طلسمات

خانه » همه » مذهبی » خداشناسی عقلی ، هیوم و علیت

خداشناسی عقلی ، هیوم و علیت


خداشناسی عقلی ، هیوم و علیت

۱۳۹۷/۱۰/۲۲


۱۱۶۹ بازدید

علت دین گریزی و شبهاتی که در مورد اصل دین، وحدانیت خدا، یا حتی وجود خدا در میان نسل جدید هست با توجه به اینه فیلسوفانی چون هیوم که برهان علیت رو رد می کنند. یک برهان قوی تر یا دلایلی محکم بر تأیید علیت چیست؟

أ . درباره اثبات خدا، واقعیت این است که باید گفت چنین تردیدی شبهه در برابر بدیهی است و به گفته پروین اعتصامی به خدا ثابت است.«تو خودت را نزد خدا ثابت کن».اما جهت رفع تردیدها و خنثی کردن تلاش شبهه افکنان، اثبات خدا را از چند راه مطرح می کنیم؛
1. به طور منطقی و بدیهی موجودات جهان که ما از آنها به طور علمی و حسی، آگاهی داریم؛ چهار گروهند:
أ . جمادات و بیجانان
ب . گیاهان
ج . حیوانات
د . انسان ها.
جمادات به طور یقین آفریننده این جهان نیستند بلکه برای حرکت یافتن نیاز به نیروی دارند. و گیاهان نیز هر کدام رشد ویژه ای دارند و نمی توانند آفریننده دیگر موجودات باشد. هم چنین حیوانات هر کدام سیکل مشخص برای زندگی خود دارند. انسان که گل سر سبد موجودات است. نیز نمی تواند آفریننده جهان یا این عظمت باشد زیرا بسیاری از جاها در آسمان ها وجود دارند که هنوز انسان به آن آگاهی نیافتند و پا نگذاشته تا آفریننده این جهان با عظمت باشد. اسم آن را هر چه می خواهید بگذارید او همان خداست.
2. علاوه بر اینکه در میان خداگرایان در طول تاریخ پاک ترین و داناترین و راستگوترین افراد وجود دارند مانند پیامبران و امامان لذا برای شناخت خدا بدون نیاز به برهان پیچیده و حتی آیات و روایات اثبات شده است تنها کافی است که مقداری دقت کنیم. و اما جهت ارتباط بیشتر با خدا و شناخت کامل تر توجه شما را به مطالب زیر جلب می کنیم:
باید دانست پس از اعتقاد به اصول دین آنچه در «پیدایی» و «پایداری» و «یقین» مهم است «قلب پاک»، «انجام عبادات» و «رفتار خداپسندانه اجتماعی» است. چرا که با عبادت و عمل صالح است که ایمان و یقین عمق پیدا می کند و آثار ایمان به طور نمایان آشکار می شود و اعتقادات در قلب نقش می بندد به طوری که در ناملایمات زندگی و سختی ها هنگام مرگ و پس از مرگ، همچنان ملکه ایمان آدمی پابرجا می ماند. البته هر چه معرفت نظری بالاتر باشد کیفیت عمل نیز کامل تر و پایدارتر خواهد بود.
