۱۳۹۷/۰۷/۰۶
–
۲۳۰ بازدید
پس توابین ب چه گروهئ میگن؟ایا جلوترازمختار.قیام کردن
قیام توابین قبل از قیام مختار بود. یکی از آثار واقعه کربلا، بیداری وجدانها و ایجاد احساس گناه در تمامی افرادی بود که میتوانستند به یاری حضرت بشتابند، ولی چنین نکردند و یا او را دعوت کردند، ولی دست از یاری او کشیدند. این احساس، عامل بسیار نیرومندی شد که از یک طرف افراد گناهکار را به جبران گناه و جرم خود وادار کند و از طرف دیگر، کینه و دشمنی عاملان این جنایت را به دل بگیرند. از این رو امویان با چندین انقلاب رو به رو شدند، که سرچشمه اصلی همه آنها، انقلاب حسین ـ ع ـ و خودداری انقلابیون از یاری او و میل به انتقامجوئی از امویان بود، زیرا احساس گناه و بیداری وجدانها جنبه عاطفی داشته و انقلابیون را وادار میکرد که به خاطر تشفّی خاطر خود هم که شده، دست به انقلاب بزنند. رمز بسیاری از انقلابهای شکست خوردهای که شکست آنها پیشاپیش آشکار بود، همین موضوع است، زیرا انگیزه این انقلابها حس انتقامجوئی و خونخواهی و فرونشاندن احساسات تند عاطفی بود. بازماندگان از اهلبیت، چون امام سجاد ـ ع ـ و زینب کبری با سخنرانیها و افشاگریهای خود آتش این احساس را در دلها شعلهور ساخته، شدت و حرارت بیشتری به آن بخشیدند و در به ثمر رساندن انقلاب کربلا نقش بسزایی ایفا نمودند.یکی از عکس العملهای مستقیم شهادت امام حسین ـ ع ـ جنبش توابین در شهر کوفه بود. بعد از شهادت امام حسین ـ ع ـ ، شیعیانی که در یاری حضرت کوتاهی کرده بودند، به شدت پشیمان شده و خود را ملامت نمودند. آنها تازه متوجه شدند که اشتباه بزرگی مرتکب شدهاند، زیرا حسین ـ ع ـ را دعوت نموده و سپس او را تنها گذاشته و یاری نکرده بودند. این گروه احساس کردند که ننگ این گناه از دامن آنها شسته نخواهد شد مگر آنکه انتقام خون امام حسین ـ ع ـ را از قاتلان او بگیرند و یا در این راه کشته شوند. به دنبال این فکر بود که شیعیان نزد پنج تن از بزرگان خود در کوفه که عبارت بودند از: «سلیمانبنصُرَد خُزاعی»، «مُسَیَّب بننَجَبَه فَزاری»، «عبداللهبنسعدبننُفَیْل اَزْدی»، «عبداللهبنوال تَمِیمی» و «رُفَاعَةبنشَدّاد بَجَلی» رفتند و در منزل سلیمانبنصُرَد خُزاعی که یکی از بزرگان شیعه در کوفه و از دعوت کنندگان امام حسین ـ ع ـ بود، اجتماعی تشکیل دادند. نخست مُسَیَّب بننَجَبَه فَزاری بعد از ذکر مقدمهای گفت: «… ما پیوسته دلباخته خوبیهای موهوم خود بوده، یاران و پیروان خود را میستودیم، ولی در این امتحانی که خداوند در مورد پسر پیامبر پیش آورد، دروغ ما آشکار گردید و ما از این امتحان سرشکسته و خجلتزده بیرون آمدیم و از هر جهت در مورد فرزند پیامبر ـ ص ـ کوتاهی کردیم. حسین فرزند رسولخدا ـ ص ـ به ما نامهها نوشت و پیکها فرستاد و بارها، چه پنهان و چه آشکار، از ما یاری خواست و راه هر گونه عذر و بهانه را بر ما بست. ولی ما از بذل جان خود در رکاب او دریغ ورزیدیم تا آنکه در نزدیکی ما به خشنترین وضع کشته شد. ما آن قدر سستی کردیم که نه با عمل و زبان او را یاری کردیم، نه با مال و ثروت خود به پشتیبانی وی شتافتیم و نه قبایل خود را جهت یاری او فراخواندیم. حال در پیشگاه خدا و حضور پیامبر چه عذری داریم؟ به خدا عذری غیر از این نداریم که قاتلان حسین را به کیفر اعمالشان برسانیم و یا در این راه کشته شویم، باشد که خداوند از ما راضی گردد…»[1] سلیمانبنصُرَد و برخی دیگر از حاضران نیز سخنانی بدین مضمون بیان کردند.
توابین معتقد بودند که مسئول اصلی جنایات کربلا، حکومت بنیامیه است نه افراد سپاه یزید در کربلا، و لذا به منظور خونخواهی، به سوی شام حرکت کردند و گفتند پس از انتقام از بنیامیه، به سراغ جنایتکاران کوفه میرویم. آنان نه طالب فتح و پیروزی بودند و نه خواهان حکومت و غنیمت، بلکه هدفشان انتقام از قاتلین کربلا و جبران لغزش و گناه خود بود. وقتی خانههای خود را ترک میگفتند اطمینان داشتند که دیگر به خانههای خود باز نخواهند گشت. تشنه شهادت بودند، به طوری که دشمن به آنها امان داد، ولی از قبول آن سرباز زدند! زیرا آن را دامی برای شکست قیام میدانستند.[2]شعارهای یالثارات الحسین[3] و واژههایی که از انتقامجویی برمیخاست، محرک قوی و موثری در میان مردم بود. میزان تأثیر حادثه کربلا در قیام توابین، بیشتر از تأثیر آن در دیگر قیامها بوده است. نزدیکی مکانی و زمانی به کربلا و عاشورا، یادآوری و گفتگو از مصیبتها و صحنههای تکاندهنده حادثه کربلا، غلیان عواطف و احساسات مردم، احساس شرم و گناه و تقصیر در فاجعه کشتار اهلبیت ـ ع ـ وحضور جنایتکاران و قاتلان در بین مردم، بیشترین اثرپذیری را در کوفه و کوفیان ایجاد کرده بود.
جنبش توابین در سال شصت ویک هجری آغاز شد. توابین از آن تاریخ پیوسته ساز و برگ جنگی فراهم ساخته و مردم را مخفیانه به خونخواهی امام حسین ـ ع ـ دعوت میکردند. مردم نیز از شیعه و غیرشیعه دسته دسته به آنها میپیوستند. توابین سرگرم مقدمات قیام بودند که یزید مُرد. پس از مرگ یزید، عدهای را به اطراف فرستادند تا مردم را دعوت به همکاری کنند. در این هنگام، احتیاط و اختفا را کنار گذاشته و علناً به تهیه اسلحه و تجهیزات جنگی پرداختند. تا آنکه در شب جمعه پنجم ربیع الثانی سال 65 هـ ق نخستین شعله قیام زبانه زد.[4] در آن شب، توابین به سوی تربت پاک امام حسین ـ ع ـ روانه شدند و همین که بالای قبر آن حضرت رسیدند، فریادی از دل برآورده عنان اختیار از کف دادند و این سخنان را با اشک دیدگان در هم آمیختند: «پروردگارا ! ما فرزند پیامبر را یاری نکردیم، گناهان گذشته ما را بیامرز و توبه ما را بپذیر، بدرستیکه تو توبهپذیر و مهربانی، به روح حسین و یاران راستین او رحمت فرست، و ما تو را شاهد و گواه میگیریم که بر همان عقیده هستیم که حسین بر سر آن کشته شد. پروردگارا! اگر گناهان ما را نیامرزی و به دیده رحم و عطوفت به ما ننگری زیانکار و بدبخت خواهیم بود». [5] آنان پس از زیارت قبر امام حسین ـ ع ـ و توبه و انابه به درگاه الهی به سمت شام حرکت کردند و در سرزمینی به نام «عین الورده»، با سپاه شام که فرماندهی آنها را عُبَیْداللهبنزیاد به عهده داشت، روبرو شدند و پس از سه روز نبرد سخت، سرانجام شکست خوردند و سران انقلاب به جز «رفاعهبنشداد بجلی» به شهادت رسیدند و بقیه نیروهایشان به فرماندهی رفاعه به کوفه بازگشتند و به هواداران مختار که همزمان در کوفه فعالیت داشتند، پیوستند.[6]مورخان هیچ گزارشی درباره ارتباط آنان با امام سجاد ـ ع ـ ثبت نکردند از این رو به نظر میرسد سران توابین هیچگونه ارتباطی با امام سجاد ـ ع ـ نداشتند، نه دعوتی از امام به عمل آورده و نه در بیعت امام در آمده بودند، نه سفارش و اشارتی از طرف امام بر شروع و ادامه قیام داشتند و نه حذر و تکذیبی از امام بر ضد ایشان شده بود. به نظر میرسد با حادثه کربلا و شهادت سیدالشهداءـ ع ـ کوفیان رویِ دعوت از امام چهارم را نداشته و بیعت با حضرت را پس از عهدشکنیهای پیاپی، موجب اتهام، سفاهت و اغرای به جهل میپنداشتند. و همچنین آنها با کشته شدن و کشتن، میخواستند اظهار ارادت و مودت به خاندان پیامبر ـ ص ـ و جبران گذشته را اثبات کنند و پیش از آن نمیتوانستند خود را به حضرت نزدیک سازند. افزون بر موارد بالا، توابین خود را به شهادت نزدیکتر میدیدند تا پیروزی، و طبیعی مینمود که به همراهی و شهادت امام سجاد ـ ع ـ پس از حادثه کربلا خرسند نبودند.[7]پی نوشت: —————————-
[1]. بَلاذُری، انساب الاشراف، ج6، ص364؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص552-553؛ ابنکثیر، البدایه و النهایه، ج8 ، ص271.
[2]. ر.ک: طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص583-604.
[3] . پیش به سوی انتقام گیری خون حسین.
[4] . طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج 5، ص588.
[5]. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص589.
[6]. ابنواضح یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 257؛ بَلاذُری، انساب الاشراف، ج6، ص 371؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص 599؛ و نزدیک به همین مضمون: ابنکثیر، البدایه و النهایه، ج 8 ، ص279.
[7]. برای آگاهی بیشتر به کتاب «قیام توابین» نوشته محمد علی چنارانی مراجعه شود.
توابین معتقد بودند که مسئول اصلی جنایات کربلا، حکومت بنیامیه است نه افراد سپاه یزید در کربلا، و لذا به منظور خونخواهی، به سوی شام حرکت کردند و گفتند پس از انتقام از بنیامیه، به سراغ جنایتکاران کوفه میرویم. آنان نه طالب فتح و پیروزی بودند و نه خواهان حکومت و غنیمت، بلکه هدفشان انتقام از قاتلین کربلا و جبران لغزش و گناه خود بود. وقتی خانههای خود را ترک میگفتند اطمینان داشتند که دیگر به خانههای خود باز نخواهند گشت. تشنه شهادت بودند، به طوری که دشمن به آنها امان داد، ولی از قبول آن سرباز زدند! زیرا آن را دامی برای شکست قیام میدانستند.[2]شعارهای یالثارات الحسین[3] و واژههایی که از انتقامجویی برمیخاست، محرک قوی و موثری در میان مردم بود. میزان تأثیر حادثه کربلا در قیام توابین، بیشتر از تأثیر آن در دیگر قیامها بوده است. نزدیکی مکانی و زمانی به کربلا و عاشورا، یادآوری و گفتگو از مصیبتها و صحنههای تکاندهنده حادثه کربلا، غلیان عواطف و احساسات مردم، احساس شرم و گناه و تقصیر در فاجعه کشتار اهلبیت ـ ع ـ وحضور جنایتکاران و قاتلان در بین مردم، بیشترین اثرپذیری را در کوفه و کوفیان ایجاد کرده بود.
جنبش توابین در سال شصت ویک هجری آغاز شد. توابین از آن تاریخ پیوسته ساز و برگ جنگی فراهم ساخته و مردم را مخفیانه به خونخواهی امام حسین ـ ع ـ دعوت میکردند. مردم نیز از شیعه و غیرشیعه دسته دسته به آنها میپیوستند. توابین سرگرم مقدمات قیام بودند که یزید مُرد. پس از مرگ یزید، عدهای را به اطراف فرستادند تا مردم را دعوت به همکاری کنند. در این هنگام، احتیاط و اختفا را کنار گذاشته و علناً به تهیه اسلحه و تجهیزات جنگی پرداختند. تا آنکه در شب جمعه پنجم ربیع الثانی سال 65 هـ ق نخستین شعله قیام زبانه زد.[4] در آن شب، توابین به سوی تربت پاک امام حسین ـ ع ـ روانه شدند و همین که بالای قبر آن حضرت رسیدند، فریادی از دل برآورده عنان اختیار از کف دادند و این سخنان را با اشک دیدگان در هم آمیختند: «پروردگارا ! ما فرزند پیامبر را یاری نکردیم، گناهان گذشته ما را بیامرز و توبه ما را بپذیر، بدرستیکه تو توبهپذیر و مهربانی، به روح حسین و یاران راستین او رحمت فرست، و ما تو را شاهد و گواه میگیریم که بر همان عقیده هستیم که حسین بر سر آن کشته شد. پروردگارا! اگر گناهان ما را نیامرزی و به دیده رحم و عطوفت به ما ننگری زیانکار و بدبخت خواهیم بود». [5] آنان پس از زیارت قبر امام حسین ـ ع ـ و توبه و انابه به درگاه الهی به سمت شام حرکت کردند و در سرزمینی به نام «عین الورده»، با سپاه شام که فرماندهی آنها را عُبَیْداللهبنزیاد به عهده داشت، روبرو شدند و پس از سه روز نبرد سخت، سرانجام شکست خوردند و سران انقلاب به جز «رفاعهبنشداد بجلی» به شهادت رسیدند و بقیه نیروهایشان به فرماندهی رفاعه به کوفه بازگشتند و به هواداران مختار که همزمان در کوفه فعالیت داشتند، پیوستند.[6]مورخان هیچ گزارشی درباره ارتباط آنان با امام سجاد ـ ع ـ ثبت نکردند از این رو به نظر میرسد سران توابین هیچگونه ارتباطی با امام سجاد ـ ع ـ نداشتند، نه دعوتی از امام به عمل آورده و نه در بیعت امام در آمده بودند، نه سفارش و اشارتی از طرف امام بر شروع و ادامه قیام داشتند و نه حذر و تکذیبی از امام بر ضد ایشان شده بود. به نظر میرسد با حادثه کربلا و شهادت سیدالشهداءـ ع ـ کوفیان رویِ دعوت از امام چهارم را نداشته و بیعت با حضرت را پس از عهدشکنیهای پیاپی، موجب اتهام، سفاهت و اغرای به جهل میپنداشتند. و همچنین آنها با کشته شدن و کشتن، میخواستند اظهار ارادت و مودت به خاندان پیامبر ـ ص ـ و جبران گذشته را اثبات کنند و پیش از آن نمیتوانستند خود را به حضرت نزدیک سازند. افزون بر موارد بالا، توابین خود را به شهادت نزدیکتر میدیدند تا پیروزی، و طبیعی مینمود که به همراهی و شهادت امام سجاد ـ ع ـ پس از حادثه کربلا خرسند نبودند.[7]پی نوشت: —————————-
[1]. بَلاذُری، انساب الاشراف، ج6، ص364؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص552-553؛ ابنکثیر، البدایه و النهایه، ج8 ، ص271.
[2]. ر.ک: طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص583-604.
[3] . پیش به سوی انتقام گیری خون حسین.
[4] . طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج 5، ص588.
[5]. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص589.
[6]. ابنواضح یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 257؛ بَلاذُری، انساب الاشراف، ج6، ص 371؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص 599؛ و نزدیک به همین مضمون: ابنکثیر، البدایه و النهایه، ج 8 ، ص279.
[7]. برای آگاهی بیشتر به کتاب «قیام توابین» نوشته محمد علی چنارانی مراجعه شود.