ریگان-کارتر-ماجرای مک فارلین-تسخیر لانه جاسوسی-استراتژی مهار
۱۳۹۸/۰۱/۰۸
–
۱۰۶۴ بازدید
سلام علیکم.
(ریگان بعد از پیروزی خود در انتخابات علی رغم تاکید بر قطع روابط همه جانبه با ایران، در پشت پرده سیاست دیگری را در پیش گرفت و هیاتی را برای مذاکره راهی ایران کرد.مسیولین جمهوری اسلامی نیز در اقدامی به جا، این سیاست دوگانه سردمداران امریکایی را افشا کرده و لکه ننگ دیگری را در تاریخ این کشور ثبت کردند).
۱-لطفا سیاست مخفیانه ی ریگان علیه امریکا را توضیح دهید و بفرمایید چه طور مسیولین کشور از این جریان مطلع شدند و ان را افشا کردند؟
۲-علل ناکار امدی جیمی کارتر چه بود و در چه مواردی بود و ارتباط ان با پیروزی انقلاب اسلامی چه بود؟
۳- استراتژی مهار چیست و امریکا چه استراتژی مخفی را در ارتباط با ایران در پیش گرفت؟
1.ماجرای مک فارلین در زمان ریاست جمهوری ریگان به رسوایی بزرگی برای این کشور تبدیل گردید. تحلیل های متفاوتی از این ماجرا و دلایل آن ارایه شده است.
«جیمزبیل» در کتاب «عقاب و شیر» در تفسیری به دلایل این اقدام کاخ سفید پرداخته است.از نظر پروفسور جیمزبیل که یک ایران شناس مشهور آمریکایی است، آمریکا به دو دلیل تاکتیکی و سه دلیل استراتژیک، سیاست نزدیکی به ایران را در ماجرای مک فارلین عملی ساخت.از نظر جیمز بیل آمریکا به دو دلیل تاکتیکی ۱- آزادی گروگان های غربی ۲- گزارش های اطلاعاتی خلاف واقع مقامات سازمان سیا که خطر سقوط ایران در دامن شوروی را تایید می کرد، می بایست به ایران نزدیک می شد.علاوه بر این، جمیزبیل سه دلیل استراتژیک زیر را نیز برای نزدیکی سری آمریکا به ایران در ماجرای ایران گیت بیان کرد:۱- القا خطر شوروی سابق به ایران
۲- ترس آمریکا از صدور انقلاب اسلامی
۳- تاثیر ایران برافزایش یا کاهش قیمت نفت و تاثیرپذیری صنایع آمریکا از آن
بنابر دلایلی که بیان شد، نویسنده کتاب عقاب و شیر، اعتقاد دارد که؛
زمانی که از یک دیدگاه استراتژیک به نزدیک شدن آمریکا به ایران بنگریم، دلایل این اقدام را اجباری می یابیم. عقاب آمریکا نمی توانست با شیر ایران که مقتدرترین نیرو در خلیج فارس بود، رابطه نداشته باشد.
از منظر آمریکایی ها ماجرای مک فارلین در راستای سیاست چماق و هویج علیه ایران صورت گرفت؛ کاخ سفید برای تحقق بخشیدن به تاکتیک فشار و دیپلماسی کسینجر و عملی ساختن حربه چماق و شیرینی در مورد ایران، پس از وارد ساختن فشارهای شدید با ضربات چماق به آن در جریان محاصره اقتصادی و توقیف دارایی های ایران، حمله به طبس، کودتای نوژه، صدور فرمان پنهان برای آغاز جنگ از سوی صدام، شدت بخشیدن به حربه ترور و حمایت آشکار از عراق پس از فتح خرمشهر، روی دیگر سکه فشار و دیپلماسی، یعنی دیپلماسی یا شیرینی را با ورود مک فارلین به صورت ناگهانی، عملی ساخت.
زمینه شکل گیری دیپلماسی مک فارلین
در سال ۱۳۶۴ هـ.ش (۱۹۸۵م) گروهی از مقامات بلند پایه شورای امنیت ملی آمریکا همانند رابرت مک فارلین با همکاری سازمان سیا به سرپرستی ویلیام کیسی برای آزادی گروگان های آمریکایی در لبنان، به دنبال بروز بحران ناشی از تجاوز اسرائیل به جنوب لبنان و گروگان گیری غربی ها و ناتوانی آمریکا در حل این مشکل و همچنین ربوده شدن هواپیمای TWA در خرداد ماه ۱۳۶۴ هـ.ش ( مه ۱۹۸۵) و بی نتیجه ماندن تلاش های سوریه در حل بحران هواپیما ربایی فراهم آمد.
ده روز پس از افشای سفر مک فارلین به تهران، رونالد ریگان رئیس جمهور وقت آمریکا با شرکت در یک نطق تلویزیونی و مورد خطاب قراردادن مردم ایالات متحده، با واکنش نشان دادن در برابر اتهاماتی نظیر «نادیده گرفتن منافع اعراب و چرخش به سمت ایران»، تضعیف متحدان آمریکا و «نقض سیاست تحریم تسلیحاتی ایران از سوی واشنگتن»، سکوت را در هم شکست، ریگان با تایید فعالیت های پنهانی و اشاره به تاریخ شروع این حرکت، درحالی که سعی می کرد دلایلی را به نفع کشور متبوعش بیان دارد، علت اصلی این اقدام را در دستیابی به چهار هدف عمده خلاصه کرد:
اکنون هجده ماه است که ما یک ابتکار سیاسی محرمانه در ارتباط با ایران را در جریان داریم. این ابتکار به خاطر ساده ترین دلایل در جریان قرار گرفت.۱- تجدید روابط با کشور ایران
۲- تحقق خاتمه جنگ شش ساله بین ایران و عراق
۳- محو کردن تروریسم دولتی و خرابکاری!!
