خانه » همه » مذهبی » ایمان وعمل صالح

ایمان وعمل صالح


ایمان وعمل صالح

۱۳۹۹/۰۱/۱۱


۲۹۵ بازدید

سلام خسته نباشید

ممنون از سایت خیلی خیلی خوبتون

رسیدم به سعادت واقعی از راه ایمان و عمل صالح است به طوری ک مانند دو بال در پرواز میمانند

چگونه به ایمان و عمل صالح برسیم در واقع چ کار هایی و چ رفتار هایی داشته باشیم تا به ایمان و عمل صالح برسیم و درنهایت از(( السابقون)) باشیم

لطفا ساده و کامل توضیح بدید

تشکر

پرسشگرگرامی؛ عمل جزء ایمان و نشانه تحقق آن است, بنابراین ایمان بدون عمل محقق نمی شود که ارزش داشته باشد. ایمان صرفا یک باور ذهنی و یا عنوان نیست. کسی که به دین عمل نمی کند و اهل بندگی خدا نیست, این نشانگر این است که خداوند و دین را قبول ندارد و نمی داند که سعادت او در گرو دینداری و تقرب به خداوند است. ایمان فرع علم و شناخت است, کسی که نمی داند طبیعتا ایمان هم در مورد او صادق نیست. علم و معرفت, باورمندی, عملکرد به مقتضای شناخت و باورمندی, روی هم ایمان شخص را شکل می دهند.
عمل از جهتی ثمره ی ایمان و از جهت دیگر علّت پیدایش آن است. در این که عمل از ایمان ناشی می شود ؛ و کیفیّت عمل بستگی به درجه و کیفیّت دارد شکّی نیست. امّا عکس آن چگونه است؟ هر عملی خود رشدی در پی دارد و انسان را آماده می کند برای کسب درجات بالاتر ایمان. لذا از این جهت عمل یک نحوه نقش علّی نیز در پیدایش ایمان دارد.
* رابطه ایمان و عمل: رابطة ایمان و عمل چنین است که ایمان مقتضی عمل است، نه عین عمل خارجی، بلکه ریشه و جهت دهنده به آن است و صلاح و شایستگی و حسن فاعلی فعل، بستگی به ایمان دارد. اگر عملی از ایمان به خدا سرچشمه نگیرد، در سعادت حقیقی انسان تأثیر نخواهد داشت، گرچه کرداری نیکو باشد و منافع بسیاری در دنیا برای خودش یا دیگران بر آن مترتب شود: «وُ الَّذِینُ کَفَرْوا اَعًمُالَهْمً کَسُرُابٍ بِقِیعُهٍ یَحْسَبُهُ الظَّمًئَان مُاءً حُتَّی اِذَا جُاءَهْ لَمً یُجِدًهْ شَیًئاً وُ وُجُدُ اللهَ عِنْدُهْ فَوُفَّاهْ حِسابَهْ؛ کسانی که کفر ورزیدند، اعمالشان مانند سرابی در بیابانی است که تشنه، آن را آب می‌پندارد تا نزد آن آمد وآن را چیزی نیافت و خدا را نزد آن یافت، پس حسابش را پرداخت». «مُثَلُ الَّذِینُ کَفَرْوا بِرُبُّهِمً اَعًمُالَهْمً کَرُمُادٍ اشْتَدُّتْ بِهِ الرُّیحْ فِی یُوًمٍ عاصِف لاَ یُقْدِرْون مِمُّا کُسِبْوا عُلَی شَیًءٍ؛ حکایت اعمال کسانی که به پروردگارشان کفر ورزیدند، حکایت خاکستری است که در روزی طوفانی، باد آن را پراکنده سازد. از آنچه فراهم کرده‌اند،قدرت برهیچ یک ندارند». «وُ قَدِمًنَا اِلَی مُا عَمِلُوا مِنً عَمَلٍ فَجُعُلْنَاهْ هُبُاءاً مُنْثُوراً؛ و آمدیم به سوی هر عملی که انجام داده اند و آن را غباری پراکنده ساختیم».
پس اولین قدمی که انسان در سیر تکاملی به سوی کمال نهایی، یعنی قرب خدای متعال بر می‌دارد، ایمان است. این قدم، ریشه قدمهای بعدی و روح همه مراحل استکمال است.
قدم دوم در سیر تکامل انسان، فعالیتی است که دل بعد از ایمان به خدا، بدون دخالت اعضا وجوارح انجام می‌دهد : یعنی توجه به خدا که از انسان، به ذکر ویاد پروردگار تعبیر می‌شود: «و ذکروا الّله کثیرا لعلکم تفلحون؛ و خدا را بسیار یاد کنید، باشد که رستگار شوید». این توجه، هر قدر قویتر و متمرکزتر باشد، در پیشرفت انسان مؤثرتر است و چه بسا لحظه ای توجه قلبی، از سالها عبادت بدنی مؤثرتر باشد. قدم سوم، اعمال باطنی دیگری است که انسان با یاد خدا انجام می‌دهد؛ مانند تفکر در آیات الهی و نشانه های قدرت و عظمت وحکمت او. دوام ذکر و فکر، موجب تعلق و محبت می‌شود: «الذین یذکرون اللّه قیاما و قعودا و علی جنوبهم و یتفکرون فی خلق السّموات و الارض؛ کسانی که خدا را ایستاده و نشسته و بر پهلو (خوابیده) یاد می‌کنند و در آفرینشآسمانها و زمین می‌اندیشند». سپس نوبت به اعمال بدنی گوناگون می‌رسد. به عبارت دیگر, تصمیم اجمالی که لازمه ایمان است، در مضاهر مختلف ودر قالب اراده های تفصیلی و جزئی جلوه گر می‌شود. این اراده ها که از یک نظر، فرع اراده تفصیلی هستند، موجب تقویت ذکر و ایمان می‌گردند. «أقم الصلات لذکری؛ نماز را برای یاد من بپای دار». «و العمل الصالح یرفعه؛ عمل شایسته (سخن خوب و اعتقاد صحیح) را بالا می‌برد». همچنان که اگر اراده، بر خلاف مقتضای ایمان باشد، تدریجاَ موجب ضعف ایمان می‌شود.
