۱۳۹۷/۱۰/۰۵
–
۱۲۰۶ بازدید
سلام با شخصی در خصوص این ایه بحث می کردیم ومنْ اعْرض عنْ ذکْری فان له معیشه ضنْکا – گفتم اگر به خدا روی نیاوری دچار گرفتاری و مصیبت و بدبختی می شوی – این وعده الهی است گفت مگر امام حسین بیشتر از همه ما به خدا روی نیاورد گفتم بله گفت پس چرا در زیارت عاشورا می خوانیم بزرگترین مصیبت اسمان ها و زمین را خدا سر امام حسین اورد ؟ اگر این هست با خدا بودن من نمی خوام – گفت ترامپ نه میدونه خدا چیه و نه میدونه اون دنیا چه جور جایه – و همچنین بقیه ثروتمندان دنیا ولی راحت دارن زندگی میکنن – بهترین زندگی ها را هم دارن – هم ثروت دارن و هم قدرت چه تنگی روزی و مشقتی دارن ؟ اگر بهشون بگید که کار خوب کنید تا بروید به بهشت میگن تعریف بهشت را بکن – وقتی که اوصاف بهشت را براشون میگیم – میگن ما که این بهشت را اینجا داریم چه نیازی به بهشت خیالی و عاریه ای شما داریم
الف ) آیه و تفسیر آن
« و من اعرض عن ذکرى فان له معیشه ضنکا و نحشره یوم القیمه اعمى » (سوره طه /آیه124 )
ترجمه : و هر کس از یاد من روى گرداند، پس همانا براى او زندگى تنگ و سختى خواهد بود و ما او را در قیامت نابینا محشور مىکنیم.
تفسیر :
… جمله (و من اعرض عن ذکرى ) در مقابل جمله (فمن اتبع هداى ) که در آیه قبلى بود قرار گرفته، و مقتضاى مقابله این بود که بفرماید (و من لم یتبع هداى – و هر که هدایت مرا پیروى نکند)، و اگر اینطور نفرمود، و به جاى آن اعراض از ذکر را مقابل قرار داد، براى این بود که به علت حکم اشاره کند و بفرماید: علت تنگى معیشت در دنیا، و کورى در روز قیامت، فراموش کردن خدا و اعراض از یاد او است، و نیز براى این بود که زمینه را براى مطلبى که بعدا تذکر مى دهد، و مى فرماید: (هر که در دنیا خدا را فراموش کند او هم در آخرت وى را فراموش مى کند، فراهم کرده باشد.
…. و اگر فرمود: کسى که از ذکر من اعراض کند (معیشتى ضنک ) یعنى تنگ دارد، براى این است که کسى که خدا را فراموش کند، و با او قطع رابطه نماید، دیگر چیزى غیر دنیا نمى ماند که وى به آن دل ببندد، و آن را مطلوب یگانه خود قرار دهد، در نتیجه همه کوششهاى خود را منحصر در آن کند، و فقط به اصلاح زندگى دنیایش بپردازد، و روز به روز آن را توسعه بیشترى داده، به تمتع از آن سرگرم شود، و این معیشت، او را آرام نمى کند،
چه کم باشد و چه زیاد، براى اینکه هر چه از آن به دست آورد به آن حد قانع نگشته و به آن راضى نمى شود، و دائما چشم به اضافه تر از آن مى دوزد، بدون اینکه این حرص و تشنگیش به جایى منتهى شود، پس چنین کسى دائما در فقر و تنگى بسر مى برد، و همیشه دلش علاقه مند به چیزى است که ندارد، صرف نظر از غم و اندوه و قلق و اضطراب و ترسى که از نزول آفات و روى آوردن ناملایمات و فرا رسیدن مرگ و بیمارى دارد، و صرفنظر از اضطرابى که از شر حسودان و کید دشمنان دارد، پس او على الدوام در میان آرزوهاى بر آورده نشده، و ترس از فراق آنچه بر آورده شده به سر مى برد.
در حالى که اگر مقام پروردگار خود را مى شناخت و به یاد او بود و او را فراموش نمى کرد، یقین مى کرد که نزد پروردگار خود حیاتى دارد که آمیخته با مرگ نیست، و ملکى دارد که زوال پذیر نیست، و عزتى دارد که مشوب با ذلت نیست، و فرح و سرور و رفعت و کرامتى دارد که هیچ مقیاسى نتواند اندازه اش را تعیین کند و یا سر آمدى آن را به آخر برساند، و نیز یقین مى کند که دنیا دار مجاز است و حیات و زندگى دنیا در مقابل آخرت پشیزى بیش نیست، اگر او این را بشناسد دلش به آنچه خدا تقدیرش کرده قانع مى شود، و معیشتش هر چه باشد برایش فراخ گشته، دیگر روى تنگى وضنک را نمى بیند.
… و جاى هیچ تردیدى نیست که مؤمن حیات حر و سعیدى دارد که در هر دو حال غنا و فقر، سعید است، هر چند که فقرش به حد عفاف و کفاف و کمتر از آن باشد، ولى کافر داراى چنین حیاتى نیست، و زندگى او در دو کلمه خلاصه مى شود، نارضایتى نسبت به آنچه دارد و دل بستگى به آنچه ندارد، این است معناى زندگى تنگ.
