۱۳۹۵/۰۷/۱۱
–
۱۳۳ بازدید
چرا گروهی خاص اصرار دارند مردم حرف آنها را بپذیرند؟ آیا اصرار و اجبار مردم در این موضوع میتواند نتیجهبخش باشد؟
به طور معمول مردم در جوامع بشری، به دو قطب تأثیرگذار و تأثیرپذیر تقسیم می شوند. گروه تأثیرگذار که خواص نامیده میشوند معمولاً اقلیت جامعه را تشکیل می دهند و می توانند بر اساس بصیرت، عقل و تحقیق به تحلیل و بررسی مسائل پرداخته و در جریانهای اجتماعی پیشرو باشند.
از دیدگاه جامعه شناسی، «خواص » یکی از گروه های اجتماعی هستند که «عوام » در ارزشیابی خود، آنها را ملاک و معیار قرار می دهند و در اعمال و رفتار خود از آنها الهام می گیرند؛ از اینرو، به آنها گروه های «مرجع » یا «استنادی » گفته می شود.
رهبر معظم انقلاب در تقسیمی جامعه شناسانه از این گروه اینگونه یاد می کنند:
«خواص کسانی هستند که از روی فکر، فهمیدگی، آگاهی و تصمیم گیری کار می کنند؛ یک راهی را می شناسند و دنبال آن راه حرکت می کنند… خواص یعنی کسانیکه وقتی عملی انجام می دهند، موضع گیری می کنند و راهی را که انتخاب می کنند از روی فکر و تحلیل است؛ می فهمند، تصمیم می گیرند و عمل می کنند… در محیطی که ما میگوییم «خواص» آدمهای باسواد هم هست؛ آدمهای بیسواد هم هست، اما جزو خواص است؛ میفهمد دارد چهکار میکند. از روی تصمیم و تشخیص عمل میکند، ولو درس نخوانده باشد، مدرسه نرفته، مدرک ندارد، اما میفهمد که قضیه چیست»[ بیانات مقام معظم رهبری، 26/2/1375.].
اما واژه «عوام » در لغت بهمعنای توده مردم آمده است. راغب اصفهانی در مفردات الفاظ قرآن، علت نامگذاری توده مردم به «عامه » را فراوانی آنان می داند[ حضرت علی(علیه السلام) نیز در موارد مختلفی، «عامه » را در همین معنا استعمال فرموده است: «و ان العامة لم تبایعنی لسلطان غالب و لا لعرض حاضر»؛ «عامه و توده مردم با من بیعت نکردند به جهت تسلط و غلبه (ای که داشته باشم) و نه به جهت مال و دارایی موجود (که طمع به آن کرده باشند؛ بلکه با اختیار و خواست خود دست بیعت به سوی من دراز کردند)»، نهج البلاغه، نامه 54، ص446.] در مقابل «خواص» که گروه ویژه و برجسته در میان مردم هستند.
«عوام» اکثریتی هستند که توانایی تجزیه و تحلیل مطالب آنان اندک است و براساس عملکرد خواص، ارزشها و عملکرد خود را تنظیم می کنند و در واقع، پیرو تصمیم و نظر دیگراناند.
رهبر معظم انقلاب درباره این دسته چنین فرمودند:
«عوام یعنی کسانی که وقتی جوّ به یک سمتی می رود اینها هم می روند؛ تحلیلی ندارند. یک وقت مردم می گویند زنده باد، این هم نگاه می کند [و] می گوید زنده باد؛ یک وقتی مردم می گویند مرده باد، او هم نگاه می کند [و] می گوید مرده باد. یک وقت جوّ اینگونه است اینجا می آید؛ یک وقت جوّ آنطور است، آنجا می رود»[ بیانات مقام معظم رهبری، 26/2/1375.].
عوام که غالب جمعیت را تشکیل میدهند تأثیرپذیرترین قشر جامعه از شعائر و ظواهرِ فرهنگِ پیرامون خود هستند و به واسطه همین عوامل محیطی، سبک زندگی خود را انتخاب نموده و حتی بدین واسطه دیندار یا بیدین میشوند!
بنابراین منشأ تمایل به خودنمایی و مدگراییِ بخشی از توده مردم کشور ما، رسوخ فرهنگ بیگانه و هنجارشکنیِ عده کمی از افراد لاابالی جامعه میباشد که رفته رفته قبح ناهنجاریها را ریخته و افرادی را به دنبال خود میکشانند و افرادی که فقط به خاطر جوّ غالب یک محیط، خود را همرنگ آن مینمایند و الا هیچ اعتقاد و اصراری بر پوشش غلط خود ندارند، در چنین شرایطی وظیفه حکومت دینی و خواص پیرو دین، آن است که با تشویق مردم به حفظ ظواهر دینی و مقابله با منکرات علنی، بستری مناسب برای دینداری مردم مهیا نموده و عرصه را برای رعایت ارزشهای ملی و دینی فراهم نمایند.
توده مردم به حکّام خود شبیهترند تا به پدران خود[ قَالَ علی(علیه السلام): «النَّاسُ بِأُمَرَائِهِم أَشبَهُ مِنهُم بِآبَائِهِم»، تحف العقول ص 208.] و گاهی قانونگذاریِ حکومت و سختگیری آن، نقش تربیتی داشته و فرهنگ عمومی را اصلاح میکند همانطور گاهی که تنبیه و سختگیریِ والدین برای تربیت فرزندان مفید و لازم میباشد.
البته قبل از آن لازم است با توده مردم به گونهای رفتار شود که لذت دینداری را در زندگی احساس کنند و از حالت دینگریزی و حس تحمیل دینداری نجات یابند. برای رسیدن به این منظور، انسانهای موفق و دینداران راستین و فرهیختگان جامعه که با روحیه پرنشاط و امیدوار به خداوند، زندگی سالم و همراه با حفظ شعائر دینی دارند میتوانند الگوی عملی خیلی خوب و نمونه آشکاری از فواید دینداری باشند. اینان همان «خواص» جامعه میباشند که میتوانند با زندگی موفق خود آثار منفی مدگرایی و بیهویتی مدگرایان را نشان دهند.
البته خداوند حکیم در احکام شریعت، ملاحظه عوام و تأثیرپذیری شدید آنها از عوامل محیطی را نموده است؛ مثلاً کسانی را که در محیطی آلوده زندگی میکنند و امکان مهاجرت از محیط را نیز ندارند مستضعف شمرده و مورد عفو و گذشت قرار میدهد[ کلام علامه حلی (ره) را در این باب بهطور خلاصه میآوریم: «هنگامی که آیه «ألَم تَکن أَرضُ الله واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِیها» (نساء، آیات 97 تا 100)» نازل شد پیامبر اسلام? مهاجرت را بر کسانی که از اظهار شعائر الهی خود عاجز بودند واجب نمود. در باب هجرت برای کسانی که در بلاد شرک ایمان آوردهاند سه نوع حکم وجود دارد: هجرت واجب: برای کسانی که امکان اظهار شعائر ندارند و قدرت بر هجرت دارند. هجرت مستحب: برای کسانی که امکان و قدرت اظهار شعائر خود را دارند ولی وجود آنها در میان مشرکین باعث اختلاط بیجا و تکثیر سیاهی (لشکر) آنها میشود. غیر واجب: برای کسانی که قدرت بر هجرت ندارند چرا که خداوند آنها را مستضعف واقعی معرفی کرده و معذور نموده است»، منتهی المطلب فی تحقیق المذهب، ص 899.]:
(((أُوْلَئِکَ عَسَى اللّهُ أَن یَعْفُوَ عَنْهُمْ …)))[ نساء (4)، آیه 99.].
یکی از تدابیر الهی برای هدایت توده مردم، ارسال انبیا و وجود رهبران الهی است که وظیفه آنها نجات عوام از چنگال فرعونیان و طواغیت زمان است. میتوان گفت درگیری اصلی جریان حق و باطل بر سر هدایت و اضلال همین جماعت است. لذا قرآن کسانی که پس از فتح مکه توسط پیامبر? و صرفاً به خاطر تغییر حکومت، ایمان آورده بودند را مسلمان و متدین میشمارد[ «اذا جاء نصر الله و الفتح و رأیت الناس یدخلون فی دین الله افواجاً»، نصر (110)، آیه 2.] و البته گوشزد میکند که این مرحله پایینی است و اگر میتوانید، بالاتر بیایید[ «قالت الاعراب آمنا قل لم تؤمنوا و لکن قولوا اسلمنا و لما یدخل الایمان فی قلوبکم»، حجرات(49)، آیه 14.] و اگر نمیتوانستند همان اسلام سطحی از آنان پذیرفته میشد؛ اما از خواص و انسانهای باظرفیت و آگاه درجه بالاتری از ایمان را میخواهند.[ «فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلیماً»، نساء(4)، آیه 65. ]
بنابراین میتوان گفت توده عوام جامعه – برخلاف خواص- برای حفظ ایمان و دینداری خود به محیطی معنوی نیازمندند و لذا یکی از مهمترین وظایف حکام، ایجاد ساختارهای متناسب با اهداف شریعت است تا در آن بستر، مردم بتوانند به راحتی یکدیگر را امر به معروف و نهی از منکر نمایند. در سایه چنین حکومتی، توده مردم به سرمنزل سعادت خواهند رسید.
از دیدگاه جامعه شناسی، «خواص » یکی از گروه های اجتماعی هستند که «عوام » در ارزشیابی خود، آنها را ملاک و معیار قرار می دهند و در اعمال و رفتار خود از آنها الهام می گیرند؛ از اینرو، به آنها گروه های «مرجع » یا «استنادی » گفته می شود.
رهبر معظم انقلاب در تقسیمی جامعه شناسانه از این گروه اینگونه یاد می کنند:
«خواص کسانی هستند که از روی فکر، فهمیدگی، آگاهی و تصمیم گیری کار می کنند؛ یک راهی را می شناسند و دنبال آن راه حرکت می کنند… خواص یعنی کسانیکه وقتی عملی انجام می دهند، موضع گیری می کنند و راهی را که انتخاب می کنند از روی فکر و تحلیل است؛ می فهمند، تصمیم می گیرند و عمل می کنند… در محیطی که ما میگوییم «خواص» آدمهای باسواد هم هست؛ آدمهای بیسواد هم هست، اما جزو خواص است؛ میفهمد دارد چهکار میکند. از روی تصمیم و تشخیص عمل میکند، ولو درس نخوانده باشد، مدرسه نرفته، مدرک ندارد، اما میفهمد که قضیه چیست»[ بیانات مقام معظم رهبری، 26/2/1375.].
اما واژه «عوام » در لغت بهمعنای توده مردم آمده است. راغب اصفهانی در مفردات الفاظ قرآن، علت نامگذاری توده مردم به «عامه » را فراوانی آنان می داند[ حضرت علی(علیه السلام) نیز در موارد مختلفی، «عامه » را در همین معنا استعمال فرموده است: «و ان العامة لم تبایعنی لسلطان غالب و لا لعرض حاضر»؛ «عامه و توده مردم با من بیعت نکردند به جهت تسلط و غلبه (ای که داشته باشم) و نه به جهت مال و دارایی موجود (که طمع به آن کرده باشند؛ بلکه با اختیار و خواست خود دست بیعت به سوی من دراز کردند)»، نهج البلاغه، نامه 54، ص446.] در مقابل «خواص» که گروه ویژه و برجسته در میان مردم هستند.
«عوام» اکثریتی هستند که توانایی تجزیه و تحلیل مطالب آنان اندک است و براساس عملکرد خواص، ارزشها و عملکرد خود را تنظیم می کنند و در واقع، پیرو تصمیم و نظر دیگراناند.
رهبر معظم انقلاب درباره این دسته چنین فرمودند:
«عوام یعنی کسانی که وقتی جوّ به یک سمتی می رود اینها هم می روند؛ تحلیلی ندارند. یک وقت مردم می گویند زنده باد، این هم نگاه می کند [و] می گوید زنده باد؛ یک وقتی مردم می گویند مرده باد، او هم نگاه می کند [و] می گوید مرده باد. یک وقت جوّ اینگونه است اینجا می آید؛ یک وقت جوّ آنطور است، آنجا می رود»[ بیانات مقام معظم رهبری، 26/2/1375.].
عوام که غالب جمعیت را تشکیل میدهند تأثیرپذیرترین قشر جامعه از شعائر و ظواهرِ فرهنگِ پیرامون خود هستند و به واسطه همین عوامل محیطی، سبک زندگی خود را انتخاب نموده و حتی بدین واسطه دیندار یا بیدین میشوند!
بنابراین منشأ تمایل به خودنمایی و مدگراییِ بخشی از توده مردم کشور ما، رسوخ فرهنگ بیگانه و هنجارشکنیِ عده کمی از افراد لاابالی جامعه میباشد که رفته رفته قبح ناهنجاریها را ریخته و افرادی را به دنبال خود میکشانند و افرادی که فقط به خاطر جوّ غالب یک محیط، خود را همرنگ آن مینمایند و الا هیچ اعتقاد و اصراری بر پوشش غلط خود ندارند، در چنین شرایطی وظیفه حکومت دینی و خواص پیرو دین، آن است که با تشویق مردم به حفظ ظواهر دینی و مقابله با منکرات علنی، بستری مناسب برای دینداری مردم مهیا نموده و عرصه را برای رعایت ارزشهای ملی و دینی فراهم نمایند.
توده مردم به حکّام خود شبیهترند تا به پدران خود[ قَالَ علی(علیه السلام): «النَّاسُ بِأُمَرَائِهِم أَشبَهُ مِنهُم بِآبَائِهِم»، تحف العقول ص 208.] و گاهی قانونگذاریِ حکومت و سختگیری آن، نقش تربیتی داشته و فرهنگ عمومی را اصلاح میکند همانطور گاهی که تنبیه و سختگیریِ والدین برای تربیت فرزندان مفید و لازم میباشد.
البته قبل از آن لازم است با توده مردم به گونهای رفتار شود که لذت دینداری را در زندگی احساس کنند و از حالت دینگریزی و حس تحمیل دینداری نجات یابند. برای رسیدن به این منظور، انسانهای موفق و دینداران راستین و فرهیختگان جامعه که با روحیه پرنشاط و امیدوار به خداوند، زندگی سالم و همراه با حفظ شعائر دینی دارند میتوانند الگوی عملی خیلی خوب و نمونه آشکاری از فواید دینداری باشند. اینان همان «خواص» جامعه میباشند که میتوانند با زندگی موفق خود آثار منفی مدگرایی و بیهویتی مدگرایان را نشان دهند.
البته خداوند حکیم در احکام شریعت، ملاحظه عوام و تأثیرپذیری شدید آنها از عوامل محیطی را نموده است؛ مثلاً کسانی را که در محیطی آلوده زندگی میکنند و امکان مهاجرت از محیط را نیز ندارند مستضعف شمرده و مورد عفو و گذشت قرار میدهد[ کلام علامه حلی (ره) را در این باب بهطور خلاصه میآوریم: «هنگامی که آیه «ألَم تَکن أَرضُ الله واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِیها» (نساء، آیات 97 تا 100)» نازل شد پیامبر اسلام? مهاجرت را بر کسانی که از اظهار شعائر الهی خود عاجز بودند واجب نمود. در باب هجرت برای کسانی که در بلاد شرک ایمان آوردهاند سه نوع حکم وجود دارد: هجرت واجب: برای کسانی که امکان اظهار شعائر ندارند و قدرت بر هجرت دارند. هجرت مستحب: برای کسانی که امکان و قدرت اظهار شعائر خود را دارند ولی وجود آنها در میان مشرکین باعث اختلاط بیجا و تکثیر سیاهی (لشکر) آنها میشود. غیر واجب: برای کسانی که قدرت بر هجرت ندارند چرا که خداوند آنها را مستضعف واقعی معرفی کرده و معذور نموده است»، منتهی المطلب فی تحقیق المذهب، ص 899.]:
(((أُوْلَئِکَ عَسَى اللّهُ أَن یَعْفُوَ عَنْهُمْ …)))[ نساء (4)، آیه 99.].
یکی از تدابیر الهی برای هدایت توده مردم، ارسال انبیا و وجود رهبران الهی است که وظیفه آنها نجات عوام از چنگال فرعونیان و طواغیت زمان است. میتوان گفت درگیری اصلی جریان حق و باطل بر سر هدایت و اضلال همین جماعت است. لذا قرآن کسانی که پس از فتح مکه توسط پیامبر? و صرفاً به خاطر تغییر حکومت، ایمان آورده بودند را مسلمان و متدین میشمارد[ «اذا جاء نصر الله و الفتح و رأیت الناس یدخلون فی دین الله افواجاً»، نصر (110)، آیه 2.] و البته گوشزد میکند که این مرحله پایینی است و اگر میتوانید، بالاتر بیایید[ «قالت الاعراب آمنا قل لم تؤمنوا و لکن قولوا اسلمنا و لما یدخل الایمان فی قلوبکم»، حجرات(49)، آیه 14.] و اگر نمیتوانستند همان اسلام سطحی از آنان پذیرفته میشد؛ اما از خواص و انسانهای باظرفیت و آگاه درجه بالاتری از ایمان را میخواهند.[ «فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلیماً»، نساء(4)، آیه 65. ]
بنابراین میتوان گفت توده عوام جامعه – برخلاف خواص- برای حفظ ایمان و دینداری خود به محیطی معنوی نیازمندند و لذا یکی از مهمترین وظایف حکام، ایجاد ساختارهای متناسب با اهداف شریعت است تا در آن بستر، مردم بتوانند به راحتی یکدیگر را امر به معروف و نهی از منکر نمایند. در سایه چنین حکومتی، توده مردم به سرمنزل سعادت خواهند رسید.