پس رابطه ایمان و عمل، درست مانند رابطه‌ای است که میان ریشه گیاه و اعمال نباتی وجود دارد؛ یعنی همچنان که جذب مواد غذایی مفید، موجب رشد ریشه و استحکام آن و جذب مواد سمی و زیانبار، موجب ضعف و سرانجام ،خشکیدن ریشه درخت می‌گردد، همچنین کردارهای شایسته ، عامل موثر در دوام و استحکام ایمان ، و اعمال ناشایست و ارتکاب گناهان، موجب ضعف و سرانجام ، خشکیدن ریشه ایمان می‌گردد: «فاعقبهم نفاقاً فی قلوبهم الی یوم یلقونه بما اخلفوا الله ما وعدوه و بما کانوا یکذبون؛ نفاقی را در دلهایشان به دنبال آورد تا روزی که خدا را ملاقات کنند، در اثر خلف وعده‌ای که با خدا کردند و در اثر اینکه دروغ می‌گفتند». «ثم کان عاقبه الذین اسائوا السوی انسان کذبوا بآیات الله و کانوا بها یستهزئون؛ سرانجام کسانی که بد کردند، بدترین شد، که آیات الهی را تکذیب و آنها را استهزا می‌کردند». / (خودشناسی برای خودسازی،استاد محمد تقی مصباح یزدی)
*معنای ایمان: ایمان از نظر لغوى به معناى گرویدن، عقیده داشتن، ایمن کردن و باور داشتن است (فرهنگ معین). و از نظر اصطلاحى ایمان عبارت است از معرفت یقینی توأم با اطمینان قلبی نسبت به اعتقادات اصیل دینی(اصول و فروع آن) که علامت وجود آن تسلیم قلبى و خضوع و خشوع دل نسبت به خداوند متعال و رسول او و آموزه هایى که به بشریت ارائه کرده اند، می باشد. ایمان در حقیقت نیرویی است که باعث می شود انسان با شجاعت و قدرت و صدق و اخلاص برای رضای خدا تلاش و با دشمنان خدا جهاد کند و در مسیر قرب الهی قرار بگیرد و با آرامش کامل به دور از هر گونه شک و شبهه ای به انجام وظایف فردی و اجتماعی خود همت گمارد و از سرزنش هیچ سرزنش کننده ای هراس به خود راه ندهد، علامت ایمان این است که فرد مومن حتی از مرگ در این راه نگرانی ندارد و آن را شهادت در راه خدا می داند و از آن استقبال می کند. ایمان، یعنی باور کنی که تو هر چه داری از خدا است, و هر چه می خواهی داشته باشی نیز باید از خدا برسد و تمام وجودت وابسته به خدا است و درمان تمام دردهای تو نیز خدا است و او است که باید تمامی ضعف ها و نقص هایت را جبران کند.مثالی ساده:شما از شبی در کنار مرده ای خوابیدن احساس وحشت می کنید در حالی که هم علم به بی جانی او دارید و هم می دانید که به چه دلیل مرده است پس این ترس شما برای چیست؟ چرا حاضر نیستید یک شب در کنارش بخوابید، و یا در اتاقی که قرار دارد بروید، در صورتی که اگر کمی به این موضوع فکر کنید متوجه می شوید که ترس شما بی خود است ولی باز با تمام این احوال حاضر به ماندن پیش او نیستید، آیا تا به حال فکر کرده اید که دلیل این کار شما چیست؟ آیا تا به حال فکر کرده اید که غسال(مرده شور) چطور این ترس را زیر پا گذاشته و به راحتی با این موضوع کنار آمده است و حتی ممکن است شب را در کنار آنها تا صبح به سر کند، ودر کنار آنها با آسودگی بخوابد؟این بدان دلیل است که شما علم به بی جانی آن میت دارید ولی هنوز ایمان و یقین قلبی به این موضوع پیدا نکرده اید، در صورتی که غسال به یقین قلبی رسیده است و نسبت به بیجانی و بی خطری میت ایمان کامل دارد.ایمان در قرآن:مفهوم ایمان در قرآن، گونه اى از معرفت وعلم را شامل می شود، ولى تمام هویت آن، از سنخ علم و معرفت نیست؛ بلکه افزون بر آن تسلیم و خضوع در برابر حق را نیز شامل مى شود. إنما المؤمنون الذین آمنوا بالله و رسوله ثم لم یرتابوا و جاهدوا بأموالهم و أنفسهم فی سبیل الله أولئک هم الصادقون. در حقیقت، مؤمنان کسانى اند که به خدا و پیامبر او گرویده و دیگر شک نیاورده و با مال و جانشان در راه خدا جهاد کرده اند. اینانند که راست کردارند. (حجرات 15)
*ایمان دینی:در اینجا ایمان یعنى، انسان به یگانگى خداوند، رسالت پیامبر اکرم(ص)، امامت دوازده امام (ع) و عدالت خداوند و… قائل باشد و با عشق و علاقه به پرستش خدای یگانه بپردازد و از انبیا و اولیای او تبعیت نماید. مراتب ایمان:اولین مرتبه ایمان هنگامى است که عقل انسان در برابر حقیقت خاضع شود و وجود خداوند و صفات او را تصدیق کند، به اولین رتبه ایمان رسیده ایم ولى قانع شدن عقل مانع از وجود وسوسه ها و شک ها نمى شود. انسان مؤمن در آغاز دچار شک و وسوسه است. تا زمانى که این وسوسه ها از میان نرود ایمان فرد آلوده و آغشته به شرک است: و ما یؤمن اکثرهم باللَّه الا و هم مشرکون ـــ و بیشترشان به خدا ایمان نمى آورند مگر آن که شرک مى ورزند.( یوسف، 106) این مرتبه را اگر چه مى توان رتبه نازل ایمان خواند ولى قرآن توصیه مى کند این مرتبه را اسلام بنامیم: قالت الاعراب آمنا قل لم تؤمنوا و لکن قولوا اسلمنا و لما یدخل الایمان فى قلوبکم… ــ برخى از بادیه نشینان گفتند: ما ایمان آوردیم بگو: ایمان نیاورده اید لیکن بگویید: اسلام آوردیم و هنوز در دل هاى شما ایمان داخل نشده است (حجرات، 14). ایمان رتبه اى بالاتر از اسلام است چنان که در تعریف ایمان آوردیم، ایمان معرفتى است که اشتیاق درونى به عمل صالح و طاعت خدا و پیامبر را به همراه دارد کسى که با اکراه از فرامین الهى پیروى مى کند و یا ترک اطاعت پروردگار مى نماید، مؤمن نیست. کسى در ایمان خود صادق است که با میل و رغبت درونى از خداوند و اولیاء او پیروى مى کند و فرمان مى برد و هیچ وسوسه اى او را به تردید نمى اندازد: انما المؤمنون الذین آمنوا باللَّه و رسوله ثم لم یرتابوا وجهدوا بأموالهم و أنفسهم فى سبیل اللَّه اولئک هم الصدقون ـــ در حقیقت، مؤمنان کسانى اند که به خدا و پیامبر او گرویده و دیگر شک نیاورده و با مال و جانشان در راه خدا جهاد کرده اند؛ اینان راستگویانند. (حجرات، 15).
*اکنون اگر انسان مؤمن که تردیدها را از میان برده است عمل صالح پیشه کند و در اطاعت خداوند تلاش بیشترى نماید از حد واجبات بگذرد و مستحبات و مندوبات را انجام دهد خداوند یقین او را مستحکم تر و معرفت او را روشن تر مى سازد. چنین انسانى امورى را مشاهده مى کند که از انسان هاى معمولى پوشیده است و به معرفتى حضورى نسبت به خداوند دست مى یابد که شوق و محبت او به پروردگار را افزایش مى دهد و او را در طریق حق استوارتر مى سازد.از منظر قرآن، به هر اندازه که معرفت آدمى عمیقتر و خضوع و خشوع و تسلیم قلبى او ژرف تر و مستحکم تر باشد، ایمان هم افزایش مى یابد و هر چه معرفت کم تر و سطحى تر و خضوع قلبى اندک و کم استقامت باشد، ایمان هم کاهش مى یابد. به هر حال، با توجه به درجات دو عنصر اساسى ایمان، یعنى معرفت و تسلیم قلبى، درجات ایمان هم ممکن است کاهش یا افزایش یابد.امام رضا (ع) می‌فرمایند: ایمان عقد قلبی، اقرار بر زبان و عمل جوارح است. (الصدوق180-2).لذا برخى، ایمان زبانى دارند و گروهى ایمان عقلى، یعنى به این امور علم دارند و برخى نیز از این دو مرحله گذشته و به ایمان قلبى رسیده اند که ثمره آن باور داشتن تمامى این مسائل با عقل و احساس است. شاید یکى از مناسبت هایى که باعث شده معناى لغوى ایمان به معناى اصطلاحى یاد شده سوق داده شود، ایمن شدن آدمى از بسیارى از خطرها و مشکلات روحى و اجتماعى در اثر ایمان است. مراتب ایمان از منظر علامه طباطبایی:علامه طباطبایی‌(ره) برای اسلام و ایمان چهار رتبه ترسیم می‌کند. هر مرتبه‌ای از ایمان بالاتر از اسلام هم‌رتبه خودش است. یعنی در رتبه اول اسلام و ایمان، ایمان بالاتر است. همین‌طور در رتبه‌های بعدی. اینک آن چهار رتبه: 1. اولین رتبه اسلام، قبول ظاهر امر و نهی‌های شرعی، با گفتن شهادتین بر زبان است، خواه قلباً هم آن را قبول کرده باشد، خواه قبول نکرده باشد. خدای متعال در قرآن کریم می‌فرمایند: قالت الاعراب ءامنا قل لم تؤمنوا ولکن قولوا أسلمنا و لمَّا یدخُل الاِیمانُ فِی قُلُوبِکُم (حجرات، 14). به دنبال این مرتبه از اسلام، اولین مرتبه ایمان است که پذیرش قلبی همان شهادتین است و لازمه‌اش عمل به بیشتر مسائل فرعی است. 2. دومین رتبه اسلام، پس از ایمان رتبه اول قرار می‌گیرد و آن تسلیم و انقیاد قلبی به اغلب اعتقادات و اعمالی که به تبع آن لازم میشود، هر چند ممکن است گاهی خلافی هم صورت بگیرد. این اسلام در متقیان پدید می‌آید و خداوند در وصف آنان می‌فرماید: الَّذِینَ ءَامَنُوا بِاَیتِنَا وَ کَانُوا مُسلِمینَ؛ کسانی که به آیات ما ایمان آوردند و تسلیم بودند (زخرف، 69). و نیز فرمود: یأَیهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا ادخُلُوا فِی السِّلمِ کَآفَّهَ؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید، همگی به اطاعت خدا درآیید (بقره، 208). این اسلام، در رتبه پس از ایمان رتبه اول قرار دارد و پس از این اسلام ایمان رتبه دوم قرار می‌گیرد و آن اعتقاد تفصیلی به حقایق دینی است: اِنَّمَا المُؤمِنُونَ الَّذِینَ ءَامَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَم یرتَابُوا وَ‌جَهَدُو بِأَموَلِهِم وَ‌ أَنفُسِهِم فِی سَبیل اللَّهِ أَولَئِکَ هُمُ الصَّدِقُونَ؛ به راستی که مؤمنان کسانی‌اند که به خدا و پیامبر او گرویده و شک نیاورده‌اند و با مال و جانشان در راه خدا جهاد کرده‌اند، اینان‌اند که راست‌کردارند (حجرات، 15) و نیز فرمود: یأَیهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا هَل أَدُلُّکُم عَلَی تِجَرَهٍ تُنجِیکٌم مِّن عَذَابٍ أَلیمٍ ، تُؤمِنُونَ بِاللَّهِ وَ‌رَسُولِهِ وَ تُجَهِدُونَ فِی سَبیل اللَّهِ بِأَموَلِکُم وَ‌أَنفُسِکُم؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، آیا شما را بر تجارتی راه نمایم که شما را از عذابی دردناک می‌رهاند؟ به خدا و فرستاده او بگروید و در راه خدا با مال و جانتان جهاد کنید (صف، 10 ـ 11). در این ‌آیه، خداوند مؤمنان را به ایمان راهنمایی کرده است. بنابراین ایمان دوم غیر از ایمان اول است. 3. مرتبه ‌سوم اسلام، پس از ایمان رتبه دوم به دست می‌آید. هنگامی که نفس انسان ایمان رتبه دوم و اخلاق ‌آن رتبه را پیدا کرد، قوای مختلف او انقیاد پیدا می‌کنند و تسلیم خداوند می‌شوند و از زخارف دنیا دل می‌برند و به‌گونه‌ای خداوند را اطاعت می‌کنند که گویا او را می‌بینند و اگر به این حد هم نرسند، گویا خداوند آنها را می‌بیند و در باطن انسان در انقیاد به خداوند هیچ مشکلی وجود ندارد: فَلاَ وَ رَبِّکَ لاَیؤمِنُونَ حَتَّی یحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ‌ بَینَهُم ثُمَّ لاَیجِدِوُا فِی أَنفُسِهِم حَرَجًا مِّمَّا قَضَیتَ وَ یسَلِّمُوا تَسلِیمًا (نساء، 65). این تسلیم محض، مرتبه‌ای بالاتر از ایمان مرتبه دوم است. پس از این اسلام، ایمان رتبه سوم پدید می‌آید و همراه اخلاق فاضله‌ای مانند رضا، تسلیم، صبر، زهد، ورع و … است. خداوند می‌فرماید: قَدأَفلَحَ المُؤمِنُونَ ، الَّذِینَ هُم فِی صَلاَتِهِم خاشِعُونَ ، وَ الَّذِینَ هُم عَن اللَّغو مُعرضُون (مؤمنون: 1 ـ 3). شاید بتوان رتبه دو و سه را یک رتبه دانست. 4. پس از اینکه ایمان رتبه سوم تحقق پیدا کرد و انسان به وظیفه عبودیت خود عمل کرد و در برابر خداوند مانند بنده مملوکی بود که هر‌چه مولایش بخواهد همان بشود، اسلام رتبه چهارم فرا‌می‌رسد و آن وقتی است که عنایتی ربانی او را در برگیرد و شهود کند که همه ملک از ‌آن خداست و هیچ چیز مالک چیزی نیست، مگر به خواست خدا و هیچ صاحب اختیاری جز خدا نیست. این افاضه ‌الاهی کسبی نیست، بلکه وهبی است و اراده انسان تأثیری در آن ندارد و شاید آنجا که قرآن از قول ابراهیم می‌گوید: ‌رَبَّنَا وَ اجعَلنَا مُسلِمَین ِ‌لَکَ وَ مِن ذُرِّیتَنَآ أُمَّهً مُّسلِمَهً لَّکَ وَ‌ أَرِنَا مَنَاسِکَنَا وَ‌تُب عَلَینَآ اِنَّکَ أَنتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ (بقره: 128)، اشاره به این مرتبه از اسلام باشد. مرتبه چهارم ایمان، فراگیری همین حالت نسبت به همه وجود انسان است: لاَ اِنَّ أَولِیآءَ اللَّهِ لاَخَوفٌ عَلَیهِم وَ‌ لاَهُم یحزَنُون‌ ، الَّذِینَ ءَامَنُوا وَ کَانُوا یتَّقُونَ…. (یونس، 62 ـ 63). این مؤمنان وقتی هیچ استقلالی برای چیزی جز خدا قائل نیستند، از هیچ چیز جز خدا نمی‌ترسند و نگرانی و ناراحتی ندارند. (طباطبایی، 1393 ق: 1 ، 301 ـ 303).
*ایمان قلبی:ایمان قلبی یعنی باور آمیخته با محبت، و احساس دوست داشتن، زیرا قلب مرکز احساس در انسان است. قلب چون به حقیقتی معتقد شود، شوق و حب نسبت به آن پیدا می کند و همت انسان را به سوی آن برمی انگیزد و در این حالت است که اطمینان و آرامش وجود آدمی را فرا می گیرد و حرکت به سوی عمل آغاز می شود. این معنا با مفهوم ایمان که از امن گرفته شده و با امنیت و امان هم خانواده است سازگار می باشد. خداوند در قرآن می فرماید :(ود کثیر من أهل الکتاب لویردونکم من بعد إیمانکم کفارا حسدا من عند أنفسهم من بعد ما تبین لهم الحق فاعفوا و اصفحوا حتى یأتی الله بأمره…بقره 109). بسیارى از اهل کتاب – پس از این که حق بر ایشان آشکار شد – از روى حسدى که در وجودشان بود، آرزو مى کردند که شما را بعد از ایمانتان، کافر گردانند. پس عفو کنید و درگذرید، تا خدا فرمان خویش را بیاورد. این آیه، به روشنى حکایتگر این حقیقت است که بسیارى از اهل کتاب على رغم روشن شدن حق و علم آنها به آن، آرزو دارند تا مؤمنان را هم از روى حسد به گمراهى افکنند. بنابراین، ایمان تنها معرفت و علم نیست؛ بلکه باید در برابر حق خاضع و خاشع و قلباً تسلیم بود. پس اهل ایمان کسانى اند که در ایمان به خدا و رسول تردیدى نداشته، به آنها علم و یقین دارند.کافر و مؤمن خدا گویند لیک در میان هردو فرقى هست نیک آن گدا گوید خدا را بهر نان متقى گوید خدا از عین جان ( مثنوى)با توجه به توضیحات فوق ایمان را این گونه تعریف مى کنیم: ایمان معرفتى است شوق آفرین و حرکت بخش به حقیقت متعالى که در نتیجه شناخت عقلانى پدید مى آید و در اثر تجربه عملى رشد مى کند و در گفتار و رفتار فرد تجلى مى یابد. در روایتى از امیرالمؤمنین(ع) نقل شده است که فرمودند: الایمان معرفة بالقلب، اقرار باللسان و عمل بالارکان. ــ ایمان ، معرفت با قلب ، اقرار با زبان و عمل با اعضاء می باشد (نهج البلاغه، کلمات قصار، 227).در روایتى دیگر امام رضا از امیرالمؤمنین(ع) و ایشان از پیامبر اکرم(ص) نقل فرموده اند: الایمان قول مقول و عمل معمول و عرفان بالعقول. ـــ ایمان گفتاری است که بر زبان جاری می شود ، عملی است که در اعضاء ظاهر می شود و معرفتی است به سبب عقلها (الحیاة، ج 1، ص 220) در این گونه روایات بر عنصر شناخت و عمل تأکید بسیار شده است. ایمان حقیقتى است که در زندگى انسان مؤمن تاثیر عینى و آشکار دارد و او را در گفتار و رفتار از دیگران ممتاز می سازد.تقویت ایمان و حرکت های معنوی از باوری خودشناسانه آغاز می شود. اینکه گفته اند خودشناسی نافع ترین معارف است یا معرفت نفس راه معرفت خداوند است، به خاطر این است که حرکت معنوی انسان از خودشناسی شروع می شود (من عرف نفسه فقد عرف ربه). ایمان یعنی قبول داشته باشی که جهان منحصر به طبیعت نیست و انسان به مناسبت همان روح الهی که در او نهفته است، جاودان خواهد بود، با خاتمه یافتن عمر طبیعی نابود نمی شود. باور کنی که آخرتی هست و اعمال انسان در سرای آخرت و برزخ بازتاب نیک و بد خواهد داشت. ایمان از یک فرد معمولی یک انسان سیاسی و مبارز می سازد. اگر حقیقت ایمان در انسان نهادینه شد، آنگاه انسان خودش را در جبهه حق و تحت ولایت خداوند می داند و خلافت انسان کامل معصوم را بر خودش و جامعه خواهد پذیرفت و تحت فرماندهی ولی و خلیفه خدا در روی زمین، همیشه آماده نبرد بزرگ با دشمنان داخلی(جهاد اکبر) با نفس اماره و دشمنان خارجی (جهاد اصغر) با سلطه گران و ظالمان و کافران می باشد و در عرصه این درگیری می تواند از جان و مال و آبروی خویش مایه بگذارد و از هیچ نیروی شیطانی هراس بدل راه نمی دهد و محکم و استوار، با صدق و اخلاص در راه خدا مبارزه و مقاومت می کند و در مقابل سختی های این راه بردبار و صبور خواهد بود. این صفات و حالات، دورنمایی از یک انسان مومن واقعی است. اگر بخواهیم حقیقت ایمان را به درستی و مصداقی درک کنیم باید مومن حقیقی و ویژگی های آن را بررسی کنیم. چرا؟ چون ایمان یک نیروی معنوی بسیار قوی و در عین حال پیچیده است که بدون مطالعه در مظاهر آن قابل شناخت نیست. ایمان نیرویی است که در مومن ظهور می کند و تا ظرف ظهور ایمان، یعنی مومن را به درستی نشناسیم، نمی توانیم به این نیروی معنوی شناخت عمیق پیدا کنیم. اگر انسان مؤمن که تردیدها را از میان برده است عمل صالح پیشه کند و در اطاعت خداوند تلاش بیشترى نماید از حد واجبات بگذرد و مستحبات و مندوبات را انجام دهد خداوند یقین او را مستحکم تر و معرفت او را روشن تر مى سازد. چنین انسانى امورى را مشاهده مى کند که از انسان هاى معمولى پوشیده است و به معرفتى حضورى نسبت به خداوند دست مى یابد که شوق و محبت او به پروردگار را افزایش مى دهد و او را در طریق حق استوارتر مى سازد.شما وقتی می بینید، یک انسان مومن در یک مجمع جهانی با تکیه بر ایمان خود و اعتقاد به توحید، سخنی می گوید که جهانیان را بیدار و متوجه می کند و ظالمان را به خشم می آورد، نیروی ایمان را در کلام او مشاهده می کنید. شما هنگامی که قدرت نفوذ سخن و رفتار امام خمینی رض را در ملت می بینید و توان او را برای سرنگونی نظام شاهنشاهی و ایجاد نظام اسلامی با تکیه بر خداوند و توکل به او مشاهده می کنید، پی به قدرت ایمان می برید و آن را در یکی از مظاهر آن مشاهده می کنید.
*تقویت ایمان: برای تقویت ایمان به دو نوع سیر و سلوک نیاز هست, سیر و سلوک نظری و عملی.
*مراحل سلوک نظری: 1- شناخت توحیدی خداوند به معنای وسیع آن شامل رویت ذات الهی در آیات آفاقی و انفسی و مظاهر هستی و به خصوص مظهر کامل انسانی. 2- شناخت و رویت صفات خدا در کتاب تکوین طبیعت و همچنین از طریق کتاب تدوینی قرآن کریم و روایات. 3- شناخت انبیای الهی و اولیای خدا. 4- شناخت اخلاق و ارزش های الهی و شیطانی. 5- شناخت احکام خدا و اراده او از طریق آشنایی با احکام شریعت. 6-شناخت سنت های حاکم بر هستی و قوانین طبیعی از طریق منابع دینی و علم و تجربه بشری. آدمی تا زمانى که نسبت به چیزى شناخت پیدا نکند، آن را دوست نمى دارد و نمی تواند آگاهانه و عاشقانه به او نزدیک شود. از این طریق شما از نظر اندیشه و شناخت به خداوند نزدیک می شوید و زمینه قرب عملی و ایمان قوی تر فراهم خواهد شد.
* سیر و سلوک عملی: عبودیت توحیدی و آگاهانه و عاشقانه خداوند و ترک محبت دنیا راه عملی تقویت ایمان است. حضرت على(ع) نیز مى فرمایند: «اگر خدا را دوست مى دارید محبّت دنیا را از قلب هایتان خارج کنید»، (میزان الحکمه، ج2، ص 228، ر 3167). توحید عملی و عبودیت نیز مراحلی دارد که باید طی شود و مبنای آن اعتقاد به شناخت های نظری است. مهمترین مراحل عملی سلوک هم تخلق به اخلاق و صفات الهی و نیز حاکم ساختن اراده خداوند بر اراده خود و عبودیت کامل خداوند در دو مرحله قرب واجبات و قرب مستحبات است که اصطلاحا به آن فنای فی الله گفته می شود.ویژگی ها و آثار ایمان:برای اینکه با ماهیت ایمان آشنا تر شویم بهتر است ویژگی های آن را بشناسیم. هر چه شناخت ما از مسیر بیشتر باشد، بهتر می توانیم در آن قدم برداریم و در نتیجه صحیح و سالم به مقصد نهایی خود می رسیم.1. ویژگی اول ایمان، این است که فعلی اختیاری است، زیرا در آیات متعددی از قرآن، مانند: ‍ءَامِنُوا کَمَآ ءَامَنَ‌ النَّاسُ (بقره: 13)، متعلق امر قرار گرفته است و پیش‌فرض هر امری، امکان انجام آن از سرِ اراده و اختیار است. در برخی ‌آیات نیز به نحوی صریح تر به اختیاری بودن آن اشاره شده، آنجا که می‌فرماید: لآا‌کراهَ فِی الدِّین ‌قَدتَبَین َ‌الُّرشدُ مِنَ الغی فَمَن یکفُر بالطّاغوت وِ‌یؤمِن باللّه (بقره، 256). پس از نفی اکراه و اجبار و روشن‌بودن راه راست از راه کج، حال نوبت ایمان و کفر است که به انتخاب خود افراد حاصل می‌آید.2. ایمان کار قلب است: قَالَتِ الاَعرابُ ءَامَنَّا قُل لَّمْ تُؤمِنُوا وَ لَکِن قُولوا أَسلَمنَا وَ‌ لَمَّا یدخُل الایمَنُ فِی قُلُوبکُم (حجرات، 14) و الّذینَ قَالُوا ءَامَنَّا بِأفوَهِهِم وَ لَم تُؤمِن قُلُوبُهُم (مائده، ‌41) این آیات نشان می‌دهند که تا زمانی که ایمان به قلب رسوخ نکند، در‌واقع تحقق نیافته است. یعنی ورود به قلب شرط لازم برای ایمان است. 3. اطمینان قلبی برای قبولی ایمان کافی است، هر‌چند که بعداً خواهد آمد که ایمان و عمل، قرین و شریک یکدیگرند: الاَّ مَن أُکرهَ وَ قَلبُهُ مُطمَئنُّ بِالاِیمَنِ (نحل، 106). در این آیه کافی‌بودن ایمان در قلب، مشروط به رسیدن به حد اطمینان، بیان شده است. در حدیثی از پیامبر گرامی اسلام نقل شده است: ایمان و عمل برادر و شریک نزدیک‌اند، که خداوند هیچ‌یک را بدون دیگری نمی‌پذیرد. (المتقی الهندی، 1397‌ ق: 59). 4. ایمان قابل پوشاندن و پنهان کردن است: وَ َقَالَ رَجُلٌ مُّؤمِنٌ مِن ءَالِ فِرعَونَ یکتُمُ اِیمَنَهُ… (غافر، 28). قابلیت پنهان‌کردن برای ایمان از قلبی‌بودن آن ناشی می‌شود. 5. لازمه ایمان، تسلیم محض است. در صورت خوب‌بودن متعلق ایمان، لازمه‌اش حاکم گرداندن خدا و پیامبر(ص) و تسلیم محض به دستورات آنها همراه با رضایت است. وَ مَا کَانَ لِمُؤمِنٍ وَ لامُؤمِنَه اذَا قَضَی اللهُ وَ رَسُولُهُ أمراً أن یکُونَ لَهُمُ الخِیرَهُ مِن أمرهِمْ (احزاب، 36). در این آیه لزوم تسلیم به احکام الهی و دستورات خدا بیان شده است.6. ایمان قابل افزایش و کاهش است: فَزادَهُم اِیمنًا (آل‌عمران، 173) و فَأَمَّا الَّذینَ ءَامَنُوا فَزَادَتهُم اِیمَنًا (توبه، 124). 7. ایمان از میان رفتنی و قابل تبدیل به ضد خودش، کفر، است: کَیفَ یهدِی الله قَوماً کَفُروا بَعدَ اِیمَنِهم (آل عمران، 86) و( ‌وَ مَن یتَبَدَّل الکُفرَ بِالایمانِ فَقَد ضَلَّ سَوَآءَ السَّبِیل) (بقره، 108). در این آیات کفر بعد از ایمان ممکن دانسته شده و مجازات‌هایی شدید برای ‌آن در نظر گرفته شده است. 8. ایمان غیر از علم است: الَّذِینَ أوتُوا العِلمَ وَ الاِیمَنَ (روم، 56). در این آیه علم چیزی است که در کنار ایمان به عده‌ای عطا شده است، پس علم غیر از ایمان است. 9. ایمان با شک قابل جمع نیست؛ زیرا شک صفت اهل کفر است: … بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ مِّن ذِکرِی (ص، 4 ـ 8) و در آیه دیگر ایمان در برابر شک قرار داده شده است: لِنَعْلَمَ مَن یؤْمِنُ بِالاَْخِرَهِمِمَّنْ هُوَ مِنْهَا فِی شَکّ (سبأ، 21). 10. خدا از انسان برای ایمان به خودش میثاق گرفته است و پیامبران را می‌فرستد تا آن میثاق را یادآوری کنند: وَ مَا لَکُمْ لاَتُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الرَّسُولُ یدْعُوکُمْ لِتُؤمِنُوا بِرَبِّکُمْ وَ قَدْ أخَذَ مِیثاَقَکُمْ (حدید، 8). این پیمان در روز اَلَست، که در تعیین آن اختلاف نظر هست، گرفته شده و در آنجا آدمیان توانسته‌اند ربوبیت پروردگار را شهود کرده، و به آن اعتراف کنند. 11. اهل ایمان به پیمان خود، با خدا وفا می‌کنند: مِّنٌ الْمُؤمِنینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَهَدُوا اللَّهَ عَلَیهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَی نَحْیهُ وَ مِنْهُم مَّن ینتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِیلاً (احزاب، 23) برای وفای به پیمان هر شرایطی پیش آید، چه در جنگ شهید شوند، چه زنده بمانند، پایدار و استوارند و چیزی آنها را متزلزل نمی‌کند. 12. ایمان مستلزم توکل بر خداست؛ زیرا هنگامی که ایمان وارد قلب شد و اطمینان آورد، به دنبال آن در مسائلی که پیش روی مؤمن قرار می‌گیرد، به دلیل اطمینانش به خدا، ایمنی دارد و کار خود را به او می‌سپارد: وَ عَلَی اللَّهِ فَتَوَکَّلُوآ اِن کُنتُم مُّؤْمِنینَ (مائده، 23) و حتی در حال جنگ و محاصره و پیش‌آمدن سختی‌ها، نه تنها متزلزل نمی‌شود، که بر ایمانش افزوده می‌گردد و بر خدا توکل می‌کند و می‌گوید: وَ قَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیلُ (آل‌عمران، 173). 13. ایمان ملازمت ذاتی با عمل و گفتار ندارد. همانطور‌که در بحث از حقیقت ایمان گذشت، اطمینان قلبی برای ایمان کافی است و ذاتاً ملازمتی با عمل و گفتار ندارد و عمل ظاهری خارج از حقیقت ایمان است. (همان‌طور که قبلاً گذشت، خود ایمان یک نوع عمل اختیاری است. مقصود از عمل در اینجا، اعمال ظاهری مانند نماز، روزه، حج، زکات، احسان و … است) در آیات فراوانی در کنار ایمان، به عمل صالح نیز امر شده؛ زیرا ایمان و عمل صالح نتیجه بخش و رستگاری‌آفرین‌اند: مَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ الْیوم الاَخِرِ وَ عَمِلَ صَلِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ (بقره، 62) و (وَ الْعَصْر ، اِنَّ الاِنسانَ لَفِی خُسْرٍ ، اِلاَّ الَّذِینَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات وَ تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ (والعصر، ‌1 ـ 3) و این نشان از آن دارد که عمل، داخل در حقیقت ایمان نیست، وگرنه نیازی به ذکر جداگانه آن، با این حد از کثرت نبود. 14. در عین حال، به دلیل قرین‌شدن عمل صالح با ایمان در بیش از 90 آیه قرآن، ملازمه خارجی عمل صالح با ایمان فهمیده می‌شود. 15. ایمان بعد از توبه و قبل از عمل صالح است؛ یعنی ابتدا باید از بدی‌ها روگردان شد، سپس امکان تصدیق و ایمان فراهم می‌شود، بعد از آن با داشتن ایمان می‌توان به عمل صالح روی آورد که در این حال مفید است و می‌تواند بر هدایت انسان نیز بیفزاید: فَأَمَّا مَن تَابَ وَ ءَامَنَ وَ عَمِلَ صَالِحاً فَعَسَی أن یکُونَ مِنَ الْمُفْلِحِینَ (قصص، 67). البته مقصود از روی‌گردانی از بدی‌‌ها که در توبه لازم است، این نیست که شخص ابتدا در بدی باشد، سپس از آن جدا شود. بلکه می‌تواند از همان ابتدا از بدی‌ها روی تافته باشد. این هم خود مرتبه‌ای از توبه است. و شاید توبه معصومان، علیهم‌السلام، نیز از این سنخ باشد. 16. ایمان، خودْ راه‌یافتگی است: فَاِنْ ءَامَنُوا بمثَل مَآ‌ ءَامَنتُمْ بهِ فَقَدِ اهْتَدَوا (بقره، 137). استفاده از کلمه – قد – که به معنای تحقق قطعی است، نشان می‌دهد که خود ایمان نوعی راه‌یافتگی است. 17. ایمان مرتبه‌ای برتر از اسلام است: قَالَتِ الاَعْرَابُ ءَامَنَّا قُل لَّمْ تُؤمٍِنُوا وَلَکِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَ لَمَّا یدْخُل الاِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ (حجرات،14) در این آیات، اسلام آوردن عرب‌های بادیه‌نشین موضوع بحث است. آنها اسلام آوردن خود را امری بسیار مهم تلقی می‌کردند و از این طریق، هم منت می‌گذاشتند و هم طالب پاداش بودند. خداوند می‌فرماید که کار شما ایمان نبوده است، بلکه صرفاً اسلام آورده‌اید و تا ایمان در دل‌های شما نفوذ نکند، و شک و تردیدها را از دل بیرون نکنید و با صداقت و اخلاص در راه خدا جهاد نکنید، نمی‌توان شما را مؤمن به حساب آورد.18. ایمان در برخی شرایط بی‌فایده است و اثری ندارد. سنت‌ الاهی بر این است که ایمان در هنگام مواجه‌شدن با لحظه مرگ و دیدن عذاب خداوند بی‌ثمر است: فَلَمَّا رَأَؤْ بَاسَنَا قَالُوا ءَامَنَّا بِاللّّهِ وَحْدَهُ وَ‌ کَفَرْنَا بمَا کُنَّا بِهِ مُشرِکینَ ، فَلَمْ یکُ ینفَعُهمْ اِیمَنُهُمْ لَمَّا رَأَوْ بَأْسَنَا سُنَّتَ اللّهِ‌ الّتِی قَدْ خَلَتْ فِی عِبَادِهِ‌ وَ‌خَسِرَ هُنَالِکَ الْکَفِرُونَ (غافر، 84 ـ 85) 19. ایمان با محبت، ملازمت دارد. لازمه تصدیق قلبی یا عقد‌القلب، دوستی است. دوستی با خدا و دوستان او و دشمنی با دشمنان خدا از لوازم جدایی‌ناپذیر ایمان است: وَ مِنَ‌ النَّاسِ مَن یتَّخِذُ مِن دُونِ اللَّهِ أَندَادًا یحِبُّونَهُم کَحُبِّ اللَّهِ وَ الَّذِینَ ءَامَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ (بقره، 165).20. نزول آرامش بر قلب مؤمن از آثار ایمان است: هُوَ الَّذِی أَنزَلَ السَّکِینَهَ فِی قُلُوبِ المُؤمِنینَ لِیزدَادُوا اِیماَناً مَّعَ (فتح، 4)21. ترس از خدا و نترسیدن از غیرخدا از دیگر ویژگی های ایمان است: اِنَما ذلکُمُ‌ الشّیطانُ یخوّفُ أولیآءَهُ و فَلاتَخافُوهُمْ وَ خافُونِ ان کنتُمُ مُؤمِنینَ (آل‌عمران، 175) 22. عمل به مقتضای ایمان موجب برداشته‌شدن ترس‌ها و غم‌ها می‌شود: مَن ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ الیوم الاَخِِر وَ عَمِلَ صَالِحاً فَلاَ خَوفٌ عَلَیهِم وَ لاَهُم یحزَنُونَ (مائده، 69) 23. خداوند سرپرستی مؤمن را برعهده می‌گیرد و آنها را از تاریکی به نور می‌برد: اللَّهُ وَلِی الَّذِینَ ءَامَنُوا یخرِجُهُم مِّنَ الظُلُماتِ اِلَی النُّورِ (بقره، 257). 24. یکی از لوازم ایمان، سربلند بیرون آمدن از آزمون‌های سخت است: ‌أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یترَکُوا أَن یقُولُوا ءَامَنَّا وَ هُم لاَیفتَنُونَ ، وَ لَقَد فَتَنَّا الَّذِینَ مِن قَبلِهِم فَلَیعلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ‌لَیعلَمَنَّ الکَاذِبِینَ (عنکبوت، 2 ـ 3).

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد