فراگیری علم جفر و سرکتاب باز کردن
۱۳۹۷/۰۶/۰۳
–
۲۸۹۴۲ بازدید
آیا افراد مورد اعتمادی در حال حاضر هستند که جفر را به مردم بیاموزند؟ از کجا بفهمیم که واقعا جفر را می آموزند و آیا سرکتاب باز کردن کار درستی است؟ آیا خوب است که ما هم جفر بیاموزیم؟
جفر بر دو گونه است: الف. جفر احمر: که مراد از آن سلاح رسول الله است که از ودایع و نشانه های امامت بوده و الآن در دست مبارک حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه) است. در برخی روایات آمده است که در آخر الزمان ، از این سلاح اموری معجزه گون دیده خواهد شد.
ب. جفرابیض: که نوشته ای است بر روی پوست، که آن هم از ودایع و علامات امامت است.
از روایات علم جفر به وضوح استفاده می شود که این علم توسط نبی اکرم به امیر مومنان تعلیم داده شده و وارث آن تنها اهل بیت(علیهم السلام) هستند. ضمن تفحّصی که در روایات مربوط به علم جفر انجام گرفت حتّی یک مورد یافت نشد که نشان دهد اهل بیت (علیهم السلام) این علم را به غیر معصوم آموخته اند. بلکه در مواردی تصریح شده که این علم مختصّ به انبیاء و اوصیا است. همچنین در مواردی اهل بیت(علیهم السلام) داشتن این علم را دلیل بر امامت خود گرفته اند. لذا آنچه مدّعیان علم جفر دارند یا علم جفر نیست یا اگر هست ناقص است. برخی از عرفا نیز به این مطلب خیر تصریح نموده اند که در جای خود به اشاره خواهد شد.
روایات حاکی از این هستند که معارف تمام کتب آسمانی ادیان سابق و تمام احکام دین اسلام و تمام وقایع عالم تا روز قیامت در این علم مستترند. امّا آیه ای از قرآن در آن نیست. و از آنجا که قرآن کریم، با ادلّه فراوان نقلی و به حکم آیه «… وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْ ء …»(النحل/89)، حاوی تمام حقایق است، شاید بتوان گفت که علم جفر، علم تأویل قرآن کریم است. کما اینکه برخی عرفا به این مطلب تصریح نموده اند که ذکر آن در جای خود خواهد آمد. و اطلاع کامل از تأویل قرآن اختصاص به امام معصوم دارد که راسخ در علم است. «… وَ ما یَعْلَمُ تَأْویلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْم. …»، (آل عمران/7).
نظرات عرفا در باب علم جفر
کلام مولی عبدارزّاق کاشانی:
حاصل کلام مولی عبدارزّاق کاشانی این است که:
1. حقیقت علم جفر در نزد مهدی موعود است. و هیچ کس چون او از حقیقت جفر آگاه نیست.
2. حقیقت علم جفر همان لوح قضا است و لوح قضا همان عقل کلّ است. و مراد از عقل کلّ ، ظاهراً عقل فعّال یا عقل اوّل است.
3. علم جفر در حقیقت تأویل کتب آسمانی است. و روشن است که جز امام معصوم، کسی از تمام تأویلات کتب آسمانی آگاه نیست.
از کلام وی بوی این مطلب استشمام می شود که غیر معصوم نیز به اندازه سعه وجودی خود و به اندازه ارتباطش با عقل مجرّد می تواند از علم جفر آگاه شود ولی این آگاهی تامّ نخواهد بود. همچنین از کلام وی وجه تسمیه علم جفر به علم الحروف نیز تا حدودی مشخص می شود چون از عقول مجرّده تعبیر به موجودات حرفی نیز می شود.
در برخی روایات نیز از حرف به عنوان مخلوق اوّل یاد شده است کما اینکه از عقل نیز به عنوان مخلوق اوّل یاد شده است.
کلام ابن ترکه درشرح فصوص:
حاصل کلام ابن ترکه:
1. وی بر این اعتقاد است که برخی استنتاجات علم جفر رایج بین اهل فنّ درست است ولی در موارد زیادی این استنتاجات نادرستند. لذا به اعتقاد ایشان نیز علم جفر به آن معنایی که اهل بیت (علیهم اسلام) مدّعی آن شده اند در دست کسی نیست.
2. به عقیده ایشان در مواردی هم که استنتاجات اهل فنّ جفر به نتیجه درست می رسد معلوم نیست که نتیجه ، واقعاً حاصل جداول و محاسبات باشد بلکه این خود نفس عارف است که در اثر توجّه به مساله، حقیقت را می یابد ، ولی عارف گمان می کند که نتیجه را از راه محاسبات گرفته است. شاهد این امر آن است که این گونه اشخاص قوی النفس، گاه بدون این گونه محاسبات نیز از گذشته و آینده خبر می دهند. یعنی چیدن جداول و حروف و محاسبات صرفاً نقش اِعدادی دارند و این نفس خود شخص است که حقیقت را اصطیاد می کند. (شرح فصوص – ابن ترکه – ، المقدمة، ص 49).
کلام علامه حسن زاده آملی:
«حروف دلالت بر معانى غیبیه دارند زیرا کلمات به ازاى حقایق الهیه و کونیه وضع شده اند و بین اسماء و مسمیات آنها مناسباتى شگفت است و واضع حقیقى در مظاهر انسانى، حق سبحانه و تعالى است. لذا حروف را واسطه وصول به واقع معرفى فرموده اند و شیخ را در این موضوع، در رساله حروف به نام «درّ مکنون و سرّ مصون»، لطایف و نکات شریف است و از روى همین ارتباط، عالم به جفر از حروف به اعیان یعنى معانى عینیه و غیبیه آنها منتقل مى گردد، چنانکه از ظواهر نقوش کلمات و حروف و ألفاظ موضوعه، پى به معانى واقعى آنها مى برد. هر چند که کلمات و حروف و ألفاظ، وعاء معانى خود نیستند. شیخ در رساله یاد شده و «عیانى» در «مفاتیح» و دیگر عالمان به علوم حروف و اعداد در تأثیر و دلالت یک یک حروف مطالبى دارند و آنها را در مربعات وفقى و جداول غیر وفقى و طرق و وجوه تکسیر، آثار و تأثیرات خاص است. به این معنى که اعمال خاص بدانها، صورت اِعدادى، براى افاضه یک سلسله فیوضات الهى است. که هر رشته از مقدمات کسب معارف، ارتباطى خاص با نتیجه خود دارد. همچون ارتباط سلسله نظام علّى و معلولى. فافهم». (ممد الهمم در شرح فصوص الحکم ، ص 573)
حاصل سخن علامه حسن زاده آملی
1. علامه بزرگوار ادّعا می کنند که حروف بر معانی غیبیه دلالت دارند زیرا کلمات به ازاى حقایق الهیه و کونیه وضع شده اند. این دلیل مدّعا را اثبات نمی کند. اینکه کلمات به ازاى حقایق الهیه و کونیه وضع شده اند دلیل نمی شود که حروف نیز دلالت بر معانی داشته باشند.