۴- تاثیر در بازگشت تمامی گروگان ها
پیامدهای شکست ماجرای مک فارلین
شکست دیپلماسی مک فارلین در قضیه ایران گیت رسوایی بزرگی را برای دستگاه سیاست خارجی آمریکا به دنبال آورد. تا حدی که برخی تحلیل گران سیاسی آن را واترگیت دوم نامیدند.
افشای این ماجرا کاخ سفید را با بحران عظیم داخلی و بین المللی مواجه ساخت.
سرالدون گریفیث» نمایندۀ سابق پارلمان انگلستان در کتابی با عنوان «ایران پرتلاطم» ماجرای حضور تیم آمریکایی در ایران را چنین روایت میکند:«سرهنگ نورث در پی تعهد خود به آزادی گروگانهای آمریکایی، به همراه رئیس خود بادی مک فارلین، به قول یک دلال اسلحه ایرانی به نام منوچهر قربانیفر اعتماد کردند و با گذرنامه و نام جعلی راهی ایران شدند.»
وی در ادامه مینویسد: «دهها کتاب و برنامههای تلویزیونی شرح جزئیات این مأموریت تراژدی-کمیک را نوشتند که بهنوبه خود باعث بیآبرویی آمریکاییان شد. معامله نورث با ایران معامله «موشک در ازای گروگان» بود؛ معاملهای یکطرفه، چراکه ایرانیان موشکها را دریافت کردند، ولی فقط سه تن از گروگانها آزاد شدند.
مهم ترین پیامدهای این ماجرا را می توان به اختصار اینگونه بیان کرد:
۱- نادیده گرفتن سیاست تحریم تسلیحاتی از سوی واشنگتن اعتبار ایالات متحده را در نزد متحدان آن در هم شکست.
۲- در صحنه داخلی ایالات متحده، تنش های شدیدی در بین نهادها و مراکز تصمیم گیری به خصوص منازعات و کشمکش هایی بین کنگره و قوه مجریه رخ داد. بسیاری از مقامات آمریکا یا استعفا دادند یا تهدید به استعفا نمودند در نهایت عامل اصلی و مجری حربه چماق و شیرینی یعنی مک فارلین نیز از شدت فشارهای وارده اقدام به خودکشی کرد.
۳- به موازات افت پرستیژ و اعتبار آمریکا و تشتت به وجود آمده در سیاست خارجی آمریکا، این کشور ابتکار عمل خود را در جنگ ایران عراق از دست داد و در مقابل شوروی سابق جای آن را پرکرد.
۴- افشای این ماجرا سبب بروز تنش در روابط عراق و آمریکا گردید. گرچه در چنین وضعیتی کشورهای اروپایی متحد آمریکا، با به دست گرفتن مدیریت بحران و قرار گرفتن در کنار عراق و تقویت بنیه نظامی آن، درصدد خنثی سازی پیروزی های ایران به ویژه در عملیات کربلای ۵ و جلوگیری از بازگشت کامل عراق به دامن شوروی برآمدند.
http://basirat.ir/fa/news/۸۴۹۶۹
این ماجرا توسط روزنامه لبنانی الشراع منتشر شد و
فردای آن روز با دستور امام خمینی، آقای هاشمی رفسنجانی در مراسم 13 آبان به تشریح سفر مک فارلین پرداخت. حضرت امام دراین زمینه فرمودند: «این مسئلهایست که از تمام پیروزیهای شما بالاتر است. رئیسجمهور آمریکا با آن همه به قول خودش جلال و جبروت ، کسی را از مقامات عالی بفرستد به اینجا که با مقامات اینجا ملاقات کند و هیچیک از آنها حاضر به ملاقات نشود، این مسئله بزرگیست که دنیا را منفجر کرده است و باید هم بکند. کاخ سفید را به عزا نشانده است و باید هم بنشاند.»
به این ترتیب ابتکار عمل به دست ایران افتاد. دولت آمریکا چند روزی را با عدم تائید خبرهای منتشر شده و با تاکید بر بیطرفی آمریکا در جنگ پشت سر گذاشت؛ اما سرانجام پس از ده روز ریگان رئیس جمهور آمریکا رسما به این موضوع اعتراف کرد و دلایل خود را برای اعزام این تیم به ایران این گونه عنوان کرد:1- تجدید روابط با ایران 2- خاتمه جنگ ایران وعراق 3- محو تروریسم دولتی 4- آزادی گروگانهای آمریکایی در لبنان.
افشای این خبر واکنش هایی را در منطقه، ایران و آمریکا به دنبال داشت:
اقدام ریگان در ارسال اسلحه در میان کشورهای عرب منطقه تاثیر منفی شدیدی بر جای گذاشت. آنان بر این نظر بودند که چرا آمریکا در حالی که دولتها را به منع فروش اسلحه به ایران ترغیب میکند خود مخفیانه طی چند مرحله به ایران اسلحه ارسال میکند. همچنین این مسئله اصل بیطرفی آمریکا را در جنگ زیر سوال برد. از این رو کشورهای عرب منطقه هم دچار بدبینی نسبت به آمریکا شدند.
در آمریکا افکار عمومی و رسانهها، دولت را هم به دلیل رسوایی اخیر و هم به دلیل عدم توانایی دولت در آزادی گروگانها به شدت تحت فشار قرار دادند تا جایی که چند تن از مسئولین عالیرتبه آمریکا مجبور به استعفا شدند. مک فارلین نیز خودکشی کرد. در نهایت ریگان با قبول مسئولیت این رسوایی به موضوع پایان داد.
