۱۳۹۷/۰۷/۰۹
–
۵۲۶ بازدید
دو ماه هست که از نامزدی من می گذرد و من همسر خوبی در کنار خود دارم. وقتی یاد گناهان گذشته ام می افتم حالم بد می شود آن قدر که دیگران هم می فهمند. گاهی فکر می کنم خدا و امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) مرا دوست ندارند. احساس می کنم عاقبت به خیر نخواهم شد و خیلی ناامید می شوم.
… مگر آیا کسی هم با خدایش قهر می گردد؟
هزاران توبه ات را گرچه بشکستی؛ تو را از درگهم راندم؟
که می ترسانَدَت از من؟
رها کن آن خدای دور، آن نامهربان معبود، آن مخلوق خود را
این منم پروردگار مهربانت. خالقت.
اینک صدایم کن، مرا. با قطره ی اشکی
به پیش آور دو دست خالی خود را.
با زبان بسته ات کاری ندارم
لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم
غریب این زمین خاکی ام …
آیا عزیزم، حاجتی داری؟
بگو، جز من کس دیگر نمی فهمد کلامت را
به نجوایی صدایم کن. بدان آغوش من باز است
قسم بر عاشقان پاک با ایمان
قسم بر اسب های خسته در میدان
تو را در بهترین اوقات آوردم
قسم بر عصر روشن، تکیه کن بر من
قسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نور
قسم بر اختران روشن اما دور، رهایت من نخواهم کرد
برای درک آغوشم، شروع کن، یک قدم با تو
تمام گام های مانده اش با من
تو بگشا گوش دل، پروردگارت با تو می گوید
ترا در بیکران دنیای تنهایان، رهایت من نخواهم کرد
خورشید را گفتم که بر بام سحرگاهان، چشم در چشمت
سلام من به تو گوید
و گفتم ماهتابم را
که شب ها، همدمت باشد
بدانی اوج تاریکی
رهایت من نخواهم کرد
و نازل کردم از رحمت، همه آیات باران را
چتر غم از گونه ها بردار
سرانگشت مرا، احساس خواهی کرد
تو بگشا گوش دل، از هر دری من با تو می گویم
به دنبال بهانه ای، برای گفت و گو با تو
همه عالم، خلق کردم تا بگویم
تو را در بیکران دنیای تنهایان، رهایت من نخواهم کرد
حقیقت این است که شیطان، هنرمند توانایی است. گاهی آن قدر خوب سفسطه می بافد و جای فلسفه به ما قالب می کند که خیال می کنیم بزرگ ترین فیلسوف عالم است. گاهی آن قدر عاطفی و دلسوز نشان می دهد که گویا تجلّی قلب خدا در زمین است. آن قدر ماهرانه همدلی و همدردی می کند که انگار بهترین روان شناس دنیا است. آن قدر عارفانه برخورد می کند که گاه او را فرشته یا پیامبری می بینیم که ما را به سوی خدا می برد. همه ی این ها برای این است که نقاب های او، خیلی شبیه اصل هستند. تمام تلاش خود را می کند که در قدم های اول، رفتار فرد را به حساب خود واریز کند و سلطه بر ذهن و فکر را هدف اصلی خود قرار می دهد. روش های فراوانی برای نیل به این مقصود دارد.
گاهی گناهان را کوچک جلوه می دهد تا از توبه بازبمانیم، گاهی اشتباهی که انجام داده ایم را مکرر به یاد ما می آورد تا آیینه ی دِق مان شود، گاهی خطای کوچکی را آن قدر بزرگ می کند که فکر می کنیم خدا طوری با ما قهر کرده است که حتی با هزاران سال جهنم هم نخواهد بخشید! و… .
خوب ما آدم ها هم که یک عاشقی دیرینه از روز ألَست با خدا داریم، وقتی این اتفاق ها برای مان می افتد، به درستی احساس می کنیم خلاف وعده ای که به خدا داده ایم عمل کرده ایم؛
«أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ، إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ. وَ أَنِ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ»[ یس (36)، آیات 60 و 61.]؛
«اى فرزندان آدم! آیا با شما عهد نکردم که شیطان را پرستش نکنید که او براى شما دشمن آشکارى است و این که مرا بپرستید که راه مستقیم این است؟».
از خودمان بدمان می آید. احساس حقارتی که به شما دست می دهد احساس درستی است. این احساس به خوبی نشان می دهد که دل پاک شما، زنده ی محبت های اوست و در لیست دوستان او قرار دارید. اما شیطان طوری القا می کند که احساس کنیم رابطه مان با خدا تیره شده و او نیز از ما خسته.
آیا تا حال در محبت یک مادر به فرزند، دقت نموده اید؟ مادری که آغوش پُرمهرش همیشه به روی فرزند گشوده است و از هیچ کمکی نسبت به او دریغ ندارد. مادر نگران اوست، اما کودک غرق بازی های کودکانه خویش می شود و خانه و مادر را در لذت کوچک خود فراموش می کند. کودکی که دستش به دستان گرم مادر گره نخورده است، بارها و بارها زمین می خورد. لباس هایش خاکی و کثیف شده است. غروب شده است اما او هنوز برنگشته است. مادر می داند کودک از تاریکی می ترسد، از تنهایی. مادر می داند شیطان های کوچک و بزرگی هستند که او را سرگرم می کنند. هرقدر هم اطراف او همهمه باشد، او نیاز به آغوش پُرمحبت مادر دارد. وسوسه ها، روی بازگشت به خانه را از او می گیرند اما مادر آشفته و نگران به دنبال او می آید. محبت مادر قطره ای از دریای محبت خالق مادر هم نیست. خدای مهربان، از روی حُبّ و عشق، انسان ها را خلق کرد و از هیچ کمکی برای هدایت آن ها دریغ نورزید، فطرتی داد که خداخواه است، عقلی که چراغ راه است، پیامبران و اولیایی که راهبر و راهنما هستند. او لحظات را قطره قطره می شمارد تا ما به سوی او برگردیم و به او نزدیک تر شویم. ما آدم ها هر کاری دوست داریم می کنیم، با این که غرق این نعمت بی نهایتم. اما او نگران این همه خاکی رفتن های ما، منتظر می ماند. شما که خوبید اما امثال من حتی اگر تا آخرین نفس ها هم با شیطان هم قدم باشیم، او ناامید نخواهد شد. غروبِ عمر که می رسد، می بیند ما هنوز برنگشته ایم. دل مهربانش می گیرد. چند قطره باران از چشم های رحمتش می بارد. آرام زمزمه می کند: «صبح شد، ظهر شد، غروب شد… نیامدی».
خواهر محترم، آیا می توان لحظه ای از این وجود سراسر محبت، ناامید شد؟ آیا لحظه ای می توان دوری از او را تحمل کرد؟ آیا هیچ بنده ای برای او غریبه خواهد شد؟ آیا … ؟ مراقب باشید شیطان با این توجیهات، از حلقه ی دوستان خدا بیرونتان نکند. اولاً، تمام انرژی خود را به کار بگیرید تا خلاف فرمان خدا، رفتار نکنید. گذشته را با آب زلال توبه ای راسخ بشویید. اگر ضعفی در درون هست که شما را به گناه می خواند، آن را از بین ببرید؛ اگر وسوسه ای از بیرون هست، از آن دوری کنید. در همان لحظات احساس تنفر از گناه نیز با نگاهی شرمنده و عزمی برای عدم تکرار، امیدوار به رحمت خدا باشید و قدر لحظات با او بودن را بدانید، لحظات نابی چون نماز، چون سجده، چون…
مطمئن باشید او شما را دوست دارد که اگر چنین نبود، ارتباط با او برایتان مهم نبود؛ مانند بسیاری که چنین اند و انگار خدایی وجود ندارد. اگر چنین نبود امروز شما در کنار همسری نبودید که هدیه ی خداست و شما از او راضی. امامان مهربان ما فرموده اند: «اگر می خواهید ببینید خدا و امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) چه قدر شما را دوست دارند، ببینید آن ها در نزد شما چه قدر دوست داشتنی هستند؟»
کلید قفل ها را باید در همین راه جست. هرگز از باز شدن دل تان ناامید نباشید. شما در گام های اولیه ی جوانی هستید؛ دوره ی سنی ارزشمندی که خدا عاشقانه آن را دوست می دارد، با همه ی کم و کاستی ها و افت و خیزهایش. همه ی توانتان را بگذارید تا در وظایف پیش رو موفق باشید؛ همسرداری، تحصیل، معرفت، عبادت، ارتباطات اجتماعی و… .
خواهر بزرگوار؛ می توانم مثل بسیاری از مشاورین، لیستی از راهکارهای افزایش نشاط را توصیه کنم اما ریشه را جای دیگر می بینم؛
تا جایی که می توانید خود را از شرایط انجام گناه دور کنید.
باورهای خود را تقویت کنید.
تلاش کنید حضور قلب بیشتری در عبادات خود به ویژه نماز داشته باشید.
قرآن بخوانید. با خدا نجوا کنید و هرچه دوست داشتید و با هر زبانی که دلپذیرتر و راحت تر است، به او بگویید.
این رفتارها، قلب شما را تقویت خواهد کرد و به مرور از آن گناه دور خواهید شد. یقین داشته باشید که در تمام عالم هستی، یک بُن بست هم وجود ندارد.
به گفته ی معصومین(علیهم السلام) «گناه شما بزرگ تر است یا رحمت خدا؟» پس ناامید نباشید تا از این تلاطم به سلامت عبور کنید …
خدای مهربان همه چیز را مهیای اوج گرفتن شما آفریده است، از خود الاهی خود دور نشوید.
هزاران توبه ات را گرچه بشکستی؛ تو را از درگهم راندم؟
که می ترسانَدَت از من؟
رها کن آن خدای دور، آن نامهربان معبود، آن مخلوق خود را
این منم پروردگار مهربانت. خالقت.
اینک صدایم کن، مرا. با قطره ی اشکی
به پیش آور دو دست خالی خود را.
با زبان بسته ات کاری ندارم
لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم
غریب این زمین خاکی ام …
آیا عزیزم، حاجتی داری؟
بگو، جز من کس دیگر نمی فهمد کلامت را
به نجوایی صدایم کن. بدان آغوش من باز است
قسم بر عاشقان پاک با ایمان
قسم بر اسب های خسته در میدان
تو را در بهترین اوقات آوردم
قسم بر عصر روشن، تکیه کن بر من
قسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نور
قسم بر اختران روشن اما دور، رهایت من نخواهم کرد
برای درک آغوشم، شروع کن، یک قدم با تو
تمام گام های مانده اش با من
تو بگشا گوش دل، پروردگارت با تو می گوید
ترا در بیکران دنیای تنهایان، رهایت من نخواهم کرد
خورشید را گفتم که بر بام سحرگاهان، چشم در چشمت
سلام من به تو گوید
و گفتم ماهتابم را
که شب ها، همدمت باشد
بدانی اوج تاریکی
رهایت من نخواهم کرد
و نازل کردم از رحمت، همه آیات باران را
چتر غم از گونه ها بردار
سرانگشت مرا، احساس خواهی کرد
تو بگشا گوش دل، از هر دری من با تو می گویم
به دنبال بهانه ای، برای گفت و گو با تو
همه عالم، خلق کردم تا بگویم
تو را در بیکران دنیای تنهایان، رهایت من نخواهم کرد
حقیقت این است که شیطان، هنرمند توانایی است. گاهی آن قدر خوب سفسطه می بافد و جای فلسفه به ما قالب می کند که خیال می کنیم بزرگ ترین فیلسوف عالم است. گاهی آن قدر عاطفی و دلسوز نشان می دهد که گویا تجلّی قلب خدا در زمین است. آن قدر ماهرانه همدلی و همدردی می کند که انگار بهترین روان شناس دنیا است. آن قدر عارفانه برخورد می کند که گاه او را فرشته یا پیامبری می بینیم که ما را به سوی خدا می برد. همه ی این ها برای این است که نقاب های او، خیلی شبیه اصل هستند. تمام تلاش خود را می کند که در قدم های اول، رفتار فرد را به حساب خود واریز کند و سلطه بر ذهن و فکر را هدف اصلی خود قرار می دهد. روش های فراوانی برای نیل به این مقصود دارد.
گاهی گناهان را کوچک جلوه می دهد تا از توبه بازبمانیم، گاهی اشتباهی که انجام داده ایم را مکرر به یاد ما می آورد تا آیینه ی دِق مان شود، گاهی خطای کوچکی را آن قدر بزرگ می کند که فکر می کنیم خدا طوری با ما قهر کرده است که حتی با هزاران سال جهنم هم نخواهد بخشید! و… .
خوب ما آدم ها هم که یک عاشقی دیرینه از روز ألَست با خدا داریم، وقتی این اتفاق ها برای مان می افتد، به درستی احساس می کنیم خلاف وعده ای که به خدا داده ایم عمل کرده ایم؛
«أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ، إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ. وَ أَنِ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ»[ یس (36)، آیات 60 و 61.]؛
«اى فرزندان آدم! آیا با شما عهد نکردم که شیطان را پرستش نکنید که او براى شما دشمن آشکارى است و این که مرا بپرستید که راه مستقیم این است؟».
از خودمان بدمان می آید. احساس حقارتی که به شما دست می دهد احساس درستی است. این احساس به خوبی نشان می دهد که دل پاک شما، زنده ی محبت های اوست و در لیست دوستان او قرار دارید. اما شیطان طوری القا می کند که احساس کنیم رابطه مان با خدا تیره شده و او نیز از ما خسته.
آیا تا حال در محبت یک مادر به فرزند، دقت نموده اید؟ مادری که آغوش پُرمهرش همیشه به روی فرزند گشوده است و از هیچ کمکی نسبت به او دریغ ندارد. مادر نگران اوست، اما کودک غرق بازی های کودکانه خویش می شود و خانه و مادر را در لذت کوچک خود فراموش می کند. کودکی که دستش به دستان گرم مادر گره نخورده است، بارها و بارها زمین می خورد. لباس هایش خاکی و کثیف شده است. غروب شده است اما او هنوز برنگشته است. مادر می داند کودک از تاریکی می ترسد، از تنهایی. مادر می داند شیطان های کوچک و بزرگی هستند که او را سرگرم می کنند. هرقدر هم اطراف او همهمه باشد، او نیاز به آغوش پُرمحبت مادر دارد. وسوسه ها، روی بازگشت به خانه را از او می گیرند اما مادر آشفته و نگران به دنبال او می آید. محبت مادر قطره ای از دریای محبت خالق مادر هم نیست. خدای مهربان، از روی حُبّ و عشق، انسان ها را خلق کرد و از هیچ کمکی برای هدایت آن ها دریغ نورزید، فطرتی داد که خداخواه است، عقلی که چراغ راه است، پیامبران و اولیایی که راهبر و راهنما هستند. او لحظات را قطره قطره می شمارد تا ما به سوی او برگردیم و به او نزدیک تر شویم. ما آدم ها هر کاری دوست داریم می کنیم، با این که غرق این نعمت بی نهایتم. اما او نگران این همه خاکی رفتن های ما، منتظر می ماند. شما که خوبید اما امثال من حتی اگر تا آخرین نفس ها هم با شیطان هم قدم باشیم، او ناامید نخواهد شد. غروبِ عمر که می رسد، می بیند ما هنوز برنگشته ایم. دل مهربانش می گیرد. چند قطره باران از چشم های رحمتش می بارد. آرام زمزمه می کند: «صبح شد، ظهر شد، غروب شد… نیامدی».
خواهر محترم، آیا می توان لحظه ای از این وجود سراسر محبت، ناامید شد؟ آیا لحظه ای می توان دوری از او را تحمل کرد؟ آیا هیچ بنده ای برای او غریبه خواهد شد؟ آیا … ؟ مراقب باشید شیطان با این توجیهات، از حلقه ی دوستان خدا بیرونتان نکند. اولاً، تمام انرژی خود را به کار بگیرید تا خلاف فرمان خدا، رفتار نکنید. گذشته را با آب زلال توبه ای راسخ بشویید. اگر ضعفی در درون هست که شما را به گناه می خواند، آن را از بین ببرید؛ اگر وسوسه ای از بیرون هست، از آن دوری کنید. در همان لحظات احساس تنفر از گناه نیز با نگاهی شرمنده و عزمی برای عدم تکرار، امیدوار به رحمت خدا باشید و قدر لحظات با او بودن را بدانید، لحظات نابی چون نماز، چون سجده، چون…
مطمئن باشید او شما را دوست دارد که اگر چنین نبود، ارتباط با او برایتان مهم نبود؛ مانند بسیاری که چنین اند و انگار خدایی وجود ندارد. اگر چنین نبود امروز شما در کنار همسری نبودید که هدیه ی خداست و شما از او راضی. امامان مهربان ما فرموده اند: «اگر می خواهید ببینید خدا و امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) چه قدر شما را دوست دارند، ببینید آن ها در نزد شما چه قدر دوست داشتنی هستند؟»
کلید قفل ها را باید در همین راه جست. هرگز از باز شدن دل تان ناامید نباشید. شما در گام های اولیه ی جوانی هستید؛ دوره ی سنی ارزشمندی که خدا عاشقانه آن را دوست می دارد، با همه ی کم و کاستی ها و افت و خیزهایش. همه ی توانتان را بگذارید تا در وظایف پیش رو موفق باشید؛ همسرداری، تحصیل، معرفت، عبادت، ارتباطات اجتماعی و… .
خواهر بزرگوار؛ می توانم مثل بسیاری از مشاورین، لیستی از راهکارهای افزایش نشاط را توصیه کنم اما ریشه را جای دیگر می بینم؛
تا جایی که می توانید خود را از شرایط انجام گناه دور کنید.
باورهای خود را تقویت کنید.
تلاش کنید حضور قلب بیشتری در عبادات خود به ویژه نماز داشته باشید.
قرآن بخوانید. با خدا نجوا کنید و هرچه دوست داشتید و با هر زبانی که دلپذیرتر و راحت تر است، به او بگویید.
این رفتارها، قلب شما را تقویت خواهد کرد و به مرور از آن گناه دور خواهید شد. یقین داشته باشید که در تمام عالم هستی، یک بُن بست هم وجود ندارد.
به گفته ی معصومین(علیهم السلام) «گناه شما بزرگ تر است یا رحمت خدا؟» پس ناامید نباشید تا از این تلاطم به سلامت عبور کنید …
خدای مهربان همه چیز را مهیای اوج گرفتن شما آفریده است، از خود الاهی خود دور نشوید.