۱۳۹۸/۰۲/۲۸
–
۱۵۷۳ بازدید
سلام.
لطفا مختصر توضیحی راجب به به بردگی کشیدن سلمان فارسی ارایه دهید:
چند ابهام برایم به وجود امده:
۱.مگر از شرایط برده گیری ان نبود که برده کافر باشد؟درحالی که سلمان فارسی دین داشت.
۲.یک شرط دیگر برده گیری مگر این نبود که فرد کافر به مسلمانان هجوم اورند و بعدش مسلمانان انان را اسیر و سپس برده خود کنند؟
مگر سلمان فارسی به مسلمانان هجوم برده بود؟
برده بودن سلمان مربوط به قبل از مسلمان شدن اوست نه بعداز اسلامش…
سلمان فارسى یکى از مشهورترین صحابه پیامبر خدا «صلى الله علیه وآله» و از شخصیتهاى بسیار بزرگ اسلام است. وى اصالتا ایرانى و دهقان زادهاى(در این برهه زمانی مراد از دهقانان حاکمان محلی است. کسانی که: عهدهدار جمع آوری مالیات بودند و به گونهای بر مناطقی از کشور حکومت میکردند. برای کسب اطلاع در مورد این واژه در این عصر میتوانید به اثر
حسین مفتخری و حسین زمانی، با نام تاریخ ایران از ورود مسلمانان تا پایان طاهریان، تهران، سمت، 1381) مراجعه کنید.
بنابر نقل تواریخ سلمان از ناحیه «جى» اصفهان یا کازرون و یا رامهرمز(در خوزستان) بوده است. نام اصلى اش«ماهبه» یا «روزبه» و نام پدرش «خوشبودان یا بوذخمشان اسپهانی» است.( دایره المعارف تشیع، زیر نظر احمد صدر, حاج سید جوادی و دیگران، تهران، نشر شهید سعید محبی، 1381, ص262) در حدود سالهای 570 میلادی به دنیا آمده و در سال 653 میلادی مقارن با 33 قمری و طبق نقلی در سال 35 قمری و در ایام حکومت عثمان(قرطبی، الاستیعاب، ج 2، ص 197) در شهر مدائن دیده از جهان فروبست. در کودکى در مناطقی رشد یافت که مهد سه دین مهم آن روز بود که عبارتند از: مسیحیت نسطوری، زرتشتی و مانوی.( دایره المعارف تشیع، ص262) آمده است که وی به دین عیسوى گرایید. برخی معتقدند چون وی از کشیشان شنیده بود که ظهور پیامبر اسلام نزدیک شده است، خانه پدر را ترک گفت و در جستوجوى آن پیامبر به سفر پرداخت.( برخی نیز علت مسافرت و خروج وی از ایران را یافتن شخصیتی نیرومند دانسته اند که بتواند نظام ظالم و ستم پیشه ساسانی را براندازد. پیشین، ص263) به سوریه رفت و چندى در مناطق مختلفی همچون: شام، موصل و نَصیبَیْن نزد کشیشان متعددی اقامت جست تا آن که در بلاد عرب به اسارت قبیلهای به نام «بنىکلب» درآمد. مدتی بعد مردى از قبیله «بنىقریظه»( بنیقریظه یکی از قبایل یهودی ساکن در شهر یثرب,شهری که بعدها به دلیل هجرت پیامبر به مدینه مشهور شد بود)او را خرید و به یثرب (مدینه) برد. در این شهر، از ظهور پیامبر خدا صلى الله علیه وآله آگاه شد و چون گفتهها و نشانههایى را که از کشیش مراد خود شنیده بود، در آن حضرت دید، به زودى اسلام آورد. رسول اکرم صلى الله علیه وآله او را از مالک یهودیاش خرید و آزاد کرد. از آن موقع سلمان ملازم رسول صلى الله علیه وآله بود و نزد او منزلتى خاص یافت. از جمله اقدامات به یادگار مانده از وی، پیشنهاد کندن خندق در غزوه خندق یا جنگ احزاب میباشد. کندن این خندق در باز داشتن تجاوز مشرکان به شهر مدینه اثرى بزرگ داشت.( یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ترجمه: ابراهیم آیتی، ج1، ص 409) بنابر روایتى مشهور، رسول اکرم صلى الله علیه وآله سلمان را از اهل بیت شمرده است. به هنگام رحلت پیامبر خدا(ص) سلمان فارسی در مدینه حضور نداشت و پس از بازگشت جمله تاریخی خود را خطاب به مردم مدینه به زبان فارسی فرمود که «کردید و نکردید». آنگاه سلمان در شمار اصحاب امام على علیه السلام در آمد و از مؤمنان به خلافت بلافصل او گردید. او نزد امام على علیه السلام نیز منزلتى بزرگ داشت. حضرت على علیه السلام، سلمان را دریایى مى دانست که قعرش دست نایافتنى است.(ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 342) در خلافت عمربن خطاب برای جنگ با سپاه امپراطوری ساسانی به سمت ایران به راه افتاد. هدف از فرستادن وی: استفاده از نظرات کارشناسانه و دقیق وی و هم راهنمایی سپاه اعراب در مناطق ایران بود.( دایره المعارف تشیع، ص263) پس از فتح مدائن و در زمان حکومت عمربن خطاب و ظاهرا پس از مشورت با امیرالمومنین علی(ع) حکومت مدائن را از جانب عمر پذیرفت و به این شهر نقل مکان کرد. سلمان به عنوان والى مدائن، بر 30 هزار مسلمان حکومت مى کرد. حقوق استاندارى اش 5 هزار درهم بود و او، همه مستمرى خود را صدقه مى داد.
دو جامه (عبا) داشت که هنگام سخنرانى یکى را به زیر پاى خود مى گسترد و دیگرى را به دوش مى افکند.از کسى چیزى نمى پذیرفت.خانه اى نداشت و براى تهیه آن نیز دست و پا نزد،خود، کار مى کرد؛ حصیر و زنبیل مى بافت و از تلاش خویش روزى کسب مى کرد. ساده مى زیست و به اندک غذایى چون نان جو اکتفا مى کرد. از درآمدش، گوشت یا ماهى اى مى خرید و آنگاه، جذامیان را به خوان خود دعوت مى کرد و با آنان هم سفره مى شد! او حتى حاضر نبود این هزینه خیریه را از بیت المال صرف نماید. وقتى کسى به او اعتراض کرد که چرا تو کار مى کنى در حالى که امیرى، و رزق و روزى برایت سرازیر است، گفت: من مى پسندم که از دست رنج خود ارتزاق کنم.( قرطبی، الاستیعاب، ج 2، ص 193)
سلمان افزون بر مقام بزرگى که نزد شیعیان دارد، نزد اهل سنّت نیز داراى مکانتى والاست. او در مدائن وفات یافت و امام على«علیه السلام» بر جنازهاش نماز خواند.
درباره شخصیت سلمان روایات فراوانی وجود دارد:
الف. سلمان از ما اهل البیت است.
ب. سلمان دریای علم است.
ج. اگر دین در ثریا باشد سلمان آن را به دست می آورد.
د. سلمان بهتر از لقمان حکیم است.
ه. ایمان ده درجه دارد. مقداد در درجه هشتم، ابوذر در درجه نهم و سلمان در درجه دهم است.
و. به سلمان، سلمان فارسی نگویید بلکه سلمان محمدی بگویید.
ز. سلمان، محدث بود.
ح. سلمان، اسم عظیم تعلیم دیده بود.
ط. کسی فقیه تر از سلمان نبود.( مجلسی، بحار الانوار، ج22 ص 31، 331، 341، 347،385 ؛ شیخ طوسی، اختیار معرفه الرجال معروف به رجال کشی، ص6)
منصور بزرج، از امام صادق علیه السلام پرسید:آقا! یاد سلمان فارسى را فراوان از شما مى شنوم؛ سبب چیست؟
امام مهربانانه منصور را نگریست و فرمود: مگو سلمان فارسى؛ بگو سلمان محمدى. سبب آن که من او را فراوان یاد مى کنم، این است که در او سه خصلت عظیم است که به آن آراسته بود؛
الف. خواسته امیرمؤمنان علیه السلام را بر هواى نفس خود ترجیح مى داد.
ب. فقرا را دوست مى داشت و آنان را بر صاحبان ثروت و قدرت ترجیح مى داد.
ج. به دانش و دانشمندان محبت مى ورزید.( مجلسی، بحارالانوار، ج 22، ص337).