در ایران 8 تن از نمایندگان مجلس با طرح سوالی از وزیر خارجه خواستار توضیح وی درباره این ماجرا شدند؛ اما بیانات امام در این باره سبب شد که آنها سوال خود را پس بگیرند. امام خمینی در این باره فرمودند: «من امیدوارم شما توجه کنید به دنیا، توجه کنید به قدرت خودتان، نشکنید این قدرت را، دل ملت را نشکنید، هی تندرو، کندرو درست نکنید، دودستگی ایجاد نکنید، این خلاف اسلام است. …رئیسجمهور آمریکا در این رسوایی باید عزا بگیرد و کاخ سفید تبدیل به کاخ سیاه شود گرچه همیشه بوده است.»
ماجرای مک فارلین در بین آمریکاییها به ایران گیت یا ایران کنترا معروف است. رسانه های آمریکایی رسوایی مک فارلین را برای دولت ریگان با رسوایی واتر گیت در دوران نیکسون مقایسه کردند و از این رو آن را ایران گیت نامیدند. اصطلاح «ایران کنترا» به این سبب گفته میشود که دولت ریگان سود حاصل از ارسال اسلحه به ایران را جهت تامین هزینههای شورشیان ضد دولتی نیکاراگوئه (کنتراها) اختصاص داد.
2.ناکامی بزرگ کارتر در مورد انقلاب اسلامی ،مربوط به تسخیر لانه جاسوسی بود.
به اعتراف خود آمریکاییها عملکرد دولت کارتر زمینهساز تسخیر لانه جاسوسی بود.
سولیوان آخرین سفیر آمریکا در ایران در خاطراتش مینویسد: «روش سست و بیبنیاد حکومت کارتر در سیاست خارجی و اقدامات نامعقول برژینسکی که هنوز قادر به درک واقعیت مسائل ایران نبود، در نوامبر 1979 به گروگانگیری اعضای سفارت آمریکا منجر شد و یک دوران تحقیر ملّی که در تاریخ آمریکا نظیر آن دیده نشده است، آغاز گردید.»
سفارتخانههای آمریکا کانونهای اصلی جاسوسی
اطلاعاتی که سالها بعد افشا شد نشان داد که جمهوری اسلامی ایران در ماجرای تسخیر لانه جاسوسی اشتباه نکرده است و سفارتخانههای آمریکا کانونهای اصلی جاسوسی سازمان سیا در کشورهای خارجی محسوب میشوند.
خود آمریکاییها به مرکز جاسوسی بودنِ سفارتخانههایشان بارها اعتراف کردهاند.
یکی از کارشناسان آمریکایی اخیراً گفته است: «اصولاً سیاست خارجی آمریکا در تمامی ابعاد اقتصادی و سیاسی و نظامی را تئوریسینها و مشاوران کار کشتهای تعیین میکنند که کمتر صاحب مشاغل عمده دولتی هستند و این گونه افراد غالباً در خدمت سرویسهای امنیتی ایالات متحده هستند و کارشناسان زبده را در تمام سفارت خانههای خود در جهان به کار گماردهایم.»(
پایگاه اطلاعرسانی تبیان، سهشنبه 13/8/1382.)
«ویلیام کیسی» رئیسپیشین سیا، در اسفند 1361 گفته بود: «سازمان سیا در تمامی کشورهایی که برای آمریکا اهمیت حیاتی داشته باشد، فعالیتهای جاسوسی شدیدی را به منظور ارزیابی میزان ثبات سیاسی و اقتصادی این کشورها اعمال میکند.»( پایگاه اطلاعرسانی تبیان، سهشنبه 13/8/1382)
افشاگریهای تکاندهنده اسنودن
بر اساس اطلاعاتی که ادوارد اسنودن افشا کرده موارد زیر توسط نهادهای اطلاعاتی آمریکا به ویژه آژانس امنیت ملی آمریکا جاسوسی میشده است:
– متن کلیه ایمیلها در ایمیلهای یاهو، جیمیل، آمریکن آنلاین، هات میل، ام اس ان، آدرس گیرنده و فرستندههای ایمیلها و کلیه فایلهای پیوست.
– متن همه چتها و گفتارهای متنی، صوتی و ویدیویی در سرویسهایی مثل یاهو مسنجر، اسکایپ، پال تاک، گوگل تاک و…
– کلیه فعالیتها و معاشرتها در شبکههای اجتماعی نظیر فیسبوک در کنار کلمههای عبور افراد مورد هدف در شبکههای اجتماعی و سرویسهای اعلام شده.
– اطلاعات دقیقتر و بررسیهای اطلاعاتی در مورد افراد خاص یا مشکوک.
– استراق سمع از مکالمات صدها نفر از سیاستمداران ارشد خارجی از جمله سران 35 کشور دنیا.
– شنودِ بیش از 250 تلفن همراه که در بین آنها شماره بیش از 40 رئیسجمهور و رهبر جهان در قارههای مختلف دیده میشود.
– جاسوسی از همه در زمینههای: برنامه تماسهای تلفنی، ایمیلها، متن پیغامها، سایتهای جستوجو شده، اینکه شما چه چیزی میخرید، دوستانتان چه کسانی هستند، کجا میروید و چه کسی را دوست دارید.
شرمآورتر از همه آن است که پس از این افشاگریها، مقامات آمریکایی به جای عذرخواهی و جبران مافات از این جاسوسیها دفاع نموده و در اظهارنظرهایشان کوشیدهاند تا این خیانتها و جاسوسیها را موجه جلوه دهند. بهعنوان نمونه باراک اوباما رئیسجمهور پیشین آمریکا بارها در برابر افشاگریهای اسنودن موضع گرفته و بارها از جاسوسیهای گسترده و بیقاعده و ضد حقوق بشریِ آمریکا دفاع کرده است. اوباما جاسوسیهای آمریکا را توازنی میان امنیت و حقوق خصوصی میداند!
امام خامنهای در این باره میفرمایند: «در سال ۵۸ ضربتِ متقابل بود؛ یعنی جوانان شجاع و مؤمن دانشجوی ما به سفارت آمریکا حمله کردند و حقیقت و هویّت این سفارت را که عبارت بود از لانه جاسوسی کشف کردند و در مقابل چشم مردم دنیا گذاشتند. آن روز جوانهای ما اسم سفارت آمریکا را گذاشتند لانه جاسوسی، امروز بعد از گذشت سی و چند سال از آن روز، اسم سفارتخانههای آمریکا در نزدیکترین کشورها به آمریکا – یعنی کشورهای اروپایی – شده است لانه جاسوسی؛ یعنی جوانهای ما سی سال از تقویم تاریخ دنیا جلو بودند.»( بیانات رهبر انقلاب در دیدار دانشآموزان و دانشجویان، 12/08/1392)
(kayhan.ir/fa/news/118208)
3.استراتژی مهار سالهاست در کنار یا به موازات راهبردهایی مانند «براندازی» و «تغییر رفتار» به عنوان یکی از اصلیترین طرحریزیهای آمریکا علیه ایران به کار گرفته شده است.
مقصود از مهار، ایجاد شرایطی است که اولا ایران نتواند از امکانات سیاسی، نظامی، امنیتی، اقتصادی و انسانی خود علیه آنچه آمریکابه عنوان منافع حیاتی یا اساسی تعریف کرده استفاده کند و ثانیا، ایران قادر نباشد اصول، ایدهها، اهداف و منافع خود را در محیط منطقهای یا بینالمللی پیاده کند. در واقع راهبرد مهار، بر کاهش منابع و افزایش هزینههای ایران استوار بوده و حداقل در ۲ دهه گذشته به شیوههای مختلف از سوی آمریکا علیه ایران پیگیری شده است. دولت بیل کلینتون استراتژی مهار ایران را بر تحریمهای اقتصادی متمرکز کرد.
روند بهکارگیری استراتژی مهار علیه ایران روندی طنزآلود بوده است. اتفاقی که رخ داده این بوده که بتدریج از توان آمریکا برای مهار ایران کاسته و در مقابل، آمریکا خود «مهارپذیر»تر شده است. تئوری مهار دولت بیل کلینتون به این دلیل شکست خورد که اساسا آمریکا در آن دوران، از مهارت و توانایی لازم برای استفاده از دسترسی زیرساختی خود به نظام مالی جهانی برای اعمال موثر گزینه تحریم برخوردار نبود و زمان زیادی طول کشید تا تئوری تحریمها در وزارت خزانهداری و جامعه اطلاعاتی آمریکا تدوین و بالغ شود. با وجود اینکه دولت کلینتون بانی تئوری تحریمها محسوب میشود (با قانون داماتو در ۱۹۹۵) اما در توسعه قابلیتهای دولت آمریکا برای تبدیل کردن نظام مالی جهانی به یک سلاح جنگ اقتصادی علیه ایران چندان موفق نبود.
به همین دلیل آمریکا در آن دوران نتوانست فشار تحریمی جدی به ایران وارد کند و گزینه تحریمها در حد یک مانور سیاسی باقی ماند. استراتژی مهار در دوران جرج بوش هم، خیلی زود به ضد خود بدل شد. بوش با حمله به عراق و افغانستان صدام و طالبان، ۲ دشمن اصلی ایران در شرق و غرب مرزهایش را از میان برد و همانطور که استراتژیستهای غربی بارها گفتهاند، ایران را به دست خود به یک ابرقدرت پرنفوذ و برخوردار از دستهای بلند در منطقه تبدیل کرد. از این مهمتر، با فرو بردن آمریکا در باتلاق خاورمیانه، این امکان را به ایران داد که آمریکا را در محیط پیرامونی خود گروگان بگیرد و توان تحمیل هزینههایی به آن را پیدا کند که تا پیش از آن به دلیل نداشتن دسترسی مستقیم به نیروها و زیرساختهای نظامی آمریکا، از آن بیبهره بود. از این مهمتر، بوش این امکان را به ایران داد که برای نخستینبار راهبرد ایجاد دولتهای متحد در خاورمیانه را کلید زده و آن را با ایده قدیمیتر- ولی بشدت موثر – ایجاد و حمایت از گروهها و نهضتهای مقاومت ترکیب کند.
استراتژی مهار در دوران اوباما اما سرنوشتی متفاوت پیدا کرد. شکست اصلی اوباما در دوران خود این بود که با طراحی و حمایت از فتنه ۸۸ در ایران عملا بخش بزرگی از جریان غربگرا به عنوان مهمترین دارایی راهبردی آمریکا در ایران را در یک محاق امنیتی طولانیمدت فرو برد. اما از سوی دیگر، اوباما توانست به گزینه تحریمها اعتباری دوباره ببخشد و با اعمال بیسابقهترین تحریمها علیه ایران از سال ۸۹ به بعد و ترکیب آن با گزینههایی مانند معتبرسازی تهدید نظامی، عملیات سایبری، عملیات اطلاعاتی و مهمتر از همه، ایجاد یک نیروی نیابتی رادیکال علیه ایران در منطقه به نام داعش، فشار قابل توجهی به ایران وارد کرده و در نهایت، با توافق برجام برنامه هستهای ایران را مهار کند. با این حال، راهبرد اوباما علیه ایران پس از برجام، گرفتار شکستی حتی بزرگتر از آن چیزی شد که بوش آن را تجربه کرده بود. فشارهای آمریکا علیه ایران در دوران اوباما در نهایت به ظهور ایران به عنوان یک قدرت بلامنازع منطقهای انجامید که موفق شد یک جبهه یکپارچه مقاومت از مرزهای شرقی افغانستان تا کرانه مدیترانه ایجاد کند و بهرغم اینکه اوباما و تیم امنیت ملی او تصور میکردند برجام به سرعت به الگویی برای مهار برنامه موشکی و منطقهای ایران هم تبدیل خواهد شد، برجام به مرزهای برنامه هستهای محدود ماند و اراده راهبردی ایران پس از برجام برای توسعه برنامه موشکی و منطقهای و تلفیق آن دو، شتاب بیشتری پیدا کرد. راهبرد دولت ترامپ هم چیزی جز یک نسخه پرسر و صدا ولی عقبمانده از استراتژی اوباما نیست. او با خروج از برجام موقعیت غربگرایان را نه فقط در حکومت، بلکه حتی در متن جامعه ایرانی بشدت متزلزل کرده و از طریق ایجاد شکاف در مجریان پروژه تحریم، از اعتبار این گزینه بیش از هر وقت دیگری کاسته است.
(www.mashreghnews.ir/amp/892633)
«جیمزبیل» در کتاب «عقاب و شیر» در تفسیری به دلایل این اقدام کاخ سفید پرداخته است.از نظر پروفسور جیمزبیل که یک ایران شناس مشهور آمریکایی است، آمریکا به دو دلیل تاکتیکی و سه دلیل استراتژیک، سیاست نزدیکی به ایران را در ماجرای مک فارلین عملی ساخت.از نظر جیمز بیل آمریکا به دو دلیل تاکتیکی ۱- آزادی گروگان های غربی ۲- گزارش های اطلاعاتی خلاف واقع مقامات سازمان سیا که خطر سقوط ایران در دامن شوروی را تایید می کرد، می بایست به ایران نزدیک می شد.علاوه بر این، جمیزبیل سه دلیل استراتژیک زیر را نیز برای نزدیکی سری آمریکا به ایران در ماجرای ایران گیت بیان کرد:۱- القا خطر شوروی سابق به ایران
۲- ترس آمریکا از صدور انقلاب اسلامی
۳- تاثیر ایران برافزایش یا کاهش قیمت نفت و تاثیرپذیری صنایع آمریکا از آن
بنابر دلایلی که بیان شد، نویسنده کتاب عقاب و شیر، اعتقاد دارد که؛
زمانی که از یک دیدگاه استراتژیک به نزدیک شدن آمریکا به ایران بنگریم، دلایل این اقدام را اجباری می یابیم. عقاب آمریکا نمی توانست با شیر ایران که مقتدرترین نیرو در خلیج فارس بود، رابطه نداشته باشد.
از منظر آمریکایی ها ماجرای مک فارلین در راستای سیاست چماق و هویج علیه ایران صورت گرفت؛ کاخ سفید برای تحقق بخشیدن به تاکتیک فشار و دیپلماسی کسینجر و عملی ساختن حربه چماق و شیرینی در مورد ایران، پس از وارد ساختن فشارهای شدید با ضربات چماق به آن در جریان محاصره اقتصادی و توقیف دارایی های ایران، حمله به طبس، کودتای نوژه، صدور فرمان پنهان برای آغاز جنگ از سوی صدام، شدت بخشیدن به حربه ترور و حمایت آشکار از عراق پس از فتح خرمشهر، روی دیگر سکه فشار و دیپلماسی، یعنی دیپلماسی یا شیرینی را با ورود مک فارلین به صورت ناگهانی، عملی ساخت.
زمینه شکل گیری دیپلماسی مک فارلین
در سال ۱۳۶۴ هـ.ش (۱۹۸۵م) گروهی از مقامات بلند پایه شورای امنیت ملی آمریکا همانند رابرت مک فارلین با همکاری سازمان سیا به سرپرستی ویلیام کیسی برای آزادی گروگان های آمریکایی در لبنان، به دنبال بروز بحران ناشی از تجاوز اسرائیل به جنوب لبنان و گروگان گیری غربی ها و ناتوانی آمریکا در حل این مشکل و همچنین ربوده شدن هواپیمای TWA در خرداد ماه ۱۳۶۴ هـ.ش ( مه ۱۹۸۵) و بی نتیجه ماندن تلاش های سوریه در حل بحران هواپیما ربایی فراهم آمد.
ده روز پس از افشای سفر مک فارلین به تهران، رونالد ریگان رئیس جمهور وقت آمریکا با شرکت در یک نطق تلویزیونی و مورد خطاب قراردادن مردم ایالات متحده، با واکنش نشان دادن در برابر اتهاماتی نظیر «نادیده گرفتن منافع اعراب و چرخش به سمت ایران»، تضعیف متحدان آمریکا و «نقض سیاست تحریم تسلیحاتی ایران از سوی واشنگتن»، سکوت را در هم شکست، ریگان با تایید فعالیت های پنهانی و اشاره به تاریخ شروع این حرکت، درحالی که سعی می کرد دلایلی را به نفع کشور متبوعش بیان دارد، علت اصلی این اقدام را در دستیابی به چهار هدف عمده خلاصه کرد:
اکنون هجده ماه است که ما یک ابتکار سیاسی محرمانه در ارتباط با ایران را در جریان داریم. این ابتکار به خاطر ساده ترین دلایل در جریان قرار گرفت.۱- تجدید روابط با کشور ایران
۲- تحقق خاتمه جنگ شش ساله بین ایران و عراق
۳- محو کردن تروریسم دولتی و خرابکاری!!
۴- تاثیر در بازگشت تمامی گروگان ها
پیامدهای شکست ماجرای مک فارلین
شکست دیپلماسی مک فارلین در قضیه ایران گیت رسوایی بزرگی را برای دستگاه سیاست خارجی آمریکا به دنبال آورد. تا حدی که برخی تحلیل گران سیاسی آن را واترگیت دوم نامیدند.
افشای این ماجرا کاخ سفید را با بحران عظیم داخلی و بین المللی مواجه ساخت.
سرالدون گریفیث» نمایندۀ سابق پارلمان انگلستان در کتابی با عنوان «ایران پرتلاطم» ماجرای حضور تیم آمریکایی در ایران را چنین روایت میکند:«سرهنگ نورث در پی تعهد خود به آزادی گروگانهای آمریکایی، به همراه رئیس خود بادی مک فارلین، به قول یک دلال اسلحه ایرانی به نام منوچهر قربانیفر اعتماد کردند و با گذرنامه و نام جعلی راهی ایران شدند.»
وی در ادامه مینویسد: «دهها کتاب و برنامههای تلویزیونی شرح جزئیات این مأموریت تراژدی-کمیک را نوشتند که بهنوبه خود باعث بیآبرویی آمریکاییان شد. معامله نورث با ایران معامله «موشک در ازای گروگان» بود؛ معاملهای یکطرفه، چراکه ایرانیان موشکها را دریافت کردند، ولی فقط سه تن از گروگانها آزاد شدند.
مهم ترین پیامدهای این ماجرا را می توان به اختصار اینگونه بیان کرد:
۱- نادیده گرفتن سیاست تحریم تسلیحاتی از سوی واشنگتن اعتبار ایالات متحده را در نزد متحدان آن در هم شکست.
۲- در صحنه داخلی ایالات متحده، تنش های شدیدی در بین نهادها و مراکز تصمیم گیری به خصوص منازعات و کشمکش هایی بین کنگره و قوه مجریه رخ داد. بسیاری از مقامات آمریکا یا استعفا دادند یا تهدید به استعفا نمودند در نهایت عامل اصلی و مجری حربه چماق و شیرینی یعنی مک فارلین نیز از شدت فشارهای وارده اقدام به خودکشی کرد.
۳- به موازات افت پرستیژ و اعتبار آمریکا و تشتت به وجود آمده در سیاست خارجی آمریکا، این کشور ابتکار عمل خود را در جنگ ایران عراق از دست داد و در مقابل شوروی سابق جای آن را پرکرد.
۴- افشای این ماجرا سبب بروز تنش در روابط عراق و آمریکا گردید. گرچه در چنین وضعیتی کشورهای اروپایی متحد آمریکا، با به دست گرفتن مدیریت بحران و قرار گرفتن در کنار عراق و تقویت بنیه نظامی آن، درصدد خنثی سازی پیروزی های ایران به ویژه در عملیات کربلای ۵ و جلوگیری از بازگشت کامل عراق به دامن شوروی برآمدند.
http://basirat.ir/fa/news/۸۴۹۶۹
این ماجرا توسط روزنامه لبنانی الشراع منتشر شد و
فردای آن روز با دستور امام خمینی، آقای هاشمی رفسنجانی در مراسم 13 آبان به تشریح سفر مک فارلین پرداخت. حضرت امام دراین زمینه فرمودند: «این مسئلهایست که از تمام پیروزیهای شما بالاتر است. رئیسجمهور آمریکا با آن همه به قول خودش جلال و جبروت ، کسی را از مقامات عالی بفرستد به اینجا که با مقامات اینجا ملاقات کند و هیچیک از آنها حاضر به ملاقات نشود، این مسئله بزرگیست که دنیا را منفجر کرده است و باید هم بکند. کاخ سفید را به عزا نشانده است و باید هم بنشاند.»
به این ترتیب ابتکار عمل به دست ایران افتاد. دولت آمریکا چند روزی را با عدم تائید خبرهای منتشر شده و با تاکید بر بیطرفی آمریکا در جنگ پشت سر گذاشت؛ اما سرانجام پس از ده روز ریگان رئیس جمهور آمریکا رسما به این موضوع اعتراف کرد و دلایل خود را برای اعزام این تیم به ایران این گونه عنوان کرد:1- تجدید روابط با ایران 2- خاتمه جنگ ایران وعراق 3- محو تروریسم دولتی 4- آزادی گروگانهای آمریکایی در لبنان.
افشای این خبر واکنش هایی را در منطقه، ایران و آمریکا به دنبال داشت:
اقدام ریگان در ارسال اسلحه در میان کشورهای عرب منطقه تاثیر منفی شدیدی بر جای گذاشت. آنان بر این نظر بودند که چرا آمریکا در حالی که دولتها را به منع فروش اسلحه به ایران ترغیب میکند خود مخفیانه طی چند مرحله به ایران اسلحه ارسال میکند. همچنین این مسئله اصل بیطرفی آمریکا را در جنگ زیر سوال برد. از این رو کشورهای عرب منطقه هم دچار بدبینی نسبت به آمریکا شدند.
در آمریکا افکار عمومی و رسانهها، دولت را هم به دلیل رسوایی اخیر و هم به دلیل عدم توانایی دولت در آزادی گروگانها به شدت تحت فشار قرار دادند تا جایی که چند تن از مسئولین عالیرتبه آمریکا مجبور به استعفا شدند. مک فارلین نیز خودکشی کرد. در نهایت ریگان با قبول مسئولیت این رسوایی به موضوع پایان داد.
در ایران 8 تن از نمایندگان مجلس با طرح سوالی از وزیر خارجه خواستار توضیح وی درباره این ماجرا شدند؛ اما بیانات امام در این باره سبب شد که آنها سوال خود را پس بگیرند. امام خمینی در این باره فرمودند: «من امیدوارم شما توجه کنید به دنیا، توجه کنید به قدرت خودتان، نشکنید این قدرت را، دل ملت را نشکنید، هی تندرو، کندرو درست نکنید، دودستگی ایجاد نکنید، این خلاف اسلام است. …رئیسجمهور آمریکا در این رسوایی باید عزا بگیرد و کاخ سفید تبدیل به کاخ سیاه شود گرچه همیشه بوده است.»
ماجرای مک فارلین در بین آمریکاییها به ایران گیت یا ایران کنترا معروف است. رسانه های آمریکایی رسوایی مک فارلین را برای دولت ریگان با رسوایی واتر گیت در دوران نیکسون مقایسه کردند و از این رو آن را ایران گیت نامیدند. اصطلاح «ایران کنترا» به این سبب گفته میشود که دولت ریگان سود حاصل از ارسال اسلحه به ایران را جهت تامین هزینههای شورشیان ضد دولتی نیکاراگوئه (کنتراها) اختصاص داد.
2.ناکامی بزرگ کارتر در مورد انقلاب اسلامی ،مربوط به تسخیر لانه جاسوسی بود.
به اعتراف خود آمریکاییها عملکرد دولت کارتر زمینهساز تسخیر لانه جاسوسی بود.
سولیوان آخرین سفیر آمریکا در ایران در خاطراتش مینویسد: «روش سست و بیبنیاد حکومت کارتر در سیاست خارجی و اقدامات نامعقول برژینسکی که هنوز قادر به درک واقعیت مسائل ایران نبود، در نوامبر 1979 به گروگانگیری اعضای سفارت آمریکا منجر شد و یک دوران تحقیر ملّی که در تاریخ آمریکا نظیر آن دیده نشده است، آغاز گردید.»
سفارتخانههای آمریکا کانونهای اصلی جاسوسی
اطلاعاتی که سالها بعد افشا شد نشان داد که جمهوری اسلامی ایران در ماجرای تسخیر لانه جاسوسی اشتباه نکرده است و سفارتخانههای آمریکا کانونهای اصلی جاسوسی سازمان سیا در کشورهای خارجی محسوب میشوند.
خود آمریکاییها به مرکز جاسوسی بودنِ سفارتخانههایشان بارها اعتراف کردهاند.
یکی از کارشناسان آمریکایی اخیراً گفته است: «اصولاً سیاست خارجی آمریکا در تمامی ابعاد اقتصادی و سیاسی و نظامی را تئوریسینها و مشاوران کار کشتهای تعیین میکنند که کمتر صاحب مشاغل عمده دولتی هستند و این گونه افراد غالباً در خدمت سرویسهای امنیتی ایالات متحده هستند و کارشناسان زبده را در تمام سفارت خانههای خود در جهان به کار گماردهایم.»(
پایگاه اطلاعرسانی تبیان، سهشنبه 13/8/1382.)
«ویلیام کیسی» رئیسپیشین سیا، در اسفند 1361 گفته بود: «سازمان سیا در تمامی کشورهایی که برای آمریکا اهمیت حیاتی داشته باشد، فعالیتهای جاسوسی شدیدی را به منظور ارزیابی میزان ثبات سیاسی و اقتصادی این کشورها اعمال میکند.»( پایگاه اطلاعرسانی تبیان، سهشنبه 13/8/1382)
افشاگریهای تکاندهنده اسنودن
بر اساس اطلاعاتی که ادوارد اسنودن افشا کرده موارد زیر توسط نهادهای اطلاعاتی آمریکا به ویژه آژانس امنیت ملی آمریکا جاسوسی میشده است:
– متن کلیه ایمیلها در ایمیلهای یاهو، جیمیل، آمریکن آنلاین، هات میل، ام اس ان، آدرس گیرنده و فرستندههای ایمیلها و کلیه فایلهای پیوست.
– متن همه چتها و گفتارهای متنی، صوتی و ویدیویی در سرویسهایی مثل یاهو مسنجر، اسکایپ، پال تاک، گوگل تاک و…
– کلیه فعالیتها و معاشرتها در شبکههای اجتماعی نظیر فیسبوک در کنار کلمههای عبور افراد مورد هدف در شبکههای اجتماعی و سرویسهای اعلام شده.
– اطلاعات دقیقتر و بررسیهای اطلاعاتی در مورد افراد خاص یا مشکوک.
– استراق سمع از مکالمات صدها نفر از سیاستمداران ارشد خارجی از جمله سران 35 کشور دنیا.
– شنودِ بیش از 250 تلفن همراه که در بین آنها شماره بیش از 40 رئیسجمهور و رهبر جهان در قارههای مختلف دیده میشود.
– جاسوسی از همه در زمینههای: برنامه تماسهای تلفنی، ایمیلها، متن پیغامها، سایتهای جستوجو شده، اینکه شما چه چیزی میخرید، دوستانتان چه کسانی هستند، کجا میروید و چه کسی را دوست دارید.
شرمآورتر از همه آن است که پس از این افشاگریها، مقامات آمریکایی به جای عذرخواهی و جبران مافات از این جاسوسیها دفاع نموده و در اظهارنظرهایشان کوشیدهاند تا این خیانتها و جاسوسیها را موجه جلوه دهند. بهعنوان نمونه باراک اوباما رئیسجمهور پیشین آمریکا بارها در برابر افشاگریهای اسنودن موضع گرفته و بارها از جاسوسیهای گسترده و بیقاعده و ضد حقوق بشریِ آمریکا دفاع کرده است. اوباما جاسوسیهای آمریکا را توازنی میان امنیت و حقوق خصوصی میداند!
امام خامنهای در این باره میفرمایند: «در سال ۵۸ ضربتِ متقابل بود؛ یعنی جوانان شجاع و مؤمن دانشجوی ما به سفارت آمریکا حمله کردند و حقیقت و هویّت این سفارت را که عبارت بود از لانه جاسوسی کشف کردند و در مقابل چشم مردم دنیا گذاشتند. آن روز جوانهای ما اسم سفارت آمریکا را گذاشتند لانه جاسوسی، امروز بعد از گذشت سی و چند سال از آن روز، اسم سفارتخانههای آمریکا در نزدیکترین کشورها به آمریکا – یعنی کشورهای اروپایی – شده است لانه جاسوسی؛ یعنی جوانهای ما سی سال از تقویم تاریخ دنیا جلو بودند.»( بیانات رهبر انقلاب در دیدار دانشآموزان و دانشجویان، 12/08/1392)
(kayhan.ir/fa/news/118208)
3.استراتژی مهار سالهاست در کنار یا به موازات راهبردهایی مانند «براندازی» و «تغییر رفتار» به عنوان یکی از اصلیترین طرحریزیهای آمریکا علیه ایران به کار گرفته شده است.
