۱۳۹۵/۰۷/۱۵
–
۴۰۷۰ بازدید
دانشجوی محترم ضمن تشکر از تماس شما با این مرکز، متنی که در تجلیل از یعقوب لیث صفاری و اقدامات او در برابر خلافت عباسی و نیز احیای زبان فارسی و نیز سرنوشت قبر وی ارسال شده است از جمله متونی است که در فضای مجازی به صورت گسترده ای انتشار یافته و هدف آن نیز بی شک القاء نزاع قومی فارسی- عربی و در واقع نزاع مذهبی ایرانی- اسلامی به بهانه قهرمان سازی از یعقوب لیث صفاری می باشد. یعقوب لیث که آغاز گر صفاریان در سیستان بود، به احتمال، میان سالهای ۲۰۰ تا ۲۰۷ هجری متولد شد ودوران نوجوانی را در کنار پدر گذراند.
دانشجوی محترم ضمن تشکر از تماس شما با این مرکز، متنی که در تجلیل از یعقوب لیث صفاری و اقدامات او در برابر خلافت عباسی و نیز احیای زبان فارسی و نیز سرنوشت قبر وی ارسال شده است از جمله متونی است که در فضای مجازی به صورت گسترده ای انتشار یافته و هدف آن نیز بی شک القاء نزاع قومی فارسی- عربی و در واقع نزاع مذهبی ایرانی- اسلامی به بهانه قهرمان سازی از یعقوب لیث صفاری می باشد. یعقوب لیث که آغاز گر صفاریان در سیستان بود، به احتمال، میان سالهای 200 تا 207 هجری متولد شد ودوران نوجوانی را در کنار پدر گذراند. لیث پدر یعقوب فردی مسگر، رویگر و درودگر بود یعقوب با برادرانش علی عمرو و طاهر کار می کردند.زمانی که یعقوب فردی برومند شد به عیاران پیوست و به واسطه گذشت و مردانگی به مقام سرهنگی رسید که مقامی بلند پایه میانه عیاران بود. وی در جریان قیام صالح بن نصر در بُست(یکه از مناطق اصلی سیستان درآن زمان) که در سالهای 230تا 231 رخ داد،جوانی شناخته شده وبه احتمال فرمانده بخشی از نیروهای صالح بود. زمانی که پیروانش رو به فزونی رفت، رسما به کار باج گیری از ثروتمندان وصرف آن برای ضعیفان پرداخت و با همکاری عیاران سایر شهرها،برحوزه کار خویش وسعت داد. با اینکه پیشینه یعقوب در کتابها به همین صورت آمده است بعدها برخی از مورخان وی را از نوادگان ساسانیان معرفی کرده اند.این کار که برای سامانیان و برخی دیگر نیز انجام شده است می توانسته دلیل سیاسی داشته باشد. سامانیان علاقه مند بودند که دیگران،امیران و شاهان آنها را از طبقات فرو دست نپنداشته و اجداد آنها را شاهان بزرگ گذشته بدانند. نویسنده کتاب (تاریخ سیستان ) که یک سیستانی متعصب است نسب او را تا جمشید و کیومرث در کتاب خود آورده است! چگونگی رشد یعقوب، تا اندازه ای مانندگی به ابو مسلم دارد که تنها براساس شایستگی های شخصی خود به امارت خراسان رسید،واز هیچ به همه چیز دست یافت. طاهر گرچه فرمانده نظامی برجسته ای بود که به همین مقام دست یافت؛اما در اصل در درون دولت عباسی رشد کرده بود. یعقوب در مقایسه با طاهر و ابو مسلم از اساس وابسطه به طبقه فرودست جامعه بود که با استفاده از یک فرصت تاریخی و بابهره گیری از بر آمدن عیاران، از آنها به عنوان نردبان ترقی خودش بهره برد.(برگرفته از کتاب تاریخ ایران اسلامی، رسول جعفریان ج 2 ص142) لازم به ذکر است که درباره شخصیت یعقوب بن لیث صفاری که آغازگر صفاریان در سیستان بود، قضاوتهای متفاوتی شده است وبسیاری از کسانی که به بیان شخصیت یعقوب پرداخته اند یا متعصبانه و سلیقه ای و یا مغرضانه به این مسئله نگاه کردند که بی شک کتاب تاریخ سیستان، یکی از این نگاه های متعصبانه را دارد و حال آنکه بررسی دقیق تر تاریخ یعقوب لیث حاکی از این است که وی نیز اگر چه ایرانی بوده و در مواردی نیز با خلیفه جنگیده است، اما قطعا فردی ضد اسلام و یا شعوبی به معنای ملی گرای تعصبی نبوده و حتی علاوه بر اینکه تا سال ها تحت فرماندهی و به نام خلیفه بغداد به لشکر کشی می پرداخت، جنگ هایی هم که بعدها با خلیفه عباسی نمود صرفا به این دلیل بود که به دلیل ناهماهنگی در برخی فتوحات، مغضوب خلیفه واقع شده بود و همین مساله نیز انگیزه ای شد برای اینکه دامنه فتوحات و در وقع قدرت خویش را تا بغداد گسترش دهد، در واقع انگیزه یعقوب لیث از درگیر شدن با خلیفه بغداد نه یک اقدام ملی گرایانه بلکه در راستای فرونشاندن عطش قدرت طلبی خود بود، در زمینه نقش یعقوب لیث در زنده نگه داشتن زبان فارسی نیز به نظر می رسد اغراق های فراوانی صورت گرفته است، چرا که شواهد مختلفی وجود دارد که در مجموع حاکی از این است که زبان فارسی بر خلاف برخی زبان های دیگر جزء زبان هایی بود که پس از حمله اعراب به ایران نیز همچنان زنده و بالنده به مسیر خود ادامه داد و حتی به برکت تغییر و تحولاتی که با ورود اسلام و ترکیب با زبان عربی پیدا کرد به غنایی رسید که ماحصل آن پیدایش شعرا و بزرگانی همچون فردوسی، مولوی، سعدی، حافظ و هزاران ادیب و شاعر دیگر بود ، به عنوان مثال در مقاله ای که با عنوان «مقاومت زبان فارسی در برابر زبان عربی» انتشار یافته است به اثبات این مطلب پرداخته شده است که اساسا زبان فارسی بر خلاف زبان های دیگری که با لشکر کشی اسلام از بین رفتند، هرگز از بین نرفت و حتی بالنده تر نیز شد که بخشی از این مقاله که به نظر می رسد ماحصل آن نیز باشد به این شرح می باشد: «با حمله ی اعراب به ایران زبان فارسی از میان نرفت و به تعبیر مسعودی، زبان فارسی بعد از اسلام به فارسی دورانِ دوم از پهلوی (فارسی قدیم) تحول یافت. اعراب با فتح ممالک به دگردیسی زبان آنها اقدام می کردند. « این نسبت در فرهنگ و زبان معکوس بود یعنی ملت های سامی غرب فرات در همان سه قرن اول زبان ملی خود را که هم ریشه با زبان عربی بود به عربی تبدیل کردند و ملت های آریایی شرق فرات به سبب دوری ریشه، زبان خود را حفظ کردند یعنی اعراب نتوانستند زبان آنان را به عربی تبدیل کنند. دکتر صدیقی خاطر نشان می سازد که علیرغم آن که زبان قوم عرب در ایران پس از اسلام، زبان رسمی و دیوانی بوده است اما این زبان فقط در مکاتبات دولتی به کار می رفته و زبان بومی شهرها و روستاها و عشایر، هم چنان باقی و رایج بود. هم چنین به زعم ایشان، انتشار زبان عربی در سرزمین های سامی زبان مانند سوریه، لبنان، فلسطین و مصر با سرعتی کم نظیر انجام گرفت اما در ایران، زبان عربی با وجود قدرت بسط و تأثیر خود و تقدم آن در فتح ایران بر دیگر کشورها و کثرت عدد مهاجران تازی نژاد در شهرهای ایران و غلبه ی دین اسلام بر مذاهب مزدایی نتوانست تفوق و قوت جاذبه ی خود را پایدار و ثابت کند. … استاد محمدی نیز علاوه بر آن که تصریح می دارد که در میان ملل مجاور عربستان که به اسلام گرویده اند، ایرانیان تنها قومی هستند که زبان و فرهنگ خود را حفظ کرده اند، خاطرنشان می سازد که آمیزش زبان فارسی با زبان عربی، این زبان را از محدودیت مفردات، تعابیر و نیز مضیقه های علم و آداب و فرهنگ به درآورد و در سایه ی نفوذ ایرانی، زبان عربی از زبان علمی و ادبی شرق اسلامی به فرهنگ اسلامی گسترش یافت. البته باید اشاره داشت که سکون و سکوتِ دو قرنی زبان و ادب فارسی پس از حمله ی اعراب که منجر به رکود حاکمیت سیاسی یا اعمال حاکمیت دست نشانده در ایران گردید نیز موجب تغییر زبان فارسی به عربی نگردید در نتیجه باید گفت پشتوانه ی تمدن و فرهنگ کهن و عظیم ایرانی مانع از این تغییر بوده است.»( مقاومت زبان فارسی در برابر زبان عربی حمیرا زمردی، برگرفته از تاریخ تحلیلی زبان فارسی، تهران: مؤسسه ی انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم و منتشر شده در سایت راسخون) نکته دیگری که در باره متن منتشره لازم است مورد اشاره قرار گیرد اشتباهات این متن با واقعیات خارجی و خلط واقعیت با توهمات می باشد چرا که نویسنده پس از اسطوره سازی از یعقوب لیث، به وضعیت امروز وی و به ویژه آرامگاه وی در دزفول پرداخته و آن را با آرامگاه محمد به جعفر در دزفول مقایسه کرده است و حال آنکه همانطور که بسیاری از شاهان ایران فاقد آرامگاه شناخته شده مورد احترام در ایران هستند، لذا اساسا این انتظار که یعقوب لیث دارای بنا و آرامگاهی باشد که مورد توجه بوده و یا مورد زیارت مردم باشد انتظار درستی نمی باشد و آرامگاهی هم که در دزفول موجود است، نه از باب اینکه مربوط به یعقوب لیث و مورد احترام ایرانیان محفوظ مانده باشد بلکه صرفا به دلیل اینکه یک ساختمان تاریخی می باشد مورد حفاظت قرار گرفته است، با این حال با توجه به قدمت این ساختمان، سالهاست این ساختمان به عنوان یک اثر تاریخی ثبت شده است، همچنین علیرغم همین واقعیت ها، تندیس وی در برخی شهرهای کشور خود نمایی می کند که نشان از این دارد که بر روی وی بر خلاف تصوراتی که در چنین نوشتارهایی القاء می شود حساسیت و ضدیت وجود ندارد و حتی بالعکس روحیات عیاری و جوانمردی وی مورد تمجید هم بوده است. افزون بر این، آنچه که مسلم است؛ هر در گذشته ای و از دنیا رفته ای، بعد از فوتش که نمیتواند اقدام به ساخت گنبد و بارگاه کند!! طبیعتا مریدان و بازماندگان آن در گذشته،برای وی گنبد و بارگاه میسازند. بنابراین اگر امامزاده ای گنبد و بارگاهی دارد مریدان ایشان ساختند. خب؛ اگر مدعی، ادعا دارد که از مریدان لیث صفاری است. او و دیگر مریدان نیز، اقدام به ساخت بارگاه، برای این پادشاه کنند،وکسی وی را مانع نخواهد شد. و اساساً این سوال مطرح است که در زمان پهلوی هم که همگی از مدعیان و سینه چاکان ملی گرایی بودند، چرا بارگاهی برای یعقوب لیث صفاری نساختند؟؟ در مورد قبری هم که به نام قبر محمد بن جعفر در دزفول نامیده شده و به عنوان قبر دشمن محمد بن جعفر مطرح شده است در واقع قبری است که منسوب به محمد فرزند جعفر طیار ع می باشد و از این روی این قبر یک امامزاده می باشد که به دلیل اعتقاد مردم مورد توجه ایرانیان بوده و اینگونه آباد شده است. و حکومت در ساخت این امامزاده دخیل نبوده، بلکه تماما با نذورات و هدایای مریدان و محبان اهل بیت(ع)، ساخته شده است. درپایان برای مطالعه بیشتر در مورد یعقوب لیث و صفاریان مطالعه منابع زیر پیشنهاد می گردد: تاریخ ایران اسلامی،رسول جعفریان تاریخ سیاسی اسلام،رسول جعفریان تاریخ سیاسی اسلام،حسن ابراهیم حسن