۱۳۹۷/۰۷/۲۰
–
۱۳۵۰ بازدید
در مناظره ها چه موضوعاتی مطرح می شد؟ امام رضا(علیه السلام) با چه تدبیری به عرصه ی مناظره ها وارد می شدند؟
موضوع بیشتر مناظره ها درباره ی مسائل اعتقادی و فقهی بود که شیخ صدوق و طبرسی به بخشی از آنها اشاره کرده اند.[ عیون أخبار الرضا(علیه السلام)، ج2، ص 126 تا 167؛ الاحتجاج، صص 171 تا 237. ] امام رضا(علیه السلام) به سبب برخورداری از نیروی عظیم علمی، در تمام این مجالس ورود پیدا کردند و بر حریفان و دشمنانشان پیروز شدند، بدون این که خود را وارد مغالطات جدلی کنند؛ به عکسِ برخی مناظره کنندگان که بدان پناه می بردند تا بنای حجت رقیب را ویران کنند و قوت استدلال او را از میان ببرند. اما آن حضرت با بیان و روشی روشن و رهگشا، به دلائل مطمئن خود در اثبات حق تکیه می فرمودند.[ فضل الله، تحلیلى از زندگانى امام رضا(علیه السلام)، ص202.]این گزارش خواندنی است: مأمون از جاثلیق رئیس اسقف ها و رأس الجالوت دانشمند برجسته ی یهود و نیز رؤسای صابئی ها و بزرگ ترین هیربُد و رئیس و دانشمند هندوها و زردشتی ها، همچنین نسطاس رومی پزشک و گروهی از متکلمان خواست که با امام رضا(علیه السلام) مناظره و مباحثه ی علمی کنند. سپس، یاسر خادم را نزد امام رضا (علیه السلام) روانه کرد و توسط او، تشکیل جلسه ی مناظره ی علمی و تاریخ انعقاد آن را به آگاهی امام رسانید و از آن حضرت خواست که در جلسه حضور یابند. نوفلی می گوید: زمانی که یاسر بیرون رفت و جز او و امام کسی حضور نداشت، آن حضرت رو به او کردند و فرمودند: « ای نوفلی، تو عراقی هستی و عراقی نرم خوی است. درباره ی اجتماعی که پسرعمّ من [مأمون] از مشرکان و صاحبان مذاهب مختلف برای مناظره با ما گرد آورده، چه نظر و خبری داری؟» گفتم: «فدایت شوم. او می خواهد شما را بیازماید و دوست دارد که قدر شما شناخته شود؛ ولی بنا را بر پایه ای قرار داده که شالوده ی آن محکم نیست. به خدا سوگند، بد بنایی گذاشته است.»
امام فرمودند: «بنای او در این خصوص بر چه چیزی چیست؟» عرض کردم: «اهل کلام و بدعت رَویه ای خلاف علما دارند: عالمان جز باطل و ناروا را انکار نمی کنند؛ ولی مشرکان و اهل کلام و بدعت همه چیز را انکار می کنند و تهمت های حیرت آور و بُهت انگیز می زنند. اگر برای آن ها استدلال شود که خداوند یکی است، می گویند دلیل صحیح برای یگانگی او بیاور و اگر گفته شود: محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) پیامبر خداست، گویند پیامبری او را ثابت کن؛ سپس، با حربه ی تهمت و افترا آدمی را مات و مبهوت می کنند. در همان هنگام که انسان دلایل آن ها را با حجت و برهان باطل می کند، آن چنان او را به مغالطه می اندازند تا انسان به ناچار، قول خود را رها می کند. بنابراین، قربانت شوم، از آن ها دوری فرما.»
امام تبسّمی کردند؛ سپس فرمودند: «ای نوفلی، آیا بیم داری که آن ها مرا در اقامه ی حجّت و دلیل ناتوان سازند؟» عرض کردم: «نه، به خدا سوگند، من هرگز چنین بیمی ندارم؛ بلکه امیدوارم خداوند شما را بر آن ها پیروز فرماید.» پس از آن فرمودند: « ای نوفلی، آیا دوست داری بدانی مأمون در چه موقع پشیمان خواهد شد؟» عرض کردم: «بلی.» فرمودند: «هنگامی که مأمون استدلال مرا با توراتیان، به تورات آن ها و با انجیلیان، به انجیل آن ها و با زبوریان، به زبور آن ها و با هیربدها، به پارسی و با رومیان، به رومی و با فرقه های مختلف، به زبان هر یک بشنود و ببیند که زبان همه ی این ها بند آمده و برهان آن ها دفع شده و همگی ادعای خود را رها کرده و به نظر من رجوع کرده اند. در آن هنگام، او خواهد دانست درخور این نیست که در این راه گام بردارد و در این موقع است که پشیمانی او را فرا می گیرد و لا حول و لا قوة الّا باللّه العلی العظیم.»
به هرحال، مأمون بر آن شد که این سران را گرد آورد و در برابر امام قرار دهد تا با توانمندی شان در مغالطه و جدل، راه برهان و استدلال را بر آن حضرت ببندند؛ ولی امام بی اعتنایی خود را به امثال این ها اظهار کردند و موضوع را حقیر و بی اهمیت تلقی فرمودند.
هنگامی که این مجلس برپا شد، با تشریف فرمایی امام گفت وگو آغاز شد و آن حضرت مناظره ی خود را با جاثلیق شروع کردند. نخست، در اثبات یگانگی خدا و بطلان اعتقاد به خداوندیِ عیسی(علیه السلام) و شریک دانستن او با خداوند سبحان، انجیل را مبنا و مرجع برای اقامه ی دلیل و برهان قرار دادند. سپس، بحث جالبی در اثبات این بیان کردند که کتاب انجیلِ متداول غیر از انجیل نازل شده از جانب خداوند است و انجیل کنونی نوشته ی برخی شاگردان دانشمند مسیح است و همان ها اناجیل اربعه را به وجود آورده اند. در همین راستا، به اختلاف وسیعی استناد فرمودند که در بیان وقایع، میان نوشته های آن ها وجود دارد. در نهایت، جاثلیق در پاسخ آن حضرت دچار تناقض آشکار شد؛ زیرا از یک سو، صاحبان اناجیل را از آلودگی مُنزّه و از افترا به مسیح مُبرّا می شمرد؛ از سوی دیگر، امام را تصدیق کرد و لب به اعتراف گشود که آن ها بر مسیح دروغ بسته اند.
پس از آن، امام مناظره ی خود را متوجه رأس الجالوت، دانشمند یهود کردند و در اثبات نبوت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، به محتوای کتب آسمانی گذشته اشاره فرمودند و پس از طرح بحث منطقی جالبی، این گونه استدلال کردند: «ازجمله علایم پیامبری معجزه است؛ یعنی آوردن چیزی که دیگران از آوردن مانند آن عاجزند.» سپس، از جاثلیق پرسیدند: «آن ها به چه سبب معجزات پیامبران، جز معجزه ی موسی بن عمران، را تصدیق نمی کنند؟» رأس الجالوت پاسخ داد: «بر ما واجب نیست نبوت هرکس را که ادعای پیامبری کند، بپذیریم و تصدیق کنیم؛ مگر این که نشانه هایی را که موسی برای پیامبری خود آورده است، با خویش داشته باشد.»
امام رضا(علیه السلام) فرمودند: «در این صورت، چگونه به نبوت پیامبرانی که پیش از موسی آمدند، اقرار کرده اید؟ آنان دریا را نشکافتند و از سنگ دوازده چشمه ی آب روان نساختند یا این که دست از آستین بیرون نیاورده و ید بیضا نکردند و عصا را به اژدهای دوان بدل نساختند.» در اینجا، رأس الجالوت از عناد و انکار خود دست نگه داشت و در برابر این دلیل تسلیم شد؛ همچنین اعتراف کرد که هرمعجزه ای که آوردن آن از توان بشر بیرون باشد، نشانه ی پیامبری است.
پس از آن، امام از او پرسیدند: «به چه سبب به پیامبری عیسی(علیه السلام) ایمان نیاوردید، درحالی که او معجزاتی آورد که بشر از آوردن مانندِ آن ها ناتوان بود؟ او که مردگان را زنده می کرد و کوران مادرزاد و دیوانگان و پیسان را شفا می داد.» همچنین امام از سبب این که اینان به محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)، پیامبر اسلام ایمان نیاوردند، این گونه پرسش فرمودند: «پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) قرآن را آورد که معجزه ای خارق العاده است، با این که اُمّی و درس ناخوانده بود و خط نمی نوشت.» در این موقع، رأس الجالوت سکوت اختیار کرد و نتوانست پاسخی بگوید.
در ادامه، نوبت مناظره ی امام با هیربُد اکبر رسید. آن حضرت درباره ی دلیلی که هیربد بر پیامبری زردشت داشت، با او مباحثه کردند. هیربد گفت: «آنچه زردشت آورد، پیش از او کسی نیاورده بود. ما او را ندیده ایم؛ ولی اخباری که از گذشتگان ما به دستمان رسیده، می گوید که آنچه دیگران حرام می پنداشتند، او بر ما حلال کرد؛ ازاین رو، او را پیروی کردیم.» امام فرمودند: «جز این است که به شما اخباری رسیده است و متابعت کرده اید؟» گفت: «آری.» امام فرمودند:
«امت های دیگر نیز همین گونه اند: اخباری به آن ها رسیده که پیغمبران و موسی و عیسی و محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) چه معجزاتی با خود داشته اند؛ در نتیجه، به آنان ایمان آورده اند. عذر شما در این که به پیامبران ایمان نیاورده اید، چیست؟ زیرا شما بر طبق آنچه گفتید، از طریق اخباری که به شما رسیده، به نبوت زردشت ایمان آورده اید و معتقد شده اید که او چیزی آورده است که دیگران نتوانسته اند بیاورند.»
در اینجا، هیربد ساکت ماند.[ طبرسی، الاحتجاج، ج 2، ص 416.]
امام فرمودند: «بنای او در این خصوص بر چه چیزی چیست؟» عرض کردم: «اهل کلام و بدعت رَویه ای خلاف علما دارند: عالمان جز باطل و ناروا را انکار نمی کنند؛ ولی مشرکان و اهل کلام و بدعت همه چیز را انکار می کنند و تهمت های حیرت آور و بُهت انگیز می زنند. اگر برای آن ها استدلال شود که خداوند یکی است، می گویند دلیل صحیح برای یگانگی او بیاور و اگر گفته شود: محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) پیامبر خداست، گویند پیامبری او را ثابت کن؛ سپس، با حربه ی تهمت و افترا آدمی را مات و مبهوت می کنند. در همان هنگام که انسان دلایل آن ها را با حجت و برهان باطل می کند، آن چنان او را به مغالطه می اندازند تا انسان به ناچار، قول خود را رها می کند. بنابراین، قربانت شوم، از آن ها دوری فرما.»
امام تبسّمی کردند؛ سپس فرمودند: «ای نوفلی، آیا بیم داری که آن ها مرا در اقامه ی حجّت و دلیل ناتوان سازند؟» عرض کردم: «نه، به خدا سوگند، من هرگز چنین بیمی ندارم؛ بلکه امیدوارم خداوند شما را بر آن ها پیروز فرماید.» پس از آن فرمودند: « ای نوفلی، آیا دوست داری بدانی مأمون در چه موقع پشیمان خواهد شد؟» عرض کردم: «بلی.» فرمودند: «هنگامی که مأمون استدلال مرا با توراتیان، به تورات آن ها و با انجیلیان، به انجیل آن ها و با زبوریان، به زبور آن ها و با هیربدها، به پارسی و با رومیان، به رومی و با فرقه های مختلف، به زبان هر یک بشنود و ببیند که زبان همه ی این ها بند آمده و برهان آن ها دفع شده و همگی ادعای خود را رها کرده و به نظر من رجوع کرده اند. در آن هنگام، او خواهد دانست درخور این نیست که در این راه گام بردارد و در این موقع است که پشیمانی او را فرا می گیرد و لا حول و لا قوة الّا باللّه العلی العظیم.»
به هرحال، مأمون بر آن شد که این سران را گرد آورد و در برابر امام قرار دهد تا با توانمندی شان در مغالطه و جدل، راه برهان و استدلال را بر آن حضرت ببندند؛ ولی امام بی اعتنایی خود را به امثال این ها اظهار کردند و موضوع را حقیر و بی اهمیت تلقی فرمودند.
هنگامی که این مجلس برپا شد، با تشریف فرمایی امام گفت وگو آغاز شد و آن حضرت مناظره ی خود را با جاثلیق شروع کردند. نخست، در اثبات یگانگی خدا و بطلان اعتقاد به خداوندیِ عیسی(علیه السلام) و شریک دانستن او با خداوند سبحان، انجیل را مبنا و مرجع برای اقامه ی دلیل و برهان قرار دادند. سپس، بحث جالبی در اثبات این بیان کردند که کتاب انجیلِ متداول غیر از انجیل نازل شده از جانب خداوند است و انجیل کنونی نوشته ی برخی شاگردان دانشمند مسیح است و همان ها اناجیل اربعه را به وجود آورده اند. در همین راستا، به اختلاف وسیعی استناد فرمودند که در بیان وقایع، میان نوشته های آن ها وجود دارد. در نهایت، جاثلیق در پاسخ آن حضرت دچار تناقض آشکار شد؛ زیرا از یک سو، صاحبان اناجیل را از آلودگی مُنزّه و از افترا به مسیح مُبرّا می شمرد؛ از سوی دیگر، امام را تصدیق کرد و لب به اعتراف گشود که آن ها بر مسیح دروغ بسته اند.
پس از آن، امام مناظره ی خود را متوجه رأس الجالوت، دانشمند یهود کردند و در اثبات نبوت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، به محتوای کتب آسمانی گذشته اشاره فرمودند و پس از طرح بحث منطقی جالبی، این گونه استدلال کردند: «ازجمله علایم پیامبری معجزه است؛ یعنی آوردن چیزی که دیگران از آوردن مانند آن عاجزند.» سپس، از جاثلیق پرسیدند: «آن ها به چه سبب معجزات پیامبران، جز معجزه ی موسی بن عمران، را تصدیق نمی کنند؟» رأس الجالوت پاسخ داد: «بر ما واجب نیست نبوت هرکس را که ادعای پیامبری کند، بپذیریم و تصدیق کنیم؛ مگر این که نشانه هایی را که موسی برای پیامبری خود آورده است، با خویش داشته باشد.»
امام رضا(علیه السلام) فرمودند: «در این صورت، چگونه به نبوت پیامبرانی که پیش از موسی آمدند، اقرار کرده اید؟ آنان دریا را نشکافتند و از سنگ دوازده چشمه ی آب روان نساختند یا این که دست از آستین بیرون نیاورده و ید بیضا نکردند و عصا را به اژدهای دوان بدل نساختند.» در اینجا، رأس الجالوت از عناد و انکار خود دست نگه داشت و در برابر این دلیل تسلیم شد؛ همچنین اعتراف کرد که هرمعجزه ای که آوردن آن از توان بشر بیرون باشد، نشانه ی پیامبری است.
پس از آن، امام از او پرسیدند: «به چه سبب به پیامبری عیسی(علیه السلام) ایمان نیاوردید، درحالی که او معجزاتی آورد که بشر از آوردن مانندِ آن ها ناتوان بود؟ او که مردگان را زنده می کرد و کوران مادرزاد و دیوانگان و پیسان را شفا می داد.» همچنین امام از سبب این که اینان به محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)، پیامبر اسلام ایمان نیاوردند، این گونه پرسش فرمودند: «پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) قرآن را آورد که معجزه ای خارق العاده است، با این که اُمّی و درس ناخوانده بود و خط نمی نوشت.» در این موقع، رأس الجالوت سکوت اختیار کرد و نتوانست پاسخی بگوید.
در ادامه، نوبت مناظره ی امام با هیربُد اکبر رسید. آن حضرت درباره ی دلیلی که هیربد بر پیامبری زردشت داشت، با او مباحثه کردند. هیربد گفت: «آنچه زردشت آورد، پیش از او کسی نیاورده بود. ما او را ندیده ایم؛ ولی اخباری که از گذشتگان ما به دستمان رسیده، می گوید که آنچه دیگران حرام می پنداشتند، او بر ما حلال کرد؛ ازاین رو، او را پیروی کردیم.» امام فرمودند: «جز این است که به شما اخباری رسیده است و متابعت کرده اید؟» گفت: «آری.» امام فرمودند:
«امت های دیگر نیز همین گونه اند: اخباری به آن ها رسیده که پیغمبران و موسی و عیسی و محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) چه معجزاتی با خود داشته اند؛ در نتیجه، به آنان ایمان آورده اند. عذر شما در این که به پیامبران ایمان نیاورده اید، چیست؟ زیرا شما بر طبق آنچه گفتید، از طریق اخباری که به شما رسیده، به نبوت زردشت ایمان آورده اید و معتقد شده اید که او چیزی آورده است که دیگران نتوانسته اند بیاورند.»
در اینجا، هیربد ساکت ماند.[ طبرسی، الاحتجاج، ج 2، ص 416.]