2. ادّعای دوم استاد علّامه این است که واضع حقیقى در مظاهر انسانى، حق سبحانه و تعالى است. سوال این است که اوّلاً جمله فوق یعنی چه؟ ثانیاً در اینکه واضع کلمات خداست یا بشر ، بین علمای علم اصول اختلاف جدّی وجود دارد. حال گیریم که خدا واضع کلمات است ؛ سوال این است که خدا واضع کدام کلمات است. کلمات زبان عبرانی یا کلمات زبان سریانی یا عربی یا فارسی یا چینی یا … . آنچه از روایات بر می آید این است که زبان حضرت آدم (علیه السلام) در بهشت (ممثل) عربی بود لکن آنگاه که به زمین هبوط کرد به سریانی تکلّم می نمود. پس شاید بتوان واضع لغات سریانی و عربی را خدا دانست ولی در مورد زبانهای دیگر هیچ دلیلی نیست که اثبات کند واضع آنها خداست. در حالی که اهل علم الحروف، این علم را زبانهای عجمی نیز به کار می برند. ثالثاً در خود زبان عربی و سریانی نیز شکی نیست که بسیاری از کلمات را بشر وضع نموده است. برای مثال در زمان حضرت آدم اثری از آلات و ادوات امروزی نبود؛ لذا در آن زمان برای این اشیاء نیز اسمی نبود؛ پس این خود مردمند که هنگام ساختن اشیاء برای آن اسمی بر می گزینند. رابعاً در روایات بر این معنا تصریح شده که مردم نیز در کار وضع لغات دخالت داشته اند. امام صادق (ع) به مفضّل فرمودند:« … اگر کسى گوید که: گفتن و نوشتن از چیزهائى نیست که خداوند در خلقت آدمى آفریده باشد، بلکه مردم به حیله و زیرکى خود به هم رسانیده اند و اصلاحى است که در میان خود کرده اند و جارى شده است در میان ایشان، لهذا مختلف مى شود و در امم مختلفه که به لغتهاى مختلف سخن مى گویند و هم چنین کتابت مختلف مى باشد مانند خط عربى و سریانى و عبرانى و رومى و غیر اینها. و هر امّتى و گروهى به زبانى سخن مى گویند، و به خطى مى نویسند. جواب مى گوئیم که: هر چند آدمى را فی الجمله در گفتن و نوشتن فعلى چاره و تدبیرى هست. اما آنچه به آن به عمل مى آید این چاره ها و تدبیرها از صنعت کامله حق تعالى است و عطیّه اى است از خزاین رحمت او، زیرا که اگر خدا به آدمى زبان گویا، و ذهن ادراک کننده امور نداده بود مانند سایر حیوانات قدرت بر سخن نداشت، و اگر کف و انگشتان که آلت کتابت است به او نمى داد چگونه کتابت مى کرد چنانچه سایر حیوانات قدرت بر نطق و کتابت ندارند، پس اصل اینها همه از فطرت حکیم قدیر است و تفضّلى است که بر خلق خود کرده است »( توحید مفضل – ترجمه علامه مجلسى- ، ص105)
3. حضرت استاد در ادامه فرموده اند:« … اعمال خاص بدانها، صورت اِعدادى، براى افاضه یک سلسله فیوضات الهى است » این همان سخنی است که عارف نامی جناب ابن ترکه متذکّر آن شده و فرمودند که نفس عارف است که به واسطه شدّتش نائل به حقایق می شود. لذا چیدن حروف به ترتیبات خاصّ آن، تنها جنبه اِعدادی (زمینه ساز ) دارد. از همین روست که حضرت استاد برای رسیدن به علم جفر، اربعین به ذکر علیم را به تعداد خاصّ آن توصیه نموده اند؛ چون از صرف چیدن حروف به آن ترتیبی که در کتب علم حروف آمده است نتیجه قابل اعتنایی حاصل نمی شود و الّا هر کسی می توانست با خواندن کتب مربوطه، صاحب این علوم شود. در کنار دانستن فرمولهای خاصّ علم حروف (جفر) باید نفس قابلی نیز باشد تا بتواند به حقایقی نائل شود. نقش فرمولهای علم جفر نسبت به درک حقایق مثل نسبت نور است به درک اشیاء بیرونی. وجود نور در اکثر اوقات ــ غیر از وقت خواب دیدن یا مکاشفه و امثال آن ــ شرط دیدن است ولی کافی برای دیدن نیست ؛ بلکه وجود چشم و سلسله اعصاب و مغز و نفس نیز لازم است تا دیدن محقق شود. لذا برای رسیدن به علم جفر ــ به آن مقداری که برای غیر معصوم مقدور است ــ افزون بر دانستن قواعد این فنّ داشتن آمادگی روحی نیز لازم است. و شرط رسیدن به این آمادگی نفسانی وارد شدن به وادی عرفان عملی است.
حاصل مطالب:
1. حقیقت علم جفر تنها در اختیار معصوم است لذا هیچ کس به حقیقت و تمامیت آن آگاه نیست. لذا بسیاری اوقات محاسبات دارندگان غیر معصوم این علم نادرست از آب در می آید. بخصوص زمانی که قواعد این علم را در زبانهای عجمی (غیر عربی، عبرانی و سریانی) جاری کنند. لذا برخی عرفا چون ابن عربی، فائده اصلی این علم را فهم خطابات نبوی و قرآنی معرّفی کرده اند که منشاء وحیانی دارند.
