چیستی عرفان اسلامی و دلیل مخالفت علما
۱۳۹۸/۰۴/۲۳
–
۲۰۳۷ بازدید
سلام علیکم
۱-ایا عرفان و سیروسلوک بد است؟یعنی اینکه انحراف دارد؟
۲-اگر عرفان مشکلی ندارد چرا در طول تاریخ و حتی امروزه،مخالفت با عرفان و عارفان بوده و هست؟
۳-لطفا بفرمایید حضرت علامه حسن زاده حفظه الله اثار و عقایدشان انحرافی است؟
پرسشگر گرامی ، در پاسخ به نکات زیر توجه نمایید :
الف ) عرفان چیست ؟
1- تعریف
در زمینه تعریف و چیستی عرفان به طور کلی، و عرفان اسلامی به صورت خاص بحثهای زیادی شده است. عرفان عبارت از معرفتی مبتنی بر حالتی توصیف ناپذیر است که در آن حالت برای انسان این احساس پیش می آید که ارتباطی مستقیم و بی واسطه با وجود مطلق [خدا]یافته است و ما افرادی را که به چنین معرفتی دست یافته اند، عارف می نامیم.[1] و یا« بینش واقعیت وحدانی و باطنی هستی، که در آغاز کیفیتی بسیط، اجمالی، مبهم و ناخودآگاه دارد و طی فرآیندی معرفتی- انفسی، بدل به معرفت شهودیای متمایز، تفصیلی، واضح میگردد.»[2] این معرفت معمولا در ادیان ابراهیمی- یعنی اسلام، مسیحیت و یهودیت- بوسیله عبادات فراوان و زهد و اعراض از مظاهر تجمل و دنیا طلبی به همراه ذکر و توجه به ساحت الهی حاصل می شود و از همین رو، معمولا عرفای این ادیان الگوی متدینین جامعه خود می باشند.
نکتة دیگری که تذکر آن لازم است اینکه گاهی بجای واژه «عرفان» از کلمه «تصوف» استفاده میشود. در شرق اسلامی، اصطلاح تصوف و صوفی تا یکی دوقرن پیش، عمدتا بدون هیچ تمایزی به جای عرفان و عارف به کار میرفت.[3] البته در این اواخر برخی با به کارگیری این اصطلاح برای عرفان مخالفند و معتقدند که تصوف بار منفی دارد در حالیکه عرفان دارای بار ارزشی است. برخی از پژوهشگران معاصر در این زمینه میگویند:« در عرف ما شیعة متشرعه، عنوان صوفی و تصوف، عنوانی ممدوح تلقی نمیشود و غالبا به فرقههایی که کما بیش انحرافاتی دارند اطلاق میگردد.»[4]لکن به نظر میرسد این مسئله صرفا یک بحث اصطلاحی است و اگر ما بخواهیم از آثار گذشتگان این علم بهرهمند شویم باید مراقب این تغییر اصطلاح باشیم.[5] 2- عرفان نظری و عملی
معمولا عرفان را به دو قسم نظری و عملی تقسیم میکنند. عرفان نظری دانشی است شبیه فلسفه که با بحث و بررسی مسائل معرفتی تلاش میکند تا فرد را به سطحی از شناخت خدا و اسماء و صفات و افعال او برساند[6]. اما عرفان عملی دانشی شبیه اخلاق است که در آن از آداب و اعمالی که فرد با رعایت و التزام به آنها میتواند به شهود حقایق هستی برسد. به تعبیر دیگر عرفان عملی« علم سیر و سلوک» است.[7]کاشانی در تعریف تصوف مینویسد:« هو التخلق بالاخلاق الالهیة»[8] بحث از مراحل عرفان- که موضوع اصلی این یادداشتها است- نیز یکی از میاحثی است که در سلسله بحثهای عرفان عملی میگنجد.
به بیان دیگر در حوزة عرفان ما سه ساحت داریم:
ساحت اول : حالات عرفانی، مشاهدات و مکاشفات که اینها اساس و حقیقت عرفان را تشکیل میدهد.
ساحت دوم : دستوراتی که بزرگان و مشایخ با سلیقههای گوناگون و مکاتب مختلفی که دارند- در اختیار اهل سیر و سلوک قرار میدهند تا به آن ساحت اول برسند. مجموعه مباحثی که در این بخش میگنجد عرفان عملی ما را تشکیل میدهد.
ساحت سوم : گزاره ها و بیاناتی است که از یافته های شهودی و حضوری حکایت می کند. این گزاره ها در دسترس افرادی
هم که شخصا حالات و مکاشفات عرفانی ندارند قرار دارد و برای آنها هم تا حدی قابل درک است.
گزارهها و بیاناتی که از مشهودات ساحت اول حکایت میکنند و حتی افرادی که شخصا در مسیر عرفان عملی گام ننهادهاند توان درک آنها را دارند. مباحث این بخش اساس عرفان نظری ما را تشکیل داده است.[9]ساحت اول دریافتنی است قابل گفتن و نگاشتن نیست. اما در مورد ساحت دوم و سوم خوشبختانه میراث خوبی در اختیار ما است. البته این سخن هرگز به معنای تایید تمام مباحث مطرح شده در کتب عرفانی نیست بلکه مراد این است که مجموع این میراث برای ما مفید و مغتنم است و ما میتوانیم – همانند دیگر علوم اسلامی- با استفاده از عقل و معارف کتاب و سنت مطالب درست را از مطالب نادرست در این زمینه تشخیص دهیم.
3 . نسبت عرفان نظری با عرفان عملی
در رابطه با نسبت عرفان نظری با عرفان عملی هم بحثهای مختلفی مطرح است. به اختصار میتوان اینگونه گفت که حقیقت که بنیاد اصلی عرفان نظری است در واقع نتیجه طریقت و سیر و سلوک که اساس عرفان عملی را تشکیل میدهد، میباشد.[10]معمولا عرفان را به دو قسم نظری و عملی تقسیم میکنند. عرفان نظری دانشی است شبیه فلسفه که با بحث و بررسی مسائل معرفتی تلاش میکند تا فرد را به سطحی از شناخت خدا و اسماء و صفات و افعال او برساند. اما عرفان عملی دانشی شبیه اخلاق است که در آن از آداب و اعمالی که فرد با رعایت و التزام به آنها میتواند به شهود حقایق هستی برسد. به تعبیر دیگر عرفان عملی« علم سیر و سلوک» است
4 . آیا چیزی به نام عرفان اسلامی داریم ؟
بحث مفصل دیگری که درباره عرفان مطرح است اینکه آیا ما اساسا چیزی به نام عرفان اسلامی داریم یا نه. آیا آنچه امروزه به نام عرفان اسلامی مطرح است واقعا از دامان اسلام است و یا اینکه مسلمانان آن را از فرهنگهای دیگر اقتباس کردهاند. برخی ایران باستان و برخی دیگرمسیحیت و گروه سوم ادیان هندی و گروه چهارم فلسفة یونان را به عنوان خواستگاه عرفان اسلامی معرفی کردهاند[11]لکن نظر صحیح اینست که اساس عرفان اسلامی را عناصری که در قرآن و سنت آمده تشکیل میدهد[12] و مسلمانان نخستین با حقایق معنوی و عرفانی- هرچند به صورت اجمالی- آشنا بودند.«تصوف اسلامی در عین شباهت بارزی که با این گونه مذاهب غیر اسلامی دارد، نه پدید آورده هیچ یک از آنهاست و نه مجموع همه آنها. چیزی است مستقل که منشا واقعی آن اسلام وقرآن است و شک نیست که بدون اسلام و قرآن از جمع مجموع این عناصر غیر اسلامی ممکن نبود چنین نتیجه یی حاصل آید و این نظری است که امروز مورد قبول بیشتر اهل تحقیق واقع شده است.[13]»
*** بنابراین عرفان اسلامی، همانند فقه اسلامی دانشی است که با استفاده از منابع اصیل اسلامی به وجود آمده است و البته مشابهت های فراوانی در مباحث آن با دیگر عرفانهای مطرح در سطح جهان وجود دارد. اما این مشابهت ها نمیتواند دلیلی بر وارداتی بودن عرفان در فرهنگ اسلامی باشد.
ب ) علتهای مخالفت علما با عرفان
1 . برخی از مخالفت ها با عرفان نبوده بلکه با تصوف بوده است که از خود بدعت هایی را در دین وارد کرده اند.(مثلاً خانقاه دارند و رقص سما و مرشد و … ).
2 . برخی دیگر به این خاطر بوده است که عرفان را نفهیمده اند و تصور کرده اند عرفا کفر می گویند یا مردم را از شریعت دور می کنند.
3 . برخی مخالفت ها شاید نشأت گرفته از عدم فهم حقایق باطنی دین بوده و تصور بر این بوده دین همین احکام ظاهر است و بس.
3 . برخی مخالفت ها نیز برای این بوده که برخی شاگردان فقها از اهل عرفان نزد ایشان سعایت کرده و یا مسائل عرفانی را به نحو صحیح نقل نمی کردند لذا در ذهن آقایان فقها تصور صحیحی از عقاید عرفا شکل نمی گرفت و با آن مخالفت می کردند. لازم است بگویم که اکثر عرفای تاریخ اسلام که در حوزه تمدن اسلامی ظهور کرده اند اهل سنت بوده و طبعاً برخی عقاید آن ها صحیح نبوده و مورد مخالفت علمای شیعه واقع می شده است. در این مورد ر.ک: مبانی و اصول عرفان نظری از استاد یزدان پناه و کلیات علوم اسلامی از شهید مطهری ره.
4 . مخالفت علمای شیعه با تصوف
مخالفت علمای شیعه با تصوف را می توان در دو جنبة کلّی علل دینی و علل سیاسی – اجتماعی، تقسیم نمود، که به توضیح هر یک به اختصار می پردازیم
1 . 4 . علل دینی
علل مخالفت های دینی با تصوف ،در دو محور بدعت ها و انحرافات عملی و انحرافات نظری، خلاصه میشود:
الف: بدعت ها و انحرافات عملی
ا . شریعت گریزی
برخی از جهلة صوفیه، معتقد بودند که تقید به احکام شریعت، وظیفه عوام است و حال خواص و اهل حقیقت، عالی تر از آن است که به رسوم ظاهر، مقید شوند. شریعت گریزی در تصوف به صورت های مختلفی، ظهور و بروز داشته است از جمله
اا . قول به سقوط تکلیف: بر طبق این باور، زمانی که سالک، به درجه قرب برسد، تکلیف از او ساقط می شود. گرچه این سخن، نزد محقیقن صوفیه، مردود است. (زرین کوب، دنباله جستجو در تصوف ایران ، ۱۶۳).
ااا . سماع صوفیانه
که مشایخ تصوف، آن را غذای ارواح اهل معرفت دانسته اند (فروزانفر، بدیع الزمان، ترجمه رساله قشیریه،۶۰۲) و در اصطلاح، آئینی است که در آن صوفی، پس از شنیدن صدای خوش، منقلب شده و به بیخودی افتد.
مخالفت علمای شیعه با سماع یا به طور غیر مستقیم و به دلیل حرمت غنا و رقص می باشد که اگر سماع صوفیان، مصداق، غنا و رقص قرار گیرد، فتوای بیشتر علما، بر حرمت آن می باشد و یا به طور مستقیم است مانند مخالفت هایی که علامه حلّی (حلی، نهج الحق و کشف الصدق ، ۵۹ و ۵۸) با این مساله دارند.
اااا . شاهد بازی و جمال پرستی
نظر بازی و صورت گرایی و مهر ورزی با پسران زیباروی و به اصطلاح مخالفین صوفیه، بازی با امردان، از مواردی است که همواره مورد نزاع و کشمکش صوفیان و متشرعان بوده و هست؛ که چون چنین امری، احتمال زمینه سازی برای نظر با ریبه و شهوت و نیز وقوع در حرام الهی، مانند: لواط، را در پی دارد، به اجماع علمای شیعه حرام می باشد.
ااااا . ریاضات نامشروع
ریاضت، در اصطلاح عرفانی، عبارت است از تهذیب اخلاق نفسانیه، که سالک، باید در طلب مقصود از احتمال مشقات نفسانیه، دریغ نکند. ( جرجانی، میرسید شریف، التعریفات ، ۵۰) که سلوک عرفانی و راه تصفیه و تزکیه درون، به ریاضت و مجاهدة نفس، استوار بوده است و از سویی دیگر، آن را بر اساس ظرفیت های روحی و توانایی افراد بشر، پی ریزی می نماید.
اما برخی از متصوفه، به ریاضات غیر شرعیه رو آورده و برای سیر و سلوک، آدابی را که در شریعت وجود ندارد، ابداع کردند، تا کار به آن جا رسید که شریعت در مقابل طریقت، تلقی شد. و با کنار گذاشتن شریعت و بی اعتنایی به تکالیف، تصوف به ابتذال کشیده شد و صوفیانی غیر متشرعه، نظیر قلندریه، مداریه، شطاریه، رواج پیدا کردند.
از همین رو، علمای شیعه نیز، با این گونه ریاضات به مخالفت برخاسته و آن را بدعت می دانند.
اااااا . قطب بازی، سر سپردگی به پیرو مرشد
در دید تصوف، سالک، وظیفه دارد، پربهاترین ابزار خود، یعنی «اختیار» را به دست شیخ بسپارد و تمام اوامر او را بدون چون و چرا إجرا نماید.
این امر اگر چه در سلوک، بسیار مهم است، اما وقتی در دست جهله صوفیه بیفتد و مرید، مجبور به انجام انواع معاصی و محرمات و یا ترک واجبات، به وسیلة شیخ باشد، با انتقاد شدید علمای شیعه، مواجه می شود.
ااااااا . کفر و زندقه
از دیدگاه علمای بزرگی چون، شیخ صدوق ( ابن بابویه، الشیخ الصدوق محمد بن علی، اعتقادات الامامیه،۹۷ و ۱۰۱)، شیخ مفید ( شیخ مفید، محمد بن نعمان، تصحیح الاعتقاد،۱۳۵ و ۱۳۴) و حسنی رازی، صاحب تبصرة العوام ،اعتقادات برخی صوفیان، عین کفر و زندقه بوده و آن ها را از اسلام، خارج می کند.
اااااااا . سحر
برخی از علمای شیعه، نظیر: شیخ طوسی ( شیخ طوسی، الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد ، ۲۸۸ و ۲۸۷) و (حسنی رازی ،سید مرتضی، تبصرة العوام،۱۲۵-۱۲۲)، متصوفه را به سحر و جادو، متهم کرده و به دلیل حرمت جادوگری و سحر، نزد علمای شیعه، آن ها را طرد می کنند.
ااااااااا . دنیا پرستی
از علمایی که صوفیان را به دلیل دنیا پرستی، مورد نکوهش قرار داده می توان به شهید اول اشاره کرد، که صوفی نمایان خشک مقدس صاحب سبحه و خرقه و تبرزین را که ظاهری فقیرانه و باطنی خراب و دنیا پرستانه دارد، نکوهش کرده و فقر را ،رازی می داند که نفس آن را پوشیده می دارد. ( شهید اول، الدروس الشرعیه فی فقه الامامیه ، ۴۵)
2 . بدعت ها و انحرافات نظری
ا . اعتقاد به حلول و اتحاد
حلول در اصطلاح عبارت است از ظهور حق در مظاهر، همچون ظهور حق در مظهر عیسی – علیه السلام- (گوهرین، سیدصادق، شرح اصطلاحات تصوف ، ۴/۲۹۴)
و اتحاد، عبارت است از یک چیز شدن دو چیز،علمای بسیاری مانند: شیخ مفید (شیخ مفید، محمد بن نعمان، تصحیح الاعتقاد ، ۱۳۵و ۱۳۴)، شیخ طوسی (شیخ طوسی، الغیبة للحجة ، ۳۹۷)، حسنی رازی (رازی، تبصرة العوام ، ۱۲۲)، محقق طوسی ( محقق طوسی، قواعد العقائد ، ۵۲ و۵۱۴) ابن میثم (بحرانی، النجاة فی القیامه فی تحقیق أمر الإمامة ، ۷۴ و ۷۳)، و فاضل مقداد ( سیوری حلی، ، مقداد بن عبدالله، شرح الباب الحادی عشر، ، ۲۰ و ۱۹)، صوفیان را به دلیل اعتقاد به حلول و اتحاد، طرد کرده و به مخالفت با آنان پرداخته اند.
البته این رأی، به دلیل عدم آشنایی به وحدت وجود عرفا می باشد. چنان که سید حیدر آملی،که خود از علمای عارف میباشد؛ با وجود پذیرش وحدت وجود، معتقدین به حلول و اتحاد را ملعون نجس دانسته و صوفیه حق را از آنان جدا کرده است. (آملی، جامع الأسرار و منبع الانورا ، ۲۱۹-۲۱۶) در واقع مخالفت علمای شیعه، ناظر به گروهی از متصوفه و جهلة صوفیه می باشد.
اا . شطحیات
یکی از حالاتی که در حالت سکر و بی خودی، از عارفان، سر می زند، سخنانی است که با ظاهر شریعت منافات دارد و بوی کفر می دهد.
از جمله این سخنان می توان به « انا الحق» حلاج و «سبحانی ما أعظم شانی» بایزید، اشاره کرد.
این گونه سخنان غیر محتاطانه، که از سوی مخالفان، به کفر و زندقه، منسوب می شده است، سبب شد تا طرفداران آن از متصوفه، به شرح و تفسیر این نوع کلمات بپردازند تا هم از حملات مخالفان بکاهند و هم تند روی های شطاحان را تعدیل کنند
در مقابل این گروه، صوفیان میانه رو و شریعت مداری نیز بوده اند که ذکر این گونه سخنان را خلاف ادب دانسته و بر شطاحان، تاخته اند.[۱](یوسف پور،محمدکاظم، نقد صوفی ، ۱۴۷-۱۴۴)
ااا . تمجید ابلیس
برخی از مشایخ صوفیه ابلیس را بزرگترین موحد جهان دانسته و در کنار حضرت رسول – صلی الله علیه و آله – از او به عنوان نمونة بارز فتوت یاد کرده اند و از او با عناوینی چون کشته خداوند، خواجه خواجگان و سرور مهجوران ، عاشق و شیفته درگاه احدیت یاد می کنند.علمای شیعه، با توجه به صریح آیات و روایات در مورد ابلیس، در این بحث، با صوفیان به مقابله پرداخته و او را مردود و مهجور و ملعون درگاه پروردگار می دانند.
اااا . ایمان فرعون
مساله ایمان فرعون و دفاع از وی به عنوان یکتا پرست و کسی که با ایمان به خدا از این دنیا رفته است، از طرف برخی از مشایخ صوفیه مطرح شد. طرح این بحث نیز همچون تمجید ابلیس، از حلاج، شروع شدو توسط مشایخ نامداری چون محی الدین عربی ادامه یافت. (یوسف پور، محمدکاظم، نقد صوفی ، ۱۸۰ و ۱۷۹).
که این امر نیز از موارد مخالفت علمای شیعه با تصوف، به شمار می آید.
ااااا . غلوّ
یکی از موارد مخالفت های علمای شیعه، نسبت به تصوف، غلو انگاری آنان می باشد که به صورت های گوناگون، توسط برخی از مشایخ صوفیه مطرح شده است مانند: ادعای نیابت امام غایب – علیه السلام- (شیخ طوسی، الغیبة للحجة ، ۴۰۳-۴۰۱)، ادعای مهدویت (سبحانی، جعفر، موسوعه طبقات الفقها ، ۹/۶۵)، ادعای تسخیر جنّ ( رازی، تبصرة العوام ، ۱۲۲)، ادعای افضلیت ولی بر نبی (ابن بابویه، الشیخ الصدوق محمد بن علی، اعتقادات الامامیه ، ۱۰۱)، ادعای تجلی خداوند به واسطه عبادت بر عارف (همان)، ادعای ظهور معجزات و کرامات ( شیخ مفید، ، محمد بن نعمان، تصحیح الاعتقاد ، ۱۳۵ و ۱۳۴)، ادعای الوهیت ( شیبی، کامل مصطفی، تشیع و تصوف تا آغاز سدۀ دوازدهم هجری ، ۲۱۵ )و ادعای معرفت اسماء و صفات خدا ( ابن بابویه، الشیخ الصدوق محمد بن علی، اعتقادات الامامیه ، ۱۰۱)، که سبب شد، این گروه در شمار غالیان مطرود در کتاب و سنت، به حساب آیند و به وسیله علمای شیعه طرد شوند.
3 . علل سیاسی- اجتماعی: که خود بر چند محور قابل بررسی میباشد:
1 . 3 . مخالفت صوفیه با ابعاد اجتماعی اسلام: تاکید بر ابعاد اجتماعی اسلام و دوری از هر گونه نفوذ، تجرد، انزوا و اجتماع گریزی، شیوه فکری و عملی علمای شیعه بوده است. و همین امر، مخالفت علمای شیعه را با دسته ای از صوفیان که گوشه گیری و دوری از خلق را، شیوه خود ساخته بودند، سبب گردید.
2 . 3 . غیر فهم بودن زبان عرفان نزد زبان اهل شریعت: بیان ناپذیری تجربیات و مفاهیم عرفانی، در قالب اصطلاحات عرفی، یکی از موارد مهم مخالفت بسیاری از علمای شیعه، به خصوص فقها ،در مباحث عرفان نظری، به شمار می رود.
اما در برابر حجم وسیعی از این مخالفت ها، علمایی نیز بوده اند که به این نارسایی، توجه کرده و به تبیین سخنان عرفا پرداخته اند.
از جمله این بزرگان می توان به محقق طوسی (محقق طوسی، قواعد العقائد ، ۲۶۲-۲۶۱)، ابن میثم بحرانی (بحرانی، النجاة فی القیامه فی تحقیق أمر الإمامة،۷۴ و ۷۳) و فاضل مقداد ( سیوری حلی، مقداد بن عبدالله، شرح الباب الحادی عشر: ۲۲-۱۹) اشاره نمود.
د) ارتباط صوفیه با فرقه های گمراه.
که برخی از اندیشه ها و رفتارهای صوفیان، به دلیل شباهت با فرقه هایی چون باطنیان فاطمی،غلات و ساحران، سبب شد که این دسته در شمار این فرقه ها قرار گرفته و مورد مخالفت علما، واقع شوند.
و) نگرش تحقیر آمیز برخی صوفیان به علما
برخی از صوفیان، فقها و محدثان را در شمار اهل ظاهر قلمداد کرده و خود را صاحب اسرار و معرفت باطنی و علوم لدنی می دانند. (زرین کوب، عبدالحسین، دنباله جستجو در تصوف ایران،: ۱۶۱)
* نتیجه گیری
از مجموع آن چه در مختصر آمد می توان به سه نگرش کلی در علمای شیعه نسبت به اهل تصوف، پی برد که عبارت است از دیدگاه مخالفت، موافق و دو سویه موافقت و مخالفت.
اما آن چه مسلم است این سه دیدگاه در یک نقطه، مشترک می باشند و آن مخالفت با مجموع انحرافات و بدعت های صوفیان در سه محور انحرافات عملی، نظری و سیاسی- اجتماعی است و البته برخی از مخالفت ها در مشکل بودن فهم عرفی برخی از آموزه های عرفانی است که علمای عارف به تبیین انها پرداخته اند.
صحت این مخالفت:
با توجه به اینکه شریعت در معنای فراگیر ان شامل اصول و فروع دین می باشد و علمای شیعه به عنوان مرزداران ان از هجمه مخالفان دین به شمار می روند و با توجه به اینکه سه رکن مهم عرفان(شریعت ،طریقت و حقیقت )مطابق شریعت به معنای عام بوده ومشمول ان می گردد و از طرفی دغدغه عرفای راستین ،مطابقت تمام اموزه ها ی عرفانی با شریعت اسلامی بوده است ؛لذا انتقاد به جا و سازنده و منصفانه علمای شریعت ،کاملا به جا و صحیح می باشد؛ اما با در نظر گرفتن این نکته که انتقاد از هر علمی ،نیاز به فهم دقیق اصطلاحات و رموز آن دارد, بنابراین برخی انتقادهایی که ناشی از عدم فهم دقیق اصطلاحی عرفان ناب است, روا نمی باشد.
ج ) حضرت علامه حسن زاده آملی حفظه الله
اثار و عقایدشان ایشان از انحراف به دور بوده و ایشان از نوادر روزگار ما می باشند .
پی نوشت ها:
[1] – برای نمونه: زرین کوب عبدالحسین، ارزش میراث صوفیه/10
[2] – موحدیان عطار علی، مفهوم عرفان/433با تصرف.
[3] – همان/61
[4] – مصباح یزدی محمد تقی، در جستجوی عرفان اسلامی/41
[5] – برای مطالعه بیشتر: پازوکی، شهرام« پارادوکس تصوف نزد اساتید و شاگردان ملاصدرا» مجموعه مقالات منتخب دومین همایش جهانی حکیم ملاصدرا 6/37
[6] – برای ملاحظة تفاوت عرفان با فلسفه و کلام: جوادی آملی عبد الله، رحیق مختوم1/135.
[7] – دهباشی مهدی- میرباقری فرد سید علی اصغر، تاریخ تصوف/22
[8] – الکاشانی عبدالرزاق، اصطلاحات الصوفیة/22.مرحوم کاشانی متوفی سال730 هجری قمری است و از تعابیر ایشان کاملا روشن است که در دوران ایشان، تصوف و صوفی کاملا معنایی ممدوح و ارزشی تلقی میشده است.
[9] – مصباح، پیشین39
[10] – یزدان پناه سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری/66
[11] – برای دیدن صاحبان این نظرات و ادله آنها به:دهباشی، پیشین/33-43 و یثربی سید یحیی، عرفان نظری/72-108و زرین کوب، پیشین،12-13مراجعه شود.
[12] – شواهد این مدعا را بنگرید در: مطهری مرتضی، کلیات علوم اسلامی، درس سوم از بحث عرفان/216 یزدان پناه، پیشین27
[13] – زرین کوب، پیشین14
الف ) عرفان چیست ؟
1- تعریف
در زمینه تعریف و چیستی عرفان به طور کلی، و عرفان اسلامی به صورت خاص بحثهای زیادی شده است. عرفان عبارت از معرفتی مبتنی بر حالتی توصیف ناپذیر است که در آن حالت برای انسان این احساس پیش می آید که ارتباطی مستقیم و بی واسطه با وجود مطلق [خدا]یافته است و ما افرادی را که به چنین معرفتی دست یافته اند، عارف می نامیم.[1] و یا« بینش واقعیت وحدانی و باطنی هستی، که در آغاز کیفیتی بسیط، اجمالی، مبهم و ناخودآگاه دارد و طی فرآیندی معرفتی- انفسی، بدل به معرفت شهودیای متمایز، تفصیلی، واضح میگردد.»[2] این معرفت معمولا در ادیان ابراهیمی- یعنی اسلام، مسیحیت و یهودیت- بوسیله عبادات فراوان و زهد و اعراض از مظاهر تجمل و دنیا طلبی به همراه ذکر و توجه به ساحت الهی حاصل می شود و از همین رو، معمولا عرفای این ادیان الگوی متدینین جامعه خود می باشند.
نکتة دیگری که تذکر آن لازم است اینکه گاهی بجای واژه «عرفان» از کلمه «تصوف» استفاده میشود. در شرق اسلامی، اصطلاح تصوف و صوفی تا یکی دوقرن پیش، عمدتا بدون هیچ تمایزی به جای عرفان و عارف به کار میرفت.[3] البته در این اواخر برخی با به کارگیری این اصطلاح برای عرفان مخالفند و معتقدند که تصوف بار منفی دارد در حالیکه عرفان دارای بار ارزشی است. برخی از پژوهشگران معاصر در این زمینه میگویند:« در عرف ما شیعة متشرعه، عنوان صوفی و تصوف، عنوانی ممدوح تلقی نمیشود و غالبا به فرقههایی که کما بیش انحرافاتی دارند اطلاق میگردد.»[4]لکن به نظر میرسد این مسئله صرفا یک بحث اصطلاحی است و اگر ما بخواهیم از آثار گذشتگان این علم بهرهمند شویم باید مراقب این تغییر اصطلاح باشیم.[5] 2- عرفان نظری و عملی
معمولا عرفان را به دو قسم نظری و عملی تقسیم میکنند. عرفان نظری دانشی است شبیه فلسفه که با بحث و بررسی مسائل معرفتی تلاش میکند تا فرد را به سطحی از شناخت خدا و اسماء و صفات و افعال او برساند[6]. اما عرفان عملی دانشی شبیه اخلاق است که در آن از آداب و اعمالی که فرد با رعایت و التزام به آنها میتواند به شهود حقایق هستی برسد. به تعبیر دیگر عرفان عملی« علم سیر و سلوک» است.[7]کاشانی در تعریف تصوف مینویسد:« هو التخلق بالاخلاق الالهیة»[8] بحث از مراحل عرفان- که موضوع اصلی این یادداشتها است- نیز یکی از میاحثی است که در سلسله بحثهای عرفان عملی میگنجد.
به بیان دیگر در حوزة عرفان ما سه ساحت داریم:
ساحت اول : حالات عرفانی، مشاهدات و مکاشفات که اینها اساس و حقیقت عرفان را تشکیل میدهد.
ساحت دوم : دستوراتی که بزرگان و مشایخ با سلیقههای گوناگون و مکاتب مختلفی که دارند- در اختیار اهل سیر و سلوک قرار میدهند تا به آن ساحت اول برسند. مجموعه مباحثی که در این بخش میگنجد عرفان عملی ما را تشکیل میدهد.
ساحت سوم : گزاره ها و بیاناتی است که از یافته های شهودی و حضوری حکایت می کند. این گزاره ها در دسترس افرادی
هم که شخصا حالات و مکاشفات عرفانی ندارند قرار دارد و برای آنها هم تا حدی قابل درک است.
گزارهها و بیاناتی که از مشهودات ساحت اول حکایت میکنند و حتی افرادی که شخصا در مسیر عرفان عملی گام ننهادهاند توان درک آنها را دارند. مباحث این بخش اساس عرفان نظری ما را تشکیل داده است.[9]ساحت اول دریافتنی است قابل گفتن و نگاشتن نیست. اما در مورد ساحت دوم و سوم خوشبختانه میراث خوبی در اختیار ما است. البته این سخن هرگز به معنای تایید تمام مباحث مطرح شده در کتب عرفانی نیست بلکه مراد این است که مجموع این میراث برای ما مفید و مغتنم است و ما میتوانیم – همانند دیگر علوم اسلامی- با استفاده از عقل و معارف کتاب و سنت مطالب درست را از مطالب نادرست در این زمینه تشخیص دهیم.
3 . نسبت عرفان نظری با عرفان عملی
در رابطه با نسبت عرفان نظری با عرفان عملی هم بحثهای مختلفی مطرح است. به اختصار میتوان اینگونه گفت که حقیقت که بنیاد اصلی عرفان نظری است در واقع نتیجه طریقت و سیر و سلوک که اساس عرفان عملی را تشکیل میدهد، میباشد.[10]معمولا عرفان را به دو قسم نظری و عملی تقسیم میکنند. عرفان نظری دانشی است شبیه فلسفه که با بحث و بررسی مسائل معرفتی تلاش میکند تا فرد را به سطحی از شناخت خدا و اسماء و صفات و افعال او برساند. اما عرفان عملی دانشی شبیه اخلاق است که در آن از آداب و اعمالی که فرد با رعایت و التزام به آنها میتواند به شهود حقایق هستی برسد. به تعبیر دیگر عرفان عملی« علم سیر و سلوک» است
4 . آیا چیزی به نام عرفان اسلامی داریم ؟
بحث مفصل دیگری که درباره عرفان مطرح است اینکه آیا ما اساسا چیزی به نام عرفان اسلامی داریم یا نه. آیا آنچه امروزه به نام عرفان اسلامی مطرح است واقعا از دامان اسلام است و یا اینکه مسلمانان آن را از فرهنگهای دیگر اقتباس کردهاند. برخی ایران باستان و برخی دیگرمسیحیت و گروه سوم ادیان هندی و گروه چهارم فلسفة یونان را به عنوان خواستگاه عرفان اسلامی معرفی کردهاند[11]لکن نظر صحیح اینست که اساس عرفان اسلامی را عناصری که در قرآن و سنت آمده تشکیل میدهد[12] و مسلمانان نخستین با حقایق معنوی و عرفانی- هرچند به صورت اجمالی- آشنا بودند.«تصوف اسلامی در عین شباهت بارزی که با این گونه مذاهب غیر اسلامی دارد، نه پدید آورده هیچ یک از آنهاست و نه مجموع همه آنها. چیزی است مستقل که منشا واقعی آن اسلام وقرآن است و شک نیست که بدون اسلام و قرآن از جمع مجموع این عناصر غیر اسلامی ممکن نبود چنین نتیجه یی حاصل آید و این نظری است که امروز مورد قبول بیشتر اهل تحقیق واقع شده است.[13]»
*** بنابراین عرفان اسلامی، همانند فقه اسلامی دانشی است که با استفاده از منابع اصیل اسلامی به وجود آمده است و البته مشابهت های فراوانی در مباحث آن با دیگر عرفانهای مطرح در سطح جهان وجود دارد. اما این مشابهت ها نمیتواند دلیلی بر وارداتی بودن عرفان در فرهنگ اسلامی باشد.
ب ) علتهای مخالفت علما با عرفان
1 . برخی از مخالفت ها با عرفان نبوده بلکه با تصوف بوده است که از خود بدعت هایی را در دین وارد کرده اند.(مثلاً خانقاه دارند و رقص سما و مرشد و … ).
2 . برخی دیگر به این خاطر بوده است که عرفان را نفهیمده اند و تصور کرده اند عرفا کفر می گویند یا مردم را از شریعت دور می کنند.
3 . برخی مخالفت ها شاید نشأت گرفته از عدم فهم حقایق باطنی دین بوده و تصور بر این بوده دین همین احکام ظاهر است و بس.
3 . برخی مخالفت ها نیز برای این بوده که برخی شاگردان فقها از اهل عرفان نزد ایشان سعایت کرده و یا مسائل عرفانی را به نحو صحیح نقل نمی کردند لذا در ذهن آقایان فقها تصور صحیحی از عقاید عرفا شکل نمی گرفت و با آن مخالفت می کردند. لازم است بگویم که اکثر عرفای تاریخ اسلام که در حوزه تمدن اسلامی ظهور کرده اند اهل سنت بوده و طبعاً برخی عقاید آن ها صحیح نبوده و مورد مخالفت علمای شیعه واقع می شده است. در این مورد ر.ک: مبانی و اصول عرفان نظری از استاد یزدان پناه و کلیات علوم اسلامی از شهید مطهری ره.
4 . مخالفت علمای شیعه با تصوف
مخالفت علمای شیعه با تصوف را می توان در دو جنبة کلّی علل دینی و علل سیاسی – اجتماعی، تقسیم نمود، که به توضیح هر یک به اختصار می پردازیم
1 . 4 . علل دینی
علل مخالفت های دینی با تصوف ،در دو محور بدعت ها و انحرافات عملی و انحرافات نظری، خلاصه میشود:
الف: بدعت ها و انحرافات عملی
ا . شریعت گریزی
برخی از جهلة صوفیه، معتقد بودند که تقید به احکام شریعت، وظیفه عوام است و حال خواص و اهل حقیقت، عالی تر از آن است که به رسوم ظاهر، مقید شوند. شریعت گریزی در تصوف به صورت های مختلفی، ظهور و بروز داشته است از جمله
اا . قول به سقوط تکلیف: بر طبق این باور، زمانی که سالک، به درجه قرب برسد، تکلیف از او ساقط می شود. گرچه این سخن، نزد محقیقن صوفیه، مردود است. (زرین کوب، دنباله جستجو در تصوف ایران ، ۱۶۳).
ااا . سماع صوفیانه
که مشایخ تصوف، آن را غذای ارواح اهل معرفت دانسته اند (فروزانفر، بدیع الزمان، ترجمه رساله قشیریه،۶۰۲) و در اصطلاح، آئینی است که در آن صوفی، پس از شنیدن صدای خوش، منقلب شده و به بیخودی افتد.
مخالفت علمای شیعه با سماع یا به طور غیر مستقیم و به دلیل حرمت غنا و رقص می باشد که اگر سماع صوفیان، مصداق، غنا و رقص قرار گیرد، فتوای بیشتر علما، بر حرمت آن می باشد و یا به طور مستقیم است مانند مخالفت هایی که علامه حلّی (حلی، نهج الحق و کشف الصدق ، ۵۹ و ۵۸) با این مساله دارند.
اااا . شاهد بازی و جمال پرستی
نظر بازی و صورت گرایی و مهر ورزی با پسران زیباروی و به اصطلاح مخالفین صوفیه، بازی با امردان، از مواردی است که همواره مورد نزاع و کشمکش صوفیان و متشرعان بوده و هست؛ که چون چنین امری، احتمال زمینه سازی برای نظر با ریبه و شهوت و نیز وقوع در حرام الهی، مانند: لواط، را در پی دارد، به اجماع علمای شیعه حرام می باشد.
ااااا . ریاضات نامشروع
ریاضت، در اصطلاح عرفانی، عبارت است از تهذیب اخلاق نفسانیه، که سالک، باید در طلب مقصود از احتمال مشقات نفسانیه، دریغ نکند. ( جرجانی، میرسید شریف، التعریفات ، ۵۰) که سلوک عرفانی و راه تصفیه و تزکیه درون، به ریاضت و مجاهدة نفس، استوار بوده است و از سویی دیگر، آن را بر اساس ظرفیت های روحی و توانایی افراد بشر، پی ریزی می نماید.
اما برخی از متصوفه، به ریاضات غیر شرعیه رو آورده و برای سیر و سلوک، آدابی را که در شریعت وجود ندارد، ابداع کردند، تا کار به آن جا رسید که شریعت در مقابل طریقت، تلقی شد. و با کنار گذاشتن شریعت و بی اعتنایی به تکالیف، تصوف به ابتذال کشیده شد و صوفیانی غیر متشرعه، نظیر قلندریه، مداریه، شطاریه، رواج پیدا کردند.
از همین رو، علمای شیعه نیز، با این گونه ریاضات به مخالفت برخاسته و آن را بدعت می دانند.
اااااا . قطب بازی، سر سپردگی به پیرو مرشد
در دید تصوف، سالک، وظیفه دارد، پربهاترین ابزار خود، یعنی «اختیار» را به دست شیخ بسپارد و تمام اوامر او را بدون چون و چرا إجرا نماید.
این امر اگر چه در سلوک، بسیار مهم است، اما وقتی در دست جهله صوفیه بیفتد و مرید، مجبور به انجام انواع معاصی و محرمات و یا ترک واجبات، به وسیلة شیخ باشد، با انتقاد شدید علمای شیعه، مواجه می شود.
ااااااا . کفر و زندقه
از دیدگاه علمای بزرگی چون، شیخ صدوق ( ابن بابویه، الشیخ الصدوق محمد بن علی، اعتقادات الامامیه،۹۷ و ۱۰۱)، شیخ مفید ( شیخ مفید، محمد بن نعمان، تصحیح الاعتقاد،۱۳۵ و ۱۳۴) و حسنی رازی، صاحب تبصرة العوام ،اعتقادات برخی صوفیان، عین کفر و زندقه بوده و آن ها را از اسلام، خارج می کند.
اااااااا . سحر
برخی از علمای شیعه، نظیر: شیخ طوسی ( شیخ طوسی، الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد ، ۲۸۸ و ۲۸۷) و (حسنی رازی ،سید مرتضی، تبصرة العوام،۱۲۵-۱۲۲)، متصوفه را به سحر و جادو، متهم کرده و به دلیل حرمت جادوگری و سحر، نزد علمای شیعه، آن ها را طرد می کنند.
ااااااااا . دنیا پرستی
از علمایی که صوفیان را به دلیل دنیا پرستی، مورد نکوهش قرار داده می توان به شهید اول اشاره کرد، که صوفی نمایان خشک مقدس صاحب سبحه و خرقه و تبرزین را که ظاهری فقیرانه و باطنی خراب و دنیا پرستانه دارد، نکوهش کرده و فقر را ،رازی می داند که نفس آن را پوشیده می دارد. ( شهید اول، الدروس الشرعیه فی فقه الامامیه ، ۴۵)
2 . بدعت ها و انحرافات نظری
ا . اعتقاد به حلول و اتحاد
حلول در اصطلاح عبارت است از ظهور حق در مظاهر، همچون ظهور حق در مظهر عیسی – علیه السلام- (گوهرین، سیدصادق، شرح اصطلاحات تصوف ، ۴/۲۹۴)
و اتحاد، عبارت است از یک چیز شدن دو چیز،علمای بسیاری مانند: شیخ مفید (شیخ مفید، محمد بن نعمان، تصحیح الاعتقاد ، ۱۳۵و ۱۳۴)، شیخ طوسی (شیخ طوسی، الغیبة للحجة ، ۳۹۷)، حسنی رازی (رازی، تبصرة العوام ، ۱۲۲)، محقق طوسی ( محقق طوسی، قواعد العقائد ، ۵۲ و۵۱۴) ابن میثم (بحرانی، النجاة فی القیامه فی تحقیق أمر الإمامة ، ۷۴ و ۷۳)، و فاضل مقداد ( سیوری حلی، ، مقداد بن عبدالله، شرح الباب الحادی عشر، ، ۲۰ و ۱۹)، صوفیان را به دلیل اعتقاد به حلول و اتحاد، طرد کرده و به مخالفت با آنان پرداخته اند.
البته این رأی، به دلیل عدم آشنایی به وحدت وجود عرفا می باشد. چنان که سید حیدر آملی،که خود از علمای عارف میباشد؛ با وجود پذیرش وحدت وجود، معتقدین به حلول و اتحاد را ملعون نجس دانسته و صوفیه حق را از آنان جدا کرده است. (آملی، جامع الأسرار و منبع الانورا ، ۲۱۹-۲۱۶) در واقع مخالفت علمای شیعه، ناظر به گروهی از متصوفه و جهلة صوفیه می باشد.
اا . شطحیات
یکی از حالاتی که در حالت سکر و بی خودی، از عارفان، سر می زند، سخنانی است که با ظاهر شریعت منافات دارد و بوی کفر می دهد.
از جمله این سخنان می توان به « انا الحق» حلاج و «سبحانی ما أعظم شانی» بایزید، اشاره کرد.
این گونه سخنان غیر محتاطانه، که از سوی مخالفان، به کفر و زندقه، منسوب می شده است، سبب شد تا طرفداران آن از متصوفه، به شرح و تفسیر این نوع کلمات بپردازند تا هم از حملات مخالفان بکاهند و هم تند روی های شطاحان را تعدیل کنند
در مقابل این گروه، صوفیان میانه رو و شریعت مداری نیز بوده اند که ذکر این گونه سخنان را خلاف ادب دانسته و بر شطاحان، تاخته اند.[۱](یوسف پور،محمدکاظم، نقد صوفی ، ۱۴۷-۱۴۴)
ااا . تمجید ابلیس
برخی از مشایخ صوفیه ابلیس را بزرگترین موحد جهان دانسته و در کنار حضرت رسول – صلی الله علیه و آله – از او به عنوان نمونة بارز فتوت یاد کرده اند و از او با عناوینی چون کشته خداوند، خواجه خواجگان و سرور مهجوران ، عاشق و شیفته درگاه احدیت یاد می کنند.علمای شیعه، با توجه به صریح آیات و روایات در مورد ابلیس، در این بحث، با صوفیان به مقابله پرداخته و او را مردود و مهجور و ملعون درگاه پروردگار می دانند.
اااا . ایمان فرعون
مساله ایمان فرعون و دفاع از وی به عنوان یکتا پرست و کسی که با ایمان به خدا از این دنیا رفته است، از طرف برخی از مشایخ صوفیه مطرح شد. طرح این بحث نیز همچون تمجید ابلیس، از حلاج، شروع شدو توسط مشایخ نامداری چون محی الدین عربی ادامه یافت. (یوسف پور، محمدکاظم، نقد صوفی ، ۱۸۰ و ۱۷۹).
که این امر نیز از موارد مخالفت علمای شیعه با تصوف، به شمار می آید.
ااااا . غلوّ
یکی از موارد مخالفت های علمای شیعه، نسبت به تصوف، غلو انگاری آنان می باشد که به صورت های گوناگون، توسط برخی از مشایخ صوفیه مطرح شده است مانند: ادعای نیابت امام غایب – علیه السلام- (شیخ طوسی، الغیبة للحجة ، ۴۰۳-۴۰۱)، ادعای مهدویت (سبحانی، جعفر، موسوعه طبقات الفقها ، ۹/۶۵)، ادعای تسخیر جنّ ( رازی، تبصرة العوام ، ۱۲۲)، ادعای افضلیت ولی بر نبی (ابن بابویه، الشیخ الصدوق محمد بن علی، اعتقادات الامامیه ، ۱۰۱)، ادعای تجلی خداوند به واسطه عبادت بر عارف (همان)، ادعای ظهور معجزات و کرامات ( شیخ مفید، ، محمد بن نعمان، تصحیح الاعتقاد ، ۱۳۵ و ۱۳۴)، ادعای الوهیت ( شیبی، کامل مصطفی، تشیع و تصوف تا آغاز سدۀ دوازدهم هجری ، ۲۱۵ )و ادعای معرفت اسماء و صفات خدا ( ابن بابویه، الشیخ الصدوق محمد بن علی، اعتقادات الامامیه ، ۱۰۱)، که سبب شد، این گروه در شمار غالیان مطرود در کتاب و سنت، به حساب آیند و به وسیله علمای شیعه طرد شوند.
3 . علل سیاسی- اجتماعی: که خود بر چند محور قابل بررسی میباشد:
1 . 3 . مخالفت صوفیه با ابعاد اجتماعی اسلام: تاکید بر ابعاد اجتماعی اسلام و دوری از هر گونه نفوذ، تجرد، انزوا و اجتماع گریزی، شیوه فکری و عملی علمای شیعه بوده است. و همین امر، مخالفت علمای شیعه را با دسته ای از صوفیان که گوشه گیری و دوری از خلق را، شیوه خود ساخته بودند، سبب گردید.
2 . 3 . غیر فهم بودن زبان عرفان نزد زبان اهل شریعت: بیان ناپذیری تجربیات و مفاهیم عرفانی، در قالب اصطلاحات عرفی، یکی از موارد مهم مخالفت بسیاری از علمای شیعه، به خصوص فقها ،در مباحث عرفان نظری، به شمار می رود.
اما در برابر حجم وسیعی از این مخالفت ها، علمایی نیز بوده اند که به این نارسایی، توجه کرده و به تبیین سخنان عرفا پرداخته اند.
از جمله این بزرگان می توان به محقق طوسی (محقق طوسی، قواعد العقائد ، ۲۶۲-۲۶۱)، ابن میثم بحرانی (بحرانی، النجاة فی القیامه فی تحقیق أمر الإمامة،۷۴ و ۷۳) و فاضل مقداد ( سیوری حلی، مقداد بن عبدالله، شرح الباب الحادی عشر: ۲۲-۱۹) اشاره نمود.
د) ارتباط صوفیه با فرقه های گمراه.
که برخی از اندیشه ها و رفتارهای صوفیان، به دلیل شباهت با فرقه هایی چون باطنیان فاطمی،غلات و ساحران، سبب شد که این دسته در شمار این فرقه ها قرار گرفته و مورد مخالفت علما، واقع شوند.
و) نگرش تحقیر آمیز برخی صوفیان به علما
برخی از صوفیان، فقها و محدثان را در شمار اهل ظاهر قلمداد کرده و خود را صاحب اسرار و معرفت باطنی و علوم لدنی می دانند. (زرین کوب، عبدالحسین، دنباله جستجو در تصوف ایران،: ۱۶۱)
* نتیجه گیری
از مجموع آن چه در مختصر آمد می توان به سه نگرش کلی در علمای شیعه نسبت به اهل تصوف، پی برد که عبارت است از دیدگاه مخالفت، موافق و دو سویه موافقت و مخالفت.
اما آن چه مسلم است این سه دیدگاه در یک نقطه، مشترک می باشند و آن مخالفت با مجموع انحرافات و بدعت های صوفیان در سه محور انحرافات عملی، نظری و سیاسی- اجتماعی است و البته برخی از مخالفت ها در مشکل بودن فهم عرفی برخی از آموزه های عرفانی است که علمای عارف به تبیین انها پرداخته اند.
صحت این مخالفت:
با توجه به اینکه شریعت در معنای فراگیر ان شامل اصول و فروع دین می باشد و علمای شیعه به عنوان مرزداران ان از هجمه مخالفان دین به شمار می روند و با توجه به اینکه سه رکن مهم عرفان(شریعت ،طریقت و حقیقت )مطابق شریعت به معنای عام بوده ومشمول ان می گردد و از طرفی دغدغه عرفای راستین ،مطابقت تمام اموزه ها ی عرفانی با شریعت اسلامی بوده است ؛لذا انتقاد به جا و سازنده و منصفانه علمای شریعت ،کاملا به جا و صحیح می باشد؛ اما با در نظر گرفتن این نکته که انتقاد از هر علمی ،نیاز به فهم دقیق اصطلاحات و رموز آن دارد, بنابراین برخی انتقادهایی که ناشی از عدم فهم دقیق اصطلاحی عرفان ناب است, روا نمی باشد.
ج ) حضرت علامه حسن زاده آملی حفظه الله
اثار و عقایدشان ایشان از انحراف به دور بوده و ایشان از نوادر روزگار ما می باشند .
پی نوشت ها:
[1] – برای نمونه: زرین کوب عبدالحسین، ارزش میراث صوفیه/10
[2] – موحدیان عطار علی، مفهوم عرفان/433با تصرف.
[3] – همان/61
[4] – مصباح یزدی محمد تقی، در جستجوی عرفان اسلامی/41
[5] – برای مطالعه بیشتر: پازوکی، شهرام« پارادوکس تصوف نزد اساتید و شاگردان ملاصدرا» مجموعه مقالات منتخب دومین همایش جهانی حکیم ملاصدرا 6/37
[6] – برای ملاحظة تفاوت عرفان با فلسفه و کلام: جوادی آملی عبد الله، رحیق مختوم1/135.
[7] – دهباشی مهدی- میرباقری فرد سید علی اصغر، تاریخ تصوف/22
[8] – الکاشانی عبدالرزاق، اصطلاحات الصوفیة/22.مرحوم کاشانی متوفی سال730 هجری قمری است و از تعابیر ایشان کاملا روشن است که در دوران ایشان، تصوف و صوفی کاملا معنایی ممدوح و ارزشی تلقی میشده است.
[9] – مصباح، پیشین39
[10] – یزدان پناه سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری/66
[11] – برای دیدن صاحبان این نظرات و ادله آنها به:دهباشی، پیشین/33-43 و یثربی سید یحیی، عرفان نظری/72-108و زرین کوب، پیشین،12-13مراجعه شود.
[12] – شواهد این مدعا را بنگرید در: مطهری مرتضی، کلیات علوم اسلامی، درس سوم از بحث عرفان/216 یزدان پناه، پیشین27
[13] – زرین کوب، پیشین14