تسخیر لانه جاسوسی- مردم و گروههای سیاسی
۱۳۹۷/۰۸/۰۴
–
۱۱۹۴ بازدید
واکنش مردم وگروه هاوحزب های سیاسی به تسخیرلانه جاسوسی چه بود؟
تسخیرلانه جاسوسی و گروگانگیری 444 روزه بیش از 50 نفر از کارکنانسفارت آمریکا از سوی دانشجویان مسلمان پیروخط امام، اقدامی بزرگ و بینظیر، نه فقط درسطح کشور یا منطقه، بلکه حرکتی شگرف و غیرقابل پیشبینی در سطح جهان بود. اینحرکت، آثار و پیامدهای مثبتی ـ چه در داخل و چه در خارج کشور ـ به دنبال داشت که نگاهی به آنها نشان میدهد که در مجموع، این تحولات به سود انقلاب اسلامی تمامشد و موجب حفظ، تداوم و تعمیق آن شد.
حرکت دانشجویان مسلمان پیرو خط امام (ره) و تسخیر لانه جاسوسی از سویآنان، یکی از بزرگترین حرکتهای ضداستکباری ـ در تاریخ انقلابهای مردمی ـ بودکه روح خودباوری و استکبارستیزی را بار دیگر درملت ایران و دیگر ملتهای محروم،متبلور ساخت و اسطوره ابرقدرتی آمریکا را برای همیشه در هم شکست و فصلجدیدی از تاریخ پرشکوه انقلاب اسلامی را رقم زد.
مردم انقلابی ایران، که عمری زیر چکمههای دژخیمان آمریکایی، خود را لگدمالشده میدیدند و در هر لحظه زندگی خود، خاطره تلخی از جنایات آمریکا در ذهنداشتند، مردمی که شاهد پرپر شدن گلهای نوشکفته و فرزندان عزیز خود ـ به دستنیروهای نظامی مسلح به تجهیزات و سلاحهای آمریکایی ـ بودند، با شنیدن خبرفتحلانه جاسوسی،گروه گروه به سوی آن شتافتند وبا راهپیماییهایی که تا ماهها جلویسفارت ادامه یافت، این کار را تأیید کردند وبه جشن و شادمانی پرداختند.
اما درکنار این تأیید مردمی، شاهد اتخاذ مواضع دیگری نیز بودیم. با وجود آنکه حضرت امام ونیروهای ارزشی و اصولگرا که همراه واقعی انقلاب محسوب میشدند، عملدانشجویان را مورد تأیید و تمجید قرار دادند و از آن حمایت کردند گروههایلیبرال، چپ و سران دولت موقت از این عمل انقلابی انتقاد کردند و آن را نامناسب باشرایط بینالمللی دانستند و کار به آنجا رسید که دولت موقت استعفا کرد.
دستاورد تسخیر سفارت آمریکا از حیث داخلی دو بعد داشت که یکی سقوط دولتموقت و دیگری شفاف شدن مواضع کلیه گروهها و نیروها و جریانهای سیاسی بودکه به ظاهر یا در واقع با انقلاب همراه شده بودند. تسخیر سفارت از بعد داخلی، به حاکمیت لیبرالها و میانهروها پایان داد. لیبرالها کهبه طور عمده طیف جبههی ملی و نهضت آزادی را در بر میگرفتند، معتقد بودند کهروحانیت و نیروهای مذهبی قادر به ادارهی کشور نیستند و فقط طبقه بوروکرات وجناح لیبرال است که توانایی این کار را دارد. مشی سازشکارانه و مماشات گونه دولتموقت و اعتقاد نداشتن به خط امام و اقدامات انقلابی، موجب کندی حرکت انقلابشدهبود و مردمی را که با شور و شوق در انقلاب شرکت کرده بودند، از صحنه خارجنموده بود. چیزی نمانده بود که انقلاب اسلامی 22 بهمن 1357 مانند نهضتمشروطه و نهضت ملی شدن صنعت نفت، از مسیر اصلی و اعلام شده خود منحرفشود. در این زمان، ناگهان اقدام انقلابی دانشجویی، چرخ انقلاب را بر روی ریل اصلیخود قرار داد و سرعت اولیه را بدان باز گرداند. در واقع، تسخیر لانه جاسوسی و حمایت امام از این اقدام، موجب سقوطسازشکاران شد و انقلاب از همان آغاز از یک روش و اندیشه غلط در امان ماند. حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی در این مورد، تعبیرهای جالبی دارد و میگوید:
« من این را میپذیرم که بازرگان و دوستانش از مدتها قبل، به این نتیجه رسیدهبودند که نمیتوانند کار کنند. آقای مهندس بازرگان که به جلسات میآمد، هروقت به مشکلی برخورد میکرد و یا چیزی را که میخواست تصویب نمیکردیم، میگفت: «خودتان بیایید اداره کنید.» یا فرض کنید اگر کسی از ما سخنرانی میکرد ـ بخصوص آیتالله خامنهای و شهید بهشتی که گاهی انتقادمیکردند ـ ایشان سخت عصبانی میشد و میگفت: «من کار نمیکنم ونمیتوانم کار کنم.» از این چیزها همیشه داشتیم. استعفای قبلی را به خاطر تصویب مسأله ولایت فقیه در خبرگان داده بودند. بعد از ولایت فقیه هم اینهادیگر دلگرم نشدند که کار کنند. تکلیف شده بود و ماندند. اینکه ایشان گفتهاند دو هفته قبل از این حادثه تسخیر لانه جاسوسی استعفای خود را به شورایانقلاب دادند، من اطلاع ندارم. بعید است که ایشان استعفا داده باشند و من ندانم.شاید در زمان سفر ما به مکه بود، اخیراً هم مذاکرات شورای انقلاب را خواندهام.استعفایی ندیدم.»
آقای هاشمی رفسنجانی معتقد است که اشغال لانه جاسوسی بود که بازرگان و دولتموقت را وادار به استعفا کرد:
«بله یعنی به جایی رسیدند که دیدند دیگر نمیتوانند. بهانه بهتری هم برایاستعفا پیدا کرده بودند و شرایطی هم بود که نمیتوانستند کار بکنند.»
در نتیجه دولت موقت و شاکلهی اصلی آنکه قادر به هماهنگ ساختن خود با شرایطانقلاب نبود، کنار رفت و جنگ و مبارزه قدرت میان صاحبان اصلی انقلاب ولیبرالهایی که انقلاب را فقط یک اصلاح سیاسی میدیدند، دراین مقطع زمانی به نتیجهنهایی رسید.
درهمین زمینه، مشاهده مواضع سران واعضای دولت موقت عبرتآموزتر میشود. به عنوان مثال به مواضع اولیه دکتر ابراهیمیزدی وزیر خارجه دولت موقت اشاره میکنیم که در اولین واکنش به تسخیر سفارتآمریکا، چون با حمایت گرم مردمی و مواضع قاطعانه امام مواجه شده بود، این کار راحمایت از دولت خواند و افزود:
«چون آمریکاییها به پاسخ دولت درباره استرداد شاه پاسخ مثبت ندادهاند،دانشجویان اقدام به اشغال سفارت کردهاند.»
درواقع، دکتر یزدی با کتمان دلایل اصلیتر اشغال سفارت آمریکا، یعنی واکنش به25 سال سلطه آمریکا بر ایران و منابع کشور و همچنین اعتراض به عملکردغیرانقلابی دولت موقت، تلاش میکند علت اینکار را فقط استرداد شاه نشان دهد. ویبرای بزرگنمایی هدف خود، حتی از ملت ایران گله میکند که چرا وقتی شاه به آمریکارفت، مردم اعتراض نکردند.
با وجود این فرافکنیها، همگان ـ به دنبال استعفای دولت موقت ـ دریافتند که سببواقعی تسخیر سفارت چه بوده است، بخصوص وقتی امام خمینی(ره) اقدام دانشجویانمسلمان پیرو خط امام را انقلاب دوم و آن را بزرگتر از انقلاب اول نامید، مردم وجریانهای سیاسی دریافتند که موضوع بازگرداندن یک عنصر فراری نیست و تسخیر لانه جاسوسی اهدافی فراتر از این هدف کوچک را دنبال میکند.
در کنار مسأله سقوط دولت موقت و بیاعتباری جریانهای لیبرال، باید به سقوطارزش گروههای چپ نزد مردم و بیاعتباری آنها نیز اشاره کرد. گروههای چپ ومارکسیست که به دنبال سرکوب گسترده در دوران پهلوی، توانسته بودند پس از پیروزیانقلاب در فضای سیاسی کشور عرض اندام کنند، بیش از هر چیز به ضدامپریالیست وضد آمریکایی بودن فخر میفروختند و خود را سردمدار حرکتهای ضدامپریالیستیقلمداد میکردند. آنان نیروهای مذهبی را به دلیل موانع شرعی! ناتوان و فاقد پتانسیللازم برای مبارزه با امپریالیسم میدانستند و انقلاب اسلامی را هم یک انقلاب سطحیداخلی و ناشی از اختلافات شاه و روحانیت تحلیل کردند و طبق گفتههای مارکس، معتقد به انجام دادن حرکتهای کارگری ضدامپریالیستی برای دستیابی به جامعهآرمانی سوسیالیستی بودند.
این گروهها که به واسطه شعارهای تند خود، هوادارانی نیز به دست آورده بودند،در برابر حرکت توفنده و انقلابی تسخیر لانه جاسوسی، سرگردان و حیرت زده شدندو برای جا نماندن از قافله، مدتی از دانشجویان حمایت کردند و با صدور اعلامیههاییدر محل لانه جاسوسی نیز حضور یافتند تا به عنوان پیشتازان مبارزه با امپریالیسممورد استقبال قرار گیرند؛ اما از آنجا که نتوانستند از این جریان بهرهبرداری کنند و بهدنبال آغاز افشاگریهایی که برای این جریانها مضر بود، پس از مدتی سکوت،تحلیلهای خود را تغییر دادند و حرکت دانشجویان پیرو خط امام را یک حرکت چپ ازموضع راست قلمداد کردند. اما این کار دانشجویان با وجود تمامی جنجالهایی که از سوی گروههای چپگرابرپاشد، اتهام آمریکایی بودن انقلاب اسلامی را پاک کرد؛ چرا که برخی بر این باوربودند که آمریکا به علت جلوگیری از وقوع یک انقلاب سوسیالیستی در ایران، توسطگروههای چپ، انقلاب اسلامی ایران را هدایت کرده است؛ اما با این رخداد سیاسیتوسط دانشجویان پیرو خط امام، آن دسته از گروههای چپ که خود را همراه انقلابنشان میدادند، مانند چریکهای فدایی، حزب توده و گروههای التقاطی مانند منافقین،منفعل شدند و به اصطلاح، وجهه ضدآمریکایی خود را از دست دادند.
میتوان موضعگیری همه گروههای سیاسی غیراصیل چپ و راست که دلبستگیبه امام و نظام و مردم نداشتند و فقط به دنبال دستیابی به خواستههای سیاسی خویشبودند را به سه مرحله تقسیم کرد :
الف) در مرحله اول، همه گروهها به دنبال حمایت شدید و جدی امام و مردم ازحرکت دانشجویان مجبور شدند با تأخیر حداکثر چند روزه، حمایت خود را از حرکتدانشجویان اعلام کنند و پشتیبانی خود را از این اقدام و به اطلاع همگان برسانند؛
ب) مرحله دوم، با آغاز افشاگریها آغاز میشود. گروههای سیاسی که شاهد آغازافشاگریهای دانشجویان پیرو خط امام بودند، واکنشهای متفاوتی نشان میدادند، برخی از آنها با دانشجویان تماس گرفته و از آنها میخواستند اسنادی را علیه رقبایشانافشا کنند؛ اما دانشجویان این درخواستها را رد میکردند. زیرا قصد داشتند بیطرف وبه دور از منازعات سیاسی حرکت کنند. همچنین گروههایی که افشاگریها علیه آنانبود، خیلی زود علیه دانشجویان موضعگیری کرده و آنان را به طرفداری از گروههایخاص متهم میکردند. برخی گروهها نیز با حفظ خونسردی، تلاش میکردند تا باسکوت این مرحله را از سر بگذرانند.
ج) با پایان افشاگریها و آغاز مذاکرات مجلس برای آزادسازی گروگانها، گروههاییکه در ابتدا از ترس امام و مردم به تأیید حرکت تسخیر لانه جاسوسی پرداخته بودند،نظرات و هدفهای واقعی خود را آشکار ساختند و با انتقاد شدید از دانشجویان، آنان رامحکوم نمودند.
در این میان، ما فقط به ذکر مواضع ابوالحسن بنیصدر ـ اولین رئیسجمهور اسلامیایران ـ که در نهایت، پس از همدستی با منافقین از کشور متواری شد، اشاره میکنیم. ویکه در آغاز مجبور به پشتیبانی ظاهری از این اقدام دانشجویان شده بود و گروگانگیری راناشی از اقدامات آمریکاییها دانسته بود، نزدیک به یک ماه بعد و به دنبال تداومافشاگریهایی که وی میترسید خود او را نیز شامل شود با مخالفت با گروگانگیری بهشعور ملت انقلابی ایران نیز توهین کرد و گفت:
«با گروگانگیری و استفاده از زور مخالفم و نتیجه نخواهد داد. مردم ایران عجولهستند و دنبال هدفهای دور نمیروند و تحمل آن را نیز ندارند و هدفهایی راکه جنبه موضعی و حال دارد دنبال میکنند و چون این هدفها اساسینیست، کمتر موفق میشوند.»
وی میخواهد با متهم کردن ملت ایران و دانشجویان به سطحینگری و عجول بودن،کل حرکت آنان را زیر سؤال ببرد و از گسترش آن جلوگیری کند، اما علت اصلی مخالفتبنیصدر با این اقدام انقلابی را از زبان خانم ابتکار ـ که خود در تسخیر لانهی جاسوسیحضور داشت میشنویم:
« یکی از اسناد (لانهی جاسوسی) دربارهی فردی بود که سازمان سیا از او باعنوان SD LURE نام میبرد. در دیماه 1358، در گاوصندوق اتاق رئیسپایگاه سیا در تهران، هفت سند درباره این فرد پیدا کردیم، در یک سندشماره تلفن او و این نکته که برای اولینبار با وی در پاریس تماس گرفته شده، ذکر شده بود. با کنترل این شماره تلفن، متوجه شدیم متعلق به منزل جناببنیصدر است که به زودی به ریاست جمهوری ایران برگزیده میشد. سند دیگراز او به عنوان یک منبع اطلاعاتی و تماس بالقوه نام میبرد. یکی از مأمورانسازمان سیا با اسم واقعی ورنون کاسین، در پاریس و تحت پوشش یک تاجر بهاو نزدیک شده بود. SD LURE موافقت کرد که دوباره در تهران با او ملاقاتکند. به موجب دومین سند، نخستین دیدار یک ماه قبل از انقلاب در دی ماه1357، انجام گرفته بود و نشان میداد که بنیصدر میدانست با شخصیتذینفوذی ملاقات میکند. با توجه به تجربه سیاسی وی ممکن نبود از اهدافاین ملاقات بیاطلاع باشد. سند پنجم خلاصهای از نقاط ضعف و قوتبنیصدر بود، او که توطئهگری کهنهکار است، میتواند در آینده علیه انقلابتوطئه کند.»
(پایگاه اطلاع رسانی موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
revolution.pchi.ir/show.php?page=contents&id=10198
برای مطالعه بیشتر ر.ک:
تاثیر واقعه تسخیر لانه جاسوسی آمریکا بر جریان های سیاسی داخلی کشور،احمد رضا شاه علی،فصلنامه پژوهشهای سیاسی جهان اسلام،سال2،ش3،پاییز1391)
حرکت دانشجویان مسلمان پیرو خط امام (ره) و تسخیر لانه جاسوسی از سویآنان، یکی از بزرگترین حرکتهای ضداستکباری ـ در تاریخ انقلابهای مردمی ـ بودکه روح خودباوری و استکبارستیزی را بار دیگر درملت ایران و دیگر ملتهای محروم،متبلور ساخت و اسطوره ابرقدرتی آمریکا را برای همیشه در هم شکست و فصلجدیدی از تاریخ پرشکوه انقلاب اسلامی را رقم زد.
مردم انقلابی ایران، که عمری زیر چکمههای دژخیمان آمریکایی، خود را لگدمالشده میدیدند و در هر لحظه زندگی خود، خاطره تلخی از جنایات آمریکا در ذهنداشتند، مردمی که شاهد پرپر شدن گلهای نوشکفته و فرزندان عزیز خود ـ به دستنیروهای نظامی مسلح به تجهیزات و سلاحهای آمریکایی ـ بودند، با شنیدن خبرفتحلانه جاسوسی،گروه گروه به سوی آن شتافتند وبا راهپیماییهایی که تا ماهها جلویسفارت ادامه یافت، این کار را تأیید کردند وبه جشن و شادمانی پرداختند.
اما درکنار این تأیید مردمی، شاهد اتخاذ مواضع دیگری نیز بودیم. با وجود آنکه حضرت امام ونیروهای ارزشی و اصولگرا که همراه واقعی انقلاب محسوب میشدند، عملدانشجویان را مورد تأیید و تمجید قرار دادند و از آن حمایت کردند گروههایلیبرال، چپ و سران دولت موقت از این عمل انقلابی انتقاد کردند و آن را نامناسب باشرایط بینالمللی دانستند و کار به آنجا رسید که دولت موقت استعفا کرد.
دستاورد تسخیر سفارت آمریکا از حیث داخلی دو بعد داشت که یکی سقوط دولتموقت و دیگری شفاف شدن مواضع کلیه گروهها و نیروها و جریانهای سیاسی بودکه به ظاهر یا در واقع با انقلاب همراه شده بودند. تسخیر سفارت از بعد داخلی، به حاکمیت لیبرالها و میانهروها پایان داد. لیبرالها کهبه طور عمده طیف جبههی ملی و نهضت آزادی را در بر میگرفتند، معتقد بودند کهروحانیت و نیروهای مذهبی قادر به ادارهی کشور نیستند و فقط طبقه بوروکرات وجناح لیبرال است که توانایی این کار را دارد. مشی سازشکارانه و مماشات گونه دولتموقت و اعتقاد نداشتن به خط امام و اقدامات انقلابی، موجب کندی حرکت انقلابشدهبود و مردمی را که با شور و شوق در انقلاب شرکت کرده بودند، از صحنه خارجنموده بود. چیزی نمانده بود که انقلاب اسلامی 22 بهمن 1357 مانند نهضتمشروطه و نهضت ملی شدن صنعت نفت، از مسیر اصلی و اعلام شده خود منحرفشود. در این زمان، ناگهان اقدام انقلابی دانشجویی، چرخ انقلاب را بر روی ریل اصلیخود قرار داد و سرعت اولیه را بدان باز گرداند. در واقع، تسخیر لانه جاسوسی و حمایت امام از این اقدام، موجب سقوطسازشکاران شد و انقلاب از همان آغاز از یک روش و اندیشه غلط در امان ماند. حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی در این مورد، تعبیرهای جالبی دارد و میگوید:
« من این را میپذیرم که بازرگان و دوستانش از مدتها قبل، به این نتیجه رسیدهبودند که نمیتوانند کار کنند. آقای مهندس بازرگان که به جلسات میآمد، هروقت به مشکلی برخورد میکرد و یا چیزی را که میخواست تصویب نمیکردیم، میگفت: «خودتان بیایید اداره کنید.» یا فرض کنید اگر کسی از ما سخنرانی میکرد ـ بخصوص آیتالله خامنهای و شهید بهشتی که گاهی انتقادمیکردند ـ ایشان سخت عصبانی میشد و میگفت: «من کار نمیکنم ونمیتوانم کار کنم.» از این چیزها همیشه داشتیم. استعفای قبلی را به خاطر تصویب مسأله ولایت فقیه در خبرگان داده بودند. بعد از ولایت فقیه هم اینهادیگر دلگرم نشدند که کار کنند. تکلیف شده بود و ماندند. اینکه ایشان گفتهاند دو هفته قبل از این حادثه تسخیر لانه جاسوسی استعفای خود را به شورایانقلاب دادند، من اطلاع ندارم. بعید است که ایشان استعفا داده باشند و من ندانم.شاید در زمان سفر ما به مکه بود، اخیراً هم مذاکرات شورای انقلاب را خواندهام.استعفایی ندیدم.»
آقای هاشمی رفسنجانی معتقد است که اشغال لانه جاسوسی بود که بازرگان و دولتموقت را وادار به استعفا کرد:
«بله یعنی به جایی رسیدند که دیدند دیگر نمیتوانند. بهانه بهتری هم برایاستعفا پیدا کرده بودند و شرایطی هم بود که نمیتوانستند کار بکنند.»
در نتیجه دولت موقت و شاکلهی اصلی آنکه قادر به هماهنگ ساختن خود با شرایطانقلاب نبود، کنار رفت و جنگ و مبارزه قدرت میان صاحبان اصلی انقلاب ولیبرالهایی که انقلاب را فقط یک اصلاح سیاسی میدیدند، دراین مقطع زمانی به نتیجهنهایی رسید.
درهمین زمینه، مشاهده مواضع سران واعضای دولت موقت عبرتآموزتر میشود. به عنوان مثال به مواضع اولیه دکتر ابراهیمیزدی وزیر خارجه دولت موقت اشاره میکنیم که در اولین واکنش به تسخیر سفارتآمریکا، چون با حمایت گرم مردمی و مواضع قاطعانه امام مواجه شده بود، این کار راحمایت از دولت خواند و افزود:
«چون آمریکاییها به پاسخ دولت درباره استرداد شاه پاسخ مثبت ندادهاند،دانشجویان اقدام به اشغال سفارت کردهاند.»
درواقع، دکتر یزدی با کتمان دلایل اصلیتر اشغال سفارت آمریکا، یعنی واکنش به25 سال سلطه آمریکا بر ایران و منابع کشور و همچنین اعتراض به عملکردغیرانقلابی دولت موقت، تلاش میکند علت اینکار را فقط استرداد شاه نشان دهد. ویبرای بزرگنمایی هدف خود، حتی از ملت ایران گله میکند که چرا وقتی شاه به آمریکارفت، مردم اعتراض نکردند.
با وجود این فرافکنیها، همگان ـ به دنبال استعفای دولت موقت ـ دریافتند که سببواقعی تسخیر سفارت چه بوده است، بخصوص وقتی امام خمینی(ره) اقدام دانشجویانمسلمان پیرو خط امام را انقلاب دوم و آن را بزرگتر از انقلاب اول نامید، مردم وجریانهای سیاسی دریافتند که موضوع بازگرداندن یک عنصر فراری نیست و تسخیر لانه جاسوسی اهدافی فراتر از این هدف کوچک را دنبال میکند.
در کنار مسأله سقوط دولت موقت و بیاعتباری جریانهای لیبرال، باید به سقوطارزش گروههای چپ نزد مردم و بیاعتباری آنها نیز اشاره کرد. گروههای چپ ومارکسیست که به دنبال سرکوب گسترده در دوران پهلوی، توانسته بودند پس از پیروزیانقلاب در فضای سیاسی کشور عرض اندام کنند، بیش از هر چیز به ضدامپریالیست وضد آمریکایی بودن فخر میفروختند و خود را سردمدار حرکتهای ضدامپریالیستیقلمداد میکردند. آنان نیروهای مذهبی را به دلیل موانع شرعی! ناتوان و فاقد پتانسیللازم برای مبارزه با امپریالیسم میدانستند و انقلاب اسلامی را هم یک انقلاب سطحیداخلی و ناشی از اختلافات شاه و روحانیت تحلیل کردند و طبق گفتههای مارکس، معتقد به انجام دادن حرکتهای کارگری ضدامپریالیستی برای دستیابی به جامعهآرمانی سوسیالیستی بودند.
این گروهها که به واسطه شعارهای تند خود، هوادارانی نیز به دست آورده بودند،در برابر حرکت توفنده و انقلابی تسخیر لانه جاسوسی، سرگردان و حیرت زده شدندو برای جا نماندن از قافله، مدتی از دانشجویان حمایت کردند و با صدور اعلامیههاییدر محل لانه جاسوسی نیز حضور یافتند تا به عنوان پیشتازان مبارزه با امپریالیسممورد استقبال قرار گیرند؛ اما از آنجا که نتوانستند از این جریان بهرهبرداری کنند و بهدنبال آغاز افشاگریهایی که برای این جریانها مضر بود، پس از مدتی سکوت،تحلیلهای خود را تغییر دادند و حرکت دانشجویان پیرو خط امام را یک حرکت چپ ازموضع راست قلمداد کردند. اما این کار دانشجویان با وجود تمامی جنجالهایی که از سوی گروههای چپگرابرپاشد، اتهام آمریکایی بودن انقلاب اسلامی را پاک کرد؛ چرا که برخی بر این باوربودند که آمریکا به علت جلوگیری از وقوع یک انقلاب سوسیالیستی در ایران، توسطگروههای چپ، انقلاب اسلامی ایران را هدایت کرده است؛ اما با این رخداد سیاسیتوسط دانشجویان پیرو خط امام، آن دسته از گروههای چپ که خود را همراه انقلابنشان میدادند، مانند چریکهای فدایی، حزب توده و گروههای التقاطی مانند منافقین،منفعل شدند و به اصطلاح، وجهه ضدآمریکایی خود را از دست دادند.
میتوان موضعگیری همه گروههای سیاسی غیراصیل چپ و راست که دلبستگیبه امام و نظام و مردم نداشتند و فقط به دنبال دستیابی به خواستههای سیاسی خویشبودند را به سه مرحله تقسیم کرد :
الف) در مرحله اول، همه گروهها به دنبال حمایت شدید و جدی امام و مردم ازحرکت دانشجویان مجبور شدند با تأخیر حداکثر چند روزه، حمایت خود را از حرکتدانشجویان اعلام کنند و پشتیبانی خود را از این اقدام و به اطلاع همگان برسانند؛
ب) مرحله دوم، با آغاز افشاگریها آغاز میشود. گروههای سیاسی که شاهد آغازافشاگریهای دانشجویان پیرو خط امام بودند، واکنشهای متفاوتی نشان میدادند، برخی از آنها با دانشجویان تماس گرفته و از آنها میخواستند اسنادی را علیه رقبایشانافشا کنند؛ اما دانشجویان این درخواستها را رد میکردند. زیرا قصد داشتند بیطرف وبه دور از منازعات سیاسی حرکت کنند. همچنین گروههایی که افشاگریها علیه آنانبود، خیلی زود علیه دانشجویان موضعگیری کرده و آنان را به طرفداری از گروههایخاص متهم میکردند. برخی گروهها نیز با حفظ خونسردی، تلاش میکردند تا باسکوت این مرحله را از سر بگذرانند.
ج) با پایان افشاگریها و آغاز مذاکرات مجلس برای آزادسازی گروگانها، گروههاییکه در ابتدا از ترس امام و مردم به تأیید حرکت تسخیر لانه جاسوسی پرداخته بودند،نظرات و هدفهای واقعی خود را آشکار ساختند و با انتقاد شدید از دانشجویان، آنان رامحکوم نمودند.
در این میان، ما فقط به ذکر مواضع ابوالحسن بنیصدر ـ اولین رئیسجمهور اسلامیایران ـ که در نهایت، پس از همدستی با منافقین از کشور متواری شد، اشاره میکنیم. ویکه در آغاز مجبور به پشتیبانی ظاهری از این اقدام دانشجویان شده بود و گروگانگیری راناشی از اقدامات آمریکاییها دانسته بود، نزدیک به یک ماه بعد و به دنبال تداومافشاگریهایی که وی میترسید خود او را نیز شامل شود با مخالفت با گروگانگیری بهشعور ملت انقلابی ایران نیز توهین کرد و گفت:
«با گروگانگیری و استفاده از زور مخالفم و نتیجه نخواهد داد. مردم ایران عجولهستند و دنبال هدفهای دور نمیروند و تحمل آن را نیز ندارند و هدفهایی راکه جنبه موضعی و حال دارد دنبال میکنند و چون این هدفها اساسینیست، کمتر موفق میشوند.»
وی میخواهد با متهم کردن ملت ایران و دانشجویان به سطحینگری و عجول بودن،کل حرکت آنان را زیر سؤال ببرد و از گسترش آن جلوگیری کند، اما علت اصلی مخالفتبنیصدر با این اقدام انقلابی را از زبان خانم ابتکار ـ که خود در تسخیر لانهی جاسوسیحضور داشت میشنویم:
« یکی از اسناد (لانهی جاسوسی) دربارهی فردی بود که سازمان سیا از او باعنوان SD LURE نام میبرد. در دیماه 1358، در گاوصندوق اتاق رئیسپایگاه سیا در تهران، هفت سند درباره این فرد پیدا کردیم، در یک سندشماره تلفن او و این نکته که برای اولینبار با وی در پاریس تماس گرفته شده، ذکر شده بود. با کنترل این شماره تلفن، متوجه شدیم متعلق به منزل جناببنیصدر است که به زودی به ریاست جمهوری ایران برگزیده میشد. سند دیگراز او به عنوان یک منبع اطلاعاتی و تماس بالقوه نام میبرد. یکی از مأمورانسازمان سیا با اسم واقعی ورنون کاسین، در پاریس و تحت پوشش یک تاجر بهاو نزدیک شده بود. SD LURE موافقت کرد که دوباره در تهران با او ملاقاتکند. به موجب دومین سند، نخستین دیدار یک ماه قبل از انقلاب در دی ماه1357، انجام گرفته بود و نشان میداد که بنیصدر میدانست با شخصیتذینفوذی ملاقات میکند. با توجه به تجربه سیاسی وی ممکن نبود از اهدافاین ملاقات بیاطلاع باشد. سند پنجم خلاصهای از نقاط ضعف و قوتبنیصدر بود، او که توطئهگری کهنهکار است، میتواند در آینده علیه انقلابتوطئه کند.»
(پایگاه اطلاع رسانی موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
revolution.pchi.ir/show.php?page=contents&id=10198
برای مطالعه بیشتر ر.ک:
تاثیر واقعه تسخیر لانه جاسوسی آمریکا بر جریان های سیاسی داخلی کشور،احمد رضا شاه علی،فصلنامه پژوهشهای سیاسی جهان اسلام،سال2،ش3،پاییز1391)