2. یادگیری این علم مشروط به دو شرط است. الف. فراگیری قواعد این علم از راه کتاب که با توجّه به پیچیدگی آن ، بدون استاد کار آسانی نیست. ب. طی نمودن مراحلی از سیر نفسانی که نفس را آماده دریافت فیوضات ملکوتی می کند. و آن حاصل نمی شود مگر با عمل به شریعت و ترک حرام و اتیان واجب و خلوص نیت. لذا حتّی اگر کسی تهذیب نفس کند برای رسیدن به علم جفر و امثال آن، بعید است که به نتیجه مطلوب برسد؛ چرا که این امر خلاف اخلاص است. لذا شیخ العرفا محی الدین ابن عربی گفته است: « علم الحروف هو علم الاولیاء»،(الفتوحات مکیه ، چهار جلدی ، جلد1، ص191).
شیخ بهایی برای نتیجه گیری درست از محاسبات این علم، شروط چندی ذکر که خلاصه آن چنین است. 1. قصد قربت و رضای خدا 2. یقین کامل 3. تطهیر بطن از حرام به وسیله روزه 4. توبه کامل از جمیع گناهان 5. دائم الوضو بودن 6. داشتن خلوت 7. رو به قبله بودن 8. انقطاع الی الله 9. غرضش حتماً باید امور واجب یا مستحبّ یا حدّاقل مباح باشد. 11. قصد ایذاء غیر در کار نباشد و … .( السّر المستتر، شیخ بهایی ، ص 7)
3. کتب معتبر در باب علم جفر (علم حروف) موجود، عمدتاً به زبان عربی و بسیار پیچیده اند لذا بعید است که کسی بتواند بدون استاد اقدام به فراگیری این علم کند. بخصوص اینکه یادگیری ناقص این گونه علوم غریبه، خطراتی نیز در پی دارد.
4. کتب معتبر در باب علم جفر
الدّر المکنون و الجوهر المصون، ابن عربی ؛ مفتاح الاسرار ، ابن عربی ؛ کنوز الاسماء ، محمود بن محمّد دهدار متخلّص به عیانی ؛ مفتاح المغالیق ، محمود بن محمّد دهدار(عیانی) ؛ فتوحات مکّیه، ج1 ،ص 19 و ج2، ص68 ؛ سفر جفر ، سید حسین اخلاطی ؛ بحرالغرائب ، محمّد محدث هروی ؛ السّر المستتر ، شیخ بهایی؛
نتیجه اینکه:
با توجّه به برخی روایات، به نظر می رسد آنچه امروزه به عنوان علم جفر یا علم الحروف در دست برخی افراد است غیر از علم جفر اهل بیت (علیهم السلام) باشد. چون این علم الحروف رایج قبل از اهل بیت (علیهم السلام) نیز در دست برخی از مردم بوده است، و روایت زیر شاهد این معناست.
امام صادق (علیه السلام) فرمودند: « …. موقعى که خداوند پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله وسلم) را در مکّه مبعوث نمود و به مدینه رهسپارش کرد و قرآن را بر او نازل نمود، در افتتاح سوره بزرگ آن (سوره بقره)، «الم» را قرار داد یعنى این همان کتابى است که پیامبرانم خبر داده اند بر تو نازل خواهم کرد که (لا رَیْبَ فِیهِ) همان طور که گفته اند نازل شده است که باطل در آن راه ندارد. او و امّتش قرآن را در حالات مختلف خود مى خوانند سپس یهودان بر خلاف واقع آن را تحریف مى کنند و بر خلاف، توجیه مى نمایند؛ و پیوسته مى خواهند اطلاع حاصل کنند از مقدار زیست این امت، که خداوند آنها را از چنین اطلاعى محروم نموده. یکى از یهودان گفت اگر آنچه محمّد مى گوید واقعیت داشته باشد مقدار حکومت او و زیست امّتش هفتاد و یک سال است. الف یک، لام سى و میم چهل است. على (علیه السلام) فرمود پس « المص » را چه مى کنید که بر پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) نازل شده است؟ گفتند این هم صد و شصت و یک سال مى شود. فرمود: « الر » را چه مى کنید که بر پیامبر نازل شده است؟ گفتند حالا مى شود دویست و سى و یک سال. باز على (علیه السلام) فرمودند: در باره « المر » چه مى گویید؟ گفتند حالا دویست و هفتاد و یک سال. على (علیه السلام) فرمودند: یکى از این حروف مقطّعه شاهد مدّت زیست این امّت است یا همه آنها؟ به اختلاف جواب دادند ؛ بعضى گفتند یکى و برخى گفتند همه آنها ؛ و بالاخره هفتصد و سى و چهار سال مى شود ؛ و بعد قدرت به دست یهودان خواهد افتاد. على (علیه السلام) فرمودند: آیا کتاب خدا این مطلب را گفته یا از خود توجیه مى نمایید. بعضى گفتند کتاب خدا ناطق بر این گفته است و برخى مدّعى شدند که این ادعاى خود ما است. فرمودند: بیاورید آن کتابى را که چنین مطلبى را بیان کرده است! نتوانستند بیاورند. به دیگران نیز فرمودند: بر ادّعاى خود دلیل بیاورید! گفتند دلیل گفتار ما حساب جُمل است. فرمودند: به چه دلیل چنین حرفى را مى زنید؟! در این حروف چیزى نیست که شاهد گفتار شما باشد. اگر کسى مدّعى شود که این حروف شاهد مقدار زیست و عمر امّت حضرت محمد (صلى الله علیه و آله و سلم) نیست بلکه این حروف گواه است که هر کدام از شما به تعداد حساب این حروف مورد لعنت خدا هستید یا به مقدار این حروف شما از درهم و دینار به مردم مقروض مى باشید یا بگوید این حروف گواه است که هر کدام از شما به مقدار جمع اعداد این حروف به من مقروض هستید چه؟ گفتند هرگز آنچه تو مى گویى از « الم و المص و الر و المر » فهمیده نمى شود. امام فرمودند: مدّعای شما نیز از « الم و المص و الر و المر » فهمیده نمى شود. اگر گفتار من با دلیل شما رد شود گفتار شما نیز با دلیل من رد مى شود. یکى از سخنوران آنها گفت: یا على خوشت نیاید از اینکه گفتار ما را به واسطه نداشتن دلیل رد کردى ، ادعاى شما نیز دلیلى ندارد. چه دلیلى بر ادعاى خود دارى؟ امیر المؤمنین (علیه السلام) فرمودند: نه این هر دو مساوى نیستند. ما دلیل داریم ؛ دلیل ما معجزه است ؛ بعد رو به شتران یهود نموده فرمودند: اى شتران! گواهى دهید براى محمّد و وصى او ! شتران با عجله به سخن آمدند که راست مى گویى ، راست مى گویى اى وصىّ محمّد (صلى الله علیه و آله و سلم) این یهودان دروغ مى گویند».( بحار الأنوار ، ج 10، ص16)
– در حال حاضر در میان افراد شناخته شده علامه حسن زاده به مهارت در این علم و اشراف بر آن مشهور است و طبیعتا افراد دیگری نیز آشنا با این علم می باشند که ناشناس و مجهول می باشند .
– سفارش بزرگان اهل کمال و معنا این است که طالبان کمال و قرب خداوند عمر ارزشمند و سرمایه نفس جوانی را صرف اموری ماندگار و اساسی که آنها را به عالم معنا و به هدف آفرینش و خلقت نزدیکتر سازد، بنمایند و از فرصت محدود عمر و جوانی، بهترین و بیشترین استفاده را بنمایند. به همین خاطر بزرگان اهل کمال و متخصصین علوم الهی و سیر الی الله مانند مرحوم قاضی (اعلی الله مقامه الشریف) فرزندان خود را از آموختن علوم غریبه و صرف عمر در راه تحصیل آنها منع می کردند در عوض آنها را به یاد و ذکر و مراقبه پروردگار و تلاش در راه بندگی و معرفت او ترغیب و تشویق می کرده اند.
– این گونه علوم با وجود داشتن آثاری مطلوب، دارای آفات و آثار نامطلوب فراوانی نیز می باشند و هر چند مدعیان فراگیری و برخورداری از این علوم زیاد و فراوان می باشند ولی در عین حال اساتید این فن که هم در کار خود خبره و متخصص باشند و هم قابل اعتماد و وثوق باشند و اهل شیادی کلاه برداری و شهرت و مرید پروری و اسم و رسم به هم زدن نباشند بسیار کم است.
– ورود در این راه علاوه بر خطراتی که دارد و امور ناشناخته ای که انسان با آنها مواجه می شود که ممکن است ایمان و اعتقاد و سلامت فکر و اندیشه او را با خطر مواجه سازد، از نظر ثمرات و بازدهی امر مشخص و شناخته شده ای نمی باشد. عده زیادی که وارد این وادی شده اند به انحرآفات دچار شده اند با اموری مانند تسخیر جن دچار محرمات شده اند و از اسرار مردم سر درآورده و آبروی مردم را بر باد داده اند یا با احضار ارواح و ارتباط با مردگان و نقل اخبار و اسرار مردم وارد ورطه غیبت و تهمت و این گونه محرمات شده اند. بنابراین توصیه ما این است که وقت و عمر و جوانی خود را صرف امور ضروری تر و مهم تر بنمایید.
– با مطالعه کتب اسلامی مانند کتاب های استاد شهید مطهری، استاد مصباح یزدی و استاد جوادی آملی که پیرامون معارف دین است و موجب گسترش اطلاعات دینی و معرفتی شما می شود و بصیرت و روشنی بیشتری در مورد دین و اعتقادات خود پیدا می کنید، اعتقادات و بنیان دینی و معرفتی خود را تعمیق بخشید.
– پیرامون علوم غریبه می توانید به کتاب زیر مراجعه نمایید:
گنجینه دانش, خزائن الاسرار, ایوب صادقی نژاد, نشر میراث ماندگار.
***و اما درمورد سرکتاب بازکردن:
1. در شرع مقدس اسلام، چیزی به نام سر کتاب باز کردن نداریم و سر کتاب باز کردن در سیره پیامبر ص و ائمه نبوده و نسبت به ان توصیه و سفارشی نکرده اند .
2. سر نوشت انسان در گرو اعمال اختیاری انسان است،واین امور اعتبار چندانی ندارد.تفأل زدن به قرآن کار درستی نیست وبرداشت از قرآن هم کار هر کسی نیست.افراد نادری هستند که قادرنداز قرآن حوادث آینده را پیش بینی کنندآن هم نه همه جاوبه عنوان یک شغل بلکه گاهی الهاماتی به آنها می شود وبرداشت درستی پیدا می کنندآن هم برای خودشان نه اینکه از اسرار مردم مطلع شوند.در نتیجه برای اینکه سر نوشت خوبی داشته باشیدمی بایست کارهایتان روی حساب وکتاب ومعیار های عقل وشرع باشدوبه خدا توکل داشته باشید زیرا تقدیر امور وتغییر کارها بدست اوست. 3. تأثیر دعا در تغییر سرنوشت انسان به عنوان یکی از عوامل معنوی، امرى مسلم و حتمى است؛ چه خود انسان دعا کند و یا دیگرى را شفیع در دعا قرار دهد. ولى باید به افراد قابل اعتماد مراجعه کرد و از کسانى که به دنبال شهرت و سودجویى نیستند بهره گرفت. 4. اصل این که شخصی برای شخص دیگری دعا بنویسد، از نظر شرعی مانعی ندارد. ریشة دعانویسی در این بوده که گاهی از طرف امامان معصوم: دعاها و ذکرهایی برای رفع گرفتاریها، ایمنی از خطرها و بیماریها، دفع چشم زخم و زیاد شدن روزی و… تجویز میشد که لازم بود به صورت نوشته، همراه شخص باشد; (البته این دعاها و ذکرها را هر کس بنویسد و با خود داشته باشد، مانعی ندارد، ولی از جهتی که همة اشخاص نیازمند به این دعاها، با آنها آشنا نبودند و یا آن که اشخاص پرهیزگاری بودند که دعایشان نزد خدا مستجاب میشد، به این علت، مردم دعاهای مورد نیاز خود را از آنان میگرفتند و آنها نیز به دعانویس معروف میشدند، البته توجه داشته باشید که هر کس ادعای دعانویسی کرد دلیل نمیشود حتماً دعانویس باشد، بلکه باید بین مردم به پاکدامنی و تقوا و آگاهی معروف باشد. باید دانست که بسیارى از این افراد شیادانى هستند که از عقاید مردم سوء استفاده مى کنند. بنابراین باید در برخورد با آنان هشیار بود. براى دعا به درگاه خداوند نیازى به واسطه و دعانویس نیست؛ بلکه هر کس مى تواند براى رفع مشکلات خود به درگاه او عرض حاجت نماید و از اعمال نیک براى تقرب به درگاه خداوند بهره ببرد. مگر آن که به افراد وارسته و اهل دل دسترسى داشته باشیم که به طور یقین دعاى آنان و نفوذ کلام آنان تأثیر ویژه اى دارد. گفتنی است رجوع به دعانویس ها در سنت و سیره پیامبر(ص) و امامان(ع) نبوده و بزرگان دین هیچگونه توصیه ای در این باره ندارند، لذا بهترین روش هم تعقل و تدبیر شخصی و مشورت با خردمندان و توکل بر خدا و پرداخت صدقه و خواندن دعاهای معتبر است.
ب. جفرابیض: که نوشته ای است بر روی پوست، که آن هم از ودایع و علامات امامت است.
از روایات علم جفر به وضوح استفاده می شود که این علم توسط نبی اکرم به امیر مومنان تعلیم داده شده و وارث آن تنها اهل بیت(علیهم السلام) هستند. ضمن تفحّصی که در روایات مربوط به علم جفر انجام گرفت حتّی یک مورد یافت نشد که نشان دهد اهل بیت (علیهم السلام) این علم را به غیر معصوم آموخته اند. بلکه در مواردی تصریح شده که این علم مختصّ به انبیاء و اوصیا است. همچنین در مواردی اهل بیت(علیهم السلام) داشتن این علم را دلیل بر امامت خود گرفته اند. لذا آنچه مدّعیان علم جفر دارند یا علم جفر نیست یا اگر هست ناقص است. برخی از عرفا نیز به این مطلب خیر تصریح نموده اند که در جای خود به اشاره خواهد شد.
روایات حاکی از این هستند که معارف تمام کتب آسمانی ادیان سابق و تمام احکام دین اسلام و تمام وقایع عالم تا روز قیامت در این علم مستترند. امّا آیه ای از قرآن در آن نیست. و از آنجا که قرآن کریم، با ادلّه فراوان نقلی و به حکم آیه «… وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْ ء …»(النحل/89)، حاوی تمام حقایق است، شاید بتوان گفت که علم جفر، علم تأویل قرآن کریم است. کما اینکه برخی عرفا به این مطلب تصریح نموده اند که ذکر آن در جای خود خواهد آمد. و اطلاع کامل از تأویل قرآن اختصاص به امام معصوم دارد که راسخ در علم است. «… وَ ما یَعْلَمُ تَأْویلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْم. …»، (آل عمران/7).
نظرات عرفا در باب علم جفر
کلام مولی عبدارزّاق کاشانی:
حاصل کلام مولی عبدارزّاق کاشانی این است که:
1. حقیقت علم جفر در نزد مهدی موعود است. و هیچ کس چون او از حقیقت جفر آگاه نیست.
2. حقیقت علم جفر همان لوح قضا است و لوح قضا همان عقل کلّ است. و مراد از عقل کلّ ، ظاهراً عقل فعّال یا عقل اوّل است.
3. علم جفر در حقیقت تأویل کتب آسمانی است. و روشن است که جز امام معصوم، کسی از تمام تأویلات کتب آسمانی آگاه نیست.
از کلام وی بوی این مطلب استشمام می شود که غیر معصوم نیز به اندازه سعه وجودی خود و به اندازه ارتباطش با عقل مجرّد می تواند از علم جفر آگاه شود ولی این آگاهی تامّ نخواهد بود. همچنین از کلام وی وجه تسمیه علم جفر به علم الحروف نیز تا حدودی مشخص می شود چون از عقول مجرّده تعبیر به موجودات حرفی نیز می شود.
در برخی روایات نیز از حرف به عنوان مخلوق اوّل یاد شده است کما اینکه از عقل نیز به عنوان مخلوق اوّل یاد شده است.
کلام ابن ترکه درشرح فصوص:
حاصل کلام ابن ترکه:
1. وی بر این اعتقاد است که برخی استنتاجات علم جفر رایج بین اهل فنّ درست است ولی در موارد زیادی این استنتاجات نادرستند. لذا به اعتقاد ایشان نیز علم جفر به آن معنایی که اهل بیت (علیهم اسلام) مدّعی آن شده اند در دست کسی نیست.
2. به عقیده ایشان در مواردی هم که استنتاجات اهل فنّ جفر به نتیجه درست می رسد معلوم نیست که نتیجه ، واقعاً حاصل جداول و محاسبات باشد بلکه این خود نفس عارف است که در اثر توجّه به مساله، حقیقت را می یابد ، ولی عارف گمان می کند که نتیجه را از راه محاسبات گرفته است. شاهد این امر آن است که این گونه اشخاص قوی النفس، گاه بدون این گونه محاسبات نیز از گذشته و آینده خبر می دهند. یعنی چیدن جداول و حروف و محاسبات صرفاً نقش اِعدادی دارند و این نفس خود شخص است که حقیقت را اصطیاد می کند. (شرح فصوص – ابن ترکه – ، المقدمة، ص 49).
کلام علامه حسن زاده آملی:
«حروف دلالت بر معانى غیبیه دارند زیرا کلمات به ازاى حقایق الهیه و کونیه وضع شده اند و بین اسماء و مسمیات آنها مناسباتى شگفت است و واضع حقیقى در مظاهر انسانى، حق سبحانه و تعالى است. لذا حروف را واسطه وصول به واقع معرفى فرموده اند و شیخ را در این موضوع، در رساله حروف به نام «درّ مکنون و سرّ مصون»، لطایف و نکات شریف است و از روى همین ارتباط، عالم به جفر از حروف به اعیان یعنى معانى عینیه و غیبیه آنها منتقل مى گردد، چنانکه از ظواهر نقوش کلمات و حروف و ألفاظ موضوعه، پى به معانى واقعى آنها مى برد. هر چند که کلمات و حروف و ألفاظ، وعاء معانى خود نیستند. شیخ در رساله یاد شده و «عیانى» در «مفاتیح» و دیگر عالمان به علوم حروف و اعداد در تأثیر و دلالت یک یک حروف مطالبى دارند و آنها را در مربعات وفقى و جداول غیر وفقى و طرق و وجوه تکسیر، آثار و تأثیرات خاص است. به این معنى که اعمال خاص بدانها، صورت اِعدادى، براى افاضه یک سلسله فیوضات الهى است. که هر رشته از مقدمات کسب معارف، ارتباطى خاص با نتیجه خود دارد. همچون ارتباط سلسله نظام علّى و معلولى. فافهم». (ممد الهمم در شرح فصوص الحکم ، ص 573)
حاصل سخن علامه حسن زاده آملی
1. علامه بزرگوار ادّعا می کنند که حروف بر معانی غیبیه دلالت دارند زیرا کلمات به ازاى حقایق الهیه و کونیه وضع شده اند. این دلیل مدّعا را اثبات نمی کند. اینکه کلمات به ازاى حقایق الهیه و کونیه وضع شده اند دلیل نمی شود که حروف نیز دلالت بر معانی داشته باشند.
2. ادّعای دوم استاد علّامه این است که واضع حقیقى در مظاهر انسانى، حق سبحانه و تعالى است. سوال این است که اوّلاً جمله فوق یعنی چه؟ ثانیاً در اینکه واضع کلمات خداست یا بشر ، بین علمای علم اصول اختلاف جدّی وجود دارد. حال گیریم که خدا واضع کلمات است ؛ سوال این است که خدا واضع کدام کلمات است. کلمات زبان عبرانی یا کلمات زبان سریانی یا عربی یا فارسی یا چینی یا … . آنچه از روایات بر می آید این است که زبان حضرت آدم (علیه السلام) در بهشت (ممثل) عربی بود لکن آنگاه که به زمین هبوط کرد به سریانی تکلّم می نمود. پس شاید بتوان واضع لغات سریانی و عربی را خدا دانست ولی در مورد زبانهای دیگر هیچ دلیلی نیست که اثبات کند واضع آنها خداست. در حالی که اهل علم الحروف، این علم را زبانهای عجمی نیز به کار می برند. ثالثاً در خود زبان عربی و سریانی نیز شکی نیست که بسیاری از کلمات را بشر وضع نموده است. برای مثال در زمان حضرت آدم اثری از آلات و ادوات امروزی نبود؛ لذا در آن زمان برای این اشیاء نیز اسمی نبود؛ پس این خود مردمند که هنگام ساختن اشیاء برای آن اسمی بر می گزینند. رابعاً در روایات بر این معنا تصریح شده که مردم نیز در کار وضع لغات دخالت داشته اند. امام صادق (ع) به مفضّل فرمودند:« … اگر کسى گوید که: گفتن و نوشتن از چیزهائى نیست که خداوند در خلقت آدمى آفریده باشد، بلکه مردم به حیله و زیرکى خود به هم رسانیده اند و اصلاحى است که در میان خود کرده اند و جارى شده است در میان ایشان، لهذا مختلف مى شود و در امم مختلفه که به لغتهاى مختلف سخن مى گویند و هم چنین کتابت مختلف مى باشد مانند خط عربى و سریانى و عبرانى و رومى و غیر اینها. و هر امّتى و گروهى به زبانى سخن مى گویند، و به خطى مى نویسند. جواب مى گوئیم که: هر چند آدمى را فی الجمله در گفتن و نوشتن فعلى چاره و تدبیرى هست. اما آنچه به آن به عمل مى آید این چاره ها و تدبیرها از صنعت کامله حق تعالى است و عطیّه اى است از خزاین رحمت او، زیرا که اگر خدا به آدمى زبان گویا، و ذهن ادراک کننده امور نداده بود مانند سایر حیوانات قدرت بر سخن نداشت، و اگر کف و انگشتان که آلت کتابت است به او نمى داد چگونه کتابت مى کرد چنانچه سایر حیوانات قدرت بر نطق و کتابت ندارند، پس اصل اینها همه از فطرت حکیم قدیر است و تفضّلى است که بر خلق خود کرده است »( توحید مفضل – ترجمه علامه مجلسى- ، ص105)
3. حضرت استاد در ادامه فرموده اند:« … اعمال خاص بدانها، صورت اِعدادى، براى افاضه یک سلسله فیوضات الهى است » این همان سخنی است که عارف نامی جناب ابن ترکه متذکّر آن شده و فرمودند که نفس عارف است که به واسطه شدّتش نائل به حقایق می شود. لذا چیدن حروف به ترتیبات خاصّ آن، تنها جنبه اِعدادی (زمینه ساز ) دارد. از همین روست که حضرت استاد برای رسیدن به علم جفر، اربعین به ذکر علیم را به تعداد خاصّ آن توصیه نموده اند؛ چون از صرف چیدن حروف به آن ترتیبی که در کتب علم حروف آمده است نتیجه قابل اعتنایی حاصل نمی شود و الّا هر کسی می توانست با خواندن کتب مربوطه، صاحب این علوم شود. در کنار دانستن فرمولهای خاصّ علم حروف (جفر) باید نفس قابلی نیز باشد تا بتواند به حقایقی نائل شود. نقش فرمولهای علم جفر نسبت به درک حقایق مثل نسبت نور است به درک اشیاء بیرونی. وجود نور در اکثر اوقات ــ غیر از وقت خواب دیدن یا مکاشفه و امثال آن ــ شرط دیدن است ولی کافی برای دیدن نیست ؛ بلکه وجود چشم و سلسله اعصاب و مغز و نفس نیز لازم است تا دیدن محقق شود. لذا برای رسیدن به علم جفر ــ به آن مقداری که برای غیر معصوم مقدور است ــ افزون بر دانستن قواعد این فنّ داشتن آمادگی روحی نیز لازم است. و شرط رسیدن به این آمادگی نفسانی وارد شدن به وادی عرفان عملی است.
حاصل مطالب:
1. حقیقت علم جفر تنها در اختیار معصوم است لذا هیچ کس به حقیقت و تمامیت آن آگاه نیست. لذا بسیاری اوقات محاسبات دارندگان غیر معصوم این علم نادرست از آب در می آید. بخصوص زمانی که قواعد این علم را در زبانهای عجمی (غیر عربی، عبرانی و سریانی) جاری کنند. لذا برخی عرفا چون ابن عربی، فائده اصلی این علم را فهم خطابات نبوی و قرآنی معرّفی کرده اند که منشاء وحیانی دارند.
2. یادگیری این علم مشروط به دو شرط است. الف. فراگیری قواعد این علم از راه کتاب که با توجّه به پیچیدگی آن ، بدون استاد کار آسانی نیست. ب. طی نمودن مراحلی از سیر نفسانی که نفس را آماده دریافت فیوضات ملکوتی می کند. و آن حاصل نمی شود مگر با عمل به شریعت و ترک حرام و اتیان واجب و خلوص نیت. لذا حتّی اگر کسی تهذیب نفس کند برای رسیدن به علم جفر و امثال آن، بعید است که به نتیجه مطلوب برسد؛ چرا که این امر خلاف اخلاص است. لذا شیخ العرفا محی الدین ابن عربی گفته است: « علم الحروف هو علم الاولیاء»،(الفتوحات مکیه ، چهار جلدی ، جلد1، ص191).
شیخ بهایی برای نتیجه گیری درست از محاسبات این علم، شروط چندی ذکر که خلاصه آن چنین است. 1. قصد قربت و رضای خدا 2. یقین کامل 3. تطهیر بطن از حرام به وسیله روزه 4. توبه کامل از جمیع گناهان 5. دائم الوضو بودن 6. داشتن خلوت 7. رو به قبله بودن 8. انقطاع الی الله 9. غرضش حتماً باید امور واجب یا مستحبّ یا حدّاقل مباح باشد. 11. قصد ایذاء غیر در کار نباشد و … .( السّر المستتر، شیخ بهایی ، ص 7)
3. کتب معتبر در باب علم جفر (علم حروف) موجود، عمدتاً به زبان عربی و بسیار پیچیده اند لذا بعید است که کسی بتواند بدون استاد اقدام به فراگیری این علم کند. بخصوص اینکه یادگیری ناقص این گونه علوم غریبه، خطراتی نیز در پی دارد.
4. کتب معتبر در باب علم جفر
الدّر المکنون و الجوهر المصون، ابن عربی ؛ مفتاح الاسرار ، ابن عربی ؛ کنوز الاسماء ، محمود بن محمّد دهدار متخلّص به عیانی ؛ مفتاح المغالیق ، محمود بن محمّد دهدار(عیانی) ؛ فتوحات مکّیه، ج1 ،ص 19 و ج2، ص68 ؛ سفر جفر ، سید حسین اخلاطی ؛ بحرالغرائب ، محمّد محدث هروی ؛ السّر المستتر ، شیخ بهایی؛
نتیجه اینکه:
با توجّه به برخی روایات، به نظر می رسد آنچه امروزه به عنوان علم جفر یا علم الحروف در دست برخی افراد است غیر از علم جفر اهل بیت (علیهم السلام) باشد. چون این علم الحروف رایج قبل از اهل بیت (علیهم السلام) نیز در دست برخی از مردم بوده است، و روایت زیر شاهد این معناست.
امام صادق (علیه السلام) فرمودند: « …. موقعى که خداوند پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله وسلم) را در مکّه مبعوث نمود و به مدینه رهسپارش کرد و قرآن را بر او نازل نمود، در افتتاح سوره بزرگ آن (سوره بقره)، «الم» را قرار داد یعنى این همان کتابى است که پیامبرانم خبر داده اند بر تو نازل خواهم کرد که (لا رَیْبَ فِیهِ) همان طور که گفته اند نازل شده است که باطل در آن راه ندارد. او و امّتش قرآن را در حالات مختلف خود مى خوانند سپس یهودان بر خلاف واقع آن را تحریف مى کنند و بر خلاف، توجیه مى نمایند؛ و پیوسته مى خواهند اطلاع حاصل کنند از مقدار زیست این امت، که خداوند آنها را از چنین اطلاعى محروم نموده. یکى از یهودان گفت اگر آنچه محمّد مى گوید واقعیت داشته باشد مقدار حکومت او و زیست امّتش هفتاد و یک سال است. الف یک، لام سى و میم چهل است. على (علیه السلام) فرمود پس « المص » را چه مى کنید که بر پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) نازل شده است؟ گفتند این هم صد و شصت و یک سال مى شود. فرمود: « الر » را چه مى کنید که بر پیامبر نازل شده است؟ گفتند حالا مى شود دویست و سى و یک سال. باز على (علیه السلام) فرمودند: در باره « المر » چه مى گویید؟ گفتند حالا دویست و هفتاد و یک سال. على (علیه السلام) فرمودند: یکى از این حروف مقطّعه شاهد مدّت زیست این امّت است یا همه آنها؟ به اختلاف جواب دادند ؛ بعضى گفتند یکى و برخى گفتند همه آنها ؛ و بالاخره هفتصد و سى و چهار سال مى شود ؛ و بعد قدرت به دست یهودان خواهد افتاد. على (علیه السلام) فرمودند: آیا کتاب خدا این مطلب را گفته یا از خود توجیه مى نمایید. بعضى گفتند کتاب خدا ناطق بر این گفته است و برخى مدّعى شدند که این ادعاى خود ما است. فرمودند: بیاورید آن کتابى را که چنین مطلبى را بیان کرده است! نتوانستند بیاورند. به دیگران نیز فرمودند: بر ادّعاى خود دلیل بیاورید! گفتند دلیل گفتار ما حساب جُمل است. فرمودند: به چه دلیل چنین حرفى را مى زنید؟! در این حروف چیزى نیست که شاهد گفتار شما باشد. اگر کسى مدّعى شود که این حروف شاهد مقدار زیست و عمر امّت حضرت محمد (صلى الله علیه و آله و سلم) نیست بلکه این حروف گواه است که هر کدام از شما به تعداد حساب این حروف مورد لعنت خدا هستید یا به مقدار این حروف شما از درهم و دینار به مردم مقروض مى باشید یا بگوید این حروف گواه است که هر کدام از شما به مقدار جمع اعداد این حروف به من مقروض هستید چه؟ گفتند هرگز آنچه تو مى گویى از « الم و المص و الر و المر » فهمیده نمى شود. امام فرمودند: مدّعای شما نیز از « الم و المص و الر و المر » فهمیده نمى شود. اگر گفتار من با دلیل شما رد شود گفتار شما نیز با دلیل من رد مى شود. یکى از سخنوران آنها گفت: یا على خوشت نیاید از اینکه گفتار ما را به واسطه نداشتن دلیل رد کردى ، ادعاى شما نیز دلیلى ندارد. چه دلیلى بر ادعاى خود دارى؟ امیر المؤمنین (علیه السلام) فرمودند: نه این هر دو مساوى نیستند. ما دلیل داریم ؛ دلیل ما معجزه است ؛ بعد رو به شتران یهود نموده فرمودند: اى شتران! گواهى دهید براى محمّد و وصى او ! شتران با عجله به سخن آمدند که راست مى گویى ، راست مى گویى اى وصىّ محمّد (صلى الله علیه و آله و سلم) این یهودان دروغ مى گویند».( بحار الأنوار ، ج 10، ص16)
– در حال حاضر در میان افراد شناخته شده علامه حسن زاده به مهارت در این علم و اشراف بر آن مشهور است و طبیعتا افراد دیگری نیز آشنا با این علم می باشند که ناشناس و مجهول می باشند .
– سفارش بزرگان اهل کمال و معنا این است که طالبان کمال و قرب خداوند عمر ارزشمند و سرمایه نفس جوانی را صرف اموری ماندگار و اساسی که آنها را به عالم معنا و به هدف آفرینش و خلقت نزدیکتر سازد، بنمایند و از فرصت محدود عمر و جوانی، بهترین و بیشترین استفاده را بنمایند. به همین خاطر بزرگان اهل کمال و متخصصین علوم الهی و سیر الی الله مانند مرحوم قاضی (اعلی الله مقامه الشریف) فرزندان خود را از آموختن علوم غریبه و صرف عمر در راه تحصیل آنها منع می کردند در عوض آنها را به یاد و ذکر و مراقبه پروردگار و تلاش در راه بندگی و معرفت او ترغیب و تشویق می کرده اند.
– این گونه علوم با وجود داشتن آثاری مطلوب، دارای آفات و آثار نامطلوب فراوانی نیز می باشند و هر چند مدعیان فراگیری و برخورداری از این علوم زیاد و فراوان می باشند ولی در عین حال اساتید این فن که هم در کار خود خبره و متخصص باشند و هم قابل اعتماد و وثوق باشند و اهل شیادی کلاه برداری و شهرت و مرید پروری و اسم و رسم به هم زدن نباشند بسیار کم است.
– ورود در این راه علاوه بر خطراتی که دارد و امور ناشناخته ای که انسان با آنها مواجه می شود که ممکن است ایمان و اعتقاد و سلامت فکر و اندیشه او را با خطر مواجه سازد، از نظر ثمرات و بازدهی امر مشخص و شناخته شده ای نمی باشد. عده زیادی که وارد این وادی شده اند به انحرآفات دچار شده اند با اموری مانند تسخیر جن دچار محرمات شده اند و از اسرار مردم سر درآورده و آبروی مردم را بر باد داده اند یا با احضار ارواح و ارتباط با مردگان و نقل اخبار و اسرار مردم وارد ورطه غیبت و تهمت و این گونه محرمات شده اند. بنابراین توصیه ما این است که وقت و عمر و جوانی خود را صرف امور ضروری تر و مهم تر بنمایید.
– با مطالعه کتب اسلامی مانند کتاب های استاد شهید مطهری، استاد مصباح یزدی و استاد جوادی آملی که پیرامون معارف دین است و موجب گسترش اطلاعات دینی و معرفتی شما می شود و بصیرت و روشنی بیشتری در مورد دین و اعتقادات خود پیدا می کنید، اعتقادات و بنیان دینی و معرفتی خود را تعمیق بخشید.
– پیرامون علوم غریبه می توانید به کتاب زیر مراجعه نمایید:
گنجینه دانش, خزائن الاسرار, ایوب صادقی نژاد, نشر میراث ماندگار.
***و اما درمورد سرکتاب بازکردن:
1. در شرع مقدس اسلام، چیزی به نام سر کتاب باز کردن نداریم و سر کتاب باز کردن در سیره پیامبر ص و ائمه نبوده و نسبت به ان توصیه و سفارشی نکرده اند .
2. سر نوشت انسان در گرو اعمال اختیاری انسان است،واین امور اعتبار چندانی ندارد.تفأل زدن به قرآن کار درستی نیست وبرداشت از قرآن هم کار هر کسی نیست.افراد نادری هستند که قادرنداز قرآن حوادث آینده را پیش بینی کنندآن هم نه همه جاوبه عنوان یک شغل بلکه گاهی الهاماتی به آنها می شود وبرداشت درستی پیدا می کنندآن هم برای خودشان نه اینکه از اسرار مردم مطلع شوند.در نتیجه برای اینکه سر نوشت خوبی داشته باشیدمی بایست کارهایتان روی حساب وکتاب ومعیار های عقل وشرع باشدوبه خدا توکل داشته باشید زیرا تقدیر امور وتغییر کارها بدست اوست. 3. تأثیر دعا در تغییر سرنوشت انسان به عنوان یکی از عوامل معنوی، امرى مسلم و حتمى است؛ چه خود انسان دعا کند و یا دیگرى را شفیع در دعا قرار دهد. ولى باید به افراد قابل اعتماد مراجعه کرد و از کسانى که به دنبال شهرت و سودجویى نیستند بهره گرفت. 4. اصل این که شخصی برای شخص دیگری دعا بنویسد، از نظر شرعی مانعی ندارد. ریشة دعانویسی در این بوده که گاهی از طرف امامان معصوم: دعاها و ذکرهایی برای رفع گرفتاریها، ایمنی از خطرها و بیماریها، دفع چشم زخم و زیاد شدن روزی و… تجویز میشد که لازم بود به صورت نوشته، همراه شخص باشد; (البته این دعاها و ذکرها را هر کس بنویسد و با خود داشته باشد، مانعی ندارد، ولی از جهتی که همة اشخاص نیازمند به این دعاها، با آنها آشنا نبودند و یا آن که اشخاص پرهیزگاری بودند که دعایشان نزد خدا مستجاب میشد، به این علت، مردم دعاهای مورد نیاز خود را از آنان میگرفتند و آنها نیز به دعانویس معروف میشدند، البته توجه داشته باشید که هر کس ادعای دعانویسی کرد دلیل نمیشود حتماً دعانویس باشد، بلکه باید بین مردم به پاکدامنی و تقوا و آگاهی معروف باشد. باید دانست که بسیارى از این افراد شیادانى هستند که از عقاید مردم سوء استفاده مى کنند. بنابراین باید در برخورد با آنان هشیار بود. براى دعا به درگاه خداوند نیازى به واسطه و دعانویس نیست؛ بلکه هر کس مى تواند براى رفع مشکلات خود به درگاه او عرض حاجت نماید و از اعمال نیک براى تقرب به درگاه خداوند بهره ببرد. مگر آن که به افراد وارسته و اهل دل دسترسى داشته باشیم که به طور یقین دعاى آنان و نفوذ کلام آنان تأثیر ویژه اى دارد. گفتنی است رجوع به دعانویس ها در سنت و سیره پیامبر(ص) و امامان(ع) نبوده و بزرگان دین هیچگونه توصیه ای در این باره ندارند، لذا بهترین روش هم تعقل و تدبیر شخصی و مشورت با خردمندان و توکل بر خدا و پرداخت صدقه و خواندن دعاهای معتبر است.