منابع جهت مطالعه بیشتر
-دایره المعارف تشیع، زیر نظر احمد صدر, حاج سید جوادی و دیگران، تهران، نشر شهید سعید محبی، 1381
– قرطبی، الاستیعاب، ج 2
-یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ترجمه: ابراهیم آیتی، ج1
– ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 3
– مجلسی، بحارالانوار، ج 22
– همچنین به سایت http://www.salmanpress.ir/ مراجعه نمایید.
سلمان فارسى یکى از مشهورترین صحابه پیامبر خدا «صلى الله علیه وآله» و از شخصیتهاى بسیار بزرگ اسلام است. وى اصالتا ایرانى و دهقان زادهاى(در این برهه زمانی مراد از دهقانان حاکمان محلی است. کسانی که: عهدهدار جمع آوری مالیات بودند و به گونهای بر مناطقی از کشور حکومت میکردند. برای کسب اطلاع در مورد این واژه در این عصر میتوانید به اثر
حسین مفتخری و حسین زمانی، با نام تاریخ ایران از ورود مسلمانان تا پایان طاهریان، تهران، سمت، 1381) مراجعه کنید.
بنابر نقل تواریخ سلمان از ناحیه «جى» اصفهان یا کازرون و یا رامهرمز(در خوزستان) بوده است. نام اصلى اش«ماهبه» یا «روزبه» و نام پدرش «خوشبودان یا بوذخمشان اسپهانی» است.( دایره المعارف تشیع، زیر نظر احمد صدر, حاج سید جوادی و دیگران، تهران، نشر شهید سعید محبی، 1381, ص262) در حدود سالهای 570 میلادی به دنیا آمده و در سال 653 میلادی مقارن با 33 قمری و طبق نقلی در سال 35 قمری و در ایام حکومت عثمان(قرطبی، الاستیعاب، ج 2، ص 197) در شهر مدائن دیده از جهان فروبست. در کودکى در مناطقی رشد یافت که مهد سه دین مهم آن روز بود که عبارتند از: مسیحیت نسطوری، زرتشتی و مانوی.( دایره المعارف تشیع، ص262) آمده است که وی به دین عیسوى گرایید. برخی معتقدند چون وی از کشیشان شنیده بود که ظهور پیامبر اسلام نزدیک شده است، خانه پدر را ترک گفت و در جستوجوى آن پیامبر به سفر پرداخت.( برخی نیز علت مسافرت و خروج وی از ایران را یافتن شخصیتی نیرومند دانسته اند که بتواند نظام ظالم و ستم پیشه ساسانی را براندازد. پیشین، ص263) به سوریه رفت و چندى در مناطق مختلفی همچون: شام، موصل و نَصیبَیْن نزد کشیشان متعددی اقامت جست تا آن که در بلاد عرب به اسارت قبیلهای به نام «بنىکلب» درآمد. مدتی بعد مردى از قبیله «بنىقریظه»( بنیقریظه یکی از قبایل یهودی ساکن در شهر یثرب,شهری که بعدها به دلیل هجرت پیامبر به مدینه مشهور شد بود)او را خرید و به یثرب (مدینه) برد. در این شهر، از ظهور پیامبر خدا صلى الله علیه وآله آگاه شد و چون گفتهها و نشانههایى را که از کشیش مراد خود شنیده بود، در آن حضرت دید، به زودى اسلام آورد. رسول اکرم صلى الله علیه وآله او را از مالک یهودیاش خرید و آزاد کرد. از آن موقع سلمان ملازم رسول صلى الله علیه وآله بود و نزد او منزلتى خاص یافت. از جمله اقدامات به یادگار مانده از وی، پیشنهاد کندن خندق در غزوه خندق یا جنگ احزاب میباشد. کندن این خندق در باز داشتن تجاوز مشرکان به شهر مدینه اثرى بزرگ داشت.( یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ترجمه: ابراهیم آیتی، ج1، ص 409) بنابر روایتى مشهور، رسول اکرم صلى الله علیه وآله سلمان را از اهل بیت شمرده است. به هنگام رحلت پیامبر خدا(ص) سلمان فارسی در مدینه حضور نداشت و پس از بازگشت جمله تاریخی خود را خطاب به مردم مدینه به زبان فارسی فرمود که «کردید و نکردید». آنگاه سلمان در شمار اصحاب امام على علیه السلام در آمد و از مؤمنان به خلافت بلافصل او گردید. او نزد امام على علیه السلام نیز منزلتى بزرگ داشت. حضرت على علیه السلام، سلمان را دریایى مى دانست که قعرش دست نایافتنى است.(ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 342) در خلافت عمربن خطاب برای جنگ با سپاه امپراطوری ساسانی به سمت ایران به راه افتاد. هدف از فرستادن وی: استفاده از نظرات کارشناسانه و دقیق وی و هم راهنمایی سپاه اعراب در مناطق ایران بود.( دایره المعارف تشیع، ص263) پس از فتح مدائن و در زمان حکومت عمربن خطاب و ظاهرا پس از مشورت با امیرالمومنین علی(ع) حکومت مدائن را از جانب عمر پذیرفت و به این شهر نقل مکان کرد. سلمان به عنوان والى مدائن، بر 30 هزار مسلمان حکومت مى کرد. حقوق استاندارى اش 5 هزار درهم بود و او، همه مستمرى خود را صدقه مى داد.
دو جامه (عبا) داشت که هنگام سخنرانى یکى را به زیر پاى خود مى گسترد و دیگرى را به دوش مى افکند.از کسى چیزى نمى پذیرفت.خانه اى نداشت و براى تهیه آن نیز دست و پا نزد،خود، کار مى کرد؛ حصیر و زنبیل مى بافت و از تلاش خویش روزى کسب مى کرد. ساده مى زیست و به اندک غذایى چون نان جو اکتفا مى کرد. از درآمدش، گوشت یا ماهى اى مى خرید و آنگاه، جذامیان را به خوان خود دعوت مى کرد و با آنان هم سفره مى شد! او حتى حاضر نبود این هزینه خیریه را از بیت المال صرف نماید. وقتى کسى به او اعتراض کرد که چرا تو کار مى کنى در حالى که امیرى، و رزق و روزى برایت سرازیر است، گفت: من مى پسندم که از دست رنج خود ارتزاق کنم.( قرطبی، الاستیعاب، ج 2، ص 193)
سلمان افزون بر مقام بزرگى که نزد شیعیان دارد، نزد اهل سنّت نیز داراى مکانتى والاست. او در مدائن وفات یافت و امام على«علیه السلام» بر جنازهاش نماز خواند.
درباره شخصیت سلمان روایات فراوانی وجود دارد:
الف. سلمان از ما اهل البیت است.
ب. سلمان دریای علم است.
ج. اگر دین در ثریا باشد سلمان آن را به دست می آورد.
د. سلمان بهتر از لقمان حکیم است.
ه. ایمان ده درجه دارد. مقداد در درجه هشتم، ابوذر در درجه نهم و سلمان در درجه دهم است.
و. به سلمان، سلمان فارسی نگویید بلکه سلمان محمدی بگویید.
ز. سلمان، محدث بود.
ح. سلمان، اسم عظیم تعلیم دیده بود.
ط. کسی فقیه تر از سلمان نبود.( مجلسی، بحار الانوار، ج22 ص 31، 331، 341، 347،385 ؛ شیخ طوسی، اختیار معرفه الرجال معروف به رجال کشی، ص6)
منصور بزرج، از امام صادق علیه السلام پرسید:آقا! یاد سلمان فارسى را فراوان از شما مى شنوم؛ سبب چیست؟
امام مهربانانه منصور را نگریست و فرمود: مگو سلمان فارسى؛ بگو سلمان محمدى. سبب آن که من او را فراوان یاد مى کنم، این است که در او سه خصلت عظیم است که به آن آراسته بود؛
الف. خواسته امیرمؤمنان علیه السلام را بر هواى نفس خود ترجیح مى داد.
ب. فقرا را دوست مى داشت و آنان را بر صاحبان ثروت و قدرت ترجیح مى داد.
ج. به دانش و دانشمندان محبت مى ورزید.( مجلسی، بحارالانوار، ج 22، ص337).
منابع جهت مطالعه بیشتر
-دایره المعارف تشیع، زیر نظر احمد صدر, حاج سید جوادی و دیگران، تهران، نشر شهید سعید محبی، 1381
– قرطبی، الاستیعاب، ج 2
-یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ترجمه: ابراهیم آیتی، ج1
– ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 3
– مجلسی، بحارالانوار، ج 22
– همچنین به سایت http://www.salmanpress.ir/ مراجعه نمایید.