۱۳۹۷/۱۰/۱۲
–
۶۶۸ بازدید
چه گونه ممکن است دینی حقانیت نداشته باشد اما از نجات بخشی برخوردار باشد
پاسخ منفی است. مطالب زیر را توجه فرمایید :
1 ـ بهشت برین برای عاقلان است.
بهشت برای کسی است که عقلش را به کار گیرد . بهشت را درجاتی است به اندازه ی عقولی که به کار گرفته می شوند. آنکه یک پیمانه از عقل خود بهره بگیرد ، یک درجه از بهشت نصیبش می شود و آنکه صد پیمانه از عقل خود کار کشیده باشد ، در درجه ی صدم بهشت خواهد بود. امام صادق علیه السلام فرمودند: « أَنَّ الثَّوَابَ عَلَى قَدْرِ الْعَقْل ـــ همانا صواب به اندازه ی عقل است » (بحار الأنوار، ج 66 ،ص156) .
البته مستضعفین فکری هم بهشت می روند، لکن نه بهشت برین؛ بلکه بهشت اینان، در سطح بهشت حیوانات خواهد بود. چون این گونه افراد، در واقع همسطح حیوانات هستند؛ لکن نه مثل غیر مستضعفی که همسطح حیوانات است.
2ـ غیر مؤمن (کسی که عقل دارد ولی آن را به کار نگرفته) انسان نیست.
بر خلاف تصوّر عوام، قرآن کریم ، انسان را مساوی مومن می داند و غیرمومن را انسان بالقوّه و حیوان بالفعل می شناسد. لذا انسان با قدم نهادن به وادی ایمان است که از حیوان متمایز می گردد.
عرض می شود که: اکثر علوم همچون ریاضیّات و فیزیک و … محصول قوّه وهم و خیالند که از قوای ادراکی انسان می باشند ــ دقّت شود: منظور همان وهم و خیال عرفی نیست ؛بلکه اصطلاح فلسفی آنها مراد می باشد. ــ سطح پایینترین علم عقلی فلسفه ی بحثی است که از راه برهان کار خود را پیش می برد ؛ و مافوق آن حکمت ذوقی است که افزون بر برهان از کشف قلبی نیز بهره می برد و فراتر از آن حکمت نوری یا عرفان نظری است که ابزار شناختش عقل مؤیّد به نور و قلب است. عقل در این مرتبه استدلال نمی کند بلکه می بیند و می یابد. بر این اساس ، هر کس به همان اندازه عاقل است که عقائدش بر برهان عقلی استوار باشد. مومنان حتّی تقلید هم که می کنند بر اساس برهان عقلی باید تقلید کنند و الّا تقلیدشان سفیهانه خواهد بود.
3ـ کسی که از وجود دین حقّ خبر دارد، معذور نیست.
دین اسلام برای تمام عقلایی است که ندای اسلام ـ هر چند به نحو اجمال ـ به گوششان رسیده است؛ امّا غیر عقلا (مستضعفین فکری)، اساساً مکلّف نیستند. لذا مستضعفین فکری و همچنین عقلایی که هیچ نام و نشانی از اسلام نشنیده اند، از آنها اسلام خواسته نخواهد شد. حساب مستضعفین فکری، با خداست؛ و با عقلایی که امکان دسترسی به اسلام ندارند، بر اساس احکام عقل و بر اساس احکام بهترین(منطقی ترین) آیینی که به آن امکان دسترسی دارند، رفتار خواهد شد. چنین کسی به حکم عقل ـ که حجّت باطنی خداست ـ باید تحقیق نماید تا بهترین (منطقی ترین) دینی را که به آن امکان دسترسی دارد، بیابد.
توضیح مطلب:
4 ـ مسضعف فکری کیست؟
« عَنْ أَبِی حَنِیفَةَ رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ مَنْ عَرَفَ الِاخْتِلَافَ فَلَیْسَ بِمُسْتَضْعَف . ــــ ابو حنیفه که یکى از شیعیان است گوید: امام صادق علیه السّلام فرمودند: هر کس اختلاف در عقائد و آراء را بشناسد مستضعف نیست .»(بحار الأنوار ؛ ج 69 ؛ص162)
در این حدیث شریف، مستضعف فکری، تعریف شده است. طبق این حدیث، مستضعف فکری کسی است که قدرت استدلال و قدرت فهم استدلال را ندارد. لذا اگر مثلاً یک مسیحی برایش استدلال کند، نمی تواند اشکال استدلال او را متوجّه شود، برای همین، گرایش به مسیحیّت پیدا می کند؛ و اگر یک مسلمان استدلال نماید، آن را هم پذیرفته، مسلمان می شود.
5 ـ عقلایی که امکان دسترسی به دین حقّ را ندارند.
عقل، حجّت خداست؛ لذا اطاعت از عقل، بر هر عاقلی واجب می باشد. پس اگر عاقلی بر خلاف حکم عقل رفتار نماید، نزد خدا عذری نخواهد داشت. از طرف دیگر، عقل حکم می کند که شخص دنبال دین حقّ بگردد؛ و از آن تبعیّت نماید. لذا اگر عاقلی، دنبال دین حقّ نگردد، و بدون تحقیق، از دینی باطل تبعیّت نماید، نزد خدا عذری نخواهد داشت. امّا اگر تحقیق کرد و دین حقّ را هم یافت، ولی از آن تبعیّت ننمود، نه تنها جهنّمی است، بلکه در درکات جهنّم جای خواهد داشت. ولی اگر تحقیق کرد و دین حقّ را نیافت، مثلاً یک سرخپوست هزار سال قبل را فرض فرمایید که اصلاً نمی داند قارّه ای دیگر هم وجود دارد، کجا رسد که از اسلام خبر داشته باشد. چنین کسی باید در ادیانی که به آنها دسترسی تحقیق کند. اگر بین آنها دینی را یافت که برتری بالایی نسبت به سایر ادیان دارد، آن را برگزیده و سپس قسمتهای خلاف عقلش را کنار گذاشته و به بقیّه اش عمل می کند؛ چون هر چه خلاف عقل باشد، یقیناً باطل است. دقّت فرمایید! می گوییم « خلاف عقل» نه « آن چیزی که عقل آن را نمی فهمد». فرق است بین «خلاف عقل» و « غیر عقلی»؛ برخی امور، بر خلاف برهان عقلی می باشند، امّا برخی امور، نه خلاف عقل هستند، نه با عقل، قابل اثبات می باشند.
حال اگر چنین کسی، به دینی با برتری بالا دست نیافت، باید از ادیان موجود، آن قسمتهایی را که خلاف عقل است کنار بگذارد و قسمتهای غیر مخالف با عقل را با هم جمع نماید. مثلاً اگر کسی تنها به آیینهای مسیحیّت، یهودیّت، آیین زرتشت و آیین بودایی دسترسی دارد، باید تثلیث مسیحی را دور اندازد؛ بحث فدا و گناه ذاتی را هم دور اندازد. از آیین یهود، باید نژاد پرستی و قابل تجسّم بودن خدا را کنار نهد؛ و از آیین زرتشت، دوگانه پرستی و برخی احکام خلاف عقلش را کنار بگذارد، و از بودیسم، انکار معاد و انکار نبوّت و کثرت خدایان و تناسخ را کنار نهد؛ و از مجموع اینها به یک دین خالصتر برسد؛ که اگر کسی امروز چنین کاری را انجام دهد، به چیزی خواهد رسید که بسیار نزدیک به اسلام است؛ ولی اسلام کامل نیست. چنین راهی ـ که در واقع، تحریف زدایی از ادیان است ـ اگر چه شخص را به حقّ خالص نمی رساند، امّا او را به حقّ خالص نزدیکتر می کند. لذا به حکم عقل، پیروی از چنین دین تلفیقی بهتر از عمل به یکی از ادیان باطل خواهد بود. البته اینکه شخص چقدر بتواند این ادیان را باطل زدایی نموده و به درستی ترکیب نماید، بستگی به قوّت عقلی او دارد. لذا هر چه عقل فرد قویتر باشد، به همان اندازه به حقیقت نزدیکتر خواهد شد. البته در عمل به اسلام نیز، این معنا تا حدودی صادق است؛ یعنی هر چه عقل شخص قویتر باشد، به همان اندازه فهم درستتر و عمیقتری از اسلام خواهد داشت.
توجّه شود که در آیینهای دیگر نیز اعمال عبادی وجود دارند؛ از آیینهای ابتدایی چون آیینهای سرخپوسی گرفته تا شکل تحریف شده ی ادیان الهی مثل آیین زرتشت و یهودیّت و مسیحیّت؛ بلکه اعمال عبادی بسیاری از این آیینها، از اعمال عبادی اسلام، دشوارتر می باشند. البته به شرطی که انجام دهند. چون اکثر پیروان آن ادیان، فقط اسماً پیرو آن ادیانند؛ و در مقام عمل، کاری با دین ندارند؛ مثل برخی مسلمانها که اسماً مسلمانند ولی عمل به احکام اسلام نمی کنند.
پس توجّه شود که در این آیینها نیز فروعات فروانی وجود دارند. مثلاً آیینهای تحریف شده ای چون مسیحیّت و یهودیّت و زرتشتی نیز وضو و غسل و نماز و روزه و حجّ و زکات و حجاب و احکام ازدواج و طلاق و … را دارند؛ اگر چه تفاوتهایی با نوع اسلامی آن دارند. پس گمان نشود که غیر مسلمان بودن به معنی آسوده بودن از احکام و اعمال عبادی است. برخی ها وقتی به بلاد غیر اسلامی نگاه می کنند، می بینند که آنها عبادتی انجام نمی دهند، و احکامی را مراعات نمی کنند؛ لذا توهّم می کنند که در آیینهای آنها چنین احکامی وجود ندارد؛ در حالی که چنین نیست. آنها نیز طبق آیینهای خودشان،احکامی را باید مراعات نمایند؛ امّا در عمل، مراعات نمی کنند؛ مثل برخی کشورهای اسلامی که هیچ اهمّیّتی به حجاب نمی دهند؛ در حالی که قرآن کریم به صراحت، امر به حجاب می کند. در آیین یهود نیز حجاب وارد شده است. در بین مسیحیان نیز، راهبه ها حجاب را مراعات می کنند امّا مردم عادی مسیحی، حفظ حجاب نمی کنند.
6 ـ آیا عاقلی هست که در این زمان، دسترسی به اسلام نداشته باشد؟
امروز تقریباً در هیچ جای زمین، عاقلی را نمی توان یافت که نام اسلام را نشنیده باشد؛ مگر افرادی بسیار اندک. پس اگر چنین کسی به حکم عقل عمل نمود و تحقیق کرد، اسلام را منطقی ترین دین موجود خواهد یافت. چون غیر از اسلام، اصول دین تمام ادیان موجود، مشکل منطقی دارند؛ که ناشی از تحریفات است. پس امروز، تقریباً هیچ عاقل غیر مسلمانی نزد خدا عذر موجّه ندارد. البته توجّه شود! می گوییم « هیچ عاقل غیر مسلمانی » نه « هیچ غیر مسلمانی». عاقلها هم چندان زیاد نیستند. واقع مطلب آن است که تعداد مستضعفین فکری، اگر از عقلا بیشتر نباشند، بعید است کمتر هم باشند. ضمناً دقّت شود که سواد داشتن و متخصّص در یک علم بودن، به معنی عاقل بودن نیست. برخی ها را می بینیم که مثلاً در فیزیک، نابغه اند؛ امّا در امور دینی، استضعاف فکری دارند؛ و بر عکس، بی سوادهایی را می بینیم که در امور دینی، عارف و اهل کشف و شهود می باشند.
1 ـ بهشت برین برای عاقلان است.
بهشت برای کسی است که عقلش را به کار گیرد . بهشت را درجاتی است به اندازه ی عقولی که به کار گرفته می شوند. آنکه یک پیمانه از عقل خود بهره بگیرد ، یک درجه از بهشت نصیبش می شود و آنکه صد پیمانه از عقل خود کار کشیده باشد ، در درجه ی صدم بهشت خواهد بود. امام صادق علیه السلام فرمودند: « أَنَّ الثَّوَابَ عَلَى قَدْرِ الْعَقْل ـــ همانا صواب به اندازه ی عقل است » (بحار الأنوار، ج 66 ،ص156) .
البته مستضعفین فکری هم بهشت می روند، لکن نه بهشت برین؛ بلکه بهشت اینان، در سطح بهشت حیوانات خواهد بود. چون این گونه افراد، در واقع همسطح حیوانات هستند؛ لکن نه مثل غیر مستضعفی که همسطح حیوانات است.
2ـ غیر مؤمن (کسی که عقل دارد ولی آن را به کار نگرفته) انسان نیست.
بر خلاف تصوّر عوام، قرآن کریم ، انسان را مساوی مومن می داند و غیرمومن را انسان بالقوّه و حیوان بالفعل می شناسد. لذا انسان با قدم نهادن به وادی ایمان است که از حیوان متمایز می گردد.
عرض می شود که: اکثر علوم همچون ریاضیّات و فیزیک و … محصول قوّه وهم و خیالند که از قوای ادراکی انسان می باشند ــ دقّت شود: منظور همان وهم و خیال عرفی نیست ؛بلکه اصطلاح فلسفی آنها مراد می باشد. ــ سطح پایینترین علم عقلی فلسفه ی بحثی است که از راه برهان کار خود را پیش می برد ؛ و مافوق آن حکمت ذوقی است که افزون بر برهان از کشف قلبی نیز بهره می برد و فراتر از آن حکمت نوری یا عرفان نظری است که ابزار شناختش عقل مؤیّد به نور و قلب است. عقل در این مرتبه استدلال نمی کند بلکه می بیند و می یابد. بر این اساس ، هر کس به همان اندازه عاقل است که عقائدش بر برهان عقلی استوار باشد. مومنان حتّی تقلید هم که می کنند بر اساس برهان عقلی باید تقلید کنند و الّا تقلیدشان سفیهانه خواهد بود.
3ـ کسی که از وجود دین حقّ خبر دارد، معذور نیست.
دین اسلام برای تمام عقلایی است که ندای اسلام ـ هر چند به نحو اجمال ـ به گوششان رسیده است؛ امّا غیر عقلا (مستضعفین فکری)، اساساً مکلّف نیستند. لذا مستضعفین فکری و همچنین عقلایی که هیچ نام و نشانی از اسلام نشنیده اند، از آنها اسلام خواسته نخواهد شد. حساب مستضعفین فکری، با خداست؛ و با عقلایی که امکان دسترسی به اسلام ندارند، بر اساس احکام عقل و بر اساس احکام بهترین(منطقی ترین) آیینی که به آن امکان دسترسی دارند، رفتار خواهد شد. چنین کسی به حکم عقل ـ که حجّت باطنی خداست ـ باید تحقیق نماید تا بهترین (منطقی ترین) دینی را که به آن امکان دسترسی دارد، بیابد.
توضیح مطلب:
4 ـ مسضعف فکری کیست؟
« عَنْ أَبِی حَنِیفَةَ رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ مَنْ عَرَفَ الِاخْتِلَافَ فَلَیْسَ بِمُسْتَضْعَف . ــــ ابو حنیفه که یکى از شیعیان است گوید: امام صادق علیه السّلام فرمودند: هر کس اختلاف در عقائد و آراء را بشناسد مستضعف نیست .»(بحار الأنوار ؛ ج 69 ؛ص162)
در این حدیث شریف، مستضعف فکری، تعریف شده است. طبق این حدیث، مستضعف فکری کسی است که قدرت استدلال و قدرت فهم استدلال را ندارد. لذا اگر مثلاً یک مسیحی برایش استدلال کند، نمی تواند اشکال استدلال او را متوجّه شود، برای همین، گرایش به مسیحیّت پیدا می کند؛ و اگر یک مسلمان استدلال نماید، آن را هم پذیرفته، مسلمان می شود.
5 ـ عقلایی که امکان دسترسی به دین حقّ را ندارند.
عقل، حجّت خداست؛ لذا اطاعت از عقل، بر هر عاقلی واجب می باشد. پس اگر عاقلی بر خلاف حکم عقل رفتار نماید، نزد خدا عذری نخواهد داشت. از طرف دیگر، عقل حکم می کند که شخص دنبال دین حقّ بگردد؛ و از آن تبعیّت نماید. لذا اگر عاقلی، دنبال دین حقّ نگردد، و بدون تحقیق، از دینی باطل تبعیّت نماید، نزد خدا عذری نخواهد داشت. امّا اگر تحقیق کرد و دین حقّ را هم یافت، ولی از آن تبعیّت ننمود، نه تنها جهنّمی است، بلکه در درکات جهنّم جای خواهد داشت. ولی اگر تحقیق کرد و دین حقّ را نیافت، مثلاً یک سرخپوست هزار سال قبل را فرض فرمایید که اصلاً نمی داند قارّه ای دیگر هم وجود دارد، کجا رسد که از اسلام خبر داشته باشد. چنین کسی باید در ادیانی که به آنها دسترسی تحقیق کند. اگر بین آنها دینی را یافت که برتری بالایی نسبت به سایر ادیان دارد، آن را برگزیده و سپس قسمتهای خلاف عقلش را کنار گذاشته و به بقیّه اش عمل می کند؛ چون هر چه خلاف عقل باشد، یقیناً باطل است. دقّت فرمایید! می گوییم « خلاف عقل» نه « آن چیزی که عقل آن را نمی فهمد». فرق است بین «خلاف عقل» و « غیر عقلی»؛ برخی امور، بر خلاف برهان عقلی می باشند، امّا برخی امور، نه خلاف عقل هستند، نه با عقل، قابل اثبات می باشند.
حال اگر چنین کسی، به دینی با برتری بالا دست نیافت، باید از ادیان موجود، آن قسمتهایی را که خلاف عقل است کنار بگذارد و قسمتهای غیر مخالف با عقل را با هم جمع نماید. مثلاً اگر کسی تنها به آیینهای مسیحیّت، یهودیّت، آیین زرتشت و آیین بودایی دسترسی دارد، باید تثلیث مسیحی را دور اندازد؛ بحث فدا و گناه ذاتی را هم دور اندازد. از آیین یهود، باید نژاد پرستی و قابل تجسّم بودن خدا را کنار نهد؛ و از آیین زرتشت، دوگانه پرستی و برخی احکام خلاف عقلش را کنار بگذارد، و از بودیسم، انکار معاد و انکار نبوّت و کثرت خدایان و تناسخ را کنار نهد؛ و از مجموع اینها به یک دین خالصتر برسد؛ که اگر کسی امروز چنین کاری را انجام دهد، به چیزی خواهد رسید که بسیار نزدیک به اسلام است؛ ولی اسلام کامل نیست. چنین راهی ـ که در واقع، تحریف زدایی از ادیان است ـ اگر چه شخص را به حقّ خالص نمی رساند، امّا او را به حقّ خالص نزدیکتر می کند. لذا به حکم عقل، پیروی از چنین دین تلفیقی بهتر از عمل به یکی از ادیان باطل خواهد بود. البته اینکه شخص چقدر بتواند این ادیان را باطل زدایی نموده و به درستی ترکیب نماید، بستگی به قوّت عقلی او دارد. لذا هر چه عقل فرد قویتر باشد، به همان اندازه به حقیقت نزدیکتر خواهد شد. البته در عمل به اسلام نیز، این معنا تا حدودی صادق است؛ یعنی هر چه عقل شخص قویتر باشد، به همان اندازه فهم درستتر و عمیقتری از اسلام خواهد داشت.
توجّه شود که در آیینهای دیگر نیز اعمال عبادی وجود دارند؛ از آیینهای ابتدایی چون آیینهای سرخپوسی گرفته تا شکل تحریف شده ی ادیان الهی مثل آیین زرتشت و یهودیّت و مسیحیّت؛ بلکه اعمال عبادی بسیاری از این آیینها، از اعمال عبادی اسلام، دشوارتر می باشند. البته به شرطی که انجام دهند. چون اکثر پیروان آن ادیان، فقط اسماً پیرو آن ادیانند؛ و در مقام عمل، کاری با دین ندارند؛ مثل برخی مسلمانها که اسماً مسلمانند ولی عمل به احکام اسلام نمی کنند.
پس توجّه شود که در این آیینها نیز فروعات فروانی وجود دارند. مثلاً آیینهای تحریف شده ای چون مسیحیّت و یهودیّت و زرتشتی نیز وضو و غسل و نماز و روزه و حجّ و زکات و حجاب و احکام ازدواج و طلاق و … را دارند؛ اگر چه تفاوتهایی با نوع اسلامی آن دارند. پس گمان نشود که غیر مسلمان بودن به معنی آسوده بودن از احکام و اعمال عبادی است. برخی ها وقتی به بلاد غیر اسلامی نگاه می کنند، می بینند که آنها عبادتی انجام نمی دهند، و احکامی را مراعات نمی کنند؛ لذا توهّم می کنند که در آیینهای آنها چنین احکامی وجود ندارد؛ در حالی که چنین نیست. آنها نیز طبق آیینهای خودشان،احکامی را باید مراعات نمایند؛ امّا در عمل، مراعات نمی کنند؛ مثل برخی کشورهای اسلامی که هیچ اهمّیّتی به حجاب نمی دهند؛ در حالی که قرآن کریم به صراحت، امر به حجاب می کند. در آیین یهود نیز حجاب وارد شده است. در بین مسیحیان نیز، راهبه ها حجاب را مراعات می کنند امّا مردم عادی مسیحی، حفظ حجاب نمی کنند.
6 ـ آیا عاقلی هست که در این زمان، دسترسی به اسلام نداشته باشد؟
امروز تقریباً در هیچ جای زمین، عاقلی را نمی توان یافت که نام اسلام را نشنیده باشد؛ مگر افرادی بسیار اندک. پس اگر چنین کسی به حکم عقل عمل نمود و تحقیق کرد، اسلام را منطقی ترین دین موجود خواهد یافت. چون غیر از اسلام، اصول دین تمام ادیان موجود، مشکل منطقی دارند؛ که ناشی از تحریفات است. پس امروز، تقریباً هیچ عاقل غیر مسلمانی نزد خدا عذر موجّه ندارد. البته توجّه شود! می گوییم « هیچ عاقل غیر مسلمانی » نه « هیچ غیر مسلمانی». عاقلها هم چندان زیاد نیستند. واقع مطلب آن است که تعداد مستضعفین فکری، اگر از عقلا بیشتر نباشند، بعید است کمتر هم باشند. ضمناً دقّت شود که سواد داشتن و متخصّص در یک علم بودن، به معنی عاقل بودن نیست. برخی ها را می بینیم که مثلاً در فیزیک، نابغه اند؛ امّا در امور دینی، استضعاف فکری دارند؛ و بر عکس، بی سوادهایی را می بینیم که در امور دینی، عارف و اهل کشف و شهود می باشند.