خانه » همه » مذهبی » شیخ فضل الله نوری – ستار خان

شیخ فضل الله نوری – ستار خان


شیخ فضل الله نوری – ستار خان

۱۳۹۷/۱۰/۰۷


۵۴۸۴ بازدید

سلام
شبهه ای با عنوان”اتوبانی به نام مقتول و خیابانی به نام قاتل!”که در مورد شیخ فضل الله نوری،ستارخان و باقرخان است و چون متن شبهه طولانیست امکان فرستادنش از این طریق موجود نیست واین شبهه با همین عنوان در سایت های اینترنتی موجود است اگر امکان دارد جوابش را برای بنده بفرستید؟

اتوبانی به نام سردار ملی و خیابانی به نام مجاهدی مظلوم
مطلبی با عنوان « اتوبانی به نام مقتول و خیابانی به نام قاتل » در فضای مجازی منتشر شده که در آن تلاش شده از شیخ فضل الله چهره ای مخالف مشروطه و مدافع استبداد و شریک جرم حکومت ترسیم نماید و متأسفانه در مورد ایشان تعبیر « قاتل» را به کار برده و نامگذاری بزرگراهی به نام ایشان را در تضاد با نامگذاری خیابانی به نام سردار بزرگ ملی کشور ستار خان تلقی نماید ، قضاوت در مورد مغرضانه یا جاهلانه بودن این مقاله را به خوانندگان عزیز می سپاریم و در این نوشتار
1.مخالفت شیخ فضل الله نوری با کدام مشروطه؟ در این نوشتار آمده که «شیخ فضل اله نوری مخالف مشروطه بوده هیچ شک و تردیدی وجود ندارد» و در ادامه چنین اظهار داشته که « در این نوشتار به انگیزه مخالفت شیخ فضل اله با مشروطه کاری نداریم… در هر حال این شخص با مشروطه به شکلی که مردم آن را مطالبه می کردند، مخالف بوده است»
براستی مشروطه مورد نظر روشنفکران غرب زده که قوانین اسلامی را نادیده گرفته و به دنبال حاکمیت نظامی از غرب بود ، خواست و مطالبه مردم بود که شیخ فضل الله متهم به مخالفت با مطالبه مردم شده است؟ مردم خواهان محدود شدن قدرت مطلقه پادشاهی بودند ، اما نه به قیمت کنار گذاشتن احکام دین . مطالبه و خواست روشنفکران غرب زده را نباید به حساب مطالبه و خواست مردم گذاشت و شیخ فضل الله را مخالف با مطالبات مردم معرفی نمود .
بله شیخ فضل الله نوری مخالف مشروطه بود ، اما مشروطه ای که توسط روشنفکران غرب زده هدایت و جهت دهی می شد و ارمغانی جز فرهنگ غربی و کنار زدن فرهنگ اسلامی را برای کشور به دنبال نداشت . ایشان مخالف نقش و جایگاه مردم , آزادی و حقوق مردم نبودند بلکه پشت صحنه جریان مشروطیت را که توسط عناصر نامطلوب اداره می شد , می دیدند و آن را بر خلاف مسیر نورانی اسلام یافته و با آن به مقابله برخاستند و توسط همین روشنفکران و دیگران برچسب طرفداری از استبداد و مخالفت با مشروطه به ایشان زده شد . ایشان فرمودند « من والله با مشروطه مخالفت ندارم با اشخاص بی دین و فرقه ضاله و مضله مخالفم که می خواهند به مذهب اسلام لطمه وارد بیاورند .»( تاریخ پیدایش مشروطیت , سید حسن تقی زاده , ص 139)
شیخ فضل‌الله در مشروطه سه موضع گرفت:
ابتدا که بحث مشروطه و استبداد بود و محور همه خواسته‌ها بر عدالت، آزادی، پارلمان، و قانون لزوم تحول و تحرک و تأکید بر نقش مردم قرار داشت همه قبول داشتند. همچنین همه پذیرفته بودند که سلطنت استبدادی بد است، و هیچ عالمی نبود که بگوید عمل به قانون بد است و باید هرج و مرج باشد. شیخ فضل‌الله و رهبران دیگر مشروطه حتی روشنفکران (که ابتدا درحد رهبری نبودند ولی در نهضت مشروطه نقش فعالی داشتند) هم از ابتدا در این مواضع هم عقیده بودند؛ چرا که معارضان فقط دو گروه بودند: حامیان استبداد و طرفداران مشروطه. شیخ فضل‌الله ابتدا مشروطه‌خواه است، یعنی جنبه‌های مثبت و اولیه مشروطیت مانند عمل به قانون، تأکید بر نقش مردم، لزوم تحول اجتماعی، و مفید کردن سلطنت فردی را قبول دارد و لذا در جناح مشروطه‌خواهان قرار می گیرد.
چندی بعد نهضت عدالتخانه و مشروطه پیروز شد و ایران دارای نظام پارلمانی و مشروطه شد.
قدری گذشت و خطر استبداد از بین رفت،مرحله دو م نهضت شروع شد در این مرحله، بحث این بود که چه قانونی باید مبنای کار باشد، فرق می‌کند که قانون انقلاب فرانسه الگو قرار داده شود یا قوانین اسلامی. در این مرحله از مشروطه هم دیگر بحث بر سر مشروطه و استبداد نبود؛ بلکه بحث روی نوع مشروطه بود و شیخ فضل‌الله قانون اسلامی را مد نظر قرار داد. در مرحلة دوم هم شیخ مخالف مشروطه نیست؛ بلکه خواهان اصلاح انحرافات مشروطه است.
شیخ فضل‌الله دیدی نقادانه به مشروطه داشت، همه چیز آن را نمی‌پذیرفت و تسلیم واژه‌ها و مشهورات زمان نمی‌شد. اما دستگاه تبلیغاتی مشروطه نگذاشتند که در مفهوم و ضرورت واژه‌ها اندیشیده شود و در این مرحله اصل مطلب را نگفتند که شیخ فضل‌الله ترقی به اضافه تعالی را می‌خواهد، بلکه او را مرتجع خواندند.
بنابر این شیخ فضل‌الله در مرحلة اول؛ مشروطه ضد استبداد و در مرحلة دوم، مشروطة مشروعه را مطرح می‌کند؛ یعنی وقتی بین دو خط قرار می‌گیرد، هیچ کدام را نمی‌‌پذیرد. نه به طور مطلق مشروطة مورد نظر غربیها را تأیید می‌کند و نه به طور مطلق انقلاب مشروطه را نفی می‌کند که جانب دیگرش استبداد می‌شد، و به تعبیری با ضابطة اجتهادی، خواهان اصلاحگرایی شد. منتها جوی برای ایشان درست کردند که شیخ در لوایح حضرت عبدالعظیم خود آن را چنین توصیف می‌کند:
آنچه خیلی لازم است برادران بدانند و از اشتباه کاری خصم بی‌مروت بی‌دین تحرّز نمایند، این است که چنین ارائه می دهند که علما دو فرقه شده‌اند و با هم حرف دینی دارند؛ و با این اشتباه کاری عوام بیچاره را فریب می‌دهند که یک فرقه مجلس خواه و دشمن استبدادند و یک فرقه ضد مجلس و دوست استبدادند.لابد عوام بیچاره می‌گویند: حق با آنهاست که ظلم و استبداد را نمی‌خواهند. افسوس که این اشتباه با هر زبانی و به هر بیانی بخواهیم دفع شود، خصم بی‌انصاف نمی‌گذارد، یعنی اصلاً نمی‌گذارند.
و در جای دیگر می‌فرماید:
در باب مجلس خواهی در امر اول دانستی که هیچ خلاف نیست و همه می‌خواهند؛ اما در این امر دینی همة علما بی‌استثناء می‌گویند این مجلس مخالف اسلام نباشد، باید آمر به معروف و ناهی از منکر و حافظ بیضة اسلام باشد. ای مسلمانان! کدام عالم است که می‌گوید مجلسی که تخفیف ظلم نماید و اجرای احکام اسلام کند، بد است و نباید باشد؟! تمام کلمات راجع است به چند نفر لامذهب بی‌دین آزاد[ی] طلب که احکام شریعت قیدی است برای آنها و می‌خواهند نگذارند رسماً این مجلس مقید شود به احکام اسلام و اجرای آن، و هر روز به بهانه‌ای القای شبهه می‌کنند.
شیخ در جای دیگر به قانون آزادی و مطبوعات ایراد می‌گیرد؛ به عبارت دیگر، اصل را منکر نیست و فقط زیاده‌رویها را نفی می‌کند، به عنوان مثال با چاپ کتابهای ضاله و یا توهین آمیز نسبت به اسلام و هویت اسلام و هویت ملی نظیر حاجی‌بابا مخالف است. شیخ می‌گوید:
از قانونهای خارجه از جمله یک فصل را ترجمه کرده‌‌اند که در آن مطبوعات مطلقاً آزاد شده است؛ یعنی هر کس حق دارد هر چه را چاپ کند و احدی را حق چون و چرا نیست. این قانون با شریعت ما نمی‌سازد؛ لهذا علمای اسلام آن را تغییر دادند و تصحیح فرمودند زیرا که نشر کتب ضلال و اشاعة فحشا در دین اسلام ممنوع است، و کسی را شرعاً نمی‌رسد که کتابهای گمراه کنندة حرام را منتشر کند و یا بدگویی و هرزه‌گویی را در حق مسلمانی بنویسد و به مردم برساند.
شیخ فضل‌الله در جای دیگر در همان لوایح می‌نویسد:«خدای تعالی راضی مباد از کسی که دربارة مجلس شورای ملی غیر از تصحیح، تکمیل و تنقیح،خیالی داشته باشد؛ و بر سخط و غضب الهی گرفتار باشند کسانی که مطلب مرا بر خلاف واقع انتشار می‌دهند و با تدلیس مسلمانان، آنان را به اشتباه می‌اندازند، و راه رفع شبهه را از هر جهت مسدود می‌سازند تا سخن ما به گوش مسلمانان نرسد و به خرج مردم بدهند که فلانی و سایر مهاجرین منکر اصل مجلس شورای ملی شده‌اند.
شیخ، بحثی هم دربارة روشنفکران دارد و دربارة آنها می‌گوید: روشنفکران یک نحوة چالاکی و تردستی در اشاعة فتنه و فساد دارند. اصل جملة ایشان چنین است: «اینها یک نحو چالاکی و تردستی در اشاعة فتنه و فساد دارند و به واسطة ورزشی که دراین کارها کرده‌اند، هر جا که هستند،آنجا را آشفتة و پریشان می‌کنند.» شیخ این مسایل را گفت؛ اما صدایش به گوش مردم نرسید و به قول امروزیها او را مرتجع و ضد ترقی خواندند وگفتند حرف شیخ ارتجاعی و مربوط به 1400 سال قبل است.
اگر مطبوعات آن زمان را ورق بزنید، تقریباً هیچ نوشتة منور‌الفکری نیست که به شیخ فضل‌الله اهانت نکرده باشد. در این نوشته‌ها خیلی به او جسارت می‌شد؛ و این مطالب در برخی مردم هم اثر می‌کرد. در جریان طرح ماده دوم متمم قانون اساسی درخصوص نظارت علما بر مصوبات مجلس و بعد از چاپ نظر شیخ فضل‌الله در روزنامة صبح صادق، مشروطه‌‌خواهان به دفتر روزنامه حمله کردند و نتیجه آن شد که در شماره 41 این روزنامه مطلبی با عنوان «اعتذار» به این مضمون چاپ شد که مطالب دیروز اشتباهاً در روزنامه چاپ شد و مربوط به این روزنامه نبود؛ و شماره دیروز را امروز دوباره چاپ می‌کنیم.این هم یک نوع سانسور و استبداد است منتها به اسم استبداد آزادی؛ و این همان مشروطه‌ای است که از استبداد هم بدتر است یعنی آزادیخواهان به دلیل درج مطلبی در روزنامه، به آن حمله کنند. این در حالی است که به قول شیخ،مطالب زیادی علیه اسلام نوشته شد و یک نفر هم اعتراض نکرد.بنابراین،گاه جو و فشاری از دمکراسی درست می‌شود که از استبداد بدتر است، آنچنانکه کسی نمی‌تواند حرف دیگری بزند و جاده یکطرفه می‌شود.
در مرحله سوم،شیخ از اصلاحگری ناامید شد، زیرا به این نتیجه رسید که میکروبی وارد پیکر جامعه و سیاست شده است که دیگر اصلاح پذیر نیست؛ پس مخالفت با مشروطه را در پیش گرفت و به حرمت مشروطیت فتوا داد.
بنابراین شیخ در کل سه موضع در مشروطه دارد: 1: مشروطه خواهی، همگام با تولد و رشد مشروطه؛ 2: طرح مشروطة مشروعه؛ 3 : حرمت مشروطه
یک سال بعد از آنکه محمد علی شاه مجلس را به توپ بست ( که با به توپ بستن مجلس، استبداد صغیر شروع شد)، مشروطه‌خواهان بر تهران حاکم شدند؛ و بعد از استقرار، با دو گروه برخورد کردند: 1. مستبدان، یعنی محمد علی شاه و طرفدارانش 2. مشروعه خواهان که از زاویه فرهنگی مخالفت می‌‌کردند.
از مخالفت دو گروه با هم علیه یک جریان نمی‌توان نتیجه گرفت که آن دو گروه با هم و در کنار همند. به عنوان مثال،هم امام خمینی و هم کمونیستها (در یک مقطع) با شاه و آمریکا درگیر بودند و با این حال این دو جریان هیچ‌گاه با هم و در کنار هم نبودند. دافعة مشترک هیچ گاه دلیل بر وجود جاذبه و اصول مشترک نیست. به علاوه، دافعه‌ها هم شدت و ضعف دارند. شیخ فضل‌الله از زاویة بدعت و انحراف با مشروطه مخالفت می‌کرد، مستبدان از زاویة مجلس و آزادی مخالف مشروطه بودند و به همین دلیل مجلس را به توپ بستند. بنابراین، شیخ و مستبدان، به هیچ وجه در یک جبهه نبودند با این حال، خواسته مشروطه خواهان بعد از فتح تهران، اعدام شیخ بود. آنها که مخالف مشروطه بودند، از ترس به سفارت روس پناهنده شدند؛ برخی از مستبدان هم به سفارت روس یا عثمانی پناه بردند (افرادی مثل تقی‌زاده که از رهبران مشروطه بودند، پیش از این در سال 1326 قمری زمانی که محمد علی شاه مجلس را به توپ بست، از وحشت به سفارت انگلستان پناهنده شده بودند) اما شیخ حاضر به پناهندگی در سفارت خارجی نشد.
(علل و عوامل مظلومیت و شهادت شیخ فضل‌الله نوری ، دکتر موسی نجفی ـ موسی فقیه حقانی
mashrootiat.pchi.ir/show.php?page=contents&id=16578)
2. شیخ فضل الله و استبداد صغیر
نویسنده مدعی است شیخ فضل الله نقش بسیار مهم و موثری در برقراری استبداد صغیر داشته و یکی از مشوقین محمد علی شاه جهت صدور فرمان به توپ بستن مجلس شورای ملی بوده است.»
مخالفت شیخ فضل الله با مشروطه مورد نظر روشنفکران غرب زده ، موجب شد تا روشنفکران با تبلیغات خود شیخ فضل الله را حامی استبداد معرفی نمایند و از نظر آنان وجود نامه هایی از شیخ به محمدعلی شاه و برخی فعالیت های او در زمان استبداد صغیر، شاهد بر این مطلب می باشند اما مرور حوادثی که در آن ایام در تهران در حال وقوع بود، می تواند واقعیت را توضیح دهد. انگلستان پس از واقعه 23 جمادی الاول 1326 که لیاخوف مجلس را به توپ بست، درصدد برآمد با همکاری رقیبان روسی خود، محمّدعلی شاه را تحت فشار قرار دهد تا به تشکیل دوباره مجلس اقدام کند. محّمدعلی شاه نیز تحت فشار دو سفارت در 27 شعبان 1326 فرمانی خطاب به صدراعظم صادر کرد که «ما به جناب شما اخطار می نماییم که مجلسی با شروط معیّن و محدود موافق مقتضیات مملکتی … منعقد خواهیم نمود … و الحال ما حکم می کنیم که شما انتخابی و قانون مملکتی موافق شرع ترتیب داده، برای غرّه ماه شوال حاضر نمایید … به همه اعلان می شود تا مدّتی که نظم در تبریز برقرار نگردیده، یاغیان قلع و قمع نشوند … از حکم این دستخط خارج خواهد بود»( احمد بشیری، کتاب آبی، ج 1، ص 306 و 307)
فرمان دوباره مشروطه و تشکیل مجلس به دنبال دخالت سفارت خانه های روس و انگلیس در ایران و اصرار آن ها به شاه، شیخ فضل اللّه را بر آن داشت تا با همکاری عالمان دیگر به مخالفت با «مجلس تحمیلی» بپردازد که نامه وی با عالمان دیگر، سند گویای این مخالفت است.
مهدی انصاری، شیخ فضل اللّه نوری و مشروطیت، ص 213)
شیخ شهید، از استراتژی مشترک روس و انگلیس (مبنی برجابجایی مهره ها جهت سلطه بر مقدّرات ایران اسلامی) کاملاً باخبر بود و لذا برای خنثی کردن این نقشه ی شیطانی، در برهه ی خاصّی به شاه نزدیک شده، و او را به مقاومت در برابر فشار سفارتخانه ها تشجیع می کرد.
این که شیخ فضل اللّه دست به دامن محمّدعلی شاه می شود و از او می خواهد که دوباره مجلسی تشکیل نشود، به سبب این نیست که او در جایگاه عالم اسلامی، در کنار تفّکر ضدّ دینی استبداد قرار داشته باشد، و نیز نمی توان نتیجه گرفت که آن دو گروه در کنار هم قرار دارند؛ زیرا شیخ فضل اللّه از زاویه بدعت و انحراف، با مشروطه مخالفت می کرد؛ امّا مستبدّان از زاویه مجلس و آزادی، مخالف مشروطه بودند.
3.ادعای به دار آویخته شدن شیخ فضل الله نوری تحت نظارت ستار خان و باقر خان بیانگر بی اطلاعی نویسنده از تاریخ است زیرا ستارخان و باقر خان در هنگام اعدام شیخ حضور نداشتند و در هیچ منبع تاریخی حضور آنان در جریان اعدام شیخ فضل الله ثبت نشده است.
4.تلاش برای تقابل انداختن میان شیخ فضل الله و ستار خان وحق معرفی نمودن یکی و نا حق دانستن دیگری بیانگر عدم درک و تحلیل صحیح واقعه مشروطه از سوی نویسنده است زیرا مجاهدان مشروطه همه یک دست و یک فکر نبودند و مشروطه خواهان و فاتحان تهران عملاً در دو جبهه در مقابل هم صف آرایی کردند. دمکراتها ، سردار اسعد ، محمد ولی خان تنکابنی در یک صف واحد و بسیاری از اعتدالیون ، ملیون ، روحانیون ، بازاریان ، ستارخان ، باقرخان که از پشتیبانی مردم نیز برخوردار بودند، در جبهه مقابل قرار گرفتند و هر روز دامنه اختلاف میان آنها شدت بیشتری به خود می گرفت.
در این دوره ، دو حزب سیاسی« اعتدالیون » و « دموکرات » فعال ترین احزاب در صحنه سیاست بودند. دموکراتها طرفدار اقدامات رادیکالی ، جدایی دین از سیاست و دوری روحانیون از حوزه سیاست و مخالف مداخله آنان در مجلس برای نظارت و انطباق قوانین با موازین شرعی بودند. حزب دموکرت « عامیون » نیز نامیده می شد و گرایشات سوسیالیستی داشت. سیدحسن تقی زاده ، حسین قلی خان نواب ، سلیمان میرزا اسکندری ، وحید الملک و سید محمد رضا مساوات در راس این حزب قرار داشتند و رهبری آن را بر عهده داشتند. از روحانیون نیز احمد قزوینی و شیخ ابراهیم زنجانی از دموکراتها حمایت می کردند.
در مقابل اعتدالیون طرفدار تغییرات آهسته و آرام بودند و به اجرای احکام اسلامی تمایل داشتند و مبانی فکری و عقاید دموکراتها را خطرناک و ضد شریعت می دانستند. مرتضی قلی نایینی ، محمد صادق طباطبایی و علی محمد دولت آبادی از رهبران اعتدالیون بشمار می آمدند. سید عبدالله بهبهانی روحانی برجسته نیز از اعتدالیون حمایت می کرد. بسیاری از روحانیون ، اصناف و بازار وعامه مردم نیز از این جریان جانبداری می کردند. ستارخان ، باقرخان ، ضرغام السلطنه و سردارمحیی ( معزالسلطان ) نیز طرفدار اعتدالیون بودند. مراجع نجف نیز از اعتدالیون پشتیبانی می کردند.
اختلاف بین این دو جناح زمانی بسیاری شدت یافت که سید عبدالله بهبهانی روحانی مشهور ترور گردید ، انگشت اتهام ، افراد و گروههای وابسته به دموکراتها را نشان می داد. به دنبال آن اوضاع پایتخت هرج و مرج گردید. اقدامات خودسرانه و تلافی جویانه ، زخمهای دردناکی بر پیکر تازه جان گرفته مشروطه وارد می ساخت. سردار اسعد و بسیاری از خوانین بختیاری اگر چه رسماً عضو یکی دو حزب آن زمان یعنی اعتدالیون و دموکراتها نبودند و غالباً سعی داشتند متناسب با اهداف خود ، با هر دو حزب روابط نزدیکی داشته باشند ولی در قضیه انحراف مشروطه و مقابله با مشروطه خواهان واقعی ، موضعی نزدیک با دموکراتها اتخاذ کردند این موضع گیری بدون تردید در جهت همسویی با مواضع انگلیسی ها و تامین منافع آنها بود.
بنابر این شیخ فضل الله و ستار خان دارای دو نگاه فکری در تعارض با هم نبودند که لازم باشد به حقانیت یکی و باطل بودن دیگری حکم کنیم .
5.در این نوشته تلاش شده تا واکنش به مطالب اظهار شده توسط وی را صرفاً واکنشی احساسی به ویژه از سوی بسیجیان وا نمود کند که گویا در برابر مطالب مطرح شده ، پاسخی وجود ندارد ، که گویای خود شیفتگی نویسنده از یکسو و متهم نمودن دیدگاههای دیگر است در حالی که کسانی که آشنایی مختصری که با تاریخ مشروطیت و اندیشه شیخ فضل الله داشته باشند بی پایه و اساس بودن این اظهارات را در می یابند.
برای آشنایی با افکار و اندیشه های آیت الله شیخ فضل الله نوری به کتاب های دیده بان بیدار , دیدگاهها و مواضع سیاسی و فرهنگی شیخ فضل الله نوری -اندیشه سبز , زندگی سرخ , زمان و زندگی شیخ فضل الله نوری – کارنامه شیخ فضل الله نوری , علی ابوالحسنی , تهران , عبرت مراجعه نمایید .

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد