چشم زدن/اسپنددودکردن/چشم زخم و جادو و حیله
۱۳۹۷/۰۲/۲۳
–
۵۱۰ بازدید
P۳Aچشم زخم##نامشخص
پرسشگر گرامی ؛ سوال شما مبهم و کلی است ، بنابراین جهت دریافت پاسخ به نکات زیر توجه نمایید :
1- ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 12، ص: 260
سوره یوسف آیه 67: «وَ قالَ یا بَنِیَّ لا تَدْخُلُوا …» و چون آماده حرکت بسوى مصر شدند یعقوب به آنها گفت: پسران من از یک در وارد مصر نشوید و از درهاى مختلف وارد شوید …
در تفسیر این آیه ابن عباس و حسن و قتادة و ضحاک و سدى و ابو مسلم می گویند : این دستور یعقوب براى آن بود که چون همگى برادر یکدیگر و اولاد یک پدر بودند و از نظر جمال و کمال و شکل و هیئت نیز ممتاز بودند ترسید چشم بخورند، و مردم آنها را چشم بزنند، و جبائى گفته است: موضوع چشم زدن و چشم زخم دلیلى ندارد و منکر آن شده و از اینرو گفته است: یعقوب ترسید مردم بآنها حسد ببرند و چون نیرو و قدرت آنها گوشزد سلطان مصر گردد از آنها بیمناک شود و آنها را بزندان افکنده و یا بقتل برساند.
اما بسیارى از اهل تحقیق موضوع چشم زخم را ثابت کرده و حدیثى نیز از پیغمبر- صلى اللَّه علیه و آله- در اینباره روایت کرده اند که آن حضرت فرمود: چشم حق است و اثر دارد و چشم قله هاى کوه را فرود آورد. یعنى قدرت و اثر چشم بحدى است که میتواند قله مرتفع کوه را بزیر آورد.
و در حدیث است که آن حضرت براى حسن و حسین علیهما السلام دعاى چشم زخم میخواند، و براى دفع آن این جملات را میگفت: «اعیذ کما بکلمات اللَّه التامة من کل شیطان و هامة و من کل عین لامة»
– یعنى شما را در پناه کلمات تامه خدا قرار میدهم از شر هر دیو و هر جنبنده اى و از شر هر چشم زخمى- و در روایت است که ابراهیم علیه السلام براى دفع چشم زخم و بلا از دو پسر خویش همین دعا را بر آنها میخواند، چنانچه موسى علیه السلام نیز دو پسر هارون را با همین کلمات تعویذ میکرد، و نیز روایت شده که پسران جعفر بن ابى طالب سفیدرو بودند و اسماء بنت عمیس به پیغمبر خدا عرض کرد: اى رسول خدا اینها چشم گیر هستند و زود مورد اصابت چشم مردم قرار میگیرند آیا وسیله اى براى دفع چشم زخم آنها تهیه کنم؟ فرمود: آرى.
و در روایت دیگرى است که جبرئیل علیه السلام براى رسول خدا- صلى اللَّه علیه و آله- دعاى چشم زخم خواند و آن را تعلیم آن حضرت کرد و دعا این است: «بسم اللَّه أرقیک من کل عین حاسد اللَّه یشفیک»- بنام خدا تو را پناه میدهم از شر چشم هر حسودى خدا شفایت دهد.
و باز از رسول خدا- صلى اللَّه علیه و آله- روایت شده که فرمود: اگر چیزى باشد که بر قضا و قدر پیشى و سبقت گیرد همان چشم است.
و در اینکه چگونه انسان مورد اصابت چشم قرار گرفته و باصطلاح چشم میخورد؟ از عمرو بن بحر جاحظ نقل کرده اند که گفته است: این مطلب قابل انکار نیست که بعضى اجزاء غیر مرئى و لطیف از چشمهاى بد (و باصطلاح چشمهاى شور) جدا میشود و در طرف اثر میکند، و این خاصیتى است که در بعضى از چشمها است مانند خاصیتهایى که در چیزهاى دیگر وجود دارد، و باین حرف اشکال شده است که اگر چنین بود چرا در همه چیز اثر نمیکرد و تنها در بعضى از موارد این اثر را دارد. و دیگر آنکه همه اجزاء این جهان از جواهر است و جوهر در مثل خود یعنى در جواهر دیگرى اثر نمیکنند. و ابو هاشم گفته: تأثیر چشم کار خدا است که روى برخى از مصالح آن را مؤثر قرار داده است. و قول قاضى نیز همین است. و سید بزرگوار شریف رضى موسوى قدس اللَّه روحه در شرح اینمطلب کلامى دارد که ذکر آن را مناسب دیدم، آن بزرگوار میگوید:
خداى تعالى روى مصالحى که خود میداند نسبت به بندگانش رفتار میکند، و روى اینمطلب هیچ محال نیست که تغییر دادن نعمت زید مثلا براى عمر و مصلحت داشته باشد و چون وضع حال عمرو را میداند که اگر نعمت زید را از وى نگیرد رو بدنیا آورده و از آخرت دور گردد، و اگر آن را از زید روى همان علتى که ذکر کردیم بگیرد عوض آن را بدو میدهد و دیر یا زود جبران آن نعمت را میکند. و بنا بر این ممکن است حدیث «چشم حق است» بر همین وجه تأویل و تفسیر گردد. گذشته از اینکه از حدیث دیگرى که از رسول خدا- صلى اللَّه علیه و آله- روایت شده از کلام آن حضرت استفاده میشود که وقتى چیزى در نظر بندگان خدا بزرگ آمد خداوند از قدر و ارزش آن چیز میکاهد و کوچکش میسازد. و بنا بر این هیچ بعید نیست که حال بعضى از چیزها در اثر نگاه مردمان تغییر کند و همان بزرگ آمدن آن چیز در چشم مردم و جلب نظر و توجهى که میکند سبب دگرگونى وضع آن چیز گردد، چنانچه در حدیث است که چون از شتر عضباء رسول خدا در مسابقه سبقت گرفتند- و تا به آنروز در هیچ مسابقه اى از آن شتر سبقت نگرفته بودند- حضرت فرمود: «بندگان خدا چیزى را بالا نبردند (و بمقام بلند نرساندند) جز آنکه خدا از مقام آن چیز کاست» و ممکن است اینکه دستور داده اند وقتى چیزى بچشم انسان خوش آمد و چشمگیر شد آن چیز را در پناه خدا قرار داده و برسولخدا- صلى اللَّه علیه و آله- درود فرستند مصلحتى در اینکار باشد که جلوى تغییر حالت آن چیز را بگیرد زیرا بیننده با این عمل بخدا توجه کرده و بدو پناهنده میشود و همین عمل حکایت از این میکند که بدنیا توجه نداشته و بدان مغرور نشده است. پایان کلام شریف رضى قدس سره- «وَ ما أُغْنِی عَنْکُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْ ءٍ» و من نمى توانم جلوى قضا و قدر خدا را بگیرم اگر مقدر شده باشد که شما چشم بخورید و یا سایر مقدرات. «إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ»
که حکم فقط مخصوص خدا است و بر او توکل کنم که او قادر است شما را از چشم زخم یا حسد مردمان حفظ کند و سالم بمن برگرداند «وَ عَلَیْهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ» و توکل کنندگان باید بر او توکل کنند و کارهاى خود را بدو واگذارند و بدو اعتماد کنند. «وَ لَمَّا دَخَلُوا مِنْ حَیْثُ أَمَرَهُمْ أَبُوهُمْ» و چون مطابق دستور پدر از درهاى پراکنده و مختلف وارد شهر مصر گردیدند و گفته اند: مصر در آن روز چهار در داشت و اینها متفرق شده و هر دسته از یکى از آن چهار در وارد شدند.
«ما کانَ یُغْنِی عَنْهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْ ءٍ إِلَّا حاجَةً فِی نَفْسِ یَعْقُوبَ قَضاها» و ورود آنها بمصر باین ترتیب چنان نبود که بتواند جلوى اراده خدا را نسبت بدانها بگیرد که اگر فرضاً خدا مقدر کرده بود آنها مورد حسد و یا چشم زخم قرار گیرند این عمل آنها از تقدیر خدا جلوگیرى کند، و خود یعقوب علیه السلام نیز باین حقیقت آگاه بود، جز اینکه دستورى که یعقوب بآنها داد خواسته قلبى او بود که بدینوسیله خواسته دل را انجام داد. و تشویش خاطر خود را از ناحیه چشم خوردن فرزندان بدینوسیله- بر طرف کرد. و زجاج گفته است: معناى آیه این است که اگر مقدر شده بود آنها چشم بخورند در همان حال نیز که بصورت پراکنده وارد مصر شدند چشم میخوردند و ورود بحال پراکندگى یا بحال اجتماع در این جریان تأثیرى نداشت.
«وَ إِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِما عَلَّمْناهُ» و براستى که یعقوب داراى یقین و معرفت بخدا بود بخاطر آنکه ما او را تعلیم کرده بودیم و این معنایى است که مجاهد کرده و گفته است خداوند یعقوب را بعلم و دانش مدح و ستایش کرده و معناى آیه این است که با تعلیم ما او داراى علم و دانش گردید. و معناى دیگرى که براى آیه گفته اند این است که هر چه را ما بدو یاد داده بودیم میدانست و بدان عمل میکرد، زیرا اگر کسى چیزى را بداند ولى بدان عمل نکند همانند کسى است که اصلا نمیداند.
«وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ» جبائى گفته: یعنى بیشتر مردم مرتبه یعقوب را در علم و دانش نمیدانند، و ابن عباس گفته: یعنى مردمان مشرک آنچه را خداوند به اولیاء خود الهام میکند نمیدانند.
2- وَ إِنْ یَکادُ الَّذِینَ کَفَرُوا … (آیه 51- 52). این دو آیه وقتى نازل شد که کافران تصمیم گرفتند حضرت را نظر بزنند و چشم زخم برسانند. بدین منظور عده اى از قریش به حضرت نگریسته گفتند: «مثل این مرد و حجت هایش دیده نشده»! و بنى اسد به شور چشمى مشهور بودند تا آنجا که شتر فربه و گاو چاق را نظر مى زدند و با اطمینان به کنیزشان مى گفتند پول و پیمانه بردار و برو از این گوشت بخر و بیار. دیرى نمى کشید که شتر چشم خورده مشرف به مرگ مى شد و صاحبش ناچار آن را نحر کرده گوشتش را مى فروخت.
کلبى گوید مرد بد چشمى بود که براى نظر زدن دو سه روز چیزى نمى خورد، سپس گوشه خیمه اش را بلند مى کرد و اگر گله اى مى گذشت و او مى گفت: «امروز شتر و بز و گوسفندى از این بهتر چرانیده نشده» دیرى نمى گذشت که چند تایى از آن حیوانات سقط مى شدند و مى مردند. کفار از این مرد درخواستند که پیغمبر (ص) را نظر بزند و همان آسیب را به حضرت برساند. خداى تعالى پیغمبرش را از چشم زخم مصون داشت و آیه آمد که: «چیزى نمانده کافران هنگام استماع قرآن با چشمانشان ترا بلغزانند و بگویند جنزده است اما چنین نیست و قرآن پند و یاد کردى است جهانیان را».
3- در الدر المنثور است که بخارى از ابن عباس روایت کرده که گفت: رسول خدا (ص) در تفسیر آیه وَ إِنْ یَکادُ الَّذِینَ کَفَرُوا فرمود: مساله چشم زخم حق است.
و در همان کتاب است که ابو نعیم در کتاب الحلیه از جابر روایت کرده که گفت: رسول خدا (ص) فرمود چشم زخم، مرد سالم را در قبر و شتر سالم را در دیگ قرار مى دهد « الدر المنثور، ج 6، ص 258.
4- ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 403
وَ إِنْ یَکادُ الَّذِینَ کَفَرُوا «ان» مخفّفه از مثقّله است و «لام» در «لیزلقونک» نشانه مخفّفه بودن آن است، و به ضمّ و فتح (یاء) قرائت شده است.
زلقه و ازلقه، یک معنى دارد، و معناى آیه این است که نزدیک است کافران بر اثر بسیار خیره شدن و چپ چپ نگاه کردن به تو با چشم دشمنى و کینه تو را بر زمین زده یا هلاکت کنند، این مطلب، از گفتار عرب گرفته شده است: نظر الىّ نظرا یکاد یصرعنى به من آن گونه نگاه کرد که نزدیک بود مرا بر زمین بیندازد، گفته اند که چشم زخم در بنى اسد بود و یکى از مردان آنها سه روز گرسنه مى ماند پس به هیچ چیزى نمى گذشت که به آن بگوید تا امروز مانند آن را ندیده ام جز این که آن را چشم زخم مى زد پس بعضى از کفّار تصمیم گرفتند که نسبت به پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله همان کار را بکنند و خدا او را از آن مکر نگاه داشت
از حسن روایت شده که داروى چشم زخم، خواندن این آیه است «1». لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ هنگامى که قرآن را شنیدند در برابر مقام نبوّت که به تو (اى پیامبر) داده شده بود نتوانستند بر خود مسلّط باشند و گفتند: براستى که او دیوانه است چرا که در کار تو حیران مانده و از تو دورى مى جستند.
وَ ما هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ یعنى قرآن فقط یاد آورى و پند براى جهانیان است و آنان را به رستگارى هدایت مى کند پس کسى که چنین کتابى بیاورد چگونه مجنون است؟
بعضى گفته اند: تا بر پا شدن قیامت ذکر شرفى براى جهانیان است.
5- از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده: کسى که سوره «قل اوحى» ( سوره جن) را بسیار تلاوت کند در دنیا از چشم زخم و جادو و حیله و آزار جنّیان چیزى به او نرسد و [در بهشت ] با محمّد و آل محمّد صلّى اللَّه علیه و آله خواهد بود
— اسفند:
. از اسپند در زبان عربی به حرمل تعبیر شده است ودر برخی روایات بر خوردن آن تاکید شده است و بیان شده که خوردن آن 70 بیماری را دفع و دور می کند . در مورد اسپند در روایات آمده است که شیاطین را دور مى کند (چون ضدعفونى کننده خوبى است و در اخبار از عناصر مضر گاهى به شیطان تعبیر شده است). دود آن و خودآن اگر در خانه باشد، باعث محفوظ ماندن خانه و اهل آن از شیاطین است و براى چشم زخم بى تأثیر نیست.(بحارالانوار، ح 62، ص 233) .
1- ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 12، ص: 260
سوره یوسف آیه 67: «وَ قالَ یا بَنِیَّ لا تَدْخُلُوا …» و چون آماده حرکت بسوى مصر شدند یعقوب به آنها گفت: پسران من از یک در وارد مصر نشوید و از درهاى مختلف وارد شوید …
در تفسیر این آیه ابن عباس و حسن و قتادة و ضحاک و سدى و ابو مسلم می گویند : این دستور یعقوب براى آن بود که چون همگى برادر یکدیگر و اولاد یک پدر بودند و از نظر جمال و کمال و شکل و هیئت نیز ممتاز بودند ترسید چشم بخورند، و مردم آنها را چشم بزنند، و جبائى گفته است: موضوع چشم زدن و چشم زخم دلیلى ندارد و منکر آن شده و از اینرو گفته است: یعقوب ترسید مردم بآنها حسد ببرند و چون نیرو و قدرت آنها گوشزد سلطان مصر گردد از آنها بیمناک شود و آنها را بزندان افکنده و یا بقتل برساند.
اما بسیارى از اهل تحقیق موضوع چشم زخم را ثابت کرده و حدیثى نیز از پیغمبر- صلى اللَّه علیه و آله- در اینباره روایت کرده اند که آن حضرت فرمود: چشم حق است و اثر دارد و چشم قله هاى کوه را فرود آورد. یعنى قدرت و اثر چشم بحدى است که میتواند قله مرتفع کوه را بزیر آورد.
و در حدیث است که آن حضرت براى حسن و حسین علیهما السلام دعاى چشم زخم میخواند، و براى دفع آن این جملات را میگفت: «اعیذ کما بکلمات اللَّه التامة من کل شیطان و هامة و من کل عین لامة»
– یعنى شما را در پناه کلمات تامه خدا قرار میدهم از شر هر دیو و هر جنبنده اى و از شر هر چشم زخمى- و در روایت است که ابراهیم علیه السلام براى دفع چشم زخم و بلا از دو پسر خویش همین دعا را بر آنها میخواند، چنانچه موسى علیه السلام نیز دو پسر هارون را با همین کلمات تعویذ میکرد، و نیز روایت شده که پسران جعفر بن ابى طالب سفیدرو بودند و اسماء بنت عمیس به پیغمبر خدا عرض کرد: اى رسول خدا اینها چشم گیر هستند و زود مورد اصابت چشم مردم قرار میگیرند آیا وسیله اى براى دفع چشم زخم آنها تهیه کنم؟ فرمود: آرى.
و در روایت دیگرى است که جبرئیل علیه السلام براى رسول خدا- صلى اللَّه علیه و آله- دعاى چشم زخم خواند و آن را تعلیم آن حضرت کرد و دعا این است: «بسم اللَّه أرقیک من کل عین حاسد اللَّه یشفیک»- بنام خدا تو را پناه میدهم از شر چشم هر حسودى خدا شفایت دهد.
و باز از رسول خدا- صلى اللَّه علیه و آله- روایت شده که فرمود: اگر چیزى باشد که بر قضا و قدر پیشى و سبقت گیرد همان چشم است.
و در اینکه چگونه انسان مورد اصابت چشم قرار گرفته و باصطلاح چشم میخورد؟ از عمرو بن بحر جاحظ نقل کرده اند که گفته است: این مطلب قابل انکار نیست که بعضى اجزاء غیر مرئى و لطیف از چشمهاى بد (و باصطلاح چشمهاى شور) جدا میشود و در طرف اثر میکند، و این خاصیتى است که در بعضى از چشمها است مانند خاصیتهایى که در چیزهاى دیگر وجود دارد، و باین حرف اشکال شده است که اگر چنین بود چرا در همه چیز اثر نمیکرد و تنها در بعضى از موارد این اثر را دارد. و دیگر آنکه همه اجزاء این جهان از جواهر است و جوهر در مثل خود یعنى در جواهر دیگرى اثر نمیکنند. و ابو هاشم گفته: تأثیر چشم کار خدا است که روى برخى از مصالح آن را مؤثر قرار داده است. و قول قاضى نیز همین است. و سید بزرگوار شریف رضى موسوى قدس اللَّه روحه در شرح اینمطلب کلامى دارد که ذکر آن را مناسب دیدم، آن بزرگوار میگوید:
خداى تعالى روى مصالحى که خود میداند نسبت به بندگانش رفتار میکند، و روى اینمطلب هیچ محال نیست که تغییر دادن نعمت زید مثلا براى عمر و مصلحت داشته باشد و چون وضع حال عمرو را میداند که اگر نعمت زید را از وى نگیرد رو بدنیا آورده و از آخرت دور گردد، و اگر آن را از زید روى همان علتى که ذکر کردیم بگیرد عوض آن را بدو میدهد و دیر یا زود جبران آن نعمت را میکند. و بنا بر این ممکن است حدیث «چشم حق است» بر همین وجه تأویل و تفسیر گردد. گذشته از اینکه از حدیث دیگرى که از رسول خدا- صلى اللَّه علیه و آله- روایت شده از کلام آن حضرت استفاده میشود که وقتى چیزى در نظر بندگان خدا بزرگ آمد خداوند از قدر و ارزش آن چیز میکاهد و کوچکش میسازد. و بنا بر این هیچ بعید نیست که حال بعضى از چیزها در اثر نگاه مردمان تغییر کند و همان بزرگ آمدن آن چیز در چشم مردم و جلب نظر و توجهى که میکند سبب دگرگونى وضع آن چیز گردد، چنانچه در حدیث است که چون از شتر عضباء رسول خدا در مسابقه سبقت گرفتند- و تا به آنروز در هیچ مسابقه اى از آن شتر سبقت نگرفته بودند- حضرت فرمود: «بندگان خدا چیزى را بالا نبردند (و بمقام بلند نرساندند) جز آنکه خدا از مقام آن چیز کاست» و ممکن است اینکه دستور داده اند وقتى چیزى بچشم انسان خوش آمد و چشمگیر شد آن چیز را در پناه خدا قرار داده و برسولخدا- صلى اللَّه علیه و آله- درود فرستند مصلحتى در اینکار باشد که جلوى تغییر حالت آن چیز را بگیرد زیرا بیننده با این عمل بخدا توجه کرده و بدو پناهنده میشود و همین عمل حکایت از این میکند که بدنیا توجه نداشته و بدان مغرور نشده است. پایان کلام شریف رضى قدس سره- «وَ ما أُغْنِی عَنْکُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْ ءٍ» و من نمى توانم جلوى قضا و قدر خدا را بگیرم اگر مقدر شده باشد که شما چشم بخورید و یا سایر مقدرات. «إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ»
که حکم فقط مخصوص خدا است و بر او توکل کنم که او قادر است شما را از چشم زخم یا حسد مردمان حفظ کند و سالم بمن برگرداند «وَ عَلَیْهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ» و توکل کنندگان باید بر او توکل کنند و کارهاى خود را بدو واگذارند و بدو اعتماد کنند. «وَ لَمَّا دَخَلُوا مِنْ حَیْثُ أَمَرَهُمْ أَبُوهُمْ» و چون مطابق دستور پدر از درهاى پراکنده و مختلف وارد شهر مصر گردیدند و گفته اند: مصر در آن روز چهار در داشت و اینها متفرق شده و هر دسته از یکى از آن چهار در وارد شدند.
«ما کانَ یُغْنِی عَنْهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْ ءٍ إِلَّا حاجَةً فِی نَفْسِ یَعْقُوبَ قَضاها» و ورود آنها بمصر باین ترتیب چنان نبود که بتواند جلوى اراده خدا را نسبت بدانها بگیرد که اگر فرضاً خدا مقدر کرده بود آنها مورد حسد و یا چشم زخم قرار گیرند این عمل آنها از تقدیر خدا جلوگیرى کند، و خود یعقوب علیه السلام نیز باین حقیقت آگاه بود، جز اینکه دستورى که یعقوب بآنها داد خواسته قلبى او بود که بدینوسیله خواسته دل را انجام داد. و تشویش خاطر خود را از ناحیه چشم خوردن فرزندان بدینوسیله- بر طرف کرد. و زجاج گفته است: معناى آیه این است که اگر مقدر شده بود آنها چشم بخورند در همان حال نیز که بصورت پراکنده وارد مصر شدند چشم میخوردند و ورود بحال پراکندگى یا بحال اجتماع در این جریان تأثیرى نداشت.
«وَ إِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِما عَلَّمْناهُ» و براستى که یعقوب داراى یقین و معرفت بخدا بود بخاطر آنکه ما او را تعلیم کرده بودیم و این معنایى است که مجاهد کرده و گفته است خداوند یعقوب را بعلم و دانش مدح و ستایش کرده و معناى آیه این است که با تعلیم ما او داراى علم و دانش گردید. و معناى دیگرى که براى آیه گفته اند این است که هر چه را ما بدو یاد داده بودیم میدانست و بدان عمل میکرد، زیرا اگر کسى چیزى را بداند ولى بدان عمل نکند همانند کسى است که اصلا نمیداند.
«وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ» جبائى گفته: یعنى بیشتر مردم مرتبه یعقوب را در علم و دانش نمیدانند، و ابن عباس گفته: یعنى مردمان مشرک آنچه را خداوند به اولیاء خود الهام میکند نمیدانند.
2- وَ إِنْ یَکادُ الَّذِینَ کَفَرُوا … (آیه 51- 52). این دو آیه وقتى نازل شد که کافران تصمیم گرفتند حضرت را نظر بزنند و چشم زخم برسانند. بدین منظور عده اى از قریش به حضرت نگریسته گفتند: «مثل این مرد و حجت هایش دیده نشده»! و بنى اسد به شور چشمى مشهور بودند تا آنجا که شتر فربه و گاو چاق را نظر مى زدند و با اطمینان به کنیزشان مى گفتند پول و پیمانه بردار و برو از این گوشت بخر و بیار. دیرى نمى کشید که شتر چشم خورده مشرف به مرگ مى شد و صاحبش ناچار آن را نحر کرده گوشتش را مى فروخت.
کلبى گوید مرد بد چشمى بود که براى نظر زدن دو سه روز چیزى نمى خورد، سپس گوشه خیمه اش را بلند مى کرد و اگر گله اى مى گذشت و او مى گفت: «امروز شتر و بز و گوسفندى از این بهتر چرانیده نشده» دیرى نمى گذشت که چند تایى از آن حیوانات سقط مى شدند و مى مردند. کفار از این مرد درخواستند که پیغمبر (ص) را نظر بزند و همان آسیب را به حضرت برساند. خداى تعالى پیغمبرش را از چشم زخم مصون داشت و آیه آمد که: «چیزى نمانده کافران هنگام استماع قرآن با چشمانشان ترا بلغزانند و بگویند جنزده است اما چنین نیست و قرآن پند و یاد کردى است جهانیان را».
3- در الدر المنثور است که بخارى از ابن عباس روایت کرده که گفت: رسول خدا (ص) در تفسیر آیه وَ إِنْ یَکادُ الَّذِینَ کَفَرُوا فرمود: مساله چشم زخم حق است.
و در همان کتاب است که ابو نعیم در کتاب الحلیه از جابر روایت کرده که گفت: رسول خدا (ص) فرمود چشم زخم، مرد سالم را در قبر و شتر سالم را در دیگ قرار مى دهد « الدر المنثور، ج 6، ص 258.
4- ترجمه جوامع الجامع، ج 6، ص: 403
وَ إِنْ یَکادُ الَّذِینَ کَفَرُوا «ان» مخفّفه از مثقّله است و «لام» در «لیزلقونک» نشانه مخفّفه بودن آن است، و به ضمّ و فتح (یاء) قرائت شده است.
زلقه و ازلقه، یک معنى دارد، و معناى آیه این است که نزدیک است کافران بر اثر بسیار خیره شدن و چپ چپ نگاه کردن به تو با چشم دشمنى و کینه تو را بر زمین زده یا هلاکت کنند، این مطلب، از گفتار عرب گرفته شده است: نظر الىّ نظرا یکاد یصرعنى به من آن گونه نگاه کرد که نزدیک بود مرا بر زمین بیندازد، گفته اند که چشم زخم در بنى اسد بود و یکى از مردان آنها سه روز گرسنه مى ماند پس به هیچ چیزى نمى گذشت که به آن بگوید تا امروز مانند آن را ندیده ام جز این که آن را چشم زخم مى زد پس بعضى از کفّار تصمیم گرفتند که نسبت به پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله همان کار را بکنند و خدا او را از آن مکر نگاه داشت
از حسن روایت شده که داروى چشم زخم، خواندن این آیه است «1». لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ هنگامى که قرآن را شنیدند در برابر مقام نبوّت که به تو (اى پیامبر) داده شده بود نتوانستند بر خود مسلّط باشند و گفتند: براستى که او دیوانه است چرا که در کار تو حیران مانده و از تو دورى مى جستند.
وَ ما هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ یعنى قرآن فقط یاد آورى و پند براى جهانیان است و آنان را به رستگارى هدایت مى کند پس کسى که چنین کتابى بیاورد چگونه مجنون است؟
بعضى گفته اند: تا بر پا شدن قیامت ذکر شرفى براى جهانیان است.
5- از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده: کسى که سوره «قل اوحى» ( سوره جن) را بسیار تلاوت کند در دنیا از چشم زخم و جادو و حیله و آزار جنّیان چیزى به او نرسد و [در بهشت ] با محمّد و آل محمّد صلّى اللَّه علیه و آله خواهد بود
— اسفند:
. از اسپند در زبان عربی به حرمل تعبیر شده است ودر برخی روایات بر خوردن آن تاکید شده است و بیان شده که خوردن آن 70 بیماری را دفع و دور می کند . در مورد اسپند در روایات آمده است که شیاطین را دور مى کند (چون ضدعفونى کننده خوبى است و در اخبار از عناصر مضر گاهى به شیطان تعبیر شده است). دود آن و خودآن اگر در خانه باشد، باعث محفوظ ماندن خانه و اهل آن از شیاطین است و براى چشم زخم بى تأثیر نیست.(بحارالانوار، ح 62، ص 233) .