(و نحشره یوم القیمه اعمى ) – یعنى او را طورى زنده مى کنیم که راهى به سوى سعادتش که همان بهشت است نیابد، دلیل این معنا مضمون دو آیه بعدى است.
« قال رب لم حشرتنى اعمى و قد کنت بصیرا » [ترجمه تفسیر المیزان ، ج14 ، ص 315/314/313 / مترجم سید محمد باقر موسوی همدانی ]…
***بنابراین تفاوت است بین « معیشه ضنکا » و بلاها و مصیبتهایی که بر مومن وارد می شود ، کسی که دارای معیشتی تنگ است نه در دنیا و نه در آخرت زندگی راحتی نخواهد داشت ، شاید به ظاهر دارای امکانات و رفاه زیادی باشد ولی این دلیل بر زندگی خوب و پر از لذت نیست ، اما مومن چون دارای جهان بینی توحیدی است حتی بلا و مصیبت را برای خود فرصتی قرار می دهد جهت تقرب به خداوند متعال ودر کنار این کار به آرامش و لذت واقعی می رسد که : «الَّذِینَ آمَنُواْ وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکْرِ اللّهِ أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ، همان کسانى که ایمان آورده اند و دلهایشان به یاد خدا آرام می گیرد، آگاه باش که با یاد خدا دلها آرامش مىیابد»(رعد،28 )
ب ) نقد بودن دنیا و نسیه بودن آخرت
بعضى مىپندارند که دنیا نقد و آخرت نسیه بوده و هیچ عاقلى این دنیاى نقد همراه با لذائذ و عیش گوارایش را با آخرت معاوضه نمىکند ، اما در واقع چنین نیست بلکه عالم عقبى نقد است؛ و دنیا نه نقد است و نه نسیه.» یعنى این دنیا با تمام مظاهرش جز سراب و وهم چیزى بیش نیست؛ « مَا عِندَکُمْ یَنفَدُ وَ مَا عِنداللَهِ باقٍ… . » [ سوره نّحل آیه ۹۶، از .] «آنچه نزد شماست، همه محکوم به فناء و نیستى بوده و تمام مىشود؛ و آنچه نزد خداست، باقیست و حقیقت دارد.»
امام حسین علیه السلام می فرماید :
ماذا وَجَدَ مَن فَقَدَکَ؟ وَ ما الَّذى فَقَدَ مَنْ وَجَدَکَ؟ «خدایا! کسى که تو را از دست داد چه چیز را یافت؟ و کسى که تو را یافت چه چیزى را از دست داد؟»[مفاتیحالجنان، ذیل دعاى عرفه، ص ۲۷۳]زندگى هیچکس به شیرینى زندگى عاشق و محبّ خدا نیست. اگر انسان لباس و مسکن و خوراک نداشته باشد، و بالجمله بر کنار از زخارف دنیا باشد، ولى دل او از عشق و محبّت پروردگار گرم و روشن باشد، أحدى در عالم، در خوشى و سرور و شادمانى به پاى او نمىرسد.
دو اشتباه بزرگ کسانی که خیال میکنند: آخرت، نسیه است :
1 . اینکه وعده هاى الهى براى افراد با ایمان نسیه نیست، نسیه در جایى است که طرف ضعیف است و نمى تواند به وعدههایش عمل کند، امّا کسى که قادر مطلق و صادق و حکیم است نقد و نسیه ندارد و وعده هایش عین واقعیّت است و سوخت و سوز ندارد.
ضمن آنکه نقد موقعی بهتر از نسیه است که کمّاً و کیفاً مثل هم باشند. آیا واقعاً سیلی نقد بِه از حلوای نسیه است!؟ آیا لذت های آمیخته با رنج و زودگذر دنیا واقعاً بهتر از لذت های خالص و جاودان بهشت است!؟
قرآن تاکید میکند که مراقب باشید: نه فریب نقد بودن زندگی دنیا را بخورید و نه فریب قیاسهای باطل و معالفارق شیطان را؛ « إِنَّ وَعْدَ اللَّـهِ حَقٌّ فَلَا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا وَلَا یَغُرَّنَّکُم بِاللَّـهِ الْغَرُورُ»؛ وعده های خدا حق، یعنی ثابت و محَقَّق یا به عبارت دیگر، قطعی و نقد است. اما دو چیز می تواند ما را نسبت به آنها فریب دهد؛ یکی حیات دنیا و دیگری غَرور. غَرور بر وزن فَعول یعنی آن کس که زیاد فریب می دهد؛ یعنی شیطان.
2 . اینکه در زندگى دنیا هم بسیارى از مواقع، نسیه را بر نقد مقدّم مى دارند. به عنوان مثال تمام کشاورزان نقدشان را که بذر است مى دهند، به انتظار محصولى که در سال آینده بدست مى آورند، و یا تمام کسانى که سرمایه گذارى مى کنند، نقد را مى دهند براى نسیه فردا، چون مسأله اهم و مهم است.
انسان اگر در این عمر کوتاه تقوا را رعایت کند، یک عمر جاویدان غرق در نعمت خواهد داشت، که در این صورت لذت آماده را فداى نعمتى مى کند که آن را ندیده است. وقتى کسى لذت آماده را براى موعودى که ندیده ترک کند این نشانه ایمان است و اگر ایمان به خدا و غیب نداشته باشد لذت آماده را ترک نمى کند.
مهمترین لذّات دنیا مثل برق در گذر است امّا قرآن درباره لذّات آخرت مى فرماید: «فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَّا أُخْفِىَ لَهُمْ مِّنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ» هیچ کس نمى داند چه پاداشهاى مهمّى که مایه روشنى چشمها مى گردد براى آنها نهفته شده است. این پاداش عظیم جزاى اعمالى است که انجام داده اند.
در این آیه شریفه، «نفس» به صورت نکره در سیاق نفى آمده و به معناى عموم است، و همه نفوس حتّى رسول خدا صلى الله علیه و آله و فرشتگان مقرّب را شامل مى شود که این نعمتها و لذّات روحانى در فکرشان خطور نکرده است. وقتى انسان این وعده ها را مى بیند چشم پوشى از شهوات بر او آسان مى شود.
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در حدیثى مى فرماید: «انَّ اللَّهَ یقولُ: اعْدَدَتُ لِعِبادِىَ الصّالحِینَ ما لا عَیْنٌ رَأَتْ، ولا اذُنٌ سَمِعَتْ، وَ لَا خَطَرَ عَلى قَلْبِ بَشَرٍ»
ترجمه : خداوند مى فرماید: من براى بندگان صالحم نعمتهایى فراهم کرده ام که هیچ چشمى ندیده، و هیچ گوشى نشنیده و بر فکر کسى نگذشته است. علاوه بر این، گاهی اوقات، انسان در دنیا هم نتیجه اعمال خوب و بد را مى بیند. در حدیثى داریم که اگر انسان چشمش به نامحرم بیفتد و چشم بپوشد، خداوند ایمانى به او مى چشاند که لذّت و نورانیّت آن را احساس مى کند.
ج ) بلا و مصیبت عظیم
بلا و مصیبت یک نوع سنت وامتحان الهی است که هیچ کس از آن در امان نیست . حتی اولیاء و انبیاء الهی نیز مدام مورد امتحان قرار می گرفتند تا به کمال برسند. خداوند امتحان را برای محک زدن ما نزد خودمان قرار داده چرا که او از همه ی اعمال ما باخبر است و این نتیجه فقط و فقط برای آگاهی ما است. پس امتحان های الهی همیشه نتیجه ی مثبت دارند البته برای کسانی که اهل درک و معرفت باشند. امتحان ها یکی پس از دیگری موجب تکامل معنویات و حتی مادیات در زندگی می شوند.
کربلا صحنه ی امتحان و ابتلا ی الهی بود که همه در آن مورد امتحان واقع شده بودند. دشمن، دوست، خانواده ی امام و حتی خود امام حسین علیه السلام مورد امتحان بودند و این امتحان و بلاى وارد بر مقربان درگاه الهى براى ارتقاى کمال انسانىاولیای الهی است و لذا جناب ابراهیم نبى(ع) با پیروزى در امتحان به مقام امامت رسیده است. «و اذ ابتلى ابراهیم ربّه بکلمات فأتمهنّ، قال انّى جاعلک للناس اماما ؛ بیاد آر هنگامى که خداوند ابراهیم را به امورى چند امتحان فرمود و او همه را به جاى آورد خدا به او گفت: من ترا به پیشوایى خلق برگزینم».
از طرف دیگر اولیای الهی با توجه به جهان بینی که دارند ، دنیا و رنج هایش را بد نمى دانند، بلکه به عکس رنج ها را عاملى براى ارتقاء و صعود خود می دانند ، و چون تسلیم رضای الهی است هنگام گرفتاری هم شاد است چون آن را هدیه الهی می داند و مؤمنان واقعی آرامش روحی و روانی واقعی دارند. اگر کسی وظایف خود را انجام داد. این نوع بلا از برای ارتقای درجه و از لطف های خداست.
به همین دلیل است که امام خمینی (ره) می فرماید : در روز عاشورا هرچه امام حسین (ع) به شهادت نزدیکتر می شد، سیمای او برافروخته تر می گردید.
و همچنین چشمان زیبابین حضرت زینب(س)، در میان آن همه جنایت و ستم، زیباییهای عشق و ایثار را دید. وقتی ابن زیاد به او گفت دیدی خدا با برادرت چه کرد؟ فرمود: “ما رایت الا جمیلا” لذا، به تعبیر علمای عرفان، در پشت این بلایی که حضرت تحمل کردند، ضیافت و مهمانی خداوند است.
د ) سنت املاء و استدراج
خداوند را سنتهایی است که منطبق بر آنها با عالم انسانی رفتار میکند. این سنتها ثابت و لایتغیر هستند و هر اقوم و یا فردی بنا به آنچه میکند و میاندیشد، ذیل یکی از این سنتها قرار میگیرد. برخورد قهری و تجلی جلالی خداوند برای مؤمن، عین رحمت و جمال است و برخورد لطفی و تجلی جمالی خداوند برای کافر، عین غضب و جلال است. برخورد قهری با مؤمن برای تربیت و ندامت و منع و هدایت او است و برخورد لطفی با کافر برای غافل کردن بیش از پیش او و اضلال و گمراهی او است؛ هرچه برخورد با کافر به ظاهر لطیفتر باشد، در باطن شدیدتر است.
ازجمله آن سنتهای الهی در برخورد با مخالفان، سنت املاء و استدراج است.
1 . سنت املاء
سنّت املاء یا امهال یعنی جلوی کسی را باز گذاشتن و تنبیه نکردن او، تا گناه بر گناه بیفزاید و مستحقّ عذاب بزرگتری شود.
خداوند متعال مؤمنین را به حال خود رها نمی کند ؛ بلکه مدام حوادثی برای آنها پیش می آورد که خود را در بند خدا بیابند و احساس کنند که خدایی وجود دارد و کنترل امور به دست اوست؛ لذا از او غفلت نمی کنند. امّا وقتی کسی به این هشدارها پاسخ مناسب نداد و هشدارها را جدّی نگرفت ، خدا نیز او را به حال خود رها می کند و هر چه کرد ، پیامد آن را به نحو آشکار نمی بیند. لذا خدا را به کلّی فراموش نموده و خیال می کند که کنترل تمام امور به دست خود اوست ؛ تا آنجا که به یکباره خداوند متعال او را گرفتار مرگ می کند و می بیند که هیچ چیزی در دست او نیست ؛ امّا دیگر راه بازگشت هم ندارد.
آنکه راه گمراهی پیش گرفت و لجاجت کرد، خداوند به او مهلت و امکانات مخالفت بیشتر را اعطا میکند تا او تا آنجا که میتواند، مخالفت ورزد و مضل گردد. خداوند زود جلوی او را نمیگیرد و مانع او نمیگردد. خداوند قادر است تا به محض مخالفت، مخالف را طرد و حذف کند، اما او مخالفان را خوب تحمل میکند و البته این «تحمل شدن» برای مخالفان «شر» است، ثمره کار عاقبت آشکار میگردد.
2 . سنت استدراج
استدراج از جهت لغوی یعنی به تدریج و پله پله کسی را پائین آوردن یا بالا بردن، و در اصطلاح به معنای این است که رتبه کسی را به تدریج پایین بیاورند تا جائی که شقاوت و بدبختیاش به نهایت برسد و به ورطه هلاکت بیافتد، این کار با تجدید نعمتی بعد از نعمت دیگر صورت میگیرد تا به وسیله التذاذ از نعمات، غفلت تشدید شود و شخص سزاوار عذاب شدید گردد. در سنت استدراج، نکته اصلی تجدید نعمت پس از نعمت دیگر میباشد،
از مجموع آیات چنین بدست می آید که خداوند گناهکاران و طغیانگران را طبق یک سنت الهی فورا گرفتار مجازات نمی کند. بلکه درهای نعمت را به روی آنان می گشاید و هر چه طغیان بیشتر شد ،نعمت هم افزونی می یابد که در این صورت از دو حال خارج نیست:
الف :یا متنبه می شوند ،که این مصداق هدایت الهی است.
ب : یا بر غرور و معاصی آنان افزوده می شود که مضمون استدراج و حرکت تدریجی بسوی عذاب و مجازات دردناکتری است (رجوع شود به تفسیر نمونه ج 7 ص 33 و 34 ج 5 ص 238ـ239.)
آیات
ا ـ « وَ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیثُ لا یعْلَمُونَ (اعراف: 182) و آنها که آیات ما را تکذیب کردند، به تدریج از جائی که نمی دانند، گرفتار مجازاتشان خواهیم کرد.
وَ أُمْلی لَهُمْ إِنَّ کَیدی مَتینٌ » (اعراف: 183)ترجمه :و به آنها مهلت می دهم (تا مجازاتشان دردناکتر باشد)؛ زیرا طرح و نقشه من، قوی (و حساب شده) است.
2 ـ « وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهینٌ »(آل عمران: 178) ترجمه : آنان که به راه کفر رفتند گمان نکنند که مهلتى که ما به آنها مى دهیم به حال آنان بهتر خواهد بود، بلکه آنها را (براى امتحان) مهلت مى دهیم تا بر گناه و سرکشى خود بیفزایند، و آنان را عذابى خوارکننده است.
3 ـ « وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ فَأَمْلَیْتُ لِلَّذینَ کَفَرُوا ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کانَ عِقابِ »(الرعد: 32) ترجمه : و مردم به رسولان پیش از تو هم استهزاء بسیار کردند من هم به کافران فرصت دادم آن گاه ایشان را به عقوبت گرفته و با چه عقاب سخت به کیفر رسانیدم.
4 ـ « وَ أَصْحابُ مَدْیَنَ وَ کُذِّبَ مُوسى فَأَمْلَیْتُ لِلْکافِرینَ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کانَ نَکیرِ» (الحج: 44) ترجمه : و نیز (قوم شعیب) اصحاب مدین (همه رسولان خود را تکذیب نمودند) و موسى نیز تکذیب شد و من هم کافران را (براى امتحان) مهلت دادم سپس آنها را (به عقوبت) گرفتم، و چقدر مؤاخذه و عقاب من (بر کافران) سخت است.
5 ـ « وَ کَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ أَمْلَیْتُ لَها وَ هِیَ ظالِمَةٌ ثُمَّ أَخَذْتُها وَ إِلَیَّ الْمَصیرُ » (الحج: 48) ترجمه : چه بسیار قریه هایى را که ستم پیشه بودند و من مهلتشان دادم، آن گاه آنها را فروگرفتم. و بازگشت همه نزد من است.
6 ـ « فَذَرْنی وَ مَنْ یُکَذِّبُ بِهذَا الْحَدیثِ سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ » (القلم: 44) ترجمه : پس مرا با آنها که این سخن را تکذیب مى کنند واگذار تا اندک اندک، چنان که درنیابند، فروگیریمشان. وَ أُمْلی لَهُمْ إِنَّ کَیْدی مَتینٌ (القلم: 45) – و به آنها مهلت دهم. هر آینه مکر من مکرى استوار است.
« و من اعرض عن ذکرى فان له معیشه ضنکا و نحشره یوم القیمه اعمى » (سوره طه /آیه124 )
ترجمه : و هر کس از یاد من روى گرداند، پس همانا براى او زندگى تنگ و سختى خواهد بود و ما او را در قیامت نابینا محشور مىکنیم.
تفسیر :
… جمله (و من اعرض عن ذکرى ) در مقابل جمله (فمن اتبع هداى ) که در آیه قبلى بود قرار گرفته، و مقتضاى مقابله این بود که بفرماید (و من لم یتبع هداى – و هر که هدایت مرا پیروى نکند)، و اگر اینطور نفرمود، و به جاى آن اعراض از ذکر را مقابل قرار داد، براى این بود که به علت حکم اشاره کند و بفرماید: علت تنگى معیشت در دنیا، و کورى در روز قیامت، فراموش کردن خدا و اعراض از یاد او است، و نیز براى این بود که زمینه را براى مطلبى که بعدا تذکر مى دهد، و مى فرماید: (هر که در دنیا خدا را فراموش کند او هم در آخرت وى را فراموش مى کند، فراهم کرده باشد.
…. و اگر فرمود: کسى که از ذکر من اعراض کند (معیشتى ضنک ) یعنى تنگ دارد، براى این است که کسى که خدا را فراموش کند، و با او قطع رابطه نماید، دیگر چیزى غیر دنیا نمى ماند که وى به آن دل ببندد، و آن را مطلوب یگانه خود قرار دهد، در نتیجه همه کوششهاى خود را منحصر در آن کند، و فقط به اصلاح زندگى دنیایش بپردازد، و روز به روز آن را توسعه بیشترى داده، به تمتع از آن سرگرم شود، و این معیشت، او را آرام نمى کند،
چه کم باشد و چه زیاد، براى اینکه هر چه از آن به دست آورد به آن حد قانع نگشته و به آن راضى نمى شود، و دائما چشم به اضافه تر از آن مى دوزد، بدون اینکه این حرص و تشنگیش به جایى منتهى شود، پس چنین کسى دائما در فقر و تنگى بسر مى برد، و همیشه دلش علاقه مند به چیزى است که ندارد، صرف نظر از غم و اندوه و قلق و اضطراب و ترسى که از نزول آفات و روى آوردن ناملایمات و فرا رسیدن مرگ و بیمارى دارد، و صرفنظر از اضطرابى که از شر حسودان و کید دشمنان دارد، پس او على الدوام در میان آرزوهاى بر آورده نشده، و ترس از فراق آنچه بر آورده شده به سر مى برد.
در حالى که اگر مقام پروردگار خود را مى شناخت و به یاد او بود و او را فراموش نمى کرد، یقین مى کرد که نزد پروردگار خود حیاتى دارد که آمیخته با مرگ نیست، و ملکى دارد که زوال پذیر نیست، و عزتى دارد که مشوب با ذلت نیست، و فرح و سرور و رفعت و کرامتى دارد که هیچ مقیاسى نتواند اندازه اش را تعیین کند و یا سر آمدى آن را به آخر برساند، و نیز یقین مى کند که دنیا دار مجاز است و حیات و زندگى دنیا در مقابل آخرت پشیزى بیش نیست، اگر او این را بشناسد دلش به آنچه خدا تقدیرش کرده قانع مى شود، و معیشتش هر چه باشد برایش فراخ گشته، دیگر روى تنگى وضنک را نمى بیند.
… و جاى هیچ تردیدى نیست که مؤمن حیات حر و سعیدى دارد که در هر دو حال غنا و فقر، سعید است، هر چند که فقرش به حد عفاف و کفاف و کمتر از آن باشد، ولى کافر داراى چنین حیاتى نیست، و زندگى او در دو کلمه خلاصه مى شود، نارضایتى نسبت به آنچه دارد و دل بستگى به آنچه ندارد، این است معناى زندگى تنگ.
(و نحشره یوم القیمه اعمى ) – یعنى او را طورى زنده مى کنیم که راهى به سوى سعادتش که همان بهشت است نیابد، دلیل این معنا مضمون دو آیه بعدى است.
« قال رب لم حشرتنى اعمى و قد کنت بصیرا » [ترجمه تفسیر المیزان ، ج14 ، ص 315/314/313 / مترجم سید محمد باقر موسوی همدانی ]…
***بنابراین تفاوت است بین « معیشه ضنکا » و بلاها و مصیبتهایی که بر مومن وارد می شود ، کسی که دارای معیشتی تنگ است نه در دنیا و نه در آخرت زندگی راحتی نخواهد داشت ، شاید به ظاهر دارای امکانات و رفاه زیادی باشد ولی این دلیل بر زندگی خوب و پر از لذت نیست ، اما مومن چون دارای جهان بینی توحیدی است حتی بلا و مصیبت را برای خود فرصتی قرار می دهد جهت تقرب به خداوند متعال ودر کنار این کار به آرامش و لذت واقعی می رسد که : «الَّذِینَ آمَنُواْ وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکْرِ اللّهِ أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ، همان کسانى که ایمان آورده اند و دلهایشان به یاد خدا آرام می گیرد، آگاه باش که با یاد خدا دلها آرامش مىیابد»(رعد،28 )
ب ) نقد بودن دنیا و نسیه بودن آخرت
بعضى مىپندارند که دنیا نقد و آخرت نسیه بوده و هیچ عاقلى این دنیاى نقد همراه با لذائذ و عیش گوارایش را با آخرت معاوضه نمىکند ، اما در واقع چنین نیست بلکه عالم عقبى نقد است؛ و دنیا نه نقد است و نه نسیه.» یعنى این دنیا با تمام مظاهرش جز سراب و وهم چیزى بیش نیست؛ « مَا عِندَکُمْ یَنفَدُ وَ مَا عِنداللَهِ باقٍ… . » [ سوره نّحل آیه ۹۶، از .] «آنچه نزد شماست، همه محکوم به فناء و نیستى بوده و تمام مىشود؛ و آنچه نزد خداست، باقیست و حقیقت دارد.»
امام حسین علیه السلام می فرماید :
ماذا وَجَدَ مَن فَقَدَکَ؟ وَ ما الَّذى فَقَدَ مَنْ وَجَدَکَ؟ «خدایا! کسى که تو را از دست داد چه چیز را یافت؟ و کسى که تو را یافت چه چیزى را از دست داد؟»[مفاتیحالجنان، ذیل دعاى عرفه، ص ۲۷۳]زندگى هیچکس به شیرینى زندگى عاشق و محبّ خدا نیست. اگر انسان لباس و مسکن و خوراک نداشته باشد، و بالجمله بر کنار از زخارف دنیا باشد، ولى دل او از عشق و محبّت پروردگار گرم و روشن باشد، أحدى در عالم، در خوشى و سرور و شادمانى به پاى او نمىرسد.
دو اشتباه بزرگ کسانی که خیال میکنند: آخرت، نسیه است :
1 . اینکه وعده هاى الهى براى افراد با ایمان نسیه نیست، نسیه در جایى است که طرف ضعیف است و نمى تواند به وعدههایش عمل کند، امّا کسى که قادر مطلق و صادق و حکیم است نقد و نسیه ندارد و وعده هایش عین واقعیّت است و سوخت و سوز ندارد.
ضمن آنکه نقد موقعی بهتر از نسیه است که کمّاً و کیفاً مثل هم باشند. آیا واقعاً سیلی نقد بِه از حلوای نسیه است!؟ آیا لذت های آمیخته با رنج و زودگذر دنیا واقعاً بهتر از لذت های خالص و جاودان بهشت است!؟
قرآن تاکید میکند که مراقب باشید: نه فریب نقد بودن زندگی دنیا را بخورید و نه فریب قیاسهای باطل و معالفارق شیطان را؛ « إِنَّ وَعْدَ اللَّـهِ حَقٌّ فَلَا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا وَلَا یَغُرَّنَّکُم بِاللَّـهِ الْغَرُورُ»؛ وعده های خدا حق، یعنی ثابت و محَقَّق یا به عبارت دیگر، قطعی و نقد است. اما دو چیز می تواند ما را نسبت به آنها فریب دهد؛ یکی حیات دنیا و دیگری غَرور. غَرور بر وزن فَعول یعنی آن کس که زیاد فریب می دهد؛ یعنی شیطان.
2 . اینکه در زندگى دنیا هم بسیارى از مواقع، نسیه را بر نقد مقدّم مى دارند. به عنوان مثال تمام کشاورزان نقدشان را که بذر است مى دهند، به انتظار محصولى که در سال آینده بدست مى آورند، و یا تمام کسانى که سرمایه گذارى مى کنند، نقد را مى دهند براى نسیه فردا، چون مسأله اهم و مهم است.
انسان اگر در این عمر کوتاه تقوا را رعایت کند، یک عمر جاویدان غرق در نعمت خواهد داشت، که در این صورت لذت آماده را فداى نعمتى مى کند که آن را ندیده است. وقتى کسى لذت آماده را براى موعودى که ندیده ترک کند این نشانه ایمان است و اگر ایمان به خدا و غیب نداشته باشد لذت آماده را ترک نمى کند.
مهمترین لذّات دنیا مثل برق در گذر است امّا قرآن درباره لذّات آخرت مى فرماید: «فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَّا أُخْفِىَ لَهُمْ مِّنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ» هیچ کس نمى داند چه پاداشهاى مهمّى که مایه روشنى چشمها مى گردد براى آنها نهفته شده است. این پاداش عظیم جزاى اعمالى است که انجام داده اند.
در این آیه شریفه، «نفس» به صورت نکره در سیاق نفى آمده و به معناى عموم است، و همه نفوس حتّى رسول خدا صلى الله علیه و آله و فرشتگان مقرّب را شامل مى شود که این نعمتها و لذّات روحانى در فکرشان خطور نکرده است. وقتى انسان این وعده ها را مى بیند چشم پوشى از شهوات بر او آسان مى شود.
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در حدیثى مى فرماید: «انَّ اللَّهَ یقولُ: اعْدَدَتُ لِعِبادِىَ الصّالحِینَ ما لا عَیْنٌ رَأَتْ، ولا اذُنٌ سَمِعَتْ، وَ لَا خَطَرَ عَلى قَلْبِ بَشَرٍ»
ترجمه : خداوند مى فرماید: من براى بندگان صالحم نعمتهایى فراهم کرده ام که هیچ چشمى ندیده، و هیچ گوشى نشنیده و بر فکر کسى نگذشته است. علاوه بر این، گاهی اوقات، انسان در دنیا هم نتیجه اعمال خوب و بد را مى بیند. در حدیثى داریم که اگر انسان چشمش به نامحرم بیفتد و چشم بپوشد، خداوند ایمانى به او مى چشاند که لذّت و نورانیّت آن را احساس مى کند.
ج ) بلا و مصیبت عظیم
بلا و مصیبت یک نوع سنت وامتحان الهی است که هیچ کس از آن در امان نیست . حتی اولیاء و انبیاء الهی نیز مدام مورد امتحان قرار می گرفتند تا به کمال برسند. خداوند امتحان را برای محک زدن ما نزد خودمان قرار داده چرا که او از همه ی اعمال ما باخبر است و این نتیجه فقط و فقط برای آگاهی ما است. پس امتحان های الهی همیشه نتیجه ی مثبت دارند البته برای کسانی که اهل درک و معرفت باشند. امتحان ها یکی پس از دیگری موجب تکامل معنویات و حتی مادیات در زندگی می شوند.
کربلا صحنه ی امتحان و ابتلا ی الهی بود که همه در آن مورد امتحان واقع شده بودند. دشمن، دوست، خانواده ی امام و حتی خود امام حسین علیه السلام مورد امتحان بودند و این امتحان و بلاى وارد بر مقربان درگاه الهى براى ارتقاى کمال انسانىاولیای الهی است و لذا جناب ابراهیم نبى(ع) با پیروزى در امتحان به مقام امامت رسیده است. «و اذ ابتلى ابراهیم ربّه بکلمات فأتمهنّ، قال انّى جاعلک للناس اماما ؛ بیاد آر هنگامى که خداوند ابراهیم را به امورى چند امتحان فرمود و او همه را به جاى آورد خدا به او گفت: من ترا به پیشوایى خلق برگزینم».
از طرف دیگر اولیای الهی با توجه به جهان بینی که دارند ، دنیا و رنج هایش را بد نمى دانند، بلکه به عکس رنج ها را عاملى براى ارتقاء و صعود خود می دانند ، و چون تسلیم رضای الهی است هنگام گرفتاری هم شاد است چون آن را هدیه الهی می داند و مؤمنان واقعی آرامش روحی و روانی واقعی دارند. اگر کسی وظایف خود را انجام داد. این نوع بلا از برای ارتقای درجه و از لطف های خداست.
به همین دلیل است که امام خمینی (ره) می فرماید : در روز عاشورا هرچه امام حسین (ع) به شهادت نزدیکتر می شد، سیمای او برافروخته تر می گردید.
و همچنین چشمان زیبابین حضرت زینب(س)، در میان آن همه جنایت و ستم، زیباییهای عشق و ایثار را دید. وقتی ابن زیاد به او گفت دیدی خدا با برادرت چه کرد؟ فرمود: “ما رایت الا جمیلا” لذا، به تعبیر علمای عرفان، در پشت این بلایی که حضرت تحمل کردند، ضیافت و مهمانی خداوند است.
د ) سنت املاء و استدراج
خداوند را سنتهایی است که منطبق بر آنها با عالم انسانی رفتار میکند. این سنتها ثابت و لایتغیر هستند و هر اقوم و یا فردی بنا به آنچه میکند و میاندیشد، ذیل یکی از این سنتها قرار میگیرد. برخورد قهری و تجلی جلالی خداوند برای مؤمن، عین رحمت و جمال است و برخورد لطفی و تجلی جمالی خداوند برای کافر، عین غضب و جلال است. برخورد قهری با مؤمن برای تربیت و ندامت و منع و هدایت او است و برخورد لطفی با کافر برای غافل کردن بیش از پیش او و اضلال و گمراهی او است؛ هرچه برخورد با کافر به ظاهر لطیفتر باشد، در باطن شدیدتر است.
ازجمله آن سنتهای الهی در برخورد با مخالفان، سنت املاء و استدراج است.
1 . سنت املاء
سنّت املاء یا امهال یعنی جلوی کسی را باز گذاشتن و تنبیه نکردن او، تا گناه بر گناه بیفزاید و مستحقّ عذاب بزرگتری شود.
خداوند متعال مؤمنین را به حال خود رها نمی کند ؛ بلکه مدام حوادثی برای آنها پیش می آورد که خود را در بند خدا بیابند و احساس کنند که خدایی وجود دارد و کنترل امور به دست اوست؛ لذا از او غفلت نمی کنند. امّا وقتی کسی به این هشدارها پاسخ مناسب نداد و هشدارها را جدّی نگرفت ، خدا نیز او را به حال خود رها می کند و هر چه کرد ، پیامد آن را به نحو آشکار نمی بیند. لذا خدا را به کلّی فراموش نموده و خیال می کند که کنترل تمام امور به دست خود اوست ؛ تا آنجا که به یکباره خداوند متعال او را گرفتار مرگ می کند و می بیند که هیچ چیزی در دست او نیست ؛ امّا دیگر راه بازگشت هم ندارد.
آنکه راه گمراهی پیش گرفت و لجاجت کرد، خداوند به او مهلت و امکانات مخالفت بیشتر را اعطا میکند تا او تا آنجا که میتواند، مخالفت ورزد و مضل گردد. خداوند زود جلوی او را نمیگیرد و مانع او نمیگردد. خداوند قادر است تا به محض مخالفت، مخالف را طرد و حذف کند، اما او مخالفان را خوب تحمل میکند و البته این «تحمل شدن» برای مخالفان «شر» است، ثمره کار عاقبت آشکار میگردد.
2 . سنت استدراج
استدراج از جهت لغوی یعنی به تدریج و پله پله کسی را پائین آوردن یا بالا بردن، و در اصطلاح به معنای این است که رتبه کسی را به تدریج پایین بیاورند تا جائی که شقاوت و بدبختیاش به نهایت برسد و به ورطه هلاکت بیافتد، این کار با تجدید نعمتی بعد از نعمت دیگر صورت میگیرد تا به وسیله التذاذ از نعمات، غفلت تشدید شود و شخص سزاوار عذاب شدید گردد. در سنت استدراج، نکته اصلی تجدید نعمت پس از نعمت دیگر میباشد،
از مجموع آیات چنین بدست می آید که خداوند گناهکاران و طغیانگران را طبق یک سنت الهی فورا گرفتار مجازات نمی کند. بلکه درهای نعمت را به روی آنان می گشاید و هر چه طغیان بیشتر شد ،نعمت هم افزونی می یابد که در این صورت از دو حال خارج نیست:
الف :یا متنبه می شوند ،که این مصداق هدایت الهی است.
ب : یا بر غرور و معاصی آنان افزوده می شود که مضمون استدراج و حرکت تدریجی بسوی عذاب و مجازات دردناکتری است (رجوع شود به تفسیر نمونه ج 7 ص 33 و 34 ج 5 ص 238ـ239.)
آیات
ا ـ « وَ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیثُ لا یعْلَمُونَ (اعراف: 182) و آنها که آیات ما را تکذیب کردند، به تدریج از جائی که نمی دانند، گرفتار مجازاتشان خواهیم کرد.
وَ أُمْلی لَهُمْ إِنَّ کَیدی مَتینٌ » (اعراف: 183)ترجمه :و به آنها مهلت می دهم (تا مجازاتشان دردناکتر باشد)؛ زیرا طرح و نقشه من، قوی (و حساب شده) است.
2 ـ « وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهینٌ »(آل عمران: 178) ترجمه : آنان که به راه کفر رفتند گمان نکنند که مهلتى که ما به آنها مى دهیم به حال آنان بهتر خواهد بود، بلکه آنها را (براى امتحان) مهلت مى دهیم تا بر گناه و سرکشى خود بیفزایند، و آنان را عذابى خوارکننده است.
3 ـ « وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ فَأَمْلَیْتُ لِلَّذینَ کَفَرُوا ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کانَ عِقابِ »(الرعد: 32) ترجمه : و مردم به رسولان پیش از تو هم استهزاء بسیار کردند من هم به کافران فرصت دادم آن گاه ایشان را به عقوبت گرفته و با چه عقاب سخت به کیفر رسانیدم.
4 ـ « وَ أَصْحابُ مَدْیَنَ وَ کُذِّبَ مُوسى فَأَمْلَیْتُ لِلْکافِرینَ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کانَ نَکیرِ» (الحج: 44) ترجمه : و نیز (قوم شعیب) اصحاب مدین (همه رسولان خود را تکذیب نمودند) و موسى نیز تکذیب شد و من هم کافران را (براى امتحان) مهلت دادم سپس آنها را (به عقوبت) گرفتم، و چقدر مؤاخذه و عقاب من (بر کافران) سخت است.
5 ـ « وَ کَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ أَمْلَیْتُ لَها وَ هِیَ ظالِمَةٌ ثُمَّ أَخَذْتُها وَ إِلَیَّ الْمَصیرُ » (الحج: 48) ترجمه : چه بسیار قریه هایى را که ستم پیشه بودند و من مهلتشان دادم، آن گاه آنها را فروگرفتم. و بازگشت همه نزد من است.
6 ـ « فَذَرْنی وَ مَنْ یُکَذِّبُ بِهذَا الْحَدیثِ سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ » (القلم: 44) ترجمه : پس مرا با آنها که این سخن را تکذیب مى کنند واگذار تا اندک اندک، چنان که درنیابند، فروگیریمشان. وَ أُمْلی لَهُمْ إِنَّ کَیْدی مَتینٌ (القلم: 45) – و به آنها مهلت دهم. هر آینه مکر من مکرى استوار است.