برای توضیح بیشتر توجه شما را به متن زیر جلب می کنیم:
– یقین به خداوند اقسامى دارد و براى رسیدن به هر یک، راهى ویژه را باید پیمود:
الف) یقین عقلى و نظرى (علم الیقین): این مرحله اولین مرتبه یقین و نیل به آن کمال قوت نظرى است. براى رسیدن به این مرتبه باید جهاد و خیزش علمى، کلامى و فلسفى نمود و با تحقیقات و کاوش هاى پردامنه، ادله گوناگون مربوط به وجود خدا و مباحث مربوط به صفات و اسما را بررسى و حجاب شبهات را یکى پس از دیگرى پاره نمود تا بتوان از پرتو خورشید تابان معرفت، بهره گرفت. در این زمینه مطالعه کتاب هاى زیر سودمند است:
«بهترین راه شناخت خدا» ، محمدى رى شهرى ؛ «آفریدگار جهان» ، مکارم شیرازى ؛ «اثبات وجود خدا» ، چهل تن از دانشمندان «خدا در قرآن»، شهید بهشتى ؛ «اصول فلسفه و روش رئالیسم ، ج 5» ، علامه طباطبایى – شهید مطهرى ؛ «کلیات فلسفه» ، ترجمه دکتر مجتبوى ؛ «علل گرایش به مادیگرى» ، شهید مطهرى
ب ) یقین قلبى و شهودى: در این مرحله به جاى سیر با پاى چوبین استدلال، با بال تزکیه و تصفیه نفس از جمیع رذایل و خبائث؛ از جمله خودبینى و دنیا پرستى که ام الرذائل است و با آراستن دل به جمیع اوصاف محموده و عبادت و بندگى خالصانه، مى توان خدا را با تمام وجود یافت. به قول حافظ:
شرح مجموعه گل مرغ سحر داند و بس
ورنه هر کو ورقى خواند معانى دانست
از این رهگذر به آن جا مى توان رسید که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «انى لم اعبد ربا لم اره؛ خدایى را که نبینم بندگى اش نمى کنم». این کشف شهودى و احساس باطنى نیز مراتبى دارد که اول آن «عین الیقین» و آخر آن «حق الیقین» است و هر یک از آن دو را نیز درجاتى است بى شمار. آن که به چنین جایگاه رفیعى رسید، دیگر جهان شگفت خلقت را دلیل و مقدمه بر اثبات وجود خدا قرار نمى دهد؛ بلکه به کشف لمى با رؤیت جمال و کمال حق، مخلوقات را که چیزى جز فعل او و درعین ربط و تعلق به او نیستند باز خواهد شناخت. چنان که ابا عبدالله علیه السلام در دعاى شریف عرفه به محضر حق عرضه داشت: «… کیف یستدل علیک بما هو فى وجوده مفتقر الیک، ایکون لغیرک من الظهور ما لیس لک حتى تکون الاثار هى التى توصل الیک، عمیت عین خدا خوشحالت کنه همیشهلاتراک علیها رقیبا ؛ چگونه بر تو به چیزى استدلال شود که در وجود به تو نیازمند است؟! آیا غیر تو ظهورى افزون بر تو دارد تا آشکار کننده تو باشد؟ راستى کى پنهان گشته اى تا نیازمند دلیل براى راهنمایى به سویت باشى؟ و کى دور گشتى تا آثار و نشانه ها، رساننده به سویت باشند؟ آه، چه نابیناست چشمى که تو را مراقب خود نبیند!»
براى مطالعه و خودسازى در این زمینه نگاشته هاى زیر سودمند است:
– «چهل حدیث» ، امام خمینى(ره)
– «آداب الصلوه یا پرواز در ملکوت» ، امام خمینى (ره)
– «نامه حضرت امام» به مرحوم سید احمد خمینى و به فاطمه (عروسش)
– «اسرار عبادات» ، آیت الله جوادى آملى
– «کلیات اخلاق اسلامى» (ترجمه جامع السعادات) ، ترجمه دکتر مجتبوى
– «نامه ها و برنامه ها» ، حسن زاده آملى؛
– «ترجمه المراقبات»، میرزا جواد ملکى تبریزى.
– 114 نکته درباره نماز، استاد محسن قرائتی
– هزار و یک نکته درباره نماز، محمد حسین دیلمی
یکى از مهم ترین عوامل ایمان آفرین و یقین آور، عبودیت واقعى خداوند تعالى است. از این رو خصوصیات یک عبد واقعى را باید بدانید و سپس آن را به کار گیرید تا در سایه دانستن و عمل کردن، ایمانتان محکم گردد.
خصوصیات بنده واقعى خداى تبارک و تعالى:
1- شناخت خدا: امام رضا علیه السلام مى فرمایند: «اول عباده الله معرفته…» اولین مرتبه عبادت خدا معرفت و شناخت خدا مى باشد بنابراین یک بنده واقعى اول باید شناخت خدا پیدا کند.
برای آگاهی بیشتر ر.ک: توحید، استاد مطهری.
2- ایمان به خدا: از شناخت و اعتقاد بالاتر و با ارزش تر ایمان به خدا مى باشد امام على علیه السلام مى فرمایند: «الایمان شجره اصلها الیقین…» ایمان درختى است که ریشه آن یقین است پس بر حسب این روایت ریشه ایمان همان یقین قلبى است نه صرف اعتقاد و شناختى که در معرض رد واثبات است و در روایتى دیگر امام رضا علیه السلام مى فرمایند: «لا عباده الا بیقین» عبادتى نیست مگر با یقین پس اصل شجره ایمان یقین است و یقین قوام بخش عبادت واقعى است در نتیجه ایمان به خدا عبادت واقعى را محقق مى سازد بنابراین بنده واقعى خدا باید علاوه بر شناخت خداایمان به خدا هم داشته باشد این نکته قابل ذکر است که مهمترین چیزى که ایمان را در قلب پا برجا و مستحکم مى کند ورع است که در کلام امام صادق علیه السلام آمده: «سئل الصادق علیه السلام: ما الذى یثبت الایمان؟ قال: الذى یثبته فیه الورع والذى یخرجه منه الطمع» از حضرت سؤال شد چه چیزىایمان را در قلب تثبیت مى کند؟ فرموند: چیزى که ایمان را در قلب تثبیت مى کند ورع (اجتناب از معاصى و شبهات حرام) مى باشد و چیزى که ایمان را از قلب خارج مى کند طمع (نسبت به گناهان و انجام معاصى) مى باشد.
3- شناخت دستورات خدا: شناخت دستورات خدا بعد از شناخت و ایمان به خدا، شناخت فرستادگان الهى را نیز مى طلبد زیرا اول باید آنها را بشناسیم تا بعد به رسالت آنها پى ببریم و در زمان غیبت امام معصوم(ع) به شأن و رسالت علما و فقهاى عظام واقف گردیم و در این باب ازجهت نظرى و بحث هاى کلامى و اعتقادى باید به بحث نبوت و امامت رجوع کرد ولى از جهت شناخت دستورات عملى کافى است که به رساله هاى عملیه مجتهدین کرام رجوع شود بنابراین بارجوع به رساله مى توان واجب و حرام الهى را شناخت تا بندگی واقعىخدا تحقق یابد.
4- ترجیح دستورات خدا: دستورات خدا را باید بر دستورات نفس، شیطان و هر چیز دیگرى در عمل ترجیح داد امام سجاد(ع) مى فرمایند: «من عمل بما افترض الله علیه فهو من اعبد الناس»؛ هر کس به آنچه خدا بر او واجب کرده عمل کند از عابدترین مردم مى باشد (اصول کافی، ج 3، ص 132، ح 7، باب العباده).
امام على علیه السلام مى فرمایند: «لا عباده کاداء الفرائض»؛ هیچ عبادتى مثل انجام واجبات نیست. بنابراین انجام واجبات و ترک محرمات بر هر چیزى ترجیح دارد و نشانه دیگرى از بندگى واقعى خدا مى باشد.
5- استقامت در بندگى: بندگى خدا مادام العمرى و همیشگى است خداوند تبارک و تعالى به پیامبر اکرم(ص) در قرآن چنین خطاب مى کند: «فاعبده واصطبر لعبادته…»؛ او را عبادت کن و در راه پرستش او شکیبا باش، (مریم، آیه 65).
خستگى و عبادت و بندگى مقطعى از ساحت بنده واقعى خدا بدور است حضرت على علیه السلام مى فرمایند: «دوام العباده برهان الظفر بالسعاده»؛ عبادت دوام دار و همیشگى دلیل قاطع ظفر و دستیابى به سعادت و خوشبختى است، (الغرر والدرر، باب العباده، ص 24 و 318).
این نکته درخور یادآورى است که مراد از عبادت فقط نماز و روزه نیست بلکه عبادت یعنى طاعت و فرمانبردارى از دستورات خدا که در مرحله اول فعل و انجام واجبات و ترک محرمات است زیرا مولا على علیه السلام مى فرمایند: «غایه العباده الطاعه»؛ نهایت عبادت طاعت است، (همان، 30). بنابراین بندگى و سرسپردگى دائم نسبت به خداى تعالى از ویژگى هاى مهم بنده واقعى خدا مى باشد.
6- بندگى با آزادگى: بنده واقعى خدا باید به حدى برسد که فقط لذت و محبت و عشق او را به بندگى وادارد و از شوق بهشت و ترس جهنم آزاد باشد.
امام صادق(ع) مى فرمایند: «ان العباد ثلاثه: قوم عبدوا الله عزوجل خوفافتلک عباده العبید و قوم عبدوالله تبارک و تعالى طلب الثواب فتلک عباده الاجراء و قوم عبدوا الله عز و جل حبا له فتلک عباده الاحرار و هى افضل العباده»؛ بندگان سه گونه اند:
1- گروهى از روى ترس (از جهنم و عذاب الهى) خداى عز وجل را عبادت مى کنند که این عبادت بردگان مى باشد.
2- گروهى با دل خواهان ثواب (و دریافت پاداش و بهشت) خداى تبارک و تعالى را عبادت مى کنند که این عبادت مزدبگیران مى باشد.
3- گروهى به خاطر حب وعشق (حق تعالى) خداى عزوجل را عبادت مى کنند که این عبادت، بهره آزادگان (و وارستگان از بند غیرعشق) مى باشد و همین عبادت هم برترین عبادت ها مى باشد، (میزان الحکمه، ج 6، ص 17، روایت 11346).
تذکر: این قسم اخیر عبادت را نباید از خود انتظار داشت زیرا وصول به این حال بلند معنوى، سال هاى دراز و پیاپى کوشش و تلاش را مى طلبد. البته اگر انسان استقامت در بندگى داشته باشد به مرور زمان شمه اى از آن حال را در خود مى یابد. در این قسم اخیر نه تنها عبادت از ریا و عجب خالص است بلکه از ترس جهنم و اراده ثواب هم خالص است یعنی آزاد از هر قید غیرخدایى است).
7- چشم به کرم خدا نه عمل خود: بنده واقعى خدا همیشه خود را مقصر مى بیند و عمل خود را به هیچ مى انگارد. براى عمل خود قدرى قائل نیست و پیوسته چشم به کرم کریم دوخته نه از غرور عمل باد در پوست انداخته امام صادق(ع) مى فرمایند: «علیک بالجدولا تخرجن نفسک من حد التقصیر فى عباده الله تعالى و طاعته، فان الله تعالى لایعبد حق عبادته»؛ بر تو باد کوشیدن (و جد و جهد در عبادت) و نفس تو از حد تقصیر در عبادت و طاعت خداى تعالى خارج نشود (و خویش را مقصر بداند) زیرا خداوند تعالى آن گونه که شایسته پرستش است عبادت نمى شود، (همان، ص 25، روایت 11407).
اهمیت دادن به نماز اول وقت و فارغ کردن دل برای حضو ردر نماز و چند دقیقه قبل از شروع نماز در کنار سجاده نماز آماده نماز بودن و ارتباط دایمی با خداوند از طریق قرائت قرآن همراه با تدبر و تفکر و ایجاد ارتباط با حق تعالی از طریق دعاها و نیز ایجاد ارتباط با ائمه(ع) از طریق زیارت کردن و زیارت نامه آنها را خواندن و شرکت در مجالس بزرگداشت اولیای الهی همگی زمینه ساز آشنایی بیشتر با آنها و محبت ورزیدن بیشتر به آنان است. مطالعه آثار صنع خداوند و گستردگی الطاف و بیکرانی لطف او و نیز شناخت کمالات اولیای خدا و مقامات وجایگاه والای آنها در ایجاد ارتباط با آنها و تقویت ایمان نقش به سزایی دارد.
برای مطالعه در این امور ر.ک:
– آثار شهید آیت الله دستغیب به ویژه «توحید و ایمان و امامت»
– انسان و ایمان ، شهید مطهری و سایر کتاب های ایشان
اینها پاره اى از خصوصیات مهم بنده واقعى خدا مى باشد که فقط با عمل دقیق به آن مى توان بنده واقعى حضرت دوست شد.
این که ما انسان ها با خود مى اندیشیم که خداوند چگونه ماهیتی دارد به خاطر آن است که ما در دنیاى خود همواره با ماهیات سر و کار داریم. از همین رو ذهنمان عادت کرده است که هر چیز را در قالب ماهیتى بنگریم و چون سخن از خدا به میان مى آید بلافاصله به دنبال قالبى ماهوى مى گردیم تا خدا را بدان سان و در آن شکل و قالب تصور نماییم. البته این ویژگى ذهن ناورزیده و نا آشنا به حقایق فلسفى و وجود شناختى است ولى خرد ورزى فلسفى بر این رهبرد خط بطلان مى کشد و اعلام مى دارد که این گونه خداانگارى از اساس نادرست است. زیرا خداوند وجود و هستىمحض و مطلق است و داراى ماهیت و چیستى نیست تا از چگونگى او سؤال شود. بنا براین خداوند وجود صرف و داراى جمله کمالات وجودى است. عین بلکه آنهاست و چند و چونى برایش متصور نیست.
فکر و اندیشه بشر, به ذات غیبی او راه ندارد و به جز تحیر و سرگردانی یا انحراف و ضلال , بهره دیگری نخواهد داشت . ذات حق که از آن به «هویت غیبیه»، «غیب ذات»، «مقام ذات»، «مرتبه ذات» و گاهی هم به الفاظ دیگر (مانند «عنقاء» و «غیب الغیوب») تعبیر می شود, وجود صرف است ; هیچ گونه حدی ندارد; از جمیع تعینات – چه مفهومی , و چه مصداقی – مبراست ; نه نامی دارد و نه نشانی ; نه اسمی دارد, و نه رسم و صفتی ; نه با اسم یا صفتی مقید است و نه با عدم آن اسم یا صفت ; نه با تعین خاصی متعین است و نه با عدم همان تعین . حتی با «اطلاق» و «عدم تعین» هم مقید نیست ; زیرا «اطلاق» و «عدم تعین» نیز به جای خود, نوعی تعین و قید است و مقام ذات از آن هم منزه و مبرا است . اما تعینات اسمی و وصفی (اسما و صفات حق ) همه از مقام ذات متأثر بوده و در مقام تجلی به ظهور می رسند. از این رو به مقام ذات خداوند راهی نیست ; نه فکر بدان مقام راه دارد و نه عقل و نه وهم و کشف ارباب شهود. همهء اینها از این مقام قاصر و در این میدان کاملا” عاجزاند. اگر قدم پیش بگذارند, حیران می گردند و یا به راه ضلالت و خطا می روند, علاوه بر نرسیدن , از آن دورتر هم می شوند: «یعلم ما بین ایدیهم و ما خلفهم و لا یحیطون به علما», (طه, آیه 110).
ادراک بشر, به آنچه متعین است راه دارد; نه به ذاتی که از همهء تعین ها بالاتر است و تعین ها همه متأخر از آن , بعد از آن و مخلوق آن هستند. اشاره نیز بدان مقام راه ندارد; چه اشارهء حسی باشد و چه اشاره ذهنی, عقلی و وهمی . چگونه می توان به ذاتی که تعین ندارد, اشاره نمود؟ به همین جهت از فکر در «ذات حق» نهی شده است . امام علی بن موسی الرضا(ع) می فرماید: «… فلیس الله عرف من عرف بالتشبیه ذاته , و لا ایاه و حد من اکتنهه , و لا حقیقته اصاب من مثله , و لا به صدق من نهاه , و لا صمد صمده من اشار الیه ; پس , خدای را نشناخته , آن کس که ذات او را به چیزی تشبیه کرده است و به توحید او نایل نگشته , آن کس که خواسته است به کنه ذات او برسد, و به حقیقت او نرسیده , آن کس که ذات او را تصویر ذهنی نموده است و به او تصدیق نکرده است آن کس که ذات او را حدی قائل شده و به جانب او روی نیاورده است ; آن کس که به ذات او اشاره نموده است …», (کتاب التوحید صدوق , باب التوحید و نفی التشبیه , ص 34).
حتی اگر عقل و عشق همگام باشند و با بلند پروازی های خود بخواهند, به سوی مقام ذات اوج بگیرند, راه به جایی نبرده، به حیرت خواهند افتاد، و بر عجز و قصور خود در این میدان با کمال شرمساری اعتراف خواهند کرد.
ناگفته نماند برای قانع ساختن ذهن درباره حقایقی که فراتر از حس و قالب مادی هستند می توان از روش مقایسه ای و فرض عکس و برهان عقلی محض استفاده کرد. مثلا وقتی می گوییم خداوند از چه به وجود آمده، باز سؤال را نسبت به آن چیز قبلی ادامه بدهیم، تا آنجا که از نظر برهان عقلی به این نتیجه می رسیم که تسلسل باطل است و باید به سرچشمه هستی معتقد شد و به تسلسل سؤال ها پایان داد و یا از فرض عکس استفاده کنیم که بر فرض که نتوانیم تصوری از خدا داشته باشیم آیا می توانیم نبود خدا را اثبات کنیم؟ آیا حتی از نظر مادی ما به تمام منظومه ها و کهکشان ها دسترسی پیدا کرده ایم؟ و آیا از نظر عقلی اگر سرچشمه هستی فراتر از ماده نباشد آیا می شود که ماده خود به خود به وجود آید؟ و یا ازطریق مقایسه ای می توانیم خودمان را قانع کنیم که حقیقت بسیاری از واقعیت ها را به طور کامل درک نمی کنیم اما مطمئن هستیم وجود دارند.
به طور مثال آیا حقیقت روح و گستره فعالیت های آن برای انسان به طور کامل آشکار است؟ اما با وجود کم اطلاعی ما نسبت به روح، وجود آن را به عنوان یک واقعیت می پذیریم و برخی آثار آن برای ما مشهود است.
نسبت به خداوند نیز بهترین روش تفکر در آثار و آیات اوست و روش روشن تر، رابطه محبتی و کشف شهودی با خداست که در حدیث قدسی آمده است «قلب المؤمن عرش الرحمن» (مجلسی، محمد باقر، بحار، ج 55، ص 39).
برای آگاهی به صفات خدا و قانع ساختن ذهن خود می توانیم تصوری از صفات خدا در ذهن داشته باشیم و سپس «او» را از هر آنچه که در محدوده آمده منزه و پاک بدانیم تا به توحید ناب دست بیابیم.
برای آگاهی بیشتر ر.ک: مطهری، مرتضی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5، ص 138.
فلاسفه و متکلمان دلایل و راههاى متعددى را درباره خداشناسى و اثبات وجود حق تعالى اقامه کرده اند که به طور اختصار به برهانهاى عقلى، شبه علمى و فطرت تقسیم مى شوند. دلیل اینکه این بزرگان دلایل متعددى اقامه کرده اند، این است که هر کس با توجه به خصوصیات فردى و اجتماعى و علمى خود، با برخى دلایل زودتر به یقین مى رسند. براى برخى دلایل علمى یقین آور است، براى برخى دلایل عقلى و براى برخى راه دل و فطرت یقین آور است. اما اصل کلى در تمام دلایل و براهین این است که آنها تنبیهاتى در جهت توجه به امرى روشن وبدیهى هستند. یعنى اصل وجود خداوند متعال جزء روشن ترین مفاهیم و حقایق است و تمام این دلایل به منزله تابلوهاى راهنمایى هستند که ما را از جهات گوناگون به سوى او راهنمایى مى کنند.
توضیح بیشتر اینکه مراحل و درجات شناخت خدا و خداشناسى بر اساس معرفت و شناخت هر کس متفاوت است. و اکثر دلایل و راههاى خداشناسى نیز معمولاً از پایین به بالاست. یعنى از راه موجودات و نشانه هاى آفرینش (به اصطلاح قرآن آیات انفسى و آفاقى،فصلت/53) است. اما در وراى این دو راه یعنى راه خداشناسى آفاقى ـ راه شبهه علمى که مخصوص عموم مردم است – و راه انفسى ـ از راه دل که راه خواص است – ، راه سومى نیز وجود دارد که راه اولیای خدا و عرفان است که قرآن و روایات ما تأکید فراوان دارند، که این راه ازخدا به خدا رسیدن است، و معلوم است که این روش شناخت ما را به یقین واقعى و خداشناسى ناب مى رساند. زیرا این راه شهود مستقیم و بلاواسطه است که هرگونه مشکلى را از آدمى زائل مى کند و تفاوت عمده اى با دلایلى دارد که خدا را به عنوان غیب و پنهان مطرح و اثبات مى کند.
ما در این بحث به راه اول اشاره نمى کنیم. اما بر اساس راه دوم لحظه اى در خود بیاندیشیم، نزدیکترین چیز به ما دل ماست؛ اما آیا ما قدرت تصرف در دل خود را داریم؟ و حتى بر خنده و گریه خود تصرف داریم؟ نه، زیرا دل ما در تصرف دیگرى است، آیا همین دلیل بر وجود اوکافى نیست؟ این راه فطرت است و راه فطرت راهى پردامنه و دقیقى است که ما در این بحث به آن اشاره نمى کنیم.
براى اطلاع بیشتر ر.ک:
مقالات، استاد محمدشجاعى، ج سوم، انتشارات سروش
معارف قرآن، استاد مصباح یزدى، ج 1 تا 3. ص: 37 ـ 36 انتشارات در راه حق
فطرت، شهید مطهری
راه سوم، راه شناخت خداست به خدا، «یا من دل على ذاته بذاته؛ اى کسى که خود بر ذات خود گواهى» (دعاى صباح امام على(ع))
امام سجاد: «بک عرفتک و انت دللتنى علیک و لو لا انت لم اعرف ما انت؛ تو را به تو شناختم و تو مرا به خود راهنمایی کردی و اگر تو نبودى، نمى دانستم تو کیستى» (دعاى ابوحمزه ثمالى)
یا در دعایى که توصیه شده است در عصر غیبت بخوانیم: «اللهم عرفنى نفسک فانک ان لم تعرفنى نفسک لم اعرف نبیک….» V؛}(امام صادق(ع)، بحارالانوار، 52/146) یعنى شناخت پیامبر با خداست، بلکه شناخت هر چیز با خداست و اگر خدا را نشناسیم هیچ کس و چیزى را نمى توانیم بشناسیم، زیرا خدا شاهد و حاضر است.
«الا انه بکل شى ء محیط»؛ (فصلت/54)
«و کان اللهُ بکل شى ء محیطا»؛ (نساء/126)
«ان الله على کل شى ء شهید» ؛ (نساء/33 و احزاب/55)
و همه موجودات در پرتو او موجودند و اگر او را در ابتداى امر نشناسیم، علم و شناخت به موجودات دیگر امکان ندارد.
چنانچه روشن است، هر معلومى براى ما دوگونه است: یا نزد ما حاضر است یا از دیدگان ما غایب. اگر معلوم از نظر ما غایب باشد. اول باید اوصاف و صفاتش را بشناسیم و آنگاه از راه صفات به شناخت خود او نائل شویم. مثلاً در شناخت آتش اول باید گرما و حرارت یا دود را دید و شناخت و سپس وجود آتش را ادراک نمود که به این نوع شناخت معرفت حصولى مى گویند. اما در شناخت آنکه نزد ما حاضر است، خود او را مى بینیم و مى شناسیم و آنگاه به اوصاف و صفات او پى مى بریم و به این نوع معرفت شناخت و علم حضورى مى گویند. مثل علم هرکس به حالات درونى (ترس و شادى و…خود) و هیچ کس به ما از خدا نزدیکتر نیست. «ان الله یحول بین المرء و قلبه؛ همانا خداوند بین انسان و دلش حائل است»(انفال/24)
بنابراین از قلب ما به خود ما نزدیکتر است. چنین است که هرگاه به خود نظر مى افکنیم، ابتدا او را مى بینیم و باعلم حضورى مى یابیم که تمام وجود ما را احاطه کرده است و تمام شئون ما در دستان قدرتمند اوست. پس او از ما نهان نیست تا به دنبال نشانه ها برویم. بلکه ما در حضور او هستیم و او در مشهد ماست و این علم حضورى خداوند است که اگر کسى به آن نائل آید، به یقین تمام رسیده است و چنین است که رسول گرامى اسلام(ص) فرمودند: «من عرف نفسه فقد عرف ربه»؛ (البحار/2/32)
براى آگاهى بیشتر ر.ک:
1ـ المیزان، ج 6، ص 238 به بعد ذیل آیه 105 سوره مائده
2ـ المیزان، ج 14، ص 193 به بعد ذیل آیه 14 سوره طه.
3- دعای امام حسین(ع) در صحرای عرفات، علامه محمد تقی جعفری
4ـ نشان از بى نشان ها، مرحوم حسنعلى اصفهانى، ص 166 153.
5- آموزش کلام اسلامى، محمد سعیدى مهر
6- آموزش عقاید، آیت الله مصباح
7- آفریدگار جهان، آیت الله مکارم شیرازى
8- خدا را چگونه بشناسیم، آیت الله مکارم شیرازى
9- اصول عقاید، استاد محسن قرائتی
10- پیام قرآن، ج 2، آیت الله مکارم شیرازی
11- منشور جاوید، ج 2، استاد جعفر سبحانی
12- خدا در قرآن، شهید بهشتی
13- دوره پنج جلدی مقدمه ای بر جهان بینی توحیدی، استاد شهید مرتضی مطهری
14- توحید، شهید دستغیب شیرازی.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد