۱۳۹۶/۰۷/۰۳
–
۳۲۳ بازدید
با سلام می خواستم بدونم ایا بخاطر یه گناه ادم از حیطه ی خدا خارج میشه چرا انقدر سریع مگر نه اینکه خداوند فرمودند که شیطان در کمینه همه ی ماست
باسلام واحترام حضورپرسشگرگرامی؛
هر معصیتی که از بنده ای سر می زند، مَنقَصَتی در نفس او پدیدار می شود و ظلمتی بر دل او راه می یابد. چون بر معصیت اصرار ورزد، آن ظلمت و سیاهی افزایش یافته به تدریج دل را فرا می گیرد.
امام محمد باقرعلیه السلام می فرمایند:
در قلب هر انسانی نقطه ی سفیدی هست که چون گناهی مرتکب شود، نقطه ی سیاهی بر آن عارض می شود. اگر بر گناه خود ادامه دهد و از آن برنگردد، آن سیاهی غالب گشته و سفیدی از بین می رود. در این صورت، چنان کسی هرگز به سوی خیر بر نمی گردد. (بحارالانوار 73 / 232)
از این بیانات به خوبی می توان دریافت که ارتکاب گناهان به تدریج تغییری در حال درونی انسان بوجود می آورد. این تغییرات قلبی به تدریج روی هم انباشته شده جهت حرکت قلب را عوض می کند صاحب چنان قلبی به جهت از دست دادن صفای فطری و سلامت طبیعی، بسیاری از امتیازات معنوی را از دست می دهد تا آنجا که به تدریج دل حساسیت خود را نسبت به حقایق از دست می دهد که منشاء پیدایش رکود معنوی و بسیاری گرفتاری ها و محرومیت ها می شود
بنابراین، سرچشمه ی بسیاری از رکودهای معنوی را که شخص در مراحل مختلف ممکن است در خود احساس کند، باید در اعمال و رفتار خود جستجو کند. گرچه تنها عامل وقفه های روحی ارتکاب معصیت نیست و عوامل دیگری نیز ممکن است سبب پیدایش چنان وضعی در انسان شود ولی غالباً این حالات معلول کوتاهی در انجام وظایف و مراعات جدی حریم شرع است.
دل انسان در حالت سلامت از لطافت و رقّت خاصّی برخوردار است. به طوری که در سایه ی این رقّت و لطافت سریعاً و شدیداً از علل و عوامل معنوی و ملکوتی متأثر می شود و همین تأثرات معنوی، استعدادهای عالیه ی او را شکوفا و به عروج او در مراتب معنوی کمک می کند.قساوت قلب سبب ظهور صفات رذیله ی دیگری در انسان می شود. انسان وقتی گرفتار قساوت قلبی می گردد، بسیاری از مواهب ظاهری و معنوی را از دست می دهد به طوری که نه از آلام دیگران متأثر می شود، و نه دلش در مهر کسی می تپد. نه رغبتی به راز و نیاز با خدا و نه شوقی به عبادت او در خود احساس می کند. انسان هر بار که دست به سوی معصیتی دراز می کند، به جهت دوری از سلامت فطری از لطافت روحی و رقّت معنوی اش کاسته می گردد، تا آنجا که به تدریج آثار خشونت و کاهش رقّت قلبی حتی در سیمای او و بخصوص در دیدگان او ظاهر می شود. هر چه انسان بر معصیت و گناه اصرار ورزد، به همان اندازه قساوت جای رقّت را می گیرد و در اعماق قلب انسان ریشه می کند چنین فردی از ادراک لذت های معنوی باز می ماند و روشنائی قلبی و نورانیّت درون را از دست می دهد.
حضرت علی (علیه السلام) می فرماید:
ما جَفَّتِ الدُّمُوعُ الدُّموع إلّا لِقَسْوَةِ اْلْقُلُوبِ، وَ ما قَسَتِ القُلُوبُ إلاّ لِکَثَرةِ الذُّنُوبِ.
اشک چشم را جز قساوت دلها نمی خشکاند، و دلها را جز زیادی گناهان مبتلا به قساوت نمی کند.
اگر کسی از روی سهو و اشتباه تن به خلافی دهد، گرچه آن خلاف اثر وضعی خود را بر جای می گذارد، امّا سلامت قلبی را از بین نمی برد. ولی اگر از روی علم و آگاهی و یا عمد و قصد به خلافی که به مراتب کوچکتر از آن است، تن در دهد، همین خلاف ظاهراً کوچک به سلامت قلبی او صدمه می زند. از این رو، بعد از آگاه شدن، اثر تخریبی معاصی در زمینه قلبی انسان بسی عمیق تر می شود. به همین جهت، معصیتی که از شخص عالم و آگاه سر می زند، اثرش با معصیت مشابهی که از فرد ناآگاه و بی خبر سر می زند یکسان نیست.از این رو در تعالیم دینی شقاوت و عذابی که برای عالمان بی عمل و دانشمندان معصیت کار وعده داده شده است، با آنچه درباره دیگران گفته شده است قابل قیاس نیست. وقتی انسان بعد از حصول علم و آگاهی عالماً و عاملاً دست به سوی گناه دراز می کند و بعد از ارتکاب گناه نیز پشیمان نمی شود، و برنمی گردد، علاوه بر این که از آثار وضعی آن گناه متأثّر می شود، از یک پی آمد دیگری نیز متضرّر می شود که دامنه ی اثر آن بسی وسیع تر است و آن، سلب توفیق به جهت تعمّد در خطاست یعنی به دنبال آن حریم شکنی آگاهانه، توفیقی از او سلب می شود که غالباً شخص متوجّه آن نیست، امّا عملاً از محرومیت های حاصل از آن متضرّر می شود و بدین وسیله بابی از خیر به روی او سد می شود. زیرا هر چیزی برای انسان هست همه از خدا و از فضل و احسان او در حق وی است، و انسان از خود فاقد هر نوع خیر و سعادت است. حال، زمانی که انسان با علم و عمد مخالفت امر خدا می کند، و حریم اوامر الهی را زیر پا می گذارد، در واقع پشت به خدا کرده و از هر نوع خیر و احسانی که در صورت اقبال به سوی خدا می توانست از آن بهره مند می شود، محروم می گردد، و همین محرومیت چه بسا سرچشمه ی محرومیت های بعدی دیگر می شود، مگر این که شخص پس از ارتکاب گناه قلباً پشیمان شود و به درگاه الهی بازگشت کند.
موفق ومؤید باشید.
هر معصیتی که از بنده ای سر می زند، مَنقَصَتی در نفس او پدیدار می شود و ظلمتی بر دل او راه می یابد. چون بر معصیت اصرار ورزد، آن ظلمت و سیاهی افزایش یافته به تدریج دل را فرا می گیرد.
امام محمد باقرعلیه السلام می فرمایند:
در قلب هر انسانی نقطه ی سفیدی هست که چون گناهی مرتکب شود، نقطه ی سیاهی بر آن عارض می شود. اگر بر گناه خود ادامه دهد و از آن برنگردد، آن سیاهی غالب گشته و سفیدی از بین می رود. در این صورت، چنان کسی هرگز به سوی خیر بر نمی گردد. (بحارالانوار 73 / 232)
از این بیانات به خوبی می توان دریافت که ارتکاب گناهان به تدریج تغییری در حال درونی انسان بوجود می آورد. این تغییرات قلبی به تدریج روی هم انباشته شده جهت حرکت قلب را عوض می کند صاحب چنان قلبی به جهت از دست دادن صفای فطری و سلامت طبیعی، بسیاری از امتیازات معنوی را از دست می دهد تا آنجا که به تدریج دل حساسیت خود را نسبت به حقایق از دست می دهد که منشاء پیدایش رکود معنوی و بسیاری گرفتاری ها و محرومیت ها می شود
بنابراین، سرچشمه ی بسیاری از رکودهای معنوی را که شخص در مراحل مختلف ممکن است در خود احساس کند، باید در اعمال و رفتار خود جستجو کند. گرچه تنها عامل وقفه های روحی ارتکاب معصیت نیست و عوامل دیگری نیز ممکن است سبب پیدایش چنان وضعی در انسان شود ولی غالباً این حالات معلول کوتاهی در انجام وظایف و مراعات جدی حریم شرع است.
دل انسان در حالت سلامت از لطافت و رقّت خاصّی برخوردار است. به طوری که در سایه ی این رقّت و لطافت سریعاً و شدیداً از علل و عوامل معنوی و ملکوتی متأثر می شود و همین تأثرات معنوی، استعدادهای عالیه ی او را شکوفا و به عروج او در مراتب معنوی کمک می کند.قساوت قلب سبب ظهور صفات رذیله ی دیگری در انسان می شود. انسان وقتی گرفتار قساوت قلبی می گردد، بسیاری از مواهب ظاهری و معنوی را از دست می دهد به طوری که نه از آلام دیگران متأثر می شود، و نه دلش در مهر کسی می تپد. نه رغبتی به راز و نیاز با خدا و نه شوقی به عبادت او در خود احساس می کند. انسان هر بار که دست به سوی معصیتی دراز می کند، به جهت دوری از سلامت فطری از لطافت روحی و رقّت معنوی اش کاسته می گردد، تا آنجا که به تدریج آثار خشونت و کاهش رقّت قلبی حتی در سیمای او و بخصوص در دیدگان او ظاهر می شود. هر چه انسان بر معصیت و گناه اصرار ورزد، به همان اندازه قساوت جای رقّت را می گیرد و در اعماق قلب انسان ریشه می کند چنین فردی از ادراک لذت های معنوی باز می ماند و روشنائی قلبی و نورانیّت درون را از دست می دهد.
حضرت علی (علیه السلام) می فرماید:
ما جَفَّتِ الدُّمُوعُ الدُّموع إلّا لِقَسْوَةِ اْلْقُلُوبِ، وَ ما قَسَتِ القُلُوبُ إلاّ لِکَثَرةِ الذُّنُوبِ.
اشک چشم را جز قساوت دلها نمی خشکاند، و دلها را جز زیادی گناهان مبتلا به قساوت نمی کند.
اگر کسی از روی سهو و اشتباه تن به خلافی دهد، گرچه آن خلاف اثر وضعی خود را بر جای می گذارد، امّا سلامت قلبی را از بین نمی برد. ولی اگر از روی علم و آگاهی و یا عمد و قصد به خلافی که به مراتب کوچکتر از آن است، تن در دهد، همین خلاف ظاهراً کوچک به سلامت قلبی او صدمه می زند. از این رو، بعد از آگاه شدن، اثر تخریبی معاصی در زمینه قلبی انسان بسی عمیق تر می شود. به همین جهت، معصیتی که از شخص عالم و آگاه سر می زند، اثرش با معصیت مشابهی که از فرد ناآگاه و بی خبر سر می زند یکسان نیست.از این رو در تعالیم دینی شقاوت و عذابی که برای عالمان بی عمل و دانشمندان معصیت کار وعده داده شده است، با آنچه درباره دیگران گفته شده است قابل قیاس نیست. وقتی انسان بعد از حصول علم و آگاهی عالماً و عاملاً دست به سوی گناه دراز می کند و بعد از ارتکاب گناه نیز پشیمان نمی شود، و برنمی گردد، علاوه بر این که از آثار وضعی آن گناه متأثّر می شود، از یک پی آمد دیگری نیز متضرّر می شود که دامنه ی اثر آن بسی وسیع تر است و آن، سلب توفیق به جهت تعمّد در خطاست یعنی به دنبال آن حریم شکنی آگاهانه، توفیقی از او سلب می شود که غالباً شخص متوجّه آن نیست، امّا عملاً از محرومیت های حاصل از آن متضرّر می شود و بدین وسیله بابی از خیر به روی او سد می شود. زیرا هر چیزی برای انسان هست همه از خدا و از فضل و احسان او در حق وی است، و انسان از خود فاقد هر نوع خیر و سعادت است. حال، زمانی که انسان با علم و عمد مخالفت امر خدا می کند، و حریم اوامر الهی را زیر پا می گذارد، در واقع پشت به خدا کرده و از هر نوع خیر و احسانی که در صورت اقبال به سوی خدا می توانست از آن بهره مند می شود، محروم می گردد، و همین محرومیت چه بسا سرچشمه ی محرومیت های بعدی دیگر می شود، مگر این که شخص پس از ارتکاب گناه قلباً پشیمان شود و به درگاه الهی بازگشت کند.
موفق ومؤید باشید.