۱۳۹۷/۰۷/۱۶
–
۹۲۴ بازدید
آیا نحوی رفتار حضرت یعقوب بین یوسف نبی بادیگر فرزندانش به هر دلیلی تبعیض محسوب می شود؟آیا حسادت برادران نسبت به یوسف -بخشی و نه همش- به نوع مدیریت رفتاری حضرت یعقوب بین فرزندانش بر می گردد؟آیا جزع و فزع زیاد حضرت در نبود یوسف (آن هم با ایمان زیادش نسبت به مصلحت خدا) قابل قبول است؟
حضرت یعقوب تبعیض ناروایی بین فرزندانش نمی گذاشت ولی این فرزندان بودند که با اطاعت کامل ویا ناقص از پدر به پدرنزدیکتر ویا ازاو ئدورمی شدند! دراین باره ابتدا باید به 3 مقدمه توجه کنید:1- تبعیض ناروا، تفاوت بی دلیل در رفتار است. به نوعی که اگر دو نفر مرتکب عمل واحدی شوند یکی را مورد تشویق قرار دهند ولی دیگری و کار خوبش را نادیده بگیرند. به طور طبیعی هر کس ممکن است در دل خویش و به دلائلی خاص به یکی یا برخی از فرزندانش بیش از دیگران علاقه داشته باشد اما این علاقه نباید در رفتار او چنان جلوه کند که موجب بر انگیختن حسادت دیگر فرزندان شود. همانگونه که دقت در چنین امری از امام باقر علیهالسلام مشاهده شده است. آن حضرت با این که در دل به برخی فرزندان خویش مهر بیشتری داشت اما در عمل و رفتار پدرانه خود، میان آنان تفاوت نمی گذاشت.( فضائل الخمسة، ج 43، ص 127.)2- شویق یا تنبیه مناسب نسبت به هر یک از فرزندان به معنای تبعیض قائل شدن میان آنها نیست بلکه اگر بنا باشد به بهانه تبعیض قائل نشدن، فرزندی را که برجستگیهای اخلاقی از خود نشان میدهد یا کارهای ارزشمند و شایسته انجام میدهد، مورد تشویق قرار نداد و یا فرزند خاطی را متناسب با خطائی که میکند تنبیه نکرد، با چنین رفتاری، پیامی از عدم تفاوت میان خوب کرداری و بد کرداری را به فرزندانمان دادهایم و در حقیقت با چنین عملی برای فرار از یک خطا به دامن خطای بزرگتری افتادهایم و حق مسلم تربیت صحیح آنها را ضایع کردهایم.
3- گاهی عامل تحریک حسادت فرزندان، عوامل بیرونی مانند تفاوت رفتار والدین نیست بلکه عوامل درونی و ساختاری شخصیت هر فرد نیز می تواند زمینه ساز چنین احساساتی شود. مثلا دو برادر که هر دو به یک میزان مورد مهر والدین هستند اما یکی از آنها به دلیل توانمندنی در روابط اجتماعی از دوستی با افراد بیشتری برخوردار است و دیگری نه. همین توانمندی گاهی به جای اینکه موجب حرکت رو به رشد فرد ضعیف شود، با ضعف شخصیت او در هم میآمیزد و موجب بروز رفتارهای ناهنجار میگردد. چنین افرادی همواره به نوعی فرافکنی مبتلا بوده و به جای رو به رو شدن شجاعانه با ضعفهای خویش میکوشند تا با مقصر قلمداد کردن دیگران در ایجاد چنین رفتارهایی از مواجه شدن با نقایصشان فرار کنند. داستان نزاع قابیل با هابیل علیهالسلام – بر اساس آنچه قرآن بیان می کند – نمونهای از همین موارد است( مضمون این حدیث در دهها روایت از طرق اهل سنت نقل شده است (احقاق الحق)، ج 10، ص 167.)
اما پاسخ : بعد از این مقدمات بر میگردیم به پاسخ سؤال اصلی این نوشتار. در خصوص حضرت یعقوب علیهالسلام کلام قرآن چیزی است و آنچه در متون دیگر و یا برنامههایی مانند سریال یوسف علیهالسلام نشان میدهند چیز دیگر. در این که علاقه یعقوب علیهالسلام به یوسف علیهالسلام و برادرش بیش از دیگران بود هیچ شکی نیست اما منشاء این محبت نه زیبائی یا خردسالی آنها بلکه مشاهده آثار درک عمیق، اخلاق نیکو، ایمان محکم و مهر و محبت فراوان آنان نسبت به دیگران بود. این انتظار که یعقوب علیهالسلام در برابر محسنّات یوسف علیهالسلام و برادرش نباید هیچگونه برخورد نوازشگر و تشویق آمیز داشته باشد تا مبادا موجب تحریک حسادت دیگر برادران شود، انتظاری نا به جا و به دور از اصول اولیّه تربیت است. بنا بر این، تفاوت معقولِ رفتار یعقوب علیهالسلام با یوسف علیهالسلام و برادرش نسبت به سایر برادران جای ملامت نیست چرا که هرگز تبعیض ناروایی از سوی او نسبت به فرزندانش صورت نگرفته بود.
قرآن ریشهی حسادت فرزندان یعقوب علیهالسلام به یوسف را نه تبعیض ناروای یعقوب، بلکه مشکل نقصان شخصیتی آنها معرفی می کند و به وضوح می گوید که آنان برای توجیه رفتار ناشایستشان به فرا فکنی پرداخته و پدر را مقصر میشمارند. إِذْ قالُوا لَیُوسُفُ وَ أَخُوهُ أَحَبُّ إِلی أَبینا مِنَّا وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبانا لَفی ضَلالٍ مُبینٍ.( سورهی یوسف، آیهی8) برادران یوسف به جای این که دلیل محبت بیشتر پدرشان به یوسف علیهالسلام و برادرش را در کمال شخصیت آنان جستجو کنند و با تکمیل همان ابعاد در وجودشان خود را نیز لایق همان مرتبه از محبت یعقوب علیهالسلام کنند، دچار خود برتر بینی شده و با حسادت در هم آمیخته و زمینه رفتارهای ناهنجار بعدی را فراهم میکنند.
دقت کنید که برادران یوسف برای توجیه منشاء حسادتشان با متهم کردن یعقوب علیهالسلام او را در گمراهی آشکار در محبتش به یوسف و برادرش معرفی میکنند. این در حالی است که یعقوب علیهالسلام در خطابهای مختلف خود به فرزندانش همه آنها را با عنوانی برابر مورد خطاب قرار می دهد و با گفتن «یا بُنَیَّ» -ای پسران من- بدون این که تفاوتی در این جهت میان یوسف یا برادرش بنیامین با دیگر فرزندانش قائل شود، همه آنها را با یک عبارت و کلام مورد نصیحت قرار می دهد.
3- گاهی عامل تحریک حسادت فرزندان، عوامل بیرونی مانند تفاوت رفتار والدین نیست بلکه عوامل درونی و ساختاری شخصیت هر فرد نیز می تواند زمینه ساز چنین احساساتی شود. مثلا دو برادر که هر دو به یک میزان مورد مهر والدین هستند اما یکی از آنها به دلیل توانمندنی در روابط اجتماعی از دوستی با افراد بیشتری برخوردار است و دیگری نه. همین توانمندی گاهی به جای اینکه موجب حرکت رو به رشد فرد ضعیف شود، با ضعف شخصیت او در هم میآمیزد و موجب بروز رفتارهای ناهنجار میگردد. چنین افرادی همواره به نوعی فرافکنی مبتلا بوده و به جای رو به رو شدن شجاعانه با ضعفهای خویش میکوشند تا با مقصر قلمداد کردن دیگران در ایجاد چنین رفتارهایی از مواجه شدن با نقایصشان فرار کنند. داستان نزاع قابیل با هابیل علیهالسلام – بر اساس آنچه قرآن بیان می کند – نمونهای از همین موارد است( مضمون این حدیث در دهها روایت از طرق اهل سنت نقل شده است (احقاق الحق)، ج 10، ص 167.)
اما پاسخ : بعد از این مقدمات بر میگردیم به پاسخ سؤال اصلی این نوشتار. در خصوص حضرت یعقوب علیهالسلام کلام قرآن چیزی است و آنچه در متون دیگر و یا برنامههایی مانند سریال یوسف علیهالسلام نشان میدهند چیز دیگر. در این که علاقه یعقوب علیهالسلام به یوسف علیهالسلام و برادرش بیش از دیگران بود هیچ شکی نیست اما منشاء این محبت نه زیبائی یا خردسالی آنها بلکه مشاهده آثار درک عمیق، اخلاق نیکو، ایمان محکم و مهر و محبت فراوان آنان نسبت به دیگران بود. این انتظار که یعقوب علیهالسلام در برابر محسنّات یوسف علیهالسلام و برادرش نباید هیچگونه برخورد نوازشگر و تشویق آمیز داشته باشد تا مبادا موجب تحریک حسادت دیگر برادران شود، انتظاری نا به جا و به دور از اصول اولیّه تربیت است. بنا بر این، تفاوت معقولِ رفتار یعقوب علیهالسلام با یوسف علیهالسلام و برادرش نسبت به سایر برادران جای ملامت نیست چرا که هرگز تبعیض ناروایی از سوی او نسبت به فرزندانش صورت نگرفته بود.
قرآن ریشهی حسادت فرزندان یعقوب علیهالسلام به یوسف را نه تبعیض ناروای یعقوب، بلکه مشکل نقصان شخصیتی آنها معرفی می کند و به وضوح می گوید که آنان برای توجیه رفتار ناشایستشان به فرا فکنی پرداخته و پدر را مقصر میشمارند. إِذْ قالُوا لَیُوسُفُ وَ أَخُوهُ أَحَبُّ إِلی أَبینا مِنَّا وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبانا لَفی ضَلالٍ مُبینٍ.( سورهی یوسف، آیهی8) برادران یوسف به جای این که دلیل محبت بیشتر پدرشان به یوسف علیهالسلام و برادرش را در کمال شخصیت آنان جستجو کنند و با تکمیل همان ابعاد در وجودشان خود را نیز لایق همان مرتبه از محبت یعقوب علیهالسلام کنند، دچار خود برتر بینی شده و با حسادت در هم آمیخته و زمینه رفتارهای ناهنجار بعدی را فراهم میکنند.
دقت کنید که برادران یوسف برای توجیه منشاء حسادتشان با متهم کردن یعقوب علیهالسلام او را در گمراهی آشکار در محبتش به یوسف و برادرش معرفی میکنند. این در حالی است که یعقوب علیهالسلام در خطابهای مختلف خود به فرزندانش همه آنها را با عنوانی برابر مورد خطاب قرار می دهد و با گفتن «یا بُنَیَّ» -ای پسران من- بدون این که تفاوتی در این جهت میان یوسف یا برادرش بنیامین با دیگر فرزندانش قائل شود، همه آنها را با یک عبارت و کلام مورد نصیحت قرار می دهد.