اولاً استاد درس “بارگذاری” ما بود در مقطع کارشناسی رشتهی مهندسی عمران در دانشکدهی فنی دانشگاه تهران. هم باسواد بود، هم عمیق، هم دقیق. آن روزگار ظاهراً وزیر هم بود و بهرغم آن همه اشتغال، کار علمیاش را رها نکرد.
ثانیاً همسرِ خواهرِ همکلاسی و دوست بسیار عزیزمان بود: احمد تدبیر. یادم هست در یکی از جلسات بچههای دورهی چهارم که در نیمهی اول دههی شصت در منزل تدبیر برپا شد، استاد هم حضور یافت.
ثالثاً فارغالتحصیل مدرسهی علوی و شاگرد آقایان علامه و روزبه بود که من برای اغلب دانشآموختگان آن احترام خاصی قائلم. از دوستان هممدرسهای و نزدیک ایشان، آقای دکتر محمدتقی بانکی است که با ایشان نیز در همان ترم، درس “مهندسی سیستمها” داشتیم. خداوند انشاءالله حفظش کند.
افزون بر حجب، حیا و نجابت، انسانی باشخصیت، بااراده و مصمم بود. عزتِ نفسش همواره برایم جذابیت داشت. یادم هست روزی قصهای را از تدبیر شنیدم که خیلی خوشم آمد و رویم اثر گذاشت:
استاد که وزیر آقای مهندس موسوی بود، بعد از چند سال کار موفق، با عزمی جزم استعفا داده بود. آیةالله مهدوی کنی بهموسوی توصیه کرده بود که استعفایش را نپذیرد. موسوی اما پذیرفته بود. استاد بهتدبیر گفته بود: من نیز اگر جای نحستوزیر بودم و وزیری قویتر از خودم داشتم، حتماً استعفایش را میپذیرفتم!
از جزئیات اختلاف چند دهه پیشِ آن دو بزرگوار بیخبرم و طبعاً هیچ قضاوتی ندارم. اما از اینکه انسانی قدر خود میداند و بی کمترین تردید دست رد بهسینهی مافوق میزند، بسیار لذت بردم. تنها انسانهای قوی میتوانند اینطور باصلابت رفتار کنند و چنین افرادی در جامعهی ما حکم کیمیا دارند. چقدر دوست داشتم ظریف عزیز نیز، لااقل این روزها، راه نژادحسینیان را میرفت.
خداوند انشاءالله استاد را رحمت کند. همه رفتنی هستیم و نوبتی هم باشد، دیگر کمکم وقتِ خودِ ماست. خوشا بهحال کسانی مانند استاد، که اصولی اخلاقی داشتند و همهی عمر بدان وفادار ماندند.
محسن کمالیان