توجه

  1. توجه توجه : متاسفانه تا اطلاع ثانوی درگاه پرداخت زرین پال از دسترس خارج شده

توجه توجه : متاسفانه تا اطلاع ثانوی درگاه پرداخت زرین پال از دسترس خارج شده

خانه » همه » مذهبی » چگونگی اجرای تولی و تبری در عصر کنونی

چگونگی اجرای تولی و تبری در عصر کنونی

عصراسلام: این تبلیغ وسیع در فضای نزاع مذهبی‌ای صورت می‌گیرد که از سوی همه‌ی اطراف، به آن دامن زده می‌شود هر چند در این دامن زدن به نزاع مذهبی، یکی از اطراف شدت و حدت بیشتری از خود نشان می‌دهد. این ادعا که تولی و تبری از ارکان اساسی دین است تا چه مقدار صحیح می‌باشد؟ آیا در تاریخ تشیع سابقه‌ای دارد؟ موسس آن چه کسی بوده و در چه زمانی تاسیس شد؟
جواب: چند مساله اینجا وجود دارد که نباید با هم خلط شوند. به نظر من بسیاری از افراد، بین این مساله‌ها خلط کرده و در فهم این موضوع دچار اشتباه شدند. متاسفانه تحقیقات عمیقی در فقه اسلامی پیرامون این موضوع – به جز مواردی نادری – صورت نگرفته است. فقط در مباحث تفسیری یا اخلاقی به آن پرداخته شده است. بحث پیرامون این مساله نیز طولانی است ولی مختصرا می‌توانم بگویم تفکیک این مسائل به صورت زیر می‌تواند باشد:

نکته‌ی اول در معنی برائت است. برائت در لغت به معنی انقطاع و خالص شدن شئ‌ای از شیء دیگر و مفارقت و دور شدن از آن، از ابتدا یا بعد از مخلوط شدن با آن است. مانند برائت از مرض که به معنی خوب شدن و سالم شدن و دور شدن مرض از انسان و خلاص شدن انسان از مرض است. همچنین مانند برائت از نقص و عیب که به معنای سلامت از این دو است. 
همچنین وقتی گفته می‌شود برائت از دَین و ضمان، منظور همان خالی شدن و فارغ شدن ذمه و عهده‌ی انسان از این دو است. استبراء از بول و منی و حمل – بارداری – و موارد دیگر که در کلام فقها آمده است نیز از همین قبیل می‌باشد. تمام اینها به معنی خالی شدن و فارغ شدن و خلاصی و مفارقت از این موارد است. با این وصف، معنی طلاق مبارات نیز مشخص خواهد شد؛ طلاق مبارات، طلاقی است که هر کدام از زوجین از دیگری مفارقت جوید و او را ترک کند؛ به همین دلیل در طلاق مبارات، شرط است که هر دو طرف – زن و مرد – طالب جدایی از یکدیگر باشند و از هم جدایی طلبند. همچنین وقتی گفته می‌شود فلان مرد از فلانی برائت جست یعنی از وی دوری گزید و فاصله گرفت و ارتباط بین خود و او را قطع کرده و حق او بر خود را انکار کرد.[۱]
فقها در مباحث خود غالبا متعرض برائت از مشرکین و کفار و ظالمین نشده اند؛ ولی این امر از کلمات برخی از آنها، واضح است. بحثی است در فقه اسلامی پیرامون اینکه اگر انسان بخواهد مسلمان باشد واجب است شهادتین را آشکارا بگوید. اگر شهادتین از او صادر شد مسلمان است. ولی آیا واجب است بر او که از سایر ادیان نیز تبری جوید تا وی را مسلمان بدانیم؟ معروف بین فقها این است که لازم نیست.[۲] لذا اگر انسان به خداوند و رسولش روی آورد و نسبت به آنها تولی داشته باشد ولی از سایر ادیان تبری نجوید مسلمان است حتی اگر عاصی و گنهکار محسوب گردد.
قطع نظر از نکته‌ی پیشین و مسلمان بودن یا نبودن چنین شخصی – که شهادتین را گفته ولی از سایر ادیان تبری نجسته – آیا واجب است انسان از کفر و کفار و از ظلم و ظالمین در حق آل محمد علیهم السلام تبری جوید؟
اینجا با چهار مفهوم مواجه هستیم که باید بین آنها تفکیک کرد:

الف) تولی و روی آوردن به مسلمین یا به دوستداران محمد و آل محمد علیهم السلام. این حالت، واجب است. مسلمان باید محب و دوستدار مسلمین و محبینِ محمد و آل محمد علیهم السلام باشد و آنها را یاری کند و منتسب به آنها بوده و داخل در جماعت شان گردد.

ب) تولی و روی آوردن به غیر مسلمین و یا ظالمین به اهل بیت علیهم السلام و کسانی که پرچم دشمنی با این خاندان را برافراشته اند یعنی ناصبی ها. این نیز واضح است که در نزد فقها حرام می‌باشد.

ج) تبری و دوری جستن از مسلمین و دوستداران اهل بیت علیهم السلام. این نیز در نزد فقها، حرام است.

د) تبری و دوری جستن از غیر مسلمان و ناصبی که به عداوت با اهل بیت پرداخته و از ظالمین به آنها محسوب می‌شوند. محل بحث ما اینجاست. لذا باید بین تولیِ غیر مسلمان و تبری از او تفکیک کرد؛ این، بر خلاف رویه‌ی کسانی است که برای اثبات وجوب تبری – به مفهوم و معنای خاصش – به ادله‌ی حرمت تولی استناد می‌کنند. تولیِ غیرمسلمان و ناصبی در نزد اینان، مشکل دارد و به همین دلیل است که نصوص قرآنی و روایی می‌گویند مومن دوستدار و متولیِ غیر مومن نیست. ولی محل بحث ما، تولّی نیست؛ لذا اگر تولّی را کنار گذاریم این سوال باقی می‌ماند که آیا تبرّی از غیر مسلمان و ناصبی – به معنایی غیر از ترک تولی – واجب است و یا اینکه تبرّی از اینان، همان عدم تولّی به آنهاست؟ به عبارت دیگر آیا می‌توان گفت همین که غیر مسلمان و ناصبی را دوست نداشته باشیم و وابسته و منتسب به آنها نباشیم و تاییدشان نکنیم و در صدد کمک و تقویت و یاری آنها برنیاییم، تبری محقق شده و از آنها تبرّی جسته ایم؟

این موضوع بسیار مهمی است: نسبت بین تولی و تبری چیست؟ آیا نسبت بین این دو، عدمی و وجودی است – به این معنی که تبری همان عدم تولی است – و یا اینکه نسبت بین این دو، همچون نسبت بین دو امر وجودی است به این معنی که ترک تولی و عدم آن، مساوی با تحقق تبری نیست بلکه باید یک حالت وجودیِ اضافی دیگری محقق شود تا تبری حاصل گردد؟

ظاهر برخی آیات و روایات این است که حالت مطلوب در برخورد با غیر مسلمان و ناصبی، قطع ارتباط با آنهاست. این قطع ارتباط، همان معنای لغوی برائت است. برائت جستن از ظالمین در حق اهل بیت عصمت و طهارت، به معنای این است که ارتباط خود را با این ظالمین قطع کنید و با آنها دوستی نداشته باشیم و آنها را دوست نداشته باشید و یاری و تایید و پشتیبانی – به هر شکلی از اَشکال پشتیبانی و حمایت – نکنید. فقط برخی از نصوص دیگر وجود دارد که از آنها چنین فهمیده می‌شود که بیشتر از این حالات، از ما خواسته شده است یعنی آنچه مطلوب است بغض و کراهت نسبت به ظالمین در حق اهل بیت می‌باشد و این، همان بغض در راه خدایی است که در نصوص زیادی وارد شده است. بغض داشتن نسبت به افعال ظالمین، امر مطلوبی است که با قطع رابطه‌ی با آنها محقق نمی‌شود و چیزی بیش از قطع رابطه است. از این رو، بسیاری از علما قائل به ضرورت دشمنی و عداوت با دشمنان اهل بیت علیهم السلام هستند و دوست نداشتن آنها را کافی نمی‌دانند.

تمام آنچه گفته شد در رابطه با برائت و موالات بود. ولی برائت غیر از اظهار برائت و اعلان آن است. مثلا شما از زید برائت می‌جویید و ارتباط خود را با وی قطع می‌کنید و از او جدا و خالص می‌شوید و دوری می‌گزینید؛ در این جا، برائت صدق می‌کند. همچنین اگر این کارها را انجام دهید و علاوه بر این، نسبت به افعال منکر زید، بغض و ناراحتی داشته باشید در اینجا نیز برائت صدق می‌کند. ولی برای صدق برائت و تحقق آن لازم نیست که اینها را جلوی مردم علنی کنید و یا درباره‌ی زید به شیوه‌ی خاصی سخن بگویید؛ زیرا تولی و تبری – اگر به حب و بغض تفسیر شود – در واقع از افعال و حالات قلب انسان است؛ به همین دلیل کسی نمی‌گوید علنی کردن این بغض و ناراحتی – در صورتی که برائت را به بغض و ناراحتی تفسیر کنیم – نسبت به لیست طولانی ظالمین مانند نمرود و فرعون و هامان و قارون و … در هر روز آنهم با ذکر اسم این ظالمین، ضروری است. لذا امت اسلامی با ابراز برائت از اینان زندگی نمی‌کنند بلکه با بُغضی که در سُویدای قلب آنها نسبت به افعال این ظالمین وجود دارد زندگی می‌کنند؛ به تعبیر دیگر امت با بغض اجمالی نسبت به این ظالمین همراه است نه با بغض تفصیلیِ نسبت به آنها و به تعبیر سوم، امت اسلامی نسبت به ظالمین، بغض عنوانی – در مقابل بغض شخصی – دارند.
هیچ یک از فقها، ابراز نکردنِ این بغض را حرام نشمرده اند. چگونه ممکن است عدم ابراز این بغض، حرام باشد در حالی که ما در بسیاری از اوقات، دشمنان رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله از قریشیان و امثال آنها را فراموش می‌کنیم و ملتفت آنها نیستیم تا برائت از آنها را علنی کنیم و ابراز نماییم؟ در حالی که این دشمنان از مصادیق بارز ظالمین در حق اهل بیت هستند و همچون ابو لهب و ابو جهل و … پرچم دار عداوت در حق رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله بودند و نسبت به پیامبر، ناصبی محسوب می‌شدند. هیچ فقیهی نمی‌گوید ابراز نکردنِ برائت از چنین اشخاصی حرام است. البته اگر برائت از اینان، فقط با اعلان و ابراز آن و یا نشان دادن آثار برائت محقق می‌شود این ابراز و اعلان لازم است ولی نه از این جهت که «اعلان و ابراز» واجب است بلکه از این جهت که خودِ «برائت»، واجب می‌باشد.

اگر بپذیریم اعلان و ابراز، از معنای لغوی برائت استخراج می‌شود و برائت فقط با ابراز آن محقق می‌شود و یا اینکه قبول کنیم هر چند، اعلان و ابراز، از معنای لغوی برائت استخراج نمی‌شود ولی در عین حال، ابرازِ برائت واجب است در هر دو فرض فوق، باید در نظر داشته باشیم که ابراز برائت، می‌تواند به هر طریقی صورت بگیرد و منحصر در یک شیوه‌ی خاص و واحد نیست. دشمنی ورزیدن و خصومت با ظالمینِ در حق اهل بیت علیهم السلام منحصر در این یا آن روش نیست بلکه امکان دارد یک نفر، دشمنی خود را از راه مفتضح کردن ظالمین ابراز کند و دیگری از راه لعن آنها و شخص سومی از طریق تحریک کردن مردم بر علیه ظالمان، برائت خود را ابراز کند و شخص دیگری از راه مبارزه با اصول تفکر ظالمین و به محاق بردن مذهب آنها این وظیفه را انجام دهد. تمام این روش ها، اگر برخاسته از انگیزه‌ی تبری از ظالمین و بغض آنها باشد مصداق عنوان برائت خواهند بود.
البته اگر دلیلی داشته باشیم که بر مستحب بودن و یا واجب بودن ابراز برائت با شیوه‌ای خاص دلالت کند – مانند لعن ظالمین یا تهمت، اهانت یا تمسخر و هجو ظالمین و یا هر روش دیگری – در این صورت باید بحث را بر روی آن دلیل متمرکز کرد. اگر استناد به آن دلیل صحیح باشد و آن شیوه‌ی منصوص را به عنوان یک روش و شیوه بدانیم که شریعت، آن را برای کیفیت ابراز برائت از کافرین یا ظالمین تعیین کرده است در این صورت حرفی باقی نمی‌ماند؛ در غیر این صورت، شیوه‌های ابراز برائت، امری نسبی خواهد بود که نسبت به افراد مختلف، متفاوت می‌شود و کسی حق ندارد دیگران را به شیوه‌ی خاصی برای ابراز برائت، ملزم کند؛ بلکه آنچه مطلوب است ابراز قطع رابطه، محاربه و برخورد با ظالمین و بغضِ آنها است. ولی سخن ما در حال حاضر، ارتباط موضوع با اصل تولی و تبری است. باید به دقت ملاحظه شود تا امور بر ما مشتبه نشود که متاسفانه غالبا اینگونه است.

در رابطه با نظر امام خمینی نسبت به اعلان برائت از مشرکین سخن زیادی است از این جهت که آیا این نظر، فتوی است یا حکم ولایی؟ هر چند به نظر من، اعلان برائت از مشرکین در نزد امام یک حکم ولایی بود که منشأ تشریعی و قانونی دارد.

وقتی یک شخص، مرتکب ظلم و یا معصیتی و یا هر چیز دیگر از این قبیل می‌شود و در همان حال، افعال نیکویی نیز انجام می‌دهد – مانند شخص ظالم و طغیان گری که افعال منکری انجام می‌دهد و در عین حال، کارهای خوب زیادی نیز از وی سر می‌زند – در چنین حالتی این شخص از جهت انجام کارهای خوب، محبوب ما است و ما او را نسبت به این کارها، برای خدا دوست خواهیم داشت ولی نسبت به انجام کارهای حرامی که انجام می‌دهد مورد بغض و ناراحتی – بنا بر تفسیرِ برائت به بغض – ما البته در راه خداوند است. حال در اینجا آیا ما نسبت به این شخص حب در راه خدا داشته باشیم یا بغض در راه خدا؟ آیا ویژگی‌های زشت و ناپسندی که در این شخص موجود است امکان دوست داشتن او در راه خدا، ذکر کارهای خوب او و تعریف از وی در نزد مردم را منتفی می‌کند و یا خیر؟
برخی از فقها معتقدند بغض و ناراحتی از این شخص نسبت به کارهای بد او، مانع از این نیست که وی را در نزد مردم به خوبی و نیکی – به خاطر کارهای خوبش – یاد کنیم؛ در حالی که گروهی دیگر معتقدند وظیفه‌ی ما در بغض داشتن نسبت به این شخص، جایی برای ذکر خیر او نزد دیگران به خاطر کارهای خوبش نمی‌گذارد؛ زیرا اگر ناراحتی از این شخص به خاطر کارهای بدش، مانع دوست داشتن او به خاطر کارهای خوبش نشود ما باید این شخص را هم دوست داشته باشیم و هم ناراحت از او باشیم و این، تناقض است.

این بحث ما را به سوال بسیار مهمی هدایت می‌کند: وقتی یک نفر مرتکب ظلمی می‌شود آیا از ما خواسته شده که از وی ناراحت باشیم و نسبت به او بغض بورزیم؟ به عبارت دیگر باید نسبت به فعل او بغض داشته باشیم – و در نتیجه ناراحتی و بغض از او به خاطر فعلش است نه خودش – و یا اینکه لازم است نسبت به خود او بغض بورزیم؟ ارزش این سوال چقدر است؟ ارزش و اهمیت سوال مذکور در این است که حب و بغض باید نسبت به فعل لحاظ شود؛ یعنی مثلا من فلانی را به خاطر اینکه مسلمان است دوست دارم و از این جهت که عاصی و گناه کار است از وی ناراحت هستم و مورد بغض من است. 
در حقیقت من اسلام را دوست داشته و از معصیت، کراهت دارم؛ لذا از جمع بین این حب و بغض، مشکلی پیش نمی‌آید. زیرا محبوب و مبغوض – آنچه مورد حب و مورد بغض است – در ابتدا و فی نفسه، دو عنوان مستقل هستند. اما اگر بگوییم موضوع حب، اسلام نیست بلکه سبب حب و دوست داشتن، اسلام است و سبب بغض و کراهت نیز معصیت است – نه اینکه معصیت، موضوعِ بغض باشد – در این صورت محبوب و مبغوض، شخصِ فاعل است که سبب حبِ او «اسلام» و سبب بغضِ او «معصیتِ» اوست؛ در این حالت، غیر معقول است که او را هم دوست بداریم و هم از وی ناراحت باشیم و مبغوض ما باشد؛ و این یعنی، وقتی از من خواسته می‌شود که نسبت به مشرکین، بغض و ناراحتی داشته‌باشم در واقع بغض و ناراحتی از خصوصیت شرک – که در آنها وجود دارد – از من مطالبه شده است. 
لذا من نسبت به شرک آنها بغض دارم و از آنها نیز به دلیل صفت شرک، ناراحت هستم؛ نه اینکه من مطلقا از آنها ناراحت هستم و یا مطلقا نسبت به آنها بغض دارم. با این توضیح می‌توان گفت من انسان کافر را به خاطر انسانیت او و کارهای خوبی که می‌کند دوست دارم و از شرک و ظلمش بیزاری می‌جویم و نسبت به این صفات، بغض می‌ورزم. لذا وقتی نصوص دینی، ما را امر به بغض مشرکین و یا ظالمین می‌کند در واقع، بغض و بیزاری نسبت به این جنبه از شخصیت آنها را از ما مطالبه می‌کند نه قطع تمام رابطه‌ها و نفی هر نوع دوستی و محبت و احترام نسبت به آنها حتی بر اساس افعال خوب و نیکویی که از آنها سر می‌زند و دین هم این افعال را نیکو می‌داند.

بر همین اساس است که در عهدنامه‌ی امام علی علیه السلام به مالک اشتر چنین آمده است: «در قلب خود نسبت به رعیت، احساس رحمت و محبت و لطف داشته باش و نسبت به آنها همچون درنده خویی که دریدن و خوردنِ آنها را مغتنم می‌شمارد نباش؛ زیرا ایشان بر دو دسته اند: یا برادر دینی تو هستند و یا در خلقت به مانند تو می‌باشند». لذا رحمت نسبت به رعیت و محبت آنها مطلوب است زیرا یا برادر دینی تو هستند و یا شبیه تو در خلقت؛ شبیه انسان در خلقت، کسی است که برادر دینی او محسوب نمی‌شود و در عین حال، می‌تواند از جانب حاکم، مورد محبت واقع شود.

به نظر من حب و بغض، مطلق نیست و به همین دلیل، می‌توان بین این دو را به دو لحاظ و مناسبت، جمع کرد بدون هیچ مانع و مشکلی. می‌توان نسبت به شخص ظالمی بغض داشت – مگر اینکه دلیل خاصی داشته باشیم که بر حالت معین و مشخصی دلالت کند – و در همان حالت، محاسن و نیکویی‌های او را بیان کرد؛ دقیقا همچون قرآن کریم وقتی محاسن و نیکویی‌های برخی از نصاری (مسیحیان) را تبیین می‌کند و امانت داری آنها نسبت به دینار و قنطار را می‌ستاید و نیز مانند روایاتی که برخی از محاسن این کافر و یا آن دیگری را – همچون خوش خلقی و کریم بودن و … – با وجود مشرک بودنش بیان می‌کند.

اگر از تمام مطالب پیشین چشم پوشی کنیم، باز هم باید بین برائت از دو گروه، تفکیک کرد: برائت از کسانی که در حق محمد و آل محمد علیهم السلام ظلم کردند و برائت از کسانی که به خداوند و رسولش ایمان آوردند ولی آنچه در قرون ابتدایی واقع شد را به عنوان ظلم بر اهل بیت تلقی نمی‌کنند بلکه آن را اجتهادی از جانب اصحاب می‌دانند و یا حتی وجود هر نوع ظلم بر اهل بیت علیهم السلام را انکار می‌کنند؛ کما اینکه اکثریتِ اهل سنت کنونی – اگر نگوییم همه‌ی آنها – اینگونه می‌اندیشند. 
لذا برائت از ظالمین در حق اهل بیت علیهم السلام مساوی با برائت از اهل سنت کنونی نیست تا بتوان شیعیان را به برائت از اهل سنت دعوت کرده و هفته‌ی برائت را در مقابل هفته‌ی وحدت اسلامی مطرح نمود. اگر در حق کسانی که به اهل بیت علیهم السلام ظلم کردند احتمال اجتهاد و غفلت و یا جهل داده نمی‌شود ولی در حق اهل سنت کنونی این احتمالات وجود دارد. لذا شایسته نیست مفاهیم را با یکدیگر خلط کرده و دعوت برای همزیستی یا وحدت اسلامی بین مسلمین در حال حاضر را در تعارض با مفهوم برائت از کفر یا ظلم و غصب بدانیم.
به اعتقاد من این محورهای هفت گانه، باعث می‌شود مجموعه‌ی مفاهیم دخیل در دو مقوله‌ی تولی و تبری، از یکدیگر متمایز شده و هر کدام جای خود را بیابند؛ همین مساله ضرورت بحث اجتهادی در بحث تولی و تبری و جوانب مختلف آن را بیش از پیش نشان می‌دهد. همانطور که گفتم متاسفانه این مسائل به روش علمی و اجتهادی در کتب فقها مورد بحث واقع نشده است و به جز مواردی پراکنده و نادر در کلمات فقها، در این مباحث بیشتر به کلی گویی بسنده شده و به شکل گذرا و عمومی مورد بررسی قرار گرفته است. مقصود من در اینجا بازسازی مفاهیم و تفصیل و تمییز آنها از یکدیگر و مشخص نمودن جهات بحث بود؛ اما تحقیق و بررسی نصوص دینی و تتبع از آنها نیاز به بررسی طولانی‌ای دارد که به خاطر فرصت کم، آن را به مجال دیگری واگذار می‌کنیم.
حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّد رضا ملايی


[۱] راغب اصفهانی, مفردات الفاظ القرآن, ۱۲۱; ازهری, تهذیب اللغة, ۱۵:۲۶۹ و ۲۷۱; ابن فارس, معجم مقاییس اللغة, بدون تاریخ, ۱:۲۳۶ و ۲۴۶; خلیل بن احمد, العین, ۸:۲۸۹; ابن اثیر, النهایة في غریب الحدیث و الأثر, ۱:۱۱۱; صاحب بن عباد, المحیط في اللغة, ۱۰:۲۷۴ و ۲۷۵; جوهری, الصحاح, ۱:۳۶; طریحی, مجمع البحرین, ۱:۱۳۱.

[۲] محقق حلی, شرایع الاسلام فی مسائل الحلال و الحرام, ج ۴ ص ۱۸۵ و ۱۸۶; علامه حلی, قواعد الاحکام فی معرفة الحلال و الحرام, ج ۳ ص ۲۹۸ و ۵۷۵.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد