[کامل از کد36958]درباره سوره مبارکه قدر، دو نوع تفسیر در روایات معصومین(ع) آمده است: یکى تفسیر معروف و مصطلح است که عموم مفسر ان در تفاسیرشان آورده اند و با ظاهر الفاظ آن سازگارتر و براى عموم مردم هم قابل فهم تر است. برطبق این تفسیر، سوره یاد شده راجع به نزول قرآن در شب قدر است و این که شب قدر چیست و نیز شب قدر از هزارماه برتر است (یعنى عبادت در این شب از هزار ماه بیشتر و برتر است) و مطالب دیگر مربوط به این سوره که در تفاسیر مفسران گران قدر اسلامى بیان شده است. اما تفسیر دیگر که در واقع تأویل بوده و بسیار دقیق تر و عمیق تر است و به تفسیر بطنى از بطون قرآن کریم برمى گردد نیز از سوى ائمه معصومین(ع) مطرح شده است. این تفسیر و تأویل، همان است که این جا محل بحث ما است و پرسش شما نیز به این نوع تفسیر و تأویل برمى گردد. متن این حدیث که از امام جعفر صادق(ع) مى باشد، چنین است: {/Bإِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ اَلْقَدْرِ{w1-5w}97:1/}، اَللَیْلَةُ فاطمة والقدر اَللَّهُ فمن عرف فاطمة حق معرفتها فقد ادرک لیلة القدر، و انّما سُمّیت فاطمة لانّ الخلق فطموا عن معرفتها… و قوله: «{/Bوَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَةُ اَلْقَدْرِ لَیْلَةُ اَلْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ{w1-12w}97:3-2/}؛ یعنى خیر من الف مؤمن و هى ام المؤمنین {/Bتَنَزَّلُ اَلْمَلائِکَةُ وَ اَلرُّوحُ فِیها{w1-5w}97:4/}» و الملائکة المؤمنون الذین یملکون علم آل محمد(ص) والروح القدس هى فاطمة «{/Bبِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ سَلامٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ اَلْفَجْرِ{w6-15w}97:5-4/}؛ یعنى حتى یخرج القائم »، (تفسیر فرات کوفى، ابوالقاسم فرات بن ابراهیم بن فرات کوفى از علماى عصر غیبت صغرا، تحقیق محمد کاظم، ص 581 – 582، نشر وزارت ارشاد اسلامى). بر مبناى تفسیر و تأویل آن حضرت، تفسیر سوره قدر به اجمال چنین است: «اللیلة فاطمة» است والقدر «اللَّه» پس هر کس که فاطمه را به حقیقت بشناسد، حتماً شب قدر را درک کرده است. علت نام گذارى آن حضرت به فاطمه، به خاطر این است که مردم از شناختنش ناتوان هستند. اما معناى «لیلة القدر، بهتر از هزار ماه است»؛ یعنى، بهتر از هزار مؤمن است و آن نیز ام المؤمنین حضرت زهرا(س) مى باشد. مراد از ملائکه، مؤمنان عالِم به علوم آل محمد(ص) و اهل بیت اویند و مراد از روح یا روح القدس همانا فاطمه است. مراد از این که: در آن شب تا طلوع فجر همه امور به سلامت بوده، و نیز داراى رحمت است، طلوع فجر همان ظهور حضرت مهدى آل محمد(ص) است. بنابراین، بخش دوم پرسش – که راجع به تناسب صدر و ذیل آیات سوره قدر مى باشد – در تفسیر خود امام(ع) پاسخ داده شده و در متن حدیث آمده است. اما پاسخ بخش نخست پرسش، با آنچه از بیان و بنان اساتید بزرگوار حکمت و عرفان شنیده و خوانده ایم به اختصار و با بیان ساده تر تقدیم مى گردد. با این توضیح که در این حدیث امام صادق(ع) در تبیین و تفسیر سوره قدر و تأویل لیلةالقدر از حکمت و عرفان سود جسته است و بدین طریق بار دیگر جایگاه رفیع حکمت و عرفان و نقش سازنده و تعیین کننده آن در تبیین و شناخت معارف دینى را روشن ساخت؛ زیرا امام صادق(ع) با تفسیر این گونه از قرآن – که کاملاً تفسیر عرفانى است – نشان داده که حکمت و عرفان جزو علوم کاملاً اسلامى و برخاسته از متون دینى (قرآن و سنت) است. حال چرا حضرت امام صادق(ع) لیلة القدر را به فاطمه زهرا(س) تفسیر و تأویل کرده است؟ و چه ارتباطى میان لیلة القدر و فاطمه زهرا(س) مى باشد؟ در این راستا گفتنى است که: 1- لیلة القدر، شب نزول قرآن به همه مراتب و حقایق وجودى اش به طور نزول دفعى و یکبارگى بر سرّ وجود و نهانخانه جان انسان کامل؛ یعنى، حضرت رسول ختمى مرتبت محمد مصطفى(ص) است و همه شرف و فضیلت بى نظیر شب قدر – که از هزار ماه افضل و برتر است – در همین است که قرآن؛ یعنى، عصاره همه حقایق بى کران هستى و جامع همه مراتب وجود (طبیعت، مثال و عقل) که بر قلب و جان انسان کامل (انسان به فعلیت رسیده و همه مراتب کمال وجودى ممکن را درنوردیده) فرو فرستاده شد. او نیز بر همه مراتب وجود و عالم هستى احاطه وجودى دارد؛ زیرا جهان آفرینش از نظر قرآن کریم به سه مرحله و مرتبه؛ یعنى، عالم طبیعت، عالم مثال و عالم مجردات تامه (عالم عقول) تقسیم مى شود. هر موجود امکانى و مخلوقى – غیر از انسان – به نوبه خود در یکى از این بخش هاى سه گانه جاى دارد و از آن تجاوز نمى کند. تنها انسان است که مى تواند «کون جامع» باشد و همه این عوالم سه گانه را در نوردد و واجد همه مراتب وجود شده و بر همه عالم غیب و شهود احاطه وجودى یابد. انبیا و اولیاى الهى – به ویژه رسول گرامى اسلام(ص) و ائمه دوازده گانه و حضرت فاطمه زهرا(س) – انسان هاى کامل و مصادیق اتم «کون جامع» هستند؛ یعنى، از نظر طبیعت با موجود طبیعى و از نظر ملکوت با عالم مثال و از نظر تجرد عقلى با موجودات مجرد تام هم سنگ و همسان اند و بلکه از همه آنها برتر و والامرتبه اند؛ زیرا در قوس نزول نخستین صادر، انسان کامل است و در قوس صعود نیز عالى ترین موجودى که بازگشت به سوى خدا دارد باز «انسان کامل» است. 2- حقیقت انسان کامل با حقیقت قرآن برابر و در غیبت وجود علمى و عینى اتحاد دارند و از یکدیگر جدا نیستند. (چنان که مفاد حدیث متواتر ثقلین انى تارک فیکم الثقلین کتاب اللَّه و عترتى ؛ میان شما امت دو چیز گران بها و گران سنگ باقى مى گذارم: کتاب خدا، قرآن و عترت و اهل بیتم » همین است)؛ زیرا در میان کلمات الهى (موجودات) براى حقیقت قرآن و حقیقت انسان کامل – که کلمات تامه الهى اند – خصوصیت منحصر به فردى است؛ یعنى، جامع همه مراحل وجود (عقل، مثال و طبیعت) مى باشند و بدون تجافى (خلأ ذاتى) از مقام بالا در مقام پایین تجلى دارند؛ چنان که در دعاى شب بیست و هفتم رجب (شب مبعث) به این تجلى اعظم تصریح شده است: اللهم انى اسئلک بالتجلى الاعظم… و بدون غیب از جهان طبیعت و مثال، به مرحله تجرد تام عقلى شهود علمى دارند و هر چه در جهان آفرینش یافت مى شود هم تحت احاطه مقام جمعى قرآن است و هم تحت هیمنه و سیطره وجودى انسان کامل که «کون جامع» است و نیز هر چه را انسان کامل مى داند و مى یابد در مقام جمعى قرآن حضور دارد. بر این اساس، انسان کامل به کنه و حقیقت قرآن احاطه دارد؛ چون هم براى قرآن اصل و باطنى است و هم براى انسان کامل اصل و باطنى و این اصل و باطن قرآن با آن اصل و باطن انسان کامل همسان و برابر است؛ چه این که انسان کامل همه حجاب هاى نورانى را همانند حجاب هاى ظلمانى شکافته و به عزّ قداست حق سبحانه متصل شده است و هیچ واسطه اى بین او و بین متکلم (خدا) نیست و در این حال کلام (قرآن کریم) عین شهود خواهد بود. پس انسان کامل و حقیقت قرآن در مقام بساطت و جمع متحدند و این بهترین مصداق اتحاد عاقل و معقول مى باشد. براى آگاهى بیشتر ر.ک: مستدرک، حاکم نیشابورى، ج 3، ص 109 – 110 – نشر دارالفکر، بیروت. 3- هم چنان که آیات و سوره هاى قرآن در مقام فرقانى از یکدیگر جدایند و در مقام جمعى قرآن متحدند، انسان هاى کامل نیز در عالم طبیعت، مثال و غیر آن از یکدیگر جدایند ولى در مقام ظهور اول و صدر نخستین با هم متحدند و در اثر اتحاد حقیقت است که رقیقه – حاق وجود – هر کدام از آنها توان این را دارد که گاهى بدون واسطه از متکلم ازل (خداى متعال) سخن بشنود. ازاین رو آنچه مثلاً از امام صادق(ع) نقل شده است مانند همان چیزى است که از پیامبر اکرم(ص) نقل گشته است و همین طور است نسبت به سایر معصومان(ع)؛ زیرا چنان که در جوامع روایى ما – به ویژه در زیارت جامعه کبیره – آمده است طینت، حقیقت و نور وجود همه آنان یکى است و جدایى میان آنها نیست. بدین خاطر همه کاظمند، همه صادقند، همه حسینند، همه حسنند و… . بر این اساس، با این که حقیقت کلام خدا (قرآن) با حقیقت انسان کامل که کون جامع بوده و همه اسماى حسناى الهى را دانا است و نیز همه جوامع کلم را واجد است و در عینیت خارجى و حقیقت باطنى با قرآن همسنگ و همسان، به طورى که هیچ کدام بر دیگرى افضلیت و برترى ندارد، ولى در حدیث ثقلین در برخى نقل ها از قرآن تعبیر به «ثقل اکبر» و از «عترت و اهل بیت» تعبیر به «ثقل اصغر» شده است. رازش این است که قرآن کلام و پیام خداست و بر بندگان خدا هر چه به آن ذات یگانه نزدیکتر باشند تکریم مولى و خضوع در برابر او لازم تر است. ازاین رو این تفضیل به لحاظ قائل و متکلم ازل (خدا) است نه به جهت قول و نفس کلام. براى آگاهى بیشتر ر.ک: مسند احمد حنبل، ج 3، ص 14، 17، 26 و 59 ؛ ج 5، ص 181 – 182 و 1289 – 190، نشر دارصادر، بیروت. 4- با آنچه گفته شد روشن گردید که انسان کامل «کون جامع»، قرآن ناطق و مُمثّل و در نتیجه «لیلة القدر»، «یوم اللَّه»، تجلى اعظم الهى، تظهر و مَظهر ذات و صفات علیاى ربوبى است. در این جهت میان معصومین(ع) تفاوتى نیست. چنان که استاد آیت اللَّه حسن زاده آملى سروده است: {Sمر انسانى که باشد کون جامع # شب قدر است یوم اللَّه واقع S} اما این که چرا حضرت امام صادق(ع) جده اش حضرت فاطمه زهرا(س) را به «لیلة القدر» اختصاص داده و مصداق آن تعیین فرموده است؟ شاید به دو جهت زیر باشد: الف) حضرت زهرا(س) در قله کمال انسانى و اعلى درجه مقام «انسان کامل» است؛ یعنى هرگونه کمال علمى و عملى که براى اهل بیت(ع) به عنوان اهل بیت عصمت و طهارت ثابت است (مانند همتایى آنان با قرآن کریم و غیر آن) حضرت فاطمه(س) نیز همسانِ همتاى گران قدرش حضرت على(ع) و دیگر امامان معصوم(ع) بوده و مشمول آن مقام هاى منیع خواهد بود و نیز در تبیین معارف قرآن همچون آنان است؛ زیرا گفتیم این خاندان مطهر، نور واحدند و در مقام وحدت نورى آن ذوات مقدس، تفاوتى نیست و آنچه در مقام کثرت ظهور مى یابد، تنها اختلاف مسؤولیت ها و وظیفه هاى متنوع، پس از اشتراک در سنخ آن است. حقیقت انسان را روح مجرد او تشکیل مى دهد و بدن در تمام مراحل تابع آن است و موجود مجرد نیز منزّه از پدیده هاى ذکوریت و انوثت (نرى و مادگى) بوده و آن تفاوت جنسیت ظاهرى و جسمانى هچ نقشى در آن وحدت باطنى روحى و معنوى ندارد. ازاین رو هیچ کمالى از کمالات وجودى براى انسان، نه مشروط به مذکر بودن است و نه ممنوع از مؤنث بودن. بر این اساس، کمال حقیقى – که همان مقام شامخ ولایت است – نصیب هر انسان مطهر واجد شرایط کمالاتِ والا و دارنده مقام «انسان کامل» خواهد شد، هر چند در مناصب اجرایى ظاهرى به حسب نظام احسن میان زن و مرد تفاوت هایى هست؛ ولى این موجب امتیاز یکى بر دیگرى نیست. بنابراین، نام بردن حضرت زهرا(س) به عنوان «لیلة القدر»، از باب جَرى به مصداق و تعیین مصداقى از مصادیق «انسان کامل»، عدل قرآن و لیلة القدر است و از این حیث هیچ تفاوتى میان آن بانوى عظیم الشأن و سایر معصومین(ع) وجود ندارد. چون همه آنها در رتبه واحدند و مصداق کامل لیلة القدر و عدل و هم وزن قرآن کریم مى باشند. اگر تفاوتى هم هست شاید به خاطر نکته دیگرى باشد که به خاطر آن امام صادق(ع) لیلة القدر را به جهت احترام ویژه به حضرت زهرا(س)، به او اختصاص مى دهد. ب ) آن جهت اختصاصى حضرت فاطمه زهرا(س) از میان معصومین(ع) – که موجب شده تا امام صادق(ع) لیلة القدر را به نام نامى آن «انسان کامل» و معصوم والا مقام تخصیص دهد – این است که آن بانوى بى بدیل، کوثر وجود یازده کلام اللَّه ناطق و یازده امام معصوم(ع) و انسان هاى کامل است. آرى، فاطمه زهرا(س) رمز و راز بقاى اسلام محمدى(ص)، حلقه اتصال نبوت، امامت و ولایت، وارث سریر رسالت، حامى امامت و حامل ولایت است. فاطمه که خود کوثر و خیر کثیر جارى در جان جهان و باقى در هر زمان است، کوثر وجود یازده امام معصوم(ع) – به ویژه امام آخرین و بقیة اللَّه فى الارضین «مهدى موعود(عج)» – نیز هست تا آن امام منجى انسان ها و تحقق بخش اهداف نبوت و امامت، ظهور کند و انسان هاى تشنه کمال و معنویت را به سرمنزل مقصود انسانى – الهى برساند. این است راز حدیث مشهور و معتبر قدسى «لولاک»، که خداى متعال خطاب به بنده برگزیده اش رسول گرامى(ص) فرمود: یا احمد! لولاکَ لَما خَلَقْتُ الافلاک ولولا على لَما خَلَقْتُکَ ولولا فاطمة لَما خَلَقْتُکُما؛ اى احمد! اگر به خاطر تو نبود جهان آفرینش را خلق نمى کردم و اگر به خاطر على نبود تو را نمى آفریدم و اگر به خاطر فاطمه نبود هر دو تاى تان را نمى آفریدم »، (فاطمة الزهرا، بهجة قلب المصطفى، احمد رحمانى همدانى، ص 9، مؤسسه انتشاراتى بدر.). چه این که گفتیم از دامان آن بانوى اطهر، امامت و ولایت تداوم مى یابد؛ همان امامت و ولایتى که پیامبر(ص) تهدید شد که اگر آن را در غدیر خم اعلام نکند، رسالتش را اعلام نکرده است (مائده، آیه 67)؛ و پس از اعلام و رسمیت بخشیدن امامت و ولایت، دین کامل شد و رحمت و نعمت الهى به بندگانش به اعلى درجه اش رسید (مائده، آیه 3)؛ زیرا با تداوم امامت توسط فاطمه زهرا(س) و ظهور آخرین حجت خدا و اجراى احکام الهى و تحقق اهداف عالى پیامبران – به ویژه پیامبر خاتم(ص) و امامان جانشین به حق او – فلسفه نبوت و امامت به تمام و کمال، معنا و مفهوم حقیقى خود را خواهد یافت. بنابراین، به هیچ وجه مراد حدیث «لولاک» برترى دادن حضرت زهرا(س) بر پیامبر اکرم(ص) و على(ع) نیست؛ زیرا توضیح دادیم که در نفس الامر و حقیقت معنا وجود همه آنان یکى بوده و همه معصومین از نور واحد و حقیقت واحدى برخورداراند و رتبه وجودى و کمالات باطنى یکسانى دارند؛ هر چند که پیامبر و على(ع) امتیازهاى ویژه اى دارند که سایر معصومین(ع) از این امتیازها برخوردار نمى باشند، و در میان آن دو بزرگوار نیز حضرت رسول اکرم(ص) داراى فضایل و امتیازهایى است که حضرت على(ع) نیز واجد آنها نبود. براى آگاهى بیشتر ر.ک: 1- تفسیر موضوعى، ج 7، ص 111، جوادى آملى 2- قرآن در قرآن، ج 1، ص 380،جوادى آملى 3- انسان و قرآن، ص 185،جوادى آملى 4- انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه، ص 38 و 96،حسن زاده آملى 5- هزار و یک نکته، نکته هاى 1، 563، 748،حسن زاده آملى 6- پیرامون وحى و رهبرى،جوادى آملى 7- على بن موسى الرضا(ع) والقرآن الحکیم،جوادى آملى[پایان کد انتخابی]