در آن روز پیامبر(ص) به مهاجرین و انصار بلکه به همسران خود دستور داد که بر علی(ع) وارد شوند و به او در مورد چنین فضیلت بزرگی تبریک بگویند، زید بن ارقم می گوید: نخستین کسانی از مهاجرین که با علی دست دادند ابوبکر، عمر، عثمان، طلحه و زبیر بودند و مراسم تبریک و بیعت تا مغرب ادامه داشت.
در اهمیت این رویداد تاریخی همین اندازه کافی است که 110 نفر صحابی حدیث غدیر را نقل کرده اند. البته این مطلب به معنی آن نیست که از آن گروه زیاد تنها همین تعداد حادثه را نقل کرده اند، بلکه تنها در کتابهای دانشمندان اهل تسنن نام 110 تن به چشم می خورد، درست است که پیامبر(ص) سخنان خود را در اجتماع 100 هزار نفری القاء کرد، ولی گروه زیادی از آنان از نقاط دوردست حجاز بودند و از آنان حدیثی نقل نشده است. گروهی از آنان نیز که این واقعه را نقل کرده اند تاریخ موفق به درج آن نشده است و اگر هم درج کرده به دست ما نرسیده است.
در قرن دوم هجری که عصر«تابعان » است، 89 تن از آنان به نقل این حدیث پرداخته اند، راویان حدیث در قرنهای بعد همگی از علما و دانشمندان اهل تسنن هستند و 360 تن از آنان این حدیث را در کتابهای خود آورده اند و گروه زیادی به صحت و استواری آن اعتراف کرده اند، در قرن سوم 92 دانشمند، در قرن چهارم 43، در قرن پنجم 24، در قرن ششم 20، در قرن هفتم 21، در قرن هشتم 18، در قرن نهم 16، در قرن دهم 14، در قرن یازدهم 12، در قرن دوازدهم 13، در قرن سیزدهم 12 و در قرن چهاردهم 20 دانشمند این حدیث را نقل کرده اند.
گروهی نیز تنها به نقل حدیث اکتفا نکرده اند بلکه درباره اسناد و مفاد آن مستقلاً کتابهایی نوشته اند، طبری مورخ بزرگ اسلامی کتابی به نام «الولایة فی طریق حدیث الغدیر» نوشته، این حدیث را از متجاوز از 70 طریق از پیامبر(ص) نقل کرده است، ابن عقده کوفی در رساله «ولایت » این حدیث را از 105 تن نقل کرده است، ابوبکر محمد بن عمر بغدادی، معروف به جعانی، این حدیث را از 25 طریق نقل کرده است.
تعداد کسانی که مستقلاً پیرامون خصوصیات این واقعه تاریخی کتاب نوشته اند 26 نفر است، دانشمندان شیعه درباره این واقعه بزرگ کتابهای ارزنده ای نوشته اند که جامعتر از همه کتاب تاریخی «الغدیر» است که به خامه توانای نویسنده نامی اسلامی علامه مجاهد مرحوم آیتالله امینی نگارش یافته است و در تحریر این بخش از زندگانی امام علی(ع) از این کتاب شریف استفاده فراوانی به عمل آمد.