مقصود از مهار، ایجاد شرایطی است که اولا ایران نتواند از امکانات سیاسی، نظامی، امنیتی، اقتصادی و انسانی خود علیه آنچه آمریکابه عنوان منافع حیاتی یا اساسی تعریف کرده استفاده کند و ثانیا، ایران قادر نباشد اصول، ایدهها، اهداف و منافع خود را در محیط منطقهای یا بینالمللی پیاده کند. در واقع راهبرد مهار، بر کاهش منابع و افزایش هزینههای ایران استوار بوده و حداقل در ۲ دهه گذشته به شیوههای مختلف از سوی آمریکا علیه ایران پیگیری شده است. دولت بیل کلینتون استراتژی مهار ایران را بر تحریمهای اقتصادی متمرکز کرد.
روند بهکارگیری استراتژی مهار علیه ایران روندی طنزآلود بوده است. اتفاقی که رخ داده این بوده که بتدریج از توان آمریکا برای مهار ایران کاسته و در مقابل، آمریکا خود «مهارپذیر»تر شده است. تئوری مهار دولت بیل کلینتون به این دلیل شکست خورد که اساسا آمریکا در آن دوران، از مهارت و توانایی لازم برای استفاده از دسترسی زیرساختی خود به نظام مالی جهانی برای اعمال موثر گزینه تحریم برخوردار نبود و زمان زیادی طول کشید تا تئوری تحریمها در وزارت خزانهداری و جامعه اطلاعاتی آمریکا تدوین و بالغ شود. با وجود اینکه دولت کلینتون بانی تئوری تحریمها محسوب میشود (با قانون داماتو در ۱۹۹۵) اما در توسعه قابلیتهای دولت آمریکا برای تبدیل کردن نظام مالی جهانی به یک سلاح جنگ اقتصادی علیه ایران چندان موفق نبود.
به همین دلیل آمریکا در آن دوران نتوانست فشار تحریمی جدی به ایران وارد کند و گزینه تحریمها در حد یک مانور سیاسی باقی ماند. استراتژی مهار در دوران جرج بوش هم، خیلی زود به ضد خود بدل شد. بوش با حمله به عراق و افغانستان صدام و طالبان، ۲ دشمن اصلی ایران در شرق و غرب مرزهایش را از میان برد و همانطور که استراتژیستهای غربی بارها گفتهاند، ایران را به دست خود به یک ابرقدرت پرنفوذ و برخوردار از دستهای بلند در منطقه تبدیل کرد. از این مهمتر، با فرو بردن آمریکا در باتلاق خاورمیانه، این امکان را به ایران داد که آمریکا را در محیط پیرامونی خود گروگان بگیرد و توان تحمیل هزینههایی به آن را پیدا کند که تا پیش از آن به دلیل نداشتن دسترسی مستقیم به نیروها و زیرساختهای نظامی آمریکا، از آن بیبهره بود. از این مهمتر، بوش این امکان را به ایران داد که برای نخستینبار راهبرد ایجاد دولتهای متحد در خاورمیانه را کلید زده و آن را با ایده قدیمیتر- ولی بشدت موثر – ایجاد و حمایت از گروهها و نهضتهای مقاومت ترکیب کند.
استراتژی مهار در دوران اوباما اما سرنوشتی متفاوت پیدا کرد. شکست اصلی اوباما در دوران خود این بود که با طراحی و حمایت از فتنه ۸۸ در ایران عملا بخش بزرگی از جریان غربگرا به عنوان مهمترین دارایی راهبردی آمریکا در ایران را در یک محاق امنیتی طولانیمدت فرو برد. اما از سوی دیگر، اوباما توانست به گزینه تحریمها اعتباری دوباره ببخشد و با اعمال بیسابقهترین تحریمها علیه ایران از سال ۸۹ به بعد و ترکیب آن با گزینههایی مانند معتبرسازی تهدید نظامی، عملیات سایبری، عملیات اطلاعاتی و مهمتر از همه، ایجاد یک نیروی نیابتی رادیکال علیه ایران در منطقه به نام داعش، فشار قابل توجهی به ایران وارد کرده و در نهایت، با توافق برجام برنامه هستهای ایران را مهار کند. با این حال، راهبرد اوباما علیه ایران پس از برجام، گرفتار شکستی حتی بزرگتر از آن چیزی شد که بوش آن را تجربه کرده بود. فشارهای آمریکا علیه ایران در دوران اوباما در نهایت به ظهور ایران به عنوان یک قدرت بلامنازع منطقهای انجامید که موفق شد یک جبهه یکپارچه مقاومت از مرزهای شرقی افغانستان تا کرانه مدیترانه ایجاد کند و بهرغم اینکه اوباما و تیم امنیت ملی او تصور میکردند برجام به سرعت به الگویی برای مهار برنامه موشکی و منطقهای ایران هم تبدیل خواهد شد، برجام به مرزهای برنامه هستهای محدود ماند و اراده راهبردی ایران پس از برجام برای توسعه برنامه موشکی و منطقهای و تلفیق آن دو، شتاب بیشتری پیدا کرد. راهبرد دولت ترامپ هم چیزی جز یک نسخه پرسر و صدا ولی عقبمانده از استراتژی اوباما نیست. او با خروج از برجام موقعیت غربگرایان را نه فقط در حکومت، بلکه حتی در متن جامعه ایرانی بشدت متزلزل کرده و از طریق ایجاد شکاف در مجریان پروژه تحریم، از اعتبار این گزینه بیش از هر وقت دیگری کاسته است.
(www.mashreghnews.ir/amp/892633)